وحی و نبوت
معنی وحی
توجه به معنی لغوی الفاظی که در شرع یا عرف مثلا معنی خاصی پیدا کرده است بصیرت بیشتری برای درک صحیح آن معنی خاص بوجود میآورد، به طور مثال اگر بدانیم که لفظ دین در لغت به معنی تسلیم، عادت، عبادت، طاعت، خواری، حساب، قهر و غلبه، پادشاهی، حکم، تدبیر، توحید، پارسایی، قضاء و غیره میباشد از دین اسلام یا دین موسی یا مسیح، معنی کاملتر و جامعتری را میفهمیم تا این که فقط بدانیم دین مجموعۀ حقایق و احکامی است که بر پیغمبری وحی شده است.
همچنین لفظ فسق را میدانیم که در قرآن و حدیث هم در کفر و هم در مطلق گناه بکار رفته است ولی وقتی دانستیم معنی اصلی کلمه «بیرون آمدن خرمای تازه از پوستش» میباشد حتی راغب در مفرداتش میگوید «در کلام عرب فاسق هیچگاه در وصف انسان نیامده است».
بدیهی است با دانستن معنی لغوی فسق روشنتر و بهتر درک میکنیم که گناهکار یا کافر با خروج از حکم شرع، و مقتضای فطرت، در حقیقت از لباس انسانیت و شعار آدمیت بیرون رفته است.
پس چنین نیست که استعمال فاسق در گناهکار حقیقت و در کافر مجاز باشد یا بر عکس، بنابراین لازم است نخست به معنی لغوی وحی توجه کنیم:
معانیای که کتب لغت برای وحی آوردهاند عبارت است از: اشاره کردن، قاصدی فرستادن، در نهان با کسی سخن گفتن، چیزی را به کسی القا کردن تا آن را بداند، کاری به شتاب کردن، الهام، کتابت و غیره و گفتهاند بعداً در آنچه خداوند به پیغمبران القاء میکند غلبه یافته است.
راغب که در مفردات منحصر ا لغات و الفاظ قرآن را آورده در معنی وحی میگوید: «اصل وحی اشارۀ سریع است، و برای متضمن بودن معنی سرعت به کاری که سریعاً انجام یابد (امر وحی) میگویند و نیز به سخنی که به طور رمز یا تعریض ادا شود و گاهی به آواز مجرد از ترکیب (خالی از حروف و الفاظ) و به اشاره با بعضی اعضاء (با دست و چشم و سر و غیره) و به کتابت و وسواس هم گفته میشود، همچنین به کلام خدا که به انبیاء و اولیاء القا میشود وحی میگویند، و آن بر حسب آیۀ کریمۀ و ما کان لبشر الخ بر چند گونه است:
یا به واسطه فرستادهای است که شخص دیده و سخنش شنیده شود مانند تبلیغ جبرئیل برای پیغمبر در صورتی معین، یا با شنیدن کلام است بدون معاینه مانند شنیدن موسی گفتار خدا را، یا با القاء مطلب در قلب است چنانچه پیغمبر فرمود: «همانا روحالقدس در قلبم دمید» یا با الهام است مانند: «به مادر موسی وحی کردیم که فرزندت را شیر بده» یا به تسخیر یعنی بکار واداشتن است مانند وحی به زنبورعسل یا به خوابیدن است که پیغمبر فرمود: «وحی و نوبت منقطع است ولی اخباری که مؤمن بشارت آنها را در خواب میگیرد و میبیند باقی است».
بر این سه نوع اخیر (الهام و تسخیر و خواب) لفظ وحی (الاوحیا) در آیه دلالت دارد و بر شنیدن سخن بدون رؤیت لفظ و بر تبلیغ جبرئیل در صورت معین جملۀ (اویرسل رسولا فیوحی) این بود جمیع انواع وحی».
راغب بعد از این بیان توضیح میدهد که در هر مورد دیگری که از قرآن که لفظ وحی آمده باید بر یکی از معانی مذکور حمل شود، مثلا وحی به حواریین یا به واسطۀ عیسی یا به معنی الهام خواهد بود، و وحی به آسمانها یا وحی به اهل آنها یا تسخیری است و همچنین.
فرق میان وحی و الهام
شیخ محمد عبده در رسالۀ توحید پس از بیان معانی لغوی و شرعی وحی میگوید: «معرفیتی که باواسطه یا بیواسطه برای انسانی حاصل میشود، اگر بداند از جانب خدا است وحی، و اگر نداند الهام نامیده میشود؛ پس الهام یک نوع احساسی است مانند اندوه و شادی یا گرسنگی و تشنگی».
نبوت
کسی که از جانب خداوند به او وحی میشود تا مردم را به راه راست هدایت کند نبی و رسول و مرسل نامیده میشود.
فرق میان نبی و رسول
در روایات بسیار با عبارات مختلف مقام رسول از نبی برتر و والاتر معرفی شده است.
