دانلود مقاله چرایى تعدد همسران

Word 105 KB 29083 29
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • چرایى تعدد همسران

    چرا پیامبر همسران متعددى برگزیده است؟

    به راستى آیا آن گونه که برخى از مستشرقین تبلیغ مى‏کنند، آن حضرت مردى زنباره بوده است؟

    اگر چنین نیست، راز و رمز تعدد ازدواج‏هاى آن حضرت چیست؟

    ازدواج نه تنها به طور طبیعى ارضاى غرایز جنسى را در پى دارد و شکوفایى بسیارى از استعدادهاى آدمى در پرتو آن صورت مى‏پذیرد.

    برابر آیات قرآنى، جهان ماده بر اساس نظام زوجیت و مشارکت و پیوند مذکر و مؤنث شکل گرفته‏1 و حیات انسان و تداوم نسل او نیز در پرتو ازدواج میسّر شده است.2 بدین‏سان ازدواج برترین گزینه طبیعى براى دستیابى به رشد و تکامل صحیح انسانى است.

    تاریخ زندگى بشر در امر پیوند مرد و زن، چگونگى آن، شاهد فراز و نشیب‏هاى شگرفى بوده است؛ از دیرباز واقعیت‏هاى طبیعى همچون بلوغ دیرتر مردان و افزایش تعداد زنانِ مهیاى ازدواج و پایان یافتن زودتر سن بارورى در زنان و ضرورت‏هاى اجتماعى همچون کشته شدن مردان جوان در حوادث مختلفى همانند جنگ و نظایر آن و بر جاى ماندن زنان بیوه، چند همسرى را در عرصه تاریخ زندگى آدمیان رقم زده است؛ ولى دیدگاه‏هاى مکاتب و فلسفه‏هاى مختلف در زوال، فزونى، گسترش، کاهش یا محدود ساختن چند همسرى تاثیر بسیار داشته است.

    اسلام به عنوان واپسین دین الاهى در زمانى طلوع کرد که تعدد زوجات، به صورت نامحدود و به شکل غیر منضبط، در میان اعراب رواج داشت.

    قرآن کریم به دلیل ضرورت‏هاى طبیعى و اجتماعى اصل چند همسرى را به کلى مردود ندانست ولى از یک سو با محدود ساختن آن از نظر تعداد به چهار همسر، گام مهمى در اصلاح و سامان‏دهى وضعیت نامطلوب متداول آن دوران برداشت؛ و از سوى دیگر با مشروط ساختن تعدد زوجات به رعایت عدالت به صراحت اعلام کرد: اگر بیم دارید که به عدالت رفتار نکنید، تنها یک تن را به همسرى برگزینید.3

    اکنون این پرسش مطرح مى‏گردد که چرا پیامبر از این محدودیت مستثنا شده، همسران زیادترى برگزید؟

    به راستى آیا علاقه جنسى موجب تعدد ازدواج آن حضرت شده است یا حقیقت چیز دیگرى است؟

    نخست تعداد همسران، تاریخ و چگونگى ازدواج آنان با پیامبر را به صورت مختصر مورد بررسى قرار مى‏دهیم:

    پیامبر در طول زندگى خویش با یازده تن ازدواج کرده است:

    1.

    حضرت خدیجه: نخستین همسر پیامبر، خدیجه بنت خویلد است که آن حضرت در 15 سال قبل از بعثت در سن 25 سالگى با وى ازدواج کرد.

    در حالى که در آن روز، خدیجه 40 سال داشت، یعنى 15 سال از پیامبر بزرگ‏تر بود و قبل از پیامبر نیز دو بار ازدواج کرده بود.

    نخست به همسرى ابى هاله در آمد که از او دو فرزند به نام‏هاى هاله و هند داشت و پس از وفات او با عتیق بن عائذ مخزومى ازدواج کرد که این پیوند نیز پس از مدتى به جدایى انجامید.4 برابر برخى از منابع، خدیجه از همسر دومش نیز فرزندى به نام جاریه داشته است.5

    حضرت خدیجه، 25 سال یگانه همسرِ پیامبر بود و از آن‏حضرت صاحب فرزندانى به نام طیب، طاهر، زینب، ام کلثوم، رقیه و حضرت فاطمه(س) گردید.

    حضرت خدیجه در سال دهمِ بعثت، سه سال قبل از هجرت (عام الحزن) در سن 65 سالگى در مکه از دنیا رفت.

    در آن هنگام پیامبر 50 سال داشت.

    2.

    پس از رحلت حضرت خدیجه، پیامبر تا یک سال براى خود همسرى برنگزید تا آن که به پیشنهاد خوله همسر عثمان بن مظعون، با سوده بنت زمعه ازدواج کرد.

    سوده قبلا همسر پسر عم خود سکران بن عمرو بود و از او پسرى به نام عبدالرحمان داشت.

    او و همسرش از هجرت‏کنندگان به حبشه بودند.

    همسرش در حبشه یا پس از بازگشت از دنیا رفت.

    ازدواج پیامبر با چنان زن سالخورده‏اى تعجب مکیّان را برانگیخت.

    سالخوردگى وى به گونه‏اى بود که او چند سال پس از ازدواج پیامبر با عایشه، حق همخوابگى خود را به عایشه بخشید.

    گفتنى است که پیامبر در سن 51 سالگى با او ازدواج کرد و سوده تا دو سال بعد تنها همسرِ پیامبر بود.

    3.

    عایشه دختر ابى بکر بن ابى قحافه: پیامبر او را که دخترى باکره بود، به پیشنهاد خوله قبل از هجرت در مکه به عقد خود در آورد؛ ولى پس از هجرت به مدینه، در سال اوّل هجرى با او عروسى کرد.

    سن عایشه را هنگام عقد به اختلاف 67 و 17 سال‏7 ذکر کرده‏اند.

    در نتیجه وى هنگام عروسى 9 یا 19 سال داشته است.

    او در سال 57 هجرى در مدینه در گذشت.

    4.

    حفصه دختر عمر بن خطاب: وى نخست همسر خنیس بن حذافه از صحابه پیامبر بود که پس از بازگشت از حبشه به مدینه مهاجرت کرد و در جنگ بدر و احد نیز شرکت جست و بر اثر جراحت جنگ احد در مدینه در گذشت.

    در آن زمان بیوگى حفصه که زنى جوان بود، ناراحتى و حتى بى‏قرارى عمر را برانگیخت.

    به گونه‏اى که وى غم و اندوه خود در مورد دختر جوانش را با ابابکر و عثمان و پیامبر در میان گذاشت.

    پیامبر در شعبان سال سوم هجرت (56 سالگى) با حفصه ازدواج کرد.

    در آن زمان سوده و عایشه نیز همسر پیامبر بودند.

    5.

    زینب بنت خزیمه: او در ابتدا همسر طفیل بن حارث بود که پس از جدایى از او همسر برادر طفیل، عبیده بن حارث گردید که به شهادت رسید.

    برابر برخى از منابع، پس از شهادت عبیده به همسرى عبدالله بن جحش در آمد که در جنگ احد وى نیز به شهادت رسید.

    زینب در سال سوم هجرى (56 سالگى پیامبر) به همسرى آن حضرت در آمد و تنها سه ماه و برابر روایت دیگر، تنها هشت ماه همسر پیامبر بود؛ زیرا وى در همان سال در گذشت.8

    6.

    ام سلمه هند دختر ابى امیه: او نخست همسر ابوسلمه عبدالله بن عبدالاسد پسر عمه پیامبر بود و همراه شوهرش به حبشه مهاجرت کرد و سلمه را در آن جا به دنیا آورد.

