دانلود مقاله هجرت پیامبر

Word 62 KB 28714 17
مشخص نشده مشخص نشده تاریخ
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • دستور هجرت به حبشه

    چنانکه اهل تاریخ و جمعى از مفسرین در تفسیر آیه مبارکه:

    لتجدن اشد الناس عداوه للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا و لتجدن‏اقربهم موده للذین آمنوا الذین قالوا انا نصارى...» (1) گفته‏اند:

    پس از آنکه رسول خدا(ص)فشار و ستم بسیار مشرکان‏قریش را بر مسلمانان مشاهده نمود و ناتوانى خود را از کمک به‏ایشان و دفع ستم از آنها ملاحظه کرد دستور هجرت به حبشه رابه ایشان داد و در صدد بر آمد تا بدین وسیله آنها را از شر دشمنان‏آسوده سازد.متن دستور آنحضرت را در اینباره به دو گونه نقل‏کرده‏اند.

    نقل اول-روایتى است که ابن هشام و طبرى و ابن اثیر ودیگران نقل کرده‏اند که متن آن چنین است که بدون ذکر سندگفته‏اند:چون رسول خدا آن وضع را دید به آنها فرمود:

    «لو خرجتم الى ارض الحبشه فان بها ملکا لا یظلم عنده احد،و هى ارض صدق حتى یجعل الله لکم فرجا مما انتم فیه...» (2) .

    یعنى-خوب است‏به سرزمین حبشه بروید که در آنها پادشاهى است‏و در کنار او به کسى ستم نمى‏شود،و آنجا سرزمین راستى است،تاوقتى که خداوند گشایشى براى شما از این وضعى که در آن بسر مى‏بریدفراهم سازد و...

    نقل دوم-نقلى است که در تفسیر مجمع البیان نیز بطور مرسل‏نقل کرده و گفته است:رسول خدا(ص)هنگامى که آنوضع رامشاهده نمود به آنها دستور خروج بسر زمین حبشه را داده فرمود:

    «ان بها ملکا صالحا لا یظلم و لا یظلم عنده احد...» (3) که البته جاى این بحث و مناقشه هست که آیا کدامیک ازاین دو نقل صحیحتر است زیرا بخاطر قیودى که در نقل دوم‏است معناى حدیث فرق مى‏کند و این شبهه به ذهن خطورمى‏کند که شاید در نقل دوم دست تحریف کنندگان و درباریان‏و جیره خواران شاهان و سلاطین دخالت کرده و به قول معروف‏«در میان دعوا نرخ تمام کرده‏اند»و در ضمن نقل‏یک حدیث،خواسته‏اند یک پادشاه صالح و غیر ظالمى هم درطول تاریخ از زبان رسول خدا(ص)بدنیا معرفى کرده باشند،همانگونه که در ذیل حدیثى که از رسول خدا(ص)درباره‏انوشیروان-در داستان ولادت رسول خدا(ص)-نقل شده بودیعنى حدیث‏«ولدت فی زمن الملک العادل...»و بطور تفصیل‏بحث کرده و ساختگى و مجعول بودن آنرا از روى مدارک معتبرذکر نمودیم.

    ولى بنظر مى‏رسد در هر دوى نقلهائى که شده فرمایش رسول‏خدا(ص)نقل به معنى شده و متن دقیق فرمایش رسول خدا(ص)

    ذکر نشده باشد،گذشته از آنکه این دو نقل مسند نیست و مرسل‏است و تنها در روایتى سند آن به ام سلمه مى‏رسد که آنهم همان‏نقل او است (4) و از این رو بحث و مناقشه درباره آنها چندان‏موردى ندارد،و البته جریانات بعدى صدق گفتار رسول‏خدا(ص)را طبق نقل اول تا حدودى به اثبات رسانید.

