بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین باری الخلائق اجمعین و الصلوه و السلام علی عبد
الله و رسوله و حبیبه و صفیه و حافظ سره و مبلغ رسالاته سیدنا و نبینا
ومولانا ابی القاسم محمد و اله الطیبین الطاهرین المعصومین اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم : « خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین ». ( 1 ) قبلا عرض
کردیم که پاره ای از افعال انسانی " اخلاقی " نامیده میشود در مقابل
افعال عادی و طبیعی این سوال پیش میآید که اخلاق و معنی اخلاقی بودن یک
فعل چیست ؟ چگونه است که یک کار انسان ، اخلاقی نامیده میشود ؟ و عرض
کردیم که اگر چه ابتدا به نظر میرسد که این سوال ، سوال خیلی ساده ای
است و جواب آسانی دارد ، ولی وقتی که عمیقا وارد این مطلب میشویم
میبینیم جواب این سوال که راز اخلاقی بودن چیست ، به این سادگیها نیست
، بلکه از مشکل ترین مسائل فکری و پیچیده ترین مسائل فلسفی بشر است و از
چند هزار سال پیش تا امروز هنوز فلاسفه جهان توافق نظری روی آن پیدا
نکرده اند ما به جای اینکه اول ملاکهای اخلاقی بودن را در مکتبهای اخلاقی
بیان بکنیم و مثلا بگوئیم افلاطون درباره ملاک اخلاقی بودن چه گفته است ،
ارسطو چه گفته است ، اپیکور چه گفته است ، غزالی چه گفته است ، در
دنیای جدید ، فلاسفه اروپا هر کدام چه گفته اند ، به جای اینها اول موارد
ساده بسیار روشنش را ذکر میکنیم بعد به تفسیر میپردازیم ، زیرا قبل از
آنکه موارد فعل اخلاقی روشن بشود ، تفسیر کردن چندان صواب نیست قبلا از
موارد مسلم فعل اخلاقی ، مثالهایی از " ایثار " یعنی غیر را بر خود مقدم
داشتن ، زحمت خود و آسایش دیگران را طلبیدن ، در قالب تاریخچه هایی از
خارج و داخل دنیای اسلام ، و مثالهایی هم از یک مورد دیگر اخلاقیات یعنی
همدردی با دردمندان ذکر کردیم اکنون باز میخواهیم به مثالهای دیگری در
این مورد بپردازیم همه برای این است که میخواهیم موضوع کاملا روشن بشود و
قبل از ذکر مثالها ، برای اینکه شما به اهمیت این موضوع پی ببرید لازم
است مطلبی را عرض کنم .
ارزش کار اخلاقی
کارهایی که ما به آنها میگوئیم کار اخلاقی ، میبینیم فرقشان با کار عادی این است که قابل ستایش و آفرین و تحسین اند به عبارت دیگر بشر برای این گونه کارها ارزش قائل است تفاوت کار اخلاقی با کارطبیعی در این است که کار اخلاقی در وجدان هر بشری دارای ارزش است یعنی یک کار ارزشمند و گرانبها است و بشر برای خود این کار ، قیمت قائل است آن قیمتی هم که برایش قائل است نه از نوع قیمت و ارزشی است که برای کار یک کارگر قائل است که ارزش مادی به اصطلاح ایجاد میکند و استحقاق مبلغی پول یا کالا در مقابل کار خودش پیدا میکند ، بلکه یک نوع ارزش ما فوق این ارزشهاست که با پول و کالای مادی قابل تقویم نیست آن سربازی که جان خودش را فدای دیگران میکند ، کارش کار با ارزشی است ولی ارزش آن از نوع ارزشهای مادی نیست که مثلا بگوئیم فلان عمله کارش ساعتی بیست و پنج تومان ارزش دارد ، معمار هشتاد تومان ، مهندس صد و پنجاه تومان ، آن دیگری پانصد تومان ، و خیلی بالا باشد ، مثلا میگویند فلان کس آمد چاه نفت را خاموش کرد و برای هر ساعت کارش پنج هزار تومان ارزش قائل بودند ، بالاخره قابل تقویم به ارزشهای مادی است .
کارهای اخلاقی ، در ذهن و وجدان بشر دارای ارزش و قیمت است ، گرانبها است ولی نوع ارزشش با ارزشهای مادی مقیاس را هر اندازه بالا بگیرد متفاوت است آن یک ارزش دیگری است ، ارزشی است مافوق ارزشهای مادی قضایایی که از علی علیه السلام نقل کردیم ، قابل این نیست که بگوئیم این کار علی را حساب بکنید ببینید چند میلیون تومان یا چند میلیارد دلار قیمت دارد این با تومان و دلار قابل تقویم نیست البته ارزش و قیمت دارد ولی نوع ارزشش اساسا با این ارزشها متفاوت است .
بعد از آنکه ثابت شد که در میان کارهای انسان یک سلسله کارها هست دارای ارزش و قیمت ، آن هم نوعی ارزش که با ارزشهای مادی متفاوت است ، قهرا این سوال پیش میآید که توجیه این ارزشها چگونه است ؟ یعنی با چه فلسفه ای ، با چه مکتبی میتوانیم این ارزشها و قیمتها را برای کارهای اخلاقی بشر توجیه بکنیم ؟ به عبارت دیگر کدام مکتب میتواند ارزش اخلاقی کار بشر را تفسیر و توجیه و تایید کند ؟ آیا همه مکتبها قادرند این گونه کارها را توجیه کنند ؟ خود مکتب قادر است ؟ همه مکتبها قادر نیستند اکنون نمیخواهم این مطلب را بسط بدهم این را عرض کردم برای اینکه از حالا ذهن شما آماده باشد برای این مطلب که ارزشهای اخلاقی را کدام مکتب از مکتبها میتواند توجیه کند ، و کدام مکتب قادر به توجیه نیست ؟ مکتبهایی که قادر به توجیه نیستند بعضی صراحت دارند ، به روی خودشان میآورند ، خجالت هم نمیکشند ، انکار میکنند میگویند : " اصلا " اخلاق " حرف مفت است ، کار اخلاقی انجام دادن از ساده دلی است ، آدم عاقل دنبال کار اخلاقی نمیرود ، دنبال خوشی و لذت میرود جز سود و لذت
هیچ چیز دیگری در عالم منطقی نیست " باز این خوب است ، بالاخره میگوید من مکتبی دارم که نتیجه اش همین است ولی پاره ای از مکتبها ، جهان بینی شان ، فلسفه و اساس فکرشان همین نتیجه را میدهد یعنی به همین جا میرسد اما به روی خودشان نمیآورند بلکه بر عکس ، میگویند : ما هم به ارزشهای اخلاقی قائل هستیم و برای انسانیت ارزش قائلیم ولی با کدام مکتب ؟ !
اینها با آن اساسی که تو چیدی جور در نمیآید به هر حال ما بعدا روی این مطلب بحث میکنیم .
حال میپردازیم به مثالهای دیگر برای اخلاقی بودن بعضی از کارها .
عفو و گذشت
این خودش یک مسئله ای است حدیث پیغمبر هم هست : « ثلاث من مکارم الاخلاق : تصل من قطعک و تعطی من حرمک و تعفو عمن ظلمک » ( 1 ) یک کسی درباره شما مرتکب خطا یا جنحه و یا جنایتی میشود البته در اینجا بخشی از عمل مربوط به شخص شماست ، و بخش دیگر مربوط به جامعه مثل اینکه قاتلی میآید انسانی را میکشد ، که این عمل ، هم جنبه جنایتی دارد و هم جنبه اجتماعی سخن در آنجا است که آن عمل به جامعه ارتباط ندارد و حقی در جامعه تولید نمیشود : یک کسی به شما تهمتی زده ، دروغی بسته ، از شما غیبتی کرده و از این نوع کارها ، یا از همان کارها ولی نه از جنبه اجتماعیش بلکه از جنبه شخصی و فردی اش ، شما عفو و گذشت میکنید ، او تقاضای بخشش میکند ، شما هم میبخشید ، میگذرید این عمل نیز یک عمل اخلاقی تلقی میشود ما فوق عمل عادی ، و یک نوع عمل قهرمانانه .
حق شناسی و وفا
دیگری به انسان ، احسان و نیکی کرده عکس العمل انسان در مقابل او دو جور میتواند باشد یکی اینکه بعد که فهمید دیگر به اصطلاح خرش از پل گذشته ، اصلا اعتنا نمیکند ، فراموش میکند و کاری به کار او
ندارد ، و دیگر اینکه در مقابل او تا آخر عمر حق شناسی میکند ، نیکی او را فراموش نمیکند ، تشکر میکند و وفا به خرج میدهد ، بعد از بیست سال هم اگر یک وقتی پیش بیاید که آن شخص احتیاجی داشته باشد ، فورا به حکم « هل جزاء الاحسان الا الاحسان » ( 1 ) - که خود همین یک اصل اخلاقی فطری است که قرآن ذکر کرده است - در مقام پاداش و احسان او بر میآید این عمل یک عمل اخلاقی است .
ترحم به حیوانات
حتی حیواناتی که از یک نظر پلیدند ، آن پلیدی منافات ندارد با ترحم به آنها مثلا سگ به دلیل میکروبی که در لعاب دهانش یا در همه بدنش هست ، میگوئیم پلید است یعنی با او مانند شیئی که دارای یک میکروب خطرناک هست رفتار میکنیم این منافات ندارد با اینکه در عین حال این حیوان قابل ترحم باشد ، و هست انسان حیوان گرسنه یا تشنه ای میبیند یک نفر ممکن است بی تفاوت باشد ، یک نفر دیگر او را تیمار میکند در حدیث است که مردی در بیابان میگذشت ، سگی را دید که از شدت تشنگی زبانش را
به خاکهای نمناک میمالد در آنجا چاه آبی بود خف خودش را ، یعنی کفش خودش را به دستار یا شالی بست فرستاد داخل چاه و از آن آب کشید و بعد ظاهرا با دست خودش به این حیوان آب داد و او را سیراب کرد و از مرگ نجات داد . وحی رسید به پیغمبر زمانش که خدا کار این انسان را شکر کرد ، یعنی قدر این کار را دانست ( یعنی این کار نزد خدا قدر دارد ) : « شکر الله له و ادخله الجنه » خدا قدر کار این
شخص را شناخت یعنی عملا شناخت ، به این معنی که به اوپاداش داد : او را به بهشت برد . همین {حدیث } است که سعدی در بوستان آورده :
یکی در بیابان سگی تشنه یافت برون از رمق در حیاتش نیافت
سعدی میگوید "کله دلو کرد" ولی حدیث میگوید کفش خودش را دلو کرد .