*( نهج البلاغه یا راه سخن رسا گفتن)*
این ترکیب زیبا نامی است که سید شریف رضی بر گرد آورده خود از خطبه ها ، نامه ها و گفتارهای کوتاه
مولی امیر المؤمنین حضرت علی ( علیه السلام ) نهاده است .
در این کتاب پُرمَعنا نکاتی چند در خصوص اهمیت مدیریت بیان شده است که در ابتدای مبحث به آن می پردازیم .
نامۀ 35 دستور حضرت علی ( علیه السلام ) به مالک اشتر نخعی از جمله آن است :
1 ) در آشتی با دشمن :
با دشمن صلح کن زیرا اولاً رضای خدا در آن است و ثانیاَ سربازان تو در آسایش هستند ولی به او پند داد که پس از آشتی با دشمن مواظب نزدیکی با او باش که از غفلت تو به سود خود استفاده می برد .
پس دوراندیش
باش و اگر با دشمنت پیمان دوستی نهادی و او را در امان خود قرار دادی به عهد خود وفا کن .
که از واجبات است : بزرگ شمردن وفای به عهد
2 ) استمداد از خدا و رسول اکرم ( صلی ا...
علیه وآله ) :
خداوند خطاب به مردمی که دوستدار راهنمایی هستند می فرماید : ای کسانیکه ایمان آورده اید خدا و رسول و
خداوندان امر خویش را فرمان برید ، پس اگر در چیزی با یکدیگر خصومت ورزیدید آن را به خدا و سول باز
گردانید .
و باز گرداندن به خدا گرفتن محکم کتاب او قران است
و باز گرداندن به رسول گرفتن سنت جامع اوست که پذیرفتۀ همگان است .
3 ) با دانشمندان نشستن
با دانشمندان فراوان گفتگو کن و با حکیمان فراوان سخن در میان نِه ، در آنچه کار شهرهایت را استوار دارد
و نظمی را که مردم پیش از تو بر آن بوده اند ، برقرار
4 ) باز داشتن نَفس
می فرماید نَفس خود را از پیروی آرزوها باز دار و هنگام سرکشیها به فرمانش آر که «همانا نفس به بدی وا
میدارد ، جز که خدا رحمت آرد »
5 ) برقراری آیین نیک
آیین پسندیده ای را بر هم مریز که بزرگان این ملت بدان رفتار نموده اند ، و مردم بدان وسیلت به هم
پیوسته اند و آیینی مَنه که چیزی از سنتهای نیک گذشته را زیان رساند ، تا پاداش از آنِ نهندۀ سنت است
و گناه شکستن آن بر تو ماند .
( 1 )
6 ) بزرگی نفروختن
بپرهیز که در بزرگی فروختن ، خدا را همنبرد خوانی و در کبریا و عظمت خود را همانند او دانی که خدا هر
سرکشی را خوار می سازد و هر خود بینی را بی مقدار
7 ) پرهیز از خود پسندی
بپرهیز از خود پسندی ، و به خود پسندی مطمئن بودن ، و ستایش را دوست داشتن که اینها همه از بهترین
فرصتهای شیطان است تا بتازد ، و کردۀ نیکوکاران را نابود سازد .
8 ) پرهیز از منت نهادن
بپرهیز که با نیکی خود بر رعیت منت گذاری یا آنجه را کرده ای بزرگ شماری یا آنان را وعده ای دهی و در
وعده خلاف آری که منت نهادن ارج نیکی را ببَرد و کار را بزرگ شمردن نور حق را خاموش گرداند و خلاف
وعده خشم خدا را برانگیزد .
و خدای تعالی فرموده : « بزرگ دشمن است نزد خدا که بگویید و نکنید ».
9 ) خود را از مردم نهان نکردن
نهان شدن از رعیت ، والیان را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است باز دارد ، پس کار بزرگتر آنان خُرد
به شمار آید و کار خُرد بزرگ نماید و ...
10 ) خود را مقدم نداشتن
بپرهیز از آنکه چیزی را به خود مخصوص داری که بهره همۀ مردم در یکسان است .
و از غفلت در آنچه
بدان توجّه باید ، و در دیده ها نمایان است و ...
11 ) داد ، دادن
داد خدا و مردم و خویشاوندان نزدیکت را از خود بده ، و آن کس را که از رعیت خویش دوست می داری ،
که اگر داد انان را ندهی ستمکاری ، و هیچ چیز چون بنیاد ستم نهادن ، نعمت خدا را دگرگون ندارد ، و کیفر
او را نزدیک نیارد ، که خدا شنوای دعای ستمدیدگان است .ودر کمین ستمکاران .
12 ) دوری از عیب جویان
از رعیت آن را از خود دورتر دار و با او دشمن باش که عیب مردم را بیشتر جوید ، که همه مردم را عیبهاست
، والی از هر کس سزاوارتر به پوشیدن آنها است .
13 ) دوستی حق
باید از کارها آن را بیشتر دوست بداری که نه از حق بگذرد ، و نه فرو ماند ، و عدالت را فراگیرتر بُود و رعیت
دلپذیرتر
( 2 )
14 ) عاملان
در کار عاملان خود بیندیش ، و پسِ آزمودن بکارشان گیر ، و به میل خود و بی مشورت دیگران ، کاری
مخصوصشان مدار ، که به هوای خود رفتن و برای دیگران ننگرستن ، ستمگری بُود و خیانت .
15 ) عدالت
بر تو واجب است خاطر داشتن آنچه بر والیان پیش از تو رفته است ، از حکومت عدلی که کرده اند ،
و سنت نیکویی که نهاده اند .
16 ) کردار نیک
نیکوترین اندوخته خود را کردار نیک بدان و هوای خویش را در اختیار گیر ، و بر نَفس خود بخیل باش
و زمام آن را در آنجه برایت روا نیست رها مگردان .
17 ) مشورت کردن
بخیل را از رأی زنی خود در میاور که تو را از نیکوکاری باز دارد .
و از درویش می ترساند .
18 ) نزدیکان والی
والی را نزدیکان است و خویشاوندان ، که خوی برتری جستن دارند گردن فرازی کردن و در معاملت انصاف
را کمتر بکار بستن ، ریشه ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر ، و به هیچ یک از اطرافیان و خویشاوندانت
زمینی را به بخشش وا مگذار ( همان عدم روابط بجای ضوابط )
19 ) نیکوکار و بدکار
مبادا نیکوکار و بدکار در نظرت برابر آید ، که آن رغبت نیکوکار را در نیکی کم کند ، و بدکردار را به بدی
وادار می کند .
20 ) واجبات خدا
باید گذارد واجباتی که خاص خداست ، از آن جمله بود که دینت را برای آن خالص می گردانی ، پس در
بخشی از شب و روز تن خود را خاص پرستش خدا گردان و آنچه را به خدا نزدیکت کند به درستی به
انجام رسان که رسول اکرم ( صلی ا...
علیه و آله ) فرموده اند :
در حد توانایی ناتوانانِ آنان بگذار و بر مؤمنان رحمت آر .
تفسیر نمونه ( آیت ا..
مکارم شیرازی ) تفسیر سوره یوسف آیه هایی آمده است که در آن به نقش مدیریت اشاره شده است .
هر چند هرگز موافق مکتب های تک بعدی که همه چیز را در بُعد اقتصادی خلاصه می کنند و انسان و ابعاد وجود او را نشناخته اند نیستیم ، ولی با این حال اهمیت ویژه مسائل اقتصادی را در سرنوشت انسان هرگز نمی توان نادیده گرفت .
آیاتی در این سوره به این مسئله اشاره دارد که یوسف از میان تمام پستها انگشت روی خزانه داری گذاشت تا با سر و سامان دادن این بخش قسمت عمده ای از نابسامانیهای کشور را سامان بخشد .
واز طریق عدالت اقتصادی بر سازمانهای دیگر کنترل داشته باشند.
در روایات نیز به این موضوع اشاره شده است از جمله حدیث حضرت علی ( علیه السلام ) : یکی از دو پایه اصلی زندگی مادی و معنوی مردم (قوام الدین والدنیا) مسائل اقتصادی قرارداده شده است .
در حالی که پایه دیگر : علم ، دانش ، آگاهی شمرده شده است .
در تعبیری دیگر در این سوره نیز آمده است (( انی حفیظ علیم )) دلیل براهمیت مدیریت در کنار امانت است و نشان می دهد که پاکی و امانت به تنهایی برای پذیرش یک پست حساس اجتماعی کافی نیست بلکه علاوه بر آن آگاهی و تخصص و مدیریت نیز لازم است .
سیره پیامبر اکرم ( صلی ا...
علیه وآله ) وحضرت علی (علیه السلام ) در دوران حکومتشان نشان می دهد که آنها به مسأ له آگاهی و مدیریت همانند امانت و درستکاری اهمیت می دادند .
در جایی دیگر از این سوره بر اهمیت نظارت بر مصرف نیز یاد شده است و آگاهی به این حقیقت که تولید بیشتر هنگامی مفید است که نسبت به مصرف ، کنترل صحیحی باشد و کنترل مصرف ، هنگامی مفید است که باتولید بیشتر همراه باشد .
سیاست اقتصادی یوسف ( علیه السلام ) در مصر ، نشان داد که یک اقتصاد اصیل و پایا نمی تواند منحصر به زمان حال باشد و باید آینده نگری نیز کرد .
یکی از مهمترین فعالیتها در زندگی اجتماعی بشر امروز مدیریت می باشد که موجب : 1- تحقق اهداف سازمانها 2-بهره برداری از منابع وامکانات موجود 3- بالفعل کردن استعداد انسانها شده است.
مدیریت ، تنها عامل تولید است که چگونگی استفاده از دیگر عوامل تولید در سازمان به آن بستگی دارد.
پس از رنسانس ، (( تحلیل مبتنی بر تجربه صرف علمی )) بر روح تحقیق در غرب حاکم گردید و انسان نیز بعنوان یکی از عوامل تولید در ردیف ماشین و دیگر منابع به شمار آمد.اما امروزه صاحب نظران غربی متوجه شده اند که در تحلیلهای مهندسی انسانی ، انسان را به عنوان یک عامل صرف محسوب نکنند.
یکی از نتایج در هم ریخته شده نظام ارزشی غرب ، حاکم شدن( اصالت نفع Utilitarianism ) بر روند فعالیتهای اقتصادی و تولیدی است و پیروان این مکتب یک عمل راتا آنجا درست قلمداد می کنند که برای فرد یا افراد بیشترین خوشی را در بر داشته باشد .
به بیان دیگر ملاک درستی یک عمل نتایج آن است نه شیوه انجام آن عمل.
در واقع طرفداران این مکتب چهره اصلی هرعمل که همان انگیزه آن می باشد را بی ارزش جلوه می دهند.
در این مکتب میزان درستی نتیجه بستگی به میزان سود دهی آن نتیجه دارد.
به این ترتیب این تمدن بعد از انقلاب صنعتی به یک تمدن سود انگار تبدیل شد.و در نتیجه انقلاب صنعتی تولید انبوه موجب جدائی مالکیت و مدیریت شد.
میزان کار آیی مدیر: به نوبه خود سازگاری فعالیتهای داخلی سازمان را با کارکرد سازمان ، تکنولوژی ، نیازهای اعضاء سازمان و محیط خارجی لازم می سازد.
چهار چوب مفید برای این منظور وظایفی است که تحت عنوان اصول مدیریت که شامل: 1- برنامه ریزی 4- هدایت و سرپرستی 2- سازماندهی 5- کنترل 3- بسیج منابع و امکانات می باشد برای مدیر قائل شده اند.
تئوری های مدیریت عبارتند از : 1-چارت سازمانی 3- سیستمهای سازمانی 2- رفتار سازمانی 4- منابع انسانی تئوریهای مدیریت : نقشه ها والگوهایی هستند که بر حسب اوضاع واحوال سازمانی ، راه حلهایی را برای مشکلات تجویز می کنند.
تئوریهای مدیریت : راههای هستند برای مشاهده وتجزیه وتحلیل سازمان به صورت دقیق تر و عمق تر .
وکاربرد آنها این است که بر صلاحیت ، شایستگی ، اثر بخشی وکار آیی مدیر می افزاید و باعث میشود که مدیر بتواند در موقعیتهای مختلف واکنش مناسب و مقتضی را نشان دهد.
تئوریهای مدیریت : چار چوبی است که مدیر را به هدفهای سازمانی نزدیک می کند.
اولین چیزی که مطرح می شود ، مدیریت در سازمان است.
اهمیت مدیریت : « بسیاری از صاحبنظران ، علت موفقیت و شکست نهادها را در تفاوت مدیریت آنها می دانند.
» در توضیح این مطلب میتوان ادامه داد عواملی که در کنار یکدیگر خصوصیات بارز یک مدیر موفق در مجموعه را شامل می شود ، مؤثر در نحوه مدیریتی آن مدیر خواهد بود.
وهر چه از این خصوصیات به نحو مطلوب ،بهره و سود ببرد ، سازمان ومجموعه ای که مدیریت آن بر عهده اوست را می تواند به اهداف خود نزدیک و نزدیکتر سازد.
اکنون به نظرات تنی چند از صاحبنظران ، اندیشمندان و دانشمندان در این زمینه می پردازیم: 1 – پیتر دراکر: « عضو حیات بخش هر سازمان ، مدیریت آن است.
» می توان نتیجه گرفت که مدیریت در هر سازمان مانند مغز در بدن انسان عمل می کند وحکم فرماندهی و نظارت بر سایر عوامل زیر نظر را بر عهده دارد ( در مغز نیز بسان یک سازمان تصمیم گیریها در آن انجام می شود ، برنامه ریزی و سازماندهی صورت می گیرد و کنترل و نظارت اعمال می شود ) و می تواند با فرمانها و دستورات مؤثر ، بجا و سنجیده باعث پیشرفت در امور و نیل به اهداف سازمانی گردد.
2 – هارولد کنتز: « مدیریت ، مهمترین زمینه فعالیت انسان است.
» وظیفه اصلی مدیران در تمام سطوح و در همه واحدها تهیه و نگهداری محیطی جهت کار گروهی اعضاء و دستیابی به اهداف تعیین شده است.
3– چارلز پرو: تقسیم بندی دیگری در مورد نظام کاری سازمانها ارائه کرد.
پرو در این طبقه بندی سعی کرد تا ساختاری مناسب ، برای کارآیی بیشتر در هر یک از انواع نظامهای کاری ارائه دهد.
از نظر وی مدیریت زمانی موفق خواهد شد که با توجه به نظامهای کاری موجود در هر سازمان به امور زیر بپردازد: الف): برنامه ریزی ب): سازماندهی ج): کنترل د): هدایت 4 – فردریک وینسلو تیلور: در کتابی تحت عنوان (( اصول مدیریت علمی )) به بیان این اصول پرداخته است.
الف): جایگزینی اصول علمی بجای محاسبات سر انگشتی ( علم بجای تجربه محض ) ب): کسب هماهنگی در فعالیت گروهی بجای تشتت در عمل ( هماهنگی بجای افتراق ) پ): جلب همکاری افراد بجای آشفتگی حاصل از فرد گرایی ( همکاری بجای استقلال فردی ) ت): کار و تلاش در جهت به حداکثر رساندن بازده ( حداکثر تولید بجای محدودیت محصول ) ث): تلاش در جهت ارتقاء سطح رشد تمام کارکنان جهت ترقی روز افزون خود سازمان 5 – لوتر گیولیک : یکی از دانشمندان معاصر علوم اداری ، وظایف مدیر را در اصطلاح لاتین( POSDCORB ) خلاصه می کند .
این اصطلاح معنی خاصی ندارد و تنها برای کمک به حافظه وضع گردیده.
بنا بر طبقه بندی گیولیک ، حروف لاتین اصطلاح نامبرده معرف وظایف مدیر بشرح زیر است.
الف): تنظیم برنامه (Planning ) شامل پیش بینی عملیات اساسی وتعیین طرق اجرای آن بمنظور تـاُمین هدف سازمان می شود.
ب): تشکیل سازمان ( Organizing ) شامل تعیین صریح حدود اختیارات می گردد که طبق آن وظایف از هم تفکیک می شوند و در عین حال بین وظائفی که اجرای آنها برای تحقق اهداف معینی لازم است ، ارتباط و هماهنگی برقرار می گردد.
پ): کارگزینی ( Staffing ) شامل استخدام ، کار آموزی و همچنین تاٌمین شرائط مساعد کار می گردد.
ت): فرماندهی ( Directing ) شامل عمل مداوم اخذ تصمیم های خاص یا کلی و صدور دستور بمنظور هدایت و رهبری سازمان می شود.
ث): هم آهنگ کردن ( Coordinating ) شامل عمل مهم تطبیق وظایف مشاغل مختلف سازمان بمنظور تحقق یافتن هدف مطلوب می گردد.
ج): ارتباطات ( Reporting ) بمعنای آنکه مجری کسانی را که در برابر آنها مسئول است از جریان پیشرفت امور آگاه سازد.
گزارش دهنده و زیر دستان او باید در اثر مطالعه مدارک ، تحقیق و بازرسی خود از پیشرفت امور اطلاع کامل داشته باشند.
د): بودجه بندی ( Budgeting ) شامل تنظیم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و نظارت بر اجرای آن می شود .
با نگاهی گذرا به طبقه بندی بالا مشاهده می کنیم که گیولیک نامی از کنترل یا نظارت که بدون شک یکی از عناصر مهم مدیریت است نبرده ، ولی سیستم ارتباطات و گزارش گیری و هچنین بودجه بندی را جزو وظایف مدیر بشمار آورده است.باتوجه به این نکته که منظور از کنترل یا نظارت مقایسه نتایج عملیات با هدفهای پیش بینی شده است ، و این عمل از طریق تنظیم برنامه و سیستم گزارش گیری و همچنین بودجه بندی طبق روشهای جدید میسر است ، بنا بر این دیده می شود که گیولیک موضوع کنترل را نادیده نگرفته است بلکه برای آن اهمیت خاصی قائل شده است.
6 – هنری فایول : او در طی جنگ جهانی اول تجربیات خود را در کار مدیریت بصورت وظایف مدیری منعکس کرد.
که به آن نظریه اداری مدیریت ( فرایندگرایی یا اصول گرایی ) گویند.
فایول کل سازمان را پیکره واحدی می دید که فعالیتهای آن به 6 دسته تقسیم می شود.
که به ترتیب عبارتند از : الف): امور فنی ( از قبیل تولید و تغییر شکل اشیاء ) ب): امور بازرگانی ( از قبیل خرید ، فروش ، مبادله ) پ): امور مالی ( تعیین منابع مالی و مصرف بهینه ) ت): امور حسابداری ( تعیین وضع موجود مالی ) ث): امور ایمنی ( حفاظت از اموال و افراد ) ج): امور اداری ( پیش بینی و برنامه ریزی ، سازماندهی ، کنترل ، هماهنگی ) منظور از پیش بینی و تنظیم برنامه : مداقه در دور نمای آینده و تنظیم برنامه عملیات است .
منظور از سازمان دادن : بنای ساختمان دو گانه انسانی و مادی دستگاه است .
منظور از فـرمانـدهـی : مداومت فعالیتهای کارکنان را در بر می گیرد .
منظور از هماهنگ کردن: ایجاد همبستگی، وحدت و سازگاری بین فعالیتها و کوششهای مختلفی که در سازمان صورت می گیرد.
منظور از کنترل : تضمین مطابقت عملیات با موازین و مقررات موضوعه است .
7 – مینتربرگ : اساس نظریه نقشهای مدیری : آنچه را مدیر انجام می دهد باید ملاحظه کرد و بر پایه آن نقشهای مدیر را معین کرد .
مینتربرگ عقیده داشت برنامه ریزی ، سازماندهی و .....
جزء وظایف مدیر نیست ، بلکه مدیر به فعالیتهای گوناگونی می پردازد ، و برای مدیر نقشهای زیر را تعریف کرده است : الف): نقشهای متقابل شخصی ( interpersonal roles ) رهبر : رئیس تشریفات : انجام وظایف اجتماعی و تشریفاتی بعنوان نماینده سازمان رابط : بویژه در ارتباط با افراد خارج سازمان ب): نقشهای اطلاعاتی : گیرنده : دریافت اطلاعات مربوط به عملیات واحد نشر دهنده : رساندن اطلاعات به زیر دستان سخنگو : انتقال اطلاعات به خارج از سازمان ج): نقشهای تصمیم گیری : سوداگری آشوب زدایی تخصیص منابع مذاکره : رسیدگی به افراد در گروههای گوناگون – آدیزس : برای اداره مؤثر هر سازمان 4 نقش مدیری را لازم می داند که عبارتند از : الف ) : نقش تولیدی در این نقش از مدیر انتظار می رود تا نتایجی برابر یا بهتر از رقبا کسب کند شایستگی هر مدیر موفق و مؤثر داشتن دانش حرفه ای در رشته کاری اش و پر کاری است ب ) : نقش اجرایی مدیر باید توانایی اداره افرادی که با وی کار می کنند را داشته باشد تا آنها نیز مثمر ثمر واقع شوند مدیر در نقش اجرایی اش برنامه زمان بندی شده ای تهیه کرده و هماهنگی ، کنترل و انظباط را برقرار می کند .
اگر مدیر خود مجری باشد ، مراقبت می کند تا نظام آنگونه که برای انجام کار طراحی شده عمل کند .
ج ) : نقش ابداعی یک مدیر مبدع و مبتکر باید قدرت تشخیص خویش را بکار گیرد و بصیرت و توان تغییر اهداف و تغییر نظام اجرایی اهداف را داشته باشد .
زیرا بر خلاف روٌ سای اجرایی که برنامه هایی برای اجرا به آنان داده می شود ، مدیران مبتکر باید برنامه عملیاتی را خود تنظیم کرده و خود آغازگر آن باشند .
د ) : نقش ترکیبی مدیر : 1- استراتژیهای فردی را به استراتژی گروهی 2- مخاطرات فردی را به مخاطرات گروهی 3- اهداف فردی را به اهداف گروهی 4- ابتکارات فردی را به ابتکارات گروهی مبدل می سازد .
تحقق نقش ترکیب به مدیری نیازمند است که نسبت به نیازهای افراد حساس و خود آگاه باشد .
برای موفقیت پیوسته سازمان احتیاج به ایفای نقش ترکیبی مدیر است .
ـ به نظر آدزیس هرگاه فقط یکی از 4 نقش مدیری در سازمان ایفا شود ، سبک معینی از مدیریت غلط را می توان مشاهده کرد .
ـ اینکه هر مدیری باید بتواند همه نقشها را خود ایفا کند ، درست بنظر نمی رسد و فرایند مدیریت برای ایفای نقشهای متضاد ولی در حقیقت مکمل هم ، به چندین نفر نیازمند است و تنها نقشی که هر مدیر ناگزیر از ایفای آن است نقش ترکیبی است.
اگر مدیری توان تولید ، اجرا یا ابداع نداشته باشد می تواند از دیگران کمک بگیرد .
ولی خود باید توان ترکیبی داشته باشد تا سایر وظایف به طریقی مثبت انجام شود .
ولی اگر این نقش مدیری ایفا نگردد سوداگر ، بحران آفرین ، رئیس بیش از حد مقرراتی ، و آدمی پر کار و تک رو خواهد شد .
مدل تلفیقی مکاتب مدیریت ، کلیه مکاتب را در قالب یک مجموعه ارائه داد و برای مدیر نقشهای مختلفی را با توجه به این مکاتب قائل است.
« نقش های مختلف مدیر در ارتباط با گرایشات مختلف سازمانی » ابداعگر و خلا ق( inrovator ) تسهیل کننده روابط گروهی ( facilitator ) مذاکره کننده ( broker ) محرک تولید و خدمت ( producer ) هدایت کننده و برنامه ریز ( director ) ناظر و ارزیاب ( moritor ) هماهنگ کننده ( coordirator ) 8- روحیه آفرین ( mentor ) تعیین وظایف مدیر یا عناصر مدیریت : در گذشته ( عناصر مدیریت یا به عبارت دیگر وظایف مدیر ) مشخص نبود و بیشتر وقت و سعی و تلاش مدیر صرف اموری می شد که بیشتر جنبۀ اجرائی داشت و کارمندان جزء ( با حداقل کارآئی) نیز می توانستند با داشتن اختیار از عهده آن وظایف بخوبی برآیند.
امروزه این نظریه عمومیت پیدا کرده که مدیر باید وظا یف مربوط به اجرای عملیات را به مرئوسین و زیر دستان خود تفویض نماید و تلاش خود را محدود به انجام وظایفی گرداند که باعث تأثیر عمومی در سازمان گردد.
طبق نظریه جدید ، وظایف یک مدیر باید محدود به : الف ) تنظیم برنامه و خط مشی ب ) متشکل و هماهنگ کردن منابع انسانی و مادی ج ) و رهبری و نظارت ـ بمنظور تأمین هدف های سازمان گردد.
پیش از این درباره طبقه بندی عناصر مدیریت ( یا وظایف مدیر ) طبق نظریه های مختلف پرداختیم اما امروزه اکثر دانشمندان وظیفه مهم را جزء وظایف اساسی مدیر بر می شمارند که عبارتند از : 1 ) برنامه ریزی 2 ) سازماندهی 3 ) کنترل (نظارت ) * عده ای هماهنگی را نیز از عمل سازماندهی جدا نمی دانند * برخی دیگر به این فهرست وظایف رهبری یا انگیزش و نوآوری ( Innovation ) را نیز می افزایند .
1 ) برنامه ریزی : یکی از وظایف مدیر تنظیم برنامه عملیاتی سازمان است که زیر نظر وی هدایت می شود .
برای این منظور لازم است اهداف مشخص و خط مشی و موازینی برای مسئولان اجرای عملیات وضع شود.
از طرفی برنامه ها باید بر حسب اطلاعات جدید تغییرات احتمالی شرایط اجرای عملیات در فواصل معین متعادل گردد .
از شرایط برنامه ریزی می توان به : تشخیص مسائل و مشکلات ـ پیدا کردن راههای مختلف برای حل مسائل ـ بررسی وتجزیه وتحلیل نتایج هر یک از راههای مختلف ـ انتخاب راهی برای پیروی ، یاد کرد .
2 ) سازماندهی : اگر عملیات یک دستگاه توسعه یابد که به خدمات بیش از یک نفر احساس گردد تشکیل سازمان ضرورت پیدا می کند زیرا در اینصورت لازم است وظایف متعدد به افراد مختلف واگذار و مساعی آنان برای تأمین هدف مشترک هماهنگ گردد.
پس از توسعه عملیات ، واحدهای سازمانی ایجاد و به هر یک مأموریت خاصی محول می شود .
پس از آن نیاز به تقسیم کار وطبقه بندی وظایف وتفویض اختیار است .
3 ) هماهنگی : ایجاد موازنه وتطبیق وظایف متعددی که واحدهای مختلف سازمان بمنظور تأمین هدف مشترک انجام می دهد.
سازمان بسان ماشینی است که هر قسمت آن وظیفه خاصی را انجام می دهد .
مثل تولید نیرو ، فشار ، حرارت و غیره ـ چنانچه حفظ تعادل میان اجزاء مختلف ماشین ضروری است ، به همین ترتیب نیز انطباق و تعادل وظایف واحدهای متعدد سازمان برای تأمین هدف های مشترک لازم است .
4 ) رهبری : برنامه روشن و تشکیلات منظم زمینه را برای اجرای عملیات فراهم می آورد .
ولی هدایت فعالیتهای افرادی که با هم کار می کنند برای تحقق اهداف سازمان ضروری است .
نقش مدیر در مقام رهبری شامل روابط متقابل وی با زیر دستان و مرئوسین می گردد.
مسأله مهم در رهبری ،ایجاد انگیزه های مؤثر در کارمندان بمنظور همکاری در جهت مقاصد سازمان است.
به فرض اینکه برنامه های دستگاه روشن وتشکیلات آن منظم باشد ،مقاصد مدیر بدون تمایل کارمندان به همکاری با هم در جهت منافع عمومی سازمان تأمین نمی شود .
بدین جهت مهمترین وظیفه مدیر ، رهبری مساعی افراد وایجاد محرکهای مؤثر در آنان بمنظور تحقق هدفهای سازمان است.
5 ) کنترل ( نظارت ) : منظور از کنترل ، مطابقت نتایج عملیات با هدفهای اولیه و برنامه های پیش بینی شده است .
مدیر با ارزیابی نتایج عملیات ، مکانیسم کنترل را به نحوی برقرار می سازد که بمجرد انحراف نتایج عملیات از هدفهای پیش بینی شده زنگ خطر به صدا در آید.
که در این صورت مدیر بموقع در صدد چاره جوئی و برطرف کردن علل انحراف بر می آید .
لازم به ذکر است که : اگر چه وظایف خاص مدیر محدود به وظایف مذکور در فوق می باشد ولی وظایف دیگری نیز وجود دارد که جزء این دسته ( وظایف خاص ) نیست .
و مدیر بنا به جهاتی برای خود حفظ می کند .
این دسته از وظایف را امور تفویض نشده ( Non-delegated activities )می نامند که نوع وحدود آن در هر سازمان بر حسب اوضاع وشرایط خاص آن سازمان فرق می کند .
تفویض اختیار : تفویض اختیار عبارت است از اینکه مدیر ، قسمتی از اختیارات خود را به مرئوسین انتقال دهد.
و این کار با توجه به این نکته که تعداد نفرات در سازمان بیش از یک نفر باشد به خودی خود قابل انجام است .
تفویض اختیار شامل سه مرحله است : 1) واگذاری وظایف ( Duty ) از طرف رئیس به مرئوسین بلاواسطه 2) اعطای اجازه ( Authority ) و حق تصمیم گیری ( اختیار ) بمنظور انجام تعهدات ، استفاده از منابع مالی و انسانی 3) تعیین مسئولیت ( Obligation ) مرئوسین در مقابل رئیس برای حسن انجام وظایف محوله بر حسب معیار و موازین از قبل تعیین شده محاسن تفویض اختیار : 1) افزایش بازدهی 4) تکامل انفرادی 2) ازدیاد علاقه نسبت به انجام وظیفه 5) جلوگیری از اتلاف وقت مدیران 3) تقویت همکاری دسته جمعی هرم مدیریت : کارهای مدیر بر حسب سطوح سازمانی متفاوت است .
1ـ مدیریت عملیاتی ( سرپرستی ) 2ـ مدیریت میانی 3ـ مدیریت عالی ـ مدیریت عملیاتی ، سرشان شلوغ است ومراجعه مکرر افراد موجب انقطاع کارشان می شود .
مدیران عملیاتی بیشتر وقتشان را با زیر دستان ، مقداری از آن را با همکاران و اندک زمانی را با مافوق ها یا افراد خارج از سازمان می گذرانند.
آنها زندگی کاری فعالی دارند و بیشتر وقتشان صرف حل و فصل مسائل آنی می شود.
ـ مدیریت میانی ، بطور مستقیم به مدیریت بالا گزارش می دهد .
وکارش مدیریت بر سرپرستان است .
و نقش حلقه واسطه را میان مدیریت عالی و عملیاتی ایفا می کند.
بیشتر وقت این مدیران به تحلیل داده ها ، آماده کردن اطلاعات برای تصمیم گیری ، تبدیل تصمیمات مدیریت عالی به پروژه های معین برای سرپرستان و جهت دادن به نتایج کار مدیران عملیاتی است.
بیشتر وقتها به تنهایی کار انجام می دهند ،بیشتر وقتشان صرف جلسات ، 80 درصد وقتشان صرف گفت وشنود با همکاران در واحد خود ، و بقیه وقت را صرف خواندن و نگاشتن می کنند.
ـ مدیریت عالی ، به مدیری که در نقشهای عملیاتی و میانی موفق بوده گویند.
بخش اعظم کار آنها از نظر پویایی و مشغله نظیر کار مدیران عملیاتی است ، با این تفاوت که اینان برنامه ریزی های جامع وبلند مدت تری را در حوزه فعالیت گسترده تر وعوامل وضعی متنوع تری را طراحی یا مورد بررسی قرار می دهند.
مهارتهای مدیر : الف ) : مهارت فنی ـ توانایی حاصل از تجربیات ، آموزش و کار آموزی برای بکار گیری دانش ، روشها ، فنون و تجهیزات لازم برای انجام کارهای خاص ب ) : مهارت انسانی ـ رد توانایی کار با دیگران را داشته باشد و بتواند از ایشان در انجام وظایف واگذار شده بخوبی استفاده کند.
ج ) : مهارت نظری یا ادراکی ـ قدرت درک پیچیدگیهای سازمان و درک جایگاه عملیات خود فرد در سازمان این دانش به فرد اجازه می دهد تا مطابق اهداف کل سیستم عمل کند.
* یکی دیگر از صاحبنظران ، مهارت دیگری را برای مدیر لازم میداند و آن مهارت طراحی و حل مسئله است.
یک مدیر موفق و مؤثر : * عبارت است از کسب اهداف سازمانی یا چیزی بیش از آن .
بتواند حداقل کار مورد قبول را با استفاده از امکانات مدیری انجام دهد .
بتواند 80 الی 90 درصد توانایی های افراد را بکار گیرد .
نیاز به توانایی های فنی ، انسانی ، ادراکی ، طراحی و حل مسئله دارد که ذاتی و اکتسابی است .
نگرش و انگیزه های معینی دارد که تحت تأثیر پاداشهای سازمانی و جو سازمانی است .
تطابق توانایی های فرد با شغل انتخابی اش و میزان همکاری زیر دستان و مافوق ها در موفقیت مدیر نقش اساسی دارد ، زیرا : قدرت پست و مقاوم ذاتی آن نیست .
رویدادهای پیش بینی نشده و امداد های غیبی نیز در موفقیت مدیر مؤثر هستند ، زیرا : همیشه توانایی ، موفقیت نمی آورد .
میزان موفقیت مدیر بر اساس دیدگاه و معیارهای سازمانی صورت می گیرد .
ویژگیهای کمال مدیریت : توماس پیترز و رابرت واترمن در کتاب خود بنام « در جستجوی برترینها » پس از بررسی 36 سازمان برتر ، دریافتند که در امور نو آوری و سود دهی 8 ویژگی زیر رمز موفقیت آنان بوده است .
1ـ تعصب به عمل 2ـ ایجاد ارتباط نزدیک با مشتری 3ـ تمایل به استقلال و کار آفرینی 4ـ افزایش بهره وری با استفاده از افراد 5ـ برخورد شفاف و ارزشی 6ـ تکیه بر مزیت رقابتی خود 7ـ استفاده از شکل ساده و ستاد کوچک 8ـ حفظ همزمان انعطاف پذیری و عدم انعطاف ( 1 ) ( 2 ) ( 3 ) ( 4 ) ( 5 ) ( 6 ) ( 7 ) ( 8 ) ( 9 ) ( 10 ) ( 11 ) ( 12 ) ( 13 ) ( 14 ) ( 15 )