    چرا هجرت به حبشه؟

    اول-وجود پادشاهى چون‏«اصحمه بن ابحر»که به لقب‏سلاطین حبشه به‏«نجاشى‏»معروف گردیده و همانگونه که‏رسول خدا(ص)فرموده بود و جریانات بعدى هم نشان دادپادشاهى بود که حاضر نبود در محدوده سلطنت او بکسى ظلم‏شود،و این خود بزرگترین علت این انتخاب بود،و رسول خدا(ص)

    مى‏خواست تا مسلمانان را بجائى راهنمائى کند که با رفتن‏بدانجا و تحمل دشواریهاى زندگى در غربت و دورى از وطن وخانه و کاشانه و خویشان،از شکنجه و ظلم مشرکان آسوده شوندو دچار ظلم و ستم دیگرى نشوند که بقول آن شاعر«از چنگال‏گرگى در روند و دچار گرگ دیگرى شوند...».

    دوم-جاهائى که مسلمانان مى‏توانستند بدانجاها هجرت کنندعبارت بود از:

    الف-استانهاى دیگر جزیره العرب که قبائل بدوى و اعراب‏در آنجاها سکونت داشتند و با سابقه‏اى که از آنها داریم و در جریانات سالهاى بعد از هجرت و سرایاى بئر معونه و رجیع وجاهاى دیگر نشان دادند نسبت‏به اسلام و پذیرفتن آئین‏آنحضرت و مؤمنان سخت‏ترین مردمان بودند،و هیچگاه حاضرنبودند مسلمانان مهاجر را در کنار خود بپذیرند و روى روابط وعلاقه‏هاى تجارى و اقتصادى که با قریش داشتند هیچ بعید نبودکه اگر مهاجرین بنزد آنها میرفتند در داد و ستدهاى سیاسى وتوطئه‏هاى دیگر آنها را دست‏بسته تحویل مشرکان قریش‏دهند...چنانچه نمونه‏هائى از اینگونه کارها و توطئه‏ها پس ازهجرت رسول خدا(ص)بوضوح دیده مى‏شود.و شاید بخاطرهمین خوى سخت و سنگدلی آنها بوده که قرآن کریم‏درباره‏شان فرموده:

    «الاعراب اشد کفرا و نفاقا و اجدر الا یعلموا حدود ما انزل‏الله...» (1) .

    عربها در کفر و نفاق سخت‏تر هستند،و شایستگى بیشترى براى آن‏دارند که حدود و مرزهاى آنچه را خدا فرود آورده ندانند... 

    عربها در کفر و نفاق سخت‏تر هستند،و شایستگى بیشترى براى آن‏دارند که حدود و مرزهاى آنچه را خدا فرود آورده ندانند...

    و در جاى دیگر فرموده: «قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل‏الایمان فى قلوبکم...».

    (2) عربها گفتند ایمان آوردیم بآنها بگو ایمان نیاورده‏اید ولى بگوئیداسلام آورده‏ایم ولى ایمان در دلهاى شما در نیامده...

    ب-جاى دیگرى که ممکن بود رسول خدا(ص)آنها را به‏رفتن آنجا راهنمائى و تشویق کند کشور ایران بود،که آن هم‏جاى امنى براى مسلمانان نبود گذشته از دورى راه آن که براى‏مسلمانان مستضعف و محروم آن روز-که بیشترین مهاجران ازهمین طبقه بودند-طى چنین راه دور و دراز و گذشتن از آن‏کویرها و بیابانهاى خطرناک و بى‏سر و ته حجاز براى آنهاغیر مقدور بود.

    تازه وقتى به ایران مى‏رسیدند با یک محیط پر از فساداشرافیت و زندگى طبقاتى دوران ساسانیان و خفقان شدید وبیدادگرى و سایر انحرافات فکرى و اجتماعى مواجه مى‏شدند که‏بقول معروف از چاله‏اى در آمده و در چاهى مى‏افتادند...

    مگر همین‏«کسرى‏»پادشاه ایران نبود که وقتى نامه‏رسول خدا(ص)بدست او رسید که او را به پذیرش اسلام دعوت‏کرده بود نامه آنحضرت را پاره کرد و با کمال غرور و نخوت‏گفت: «یکتب الى بهذا و هو عبدى‏»!

    کسى که خود بنده من است‏به من اینگونه نامه مى‏نویسد...!