    وى پس از بیعت عقبه، با همسرش به مدینه هجرت کرد و داراى سه فرزند دیگر شد.

    همسرش در جنگ بدر و احد شرکت جست و زخمى گردید.

    وى پس از بازگشت از سریّه قطن به دلیل تشدید جراحات پیشین خود وفات کرد.

    پیامبر در سال چهارم هجرى (57 سالگى) ام سلمه را به همسرى خود برگزید و او را در خانه‏اى که قبلا در اختیار زینب بنت خزیمه بود، جاى داد.

    7.

    زینب دختر جحش: وى که دختر عمه پیامبر بود، نخست به اشارت رسول خدا به همسرى زید بن حارثه فرزند خوانده آن حضرت در آمد ولى بدان جهت که زید در ابتدا غلامى آزاد شده و تندخو نیز بود و زینب خود را از خانواده اصیل قریش مى‏دانست، این پیوند به رغم توصیه‏هاى مکرر پیامبر به طلاق و جدایى انجامید.

    ازدواج با همسر غلام آزادشده خود، در عرف آن روز ناپسند و مخالف شأن پیامبر بود، ولى برابر آیات 37 و 38 سوره احزاب به دستور خداوند انجام گرفت تا سنت غلط و جاافتاده عرب جاهلى را به صورت عملى در هم ریزد.

    این ازدواج در سال پنجم هجرى در 58 سالگى پیامبر صورت گرفت.9

    8.

    صفیه دختر حىّ بن اخطب سر کرده یهودیان بنى نضیر: وى نخست به همسرى سلام بن ابى الحقیق در آمد و پس از وى، همسر کنانه ابن ابى الحقیق که هر دو از شاعران یهود بودند، گردید.

    در جنگ خیبر، کنانه کشته شد و صفیه به اسارت مسلمانان در آمد.

    رفتار توأم با متانت صفیه به هنگام عبور از کنار عرصه نبرد، پیامبر را بر آن داشت، براى دلجویى، رداى خود را بر او افکند و مسلمانان را براى عبور دادن اسیران از کنار صحنه نبرد توبیخ کند.10 پس از آن، پیامبر او را آزاد کرد و چون وى به اسلام گرایید، با تعبیر هل لک فى، از وى پرسید: آیا مرا براى همسرى خود مى‏پسندى؟

    و چون او پاسخ داد: قد کنت اتمنى ذلک فى الشرک فکیف اذا امکننى‏الله عنه فى الاسلام؟!

    من چنین افتخارى حتى آن گاه که یهودى بودم آرزو مى‏کردم، پس چگونه اکنون که به اسلام گرویده‏ام مشتاق نباشم؟!!

    پیامبر او را به عقد خود درآورد.

    این ازدواج در سال هفتم هجرى در سن 60 سالگى پیامبر صورت پذیرفت.

    صفیه در سال 50 هجرى در مدینه در گذشت.

    9.

    جویریه دختر حارث بن ابى ضرار سر کرده یهودیان بنى مصطلق: وى از اسیران غزوه بود که سهم ثابت بن قیس بن شماس گردید و بلافاصله براى آزادى خویش با وى قرارداد مکاتبه منعقد کرد و نزد پیامبر آمد و از او خواست وى را در آزاد شدن از این محنت کمک کند.

    پیامبر بهاى وى را به ثابت بن قیس پرداخت.

    آن گاه وى را به ازدواج خود در آورد.11 با انتشار خبر این پیوند، مردم دیگر اسیران یهودى را خویشاوندان پیامبر خوانده، بیش از صد نفر از اسیران بنى‏مصطلق را آزاد کردند.

    برابر روایت دیگر، پدرش نزد پیامبر آمد و گفت: همانند دختر من نباید اسیر و کنیز تلقى گردد!!

    پیامبر در پاسخ به درخواست پدر با وى ازدواج کرد، با این ازدواج، پدر و دو برادرش و جمعى از خویشاوندان وى نیز 

    9.

    پیامبر در پاسخ به درخواست پدر با وى ازدواج کرد، با این ازدواج، پدر و دو برادرش و جمعى از خویشاوندان وى نیز به اسلام گرویدند.12 10.

    میمونه دختر حارث خواهر ام الفضل همسر عباس: وى قبل از اسلام همسر مسعود بن عمرو ثقفى بود.

    اگر چه شوهرش از مشرکان بود، خود وى به دلیل رفت و آمد به خانه عباس به اسلام متمایل گردید.

    وى که از خبر پیروزى سپاه اسلام در خیبر خوشحال گشته بود، چون به خانه آمد، شوهرش را محزون یافت.

    شوهر این شادمانى را بر نتافت و از وى جدا شد.

    چون از وى جدا شد، به همسرى حویطب ابن عبد العزى در آمد.

    چون شوهرش از دنیا رفت، میمونه ناگزیر به خانه خواهر آمد و در آن‏جا اقامت گزید.

    در سال 7 هجرى که پس از صلح حدیبیه در (سال ششم هجرى) پیامبر براى اداى مناسک حج سه روز به مکه آمد، وى از طریق خواهرش، عباس را واسطه قرار داد و خود را به پیامبر بخشید.

    قرآن اقدام میمونه را چنین گزازش نموده است: وامراه مؤمنه ان وهبت نفسها للنبى ..13 پیامبر که منتظر فرصتى بود تا بیشتر در مکه بماند و دل مشرکان را به دست آورد، بلافاصله پذیرفت و در خواست کرد تا جشن عروسى بر پا شده، ولیمه‏اى داده شود؛ ولى مشرکان به استناد مهلت سه روزه قرارداد نپذیرفتند و گفتند ما را به غذاى تو نیازى نیست.14 پیامبر نیز به ناچار مکه را ترک گفت.

    11.

    ام حبیبه: رمله دختر ابى سفیان.

    وى نخست به همسرى عبیدالله بن جحش در آمد و به‏رغم آن که پدر و شوهر این زن، از سر کردگان کفر بودند، آن دو به اسلام گرویدند و به حبشه مهاجرت کردند و در حبشه صاحب دخترى به نام حبیبه شدند.

    در حبشه، عبیدالله بن حجش مرتد گردید و کوشید تا ام‏حبیبه را نیز به ارتداد بکشاند؛ ولى ام‏حبیبه پایدارى ورزید.

    با مرگ همسرش، وى به ناچار با تنها دخترش در دیار غربت باقى ماند؛ نه امکان بازگشت نزد خانواده خویش داشت و نه پناهگاهى از خانواده همسر.

    در این هنگام، پیامبر نماینده‏اى نزد نجاشى فرستاد و از طریق وى او را خواستگارى نمود.

    در جلسه‏اى با حضور مسلمانان مهاجر حبشه ، نجاشى به وکالت از پیامبر و خالد بن سعید بن عاص به وکالت از ام حبیبه عقد جارى گردید.

    پس از فتح خیبر که مهاجرین از حبشه بازگشتند، در سال ششم یا هفتم هجرت وى نیز به مدینه آمد و در خانه پیامبر اقامت یافت.

    علاوه بر همسران فوق، در سال ششم هجرت نیز فرمانرواى مصر، مقوقس، در پاسخ به نامه فراخوان پیامبر اسلام را نپذیرفت، اما کنیزى به نام ماریه به وى اهداکرد.

    وى نیز افتخار همسرى پیامبر یافت و فرزندى به نام ابراهیم به دنیا آورد که پس از 18 ماه از دنیا رفت و پیامبر را محزون ساخت.15 با اندکى دقت به خوبى مى‏توان دریافت که راز و رمز این پیوندها، تمایلات جنسى نبوده است؛ زیرا: 1.

    بیش‏ترین عمر پیامبر (بیش از دو سوم آن) آن هم بخش نخستین، از آغاز جوانى تا دوران میان سالى پیامبر، از 25 تا 50 سالگى فقط با یک همسر یعنى حضرت خدیجه سپرى شده است.

    از 50 تا 51 سالگى بدون همسر زیسته است و از 51 تا 53 سالگى فقط با سوده که زنى سالخورده بود زندگى نموده است.

    2.

    تعدد همسران پیامبر در فاصله سال اول تا هفتم هجرى، یعنى از 54 تا 61 سالگى آن حضرت صورت پذیرفته است.

    3.

    نگاهى کوتاه به تاریخ و ترتیب آن‏ها روشن مى‏سازد که اصولا این ازدواج‏ها بر اساس مصالح و به دلیل ایفاى مسؤولیت‏هاى همه جانبه نبوت صورت گرفته است؛ زیرا اگر جز این بود، چگونه پس از ازدواج با عایشه که تنها همسر باکره وى بود و از جمال و زیبایى نیز بهره وافى داشت، با زن سالخورده‏اى چون زینب بنت خزیمه ازدواج مى‏کند که تنها سه ماه بعد از ازدواج از جهان رخت برمى‏بندد یا پس از آن ام سلمه را به همسرى برمى‏گزیند که خود او در پاسخ خواستگارى پیامبر، بزرگى سن، داشتن چهار فرزند یتیم و ...

    را موجب عدم شایستگى خود براى همسرى دانسته، عذر خواهى مى‏کند؛ اما پیامبر این امور را مانع نمى‏داند و او را به همسرى برگزیده، همانند عایشه نزد او اقامت مى‏گزیند.

    4.

    سخنان پیامبر در ارزشیابى همسران، روش مناسبى براى یافتن دیدگاه پیامبر در این ازدواج‏ها است؛ عایشه خود مى‏گوید: پیامبر به گونه‏اى به خدیجه عشق مى‏ورزید و دوستان وى را چنان محترم مى‏داشت که موجب شگفتى مى‏شد16 و گاه گوسفندى ذبح نموده، گوشت آن را بین دوستان خدیجه تقسیم مى‏کرد.

    بدین روى، در برابر هیچ زنى همانند خدیجه حسادت نمى‏ورزیدم؛ زیرا پیامبر هماره یاد او را گرامى مى‏داشت.

    یک روز به پیامبر گفتم: خداوند در عوض آن پیره‏زن گندمگون غیر باکره، بهتر از او را نصیب تو ساخته است!

    پیامبر به سختى برآشفت و در پاسخ فرمود: قسم به خدا!

    هرگز بهتر از خدیجه نصیبم نشده است؛ زیرا او به هنگام کفر مردمان به من ایمان آورد و آن گاه که همگان مرا تکذیب کردند، مرا تصدیق کرد و آن گاه که همگان محرومم کردند، به یارى‏ام برخاست.

    خداوند از او فرزندانى به من عطا فرمود که از زنان دیگر نصیبم نساخته است.17 همان طور که ملاحظه مى‏کنید، پیامبر ملاک‏هاى عایشه مبنى بر جوانى، زیبایى و بکارت را رد کرده، سبقت خدیجه در ایمان، ایثار، یارى و افتخار مادرى فرزندانش را به عنوان ملاک‏هاى برترى خدیجه ارزشیابى مى‏کند.

    5.

    بر اساس آیه شریفه 52 سوره احزاب، نیاز به این گونه ازدواج‏هاى سیاسى و مصلحتى در سال هفتم هجرى به پایان رسید و در سه سال پایانى عمر آن حضرت، جایگزینى همسران گذشته یا ازدواج جدید با هر زنى، اگر چه مورد پسند پیامبر قرار مى‏گرفت، از سوى خداوند ممنوع گردید.

    6.

    مردانى که به بهره‏مندى از زنان مى‏اندیشند، تلاش مى‏کنند با تهیه لباس و توسعه آسایش و هزینه کردن اموال، دل آنان را به دست آورند، اما بر اساس آیه شریفه 28 سوره احزاب، پیامبر در سال نهم هجرى که گسترش اسلام، وضع اقتصادى مسلمانان را بهبود بخشیده بود، وقتى همسرانش از او لباس و وسایل بهتر طلب کردند، یک ماه از همه آن‏ها کناره گرفت و پس از گذشت یک ماه، به دستور خداوند، آن‏ها را مخیّر ساخت تا میان آسایش و رفاه دنیا و زندگى با پیامبر، یکى را برگزینند.

    آنان که از درخواست‏هاى مادى خود پشیمان شده بودند، زندگى با پیامبر را برگزیدند.

    7.

    بدون شک در جامعه آن روز عربستان که به صورت قبیله‏اى اداره مى‏شد و تنها پیوندهاى نسبى و سببى عامل حمایت قبایل از اشخاص مى‏گردید، بسیارى از ازدواج‏هاى پیامبر براى جلب حمایت اقوام و قبایل مختلف بوده است.

    در این راستا توجه به این نکته مهم است که حتى دو تن از همسران پیامبر نیز از یک قبیله نبوده‏اند!

    به راستى آیا عقد کردن دختر نوجوانى چون عایشه در سن 7 یا 17 سالگى که عروسى با وى سالیان بعد صورت پذیرفت، مى‏تواند علت غیر سیاسى داشته باشد؟

    آیا ازدواج با حفصه، که به گفته اهل سنت براى تکریم عمر که به شدت بر اثر بیوگى دخترش آزرده خاطر شده بود، جز در سایه جلب قلوب و محبت او و قوم و قبیله‏اش صورت پذیرفته است؟

    آیا ازدواج با صفیه و جویریه، دختر سر کرده یهودیان شکست خورده بنى نضیر و بنى‏مصطلق که از کنیزان بودند، جز براى التیام آثار روانى جنگ میان یهودیان و مسلمانان بود؟

    آیا این پیوندها را که رویکرد مشتاقانه صدها تن از یهودیان به اسلام را رقم زد و مسلمانان را بر آن داشت که بستگان در بندِ جویریه را خویشاوندان رسول خدا دانسته، آزاد سازند، مى‏توان به انگیزه‏هاى پندارى و غیرواقعى دیگرى نسبت داد؟

    آیا مى‏توان گفت ازدواج پیامبر با ام حبیبه دختر ابوسفیان که اصلاً در مدینه حضور نداشت، بلکه در حبشه بود و به دلیل ارتداد و مرگ همسرش دچار ضربه شدید روحى شده بود، جز براى تسکین آلام روحى او از یک سو و حفظ یک زن مؤمنه و مهاجره در برابر احتمال بازگشت به خانواده مشرک خویش از سوى دیگر و برقرارى پیوند سببى با سرکرده مشرکان مکه، براى کاستن دشمنى آنان از سوى سوم، انگیزه دیگرى داشته است؟

    آیا پذیرش همسرى میمونه که خود را به پیامبر بخشید، در شرایطى که پیامبر پس از صلح حدیبیه، براى انجام مناسک حج به مکه رفته بود و مکه در التهاب این حضور قرار داشت و درخواست پیامبر براى برگزارى جشن و دادن ولیمه ازدواج که با کمال تاسف توسط سران شرک پذیرفته نشد، نشانه روشنى بر آن نیست که در این ازدواج، جلب قلوب مکیان به اسلام و مسلمین مد نظر بوده است؟

    آیا مى‏توان پذیرفت ازدواج پیامبر با دختر عمه خودش زینب دختر جحش که قبل از آن همسر زید غلام آزادشده پیامبر بود و در تلقى جامعه جاهلى آن دوران بسیار ناپسند و مخالف شأن آن حضرت بود و حرف و سخنانى را نیز علیه پیامبر برانگیخت، به دلیل زیبایى او بوده است؟

    آیا پبامبر قبلاً دختر عمه خودش را ندیده بود؟

    مگر پبامبر خود، زید را به خواستگارى او نفرستاده بود؟

    مگر پذیرش همسرى زید از سوى زینب، به اشارت و فرمان آن حضرت نبود؟

    آیا پبامبر نمى‏توانست قبل از آن پیوند و جدایى، خود به خواستگارى بشتابد؟

    به راستى آیا مى‏توان قبول کرد به جان خریدن آن همه نیش و کنایه جز براى انجام فرمان خداوند و در هم شکستن سنت غلط و جاافتاده عرب جاهلى صورت پذیرفت؟

    8.

    افزون بر موارد پیشین، مؤید دیگر آن است که تعدد همسران، نه تنها موجب آسایش و رفاه پیامبر نبود؛ بلکه برابر آیات نخستین سوره تحریم، برخى از همسرانش، با گفتار و کردار خود، موجبات آزردگى‏خاطر و رنجش آن حضرت را فراهم مى‏ساختند و پیامبر گر چه گاه از تصمیم خود مبنى بر طلاقشان، سخن به میان مى‏آورد ولى به مقتضاى دلایل و مصالح پیش‏گفته، صبورى پیشه ساخته، از آن‏ها جدایى برنگزید.

    پى‏نوشت: 1.

    ذاریات(51): 49 و حج(22): 5.

    روم(30): 21 و اعراف(7): 189.

    نساء(4): 3.

    حول نساء الرسول، ص 45-37.

    مجموعه مقالات، مقاله زن در اسلام، علامه طباطبایى.

    الاستیعاب فى معرفه الاصحاب، ج 4، ص 1885.

    الصحیح من السیره، ج 3، ص 286.

    همان، ج 4، ص 1876.

    9.

    ناسخ التواریخ، ج 4، ص 1882.

    10.

    سیره نبویه ابن هشام،ج 3، ص 351؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 81.

    سیره ابن هشام، ج 2، ص 294؛ تاریخ طبرى، ج 2، ص 260؛ الاصابه، ج 8، ص 43.

    12.

    طبقات ابن سعد، ج 8، ص 120.

    13.

    احزاب(33): 115.

    14.

    سیره، ج 4، ص 296؛ تاریخ طبرى، ج 3، ص 100.

    15.

    طبقات الکبرى، ابن سعد، ج 8، ص 216.

    16.

    مستدرک حاکم، ج 1، ص 16.

    17.

    صحیح بخارى، ج 4، ص 230.

    واژه هاى کلیدى: صابئین مذکور در قرآن, اعتقادات توحیدى, ماندائیان, حرانیان, جامعه اسلامى.

    طرح مسإله, سوالات و فرضیه ها قرآن کریم در سه جا از گروهى به نام صابئین یاد نموده و آن ها را در ردیف اهل کتاب یعنى یهودىها, مسیحیان و مجوس قرار داده است.(1) بحث و بررسى در مورد ماهیت این گروه, از همان قرن هاى نخست, توجه مسلمانان و در قرون حاضر نیز توجه مستشرقین را به خود جلب نموده است.

    مبهم بودن اعتقادات این گروه, سبب شده تا گروه هاى مختلف تحت این نام معرفى گردند و در این میان شناسایى صابئین مورد نظر قرآن دچار اشکال جدى شود.

    در این مقاله سعى خواهد شد تا با بررسى مطالبى مانند: 1ـ ارتباط این گروه با فرق گنوسى نظیر ماندائیان; 2ـ ارتباط این گروه, با گروه موسوم به حرانیان; 3ـ ارتباط این گروه با حنفا و پیروان حضرت ابراهیم(ع); 4ـ ارتباط این گروه با پیامبر اسلام(ص) و مسلمانان صدر اسلام, به فرضیه هاى صحیح تر در باب صائبین مورد نظر قرآن کریم دست یافته شود.

    فرضیه هایى که پس از یک بررسى اجمالى به ذهن متبادر مى شوند, عبارتنداز: 1ـ صابئین همان پیروان یحیى تعمید دهنده اند که امروزه با نام مانداییان شناخته مى شوند.

    2ـ صابئین گروهى با مذاهبى التقاطى مرکب از عقاید مختلف نظیر فلاسفه یونان, مذاهب ایرانى و مذاهب مصرى و بین النهرینى مى باشند.

    3ـ صابئین ارتباط بسیار نزدیکى با حنفاى ساکن عربستان پیش از اسلام دارند.

    4ـ صابئین گروهى با اعتقادات توحیدى و بدون شریعت خاص بوده اند که با ظهور اسلام, جذب جامعه اسلامى گریده اند.

    نگارنده این مقاله فرضیه آخر را به دلایل مختلف که به طور مشروح خواهد آمد, ترجیح داده است.

    مقصود از صابئین در این فرضیه صرفا گروه مورد اشاره در قرآن (آیات 62 بقره, 69 مائده و 17 حج) مى باشد.

    مقصود از داشتن اعتقادات توحیدى, اعتقاد به منشایى واحد براى خلق و حفظ عالم, در مقابل اعتقادات شرکآمیز اعراب جاهلى است.

    مقصود از شریعت, احکام عملى و اجرایى خاص یک مذهب یا مکتب فکرى است و مقصود از جامعه اسلامى, اجتماع مسلمانان پس از رسمیت یافتن و نشر اسلام در شبه جزیره عربستان مى باشد.

    صابئین و ماندایى ها از قرن هفدهم میلادى به بعد که نخستین هیإت هاى تبلیغى پرتغالى, متون خطى ماندایى را به اروپا منتقل کردند, بحث و بررسى پیرامون این گروه که عمدتا در باتلاق هاى میان دجله و فرات و در اطراف رود کارون مى زیستند, اوج گرفت.(2) تحقیقات اولیه مستشرقین حاکى از وجود شباهت هایى میان این فرقه تعمیدگر, با گروهى که در میان مسلمانان به صابئین یا صبى ها اشتهار داشتند, بود.

    مستشرقین بر اساس برخى قراین لغوى, کلمه ((صابئى)) را مشتق از ریشه آرامى و به معنى تعمید و شستشو کردن دانستند(3) و با توجه به اشاره اى که در کتاب ((الفهرست)) ابن ندیم به گروهى به نام مغتسله شده و وى آنان را در ردیف صابئین معرفى کرده,(4) این فرقه تعمیدگر راهمان صابئین مذکور در قرآن پنداشتند.(5) امروزه با توجه به برخى قراین, این نظریه از قوت سابق برخوردار نیست و پذیرش آن با اشکالاتى مواجه است:(6) نخست آن که; با توجه به ظاهر آیات قرآن و این که توضیح خاصى در معرفى این گروه نیامده, چنین به نظر مى رسد که در زمان نزول قرآن, مدلول صابئین براى مسلمین صدر اسلام کاملا شناخته شده بوده و نیازى به توضیح بیش تر نداشته است و شاید علت این که در احادیث منقول از پیامبر اسلام(ص) در مورد اهل کتاب پرسشى از طرف مسلمین در مورد این گروه یافت نمى شود,(7) این باشد که معاصران پیامبر(ص) به خوبى از مصداق این کلمه آگاهى داشته اند و این امر مستلزم حضور کاملا شناخته شده ماندائیان در شبه جزیره عربستان است و حال آن که در هیچ یک از منابع تاریخى و تفسیرى اولیه مسلمانان نشانى از گروهى با آئینى خاص که بتوانند مصداق این گروه قرار گیرند یافت نمى شود.(8) از سوى دیگر, حضور این گروه, خصوصا با توجه به لزوم انجام مراسم عبادى ایشان در کنار آب هاى جارى, در سرزمین خشک عربستان بسیار غیر قابل تصور مى نماید و شاید از همین روست که گروهى از محققین جدید نیز برآن شده اند تا صابئین را به گروه هاى دیگر گنوسى نظیر الکزائیت ها, ابیونیت ها یا آرکونتیک ها مربوط نمایند.(9) دوم این که: حتى اگر بپذیریم که کلمه صابئى, آن گونه که مستشرقین جدید گفته اند, داراى ریشه آرامى و به معنى تعمید باشد, این مطلب مسلم است که در زمان نزول قرآن در عربستان, این کلمه معنى دیگرى داشته; یعنى همان گونه که اکثر علماى لغت عرب و مفسرین قرآن ذکر کرده اند, کلمه صابئى و جمع آن صابئین بر کسانى اطلاق مى شده که دین مرسوم و مإلوف جامعه را رها کرده و به آیینى جدید روى آورده بودند; (من انتقل من الدین الى الدین الاخر(10)).

    اطلاق لفظ صابئى بر پیامبر اسلام(ص) و مسلمانان صدر اسلام توسط مشرکین, که به کرات در منابع آمده, دلیل دیگرى بر اطلاق کلمه صابئى در معناى غیر از تعمید و یا شستشو مى باشد.(11) سوم این که: سخن برخى از مستشرقین که خواسته اند میان صبغه الله مذکور در آیه 138 سوره بقره با آئین هاى تعمیدى و ریشه هاى آن در اسلام ارتباط برقرار کنند(12) نیز معقول به نظر نمىآید, زیرا به اعتقاد اغلب مفسرین, مقصود از صبغه الله در آیه مذکور صرفا رنگ خدایى و فطرت الهى داشتن است.(13) و به هیچ وجه بر اصل تعمید در اسلام دلالت نمى کند, اگر چه این آیه در پاسخ غسل تعمید مسیحیان نازل شده باشد.

    چهارم این که: تإکید فرق گنوسى عموما و ماندایى ها خصوصا بر پنهان نگاه داشتن آداب و رسوم و رموز فرقه اى خود, آشنایى گسترده و شایع عرب جاهلى و نیز مسلمانان صدر اسلام با ایشان را مشکل مى سازد, خاصه آن که در بعضى از منابع, کلمه صابئى توسط اهل بادیه که از اختلاط با فرهنگ هاى بیگانه و نیز شهرنشینان به دور بوده اند استعمال شده است; نظیر داستان منقول از ابن سعد در مورد پیرزنى بادیه نشین که از پیامبر(ص) با لفظ صابئى یاد مى نماید.(14) ابوالفرج اصفهانى نیز در ((الاغانى)), داستانى به این مضمون نقل مى کند که, چون لبید از پیش پیامبر(ص) به نزد مردم خود باز گشت و از تعالیم وى درباب بهشت و جهنم و...

    براى آن ها سخن گفت, شاعرى به نام صرافه این کیش را دین الصابئین خواند.(15) پنجم این که: اشاره اى که در بعضى منابع اسلامى نظیر ((الفهرست)) ابن ندیم و یا مروج الذهب مسعودى به گروه هاى تعمیدگرى به نام صابئه البطائح شده(16) و مورد استناد برخى مستشرقین براى یکى دانستن آنان با مانداییان قرار گرفته, به هیچ وجه دلیلى بر استعمال این کلمه در همین معنا در دوران پیامبر(ص) و زمان نزول قرآن نمى باشد.

    اختلافى که این منابع خود در تعیین مصداق صابئان دارند, شاهدى بر عدم وضوح مطلب براى آنان مى باشد.

    درباب مصداق واقعى این گروه, هم مسعودى و هم ابن ندیم با تردید و ابهام کامل سخن گفته اند.(17) ششم این که: در هیچ یک از منابع مذکور اشاره اى به یحیى تعمید دهنده, معروف ترین پیامبر مانداییان نشده است.

    با توجه به آشنایى کامل مسلمانان با یحیى(ع) از طریق قرآن, چنان چه گروه مورد اشاره مسعودى و ابن ندیم همان مانداییان مورد نظر مستشرقین باشند, این عدم توجه بسیار غریب به نظر مى رسد.

    در واقع, آن چه از بررسى این قبیل منابع به نظر مى رسد آن است که اطلاق صابئین به این گروه ها در دوره بعد از نزول قرآن و پس از آشنایى مسلمانان با آنان صورت گرفته است.

    اگر داستان خولسون(18) در باب تسمیه مانداییان ـ که او آن ها را با فرقه گنوسى دیگر الکزاییت ها مرتبط مى داند ـ بپذیریم, شاید علت نام گذارى آن ها به صابئین توسط مسلمانان مشخص گردد.

    خولسون که آرایش درباب مانداییان پایه و اساس مطالعات بعدى مستشرقین قرار گرفته, داستانى از هیپولیتوس(19) نقل مى کند که طبق آن, الکزاى(20) موسس فرقه الکزاییت ها کتابى آسمانى را به شخصى به نام سوباى(21) داد.

    وى از این داستان چنین نتیجه مى گیرد که این گروه به نام این فرد, صبى خوانده شدند و این کلمه به وسیله اعراب, ((مغتسله)) ترجمه شد.(22) اگر این داستان صحیح باشد مى توان چنین نتیجه گرفت که اشتباه نامیدن این گروه به صابئین, از تشابه ظاهرى دو کلمه صابئى و سوباى (که بعدها به صبى تغییر یافت) نشإت گرفته است.

    همان گونه که گفته شد.

    امروزه فرضیه یکى دانستن مانداییان و صابئین از قوت سابق برخوردار نیست.

    پذیرش دیگر فرق گنوسى مذکور توسط محققین جدید نیز با اشکالاتى نظیر آن چه در ارتباط با مانداییان گفته شد, مواجه است.(23) به نظر مى رسد که اصرار مستشرقین در مربوط ساختن صابئین قرآن با یکى از فرق گنوسى, یهودى و مسیحى, بدون وجود هیچ قرینه تاریخى مبنى بر حضور آنان در عربستان زمان پیامبر(ص), بى ارتباط با علاقه و پیش فرض ایشان در یافتن ریشه هاى یهودى ـ مسیحى در قرآن و تعالیم پیامبر(ص) نباشد.(24) صابئین و حرانیان از قرن دوم به بعد جغرافى دانان و مسلمانان از گروهى به نام حرانیان نام مى برند که خود را صابئین قرآن مى دانستند.(25) در واقع, آنچه در اکثر منابع اسلامى در مورد صابئین مى یابیم, مربوط به این دسته, یعنى صابئین حران مى باشد.

    منابع اسلامى طریقه آن ها را ترکیبى از مذاهب یونانى, بابلى و مصرى عهد هلنیستى مى دانند که تعظیم هیاکل آسمانى و نجوم و سعى در تزکیه و تهذیب نفس ویژگى هایى خاص بدان مى بخشد.(26) ظاهرا در نام گذارى این گروه به ((صابئین)) یک اشتباه و یا فرصت طلبى تاریخى صورت گرفته است.

    اگر چه ابن ندیم در ((الفهرست)) داستانى در همین ارتباط در زمان خلیفه مإمون روایت مى کند,(27) اما حقیقت آن است که اختلاف فقها و محدثین در باب پذیرش این گروه در سلک اهل کتاب به مدت ها قبل از واقعه مذکور باز مى گردد;(28) هر چند با توجه به علاقه مإمون ـ که خود مشرب معتزلى داشت ـ به علوم و حکمت یونانیان, این احتمال وجود دارد که وى به عمد با این گروه که واسطه ورود علوم یونانى به عالم اسلام بودند به تسامح رفتار کرده باشد.

    در هر حال, آن چه در منابع درباره عقاید و آداب و رسوم ایشان آمده حکایت از نگرشى ثنوى به عالم, پرستش خدایان متعدد و نیز تعظیم هیاکل آسمانى دارد.(29) مسعودى که در زمان خویش یکى از معابد مهم ایشان را مشاهده نموده, گزارش جالبى در مورد بعضى رسوم ایشان از جمله اتهام آنان به قربانى کردن انسان براى خدایان, ارائه مى کند.(30) شهرستانى در ((ملل و نحل)) و ابن ندیم در ((الفهرست)), به تفصیل در مورد اقتباس آراى ارسطو و سایر فلاسفه یونان توسط ایشان سخن گفته اند.

    (31) تإثیر حکمت هرمسى در عقاید این دسته, بیش از سایر عقاید, آشکار است.

    آنان هرمس را پیامبر و موسس طریقت خویش معرفى مى کردند و او را با ادریس نبى و اخنوخ تورات یکى مى دانستند.(32) برخى مورخین مسلمان نام گذارى ایشان به صابئین را برگرفته از نام یکى از فرزندان ادریس موسوم به ((صابئى)) دانسته اند,(33) اگر چه در تورات که ظاهرا سند اقتباس داستان هاى مربوط به ادریس است هیچ اشاره اى به این فرد وجود ندارد.

    از این رو بعید نیست که این داستان نیز صرفا براى مربوط ساختن این گروه با یک پیامبر الهى ساخته شده باشد.

    دکتر زرین کوب معتقد است که انطباق هرمس با اریس و اخنوخ, بعدها در دوران اسلامى صورت گرفته است.(34) در هر حال, این گروه که خود را صابئین مذکور در قرآن معرفى کردند توانستند در پناه حمایت دولت هاى اسلامى تا مدت ها به آسایش و آرامش در میان مسلمانان زندگى کنند و سهم بسیار بزرگى در تمدن اسلامى داشته باشند, گر چه گه گاه مورد تکفیر فقها و یا تعقیب خلفا نیز قرار مى گرفتند.

    آدام متز درخشش کار ایشان را در اواخر قرن دوم و در زمان خلیفه امین مى داند و روایتى از طبقات سبکى نقل مى کند که طبق مضمون آن, صابئین در حران دین خویش آشکار کرده, گاوهاى آراسته بیرون آوردند(35) و...

    ; این اظهار موجودیت هاى علنى به تدریج خشم مسلمانان را برانگیخته است.

    ابوسعید اصطخرى در سال 320ه' , یعنى حدود صد سال بعد از این دوران اوج, حکم به قتل آن ها داد که البته عملى نشد.(36) در اواسط قرن سوم با ورود ثابت بن قره حرانى به بغداد, فرقه تازه اى از صابئین در بغداد به وجود آمد که از میان آنان علما و دانشمندان برجسته اى چون سنان بن ثابت ـ فرزند ثابت بن قره ـ ابواسحق بن هلال صابى, هلال بن محسن صابى, بتانى, و...

    ظهور نمودند.(37) ظاهرا, صابئین حران از نوع جمعیت هاى سرى و نظیر فیثاغورسیان بوده اند و به احتمال قوى در ایجاد جمعیت هاى سرى مسلمانان نظیر اخوان الصفا و نیز در شکل گیرى آرا و عقاید متصوفه مسلمانان نقش قابل ملاحظه اى داشته اند.(38) فعالیت این گروه, از قرن چهارم به بعد سیر افولى گرفت, به نحوى که ابن حزم مى گوید در زمان وى تعداد آنان در همه دنیا چهل تن نمى رسد.(39) آن چه دانستن آن در مورد این گروه مفید مى باشد ـ صرف نظر از سهم آنان در تمدن اسلامى ـ دو نکته اساسى است: نخست, ارتباط این گروه با حضرت ابراهیم(ع) است که مورخین مسلمان, شاید به دلیل تعظیم اجرام سماوى توسط این گروه و نیز انتسابشان به حران,(40) که ابراهیم(ع) نیز مدتى در آن اقامت داشت, معتقدند که ابراهیم(ع) مإمور دعوت این گروه به توحید شد و از همان زمان, صابئین به دو گروه حنیف, که پیروان آن حضرت بودند و مشرک, که مخالفان ایشان بودند تقسیم گردیدند.(41) جغرافى دانان مسلمان نظیر ابن حوقل و ابوالفدا به هنگام ذکر معابد صابئین حران, از محلى به نام تل ابراهیم که نمازگاه این گروه است یاد مى کنند,(42) که بیان گر ارتباط این عده با ابراهیم(ع) بوده و در جاى خود قابل بحث و بررسى مى باشد.

    نکته دوم, ارتباط این گروه با مغتسله یا صابئه البطائح است که خود موضوع تحقیقى جداگانه مى باشد.

    وجود عوامل اعتقادى مشترک نظیر اعتقاد به دو سرزمین نور و ظلمت, رستاخیز...

    و نیز داشتن نقاط مشترکى در سابقه تاریخى مانند هجرت هایى که براى هر دو گروه ذکر شده و یا مرکزیت شهر حران, نمایان گر ارتباطى نزدیک میان صابئین حران و صابئه البطائح است که بحث پیرامون آن از حوصله این مقاله خارج است.

    صرف نظر از سهم بزرگ صابئین حران در تمدن اسلامى و به رغم این که حکومت هاى اسلامى مدت زمانى طولانى آنان را به عنوان اهل کتاب به رسمیت مى شناختند, وجود عناصر پلى تئیستى متعدد و مشکوک بودن ادعاهاى ایشان در مورد پیامبر و کتاب آسمانى خود, از همان ابتدا تردید محققین مسلمان را برانگیخته بود و تقریبا در همه منابعى که از ایشان نامى برده شده, در ردیف بت پرستان و مشرکان محسوب گردیده اند.

    انتساب آنان به بودا و اطلاق کلمه صابئى بر بت پرستان هندو که محققین مسلمان به اشتباه آن را بودایى مى دانستند(43) و نیز اطلاق این کلمه بر چند گانه پرستان و پرستندگان ارباب انواع یونانى و رومى,(44) احتمالا از مشابهت آرا و عقاید این گروه (صابئین حران) با آنان نشإت گرفته است و در همه منابع به اهل کتاب و صابئى بودن (مذکور در قرآن) آنان با دیده تردید و انکار نگریسته شده است.

    صابئین و حنفا همان گونه که ذکر شد, منابع اسلامى به نوعى ارتباط میان صابئین و حنفا, یعنى پیروان آیین حضرت ابراهیم, اشاره دارند.

    ابن ندیم در ((الفهرست)), از کتاب الحنفا و صابئین ابراهیمیه یاد مى کند و معتقد است صابئین ابراهیمیه, مومنان به ابراهیم(ع) بوده اند.(45) مسعودى در ((التنبیه و الاشراف)) کلمه حنیف را مرادف صابئى دانسته(46) و ابن حزم, صابئان را به دو گروه حنیف و مشرک تقسیم مى نماید.

    (47) ابن خلکان در ((وفیات)), صابئى ـ که صابئین به او منسوب مى باشند ـ را نخستین کسى مى داند که بر دین حنیفیت اولى بوده است.(48) بجز منابع اسلامى, تحقیقات جدید نیز بیان گر وجود نوعى مشابهت و ارتباط میان حنیفان و صابئان مى باشد.

    مارگلیوث در مقاله حرانیان خود مى گوید مسیحیان غالبا از حرانیان (صابئین حرانى) با عنوان مشرک(49) یاد مى کنند که با حنیف از یک ریشه است.(50) دکتر جوادعلى نیز معتقد است سریانى ها لفظHanfa را بر صابئین اطلاق مى کرده اند.(51) توجه به معناى لغوى دو کلمه صابئى و حنیف در نزد علماى لغت عرب نیز نوعى مشابهت مضمونى میان این دو را ثابت مى نماید; ((حنف)) در لغت عرب به معناى ((مال)) (گرایید) و حنیف به معناى ((مائل)) آمده است.(52) هم چنین لفظ ((حنف)) در نصوص عربى به معناى ((صبإ)) یعنى ((مال و تإثر بشىء)) آمده(53) و کلمه صبإ نیز در لغت عرب به معناى خروج از دینى به دین دیگر(54) و نیز به همان معناى ((مال))(55) مى باشد.

    دکتر جوادعلى مى گوید: به نظر من لفظ ((حنیف)) در اصل به معنى صابئى, یعنى خارج از دین قوم, است و نظر من به وسیله آن چه علماى لغت در معناى این کلمه گفته اند, یعنى میل به چیزى و ترک آن)), تإیید مى شود.

    هم چنین, ورود این لغت به همین معنى در نصوص عربى جنوبى و به معنى ملحد, منافق و کافر در لغت بنى ارم و اطلاق نمودن آن توسط مسعودى و ابن عبرى بر صابئه موید این نظر مى باشد.

    مسعودى در این باره چنین مى گوید: این از الفاظ سریانى معرب است و بر منشقین از عبادت قوم اطلاق مى شود, همان گونه که بر پیامبر و یارانش صابى و الصباه اطلاق مى شد و بعدا براى ((هر که از عبادت قومش خارج شود)) علم گردیده است.

    (56) توجه به این قرائن, همراه با در نظر داشتن این مسإله که پیامبر اسلام(ص) مکررا خود را منسوب به آئین حنیف و حضرت ابراهیم معرفى مى نمودند و جملاتى از قبیل ((بعثت بالحنیفیه السمحه السهله)),(57) ((احب الادیان الى الله تعالى الحنیفیه الس محه))(58) و نظایر آن بر زبان جارى مى فرمودند.

    این تصور را به وجود مىآورد که شاید اعراب مشرک جاهلى تشابهى میان تمایل آن حضرت به حنیفیت و توحید و خروج از آیین معمول, با آن چه تحت عنوان صبوه مطرح بوده مى دیدند و به همین دلیل ایشان را صابئى مى خواندند.

    مشرکین هنگامى که کسى اسلام مىآورد مى گفتند: ((قد صبإ)).

    جمیل بن معمر جمحى, هنگامى که عمر اسلام آورد, فریاد برآورد: ((الا ان عمر بن الخطاب قد صبإ))(59) و یا قریش به حمزه مى گفتند: ((ما نراک یا حمزه الاقد صبإت))(60) و موارد متعدد دیگر.

    این قرائن, گروهى از محققین قدیم و جدید را بر آن داشته تا به سمت یکى دانستن معناى حنیف و صابئى در میان اعراب جاهلى سوق داده شوند و این فرضیه را طرح نمایند که صابئین همان حنفاى پیرو ابراهیم(ع) مى باشند.

    این فرضیه به رغم نقاط قوت ذکر شده, با مشکلات و نقاط ضعفى نیز مواجه است که پذیرش آن را با مشکل مواجه مى سازد: نخست آن که: نه پیامبر و نه هیچ یک از مسلمانان هیچ گاه خود را صابئى نخواندند و به عکس, در بسیارى موارد از پذیرش این انتساب پرهیز داشتند.

    در داستان اسلام آوردن عمر که ذکر آن آمد, عمر ادعاى جمیل بن معمر را به شدت رد کرده, مى گوید: ((کذبت و لکن اسلمت)); یعنى صابئى شدن خود را نمى پذیرد.

    حال آن که مسلمانان به اظهار حنفیت رغبت کامل داشته و همان گونه که در قرآن کریم حنیف در مواردى همان اسلام دانسته شده, مسلمانان نیز به انتساب خود به حنفیت افتخار مى کرده اند, که نمونه هایى از آن را در کلمات پیامبر(ص) مشاهده نمودیم.

    حضرت حمزه(ع) به هنگام اسلام آوردن, در پاسخ مشرکین اشعارى به زبان مىآورد که موید این معناست: حمدت الله حین هدى فوادى الى الاسلام و الدین الحنیف لدین جإ من رب عزیز خیبر بالعباد بهم لطیف(61) از عکس العمل مسلمان در مقابل این دو کلمه چنان برمىآید که در آن دوران, کلمه صابئى مفهم نوعى سب و توهین بوده(62) و حکایت از عدم پذیرش این عقاید در میان عموم دارد, در حالى که حنفا به سبب انتسابشان به حضرت ابراهیم(ع) به رغم عدم پذیرش عقایدشان توسط مردم, از احترام قابل توجهى برخوردار بوده اند.

    در هر حال, آن چه از مقایسه این دو نوع برخورد استفاده مى شود آن است که در آن زمان, صابئین و حنفا مرادف نبوده و مدلول واحد نداشته اند و حتى اگر نظر محققینى چون ابن حزم در مورد ریشه مشترک تاریخى صابئین و حنفا را بپذیریم,(63) در زمان پیامبر اکرم(ص) صابئین به پیروان ابراهیم(ع) اطلاق نمى شده است.

    دوم این که: در قرآن کریم آیین حنیف مورد تإیید قرار گرفته و در بعضى موارد با اسلام یکى دانسته شده, اما صابئین به شکلى جداگانه طرح شده و در هیچ یک از موارد مرادف آیین حنیف به کار نرفته و هیچ یک از مفسرین قرآن نیز اشاره اى به ارتباط این دو آیین با یکدیگر نکرده اند.

    سوم این که: در برخى آثار ملل و نحل, مانند ملل و نحل شهرستانى, ((صبوه)) به وضوح در برابر حنیفیت طرح شده است.(64) شهرستانى شرح مفصلى در اختلاف عقیده این دو گروه دارد, هر چند که به نظر مى رسد مراد وى از صابئین, صابئین حران بوده است.

    (65) با توجه به آن چه گذشت برخى از محققین به این نتیجه رسیده اند که در دوران جاهلیت کلمه صابئى و جمع آن صابئین بر همه خارجین از دین مرسوم اطلاق مى شده و چه بسا عرب به تمام فرق گنوسى سرى, صابئى اطلاق مى کرده است.(66) نگارنده این مقال با توجه به آن چه در تفاسیر قرآن از قول مفسرین و محدثین طبقه اول نقل شده و نیز با توجه به مطالبى که تا کنون ذکر گردید, احتمال دیگرى را نیز بى وجه نمى داند و آن این که: با توجه به ظهور آیات قرآن و مشخص بودن مصداق صابئین مورد نظر قرآن براى مسلمانان صدر اسلام, این احتمال وجود دارد که ایشان گروهى همانند حنفا اما مستقل بوده اند که در آن هنگام شریعت خاصى نداشته و وجه مشخصه آن ها, اعتقاد توحیدى آنان بوده و به همین دلیل نیز مشرکین به پیامبر و مسلمانان, صابئین مى گفته اند.

    طبرى در تفسیر خود, از قول على بن زید نقل مى کند که صابئین گروهى هستند که لااله الا الله مى گویند و ((لیس لهم عمل و لاکتاب و لانبى)).

    (67) شیخ طوسى نیز در تفسیر خود از قول قتاده و بلخى چنین مى گوید: ((الصابئون قوم معرفون, لهم مذهب ینفر دون به, من عباده النجوم, و هم مقرون بالصانع و بالمعاد و ببعض الانبیإ)).(68) ابن کثیر, مورخ و مفسر مشهور قرآن نیز پس از نقل اختلاف آراى مفسرین و محدثین پیش از خود در مورد این گروه مى گوید: ((ایشان گروهى بودند نه بر دین یهود و نصارى و مجوس و نه مشرک, بلکه بر فطرت خود باقى بودند و دین مقررى که از آن تبعیت کنند نداشتند و به همین علت, مشرکین به مسلمانان صابئى مى گفتند; یعنى آن ها از سایر ادیان اهل زمین خارج شده اند و به همین دلیل بعضى از علما گفته اند صابئین کسانى هستند که دعوت پیامبرى به ایشان نرسیده است)).(69) با توجه به مطالب مذکور, چنین به نظر مىآید که این گروه در قالب هیچ یک از ادیان مشهور آن روزگار نمى گنجیده و صرفا با الهامات و اطلاعات شخصى خود به توحید و معاد اعتقاد داشته اند و اگر از شریعتى تبعیت مى کرده اند, در آن هنگام اثرى از شریعت اصلیشان وجود نداشته است.

    ایرادى که بر این نظریه وارد است این است که این تعریف با تعریف اهل کتاب مورد نظر قرآن هماهنگى ندارد; اما پاسخ آن این است که: با توجه به ظاهر آیات, خصوصا آیه 17 سوره حج که از مشرکین در کنار ادیان و آیین هاى دیگر مانند یهود, مجوس و صابئین نام برده شده است و نیز تإکید آیات بر لزوم ایمان به خداوند و روز جزا براى رستگارى این گروه ها, چنین تصور مى شود که مقصود برشمردن همه گروه هاى صاحب اعتقاد اعم از مومنین (مسلمانان), اهل کتاب و مشرکین بوده است.

    به هر حال, آن چه در مجموع به نظر مى رسد آن است که این گروه با ظهور اسلام و پیدایش جامعه اسلامى به تدریج جذب جامعه اسلامى شده و نامى از آن ها نماند.

    ابن حزم اندلسى نیز بر آن است که این گروه که آرا و عقایدشان مشابهتى با اعتقادات مسلمین داشته است به تدریج جذب جامعه اسلامى گردیدند, هر چند که وى آنان را از بقایاى حضرت ابراهیم(ع) مى داند.(70) بحث در مورد این گروه دامنه اى وسیع و گسترده دارد و باب تحقیق و بررسى پیرامون نکات تاریک مربوط به آن هم چنان باز خواهد بود.

کلمات کلیدی: تعدد همسران - هسران

چرایى تعدد همسران چرا پیامبر همسران متعددى برگزیده است؟ به راستى آیا آن گونه که برخى از مستشرقین تبلیغ مى‏کنند، آن حضرت مردى زنباره بوده است؟ اگر چنین نیست، راز و رمز تعدد ازدواج‏هاى آن حضرت چیست؟ ازدواج نه تنها به طور طبیعى ارضاى غرایز جنسى را در پى دارد و شکوفایى بسیارى از استعدادهاى آدمى در پرتو آن صورت مى‏پذیرد. برابر آیات قرآنى، جهان ماده بر اساس نظام زوجیت و مشارکت و پیوند ...

علل توقعات اینکه چرا برخی از همسران به دنبال توقعاتی هستندودر صورت بر آورده نشدن آن به درگیری واختلاف می پردازند پاسخ های متعددی دارد که برخی از آنها بدین قرارند: تحریک ها ودو بهم زنی ها ما درمواردی شاهد تحریک ها ودو بهم زنی ها از سوی افرادی هستیم که با سخنان گزاف سعی می کنند زنی را نسبت به شوهرش متوقع ویا در شوهر حالت تنوع وفزون خواهی پدیدآورند؛ مثلاً به او می گویند حیف از وجود ...

تنظيم خانواده آنچه که از تنظيم خانواده به اذهان عمومي متبادر مي‌شود, کنترل و ايجاد محدوديت در زايش است. رشد جمعيت در دهه‌هاي گذشته, برخورداري از امکانات بهداشتي و غيره, جوامع و سازمانهاي مختلف را به توجيه و ترويج اين امر وا داشته است. ليکن حقيقت ت

تنظيم خانواده چکيده آنچه که از تنظيم خانواده به اذهان عمومي متبادر مي‌شود, کنترل و ايجاد محدوديت در زايش است. رشد جمعيت در دهه‌هاي گذشته, برخورداري از امکانات بهداشتي و غيره, جوامع و سازمانهاي مختلف را به توجيه و ترويج اين امر وا داشته است. ليکن

عفونت برای بیش از یکصد سال عفونت (یک ویروس یا باکتری) بعنوان مضنون اصلی در ایجاد ام اس مطرح بوده است. یک ویروس دیر- عمل، ویروسی که میتواند برای سالها خود را در حلال کمون نگاه دارد تا زمانیکه ماشه بیماری کشیده شود پنهان می‌ماند. چنین ویروسی میتواند در این بیماری نقش داشته باشد زیرا سه یافته مهم از این ایده پشتیبانی می‌کند: 1. اولین یافته مربوط به رابطه بین استعداد ابتلا به ام اس ...

مشارکت مردان در تنظيم خانواده ( وازکتومي ): کدام روش بهترين است؟ براي انتخاب روش پيشگيري از بارداري، هميشه زوجين بايد مشاوره خانوادگي بگيرند. زيرا روش مطلوب پيشگيري از بارداري براي زوج‌هاي مختلف، متفاوت است. هدف از مشاوره، انتخاب و استفاده صحيح

پيشگفتار يکي از حقوق مالي زن ازنقد نکاح در نظام حقوقي اسلام مهر مي باشد. مهر از اختصاصات حقوقي اسلام است که در صورت تعيين مهريه به محض انشاء عقد زن مالک مهر مي شود و مي تواند هرگونه تصرف مالکانه در آن بنمايد و مرد نيز ملزم به پرداخت آن به همسرش مي

ایدزچیست؟ AIDS ایدز یکی از بیماریهای ویروسی واگیردار است . ویروس این بیماری(HIV) به تدریج قدرت دفاعی بدن را کم می کند، بطوریکه انسان مبتلا حتی در مقابل بیماریها وعفونتها خیلی ضعیف هم نمی تواند مقاومت کند و از پا در می آید. ایدز چگونه سرایت می کند؟ از سه طریق 1- در اثر تماس جنسی بین دو نفر که یکی آلوده به ویروس باشد. ویروس می تواند از مرد به زن یا از زن به مرد ویا از مرد به مرد ...

فقر درک مفهوم اين اصطلاح و جوانب مختلف آن حايز اهميت است ،‌زيرا ما را با يکي از مقولات مهم اقتصادي که با ماهيت دوران اقتصادي - اجتماعي مربوطه داراي ارتباط است، آشنا ميسازد. سطح زندگي اصطلاحي است که براي نشان دادن حدود مصارف مادي و معنوي اهالي ي

نقش و حیطه کارزنان در فعالیت های غیر زراعی: اقتصاد روستا، فعالیتهایی را در بر می گیرد که هر یک بر حسب گستردگی و وسعتی که دارد در ارتقاء درآمد روستائیان مؤثر می باشد. از این رو بررسی های انجام شده نشان می دهد که هر قدر امکان بهره گیری از منابع درآمد برای روستائیان متنوع تر و فراوانتر باشد سطح درآمد و رفاه آن جامعه بالاتر بوده است برای مثال روستاهای منطقه تالش به لحاظ برخورداری از ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول