امروزه نفوذ پیشرفتهای حیرت انگیز فناوری اطلاعات و ارتباطات و بیوتکنولوژی*و نانوتکنولوژی**مرزهای اکثر کشورهای جهان را در نوردیده است.
انقلاب جهانی فناوری در دهه های اخیر با تغییرات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فردی در سراسر جهان همراه بوده است.
مانند انقلابهای کشاورزی و صنعتی در گذشته، این انقلاب فناوری نیز از پتانسیل دگرگون سازی کیفیت زندگی و طول عمر، تحول در کار و صنعت، تغییر و تبدیل ثروت، جابجایی قدرت در سطح ملتها و افزایش تنش و تعارض برخوردار است.
دستاوردهای بشر در عرصه های مختلف علوم مانند بیوتکنولوژی، نانوتکنولوژی، فناوری مواد و فناوری اطلاعات و ارتباطات به شناخت بیشتر بشر از ارگانیسم های زنده و چگونگی فعالیت، بهبود و کنترل آن تولید محصولات، قطعات و سیستم های ارزانتر، هوشمندتر، چندمنظوره، سازگار با محیط زیست، تغییر شیوه تولید و...
منجر شده است.
رهاورد بشر در دهه های اخیر بویژه شبکه جهانی اینترنت در مقوله فناوری ارتباطات باعث گردیده شیب منحنی رشد علم و فناوری در سالهای اخیر به شدت زیاد و به صورت یک منحنی متمایل به عمودی تبدیل گردد که نشان از کوتاهتر شدن هرچه بیشتر چرخه زمانی تولید علم است.
بنابراین، ما در جهانی زندگی می کنیم که ویژگی بارز آن، 1 - تغییرات شتابان علم و صنعت 2 - غیرقابل پیش بینی بودن آینده است.
این ویژگیها از اصول پارادایم نوین مدیریت یعنی مدیریت در محیط پویا و بی ثبات و غیرقابل پیش بینی تبعیت می کند.
حال این سوال مطرح است که مدیران در قبال این تغییرات شتابان محیطی چه وظایفی دارند؟
ضرورت آینده پژوهی و آینده نگری در مدیریت چیست؟
مدیران در محیطی که متغیرها به صورت غیرخطی و بسیار پیچیده بر همدیگر تاثیر می گذارند چه نقشی دارند؟
در دنیای رقابتی امروز، با سرعت روزافزون تغییرات تکنولوژیک، سیستم های علم و فناوری بایستی آمادگی لازم را برای پاسخ به تغییرات اقتصادی و اجتماعی داشته باشد.
در این میان فرصتهای برنامه ریزی شده برای رسیدن به آینده باید وجود داشته باشد و نقش و جایگاه علم و فناوری در آینده باید در هر جامعه ای به دقت بررسی شود.
بحث آینده نگری فناوری پاسخی به نیازهای بخش مدیریتی در هر کشور است که با هدف روزآمد کردن دانش مدیریت در آن کشور، سیاستگذاری، تصمیم گیری و تدوین استراتژی های بلندمدت ملی و فراملی برنامه ریزی می گردد.
آینده نگری تلاشی سیستماتیک برای بررسی درازمدت آینده علم، فناوری، اقتصاد، محیط و جامعه به منظور شناسایی پدیده های نوظهور و حوزه های زیربنایی تحقیقات استراتژیک است که بیشترین منافع اقتصادی و اجتماعی را دربرداشته باشد.
بنابراین، درجهان امروز آینده پژوهی و آینده نگری یک ضرورت است.
پیش بینی می گردد که در هزاره سوم، زمینه برای مطالعات آینده نگر و آینده پژوهانه افزایش پیداکند و اندیشمندان احساس می کنند که گویی یک جاذبه مغناطیسی، تحولات پیرامون آنها را به سمت آینده سوق می دهد.
محورهای دانش آینده نگری و آینده پژوهی عبارتند از: 1 - طراحی الگوهای مورد نظر؛ 2 – دستیابی به داده های جامع، دقیق و روز آمد3- تعیین راهکارهای مناسب برای رسیدن به الگوی طراحی شده؛ با به کارگیری این موارد می توان اقدامات سازمان یافته خود را برای تغییرات عمیق و گسترده و رسیدن به آینده آماده کرد.
ازاین رو مدیران، بویژه مدیران اقتصادی کشور بایستی ضمن التزام به تجهیز علم آینده شناسی و آینده نگری، هنر مدیریت در محیط بی ثبات و پویا و چگونگی برخورد با پدیده تغییر و بهره برداری از آن را بیاموزند.
داشتن نگرش عمیق از تحولات شتابان محیطی و کلان نگری که حاصل توجه عمیق به آینده است نیاز مبرم مدیران اقتصادی است.
مدیران قرن بیست ویکم منتظر نمی مانند تا فرصت به سراغ آنان برود بلکه تغییر سکه ای است که دو رو دارد که یک روی آن فرصت و روی دیگر آن تهدید است.
مدیران عصر حاضر باید ضمن دارابودن توانایی شناسایی و بهره برداری از فرصتها، هنر تبدیل تهدید به فرصت را نیز بدانند.
هنر بهره برداری از تغییر ناشی از انقلاب فناوری و بهره گیری از اطلاعات بهنگام مهمترین هنر مدیران امروز است.
همه چیز درجهان درحال دگرگونی و تغییر است.
به قول مایکل دل تنها چیز ثابت خود تغییر است.
در این میان آشنایی با تئوری های اندیشمندان مدیریت بویژه آنان که در عرصه تغییر صاحب نظر هستند در کیفیت هدایت بنگاههای اقتصادی حائزاهمیت است.
دوتن از این اندیشمندان و مدیران موفق چارلز هندی و گرو هستند که به ترتیب با بیان تئوری منحنی زیگمایی و نقطه چرخش راهبردی، مدیران را با چگونگی برخورد با پدیده تغییر و مدیریت تغییر با توجه به سمت وسوی آینده کسب و کار آشنا می سازند.
اندی گرو در بیان نقطه چرخش راهبردی معتقد است هر کسب و کار در برخورد با محیط بی ثبات برسر دو راهی سقوط یا صعود و پیشرفت قرار می گیرد و نیروهای ششگانه مایکل پورتر را عامل برهم زدن تعادل و تغییر در نقطه چرخش راهبردی می داند.
این نیروها عبارتند از: 1 – ارزیابی از توان رقیبان موجود؛ 2 – اطلاع از پتانسیل و توان خرید مشتریان؛ 3- نیروی رقیبان پنهان؛ 4 - نیروی تامین کنندگان؛ 5 - نیروی سازندگان جانشین؛ 6 - نیروی تکمیل کنندگان.
پورتر اشاره می کند که مدیران بایستی در این نقطه بتوانند سازمان را به سمت پیشرفت و ترقی هدایت کنند.
هر نظریهای به ما این امکان را میدهد تا جهان را از منظری تازه و متفاوت مشاهده کنیم.
ظهور نظریههای جدید و افزایش آنها، بیش از آنکه نشانه نگاههای متفاوتی باشد که میتوان بر جهان افکند، نشانه تغییرات سریعی است که در جهان روی داده و از این رو ما را وادار کرده است تا جهان را از منظرهای دیگری بنگریم.
نظریههایی که امروزه از دل تکنولوژیهای نو و پیشرفته بروز و ظهور مییابند، برآمده از نگاه ویژهای است که جهان و آدمی را در تعامل با تکنولوژی مییابد.
تعاملی که نه تنها رابطهای یک سویه میان را این دو تعریف میکند، بلکه هر دو را به شدت تاثیرگذار بر هم میداند.
بر اساس این نگاه ویژه، سیاستگذاری ، مدیریت و کنترل تکنولوژیها نیازمند ابزار و روشهای جدیدی است ،که آیندهنگاری یکی از این دسته ابزارها و روشها میباشد.
دوران کنونی را شاید بتوان عصر عدم قطعیت ها و تغییرات پرسرعت نامید.
ما معمولا دوست داریم که چنین عدم قطعیت هائی را هر چه بیشتر کاهش دهیم، ماهیت و نوع تغییر را بهتر بشناسیم، و مسیرهای محتمل تغییر را تحت کنترل خود درآوریم.
امروزه چنین دانشی بسیار ارزشمند است.
افرادی که به اکتشاف آینده ها و شناسائی روندهای نوید بخش و چالش برانگیز علاقه مند باشند می توانند کیفیت تصمیم های مرتبط با آینده را افزایش دهند.
اما قضاوت نهائی راجع به عملکرد آنها لزوما پس از تحقق آینده و در نگاه به گذشته میسر است.
در واقع هنگامی که عدم قطعیت های تاثیر گذار بر کیفیت تصمیم ها به قطعیت تبدیل می شوند می توان به یک نتیجه گیری پایدار درباره میزان موفقیت دست یافت.
اگر فرض کنیم که یک عامل اقتصادی و به طور کلی یک تصمیم گیرنده به طور معجزه آسائی به اطلاعات ارزشمندی درباره شرایط آینده دست یافته است، وی لزوما قادر می شود که افسوس خود را به صفر برساند.
البته عوامل دیگری تعیین می کنند که آیا افسوس وی واقعا صفر خواهد شد یا نه.
این عوامل شامل دارائی ها، مهارت ها، توانمندی ها، و شایستگی ها اعم از ملموس یا غیر ملموس شده که برای بهره برداری کامل از اطلاعات در حوزه عمل بسیار مفید هستند.
مدیران آینده نگر امروزه نفوذ پیشرفتهای حیرت انگیز فناوری اطلاعات و ارتباطات و بیوتکنولوژی*و نانوتکنولوژی**مرزهای اکثر کشورهای جهان را در نوردیده است.
مانند انقلابهای کشاورزی و صنعتی در گذشته، این انقلاب فناوری نیز از پتانسیل دگرگون سازی کیفیت زندگی و طول عمر، تحول در کار و صنعت، تغییر و تبدیل ثروت، جابجایی قدرت در سطح ملتها و افزایش تنش و تعارض برخــــوردار است.
دستاوردهای بشر در عرصه های مختلف علوم مانند بیوتکنولوژی، نانوتکنولوژی، فناوری مواد و فناوری اطلاعات و ارتبــــاطات به شناخت بیشتر بشر از ارگانیسم های زنده و چگونگی فعالیت، بهبود و کنترل آن تولید محصولات، قطعات و سیستم های ارزانتر، هوشمندتر، چندمنظوره، سازگار با محیط زیست، تغییر شیوه تولید و...
این ویژگیها از اصول پارادایم نوین مدیـــــریت یعنی مدیریت در محیط پویا و بی ثبــــات و غیرقابل پیش بینی تبعیت می کند.
در این میان فرصتهای برنامه ریزی شده برای رسیدن به آینده باید وجود داشته باشد و نقش و جایگاه علم و فناوری در آینده باید در هر جــامعه ای به دقت بررسی شود.
بحث آینده نگری فناوری پاسخی به نیازهای بخش مدیریتی در هر کشور است که با هدف روزآمد کردن دانش مدیریت در آن کشــور، سیاستگذاری، تصمیم گیری و تدوین استراتژی های بلندمدت ملی و فراملی برنامه ریزی می گردد.
ازاین رو مدیران، بویژه مدیران اقتصادی کشور بایستی ضمن الــتـزام به تجهیز علم آینده شناسی و آینده نگری، هنر مدیریت در محیط بی ثبات و پویا و چگونگی برخورد با پدیده تغییر و بهره برداری از آن را بیاموزند.
دوتن از این اندیشمندان و مدیران موفق چارلز هندی و گرو هستند که به ترتیب با بیان تئوری منحنی زیگمایی و نقطه چرخش راهبردی، مدیران را با چگونگی برخورد با پدیده تغییر و مدیریت تغییر با توجه به سمت وســـــوی آینده کسب و کار آشنا می سازند.
این نیروها عبارتند از: 1 – ارزیابی از توان رقیبان موجود؛ 2 – اطلاع از پتانسیل و توان خرید مشتریان؛ 3- نیـروی رقیبان پنهان؛ 4 - نیروی تامین کنندگان؛ 5 - نیروی سازندگان جانشین؛ 6 - نیروی تکمیل کنندگان.
پورتر اشاره می کند که مدیران بایستی در این نقطه بتوانند سازمان را به سمت پیشرفت و ترقی هدایت کنند.
هر نظریهای به ما این امکان را میدهد تا جهان را از منظری تازه و متفاوت مشاهده کنیم.
ظهور نظریههای جدید و افزایش آنها، بیش از آنکه نشانه نگاههای متفاوتی باشد که میتوان بر جهان افکند، نشانه تغییرات سریعی است که در جهان روی داده و از این رو ما را وادار کرده است تا جهان را از منظرهای دیگری بنگریم.
نظریههایی که امروزه از دل تکنولوژیهای نو و پیشرفته بروز و ظهور مییابند، برآمده از نگاه ویژهای است که جهان و آدمی را در تعامل با تکنولوژی مییابد.
تعاملی که نه تنها رابطهای یک سویه میان را این دو تعریف میکند، بلکه هر دو را به شدت تاثیرگذار بر هم میداند.
بر اساس این نگاه ویژه، سیاستگذاری ، مدیریت و کنترل تکنولوژیها نیازمند ابزار و روشهای جدیدی است ،که آیندهنگاری یکی از این دسته ابزارها و روشها میباشد.
دوران کنونی را شاید بتوان عصر عدم قطعیت ها و تغییرات پرسرعت نامید.
این عوامل شامل دارائی ها، مهارت ها، توانمندی ها، و شایستگی ها اعم از ملموس یا غیر ملموس شده که برای بهره برداری کامل از اطلاعات در حوزه عمل بسیار مفید هستند.
بنابراین برای کسب موفقیت در فعالیت های آینده نگری باید به دو حوزه مهم توجه ویژه داشت، یکی کسب اطلاعات مفیدی که دانش ما را نسبت به جهان پیرامونی افزایش داده و در نتیجه عدم قطعیت های مختلف مربوط به شرایط آینده را کاهش می دهد و دیگری کسب توانمندی های مناسب برای بهره برداری از چنین دانشی در زمان مناسب.
اگر چه در این مقاله صرفا بر حوزه کسب اطلاعات تمرکز می شود، نباید فراموش کرد که دانش مفید بدون توانمندی مناسب نمی تواند سهمی در دست یابی به موفقیت داشته باشد.
به عنوان مثال، اگر فردی از طریق مطالعه منظم روندهای فنآوری بفهمد که حوزه فنآوری زیستی آینده درخشانی دارد اما وی عملا هیچ توانمندی مناسب با این رشته نداشته باشد، نمی تواند از این دانش خود برای کسب منفعت در آینده استفاده کند.
بر عکس، یک مهندس رایانه که از تغییر و تحولات حوزه تخصصی خود بی اطلاع است، احتمالا در مقایسه با دیگر همکاران خود، که با جدیت کافی روندهای صنعت رایانه را پیگیری می کنند، در آینده عملکرد بدتری خواهد داشت.
در واقع اطلاعات مفید و توانمندی مناسب در کنار یکدیگر موجب افزایش آمادگی می شود و هر فردی که بیش از دیگران برای مواجهه با شرایط آینده آماده تر باشد، بیش از دیگران از شرایط آینده به نفع خود استفاده خواهد کرد.
به بیان دیگر، آمادگی بیشتر بر افسوس کمتر دلالت دارد.
واضح است که جمع آوری اطلاعات درباره واقعیت های موجود کاری دشوار و پر هزینه است چه رسد به جمع آوری اطلاعات درباره واقعیت های در حال ظهور.
از سوی دیگر، بنابر تعریف، جمع آوری اطلاعات کامل و در نتیجه فراهم سازی دانش کامل درباره شرایط آینده امکان ناپذیر است.
با این وجود، مهم ترین چالشی که فراروی افراد درگیر در فعالیت های آینده نگری قرار دارد، جمع آوری اطلاعات مربوط به واقعیت های در حال ظهور و تولید حتی الامکان بیشتر دانش مرتبط با آینده است.
طبیعتا سوال مهمی که مطرح می شود این است که آیا می توان این گونه واقعیت ها را، که هنوز طرح جزئی آنها مشخص نیست، به روشی قابل اطمینان درک و مدیریت کرده و بر طرح کلی آنها اشراف کافی داشت؟
به نظر می رسد که طبقه بندی چنین واقعیت هائی به دو گروه "مشکل ها" و "فرصت ها" اولین گام در این راستا باشد.
مشکل ها و فرصت ها از لحاظ ضرورت تفکر درباره آنها و انجام اقدامات لازم برای پرداختن به آنها تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند.
آنچه موجب تمایز آنها می شود بار منفی یا مثبتی است که بر ذهن القاء می کنند.
مشکلات ناراحت کننده و فرصت ها خوشحال کننده هستند.
یکی منعکس کننده ترس ها و تهدید ها بوده و دیگری منعکس کننده آرزوها و امیدهاست.
البته نگرش و نحوه برخورد افراد مختلف نسبت به مشکل ها و فرصت ها شاید متفاوت باشد.
مثلا برخی افراد ترجیح می دهند که در زندگی خود اصولا با هیچ مشکلی مواجه نشوند و برخی دیگر ترجیح می دهند که با مشکل ها مواجه شده و از غلبه بر آنها لذت ببرند.
شاید بعضی از افراد با توجه به تجارب قبلی خود همیشه در انتظار مشکل بعدی یا بر عکس در انتظار فرصت بعدی زندگی خود باشند.
همچنین باید خاطر نشان کرد که بر خلاف مشکل ها، فرصت ها بر افراد تحمیل نمی شوند و بنابراین هیچگاه بر خلاف میل آنها در دستور کار تصمیم گیری قرار نمی گیرند.
حتی نحوه نگرش یک فرد و فرآیندهای ادراکی او بر چگونگی شناخت مشکل ها و فرصت ها تاثیر گذار است.
شاید یک موضوع مشخص به نظر فرد الف مشکل تلقی شده و همان موضوع به نظر فرد ب فرصت باشد.
مثلا تغییر مدیر یک سازمان در نظر یک کارمند سابقه دار و محافظه کار، که مایل به حفظ شرایط موجود است، یک مشکل بالقوه و در نظر کارمند تازه واردی که از تغییرات در نحوه اداره سازمان استقبال می کند، یک فرصت بالقوه به شمار می رود.
علاوه براین، خوش بینی یا بدبینی، مثلا به این صورت که بخت و اقبال چیزی است که به سراغ "دیگران" می رود یا اعتقاد به این باور که سرنوشت هر فردی از پیش تعیین شده است، موجب می شود که بزرگ ترین فرصت ها عملا ناشناخته باقی مانده و فرد مذکور بدون کوچک ترین توجهی از کنار آنها عبور کند.
با توجه به موارد فوق الذکر و اذعان به نسبی بودن مشکل ها و فرصت ها بهتر است هنگام بررسی الگوهای ترجیح ذهنی افراد، از استعاره هائی استفاده کرد که در ذهن اکثریت قریب به اتفاق افراد مفاهیم نگرانی و ترس ( و بنابریان مشکل) و مفاهیم امید و خوشحالی ( و بنابراین فرصت) را القاء کنند.
از جمله این استعاره ها می توان به افتادن درون یک گودال بزرگ یا پیدا کردن یک گنج گران بها اشاره کرد.
این استعاره ها در واقع نقش بدل مشکل ها و فرصت ها را بازی می کنند.
آنها اگر چه معرف یک مشکل یا فرصت واقعی و معین نیستند، اما با تحریک ذهن پاسخ هائی تقریبا شبیه به پاسخ های مربوط به موقعیت های واقعی را ایجاد می کنند.
بدین ترتیب اثرات مربوط به نحوه نگرش تا حدودی خنثی شده و می توان مطمئن شد که طبقه بندی مشکل ها و فرصت ها نسبی نبوده و از ثبات کافی برخوردار است.
هنگام درک مشکل ها و فرصت های در حال ظهور اساسا چند نوع عدم قطعیت باید مد نظر قرار گیرند.
این عدم قطعیت ها شامل موارد زیر شده و البته محدود به آنها نیست: ماهیت مشکل ها و فرصت های آینده چیست؟
احتمال بروز مشکل ها و فرصت های آینده چقدر است؟
مشکل ها و فرصت های آینده کی و کجا رخ خواهند داد؟
موارد فوق نشانگر سه حوزه اصلی جمع آوری اطلاعات است.
بی تردید هدف نهائی از انجام فعالیت های آینده نگری این است که از طریق به کاربردن روش های مختلف، ابهام ها و نادانسته ها درباره حوزه های مذکور حتی الامکان کاهش یافته و دانشی، هر چند جزئی، درباره شرایط آینده فراهم آید.
گاهی اوقات به خاطر نوع سیستمی که مد نظر قرار می گیرد، جمع آوری اطلاعات و فراهم سازی دانش مرتبط با آینده آنچنان دشوار نیست.
مثلا درباره منظومه شمسی، که یک واقعیت طبیعی به شمار رفته و از قوانین جبری فیزیکی پیروی می کند، می توان به آسانی پیش بینی کرد که حدود پنج میلیارد سال آینده به دلیل اتمام سوخت هیدروژن در ستاره خورشید این منظومه قطعا دستخوش تحولات چشمگیری خواهد شد به گونه ای که ادامه حیات بر روی کره زمین میسر نخواهد بود.
اما درباره موضوعات مهمی مانند دورنمای صلح و جنگ منطقه ای و بین المللی، توسعه پایدار و توزیع عادلانه ثروت، که همگی در چارچوب واقعیت های اجتماعی گنجیده و از قوانین احتمالی پیروی می کنند، هر گونه اظهار نظر درباره شرایط آینده به ویژه از لحاظ اینکه مشکل ها و فرصت های آینده کی و کجا ظهور می کنند، با خطای قابل ملاحظه ای همراه خواهد بود.
به بیان دیگر، کاهش عدم قطعیت های مربوط به موضوعات کی و کجا در سیستم های اجتماعی، که ما آنها را "عدم قطعیت های ذاتی" می نامیم، بسیار غیر واقع بینانه است.
افرادی که درگیر فعالیت های پیش بینی می شوند معمولا تلاش می کنند که به کمک اطلاعات موجود رخدادهای آینده را پیشگوئی کرده و اغلب بر تخمین احتمالات و کاهش عدم قطعیت های ذاتی (عدم قطعیت های مربوط به کی و کجا) تمرکز می کنند.
به عنوان مثال، هدف سازمان های پیش بینی آب و هوا این است که احتمال بارش باران را ظرف فردا یا هفته آینده در یک شهر مشخص برآورد کنند.
در بخش انرژی نیز شاید افرادی مایل باشند که نوسانات قیمت نفت را ظرف سه ماهه آینده در خاورمیانه پیش بینی کنند.
در واقع در یک گزاره مرتبط با آینده هر چقدر عدم قطعیت های ذاتی کمتر بوده و هر چقدر احتمالات مشخص تر باشند، گزاره مذکور اساسا یک پیش بینی است.
در گزاره های پیش بینی غالبا ماهیت، ویژگی ها، و پیامدهای مشکل ها و فرصت های آینده مسلم فرض شده و شاید عملا هیچ صحبتی از چنین جزئیاتی به میان نیاید.
برعکس، اگر بحث های مرتبط با آینده حول محور ماهیت، ویژگی ها، و پیامدهای واقعیت های در حال ظهور شکل گرفته و عملا هیچ تلاشی برای تخمین احتمالات یا کاهش عدم قطعیت های مربوط به کی و کجا انجام نگیرد، گزاره های تولید شده اساسا آینده نگاری هستند.
لازم به یادآوری نیست که یکی از مولفه های کلیدی هر برنامه ریزی درازمدت شناسائی نیازها، الزامات، ضعف ها، قدرت ها و برتری های آینده است.
بدین منظور برنامه ریزان استراتژیک مایل هستند که درباره تعداد، ماهیت، ویژگی ها، و پیامدهای مشکل ها و فرصت های در حال ظهور حدس منطقی زده و بنابراین آنها معمولا آینده نگاری را تشویق و از آن حمایت می کنند.
ویژگی مشترک گزاره های آینده نگاری و گزاره های پیش بینی این است که هر دو به نوعی پیش گوئی هستند با این تفاوت که در آینده نگاری بر موضوعات مرتبط با ماهیت و در پیش بینی بر موضوعات مرتبط با زمان و مکان تمرکز می شود.
در صورت استخراج الگوهای ترجیح افراد برای جمع آوری اطلاعات می توان به بینش های مهمی درباره گرایش آنها به سمت آینده نگاری، پیش بینی، یا هر دو دست یافت.
نخست بهتر است که منظور خود را از عبارت الگوهای ترجیح روشن کنیم.
اگر دو گزینه، مثلا الف و ب، با یکدیگر مقایسه شوند، سه الگوی ترجیح به شرح زیر خواهیم داشت: گزینه الف به گزینه ب ترجیح داده می شود.
گزینه ب به گزینه الف ترجیح داده می شود.
گزینه های الف و ب علی السویه و بی تفاوت هستند.
در دنیای پر تحول امروزی ، مدیریت صحیح یک سازمان پویا ، درک تغییرات و مواجهه مناسب با آن را اجتناب مینماید .
تشخیص بموقع تغییرات و برنامه ریزی برای تطبیق با آنها و اتخاذ راهکارهای مناسب ، ویژگیهای مدیریت موفق و توانمند میباشد.
مرکز تکنولوژی نیرو (متن) در اجرای رسالت خویش درزمینه مدیریت تکنولوژی و توسعه آن در صنعت برق، مجدانه پیگیر تحولات تکنولوژی در جهان و روند دگرگونی های آن در آینده است .
در این راستا همه ساله علاوه بر انتشار مقالات ، کتب و بولتن های عملی و برگزاری سمینارهای تخصصی و کنفرانسهای متعدد، ماحصل دستاوردهای سالانه پروژه هزاره دانشگاه سازمان ملل متحد، که پروژه ای است جهانی ، و در اجرای آن انشمندان زیادی از کشورهای مختلف نقش دارند پیدایش پارادایم آیندهنگاری را می توان از دو دیدگاه بررسی نمود.
از دیدگاه نخست، ابداع روش دلفی توسط محققین موسسه رند در دهه 1960 میلادی، به ظهور روشی علمی و کارآ جهت پیش بینی پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی منجر گردید.
در اواخر این دهه و اوایل دهه 1970، ژاپنیها با استفاده از تجربه متخصصان این موسسه، روش دلفی را بصورتی گسترده جهت پیش بینی وضعیت علم و تکنولوژی تا سال 2000 میلادی بکار گرفتند و اولین مطالعه گسترده خود را به انجام رساندند.
هدف ژاپنیها در ابتدا صرفاً پیش بینی وضعیت علم و تکنولوژی بود اما در خلال انجام این فرآیند (که هر 5 سال یکبار در ژاپن انجام می شود) به نتایجی فراتر از پیش بینی دست یافتند بگونه ای که قادر به جهت دهی نسبی وضعیت تحقیقات و توسعه علمی و تکنولوژیکی جامعه خود گردیدند.
بدین ترتیب دیگر مفهوم پیش بینی بیانگر این فعالیت نبود و در عمل مفهومی جدید به نام آیندهنگاری که به معنای ایجاد آینده مورد نظر می باشد، خلق گردید.
از دیدگاه دیگر تحولاتی که در سه حوزه برنامه ریزی استراتژیک ، مطالعات آینده و توسعه سیاست رخ داد، منجر به ظهور آیندهنگاری گردید.
واقعیت آن است که آیندهنگاری نیز همانند بسیاری از دانشهای جدید، دانشی بین رشته ای یا چند رشتهای است .
از این رو هر یک از دانشهای سازنده آن ، با علاقمندیها و نگرشهای خاص خود به موضوع می نگرند.
ورود افراد متفاوت به این دانش نیز از همین فرآیند ساده نشأت می گیرد.
و لذا هر یک از این افراد با توجه به نگرشها و دیدگاههایی که برخاسته از علاقمندیها، حرفه و رشته تحصیلی آنان است، وارد این حوزه می شوند.
این موضوع در نوع انتخاب موضوعات ، نوع لغات مورد استفاده و سؤالات مورد تحقیق این افراد به وضوح قابل مشاهده است.
به عنوان مثال آن دسته از افرادی که از حوزه استراتژی و برنامه ریزی استراتژیک به موضوع آیندهنگاری می پردازند، بیشتر آن را ابزاری در جهت تصمیم گیری استراتژیک میدانند و اصولاً آیندهنگاری را چیزی فراتر از مدیریت استراتژیک نمیدانند.
این دسته افراد سعی دارند تا به آیندهنگاری به عنوان زیرمجموعه ای از مدیریت استراتژیک بنگرند نه چیزی فراتر از آن.
آیندهنگاری حاصل تلاقی 3 دسته از مفاهیم در حوزههای مختلف است.
یعنی: برنامه ریزی یا برنامه ریزی استراتژیک آینده اندیشی شبکه سازی یا توسعه سیاست هدف ما شناخت الگوهای ترجیح دو گروه متمایز است.
گروه اول ارباب رجوعان یا مشتریان فعالیت های آینده نگری و گروه دوم متخصصان آینده نگر هستند.
افرادی همچون مدیران ارشد، سیاستمداران، سرمایه گذاران که هدف عمده آنها کسب اطلاعات بیشتر برای تصمیم گیری اثربخش و موفقیت بیشتر است گروه مشتریان را تشکیل می دهند.
گروه دوم نیز متشکل از تحلیل گران و مشاورانی است که هدف عمده آنها جمع آوری و تامین اطلاعات برای کمک به اعضای گروه اول است.
غالبا مشتریان فعالیت های آینده نگری مسوولیت مستقیم تصمیم گیری را بر عهده دارند در حالی که متخصصان آینده نگر معمولا نقش مشاور را بازی کرده و به طور غیر مستقیم در تصمیم گیری اثربخش سهیم می شوند.
همانطور که قبلا اشاره شد به کمک استعاره ها می توان الگوهای ترجیح افراد مختلف را، بویژه کسانی که مطالب آینده نگری تولید نمی کنند، استخراج کرد.
در این مقاله یک فضای استعاری ساده و قابل فهم تحت عنوان "مسابقه در جنگل مه آلود" ابداع و توسعه یافته است.
مولفه های عمده این فضای استعاری عبارتند از: مشکل های کوچک و بزرگ فرصت های کوچک و بزرگ یک هدف استراتژیک یک رقیب یک محیط سرشار از عدم قطعیت ذاتی در واقع فضای مه آلود ایجاد کننده و منعکس کننده عدم قطعیت های ذاتی است.
فضای مه آلود سبب می شود که هیچ کسی نداند که مشکل ها و فرصت های آینده دقیقا کی و کجا ظهور خواهند کرد.
شرایط مسابقه در جنگل مه آلود و پرسش نامه مرتبط با الگوهای ترجیح در زیر توضیح داده می شوند.
مسابقه در جنگل مه آلود: تصور کنید که شما و یک نفر دیگر، که رقیب تان است، در کنار یک جنگل نسبتا بزرگ ایستاده اید.
هر دو می دانید که پس از عبور از این جنگل به یک خانه بزرگ و مجلل می رسید.
هر کسی که زودتر به خانه برسد، خانه مال او خواهد شد.
هر دو پیاده هستید و عبور از جنگل تقریبا از صبح تا غروب طول می کشد.
در این جنگل یک هوای مه آلود نسبتا غلیظ وجود دارد، طوری که نمی توانید دوردست ها و اطراف خود را به خوبی مشاهده کنید.
در ضمن قبلا به شما گفته شده است که در این جنگل احتمالا با چهار چیز برخورد می کنید: 1- جعبه پر از پول 2- گرگ 3- اسب 4- چاله پرسش ها 1- اگر به شما گفته شود که می توانید درباره یکی از دو مورد زیر اطلاعات بیشتری کسب کنید کدام یک را ترجیح می دهید؟
( در پاسخ بنویسید: الف، ب، یا ج یعنی هیچ فرقی نمی کند) الف.
اطلاعات بیشتر درباره وضعیت، ویژگی ها، و مشخصات گرگ، چاله، اسب، و جعبه پول ب.
اطلاعات بیشتر درباره احتمال وجود گرگ، چاله، اسب، و جعبه در مسیر حرکت شما 2- اگر به شما گفته شود که می توانید یکی از دو مورد زیر را انتخاب کنید، کدام یک را ترجیح می دهید؟
از بین رفتن هوای مه آلود جنگل طوری که همه جا روشن و قابل مشاهده باشد.
ب.
اطلاعات بیشتر درباره احتمال وجود گرگ، چاله، اسب، و جعبه در مسیر حرکت شما 3- اگر به شما گفته شود که می توانید یکی از دو مورد زیر را انتخاب کنید، کدام یک را ترجیح می دهید؟
اطلاعات بیشتر درباره وضعیت، ویژگی ها و مشخصات گرگ، چاله، اسب، و جعبه ب.
بر اساس پاسخ های داده شده به پرسش های فوق الذکر می توان الگوهای ترجیح متعددی را استنباط کرد.
مثلا اگر پاسخ های یک فرد مشخص الف، ب، و الف باشد آنگاه به ترتیب X>Y، Y>Z، X>Z وجود داشته و بنابراین الگوی ترجیح کلی X>Y>Zبه صورت ظهور می کند.
همانطور که اشاره شد این الگوی ترجیح خاص حاکی از گرایش به آینده نگاری در این فرد مشخص است.
پاسخ های یک نمونه تصادفی ساده از مشتریان نشان می دهد که الگوهای ترجیح بیش از ۷۰ درصد افراد با گرایش پیش بینی تطبیق دارد.
در واقع به نظر می رسد که برای گروه مشتریان کمترین مقدار اطلاعات درباره ماهیت مشکل ها و فرصت های آینده کافی بوده و آنها اولویت بیشتری برای از بین بردن عدم قطعیت های ذاتی محیط قائل هستند.
در واقع با نبود چنین عدم قطعیت هائی نگرانی های آنها کاهش یافته و نیازهای آنها مرتفع می شود.
در مورد مسابقه در جنگل مه آلود اشتیاق برای جمع آوری اطلاعات درباره ماهیت مشکل ها و فرصت های در حال ظهور را می توان با پرسش های متعددی نشان داد.
برخی از این پرسش ها به شرح زیر هستند: آیا چاله کوچک است یا بزرگ؟
آیا روی آن پوشیده است یا باز؟
آیا می توان به تنهائی از آن بیرون آمد؟
آیا گرگ گرسنه است یا سیر؟
آیا زخمی است یا سالم؟
آیا خود گرگ در چاله نیافتاده است؟
آیا جعبه مخفی است یا آشکار؟
آیا سنگین است یا سبک؟
آیا قفل است یا باز؟
چقدر پول درون آن است؟
آیا اسب برهنه است یا زین و یراق دارد؟
آیا اسب وحشی است یا اهلی؟
آیا سالم است یا بیمار؟
آیا به درختی بسته شده است یا آزاد است؟
می توان سوالات بیشتری را به فهرست بالا افزود.
واضح است که هرگونه اطلاعات بیشتر مرتبط با چنین سوالاتی فرضیات ضمنی را آشکار کرده و دانش فرد را درباره ماهیت مشکل ها و فرصت های احتمالی در جنگل مه آلود ارتقاء می بخشد.
اما چنین نوع اطلاعاتی لزوما برای تخمین احتمال مواجهه با مثلا گرگ یا دانستن اینکه کی و کجا پیدا خواهد شد کمکی نمی کند.
در حالی که به نظر می رسد آمادگی بهتر برای بردن مسابقه بیشتر به این بستگی دارد که ماهیت مشکل ها و فرصت ها بهتر شناخته شده و فهمیده شوند تا اینکه احتمالات و عدم قطعیت های مربوط به کی و کجا را بدانیم.
از سوی دیگر، در دنیای واقعی از بین رفتن عدم قطعیت های ذاتی، یعنی از بین رفتن هوای مه آلود جنگل، اگر نگوئیم غیر ممکن، بسیار دشوار است.
در واقع در فعالیت های آینده نگری دنیای واقعی انتظار برای یک " فضای شفاف" و دانستن دقیق زمان و مکان مشکل ها و فرصت های آینده غیر منطقی است.
الگوهای ترجیح متخصصان آینده نگر برای جمع آوری اطلاعات را می توان یا به کمک استعاره جنگل مه آلود یا با مراجعه به آثار منتشر شده توسط آنها استخراج کرد.
از آنجا که یافتن یک نمونه معرف از این گروه تا حدودی دشوار بوده و از سوی دیگر با توجه به وجود منابع و مراجع بیشمار آینده پژوهی در قالب کتاب، مقاله، گزارش، یا سخنرانی، می توان محتوای این آثار منتشر شده را بررسی کرد.
به کمک تحلیل محتوا می توان فراوانی گزاره های آینده نگاری یا پیش بینی در مطالب آینده نگری را اندازه گرفت.
ما در اینجا نشریه سالانه Outlook را، که یکی از گزارش های مناسب برای استفاده مشتریان آینده نگری است، بررسی می کنیم.
فرض می شود که هر واحد متن یا هر یک از اقلام اطلاعاتی در این گزارش سالانه تا حدودی یک گزاره آینده نگاری است چرا که دست کم بعضی موضوعات مربوط به ماهیت و مشخصات مشکل ها و فرصت های آینده را پوشش می دهد.
اگر چه وجود یک مقیاس عینی، مانند استعاره مسابقه در جنگل مه آلود، مطلوب است اما در اینجا به کمک یک سری خطوط راهنما تلاش می کنیم گزاره های آینده نگاری ها و پیش بینی ها را از یکدیگر تفکیک کنیم.
بعضی از این خطوط راهنما عبارتند از: آیا این واحد اطلاعاتی به طور صریح یا ضمنی درباره موضوعاتی مشخص در یک کشور، یک سازمان، یک شرکت، یک بخش صنعت، یک حوزه علم و فنآوری معین بحث می کند؟
آیا در این واحد اطلاعاتی اشاره ای به زمان بندی رخدادهای آینده بر حسب یک تاریخ دقیق یا دوره های زمانی مانند سال بعد، دهه بعد و غیره شده است؟
پاسخ مثبت به هر دو سوال فوق حاکی از گرایش به پیش بینی است و هر گونه جزئیات بیشتر بر حسب ویژگی ها، پیامدها، و مشخصات موضوعات آینده حاکی از گرایش به آینده نگاری است.
از طریق اعمال این خطوط راهنما نتیجه می گیریم که بیش از ۷۰ درصد مطالب گزارش سالانه Outlook به سمت آینده نگاری گرایش دارند.
در نتیجه می توان گفت که متخصصان آینده نگر اولویت اصلی را به بحث درباره امیدها، ترس ها، آرزوها، چالش ها و تهدیدها و نه مکان یا زمان پیدایش آنها اختصاص می دهند.
در واقع متخصصان آینده نگر با استفاده از منابع و توانمندی های ذهنی خود اطلاعات، دانش، و بینش هائی درباره واقعیت های در حال ظهور برای مخاطبان گوناگون جمع آوری و تامین می کنند.
مشاوران آینده نگر اغلب می خواهند که مشتریان خود را به ابزارها و توانمندی های لازم برای پرهیز از یا غلبه بر مشکل ها و نیز بهره برداری از فرصت ها مجهز سازند.
بدین منظور آنها مایل هستند که درباره دامنه، ماهیت، و پیامدهای مشکل ها و فرصت های در حال ظهور حدس های منطقی ارائه دهند.
این مطالعه مختصر و ابتدائی حاکی از آن است که یک ناهماهنگی یا شکاف بین طرز فکر مشتریان آینده نگری و طرز فکر متخصصان آینده نگر وجود دارد.
پر کردن این شکاف موجب تقویت پیوند بین دانش نظری و تجربه عملی آینده نگری می شود.
آینده نگران حتی مجبور هستند که به سمت آینده نگاری گرایش یافته و از پیش بینی پرهیز کنند چرا که محدودیت ها و موانع متعددی برای کسب اطلاعات کامل درباره شرایط آینده وجود دارند.
با این وجود آنها نباید از گرایش طبیعی مشتریان خود، که اغلب مسوولیت تصمیم های مهم را بر عهده دارند، به سمت تقاضا برای گزاره های پیش بینی غافل باشند.
تلاش برای اصلاح فرهنگ آینده نگری در پرتو الزامات و واقعیت هائی که پیش بینی را، بویژه در افق های درازمدت، رد می کنند، احتمالا مثمر ثمر واقع می شود.
اگر مشتریان آینده نگری متقاعد شوند که دانش و بینش برآمده از آینده نگاری به اندازه پیش بینی برای آمادگی بیشتر و افسوس کمتر مفید و ارزشمند است، آنگاه می توان طرز فکر آنها را به گونه ای اصلاح کرد که با طرز فکر متخصصان آینده نگر بیشتر تطبیق یابد به عنوان مثال آن دسته از افرادی که از حوزه استراتژی و برنامه ریزی استراتژیک به موضوع آیندهنگاری می پردازند، بیشتر آن را ابزاری در جهت تصمیم گیری استراتژیک میدانند و اصولاً آیندهنگاری را چیزی فراتر از مدیریت استراتژیک نمیدانند.
یعنی :برنامه ریزی یا برنامه ریزی استراتژیک ،آینده اندیشی و شبکه سازی یا توسعه سیاست 2- برنامه ریزی یا برنامه ریزی استراتژیک ریچارد اسلاتر از جمله افرادی است که ورودش به مباحث آیندهنگاری از حوزه مدیریت استراتژیک است.
وی حتی واژه " آیندهنگاری استراتژیک "را در مقالات خود به کار میبرد[13].
اسلاتر به واسطه این نوع نگاه، به دقت، واژههای برنامهریزی، برنامهریزی استراتژیک و تفکر استراتژیک را به کار میبرد و مفاهیم هر یک را مفاهیمی متفاوت میداند.
در ابتدا، این دیدگاه از تغییر رویکرد عقلایی به رویکرد تکاملی در برنامه ریزی پدید آمد .در رویکرد عقلایی وجود نقطه تعادل برای یک سیستم یک پیش فرض اساسی بود.
همچنین پایداری یک سیستم و رسیدن به پایداری به عنوان حالات مطلوب سیستم در نظر گرفته می شدند.
در این رویکرد سعی می شود تا تغییرات حداقل شده و فرض میگردد هنگامی که سیستم به نقطه تعادل خود می رسد، تغییرات حداقل می شوند.
به این ترتیب تغییر امری پذیرفته شده نیست و به آن به صورت وضعیتی نامطلوب نگریسته می شود.
تغییر تنها زمانی اتفاق می افتد که سیستم در نقطه تعادل خود نیست.
اما در رویکرد تکاملی وجود عدم اطمینان به عنوان یک هنجار و به عنوان امری طبیعی شناخته می شود.
پذیرش عدم اطمینانها و تغییرات مداوم در یک سیستم ، مفهوم برنامه ریزی استراتژیک را به چالش می کشاند.
شاید جمله پریکلس بیش از هر چیزی تفاوت این دو نوع رویکرد را نشان دهد.
پریکلس ادعا می کند: " نیازی نیست تا آینده را بشناسیم، (کافی است) برای آینده آماده شویم." [5] به این ترتیب است که برنامه ریزی استراتژیک جایگاه قبلی خورد را از دست می دهد و مفهوم " تفکر استراتژیک " به عنوان یک مفهوم جایگزین مورد استقبال قرار می گیرد.
در برنامهریزی، استراتژیک یک هدف به مجموعه ای از اهداف و مراحل کوچک تر تقسیم می شود و این مراحل کوچک تر به گونه ای تدوین و چارچوب بندی می شوند که قابلیت اجرا یابند.
[2] در گذشته اصلی ترین راه پرداختن به مباحث آینده برای دولتها و همچنین بخشهای خصوصی استفاده از برنامه ریزی استراتژیک بود [2] .
این برنامه ریزی افق زمانی کوتاه مدتی را پوشش می داد و معمولاً 3 تا 5 ساله در نظر گرفته می شد.
از این رو بود که برنامههای توسعه ملی معمولاً در چنین افق زمانی نگاشته می شدند.
برنامه ریزی استراتژیک نمی توانست تصویری بزرگ از آینده را ارائه دهد، تصویری که بتوان از آن به عنوان یک تصویر کلی یاد کرد.
همچنین مشکل دیگر برنامه ریزی استراتژیک ، مواجهه آن با محیطهای پیچیده و محیطهای دارای نرخ تحولات بالا بود.در برنامه ریزی استراتژیک مدیریت تغییرات بر پایه تمرکز و توجه بر توسعه سازمان، منابع انسانی ، ساختار و سیستم آن بود.
[3] اما تفکر استراتژیک در مورد ساختن آینده است.
از این بابت از خلاقیت و ابتکار برای چارچوب بندی و تدوین یک منظر یکپارچه یا چشم انداز یکپارچه در مورد آنچه که سرلوحه یک سازمان است، استفاده می شود [2] .
تفکر استراتژیک معمولاً مبتکرانه ، تجربی و ساختارشکن است.[8] و سعی دارد تا از آنچه که تفکر منطقی و عقلایی به ما اطلاعات می دهد، فراتر برود.
چرا که اطلاعات در مورد آیندهی بالقوه همواره ناکامل است و تفکر استراتژیک پاسخ گوی نیاز عملی است و می تواند به صورت ترکیبی و سازنده استقرائی عمل کند و جایگزین تحلیلها و استنتاجهای قیاسی شود [2].
به زبانی ساده تر برنامه ریزی استراتژیک به صورت کل به جزء است .
لذا می باید ابتدا کل را طراحی نموده سپس جزء جزء برنامهها از آن به دست بیاید.
اما در تفکر استراتژیک به صورت برعکس، فرآیند جزء به کل است و استنتاجها از جزء به کل تعمیم داده می شود.
در این حالت آیندهنگاری جنبه ای از تفکر استراتژیک است و می تواند گستره ای از گزینههای پیش رو در مورد آینده را بر روی ما بگشاید.
آیندهنگاری به عنوان جنبه ای از تفکر استراتژیک ، متمرکز بر شناسایی آینده بر اساس اطلاعات محدود امروزین است و سعی بر کشف گزینهها دارد و به مراحل و گامهای مورد نیاز برای پیاده سازی و دستیابی به آن گزینهها نمی پردازد.
به عبارت دیگر به برنامه ریزی استراتژیک نمی پردازد.
از این منظر به آیندهنگاری و نتایج آن به عنـــوان عناصر ورودی برای تدوین استراتژی و سیاست گذاری نگریسته می شود، که سعی دارد به برنامه ریزی استراتژیک و برنامههای اجرایی جهت دهی کند .[2] واژه برنامهریزی رو به جلو نیز از جمله واژههایی است که در این نوع نگاه به آیندهنگاری طرح می شود و به عنوان یک فرآیند شناسایی آینده شناخته می شود.
این فرآیند می تواند آیندههای محتمل را معرفی و تحلیل کند.
همچنین به تحلیل و شناسایی اثرات اقتصادی و اجتماعی تصمیمات و اهداف می پردازد و شناسایی عناصر کلیدی تأثیرگذار بر آینده را کانون توجه خود قرار می دهد.
در این نوع برنامهریزی، برخلاف برنامه ریزیهای متداول بیشتر به سؤالات استراتژیک پرداخته میشود، نه به مسائل اجرایی آن.
در این رویکرد آیندهنگاری به عنوان ابزاری جهت شناسایی عوامل و تحلیل بیرونی ،در فرآیند تدوین استراتژی و تصمیمگیری استراتژیک دانسته میشود.
توضیحات : *بیو تکنولوژی(BioTechnology) آن قسمت از مباحث فنی است که مربوط به طراحی ماشین آلات بر مبنای قواعد زیست شناسی می باشد.
**نانو تکنولوژی(NanoTechnology): تولید روبات های هوشمند در مقیاس مولکولی و در ابعاد یک میلیاردم اندازه های معمولی است که در پزشکی و سایر علوم کاربرد دارند.