    و سپس به‏«باذان‏»که استاندار او در یمن بود نوشت: دو نفر سرباز بسوى این مردى که در حجاز است گسیل دارتا او را بنزد من آرند...و او نیز دو نفر را بمدینه فرستاد...تا آخرداستان که انشاء الله در جاى خود مذکور خواهد گردید...

    ج-از آنچه در بند«ب‏»ذکر شد وضع یمن نیز روشن‏مى‏شود،زیرا یمن نیز در آن روز مستعمره ایران بود و حاکم واستاندار آنجا از جانب پادشاه ایران تعیین مى‏شد و در آن روزگارهمانگونه که ذکر شد احتمالا«باذان‏»استاندار آنجا بوده،وهرگز بدون اجازه پادشاه ایران نمى‏توانست‏به مهاجرین مکه پناه‏دهد و یا اگر او دستورى مى‏داد نمى‏توانست از آنها حمایت ودفاعى بکند...

    د-از جاهاى دیگرى که آنها مى‏توانستند بدانجا هجرت‏کنند سرزمین‏«حیره‏»بود که آنجا نیز صرفنظر از راه دورى که‏داشت و همان مشکل گذشتن از وادیهاى دور و دراز و کویرهاى‏زیاد را بدنبال داشت،آنجا نیز تحت‏سیطره و استعمار ایران اداره‏مى‏شد بشرحى که در تواریخ مذکور است...

    ه-و از آنجمله کشور شام بود که آنجا نیز گذشته از دورى وبعد مسافت و مشکل گذشتن از همان وادیهاى بى سر و ته حجازمحل رفت و آمد کاروانهاى قریش در فصول مختلف و بازارى‏بود براى فروش اجناس تجارتى مردم مکه،و روشن بود که درچنین محلى نیز اطمینان و آسایشى براى مهاجرین وجود نداشت و ممکن بود مشرکین قریش بکمک حاکمان شام و تاجران‏سودجو و پر نفوذ آنجا بتوانند آنها را به مکه باز گردانند...

    که در این جهت کشور حیره و یمن نیز با آنجا مشترک بودند،و آنجاها نیز محل رفت و آمد کاروانهاى قریش و داد و ستد ومعاملات تجارتى آنها بود.

    و بدین ترتیب معلوم مى‏شود جائى نزدیکتر و مطمئن‏تر ازحبشه نبود و بخصوص که پادشاه آنجا«اصحمه‏»مردى‏عدالت پیشه و اصلاح طلب بود،و از مسیحیان با ایمان و دانشمندبه شمار مى‏رفت،و چنانچه برخى از اهل تاریخ گفته‏اند: امدادهاى غیبى هم کمک کرد و هنگامى که نخستین گروه ازمهاجرین براى سفر به حبشه به کنار دریاى احمر رسیدند یک‏کشتى به گل نشسته بود و هنگامى که آنها رسیدند از گل بیرون‏آمد و هر کدامیک از آنها توانستند با پرداخت نصف دینار کرایه‏خود را با آن کشتى به حبشه برسانند.

    اهداف هجرت‏به حبشه هدف اصلى رسول خدا تایید این سنت‏خدائى‏و امضاء این قانون الهى یعنى سنت هجرت بود که در میان پیامبران دیگرى چون ابراهیم و موسى و عیسى علیهم السلام وپیروانشان نیز سابقه داشت و این راه به روى آنها باز شده بود تاکسانى که نمى‏توانند آئین الهى خود را در میان دشمنان دین یادگرفته و انجام دهند مجبور نباشند زیر شکنجه‏هاى جانکاه وتحمل فشارهائى که غالبا طاقت آن را هم نداشتند صبر کنند وراه گریز و نجاتى هم نداشته باشند،بلکه براى آنها و همه‏انسانهاى مؤمن تاریخ این راه بعنوان یک قانون الهى و دستوردینى باز و بلکه گاهى بصورت الزامى واجب است که دین وآئین خود را برداشته و بجاى سالمتر و مطمئن‏ترى که بتوانند آن رانگهدارى کرده و از شر دشمنان آسوده باشند بروند و آزادانه و بااطمینان به انجام اعمال دینى و مراسم مذهبى خود بپردازند ونگران زندگى و روزى و وضع حال خود هم نباشند که سرزمین‏خدا فراخ و نعمتهاى الهى همه جا است و به گفته آن شاعرپارسى زبان: نتوان مرد بسختى که در اینجا زادم×که بر و بحر فراخ است و آدمى بسیاراما هدف این هجرت تنها باین مطلب بسنده نمى‏شد وچنانچه معلوم است اهداف عالیه دیگرى هم در این هجرت‏مورد نظر بوده که از گستردگى آن و چهره‏هاى سرشناسى که‏در میان مهاجرین دیده مى‏شود این اهداف بدست مى‏آید...

    زیرا بگونه‏اى که در شرح ماجرا در صفحات آینده خواهیم‏خواند در میان مهاجرین افراد مستضعف و محروم و شکنجه‏شده‏اى چون عبد الله بن مسعود که از وابستگان قبائل بود و جزءآنها نبود کمتر به چشم مى‏خورد.

    و بیشتر آنها از قبائل معروف و پر جمعیتى بودند که موردحمایت‏سران قبیله و افراد خود بودند و کسى نمى‏توانست‏به آنهاصدمه و آزارى برساند،مانند جعفر بن ابیطالب از بنى‏هاشم وعثمان بن عفان از بنى امیه،و عبد الله بن جحش و زبیر بن عوام ازبنى اسد،و عبد الرحمن بن عوف از بنى زهره و دیگران که هر کدام‏از قبائل معروف و سرشناس قریش مانند قبائل تیم و عدى وبنى عبد الدار و بنى مخزوم و غیره بودند و بلکه گاهى خود آنها نیزاز شخصیتهاى مورد احترام قبیله خود و یا قبائل دیگر بودند...

    و از این گذشته اگر تنها این موضوع مورد هدف بوده خوب‏بود هنگامیکه ترس آنها برطرف مى‏شد و جاى امنى در کناررسول خدا(ص)در غیر شهر مکه پیدا مى‏کردند بازگشته و به‏زندگى در کنار رهبر اسلام و خویشان و نزدیکان خود ادامه‏مى‏دادند،در صورتیکه همانگونه که میدانیم و در بخشهاى آینده‏خواهیم خواند جمع زیادى از آنها مانند جعفر بن ابیطالب حدودپانزده سال در حبشه ماندند و پس از هجرت رسول خدا(ص)به‏مدینه و آماده شدن محیط آزاد و اسلامى براى تعلیم و تربیت و انجام مراسم دینى بازهم به توقف خود در آن سرزمین ادامه داده وتا سال هفتم هجرت در حبشه ماندند...

    هدف عالى دیگرى هم که مى‏تواند مورد نظر قرار گرفته باشدهمان صدور اسلام و انقلاب اسلامى بکشورهاى همجوار و به‏خصوص کشور دست نخورده و آماده‏اى چون حبشه و به فرمایش‏رسول خدا«سرزمین صدق‏»که معلوم مى‏شود از آلودگیها وآمیزشهاى منحرف و کج‏به دور بوده و مرد خوش قلب و با صفا وپرقدرتى همچون نجاشى پادشاه حبشه بر آن حکومت مى‏کرده...

    و این هم خود دستور و قانونى است که همه پیمبران الهى وپیروان آنها داشته و دارند که پیام حق را به هر وسیله که مى‏شودبگوش جهانیان برسانند و تبلیغ کنند،و بهترین وسیله براى این‏کار در آن روزها همین مسافرتها و هجرت‏ها بوده و همانگونه که‏میدانیم این هجرت از این نظر هم بسیار موفقیت آمیز بود و چنانچه‏مى‏خوانیم اینان توانستند مهمترین مرکز قدرت و تصمیم‏گیرى‏حبشه یعنى قلب شخص شاه حبشه را تسخیر نموده و او را مسلمان‏کنند...و براى قرنها اسلام را در سرزمین حبشه و کشورهاى‏همجوار آن پا برجا نمایند که هنوز هم مسلمانان زیادى در آنجاوجود دارند.

    هجرت به حبشه در دو مرحله: مورخین عموما گفته‏اند:مسلمانان دوبار به حبشه هجرت‏کردند بار اول یک گروه چهارده نفره یا پانزده نفره مرکب از ده مردو چهار زن،که در ماه رجب سال پنجم بعثت در نیمه شبى از مکه‏خارج شده و خود را به حبشه رساندند،و اینها حدود سه ماه درآنجا ماندند و در ماه شوال در همان سال پنجم به مکه‏بازگشتند...

    و سبب بازگشت آنها نیز آن شد که به آنها خبر رسید که‏اهل مکه مسلمان شده و اختلاف میان آنها و رسول خدا(ص) بر طرف گشته (1) و آنها نیز خوشحال و مسرور گشته و بسوى مکه‏بازگشتند ولى به پشت دروازه‏هاى مکه که رسیدند معلوم شد این‏خبر نادرست و دروغ بوده و چنانچه گفته‏اند:چند تن از آنهادوباره به حبشه بازگشتند و بقیه نیز هر کدام در پناه یکى ازبزرگان قریش خود را بمکه رسانده و وارد شهر شدند (2) ...

    و بار دوم پس از این هجرت بود که با هجرت جعفر بن‏ابیطالب و همسرش اسماء بنت عمیس شروع شد و بدنبال او جمع دیگرى نیز تدریجا به آنها ملحق شدند و در پایان عدد آنهابه هشتاد و سه مرد و نوزده زن (3) رسید بجز بچه‏هائى که همراه آنهابوده‏اند،که البته این رقم در صورتى است که عمار بن یاسر وابو موسى اشعرى را هم جزء آنها بدانیم که مورد تردید و اختلاف‏است...و این آخرین رقمى است که در هجرت دوم حبشه ذکرکرده‏اند،ولى ممکن است‏بگوئیم هجرت به حبشه یک هجرت‏بیش نبوده که در دو مرحله یا بیشتر انجام شده،چنانچه هجرت‏رسول خدا(ص)و مسلمانان را به مدینه یک هجرت بیشترمحسوب نمى‏دارند اگر چه در طول بیش از یک سال انجام‏گردیده است...

    و ما در اینجا نام برخى از سرشناسان ایشان را که دربخشهاى بعدى نیز نیازمند به دانستن آن هستیم براى شما ذکرمى‏کنیم و بدنبال سخن خود باز مى‏گردیم: جعفر بن ابیطالب-از بنى هاشم-با همسرش اسماء-که‏عبد الله بن جعفر نیز از آندو در حبشه بدنیا آمد-که در هجرت مرحله‏دوم-و برخى هم او را جزء مهاجرین اول دانسته‏اند.

    (4) زبیر بن عوام-از بنى اسد بن عبد العزى-در هجرت اول.

    مصعب بن عمیر-از بنى عبد الدار-در هجرت اول.

    عبد الرحمن بن عوف-از بنى زهره-در هجرت اول.

    عثمان بن عفان-از بنى امیه-در هجرت اول که همسرش رقیه‏دختر رسول خدا(ص)را نیز با خود برد.

    عبد الله بن جحش-از بنى اسد بن خزیمه-که با همسرش‏ام حبیبه دختر ابو سفیان بحبشه هجرت کرد و چنانچه در جاى‏خود مذکور خواهد شد وى در حبشه دست از اسلام کشید و به‏دین نصرانیت در آمد و همسرش‏«ام حبیبه‏»از او جدا شد و چون‏این خبر به رسول خدا(ص)رسید براى نجات یک زن مسلمان وبا ایمان و بزرگ زاده که در اثر پذیرفتن اسلام و ایمان به‏رسول خدا(ص)از محیط خانواده‏اش دور گشته بود و اکنون دچار یک‏شکست روحى دیگر و مشکلات تنهائى در غربت‏بود نامه‏اى به‏نجاشى نوشت و بوسیله او ویرا براى خود خواستگارى نموده و به‏عقد خود درآورد تا پس از گذشت مدتى زیاد بمدینه آمد و درخانه رسول خدا(ص)جاى گرفت‏بشرحى که بعدا خواهید خواند-انشاء الله تعالى‏عثمان بن مظعون-از بنى جمح-در هجرت اول-که با پسرش‏سائب بن عثمان و دو برادرش قدامه بن مظعون و عبد الله بن مظعون‏بدانجا رفت.

    عمار بن یاسر-که از حلفاء و هم پیمانان بنى زهره بود-در هجرت دوم‏ابو سلمه-از بنى مخزوم-که با همسرش ام سلمه(که بعدهابهمسرى رسول خدا در آمد)بحبشه هجرت کردند-در هجرت اول‏عبد الله بن مسعود-از حلفاء و هم پیمانان بنى هذیل-درهجرت دوم‏ابو عبیده جراح-از بنى الحارث-در هجرت دوم.

    عبد الله بن حارث-از بنى سهم-در هجرت دوم،و او ازشعراى عرب بود.

    هیئت تحقیقى مسیحیان بر اثر تبلیغات مهاجران مسلمان،از جانب مرکز روحانى مسیحیان حبشه،یک هیئت تحقیقى در حدود بیست نفر وارد«مکه‏»گردید،و با پیامبر در مسجد ملاقات کرده و سؤالاتى از حضرتش نمودند.پیامبر به پرسشهاى آنها پاسخ گفته و آنها را به آئین اسلام دعوت فرمود،و آیاتى چند از قرآن را براى آنها تلاوت نمود.

    آیات قرآنى،آنچنان روحیه آنها را دگرگون نمود که بى‏اختیار،اشک از دیدگان آنها سرازیر شد و همگى نشانه‏هائى که در انجیل براى پیامبر موعود خوانده بودند، در وى محقق دیدند.

    جلسه گرم و خوش فرجام این هیئت،براى ابو جهل گران آمد،و با کمال تندى گفت: شما را مردم حبشه به عنوان یک هیئت تحقیقى به مکه اعزام کرده‏اند،دیگر قرار نبود دست از آئین نیاکان خود بردارید.گمان نمى‏کنم،مردمى ابلهتر از شما در روى زمین باشد.

    آنها در پاسخ فرعون مکه که بسان ابر تیره مى‏خواست جلو اشعه حیات بخش خورشید را بگیرد،جمله مسالمت آمیز:«ما به آئین خود،شما به آئین خود باشید ولى اگر چیزى را به نفع خود تشخیص دادیم از آن نمى‏گذریم‏»،را گفته و نزاع را خاتمه دادند.

    (1) هیئت اعزامى قریش هیئت اعزامى مردم حبشه،وسیله بیدارى قریش گردید،و آنان نیز در صدد تحقیق برآمده جمعیتى،متشکل از:«حارث بن نصر»و«عقبه بن ابى معیط‏»و غیره به نمایندگى از طرف قریش، رهسپار«یثرب‏»(مدینه)شدند تا رسالت و دعوت‏«محمد»را با دانشمندان‏«یهود»در میان بگذارند.دانایان یهود به هیئت‏اعزامى گفتند که از«محمد»مطالب یاد شده در زیر را سؤال کنید: 1-حقیقت روح چیست؟

    2-سرگذشت جوانانى که در روزگارهاى پیشین،از انظار مردم پنهان شده‏اند(اصحاب کهف).

    3-زندگى مردى که در شرق و غرب جهان گردش نمود(ذو القرنین).

    اگر محمد پاسخ این سه پرسش را داد،یقین بدانید که برگزیده خدا است،و در غیر این صورت دروغگو است و هر چه زودتر باید او را از میان برداشت.

    نمایندگان با سرور هر چه زیادتر وارد مکه شده و هر سه سؤال را در اختیار قریش گذاردند.آنان مجلسى ترتیب دادند و پیامبر را نیز دعوت نمودند.حضرتش فرمود: من درباره این سه سؤال در انتظار وحى هستم.

    (1) وحى آسمانى نازل گردید.پاسخ پرسش آنها مربوط به روح،در سوره‏«اسراء»آیه 85 وارد شده است و دو پرسش دیگر آنها در سوره کهف،بطور مشروح طى آیه‏هاى 9-28 و آیه‏هاى 83-98 پاسخ داده شده است.مشروح پاسخ حضرت درباره این سه قسمت،در کتابهاى تفسیر آمده است.

    در این جا از تذکر نکته‏اى ناگزیریم و آن اینکه:مقصود از«روح‏»،در مورد سؤال،«روح انسانى‏»نیست،بلکه(مقصود به نشانه اینکه طراحان سؤال قوم یهود بودند و این گروه با روح الامین روابط حسنه نداشتند)همان‏«جبرئیل‏»امین است.

    مشروح این بحث را در کتاب‏«منشور جاوید»ج سوم صفحات 204-216 مى‏خوانید.

    موضع‏گیرى قریش در این دوران سران قریش،براى مبارزه با آئین یکتا پرستى صفوف خود را منظم کرده بودند.در آغاز کار مى‏خواستند پیامبر را از طریق تطمیع و نوید مال و ریاست،از هدف خود منصرف سازند،ولى نتیجه‏اى نگرفتند و با جمله معروف آن مرد مجاهد:«به خدا قسم هر گاه آفتاب را در دست راستم و ماه را در دست دیگرم قرار دهید(یعنى سراسر جهان را در اختیار من بگذارید)از این کار دست‏بر نخواهم داشت‏»روبرو گردیدند.سپس به تهدید و تحقیر و آزار کسان و یاران او برخاستند و لحظه‏اى از آزار او و یارانش آرام نگرفتند،ولى شهامت و استقامت او و یاران با اخلاص وى سبب شد در این جبهه پیروز گردند.حتى پایدارى خود را در آئین اسلام به قیمت ترک خانه و وطن خریده و به وسیله هجرت خود به سوى خاک‏«حبشه‏»در گسترش آن کوشیدند،ولى هنوز برنامه‏هاى سران قریش براى ریشه کن ساختن درخت توحید،پایان نپذیرفته بود،بلکه این بار خواستند حربه برنده‏ترى را به کار ببرند.

    این حربه،همان حربه تبلیغ بر ضد محمد«ص‏»بود.زیرا درست است که آزار و تعدى به حقوق، گروهى را که در مکه زندگى مى‏نمودند،از گرایش به اسلام باز مى‏داشت،اما زائران خانه خدا که در ماههاى حرام به مکه مى‏آمدند،و در محیط امن و آرامى با پیامبر تماس مى‏گرفتند تحت تاثیر تبلیغات پیامبر قرار مى‏گرفتند.و اگر هم به آئین او ایمان نمى‏آوردند،لااقل در آئین خود(بت‏پرستى)متزلزل مى‏شدند و پس از بازگشت‏به زادگاههاى خود حامل پیام اسلام بودند و از ظهور پیامبر گزارش مى‏دادند.و از این طریق نام پیامبر اسلام و آئین جدید را به تمام نقاط عربستان مى‏رسانیدند.

    و این خود ضربت‏شکننده‏اى بر بت پرستى محسوب مى‏شد و عامل مؤثرى براى گسترش آئین توحید به شمار مى‏رفت.

    سران قریش،برنامه تخریبى دیگرى را آغاز کردند و خواستند از این طریق از انتشار آئین وى جلوگیرى به عمل آورند و تماس جامعه عرب را با او قطع کنند.

    اکنون ریز برنامه تخریبى آنان را از نظر خوانندگان مى‏گذرانیم.اینک بیان این بخش: 1-تهمتهاى ناروا 2- اندیشه مقابله با قرآن 3-شنیدن قرآن را تحریم کردند!

    4-جلوگیرى از اسلام آوردن افراد

کلمات کلیدی: پیامبر - هجرت پیامبر

هجرت پيامبر خداي بزرگ که از گفتار و نقشه هاي شوم کفار آگاه بود مکر آنان را بر پيامبر خويش آشکار ساخت و نقشه ي شومشان را افشا کرد. او به پيامبرش خبر داد که مشرکان کمر به قتل تو بسته اند بنابر اين بايد کاملا مخفيانه از اين شهر هجرت کني و به سوي يثرب ر

هجرت پيامبر اعظم (ص ) و نقش آن در گسترش اسلام کسي جز رسول خدا صلي الله عليه و آله و امام علي عليه السلام و تعداد انگشت‌شماري از مسلمانان در مکه باقي نمانده بودند که سران قريش تصميم نهايي را گرفتند. آنها در دارالندوه (مجلس شوراي مکه) گرد آمدند و به

بعد از اينکه پيامبر به رسالت مبعوث شدند و کفار نقشه ي قتل ايشان را کشيدند، پيامبر قصد هجرت به مدينه را گرفت و پس از استقرار در آنجا و گسترش دين اسلام، براي توسعه اسلام و نابود کردن دشمنان قرآن، مسلمانان با جنگ هايي بر عليه کفار مواجه شدند، آن هم جنگ

بعثت پيامبر (صلي الله و عليه و آله و سلم) بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) يا برانگيخته شدن آن حضرت به مقام رسالت، مهمترين فراز از تاريخ اسلام بوده و نزول قرآن کريم نيز از اين زمان آغاز مي‌گردد. کلمه بعثت به معناي «برانگيخته شدن» بوده و در

بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) يا برانگيخته شدن آن حضرت به مقام رسالت، مهمترين فراز از تاريخ اسلام بوده و نزول قرآن کريم نيز از اين زمان آغاز مي‌گردد. کلمه بعثت به معناي «برانگيخته شدن» بوده و در اصطلاح به مفهوم فرستاده شدن انساني از سوي خد

يکي از حوادثي که قرآن در آغاز سوره ي نجم از آن سخن به ميان آورده، معراج پيامبر است. معراج پيامبر (ص) از دو قست تشکيل مي شد: 1 – از مکه به بيت المقدس 2 – از بيت المقدس به سوي آسمان ها و ملأ اعلا.در اين که عروج پيامبر از کجاي مکه شروع شده اختلاف است.

نقش اخلاق و مشورت در سيره عملى پيامبر اسلام (ص) يکى از شاخصه هاى پر اهميت در پيشرفت اسلام اخلاق نيک و کلام‏دلاويز و پرجاذبه پيامبر اکرم (ص) با انسان‏ها بود، اين خلق نيکوتا بدان حدى بود که معروف شد سه چيز در پيشرفت اسلام نقش به‏سزايى داشت: 1- اخلا

هر پيامبري با معجزه نبوت و پيامبري خود را اثبات نموده است، خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله وسلم نيز از اين قاعده مستثني نبوده است، و در جاهاي مختلف براي اثبات نبوت خود و اتمام حجت با مردمان معجزه اي آورده است؛ که بزرگترين و ماندگارترين آنها قرآن ک

1-تعريف و تمجيد بسيار از فاطمه(ع) و بيان عظمت او نزد خدا و رسول خدا در هر مناسبت که دست مي داد، به ويژه مواقعي که موجب مي شد ديگران از آن تمجيدها مطلع شوند، و نيز سخناني که در بحث قبل از رسول خدا(ص) نقل گرديد، بهترين دليل و شاهد بر اين ادعا است. 2-ا

با مطالعه‏اى اجمالى در سيره زندگانى پيامبر اکرم(ص) جاى ترديد باقى نمى‏ماند که آن حضرت، پس از هجرت به مدينه، هم‏چون يک رهبر و حاکم در ميان مردم عمل مى‏کرد و آنان نيز تبعيت از او را بر خويش واجب مى‏دانستند و متخلفان نيز مجازات مى‏شدند، ايشان کارهايى ا

فرزندان رسول خدا(ص)از خديجه رسول خدا(ص)به جز ابراهيم که از«ماريه قبطيه‏»کنيزمصرى آنحضرت متولد شد همان کنيزى که مقوقس(حاکم‏مصر) براى آن حضرت فرستاد،فرزندان ديگر آن بزرگوار همگى ازبانوى بزرگوارش خديجه-سلام الله عليها-بود که خداى تعالى به آنحضرت عنايت

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول