- نامهاى از آن حضرت ( ع ) به قاضى اش شریح بن الحارث
گویند که شریح بن الحارث قاضى امیر المؤمنین ( ع ) در زمان او خانه اى خرید به هشتاد دینار .
این خبر به على ( ع ) رسید .
او را فرا خواند .
و گفت : شنیده ام خانه اى خریده اى به هشتاد دینار و براى آن قباله نوشته اى و چند تن را هم به شهادت گرفته اى .
شریح گفت : چنین است یا امیر المؤمنین .
على ( ع ) به خشم در او نظر کرد ، سپس فرمود :
اى شریح ، زودا که کسى بر سر تو آید که در قباله ات ننگرد و از شاهدانت نپرسد ، تا از آنجا براندت و بى هیچ مال و خواسته اى به گورت سپارد .
پس ، اى شریح ، بنگر ، نکند که این خانه را از دارایى خود نخریده باشى ، یا نقدى که بر شمرده اى از حلال به دست نیامده باشد .
که اگر چنین باشد هم در دنیا زیان کرده اى و هم در آخرت
اما اگر آنگاه که این خانه را مى خریدى نزد من آمده بودى ، برایت قباله اى مى نوشتم به این نسخت و تو حتى یک درهم و چه جاى بیش از آن رغبت نمى کردى که به بهاى این خانه دهى .
و نسخه آن قباله چنین است :
این خانه اى است که بنده اى ذلیل ، از مرده اى که براى کوچ کردن او را از جاى خود برانگیخته اند ، خریده است .
خانهاى از سراى فریب در کوى از دست شدگان و محلت به هلاکت رسیدگان .
این خانه را چهار حدّ است :
حد نخستین ، منتهى مى شود به آنجا که آفات کمین گرفته اند ، و حدّ دوم به آنجا که مصیبتها را سبب است .
و حدّ سوم به خواهشهاى تباه کننده نفسانى ، و حدّ چهارم به شیطان اغواگر .
و در آن از حد چهارم باز مى شود .
خریدار که فریب خورده آمال خویش است آن را از فروشنده اى که اجل او را برانگیخته تا براندش ، به بهاى خارج شدن از عزّ قناعت و دخول در ذلّ طلب و خوارى خریده است .
در این معامله ضرر و زیان خریدار در آنچه خریده است ، بر عهده کسى است که اندامهاى پادشاهان را ویران سازد و جان از تن جباران بیرون کند و پادشاهى از فرعونان چون شهریاران ایران و قیصرهاى روم و تبّعهاى یمن و حمیرها بستانده است ، و نیز آن کس که دارایى خود را گرد آورد و همواره بر آن در افزود و کاخهاى استوار برآورد و آنها را بیاراست و آرایهها ساخت و اندوخته ها نهاد تا به گمان خود براى فرزند ، مرده ریگى نهد .
همه اینان را براى عرضه در پیشگاه حسابگران و آنجا که ثواب و عقاب را معین مى کنند ، حاضر آورد .
در آنجا حکم قطعى صادر شود و کار داورى به پایان آید .
« در آنجا تبهکاران زیانمند شوند » عقل هر گاه که از اسارت هوس بیرون آید و از علایق دنیوى در امان ماند ، به این رسند گواهى دهد.
2- نامهاى از آن حضرت ( ع ) به یکى از فرماندهان سپاهش
اگر در سایه فرمانبردارى باز آیند ، این چیزى است که ما خواستار آنیم و اگر حوادث و پیشامدها ، آنان را به جدایى و نافرمانى کشانید ، باید به یارى کسانى که از تو فرمان مى برند ، به خلاف آنکه فرمانت نمى برند ، برخیزى .
و به پایمردى آنکه مطیع توست از آنکه به یاریت برنمى خیزد ، بى نیاز باشى .
زیرا ، آنکه به اکراه همراه تو به نبرد مى آید ، غیبت او بهتر از حضور اوست و در خانه نشستنش ، بهتر است از به یارى برخاستنش.
3- نامهاى از آن حضرت ( ع ) به اشعث بن قیس ، عامل خود در آذربایجان نوشته است .
حوزه فرمانرواییت طعمه تو نیست ، بلکه امانتى است بر گردن تو ، و از تو خواستهاند که فرمانبردار کسى باشى که فراتر از توست .
تو را نرسد که خود هر چه خواهى رعیت را فرمان دهى .
یا خود را درگیر کارى بزرگ کنى ، مگر آنکه ، دستورى به تو رسیده باشد .
در دستان تو مالى است از اموال خداوند ، عزّ و جلّ ، و تو خزانه دار هستى تا آن را به من تسلیم کنى .
امید است که من براى تو بدترین والیان نباشم .
و السلام
4- نامهاى از آن حضرت ( ع ) به معاویه
این مردمى که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند ، به همان شیوه با من بیعت کردند .
پس آن را که حاضر است ، نرسد که دیگرى را اختیار کند و آن را که غایب بوده است نرسد که آنچه حاضران پذیرفته اند نپذیرد .
شورا از آن مهاجران و انصار است .
اگر آنان بر مردى همرأى شدند و او را امام خواندند ، کارشان براى
خشنودى خدا بوده است ، و اگر کسى از فرمان شورا بیرون آمد و بر آن عیب گرفت یا بدعتى نهاد باید او را به جمعى که از آن بیرون شده است باز آورند .
اگر سر بر تافت با او پیکار کنند ، زیرا راهى را برگزیده که خلاف راه مؤمنان است و خدا نیز در گردن او کند ، گناه آنچه را خود متولى آن شده است .
اى معاویه ، به جان خودم سوگند ، که اگر به دیده خرد بنگرى ، نه از روى هوا و هوس ، در خواهى یافت که من از هر کس دیگر از کشتن عثمان بیزارتر بودم و من از آن کنارى جسته بودم ، مگر آنکه بخواهى جنایت را به گردن من نهى و چیزى را که بر تو آشکار است پنهان دارى .
و السلام
5- نامهاى دیگر از آن حضرت ( ع ) به معاویه
اما بعد ، اندرزنامه اى از تو به من رسید با جمله هایى بربافته و عباراتى که به ضلالت خویش آراسته بودى و از روى بداندیشى روانه کرده بودى .
این نامه ، نامه کسى است که نه خود دیده بینا دارد تا راه هدایت را به او نشان دهد ، و نه او را رهبرى است که راهش بنماید .
هوا و هواس او را فراخوانده و او نیز پاسخش گفته و ضلالت رهنمونش گشته و او نیز متابعتش نموده .
هذیانى در هم آمیخته ، گم گشته و به خطا رفته است .
و از این نامه است
بیعت کردن فقط یک بار است و دوباره در آن نظر نتوان کرد .
گزینش از سر گرفته نشود .
هر که از بیعت بیرون رود ، طعن زننده است ، و هر که در پذیرفتنش درنگ کند و دو دلى نشان دهد ، منافق است.
6-سفارشى از آن حضرت ( ع ) هنگامى که سپاهى بر سر دشمن مى فرستاد
چون بر دشمن فرود آمدید یا دشمن بر شما فرود آمد ، باید که لشکرگاهتان بر فراز بلندیها یا دامنه کوهها یا در بین رودخانهها باشد تا شما را پناهگاه بود و دشمن را مانع .
و باید که جنگتان در یک سو باشد یا دو سو .
و دیدهبانها بر سر کوهها و تپه ها بگمارید تا مباد ، که دشمن از جایى که مى ترسید یا خود را در امان مى دانید ، بناگاه ، بر شما تاخت آورد .
بدانید که مقدمه لشکر ، همان چشمان لشکر است ، و چشمان مقدمه ، طلایه داران هستند .
از پراکندگى بپرهیزید .
چون فرود مى آیید همه فرود آیید ، و چون کوچ مى کنید همه کوچ کنید .
هنگامى که شب در رسید ، نیزهها را گرداگرد خود قرار دهید .
به خواب مروید یا اندک اندک بخوابید.
7- سفارشى از آن حضرت ( ع ) به معقل بن قیس الریاحى فرمود ، آنگاه که او را به سههزار سپاهى بر مقدمه به شام مى فرستاد .
از خدایى که بناچار ، روزى با او دیدار خواهى کرد و جز درگاه او پایانى ندارى ، بترس .
جنگ مکن مگر با آنکه با تو بجنگد .
و لشکرت را در ابتدا یا انتهاى روز به حرکت درآور و به هنگام گرماى نیمروز فرود آر .
و مرکبها را خسته مدار ، و در آغاز شب ، لشکر را به حرکت در میاور که خداوند شب را براى آسودن قرار داده .
و آن را براى درنگ کردن مقرر کرده نه سیر و سفر .
به هنگام شب خود و مرکبت را از خستگى برآور .
و چون برآسودى ، یا هنگام سحر و یا زمان دمیدن سپیده به برکت خداوندى حرکت کن هرگاه با دشمن رویاروى شدى ، خود در میانه لشکرت قرار گیر و به دشمن چنان نزدیک مشو که پندارد قصد حمله دارى و چندان دور مایست که چون کسى باشى که از جنگ بیمناک است تا فرمان من به تو رسد .
کینه آنان تو را وادار نکند که پیش از آنکه به اطاعتشان فراخوانى و حجّت را بر آنان تمام کنى ، جنگ را بیاغازى.
از خدایى که بناچار ، روزى با او دیدار خواهى کرد و جز درگاه او پایانى ندارى ، بترس .
کینه آنان تو را وادار نکند که پیش از آنکه به اطاعتشان فراخوانى و حجّت را بر آنان تمام کنى ، جنگ را بیاغازى.
8- از نامه آن حضرت ( ع ) به دو تن از امیران لشکرش من ، مالک بن الحارث الاشتر را بر شما و همه سپاهیانى که در فرمان شماست امیر کردم .
به سخنش گوش دهید و فرمانش برید .
او را زره و سپر خود قرار دهید .
زیرا مالک کسى است که نه در کار سستى مى کند و نه خطا و نه آنجا که باید درنگ کند ، شتاب مى ورزد و نه آنجا که باید شتاب ورزد ، درنگ مى کند.
9- سفارشى از آن حضرت ( ع ) به سپاهش پیش از دیدار با دشمن در صفین .
با آنان مجنگید تا آنان جنگ را بیاغازند .
سپاس خدا را ، که حجت با شماست .
و اگر واگذارید تا آنان جنگ را آغاز کنند ، این هم حجتى دیگر است به سود شما و زیان ایشان .
هرگاه ، به اذن خدا ، روى به هزیمت نهادند ، کسى را که پشت کرده و مى گریزد ، مکشید و آن را که از پاى افتاده است ، آسیب مرسانید و مجروح را زخم مزنید و زنان را میازارید و آنان را به خشم میاورید ، هرچند ، آبروى شما بریزند یا امیرانتان را دشنام دهند .
که زنان به جسم ناتوان اند و به نفس و عقل ضعیف .
حتى در زمانى که زنان مشرک بودند ، ما را گفته بودند که از آنان دست باز داریم .
در زمان جاهلیت ، رسم بر آن بود که اگر مردى با سنگ یا چوبدستى به زنى تعرض مى کرد او را و فرزندانش را ، که پس از او مى آمدند ، عیب مى کردند و سرزنش مىنمودند.
10 - هنگامى که آن حضرت ( علیه السلام ) به عزم جنگ ، با دشمن روبرو مى شد چنین مى فرمود : بارخدایا ، دلها به تو نزدیک شده و گردنها به سوى تو کشیده شده و چشمها به درگاه تو خیره و پاها به آستان تو به راه افتاده و بدنها نزار گردیده .
بار خدایا ، کینه هاى پنهان آشکار گشته و دیک کینه ها به جوشش آمده .
بارخدایا ، به تو شکوه مى کنم ، نبودن پیامبرمان را و فراوانى دشمنانمان را و پراکندگى خواستهایمان را .
« اى پروردگار ، ما میان ما و قوم ما بحق راهى بگشا که تو بهترین راهگشایان هستى.
11- هنگام جنگ به یاران خود مى فرمود بر شما گران نیاید ، گریختنى که پس از آن بازگشتنى باشد ، یا واپس نشستنى که از پى آن حملهاى بود .
حقّ شمشیرهاتان را ادا کنید و پهلوهاى دشمن را بر خاک هلاک آورید .
همواره آزمند آن باشید که نیزههایتان تنها را بشکافد و ضربتهایتان سخت و کشنده باشد .
آوازها را در سینه ها حبس کنید ، که این سکوت سستى را از مرد جنگجو دور مى کند .
سوگند به کسى که دانه را شکافته و جانداران را آفریده ، که اینان اسلام را نپذیرفتهاند بلکه تسلیم شده اند .
و کفر را در دل نهان داشتهاند و چون یارانى بیابند ، آشکارش سازند.
12- از نامه آن حضرت ( ع ) به ابن عباس ، عامل او در بصره بدان ، که بصره جایگاه فرود آمدن ابلیس است و کشتگاه فتنهها و آشوبها .
پس ، مردم آنجا را به نیکى کردن خوشدل نماى و گره وحشت از دلهایشان بگشاى .
به من خبر رسیده که با بنى تمیم بدخویى و درشتى کرده اى .
از میان بنى تمیم ستاره اى غروب نکرد ، مگر آنکه در میان آنها ستاره دیگرى طلوع نمود .
در جاهلیت و اسلام ، در کینه جویى ، کس همانند آنها نبوده است .
ایشان را با ما پیوند خویشاوندى و قرابت خاص است ، که اگر آن را مراعات کنیم ، پاداش یابیم و اگر نکنیم ، مرتکب گناه شده ایم .
پس اى ابو العباس خدایت رحمت کناد ، در آنچه از نیکى و بدى بر دست تو جارى مى شود ، مدارا کن ، که ما هر دو در آن شریکیم و چنان باش که گمانم به تو نیکو گردد و اندیشه ام درباره تو بد نگردد.
13- این نامه را به زیاد بن ابیه نوشته است که از سوى عبد الله بن عباس بر بصره فرمان مى راند و ابن عباس خود از جانب على ( ع ) فرمانروایى اهواز و فارس و کرمان را داشت .
به خدا سوگند مى خورم ، سوگندى راست که اگر به من خبر رسد که در غنایم مسلمانان به اندک یا بسیار خیانت کرده اى ، چنان بر تو سخت گیرم که کم مایه مانى و بار هزینه عیال بر دوشت سنگینى کند و حقیر و خوار شوى .
و السلام 14- نامهاى از آن حضرت ( ع ) نیز به زیاد .
از زیاده روى بپرهیز و میانه روى پیشه کن .
امروز به فکر فردایت باش .
از مال به قدر نیازت نگهدار و آنچه افزون آید ، پیشاپیش براى روزى که بدان نیازمند گردى ، روانه دار .
آیا امید آن دارى که خداوندت پاداش متواضعان دهد ، در حالى که ، در نزد او از متکبران هستى .
آیا در حالى که ، خود در ناز و نعمت فرو رفته اى و آن را از ناتوانان و بیوه زنان دریغ مى دارى ، طمع در آن بستهاى که ثواب صدقه دهندگانت دهند ؟
آدمى به آنچه پیشاپیش فرستاده ، پاداش بیند و بر سر آن رود که از پیش روانه داشته .
والسلام 15- ین نامه را به ابن عباس نوشته و او مى گفت که پس از سخن رسول الله ( ص ) از هیچ سخنى بدین پایه سود نبرده ام .
اما بعد .
گاه آدمى را دست یافتن به چیزى که براى او مقدّر بوده ، شادمان مى سازد ، و گاه از دست دادن چیزى که دست یافتن به آن برایش مقدر نبوده است ، غمگین مى کند .
پس باید شادمانى تو به چیزى باشد که براى آخرتت به دست آورده اى ، و اندوهت به چیزى باشد که از آخرتت از دست داده اى .
به آنچه از دنیا به دست آورده اى فراوان شادى مکن ، و بر آنچه از دنیایت از دست میدهى ، تأسف مخور و زارى منماى .
و باید همه همّ تو منحصر به کارهاى پس از مرگ باشد.
16- نامهاى از آن حضرت ( ع ) به یکى از کارگزاران خود هنگامى که او را براى گردآورى زکات فرستاد .
او را به ترس از خدا فرمان مى دهم ، چه در امور نهانى و چه اعمال پوشیده از نظرها .
جایى که جز خداى ناظر اعمال او نیست و جز خداى کارسازى نبود .
فرمانش مى دهم که به آشکارا اطاعت خداوند نکند و در نهان کارى به خلاف آن .
زیرا کسى که نهان و آشکارش و گفتار و کردارش یکى باشد ، امانت خدا را ادا کرده و در عبادتش اخلاص ورزیده .
او را فرمان مى دهم که مردم را نرنجاند و دروغگویشان نخواند و تهمت ننهد .
و به این دستاویز که بر آنان امارت دارد ، روى از ایشان برمتابد .
زیرا آنها برادران دینى او و در گرفتن حقوق خداوند یاران او هستند .
تو را در این صدقه نصیبى است ثابت و حقى است معلوم و نیز مسکینان و ناتوانان و بینوایان با تو شریکند .
من حق تو را بتمامى مى پردازم ، تو نیز ، حق آنان را بتمامى بپرداز .
که اگر چنین نکنى در روز جزا مدعیان تو از همه بیش است و بدا به حال کسى که مدعیانش ، در پیشگاه عدل الهى ، فقیران و مسکینان و سائلان و راندهشدگان و وامداران و در راه ماندگان باشند .
هر که امانت را بى ارج شمارد و در مزرع خیانت چرد و خود و دین خود را از لوث آن پاکیزه نسازد ، خود را در دنیا گرفتار خوارى و رسوایى ساخته و در آخرت خوارتر و رسواتر است .
بزرگترین خیانت ، خیانت به مسلمانان است و بزرگترین دغلکارى ، دغلکارى با پیشوایان .
والسلام 17-سفارشى از آن حضرت ( ع ) آن را براى کسى مى نوشت که به گرفتن زکاتش مى فرستاد .
جمله هایى از آن را در اینجا مى آوریم تا همگان بدانند که على ( ع ) ستون حق را برپاى مى داشت و نشانه هاى عدالت را در کارهاى خرد و کلان و کلى و جزئى آشکار مى نمود .
در حرکت آى ، با پرهیزگارى و ترس از خداوندى که یگانه است و او را شریکى نیست .
زنهار ، مسلمانى را مترسانى و اگر خود نخواهد به سراغش مروى و بیش از آنچه حق خداوند است ، از او مستانى .
چون به قبیلهاى برسى بر سر آب آنها فرود آى و به خانه هایشان داخل مشو .
آنگاه با آرامش و وقار به سوى ایشان رو تا به میانشان برسى .
سلامشان کن و تحیّت گوى و در سلام و تحیّت امساک منماى .
سپس ، بگوى که اى بندگان خدا ، ولىّ خدا و خلیفه او مرا به نزد شما فرستاده تا سهمى را که خدا در اموالتان دارد بستانم .
آیا خدا را در اموالتان سهمى هست ، که آن را به ولىّ خدا بپردازید ؟
اگر کسى گفت : نه ، به سراغش مرو و اگر کسى گفت : آرى ، بى آنکه او را بترسانى یا تهدیدش کنى ، یا بر او سخت گیرى ، یا به دشواریش افکنى ، به همراهش برو و آنچه از زر و سیم دهد ، بستان و اگر او را گاو و گوسفند و شتر باشد ، جز به اجازت صاحبانش به میان رمه مرو ، زیرا بیشتر آنها از آن اوست و چون به رمه چارپایان رسیدى ، مانند کسى مباش که خود را بر صاحب آنها مسلط مىشمارد یا مى خواهد بر او سخت گیرد .
چارپایى را رم مده و مترسان و صاحبش را در گرفتن آن مرنجان .
پس مال را هر چه هست به دو بخش کن و صاحب مال را به گزینش یکى از آن دو بخش مخیّر گردان و در آنچه براى خود برمىگزیند ، متعرضش مشو .
سپس ، باقى را باز به دو بخش کن و باز او را در گرفتن یکى از آن دو بخش مخیر نماى و در آنچه براى خود برمى گزیند سرزنش منماى .
و پیوسته چنین کن تا آن قسمت ، که حق خداوند در آن است ، بر جاى ماند .
پس سهم خدا را از او بستان و اگر پنداشت که مغبون شده و خواست آنگونه قسمت کردن را بر هم زند ، از او بپذیر و بار دیگر دو قسمت را یکى کن و باز قسمت از سر گیر .
تا سهم خدا را از مال او معین کنى و بستانى .
و ستور پیر و سالخورده و پاى و پشت شکسته و بیمار و لاغر و معیوب را مگیر .
و چون مال مسلمانان را مى فرستى ، آن را به کسى بسپار که به دیندارى او مطمئن باشى تا آن را به ولىّ امر مسلمانان برساند و او میان مسلمانان قسمت نماید .
و به نگهدارى آنها مگمار ، مگر مردى نیکخواه و مهربان و امین را که نیکو نگهبانى کند .
کسى که با ستوران درشتى نکند و آنها را تند نراند و خستهشان نگرداند .
پس ، هر چه گرد آوردهاى ، زود به نزد ما فرست تا ما نیز در جایى که خداوند مقرر فرموده ، صرف نماییم .چون امین تو ستوران زکات را گرفت ، از او بخواه که در راه میان مادر و کره شیرخواره اش جدایى نیفکند و آن قدر آن را ندوشد که کرهاش را زیان رسد و با سوار شدن بر آنها خسته نکند و میان آن شتر که بر آن سوار مىشود یا آن را مىدوشد و دیگر شترها عدالت ورزد .
و چنان کند که شتر خسته بیاساید و با شترى که پایش مجروح شده و رفتن نتواند بمدارا رفتار کند و آنها را بر سر آبگیرها برد و آب دهد و از راههایى براند که به علفزارها نزدیک باشد ، نه از راههاى خشک و عارى از گیاه ، و ساعتها مهلت آسایش دهد تا آب خورند یا علف بچرند .
تا به اذن خدا آنها را به ما برساند ، فربه و پرتوان نه خسته و لاغر ، و ما آنها را ، چنانکه در کتاب خدا و سنت پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) آمده ، تقسیم کنیم .
اگر چنین کنى ، اجر تو بزرگ باشد و تو را به رستگارى ، ان شاء الله ، نزدیکتر سازد.
18 - عهدنامه اى از آن حضرت به محمد بن ابى بکر هنگامى که او را حکومت مصر داد .
با ایشان فروتن باش و نرمخوى و گشادهرو .
همه را یکسان بنگر .
اگر یکى را به گوشه چشم نگریستى به دیگرى رو در رو نگاه مکن تا بزرگان از تو نخواهند که بر ناتوانان ستم کنى و ناتوانان از عدالت تو نومید نشوند .
خداوند تعالى ، شما بندگانش را از اعمالتان مى پرسد ، چه خرد باشد و چه کلان ، چه آشکار و چه پنهان .
پس اگر عذاب کند از ستمکارى شماست ، و اگر ببخشاید از بزرگوارى اوست .
و بدانید ، اى بندگان خدا ، که پرهیزگاران ، هم در این دنیاى زودگذر سود برند و هم در جهان آینده آخرت .
آنها با مردم دنیا در کارهاى دنیوى شریک شدند و مردم دنیا با ایشان در کارهاى اخروى شریک نشدند .
در دنیا زیستند ، نیکوترین زیستنها و از نعمت دنیا خوردند ، بهترین خوردنیها و از دنیا بهرهمند شدند آنسان ، که اهل ناز و نعمت بهرهمند شدند و از آن کامیاب گردیدند ، چونان که جباران خودکامه کام گرفتند .
سپس ، رخت به جهان دیگر کشیدند با ره توشهاى که آنان را به مقصد رسانید و با سودایى که سود فراوانشان داد .
لذت زهد را در دنیا چشیدند و یقین کردند که در آخرت در جوار خداوندند .
اگر دست به دعا بردارند ، دستشان را واپس نگرداند و بهرهشان از خوشى و آسایش نقصان نگیرد .
اى بندگان خدا ، از مرگ و نزدیکى آن بترسید و ساز و برگ آن مهیا دارید ، زیرا مرگ کارى بزرگ و حادثه اى خطیر را با خود آورد .
مرگ یا هر چه مى آورد خیر است که با آن شرّى همراه نیست یا شرّى است که در آن از خیر نشانى نیست .
چه کسى به بهشت نزدیکتر از کسى است که براى بهشت کار مى کند ؟
و چه کسى به دوزخ نزدیکتر از کسى است که براى دوزخ کار مى کند ؟
مرگ در پى شماست .
اگر بایستید مى گیردتان و اگر بگریزید ، باز هم به شما مى رسد .
از سایه هایتان به شما نزدیکتر است ، مرگ بر پیشانی هایتان بسته است و دنیا از پشت سرتان چون بساطى پیچیده مى شود .
از آتشى که ژرفاى آن بسیار است و گرمایش سخت است و شکنجه اش تازه است ، بترسید .
خانه اى که در آن نشانى از شفقت و بخشش نیست ، به نداى کسى گوش فرا ندهند و گرهى از اندوه کسى نمى گشایند .
اگر توانستید که میان شدّت خوفتان از خدا و حسن ظن به او جمع کنید ، چنین کنید .
زیرا بنده خدا باید حسن ظنش به خدا به قدر خوفش از او باشد .
از میان بندگان خدا ، کسانى حسن ظنشان به خدا بیشتر است که خوفشان بیشتر باشد .
و بدان ، اى محمد بن ابى بکر ، تو را بزرگترین سپاهیانم ، یعنى مردم مصر ، والى گردانیدم ، پس موظّف هستى که با نفس خود مخالفت کنى و از دین خویش حمایت نمایى .
حتى اگر یک ساعت از زندگیت در این جهان باقى نمانده باشد .
براى خشنودى یکى از آفریدگان خدا را به خشم میاور .
زیرا خشنودى خدا جانشین هر چیز شود و چیزى جانشین خشنودى خدا نشود .
نماز را در وقتى که برایش معین شده به جاى آر و به سبب فراغت از کار نماز را پیش مینداز و به سبب اشتغال به کارهاى دیگر نماز را به تأخیر میفکن و باید که همه کارهاى تو تابع نماز تو باشد .
از این عهدنامه برابر نیستید ، پیشوایى که مردم را به هدایت خواند و پیشوایى ، که به گمراهى دعوت کند .
رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) فرمود که من بر امت خود از مؤمن و مشرک باک ندارم ، زیرا مؤمن را خدا به سبب ایمانش باز مى دارد و مشرک را به سبب شرکش سرکوب مى سازد ، ولى بر شما از آنکه به دل منافق است و به گفتار عالم ، مىترسم که چیزهایى مى گوید که مى پسندید و کارهایى مى کند که نمى پسندید 19 - نامهاى از آن حضرت ( ع ) به قثم بن عباس ، عامل خود در مکّه اما بعد ، جاسوس من که در مغرب است به من نوشته و خبر داده که جمعى از مردم شام را براى روزهاى حج به مکه فرستاده اند .
مردمى کوردل ، گران گوش و کور دیده ، که حق را از راه باطل مىجویند و با فرمانبردارى از مخلوق ، نافرمانى خالق مى کنند و دین خویش مى دهند و متاع ناچیز دنیا مى ستانند و به بهاى جهان نیکان و پرهیزگاران ، دنیاى دون را مى خرند .
و حال آنکه ، به خیر دست نخواهد یافت مگر نیکوکار و کیفر شر نبیند ، مگر بدکار .
زمام کار خویش به دوراندیشى و سرسختى به دست گیر و چون ناصحان خردمند و پیروان امر حکومت و فرمانبرداران امامت به کار خویش پرداز .
زنهار از اینکه مرتکب عملى شوى که نیازت به پوزش افتد .
اگرت نعمتى به چنگ افتد ، سرمستى منماى و به هنگام بلا سست رأى و دلباخته مباش .
والسلام 20 -امهاى از آن حضرت ( ع ) به محمد بن ابى ابکر ، هنگامى که از دلتنگى او به سبب عزلش از مصر و جانشینى مالک اشتر خبر یافت و اشتر در راه پیش از رسیدنش به مصر وفات یافت .
اما بعد ، خبر یافتم که از اینکه اشتر را به قلمرو فرمانت فرستاده بودم ، ملول شده اى .
من این کار را به سبب کندى تو در کار یا براى افزودن در کوشش تو نکرده بودم .
اگر قلمرو فرمان تو را از تو گرفتم ، بدان سبب بود که مى خواستم تو را به کارى که انجام دادن آن بر تو آسانتر باشد و حکومت بر آن تو را خوشتر مى افتد ، بر گمارم .
مردى که به امارت مصر فرستادم ، ما را نیکخواه بود و در برابر دشمنان ما سخت پایدار و درشت خو .
خدایش بیامرزد .
روزهاى عمر خویش به پایان رسانید .
با مرگ دیدار کرد و ما از او خشنودیم و خداوند ، خشنودى خود بهره او سازد و ثوابش را دو چندان کند .
پس با لشکر خود به بیرون تاز و با بصیرت دل راه خویش در پیش گیر و براى نبرد با کسى ، که آهنگ جنگ تو دارد ، دامن بر کمر زن و آنان را به راه پروردگارت فرا خوان و فراوان از خداى یارى بجوى تا در هر کار ، که دل مشغولت مى دارد ، تو را کفایت کند و در هر حادثه که بر تو فرود مى آید یاریت نماید .
ان شاء الله 21- نامهاى از آن حضرت ( ع ) به عبد الله بن عباس ، پس از کشته شدن محمد بن ابى بکر .
مصر گشوده شد و محمد بن ابى بکر ( رحمه الله ) به شهادت رسید .
پاداش او را از خداى مى طلبم .
محمد ، فرزندى بود نیکخواه و کارگزارى بود کوشنده و شمشیرى بود برنده و رکنى استوار بود در برابر دشمن .
مردم را تحریض کردم که بدو پیوندند و ، بیش از آنکه حادثه در رسد ، یاریش کنند .
آنان را پنهان و آشکارا فراخواندم و باز فراخواندم ، بعضى به اکراه آمدند و برخى بهانه هاى دروغ آوردند و شمارى در خانه هاى خود نشستند و ما را فرو گذاشتند .
از خدا مى خواهم که بزودى از ایشان رهاییم دهد .
به خدا سوگند ، اگر نه این بود که همه آرزویم به شهادت رسیدن است ، به هنگام رویارویى با دشمن و اگر نه دل بر مرگ نهاده بودم ، خوش نداشتم که حتى یک روز هم در میان اینان بمانم یا در روى ایشان بنگرم 22- نامهاى از آن حضرت ( ع ) به قثم بن عباس ، عامل خود در مکّه اما بعد ، جاسوس من که در مغرب است به من نوشته و خبر داده که جمعى از مردم شام را براى روزهاى حج به مکه فرستاده اند .
والسلام