مثلا در اصول کافی (باب الفرق بین الرسول و النبی) چند روایت از این قبیل آمده است: «نبی کسی است که در خواب میبیند و آواز را میشنود و فرشته را مشاهده نمیکند، و رسول کسی است که آواز را میشنود و در خواب میبیند و فرشته را هم معاینه میکند.» و بقیۀ روایات این باب همگی مشعر بر رفعت مقام رسول نسبت به نبی است و آنچه شهرت یافته و به حسن قبول هم تلقی شده این است که میان نبی و رسول عموم و خصوص مطلق است زیرا نبی کسی است که شریعتی به او وحی شود هر چند مامور تبلیغ نباشد و اگر مامور تبلیغ هم شد رسول نامیده میشود؛ بنابراین هر رسولی قطعا نبی خواهد بود اما نبی ممکن است رسول باشد و ممکن است به مقام رسالت ارتقاء نیابد.
موارد استعمال وحی در قرآن
قرآن کریم وحی را به آسمان و زمین و زنبور عسل و ملائکه و افراد عادی و پیغمبران اسناد میدهد که به ترتیب به شرح آنها میپردازیم.
1- وحی به آسمان و زمین
در آیه 12 سوره فصلت: «و اوحی فی کل سماء امرها و زینا السماء الدنیا بمصابیح الخ»
یعنی: «در هر آسمانی کار و حال (وظیفه) او را به وی وحی فرمود و بیگمان آسمان نزدیک را به چراغها آراستیم» باید توجه داشت که لفظ سماء طبق تصریح کتب لغت به هر چه بالای سرمان ببینیم از اجسام و فضا و به ابر و باران حتی به سقف خانه و پشت اسب گفته میشود به طوری که در آیه مذکور ملاحظه میشود محل همۀ ستارگانی که به چشم میآیند آسمان نزدیک است ضمناً دانسته میشود که آسمانهای دیگری هست که اهل زمین نمیتوانند ستارۀ آنها را مانند چراغ ببینند و باز میبینیم قرآن مکرر میگوید ما از آسمان آب باران را نازل کردیم که جایگاه بخار آب و ابرها است یا هر گاه آسمان شکافته شود یا سوگند به آسمان با برگشت که به قول مفسران مقصود اجرام آسمانی و ماه و خورشید و ستارگانند که شکافته میشوند یا طلوع و غروب میکنند یا سوگند به آسمان با برجها که فضای محل بروج یا ستگاران است.
به راستی آسمان مظهر عظمت و قدرت و حکمت بینهایت پروردگار است؛ هر کس در شبهایی که آسمان صاف و بیابر است به آن بنگرد دچار بهت و حیرت میگردد هر چه علم پیشرفت میکند جلال و عظمت آسمان بهتر دانسته میشود وقتی به دقت ستارگان را ملاحظه کنیم خواهیم دید که بعضی از آنها تغییر مینمایند و برخی در محل خود باقی میمانند.
دستۀ اول را سیارات و دوم را ثوابت مینامند.
سیارات از خود نور ندارند ولی از ثوابت که دارای نورند کسب نور مینمایند.
یکی از این سیارات، زمینِ ما است که از خورشید نور میگیرد.
خورشید نزدیکترینِ همۀ ثوابت به زمین است و نور آن در هر ثانیه سیصدهزار کیلیومتر طی مسافت میکند، در مدت هشت دقیقه و هفده ثانیه به ما میرسد یعنی نور در این مدتِ اندک، فاصلۀ 150 میلیون کیلومتر را طی مینماید.
خورشید را با تمام ستارههایی که در شب دیده میشوند یا به چشم نمیآیند منظومۀ شمسی مینامند و منظومۀ شمسیِ ما جزء کوچکی از کهکشان است و کهکشان که در شبهای ابیابر مانند ابر رقیق سفیدی در گوشۀ آسمان به چشم میخورد و از هزارها خورشید و میلیونها ستاره تشکیل شده است خود یکی از سحابیها است که برخی دانشمندان هیأت و نجوم تا چهل هزار آنها را مورد مطالعه قرار دادهاند که به قول دوسو نزدیکترین فاصلۀ آنها از زمین هشتصد هزار سال نوری میباشد تا به فواصل میلیونها سال نیز میرسد.
آنگاه نظم عجیبی که در این جهان شگفتانگیز حکمفرماست قابل توجه و تامل بسیار است که هر یک از این همه خورشید و ماه و ستاره وزن مخصوص و حجم مخصوص داشته و با فاصلهای محدود و معین از دیگری قرار گرفته است؛ به طور مثال زمین با ماه و خورشید هر کدام وزنی و حجمی و فاصلهای دقیق با یکدیگر دارند که هر گاه اندک تغییری در آنها پدید آید، یعنی هر کدام بزرگتر یا کوچکتر از آنچه هست و فاصله کمتر یا زیادتر شود، موجود زنده در روی زمین نخواهد ماند.
حقا که هر جزئی از این کتاب عظیمی که برابر دیدۀ صاحبان دیده و دل گشوده است دفتر معرفتی است.
این گوی زرینی که هر بامداد به چوگان قدرت بر چشمن افق افکنده میشود در هر دقیقه 250 میلیون تن از وزنش را بر اثر تشعشع از دست میدهد و میلیونها سال است که بر این تیره خاکدان سرد نور و حرارت میبخشد و از میان هزارها خورشید فقط همین خورشید منظومۀ ما است که نورش برای نبات و حیوان مفید است و بقیه زیانآور میباشد.
این گوی زرینی که هر بامداد به چوگان قدرت بر چشمن افق افکنده میشود در هر دقیقه 250 میلیون تن از وزنش را بر اثر تشعشع از دست میدهد و میلیونها سال است که بر این تیره خاکدان سرد نور و حرارت میبخشد و از میان هزارها خورشید فقط همین خورشید منظومۀ ما است که نورش برای نبات و حیوان مفید است و بقیه زیانآور میباشد.
این نیروی عظیمی که نیرومندتر و در عین حال نامحسوستر از آن نیرویی وجود ندارد چیست که این همه کرات بسیار بزرگ آسمانی را به حرکت و گردش درآورده است؟
مترلینک در کتاب قانون بزرگ میگوید: «قانون جاذبه، ما در تمام قوانین است و وجود آن معرف یک ارادۀ مافوق سایر ارادههای حاکم بر جهان میباشد ...» لاپلاس مدلل ساخت که سرعت قوۀ مزبور میلیونها بار بیشتر از سرعت نور یعنی در واقع معادل با بینهایت است (و باز میگوید) ما زندگی و شکل و حرکات و تمام مایملک حقیر خود را مدیون اجرام سماوی شگرفی هستیم که با تنظیم و تعادل حرکات و نیروهای خود و انطباق آنها با حرکات کرۀ ما اسباب بقای ما در سطح زمین شدهاند.
کاشف قوۀ جاذبه اسحق نیوتون در نامهای که به دوست و محرک رازش بنتلی نوشته میگوید: «من تصور نمیکنم جز خدا هیچ عامل دیگری قادر به تنظیم قوانین و حرکات گریز از مرکز باشد (و باز در همان نامه) قوۀ ثقل میتواند ستارگان را در فلک به گردش درآورد و اگر قدرت خدا در این امر دخالت نکند قوۀ مزبور ابداً قادر نیست همگی را مجبور به گردش دائمی دور خورشید کند (باز میگوید) خدا به آن جهت ستارگان را در فواصل بسیار دور از هم قرار داده است تا مبادا در اثر کشش قوۀ ثقل همه بر روی یکدیگر بیفتند و اوضاع جهان بر هم خورد».
پس این نظم و نظام بهتآوری که در حرکات کواکب و در منظومههای شمسی و کهکشانها و سحابیها و در جوهای مختلف و فضاهای متفاوت برقرار است همگی از آثار وحی الهی است.
نکتۀ لطیف نکتۀ لطیف و قابل توجه این است که سورۀ فصلت (یا سجده) که آیۀ مورد بحث از آن است از سورههایی است که به حروف مقطعه آغاز میشود و در این سورهها عموما سخن از اعجاز قرآن و حقانیت وحی محمدی است از این جهت در عموم آنها (بهغیر از دو سه سوره که وجهی دیگر دارد) بعد از این حرف بلافاصله گفتگو از قرآن به میان میآید و تا آخر سوره بحث مربوط به آن ادامه مییابد.
در این سوره نیز نخست از نزول قرآن به زبان عربی و بعد وظیفۀ پیغمبر و انکار کفار گفتگو میشود تا در آیۀ ششم میفرماید خداوند بر بشری وحی فرمود تا مردم را به توحید و استقامت در عقیده و عمل و آمرزش خواستن بخواند و بدارد سپس مشرکان بیخبر را تهدید میکند و به مومنانِ شایستهکردار وعدۀ پاداشِ بیمنت و ناگسسته میدهد آنگاه از کافران بازخواست میفرماید که چگونه با این همه آثار قدرت و حکمت از خلق زمین و کوهها و مقدر و مقرر فرمودن روزیها به کفر میگرایند و در دنبالۀ همان آثار و آیات از آغاز خلقت سخن میراند.
زمانی که آسمانها به صورت دود (گاز – سدیم) بودند پروردگار به آنها فرمان داد که به گردش و چرخش درآیند آنها فرمانبرداری کردند و آسمانهای هفتگانه به طور کامل ساخته و وظیفۀ هر کدام به وی وحی شد و دنبالۀ مطلب تا آخر سوره گرفته میشود.
این یک نوع استدلال فطری و عقلی بر اثبات وحی است که به مردم میفهماند معجزۀ خلقت و معجزۀ بعثت از یک مبدآ و منبع است و همچنانکه از وحی تکوینی این همه آثار دانش و حکم در کائنات به منصۀ بروز و ظهور رسیده است از آثار وحی تشریعی نیز آیات بینات و کتاب و حکمت بر زبان یک فردِ بشر آن هم درسناخوانده و امی جاری گردیده است.
هر دو عجیب است و حیرتآور و هر دو معجزه است و آیت و بر فکر بشر عادی و به خصوص کافر سنگین ولی هر دو حقیقت است و آثارشان روشن و آشکار.
در این سوره فرمان پروردگار به بشری که برای راهنمایی و رهبری مردم برانگیخته شده است هم به صورت قول (نزول قرآن عربی) و هم به لفظ وحی بیان شده است و فرمان الهی به جهان و کائنات نیز هم به لفظ قول به آسمان و زمین و هم به تعبیر وحی به آسمانها آمده است و چون به قول راغب هر کرهای نسبت به مافوقش زمین و نسبت به ما درون خود آسمان است پس زمین را هم شامل میشود علاوه بر این در سورۀ زلزال به طور صریح وحی به زمین نیز اسناد داده شده است.
در خاتمۀ این بحث توجه میدهیم که در سراسر قرآن این نوع استدلال بر حقانیت وحی تکرار میشود حتی در اولین آیات نازله (پنج آیه اول سوره اقرأ) که سخن از تعلیم به انسان است آنچه را نمیدانست (بهوسیلۀ وحی) قبلا از مطلق آفرینش به ویژه از آفرینش انسان یاد میفرماید.
2- وحی به زنبور عسل و اوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون (68) ثم کلی من کل الثمرات فاسلکی سبل ربک ذللا یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فیه شفاء للناس ان فی ذلک لآیه لقوم یتفکرون (69 سوره النحل) یعنی: «پروردگارت به زنبور عسل وحی کرد که از کوهها خانهها بگیرید و هم از درخت و از آنچه مردم میسازند و میافرازند (مثل سایبانها که از شاخههای تاک و غیره ساخته میشود) آنگاه از همه ثمرات (که مناسب حالتان است) بخورید پس راههای پروردگارتان را بدون سختی و دشواری بپیمائید، بیرون میاید از شکمهایتان نوشابههایی که رنگهایش مختلف است در آن برای مردم شفاء میباشد همانا در آنچه یاد شد هر آینه برای مردمی که بیندیشند نشانهای بزرگ است» در این آیه به تمام کارهای شگفتانگیز و حیرتآور زنبور عسل اشاره شده است که مختصر توضیحی درباره آنها میدهیم.
توضیحی دربارۀ آیۀ اول نخستین کاری که زنبور عسل پس از ورود به محل جدید میکند این است که درون آن را صیقلی و صاف نموده روزنهها را میبندد.
آنگاه با مقدار مومی که هر کدام از جایگاه پیشین خود آورده شروع به ساختمان میکنند.
اول یک ستون از زنبورها در وسط از کف لانه تا سقفش به وجود میاید، که کارگران از آن بالا رفته مقدار مومی که همراه دارند به سقف میچسبانند چون خانهها باید در سقف به طور معکوس ساخته شود پس از آنها مهندسان بالا رفته بر طبق اصول مهندسی شهرسازی و خانهسازی شروع به کار مینمایند، در آغاز، کاخ ملکه را وسط، با میدان اطرافش بنا نموده از آنجا خیابانکشی کرده خانههای شاهدختها و بعد جایگاه نرینهها پس از آنها خانههای سایرین را میسازند.
وقتی ساختمان شهر به پایان رسید و همگی در محل خاص خود مستقر شدند، برای کارگران داخل شهر از گارد مستحفظ و خدام ملکه و مستحفظان شاهدختها و دربانانی که باید مانع ورود بیگانه شده و زنبوران کارگر را موقع ورود آزمایش کنند تا بر روی گیاهی سمی ننشسته و از گلها و میوههای مفید تغذیه کرده باشند تا بتوانند عسل خوب و کافی بدهند و مجازات متخلفین و دیگر وظائف، و از زنبورانی که کار دستگاه تهویه و شوفاژ را به عهده دارند و باید با پر و بال زدن روی اصول فنی هوای شهر را تمیز و معتدل نگاهدارند، و افرادی که نظافت شهر به عهدۀ آنها است، و گاهی با مشکلات عجیب و بیسابقهای روبرو میشوند مثل این که وقتی فضولی موش مردهای را در لانه انداخت آنها پس از مدتی که اطرافش چرخیدند نه میتوانستند آن را بیرون بیندازند نه گذاشتنش یا قطعه قطعه کردنش به مصلحت بود فکر بکری که به نظرشان رسید این بود که پوششی از ماده سفت و سخت و نفوذناپذیر برایش تعبیه کردند و شهر را از خطر عفونت آن لاشه ایمن ساختند و نیز متخصصانی که تخمهای ملکه را به محلهای مخصوص باید منتقل نمایند و تا کنون هنوز علم بشر نتوانسته این راز را کشف کند که چگونه آنها تشخیص میدهند که کدام تخمی شاهدخت و کدام نرینه و کدام کارگر خواهد شد که هر یک را در جای خاص قرار میدهند با این که هر چه با قویترین میکروسکوبها آنها را تحت مطالعه قرار دادهاند کوچکترین تفاوتی میان آنها به نظر نرسیده است تا وظیفۀ ملکه که به حساب دقیق باید تخم سالم بگذارد و در صورت تخلف فوری اعدام شده شاهدختی بجایش مینشانند.
راجع به قسمت اول آیۀ دوم (ثم کلی الخ) از این مرحله که بگذریم نوبت به خوردن ثمرات میرسد که تشخیص دقیق میخواهد و بشر عصر حاضر با همه پیشرفتهای علمی نمیتواند بفهمد که چه غذایی برایش مفید یا مضر است و همواره نیازمند دکتر متخصص است که دستور غذایی به وی بدهد.
برای نمونه به این موضوع توجه کنید: برخی اوقات ملکۀ زنبورهای عسل غیر اهلی بیمار میشود یعنی حملۀ تخمها به او خبر میدهند که در آها عیبی دیده میشود او فوری بعضی خواص را به حضور میخواند و به آنها دستور میدهد آنها به سرعت میروند و از گیاه سمیئی که در مواقع عادی نباید به طرفش بروند اندکی کنده با خود میآورند و ملکه میخورد در آن حال حالش دگرگون شده استفراغ میکند و از آن به بعد بهبودی یافته تخمهای سالم میگذارد.
بحث دربارۀ تغذیۀ زنبور عسل و تشخیص خوراکهای مفید و تهیۀ غذا برای نوزادان از تخم گلها و فراهم ساختن انواع عسل برای خوراک سایرین بالاخص بهترین و مقویترین آن برای ملکه داستانی جداگانه دارد و مداوای ملکه به وسیله گیاه سمی معرف بسیار خوبی برای خبرویت و حذاقت و حسن تشخیص او میتواند باشد و ما، در این باره به همین اشارۀ مختصر قناعت کرده وارد مرحلۀ سوم حیات این جانور میشویم.
قسمت دوم آیۀ دوم (فاسلکی الخ) چون عمل تغذیه مستلزم راهپیمائی و راهشناسی است وحی او را به این وظیفه وادار و هدایت میکند، از شگفتیهای آفرینش یکی هم جهتیابی برخی جانوران است چلچله در اول زمستان از مناطق معتدله به کشورهای گرمسیر میرود دوباره در بهار به لانۀ خود مراجعت مینماید، ماهی آزاد با طی اقیانوسهای عظیم از آمریکا به آسیا رفته باز به وطنش بازمیگردد، بسیاری از حشرات نیز چنین هستند و از جمله زنبور عسل است که با پیمودن مسافتهای طولانی (به نسبت جثهاش) و پر پیچ و خم در طلب غذا موقع مراجعت چنان که آیه تصریح دارد با سهولت به طرف لانهاش بازمیگردد، حال ملاک شناسایی در آنها چیست؟
آزمایشهایی شده ولی هنوز به نتیجۀ قطعی نرسیده است.
یکی از دانشمندان آلمانی پس از بوجود آوردن آسمانی با ستارههای مصنوعی و تغییر دادن محل ستارگان به این نتیجه رسیده که چلچله از روی ستارهها جهت سیرش را تشخیص میدهد در این صورت وسیلۀ تشخیص جهت، برای ماهی آزاد کدام است؟
راجع به حشرات نیز حدسهای بسیاری زدهاند از قبیل آن که هر چیزی بوی خاصی دارد و شامۀ آنها درک میکند یا از هر چیزی امواجی ساطع میگردد که چشمهای آنها میبیند و مطالب فراوان دیگر که از آنها میگذریم فقط میگوییم که قدر مسلم راهشناسی و جهتیابی آنها است ولی عبارت آیه (سبل رنک) عام است و همه راههایی را که این جانور میپیماید شامل میشود پس میتوان گفت قرآن منشأ جمیع طرق معیشت، اداره و ادامۀ زندگی، نظم و انضباط شهر، بقاء نسل و تقسیم مشاغل، همگی را وحی میداند و احدی نتوانسته جهت و علت دیگری برای اعمال شگفتانگیز حشرۀ نامبرده نشان دهد و آن همه کارهای گوناگون را به غریزه هم نمیتوان نسبت داد.
قسمت سوم آیه یا نتیجه نتیجۀ جمیع این اعمال از شهرسازی، تقسیم کار و فعالیت خستگیناپذیر زنبور این است که به خیال خودش تأمین آینده کند، انبارها را پر از عسل نماید تا ذخیرهای برای روزهای سخت و سرد زمستانش باشد ولی با کمال تعجب میبینیم نگاهی که موفق به تهیۀ چنین ذخیرهای شد یک بار تصمیم به مهاجرت میگیرد، مخازن مملو از عسل را با عدهای معدود و مقداری تخم و نوزاد بجا میگذارد و به مسافرتی خطرناک (که اگر مراقبت کندوداران نباشد چه بسا جان همگی به خطر میافتد) تن در میدهد.
اینجا است که همۀ حشرهشناسان متحیر و مبهوتند و قادر به توجیه این عمل عجیب و خطیر نیستند ولی قرآن میگوید اینها بدون توجه، غذای گوارا و سودمند برای انسان تهیه میکنند، پروردگان مهربان از در بخشندگی و بندهنوازی از گزندهای پر از زهر خوراکی شیرین و شفابخش بهوجود میاورد و این است یکی از آثار و نتایج وحی مولوی این معنی را در داستان مردی که ادعای نبوت کرده بسیار زیبا سروده است: شــاه پرسیدش که باری وحی چیست؟
یا چه حاصل دارد آن کس کو نبی است؟
گفت خود آن چیست کش حاصل نشد؟
یا چه دولت ماند کو واصل نشد؟
گیــرم این وحـــی نبی گنجـور نیست هم کم از وحی دل زنبور نیست چـونکه اوحیالرب الیالنحل آمده است خانۀ وحیش پر از حلوا شده است او به نــور وحــــــی حــق عز و جل کرد عالم را پر از شمع و عسل ایــن که کرمنـــا است و بـالا میرود وحیش از زنبور کمتر کی بود؟
مشکلات حل ناشده اسرار زندگی و رازهای اعمال شگفتانگیز زنبور عسل بسیار است مثلا هنوز احدی نتوانسته بفهمد که فروانروای شهر او کیست؟
و ستاد فرماندهیش کجا است که این انتظام و انضباط عجیب را ایجاد کرده است؟
اگر فرض کنیم که مدیر و فرمانده ملکه است که تا هست نظم برقرار است و همین که از میان رفت اختلال و اغتشاش پدید میآید که میبینیم خود او به اندک تخلفی اعدام میشود، بهعلاوه حکمش همهوقت و همهجا نافذ نیست، مثلا هنگامی که ملکۀ جدید انتخاب میگردد او راه میافتد و در حال حماسهخوانی تمام شاهدختها را نابود مینماید و در حقیقت رقیبها را از میان میبرد، ولی گاهی مستحفظان شاهدختها مقاومت کرده و به او اجازه چنین کشتاری را نمیدهند و در نتیجۀ تحقیقات مداوم دانشمندان معلوم شده که هر سالی هجرت واقع خواهد شد چون باید ملکه پیشاپیش مهاجرات شهر را ترک گوید بنابراین شاهدختها باید باشند تا از میان آنها ملکۀ بعد برگزیده شود.
در چنین وضعی پاسداران مانع کشتنشان میشوند، ولی هر گاه هجرتی به وقوع نخواهد پیوست وجود شاهدختها ضرورتی ندارد در این صورت جلو ملکه را بازمیگذارند تا همه رقبایش را معدوم سازد، حال در اینجا سوالی پیش میاید که از کجا مستحفظان میتوانند پیشبینی کنند که هجرت واقع میشود یا نمیشود!
و چطور ملکه به آن متوجه نیست؟
این هم خود مشکلی است پس این گونه امور مانع از آن است که ملکه را فرمانروا بدانیم مترلینک که ما بیشتر این مطالب را از کتاب (زنبور عسل) او نقل کردهایم فرض عجیبی کرده میگوید آنچه کندو را اداره میکند روح کندو است همچنان که روح ما سلولهای جسم ما را اداره مینماید پیداست که چنین پاسخی از بیچارگی و درمانگی است.
بحث دربارۀ زنبور عسل کتابی مستقل میخواهد و ما بیش از این مجال گفتگو در این موضوع را نداریم.
حشرات دیگر 1- مورچه سایر حشرات اجتماعی مانند مورچه و موریانه نیز اوضاع و احوالی مشابه زنبور عسل دارند.
شهر مورچگان با اصول علمی دقیق بسیار منظم و کافی برای احتیاجات سکنۀ آن ساخته میشود.
گاهی دارای بیست و سی تا چهل طبقه و دهلیز است.
اگر تناسب را در نظر بگیریم عظمت بعضی از این شهرها چنان است که شهر نیویورک در مقابل آنها قصبهای محسوب میشود، گاهی چندین شهر (در پنسیلوانی یکهزار و ششصد لانه) به صورت جماهیر متحده با یک نظم واحد و مرتبط به هم اداره میشود.
هر یک از طبقات شهر اختصاص به کاری یا چیزی داشته حرارتی مخصوص خود دارد مثلا یکی از آنها انبار و مرکز مواد خام است، در دیگری این مواد به شکل شیرینی و مادۀ مخصوصی درمیآید که غذای عمومی مورچه است.
یک طبقه اختصاص به پرورش نوزادان و نگاهداری کرمها دارد، دیگری آسایشگاه، تالار اجتماع و استراحت است، طبقهای هم اصطبل است که محل لابراتوار نیز میباشد.
مورچه دامداری و زراعت میکند شتۀ درختان برای او مثل گاو شیرده برای بشر است روی اصول فنی قارچ میکارد، برده و غلام، جنگ و قشونکشی دارد، بسیاری کارهای حیرتافزای دیگر، مورچه یکی از نیرومندترین جانوران روی زمین و بسیار تمیز است روزی بیست مرتبه به نظافت خود میپردازد، در غیر مبرز (توالت) قضای حاجت نمیکند، لانهاش همواره مثل گل تمیز است، فوقالعاده فعال و پرکار و بخشنده است ولی تمام همش خدمت به نوع است.
2- موریانه موریانه نیز در بسیاری از امور مثل خانهسازی، تهیۀ آذوقه و پرورش نسل، نظم و انضباط اطاعت از قانون واحد و کارهای فراوان دیگر مانند مورچه است، ولی هر یک اعمال و وظایف مخصوص به خود نیز دارند حال باید دید این جانوران حقیر این همه دانشها، هنرها، معلومات اجتماعی، سیاسی، معماری، بنایی، غذاشناسی، طبی، فیزیکوشیمایی، جهتیابی، فنون نظامی و بسیاری دیگر از علوم را که مورد تصدیق حشرهشناسان و بهت و حیرت دانشمندان است از کجا و چگونه تحصیل کردهاند؟
3- عنکبوت از حشرات اجتماعی سابقالذکر که میگویند میلیونها سال پیش از بشر دارای تمدن بودهاند که بگذریم یکی از حشرات ضعیف و نحیف و ناچیز دیگری که توجه علمای بزرگ معاصر را جلب کرده عنکبوت است.
این حشره خاکی است و آبی، و هر یک باز اقسام بسیار دارد.
از بحث در کیفیت تنیدن تارها و بهوجود آوردن شبکههای متعدد برای نوزادان و کارهای بسیار دیگر که همه شنیدنی و موجب حیرت و عبرت است میگذریم چون به طول میانجامد فقط یک نمونه از کارهای این موجود عجیب را اینجا میآوریم تا سایر اعمالش را بتوان حدس زد.
قبلا باید توجه داشت که عنکبوت آبی مانند ماهیها نمیتواند در زیر آب تنفس کند پس برای این عمل حیاتی باید از درون آب بیرون آمده بعد از نفس کشیدن، برای تهیۀ طعه یا کارهای دیگر داخل آب شود ولی یک نوع عنکبوت آبی به نام (آرژیرفت) وسیلهای برای تنفس در زیر آب اختراع کرده که مترلینک در کتاب (عنکبوت آبی یا زجاجی) آن را به خوبی وصف کرده، در آخر میگوید «این دستگاه آن قدر عجیب و فنی است که تمام ماشینهای بزرگ تهویۀ زیر آبی، پمپها و گازهای تخلیۀ تحتالبحری، کابلها، وزنهها و کلاههای زیر آبی مخصوص که امروزه در کارهای زیردریایی استعمال میشود در قبال آن هیچ و همچون بازیچهای است که فقط به درد کودکان نابالغ میخورد» مترلیکن سپس از قصر باشکوه این حشره که دارای اطاق خواب، اطاق غذاخوری، حجلۀ زفاف و عروسی و محل تولد نوزادانش میباشد و چنین و چنان است با تعجب سخن گفته در آخر میافزاید: «آیا عنکبوت این همه دانش و معرفت را از کجا آموخته و اندوخته و چگونه علوم فیزیک، تاریخ طبیعی، هیدرواستیک، بیولوژی و غیره را یاد گرفته است؟» این مرد با آن که فیلسوفی شکاک است با کمال انصاف تصریح میکند که نمیتوانیم تمام کارهای این حشره را ناشی از غریزه بدانیم مگر غریزه میتواند منشأ این همه کارهای شگفتانگیز و هنرنماییهای متنوع و متباین باشد؟
آیا عاقلانهتر نیست که با قرآن همصدا شده بگوئیم منبع دانشهای حشرات و حیوات مختلف و مبدأ علوم بشری همگی وحی و الهام است؟».
درست از که قرآن جز درباره زنبور عسل (از حشرات) لفظ وحی به کار نبرده ولی نه این است که کارهای حشرات و جانوران از یک سنخ است؟
یعنی تعلیم و تعلم و تجربههای فراوان و استفاده از علوم و تجارب گذشتگان در کار نیست و هر جانوری با معلومات لازم متولد میشود بهعلاوه تعبیرات دیگری در قرآن هست مانند «خداوند به هر مخلوقی هر چه لازم داشت داد پس او را راهنمایی کرد» که معنی و مقصود وحی را میرساند پس چارهای جز این نیست که مرجع همۀ این امور را خدا بدانیم، او است که خلق میکند و او است که فرمان میدهد که چنین باش یا چنان له الخلق و الامر و چنان که مفهوم خلق با لفظ ابداع ابداء انشاء و غیره در قرآن میاید از وحی نیز به کلمه و قول، امر، الهام، هدایت، تسخیر و غیره تعبیر میشود و چنان که در آخر آیات مربوط به زنبور عسل فرمود حقا همگی نشانههای قدرت و حکمت آفریدگارند ولی برای مردمی که نیک بیندیشند و تفکر کنند.
نامگذاری شگفت در قرآن کریم سه سوره به نام زنبور عسل، مورچه، عنکبوت (النحل، النمل، العنکبوت) حشراتی که ما از آنها سخن گفتیم نامگذاری شده است و از موریانه که مورچۀ سفید نامیده میشود در سورۀ (النمل) به نام «دایهالارض» یاد شده است در صورتی که در هیچ یک از سورههای مزبور بحثی مفصل درباره آنها نشده است.
قبلا در سورۀ «نحل» ضمن نعمتهای فراوان مادی و معنوی یادی هم از زنبورعسل شده است با آن که از فرشتگان، کتب آسمانی، پیغمبران، بهویژه حضرت ابراهیم و قرآن و موجودات عظیم دیگر هم گفتگو شده ولی سوره به نام این حشره است نه به نام آنها و عجیبتر آن که در سورۀ نمل نام بعضی از پیغمبران معروف و بزرگ و اولوالعزم و داستانهای آنها و از جمله داود و سلیمان که علاوه بر مقام شامخ نبوت به رتبۀ عظیم سلطنت نیز رسیده بودند آمده است و در ضمن داستان سلیمان، نامی هم از مورچه به این صورت «تا آنگاه که لشکریان سلیمان بر وادی مور گذشتند موری (چنین و چنان گفت).» برده شده ولی سوره به نام مور ناچیز حقیر است نه پیغمبر بزرگ و پادشاه مقتدری چون سلیمان و همچنین در سورۀ عنکبوت نام پیغمرانی چند مانند نوح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی یاد شده ولی باز هم سوره به نام عنکبوت است با آن که فقط در یک آیه نامی از این حشره به این کیفیت آمده است «داستان کسانی که از غیر خدا دوستانی گرفتند مانند داستان عنکبوت است که خانهای گرفت و بیگمان سستترین خانهها هر آینه خانۀ عنکبوت است اگر میدانستند».
مخصوصاً باید توجه داشت که این نامگذاری در عصری و میان مردمی انجام یافته که بردن اسم این حشرات را مخالف شأن و مقام شخص بزرگ میپنداشتهاند و بالاخص بسیار بعید میشمردند که در کلام خدا چنین نامهایی بیاید و آیۀ «همانا خداوند شرمی ندارد از این که مثالی بزرند پشه را پس چیزی برتر از آن در کوچکی» به تصریح مفسران در پاسخ به آنان نازل گردید ولی امروز میبینیم این چهار حشره توجه دانشمندانی بزرگ را جلب کرده و کتابهای فراوان دربارۀ آنها نوشته شده و مردی مانند «لرد اویبوری» بانکدار مشهور و سیاستمدار متنفذ و طبیعیدان مبرز و نویسندۀ اول عصر خود پانزده سال برای فهمیدن زبان موران شب و روز کار میکند و نیز فیلسوف مشهوری مثل «مترلینک» که در زمان حیاتش نامش در دائرهالمعارفها ثبت شد و برخی سلاطین اروپا به وی کاخ بخشیدند و در آمریکا نام یکی از آثار قلمیش (پرندۀ آبی) روی نود هزار مؤسسه گذارده شد چهار کتاب بزرگ مستقل به نام این چهار حشره نوشت که در هر یک از آنها اسامی کتابهای فراوانی ارجع به آن ذکر گردیده است، در این صورت آیا این نامگذاری که یکنوع بزرگداشت جانوران مزبور و اهمیت دادن به آنها است، در چنان زمانی که عموم مردم به دیدۀ حقارت به آنها مینگریستند و آنها را قابل ذکر و توجه نمیدانستند یک معجزۀ علمی نیست؟
امروز سلیمان با عظمت و حشمت از میان رفته است ولی مورچه، این معجزۀ بزرگ خلقت نظر علمای محقق جهان را به خود جلب کرده با اعمال و رفتارش همه را به حیرت و تعجب وا داشته است و برای منصفان و حقطلبان مبرهن میگردد که این همه دانش از مادهای بیشعور و تصادف کور برای این حشره و حشرات دیگر صادر نمیتواند شد و هر لانهای کتابی پر از اسرار و رموز و حکمت برای معرفت مؤلف (خداوند) است.