دانلود مقاله معاد شناسی

Word 105 KB 29119 20
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحیم‌

    معاد شناسی

    مقدمه :

                  سپاس‌ و حمد بی‌اندازه‌ و قیاس‌ از ویژگیهای‌ حضرت‌ ربّ ودود ذوالجلال‌ و الاءکرام‌، خدای‌ منّان‌ است‌ که‌ بشر را بعد از آفرینش‌ و هدایت‌ تکوینیّه‌ به‌ خلعت‌ حرکت‌ بسوی‌ کمال‌ به‌ هدایت‌ تشریعیّه‌ راهنمائی‌ و مخلَّع‌ فرمود .

                   و پاکترین‌ درود و تحیّت‌ و اکرام‌ بر پیامبران‌ و برگزیدگان‌ راه‌ خدا و طریق‌ هدایت‌ بسوی‌ معارف‌ حقّه ‌ او باد، که‌ با ارشاد خود بشر را از ظلمتکده ‌ جهل‌ به‌ وادی‌ ایمن‌ انوار علم‌ و دانش‌ الهیّه‌ رهبری‌ نمودند، و از جمود و رکود به‌ مقام‌ سعه ‌ اطلاق‌ و گشایش‌ حقائق‌ و واقعیّات‌ به‌ پرواز درآوردند.

                   خاصّه‌ خاتم‌ پیمبران‌ حضرت‌ سیّدالمرسلین‌ محمّد بن‌ عبدالله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ و جانشینان‌ او حضرت‌ سیّد الوصیّین‌، أمیرالمؤمنین‌ علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ و یازده‌ فرزند امجد او که‌ یکی‌ پس‌ از دیگری‌ عالم‌ را به‌ نور وجود خود منوّر، و با تحمّل‌ أعباء خلافت‌ و امانت‌ الهی‌ کاروان‌ بشریّت‌ را به‌ میقات‌ خدا و لقاء او رهنمون‌ شدند، و صدای‌ پر طنین‌ جرس‌ قافله‌ را به‌ گوش‌ جهانیان‌ رساندند.

     

    مقام‌ انسان‌ در میان‌ موجودات‌

     در میان‌ تمام‌ موجودات‌ از جماد و نبات‌ و حیوان‌، انسان‌ دارای‌ یک‌ شرافت‌ و دارای‌ یک‌ خاصّه‌ای‌ است‌ که‌ او را از بقیّه‌ متمایز نموده‌ و در صفّ خاصّی‌ قرار داده‌ است‌؛ و آن‌ همان‌ قوای‌ عاقله‌ و ادراک‌ کلّیّات‌ و امکان‌ عروج‌ و صعود به‌ عوالم‌ اعلا و مجرّدات‌ از نفوس‌ قدسیّه‌ عقلانیّه‌ است‌.

     گرچه‌ علوم‌ تجربی‌ هنوز نتوانسته‌ است‌ برای‌ جمیع‌ موجودات‌ حتّی‌ نباتات‌ و جمادات‌، اثبات‌ شعور و قدرت‌ بنماید ولی‌ در فلسفه ‌ کلّیّه ‌ الهیّه‌ به‌ مرحله ‌ ثبوت‌ و برهان‌ رسیده‌ است‌ که‌ هر موجودی‌ که‌ بر آن‌ نام‌ موجود بتوان‌ گذاشت‌ حتّی‌ یک‌ پر کاه‌ و یک‌ ذرّه ‌ نامرئی‌، همه‌ از نعمت‌ حیات‌ و علم‌ و قدرت‌ بهرمندند و «وجود» ملازم‌ با این‌ سه‌ خاصیّت‌ است‌؛ غایه ‌ الامر هر موجودی‌ به‌ حسب‌ گنجایش‌ ظرف‌ وجودی‌ خود دارای‌ همان‌ درجه‌ از حیات‌ و علم‌ و قدرت‌ است‌؛ موجودات‌ مادّیّه‌ بقدر گنجایش‌ خود، نباتات‌ و حیوانات‌ بقدر توسعه ‌ ظروف‌ وجودی‌ آنها، انسان‌ و ملائکه‌ نیز بحسب‌ قابلیّت‌ خود دارای‌ این‌ خواصّ می‌باشند.

     انسان‌ در میان‌ همه ‌ موجودات‌ دارای‌ قوای‌ متضادّه‌ و غرائز مختلفه‌ و در گیر و قوسِ کشمکش‌ امیال‌ نفسانیّه‌ و شهوات‌ از طرفی‌ و قوای‌ عاقله‌ و مجرّده‌ از سوی‌ دیگر است‌.

     دائره ‌ فعّالیّت‌ حیوانات‌ محدود، و اختیار و اراده‌ و شعور آنها محدود است‌.

    و برای‌ جلب‌ منافع‌ و دفع‌ مضارّ خود بحرکت‌ در می‌آیند؛ پرندگان‌ در فضا به‌ پرواز آمده‌، و حیوانات‌ بحری‌ در دریا برای‌ طعمه‌ و صید حرکت‌ می‌کنند، و وحوش‌ و جانوران‌ برّی‌ جز تمتّع‌ حسّ و تولید مثل‌ و إعمال‌ غرائز محدود و بسیط‌ خود قدمی‌ فراتر نمی‌نهند.

     آنها غیر از یک‌ طریق‌ مشی‌ محدود هیچ‌ آرزو و هدفی‌ ندارند، لذا اجتماع‌ آنها بسیط‌ و محدود است‌.

     ولی‌ برای‌ انسان‌ این‌ زندگی‌ به‌ صورت‌ دیگر درآمده‌ است‌.

    ورود اعتباریّات‌ در صحنه ‌ زندگی‌ انسان‌ پیوسته‌ دائره ‌ فعّالیّت‌های‌ او را در زوایای‌ مختلفه ‌ زندگی‌ توسعه‌ داده‌ است‌.

     کارهای‌ حقیقی‌ انسان‌ توأم‌ با یک‌ سلسله‌ امور اعتباریّه‌ گشته‌ و امور مصلحتی‌ برای‌ حفظ‌ آبرو و رسیدن‌ به‌ امیال‌ نفسانی‌ و شؤون‌ موهومه ‌ زندگی‌ و ریاست‌ و مرؤوسیّت‌ و مالکیّت‌ و مملوکیّت‌ و حبّ جاه‌ و حسّ تفاخر و حبّ تکاثر، موجب‌ شده‌ بنی‌ آدم‌ دست‌ به‌ یک‌ سلسله‌ فعّالیّت‌های‌ دامنه‌دار و وسیعی‌ بزنند.

     گرایش‌ تند و شدید به‌ این‌ امور اعتباری‌، طبعاً انسان‌ را از عالم‌ معنی‌ و حقیقت‌ دور می‌کند و آنطور که‌ باید و شاید نمی‌گذارد به‌ مقصودش‌ برسد.

     مثلاً شخصی‌ که‌ برای‌ ادامه ‌ زندگی‌ خود احتیاج‌ به‌ غذا دارد، اصل‌ غذا که‌ متکفّل‌ امر حیاتی‌ اوست‌ بسیار ساده‌ و راحت‌ بدست‌ می‌رسد، ولی‌ مشکلاتی‌ عجیب‌ و غریب‌ از امور اعتباریّه‌ او را احاطه‌ می‌کند؛ می‌گوید چه‌ غذائی‌ انتخاب‌ کنم‌ که‌ آبرویم‌ نرود؛ رفیقم‌ مرا در آن‌ حال‌ ببیند از من‌ انتقاد نکند، یا میهمانی‌ که‌ به‌ منزل‌ می‌آید از من‌ خرده‌ نگیرد.

    اینها یک‌ رشته‌ امور اعتباریّه‌ است‌ که‌ با آن‌ امر حقیقی‌ ممزوج‌ شده‌ و بالنّتیجه‌ عمل‌، شامل‌ هر دو گونه‌ از دست‌ یابی‌ به‌ واقع‌ و لحاظ‌ امر اعتباری‌ می‌گردد.

     و چه‌ بسا هست‌ که‌ کثرت‌ توارد و تزاحم‌ امور اعتباری‌ به‌ حدّی‌ است‌ که‌ آن‌ امر واقع‌ را بکلّی‌ از بین‌ می‌برد و در کام‌ خود هلاک‌ می‌کند.

     تمام‌ اموری‌ که‌ در دنیا برای‌ انسان‌ پیش‌ می‌آید یا انسان‌ بدانها دست‌ می‌زند از قبیل‌ خرید و فروش‌، صلح‌، هبه‌، وکالت‌، اجاره‌، مزارعه‌، مساقاه ‌، مضاربه‌، نکاح‌، طلاق‌؛ بر اساس‌ اعتباراتی‌ شدید متورّم‌ می‌گردد به‌طوریکه‌ چه‌ بسا انسان‌ برای‌ حفظ‌ آنها خود را در کام‌ مرگ‌ می‌کشاند، و آن‌ تورّم‌های‌ اعتباری‌ و مصلحت‌اندیشی‌های‌ موهوم‌ را با جان‌ عزیز خود معاوضه‌ و مبادله‌ نموده‌ و در شطرنج‌ روزگار به‌ رایگان‌ می‌بازد.

     

     داستان‌ پیرمرد حریص‌ و هارون‌ الرّشید در آرزوی‌ دراز

    گویند روزی‌ هارون‌ الرّشید به‌ خاصّان‌ و ندیمان‌ خود گفت‌: من‌ دوست‌ دارم‌ شخصی‌ که‌ خدمت‌ رسول‌ اکرم‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ مشرّف‌ شده‌ و از آنحضرت‌ حدیثی‌ شنیده‌ است‌ زیارت‌ کنم‌ تا بلاواسطه‌ از آنحضرت‌ آن‌ حدیث‌ را برای‌ من‌ نقل‌ کند.

    چون‌ خلافت‌ هارون‌ در سنه ‌ یکصد و هفتاد از هجرت‌ واقع‌ شد و معلوم‌ است‌ که‌ با این‌ مدّت‌ طولانی‌ یا کسی‌ از زمان‌ پیغمبر باقی‌ نمانده‌، یا اگر باقی‌ مانده‌ باشد در نهایت‌ ندرت‌ خواهد شد.

    ملازمان‌ هارون‌ در صدد پیدا کردن‌ چنین‌ شخصی‌ بر آمدند و در اطراف‌ و اکناف‌ تفحّص‌ نمودند، هیچکس‌ را نیافتند بجز پیرمرد عجوزی‌ که‌ قوای‌ طبیعی‌ خود را از دست‌ داده‌ و از حال‌ رفته‌ و فتور و ضعف‌ کانون‌ و بنیاد هستی‌ او را در هم‌ شکسته‌ بود و جز نفس‌ و یک‌ مشت‌ استخوانی‌ باقی‌ نمانده‌ بود.

     او را در زنبیلی‌ گذارده‌ و با نهایت‌ درجه ‌ مراقبت‌ و احتیاط‌ به‌ دربار هارون‌ وارد کردند و یکسره‌ به‌ نزد او بردند.

    هارون‌ بسیار مسرور و شاد گشت‌ که‌ به‌ منظور خود رسیده‌ و کسی‌ که‌ رسول‌ خدا را زیارت‌ کرده‌ است‌ و از او سخنی‌ شنیده‌، دیده‌ است‌.

     گفت‌: ای‌ پیرمرد!

    خودت‌ پیغمبر اکرم‌ را دیده‌ای‌ ؟

    عرض‌ کرد: بلی‌.

     هارون‌ گفت‌: کی‌ دیده‌ای‌ ؟

    عرض‌ کرد: در سنّ طفولیّت‌ بودم‌، روزی‌ پدرم‌ دست‌ مرا گرفت‌ و به‌ خدمت‌ رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ و سلّم‌ آورد.

    و من‌ دیگر خدمت‌ آنحضرت‌ نرسیدم‌ تا از دنیا رحلت‌ فرمود.

     هارون‌ گفت‌: بگو ببینم‌ در آنروز از رسول‌ الله‌ سخنی‌ شنیدی‌ یا نه‌ ؟

    عرض‌ کرد: بلی‌، آنروز از رسول‌ خدا این‌ سخن‌ را شنیدم‌ که‌ می‌فرمود:

     یَشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشِبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الاْمَلِ

     «فرزند آدم‌ پیر می‌شود و هر چه‌ بسوی‌ پیری‌ می‌رود به‌ موازات‌ آن‌، دو صفت‌ در او جوان‌ می‌گردد: یکی‌ حرص‌ و دیگری‌ آرزوی‌دراز.»

     هارون‌ بسیار شادمان‌ و خوشحال‌ شد که‌ روایتی‌ را فقط‌ با یک‌ واسطه‌ از زبان‌ رسول‌ خدا شنیده‌ است‌؛ دستور داد یک‌ کیسه ‌ زر بعنوان‌ عطا و جائزه‌ به‌ پیر عجوز دادند و او را بیرون‌ بردند.

     همینکه‌ خواستند او را از صحن‌ دربار به‌ بیرون‌ ببرند، پیرمرد ناله ‌ ضعیف‌ خود را بلند کرد که‌ مرا به‌ نزد هارون‌ برگردانید که‌ با او سخنی‌ دارم‌.

    گفتند: نمی‌شود.

    گفت‌: چاره‌ای‌ نیست‌، باید سؤالی‌ از هارون‌ بنمایم‌ و سپس‌ خارج‌ شوم‌!

     زنبیل‌ حامل‌ پیرمرد را دوباره‌ به‌ نزد هارون‌ آوردند.

    هارون‌ گفت‌: چه‌ خبر است‌ ؟

    پیرمرد عرض‌ کرد: سؤالی‌ دارم‌.

    هارون‌ گفت‌: بگو.

    پیرمرد گفت‌: حضرت‌ سلطان‌!

    بفرمائید این‌ عطائی‌ که‌ امروز به‌ من‌ عنایت‌ کردید فقط‌ عطای‌ امسال‌ است‌ یا هر ساله‌ عنایت‌ خواهید فرمود؟

     هارون‌ الرّشید صدای‌ خنده‌اش‌ بلند شد و از روی‌ تعجّب‌ گفت‌: صَدَقَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ؛ یَشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشِبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الاْمَلِ!

     «راست‌ فرمود رسول‌ خدا که‌ هر چه‌ فرزند آدم‌ رو به‌ پیری‌ و فرسودگی‌ رود دو صفت‌ حرص‌ و آرزوی‌ دراز در او جوان‌ می‌گردد!»

     این‌ پیرمرد رمق‌ ندارد و من‌ گمان‌ نمی‌بردم‌ که‌ تا درِ دربار زنده‌ بماند، حال‌ می‌گوید: آیا این‌ عطا اختصاص‌ به‌ این‌ سال‌ دارد یا هرساله‌ خواهد بود.

    حرص‌ ازدیاد اموال‌ و آرزوی‌ طویل‌ او را بدین‌ سرحدّ آورده‌ که‌ بازهم‌ برای‌ خود عمری‌ پیش‌بینی‌ می‌کند و در صدد اخذ عطای‌ دیگری‌ است‌.

     باری‌، این‌ نتیجه ‌ عدم‌ تربیت‌ نفس‌ انسانی‌ به‌ ادب‌ الهی‌ است‌ که‌ حرص‌ و آرزو در وجود او دامنش‌ گسترده‌ می‌گردد و با طیف‌ وسیعی‌ رو به‌ تزاید می‌رود که‌ حدّ یَقِف‌ ندارد.

     امّا کسانی‌ که‌ با ایمان‌ به‌ مبدأ ازلی‌ و ابدی‌ و گرایش‌ به‌ وجود سرمدی‌ حضرت‌ ذوالجلال‌ و الاءکرام‌ رخت‌ خود را در جهان‌ باقی‌ می‌برند و دل‌ به‌ کلّیّت‌ و ابدیّت‌ می‌دهند و طبعاً با عمل‌ صالح‌ رفتار زندگی‌ خود را بر اساس‌ عدل‌ و انصاف‌ می‌نهند، پاداش‌ آنها نزد خدا بوده‌ و بطور همیشگی‌ و مستمرّ به‌ آنها خواهد رسید .

     پاداشی‌ که‌ حدّ و حساب‌ ندارد و در بهشت‌ جاودان‌ و عالم‌ ابدیّت‌؛ از بهترین‌ نعمت‌ معنوی‌ و حقیقی‌ متمتّع‌ خواهند بود؛  وروزی آنان از جانب پروردگارشان هر صبح وشام به آنهاخواهد رسید .

     

    فرق‌ کردار مردان‌ خدا و بردگان‌ دنیا

     تمام‌ امور دنیوی‌ که‌ پایه ‌ زندگی‌ و حیات‌ بشر در این‌ عالم‌ است‌ مانند معاملات‌، تجارات‌، زراعات‌، صناعات‌، نکاح‌ و طلاق‌ و غیرها بین‌ مومن‌ و کافر مشترک‌ است‌.

    مؤمن‌ از آنها نتیجه ‌ حقیقی‌ می‌گیرد چون‌ نظر به‌ أصالت‌ آن‌ داد؛ کافر نتیجه ‌ اعتباری‌ می‌گیرد چون‌ صرفاً نظر به‌ ظاهر آن‌ دارد.

     أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ بیل‌ دست‌ می‌گرفت‌، تخم‌ می‌کاشت‌، زراعت‌ می‌نمود، درخت‌ خرما می‌کاشت‌، نخلستان‌ ایجاد می‌کرد، زمین‌ را حفر می‌نمود، قنات‌ آب‌ روان‌ جاری‌ می‌ساخت‌؛ مردم‌ کافر هم‌ همین‌ کارها را می‌کنند، فرقش‌ چیست‌ ؟

    این‌ غفلت‌ است‌ و آن‌ بیداری‌ است‌.

    این‌ به‌ آرزوی‌ تمتّع‌ از همین‌ لذّات‌ می‌کاود و بر پایه ‌ حبّ نفس‌ و زیادی‌ ثروت‌ و مال‌ و فرزند و مفاخره‌ بهره‌برداری‌ می‌کند؛ و آن‌ بر اساس‌ اعانت‌ و کمک‌ و دستگیری‌ به‌ مساکین‌ و فقرا و عدالت‌ و رحمت‌ برای‌ رضای‌ پروردگار و عالم‌ ابدیّت‌ و اصالت‌ معنی‌ و روح‌ انجام‌ می‌دهد.

     أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ برای‌ چه‌ قنات‌ جاری‌ می‌کرد ؟

    برای‌ چه‌ خطبه‌ می‌خواند ؟

    برای‌ چه‌ شمشیر بدست‌ می‌گرفت‌ و در سرما و گرما با مواجهه ‌ با هزاران‌ مشکل‌ فعّالیّت‌ می‌نمود ؟

    آیا برای‌ زیاد کردن‌ مال‌ یا حبّ ریاست‌ و خودنمائی‌ مظاهر کمال‌ و جمالش‌ بود ؟

    ابداً ابداً!

    او کار می‌کرد با دیده ‌ واقع‌بین‌، با چشم‌ خدا بین‌.

    کار می‌کرد چون‌ نفس‌ کار مطلوب‌ بود.

    دیگران‌ کار می‌کنند برای‌ مقاصد جزئیّه‌.

    همین‌ است‌ مَفرق‌ طرق‌ و بس‌.

    مؤمن‌ و کافر هر دو به‌ موازات‌ هم‌ عمر خود را طی‌ می‌کنند، بازی‌ می‌کنند، و از دنیا متمتّع‌ می‌شوند، و دست‌ به‌ تجارت‌ و زراعت‌ و صناعت‌ می‌برند، نکاح‌ می‌کنند، زن‌ می‌گیرند، بچه‌ می‌آورند؛ امّا مؤمن‌ بر پایه ‌ اصیل‌ ایمان‌ به‌ معنی‌ و روح‌ و بر جلوه ‌ خدا و اتّکاء بر بقاء انجام‌ می‌دهد و کافر بر پایه ‌ سست‌ دعاوی‌ نفسانیّه‌ و لذائذ فانیه‌ و شهوات‌ و زینت‌های‌ فریبنده‌.

    کافر نظر به‌ ظاهر دارد و مؤمن‌ در شکم‌ ظاهر نظر به‌ باطن‌ دارد.

    مؤمن‌ و کافر هر دو به‌ موازات‌ هم‌ عمر خود را طی‌ می‌کنند، بازی‌ می‌کنند، و از دنیا متمتّع‌ می‌شوند، و دست‌ به‌ تجارت‌ و زراعت‌ و صناعت‌ می‌برند، نکاح‌ می‌کنند، زن‌ می‌گیرند، بچه‌ می‌آورند؛ امّا مؤمن‌ بر پایه‌ اصیل‌ ایمان‌ به‌ معنی‌ و روح‌ و بر جلوه‌ خدا و اتّکاء بر بقاء انجام‌ می‌دهد و کافر بر پایه‌ سست‌ دعاوی‌ نفسانیّه‌ و لذائذ فانیه‌ و شهوات‌ و زینت‌های‌ فریبنده‌.

    کافر نظر به‌ ظاهر دارد و مؤمن‌ در شکم‌ ظاهر نظر به‌ باطن‌ دارد.

    دنیا برای‌ عزّت‌ و غنی‌ و راحتی‌ است‌ بدانید ای‌ مردم‌!

    که‌ دنیا برای‌ سه‌ چیز مورد رغبت‌ و طلب‌ واقع‌ می‌شود: برای‌ عزّت‌ و برای‌ غنی‌ و بی‌نیازی‌ و برای‌ راحتی‌؛ کسیکه‌ قناعت‌ پیشه‌ گیرد پیوسته‌ عزیز است‌، و کسیکه‌ در امور دنیویّه‌ بی‌رغبت‌ باشد و اظهار تمایل‌ و درخواست‌ نکند همیشه‌ بی‌نیاز است‌، و کسیکه‌ سعی‌ و کوشش‌ خود را برای‌ وصول‌ به‌ دنیا کم‌ کند راحت‌ است‌.» دین‌ از طرف‌ خدا آمده‌ تا به‌ انسان‌ بگوید: ای‌ انسان‌!

    تو مهمل‌ نیستی‌، تو یک‌ موجود متفرّد و جدا از جمیع‌ موجودات‌ نیستی‌، تو متفرّق‌ نیستی‌، تو به‌ تمام‌ عالم‌ متّصلی‌، تو به‌ پروردگارت‌ مرتبطی‌، یک‌ جزء و یک‌ فرد از مجموعه‌ عالم‌ کون‌ هستی‌، برای‌ مقصدی‌ آمده‌ای‌، و در این‌ دنیا به‌ جهت‌ خاصّی‌ زندگی‌ می‌کنی‌، و از اینجا هم‌ به‌ جای‌ دیگر خواهی‌ رفت‌؛ رَحِمَ اللَهُ امْرَأً عَلِمَ مِنْ أَیْنَ وَ فِی‌ أَیْنَ وَ إلَی‌ أَیْنَ.

    «خدا رحمت‌ کند کسی‌ را که‌ بداند از کجا آمده‌، و الا´ن‌ در کجاست‌، و به‌ کجا خواهد رفت‌.» در روایت‌ است‌ که‌ چون‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ این‌ آیه‌ از سوره‌ قیامت‌ را قرائت‌ میفرمود: أَ یَحْسَبُ الاْءنسَـ'نُ أَن‌ یُتْرَکَ سُدًی‌.

    «آیا انسان‌ گمان‌ می‌کند که‌ مهمل‌ و سر به‌ خود رها شده‌ است‌؟» اشکهایش‌ از دیدگانش‌ فرو میریخت‌ و این‌ آیه‌ را تکرار میفرمود.

    تمام‌ فیض‌ و رحمت‌ پروردگار از عوالم‌ غیب‌ شامل‌ حال‌ فردی‌ است‌ که‌ خود را در عالم‌ هستی‌ و سرای‌ آفرینش‌ مهمل‌ و عبث‌ نمی‌بیند، خود را می‌بیند که‌ از نزد خدا آمده‌ و در این‌ دنیا برای‌ مأموریّتی‌ با برنامه‌ خاصّی‌ وارد شده‌ است‌، باید بدان‌ عمل‌ کند و از این‌ دنیا هم‌ شادان‌ بسوی‌ خدا حرکت‌ کند، خوب‌ برود، با شوق‌ و محبّت‌ بسوی‌ مقام‌ رضوان‌ خدایش‌ ارتحال‌ کند.

    اگر انسان‌ این‌ معنی‌ را خوب‌ بفهمد و طبعاً کردارش‌ نیز بر همین‌ پایه‌ و فکر متین‌ قرار گیرد، مرگش‌ آنقدر آسان‌ می‌شود که‌ از موئی‌ که‌ از میان‌ ماست‌ بکشند آسانتر است‌.

    تأثیر میزان‌ وابستگی‌ به‌ دنیا در سهولت‌ و سختی‌ مرگ‌ وقتی‌ عزرائیل‌ برای‌ قبض‌ روح‌ بنده‌ مؤمن‌ می‌آید و او را بعلّت‌ انس‌ با فرزندان‌ و بستگان‌ و ارحام‌ و متعلّقات‌، در حرکت‌ به‌ آن‌ عالم‌ سنگین‌ می‌بیند و مؤمن‌ در پذیرش‌ قدری‌ تأنّی‌ و تأمّل‌ دارد، آن‌ ملک‌ مقرّب‌ به‌ نزد پروردگار ربّ ودود برمی‌گردد و علّت‌ تأنّی‌ مرد مؤمن‌ را عرض‌ می‌کند، خطاب‌ می‌رسد بر کف‌ دستت‌ بنویس‌ بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیمِ و نشانش‌ بده‌.

    عزرائیل‌ بر کف‌ دست‌ راست‌ خود می‌نویسد، بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحیم‌ و آن‌ را به‌ مؤمن‌ نشان‌ می‌دهد که‌ ناگاه‌ مؤمن‌ خود را در عالم‌ دیگر در بحبوحات‌ بهشت‌ می‌بیند، و کیفیّت‌ حرکت‌ و مرگ‌ خود را ادراک‌ نمی‌کند.

    این‌ حال‌ مؤمن‌ است‌.

    امّا پناه‌ به‌ خدا از سکرات‌ کافر؛ یک‌ عمر در جهت‌ مُعاکس‌ با عالم‌ حیات‌ گام‌ برداشته‌ و برای‌ زخارف‌ و زینت‌های‌ دنیا عمر خود را تباه‌ کرده‌، برای‌ جاه‌ و اعتبار، ساعات‌ و دقائق‌ هستی‌ خود را سپری‌ نموده‌، پروردگار رحیم‌ و رؤوف‌ را در بوته‌ نسیان‌ سپرده‌ و با دشمنان‌ او که‌ او را به‌ عالم‌ اعتبار و نیستی‌ گرایش‌ می‌دهند نقد عمر باخته‌ است‌؛ در اینحال‌ هر یک‌ از این‌ تعلّقات‌ مانند زنجیری‌ آهنین‌ که‌ دل‌ او را به‌ خود بسته‌اند او را به‌ سوی‌ خود می‌کشند، هزاران‌ تعلّق‌ با هزاران‌ زنجیر؛ کجا می‌تواند به‌ آسانی‌ کوچ‌ کند ؟

    اگر تمام‌ ذرّات‌ و سلّولهای‌ پیکرش‌ را ریش‌ ریش‌ کنند باز حاضر نمی‌شود به‌ اختیار برود، اینجاست‌ که‌ خطاب‌ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ او را در می‌یابد و دهشت‌ زده‌ او را به‌ عالم‌ تاریک‌ و غربت‌ می‌برند.

    زندگی‌ موقّت‌ و حیات‌ جاودان‌ دنیا ظاهر حیات‌، و آخرت‌ باطن‌ آن‌ است‌ خداوند در قرآن کریم می فرماید : «این‌ مردم‌ فقط‌ ظاهر حیات‌ دنیا را می‌دانند و البتّه‌ از آخرت‌ غافلند.

    آیا با خود اندیشه‌ نمی‌کنند که‌ خدا آسمانها و زمین‌ و تمام‌ موجوداتی‌ که‌ در میان‌ آنهاست‌ نیافریده‌ است‌ مگر به‌ حقّ و زمان‌ مشخّص‌ ؟

    و همانا بسیاری‌ از مردم‌ به‌ دیدار پروردگار خود کافرند.» از اینکه‌ در آیه‌ ظاهر حیات‌ دنیا در مقابل‌ آخرت‌ قرار داده‌ شده‌ می‌توان‌ استفاده‌ کرد که‌ آخرت‌ باطن‌ دنیاست‌ و حقیقت‌ دنیاست‌.

    حیات‌ دنیا ظاهری‌ دارد و باطنی‌، و به‌ قرینه‌ تقابل‌ هر کدام‌ در مقابل‌ هم‌ بوده‌ و قسیم‌ یکدیگرند.

    یعنی‌ حیات‌ دنیا در آخرت‌ عذاب‌ شدید و مغفرت‌ و رضوان‌ خداست‌.

    ظاهرش‌ همان‌ پنج‌ مرتبه‌ بازی‌ و لهو و زینت‌ و تفاخر و تکاثر در مال‌ و اولاد است‌ و باطنش‌ که‌ آخرت‌ است‌ عذاب‌ شدید و غفران‌ و رضای‌ ربّ ودود است‌.

    و بنابراین‌، آیه‌ مورد بحث‌ تأیید معنای‌ آیه‌ سابقه‌ را در سوره‌ حدید می‌کند.

    چون‌ آفرینش‌ آسمانها و زمین‌ و آنچه‌ میان‌ آنهاست‌ براساس‌ حقّ و أجل‌ و مدّت‌ معلوم‌ و معیّن‌، همان‌ واقعیّت‌ و حقیقت‌ دنیاست‌ که‌ مردم‌ غفلت‌ دارند و به‌ ظاهر دنیا اکتفا کرده‌ و از لقای‌ خدا و آخرت‌ چشم‌ پوشیده‌اند.

    امّا غیر از آسمانها و زمین‌ و موجودات‌ واقعه‌ در آنها حکمشان‌ چیست‌ ؟

    آیا آنها هم‌ مدّت‌ زندگیشان‌ محدود است‌ و دستخوش‌ فناء و زوال‌ واقع‌ می‌شوند یا نه‌ ؟

    در آیات‌ قرآن‌ صریحاً و مفصّلاً بطوریکه‌ خصوصیّات‌ و کیفیّات‌ مبدأ و منتهای‌ آنها را بیان‌ کند آیه‌ای‌ نیست .

    حقائق‌ موجودات‌ دنیا و عالم‌ طبع‌ و مادّه‌ در نزد خداوند متعال‌ دارای‌ خزائنی‌ هستند که‌ پیوسته‌ و مدام‌ باقی‌ بوده‌ و هیچگاه‌ دستخوش‌ فناء و نیستی‌ واقع‌ نمی‌گردند.

    سرآمد زندگی‌ و اجل‌ معیّن‌ در قرآن‌ کریم‌ کمال‌ انسان‌ و کمال‌ موجودات‌ عالم‌ طبع‌ به‌ اینستکه‌ در همین‌ زمان‌ معلوم‌ و اجل‌ محدود که‌ برای‌ آنها مقدّر شده‌ است‌ خود را کامل‌ کنند.

    نمی‌توانند از دائره‌ این‌ زمان‌ پا بیرون‌ نهند و بر اجل‌ خود پیشی‌ گیرند و یا آنرا تمدید نموده‌ و به‌ تأخیر اندازند.

    هیچگاه‌ موجودات‌ مادّی‌ و طبعی‌ که‌ دارای‌ مادّه‌ و طبع‌ هستند نمی‌توانند از این‌ قانون‌ کلّی‌ خارج‌ شده‌ و زوال‌ و فنا و محدودیّت‌ اجل‌ و زمان‌ زندگی‌ خود را تبدیل‌ به‌ بقاء و دوام‌ و استمرار و ابدیّت‌ بنمایند.

    این‌ حقیقت‌ مستفاد از آیات‌ صریحه‌ قرآن‌ است‌.

    مسأله‌ مرگ‌ از مسائل‌ مشکله‌ به‌ شمار می‌رود.

    افراد بشر زحمت‌ها کشیده‌، رنجها برده‌اند که‌ بتوانند زندگی‌ را در دنیا جاودان‌ کنند، مسأله‌ مرگ‌ را حلّ نموده‌ و این‌ مشکله‌ را بردارند؛ هیچکس‌ موفّق‌ نشده‌ است‌.

    قدرتمندترین‌ سلاطین‌، بزرگان‌، علماء و دانشمندان‌، حکماء و فیلسوفان‌ و اندیشمندان‌ و متفکّران‌، در طیّ قرون‌ عدیده‌ و گذشت‌ ایّام‌ با تمام‌ قوای‌ مادّی‌ و معنوی‌ و فکری‌ کوشیدند و تمام‌ همّت‌ و نیروی‌ خود را مصرف‌ نمودند بلکه‌ بتوانند این‌ معمّا و معضله‌ را حلّ کنند تا بشر بتواند در دنیا دائماً زیست‌ کند و در انتظار دهشتناک‌ مرگ‌ نباشد؛ نشد.

    فیلسوف‌ شرق‌ و رواج‌ دهنده‌ مکتب‌ مشّائین‌: شیخ‌ الرّئیس‌ أبوعلی‌ سینا، از جمله‌ اشعار معروف‌ و مشهور اوست‌ که‌: از قعر گِلِ سیاه‌ تا اوج‌ زحل‌ کردم‌ همه‌ مشکلات‌ گیتی‌ را حل‌ بیرون‌ جستم‌ ز قید هر مکر و حیل‌ هر بند گشاده‌ شد مگر بند اجل‌ و نیز حکیم‌ خیّام‌ که‌ خود را مدّعی‌ کشف‌ معضلات‌ و حلّ غوامض‌ علوم‌ می‌داند گوید: خیّام‌ که‌ خیمه‌های‌ حکمت‌ می‌دوخت‌ در کوره‌ غم‌ فتاد و ناگاه‌ بسوخت‌ مِقراض‌ اجل‌ طناب‌ عمرش‌ ببرید دلاّل‌ امل‌ به‌ رایگانش‌ بفروخت‌ حضرت‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ در همان‌ ایّامی‌که‌ ضربت‌ خورده‌ بودند در ضمن‌ خطبه‌ای‌ می‌فرماید: «ای‌ مردم‌!

    تمام‌ افراد بشر در زندگی‌ خود برخورد می‌کنند با چیزی‌ که‌ از آن‌ فرار می‌کرده‌اند که‌ همان‌ مرگست‌.

    و اجل‌ و مدّت‌ زندگی‌ همان‌ زمانی‌ است‌ که‌ نفس‌ او را به‌ مرگ‌ سوق‌ می‌دهد و رهبری‌ می‌کند، و فرار از آن‌ عین‌ برخورد و رسیدن‌ به‌ آنست‌.

    چه‌ بسیار روزها گذشت‌ که‌ من‌ در صدد جستجو و تفحّص‌ از حقیقت‌ بروز این‌ واقعه‌ بودم‌ ولی‌ خداوند او را به‌ اراده‌ جدّیّه‌ خود مخفی‌ داشت‌؛ هیهات‌!

    این‌ دانشی‌ است‌ که‌ در خزانه‌ علم‌ الهی‌ مخفی‌ است‌.» فرار از مرگ‌، عین‌ برخورد و رسیدن‌ به‌ آنست‌ عجیب‌ است‌ که‌ انسان‌ با فرار از مرگ‌ چگونه‌ خود را به‌ مرگ‌ نزدیک‌ می‌کند.

    از خیابان‌ تند می‌دود به‌ ماشین‌ نخورد، همان‌ سرعت‌ موجب‌ تصادف‌ و مرگ‌ او می‌گردد.

    در ظاهر فرار از مرگ‌ است‌ و در واقع‌ استقبال‌ از مرگ‌.

    چه‌ بسا به‌ طبیب‌ مراجعه‌ می‌کند که‌ مرضش‌ معالجه‌ شود، با اندک‌ اشتباه‌ طبیب‌ می‌میرد.

    به‌ بیمارستان‌ می‌رود تا با عمل‌ جرّاحی‌ قدری‌ در دنیا بیشتر زیست‌ کند چه‌ بسا در زیر کارد جرّاح‌ جان‌ می‌سپرد.

    مثال‌ برای‌ این‌ موضوع‌ بسیار است‌ بلکه‌ می‌توان‌ گفت‌ تمام‌ ساعات‌ و لحظاتی‌ که‌ بر انسان‌ می‌گذرد، در آن‌ ساعات‌ و لحظات‌ می‌کوشد تا خود را از چنگ‌ مرگ‌ نجات‌ دهد و موجودیّت‌ خود را حفظ‌ کند و آنچه‌ برای‌ ادامه‌ حیات‌ او مفید است‌ بجا آورد و آنچه‌ موجب‌ قطع‌ و زوال‌ حیات‌ اوست‌ از خود دور کند.

    این‌ غریزه‌ تمام‌ افراد بشر است‌ ولیکن‌ با وجود این‌ غریزه‌ که‌ صد در صد تلاش‌ خود را مصروف‌ به‌ بقاء خود می‌کند حتّی‌ در خواب‌ هم‌ دارای‌ این‌ حسّ خویشتن‌داری‌ است‌، امّا در متن‌ واقع‌ هر لحظه‌ خود را به‌ مرگ‌ نزدیکتر نموده‌ و با همین‌ فعّالیّت‌ها که‌ منطبق‌ بر زمانِ گذران‌ است‌ و طیّ این‌ زمان‌ از اراده‌ و اختیار او بیرون‌ است‌، خواهی‌ نخواهی‌ با دست‌ خود، خود را به‌ جلو می‌برد و لحظه‌ به‌ لحظه‌ اجل‌ و مرگ‌ خود را استقبال‌ نموده‌ دائماً به‌ او نزدیک‌ می‌گردد.

    اینست‌ که‌ مولا می‌فرماید: وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ.

    «فرار از او عین‌ وصول‌ و دریافت‌ اوست‌.» معنی‌ دو نوع‌ اجل‌ در قرآن‌ مجید: اجل‌ و اجل‌ مسمّی‌ «اجل‌» دو معنی‌ دارد: یکی‌ به‌ معنی‌ مدّت‌ و زمان‌؛ اجل‌ فلان‌کس‌ پنجاه‌ سال‌ است‌ یعنی‌ مدّت‌ عمر او این‌ مقدار است‌.

    لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ یعنی‌ برای‌ هر گروهی‌ مهلت‌ و زمان‌ خاصّی‌ است‌.

    و دیگری‌ به‌ معنای‌ رأس‌ و سرآمد مدّت‌؛ اجل‌ دَین‌ یعنی‌ نقطه‌ سرآمد آن‌ که‌ باید در آن‌ نقطه‌ دین‌ پرداخته‌ شود.

    فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ یعنی‌ زمانی‌ که‌ رأس‌ مدّت‌ زندگی‌ آنها بیاید.

    آن‌ روز که‌ رسید، عمر سپری‌ شده‌ است‌ و اجل‌ رسیده‌ است‌.

    معنی‌ دو نوع‌ اجل‌ در قرآن‌ مجید: اجل‌ و اجل‌ مسمّی‌ ولیکن‌ در اینجا لطیفه‌ای‌ است‌ در قرآن‌ مجید که‌ بسیار شایان‌ دقّت‌ و توجّه‌ است‌؛ در یکی‌ از آیات‌ قرآن‌ می‌فرماید: «پروردگار آن‌ کسی‌ است‌ که‌ شما را از گل‌ آفرید، و سپس‌ اجلی‌ قرار داد ولیکن‌ اجل‌ مسمّی‌ در نزد خداست‌.» از اینجا معلوم‌ می‌شود که‌ دو اجل‌ داریم‌.

    یک‌ اجل‌، اجلی‌ است‌ که‌ خدا برای‌ ما معیّن‌ فرموده‌ و یک‌ اجل‌، أجل‌ مسمّی‌ که‌ آن‌ در نزد پروردگار است‌.

    و چون‌ از طرفی‌ طبق‌ آیه‌ کریمه‌ مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَهِ بَاقٍ می‌دانیم‌ که‌ آنچه‌ در نزد ماست‌ فانی‌ و خراب‌ و آنچه‌ در نزد پروردگار است‌ باقی‌ خواهد بود، بنابراین‌ چون‌ اجل‌ مسمّی‌ در نزد خداست‌ حتماً از چیزهائیست‌ که‌ باقی‌ بوده‌ و دستخوش‌ بوار و عدم‌ و فناء قرار نخواهد گرفت‌؛ بنابراین‌ مدّت‌ عمر ما که‌ اجل‌ ماست‌ سپری‌ می‌شود ولیکن‌ اجل‌ مسمّی‌ باقی‌ می‌ماند.

    اجل‌ دنیوی‌ و اجل‌ مسمّی‌ یک‌ حقیقت‌ است‌ به‌ دو وجه‌ از اینجا کیفیّت‌ دو اجل‌ واضح‌ و روشن‌ می‌شود: اجل‌ دنیویِ زمانی‌ همین‌ مدّتی‌ است‌ که‌ دوران‌ عمر آدمی‌ را تشکیل‌ میدهد و با طیّ زمان‌ طیّ می‌شود، و نحوه‌ وجودش‌ تدریجی‌ و بالاخره‌ از بین‌ میرود و با فوت‌ آدمی‌ مهلتش‌ سر می‌آید.

    أجل‌ مسمّی‌ اجل‌ عندالله‌ و امر الهی‌ است‌ که‌ در عالمِ زمان‌ نیست‌ و بوار و هلاک‌ او را درنمی‌یابد، بلکه‌ پیوسته‌ در نزد خداست‌ و ثابت‌ است‌ و بر اساس‌ آن‌ اجل‌ این‌ اجل‌ دنیوی‌ پی‌ریزی‌ می‌شود.

    مثلاً اوّل‌ ظهر ما نماز گزاردیم‌ و سپس‌ دعا خواندیم‌، آن‌ زمانها سپری‌ شد و ما را به‌ این‌ زمان‌ فعلی‌ تحویل‌ داد که‌ فعلاً با دوستان‌ عزیز به‌ گفتگو اشتغال‌ داریم‌.

    این‌ زمان‌ هم‌ می‌گذرد و لحظه‌ به‌ لحظه‌ در چرخ‌ طیّ و تدریج‌ زمان‌ ما را به‌ جلو می‌برد، ساعات‌، روزها، ماهها، سالها، تا به‌ آخرین‌ نقطه‌ اجل‌ می‌سپارد؛ آن‌ همان‌ روز میعاد و میقات‌ است‌.

    امّا اجل‌ مسمّی‌ و الهی‌ که‌ ثابت‌ است‌ و به‌ طیّ زمان‌ طیّ نمی‌گردد آن‌ ضرب‌ الاجل‌ عمر انسان‌ است‌ از اوّل‌ تا به‌ آخر که‌ در عالم‌ معنی‌ و ملکوت‌ معیّن‌ شده‌ و گذشت‌ و عبور در آنجا نیست‌، و بر آن‌ اساس‌ و ثبوت‌ اصلی‌ شالوده‌ عمر زمانی‌ و دنیوی‌ پی‌ریزی‌ می‌شود.

    آن‌ اجل‌ در عالمی‌ فسیح‌ و وسیع‌تر از نشأه‌ دنیاست‌، و عالم‌ ملکوت‌ است‌ که‌ تمام‌ موجودات‌ این‌ عالم‌ مادّه‌ و طبع‌ بر آن‌ اساس‌ و آن‌ اصل‌ در این‌ عالم‌ نزول‌ نموده‌ بوجود می‌آیند.

    آن‌ عالم‌ الگو و حقیقت‌ است‌ و این‌ عالم‌ مثال‌ و نمونه‌ و مجاز.

    و همین‌ گذشت‌ عمری‌ را که‌ در اینجا از نقطه‌ نظر تدریجِ مادّه‌، زائل‌ و منتهی‌ به‌ حدّی‌ می‌بینیم‌، اگر با فهم‌ و ادراک‌ عالیتر بنگریم‌ یا بالحسّ و المشاهده‌ ادراک‌ عالم‌ ملکوت‌ را بنمائیم‌، آن‌ اجل‌ ثابت‌ و مسمّی‌ را در آنجا ثابت‌ و موجود خواهیم‌ یافت‌ و ابداً قابل‌ فناء و زوال‌ نخواهیم‌ یافت‌.

    شاهد بر این‌ معنی‌ آنکه‌ می‌فرماید: «کسیکه‌ امیدوار به‌ ملاقات‌ و دیدار خداست‌ پس‌ حقّاً اجل‌ خدا خواهد آمد و به‌ شرف‌ لقای‌ حضرت‌ معبود مشرّف‌ خواهد شد.» اجل‌ خدا همان‌ اجل‌ مسمّی‌ است‌ و همان‌ امر الهی‌ است‌.

    یعنی‌ کسانیکه‌ امید لقای‌ حضرت‌ پروردگار را دارند باید به‌ عالم‌ ملکوت‌ برسند و آن‌ اجل‌ مسمّی‌ و خصوصیّات‌ آن‌ را از مبدأ تا منتهی‌ دریابند، و یا به‌ مرگ‌ اختیاری‌ و یا به‌ مرگ‌ اضطراری‌ از اجل‌ دنیوی‌ عبور نموده‌ و به‌ عالم‌ ملکوت‌ برسند.

    و لقای‌ خدا بدون‌ طیّ عالم‌ ملکوت‌ و ادراک‌ ثابتات‌ که‌ از جمله‌ اجل‌ مسمّی‌ است‌، از مستحیلات‌ است‌.

    و به‌ عبارت‌ دیگر می‌توان‌ گفت‌: اجل‌ مسمّی‌ و اجل‌ دنیوی‌ یک‌ حقیقت‌ و امر واحدی‌ است‌، غایه‌ الامر به‌ دو نظر و به‌ دو وجهه‌ نگریسته‌ می‌شود: یک‌ وجهه‌ و طرف‌ آن‌، عالم‌ طبع‌ و مادّه‌ است‌ که‌ عمر گذران‌ است‌، و وجهه‌ و طرف‌ دیگر آن‌، عالم‌ ملکوت‌ و ثابت‌ است‌، که‌ آن‌ راه‌ عبور به‌ اسماء و صفات‌ حضرت‌ ربّ ودود و بالاخره‌ فنا در ذات‌ مقدّس‌ ربوبی‌ است‌، و اجل‌ مسمّی‌ که‌ در عالم‌ ملکوت‌ است‌ از منازلِ راه‌ وصول‌ به‌ آن‌ امید که‌ همان‌ لقای‌ خدا باشد خواهد بود.

    آیات‌ بسیاری‌ در قرآن‌ مجید وارد است‌ که‌ دلالت‌ می‌کند براینکه‌ بازگشت‌ همه‌ چیز و بازگشت‌ انسان‌ به‌ سوی‌ خداست‌.

    «آگاه‌ باشید که‌ همه‌ امور به‌ خدا بازگشت‌ می‌کند.» «و بازگشت‌ بسوی‌ خداست‌.» «و به‌ سوی‌ خدا بر می‌گردد تمام‌ مراتب‌ و درجات‌ امر.» «و بسوی‌ خدا برمی‌گردد امرها و شؤون‌ و وجهه‌ موجودات‌.» «پس‌ به‌ سوی‌ پروردگارتان‌ بازگشت‌ خواهید نمود.» «بدرستیکه‌ حقّاً به‌ سوی‌ پروردگار تو ای‌پیغمبر، بازگشت‌ همه‌ خواهد بود.» «به‌ سوی‌ خداست‌ بازگشت‌ همه‌ شما.» «پس‌ به‌ سوی‌ پروردگار شماست‌ بازگشت‌ همه‌ شما.» «حقّاً ما برای‌ خدا هستیم‌ و ما به‌ سوی‌ او از بازگشت‌ کنندگانیم‌.» «ای‌ انسان‌ حقّاً که‌ تو با تعب‌ و سختی‌ در مقام‌ حرکت‌ بسوی‌ پروردگارت‌ می‌باشی‌ و او را ملاقات‌ خواهی‌ نمود.» بازگشت‌ نفس‌ انسان‌ و به‌ سر رسیدن‌ اجل‌ دنیوی‌ و رسیدن‌ به‌ اجل‌ مسمّی‌ و انتقال‌ از مادّه‌ به‌ عالم‌ مثال‌ و صورت‌، مرگ‌ است‌.

    البتّه‌ حقیقت‌ مرگ‌ امری‌ محسوس‌ نیست‌ که‌ بتوان‌ آن‌ را با حسّ ادراک‌ کرد، چون‌ مرگ‌ انتقال‌ از عالم‌ طبع‌ و حسّ است‌ به‌ عالم‌ مافوق‌ حسّ که‌ آنرا برزخ‌ و مثال‌ گویند، بنابراین‌ با حسّ ادراک‌ نمی‌شود.

    مرگ‌ حرکت‌ از عالم‌ طبع‌ و مادّه‌ است‌ و بنابراین‌ با حسّ که‌ خود از طبع‌ و مادّه‌ است‌ چگونه‌ ادراک‌ شود ؟

    کلام‌ ابن‌ سینا در علّت‌ ترس‌ مردم‌ از مرگ‌ شیخ‌ الرّئیس‌ أبوعلی‌ سینا در رساله‌ «الشّفآء مِن‌ خَوف‌ المَوت‌» راجع‌ به‌ حقیقت‌ مرگ‌ و علّت‌ ترس‌ از آن‌ مطالبی‌ دارد که‌ ما عین‌ ترجمه‌ آنرا در اینجا می‌آوریم‌: ‎ امّا کسیکه‌ مردن‌ را جاهل‌ است‌ و نمی‌داند که‌ حقیقتش‌ چیست‌، پس‌ من‌ برای‌ او بیان‌ می‌کنم‌ و روشن‌ می‌سازم‌ که‌ مرگ‌ بیشتر از آن‌ نیست‌ که‌ نفس‌ انسانی‌ آلات‌ خود را که‌ آنها را استعمال‌ می‌نمود ترک‌ می‌کند ـ و آن‌ آلات‌ همان‌ اعضای‌ او هستند که‌ مجموعه‌ آنها را بدن‌ می‌نامند ـ همچنانکه‌ شخص‌ صنعتکار آلات‌ کار خود را ترک‌ می‌کند.

    چون‌ نفس‌ انسان‌ جوهری‌ است‌ غیر جسمانی‌، و عرض‌ نیست‌ و قبول‌ فساد و خرابی‌ نمی‌کند.

    و چون‌ این‌ جوهر از بدن‌ مفارقت‌ کند، باقی‌ خواهد بود به‌ بقائی‌که‌ در خور اوست‌، و از کدورات‌ عالم‌ طبیعت‌ صفا می‌یابد و به‌ سعادت‌ تامّه‌ خود نائل‌ می‌آید و ابداً راهی‌ به‌ زوال‌ و فناء و انعدام‌ او نیست‌.

    چون‌ جوهر از آن‌ حیث‌ که‌ جوهر است‌ فانی‌ نمی‌شود و ذاتش‌ باطل‌ نمی‌گردد، و آنچه‌ باطل‌ می‌شود همان‌ أعراض‌ و خواصّ و نسبت‌ها و اضافات‌ و اموری‌ است‌ که‌ بین‌ او و اجسام‌ و رابطه‌ بین‌ آن‌ دو می‌باشد.

    و امّا جوهر روحانی‌ که‌ ابداً قبول‌ استحاله‌ و دگرگونگی‌ نمی‌کند و در ذات‌ خود تغییر نمی‌یابد و فقط‌ قبول‌ کمالات‌ و تمامیّت‌ صورت‌ خود را می‌کند، پس‌ چگونه‌ تصوّر می‌شود که‌ معدوم‌ گردد و متلاشی‌ شود ؟

    و امّا کسی‌ که‌ از مرگ‌ می‌ترسد به‌ علّت‌ آنستکه‌ نمی‌داند بازگشت‌ او بسوی‌ کجاست‌.

    یا آنکه‌ گمان‌ می‌کند چون‌ بدن‌ او منحلّ شود و ترکیب‌ آن‌ باطل‌ گردد، ذات‌ او منحلّ شده‌ و نفس‌ و حقیقت‌ او باطل‌ میگردد.

    و به‌ بقاء نفس‌ خود جاهل‌ است‌ و کیفیّت‌ معاد را نمیداند؛ بنابراین‌ در واقع‌ از مرگ‌ نمی‌ترسد بلکه‌ جاهل‌ است‌ به‌ امری‌ که‌ سزاوار است‌ او را بداند.

    بنابراین‌ علّت‌ خوف‌ او همان‌ جهل‌ اوست‌، و همین‌ جهل‌ است‌ که‌ علما را به‌ طلب‌ علم‌ و سختی‌ راه‌ آن‌ واداشته‌ و برای‌ وصول‌ به‌ آن‌، لذّات‌ جسم‌ و راحت‌ بدن‌ را ترک‌ کرده‌اند.

    علّت‌ حقیقی‌ ترس‌ و فرار مردم‌ از مرگ‌ کسانیکه‌ در دنیا زندگی‌ می‌کنند و دل‌ به‌ ظاهر دنیا می‌دهند و ابداً با باطن‌ کاری‌ نداشته‌ و از وجدان‌ خود که‌ در حقیقت‌ مربوط‌ با خداست‌ نیرو نمی‌گیرند، و حواسّ خود را جمع‌ نمی‌کنند بلکه‌ سرسری‌ و بدون‌ حساب‌ و مسؤولیّت‌ و بدون‌ تعهّد زندگی‌ می‌نمایند، پیوسته‌ در دل‌ آنان‌ محبّت‌ دنیا و آثار آن‌ رو به‌ فزونی‌ می‌رود تا به‌ جائیکه‌ گوئی‌ هیچ‌ محبوبی‌ و مقصودی‌ غیر از آن‌ نمی‌پندارند.

    مردن‌ برای‌ این‌ افراد بسیار سخت‌ است‌.

    چون‌ یک‌ عمر زندگی‌ کرده‌، و آن‌ عمر سرمایه‌ وجودی‌ او بوده‌ و ساعات‌ عمر را برای‌ بدست‌ آوردن‌ امور دنیویّه‌ از مال‌ و جاه‌ و اعتبار مصرف‌ کرده‌ و برای‌ داخل‌ کردن‌ موقعیّت‌ و هستی‌ وجودی‌ خود در دل‌ مردم‌ فعّالیّت‌ نموده‌ و زحمت‌ کشیده‌، برای‌ اولاد رنج‌ برده‌ و متحمّل‌ مشکلات‌ شده‌، سرمایه‌ای‌ گرد آورده‌ و بدان‌ اعتماد کرده‌، در سرما و گرما ایّام‌ و ساعات‌ عمر خود را برای‌ بدست‌ آوردن‌ این‌ امور مصرف‌ نموده‌ است‌؛ خلاصه‌ تمام‌ دوران‌ عمر خود را که‌ منطبق‌ است‌ بر قطعات‌ زمان‌ از سالها و ماهها و روزها و ساعت‌ها و دقیقه‌ها و لحظه‌ها، برای‌ بدست‌ آوردن‌ این‌ چیزها مصرف‌ کرده‌ است‌.

    بنابراین‌ به‌ هر یک‌ از آنها قهراً محبّت‌ پیدا نموده‌ است‌ و هر یک‌ از آنها مانند زنجیری‌ دل‌ و خواست‌ او را به‌ خود می‌بندد؛ حالا می‌خواهد از دنیا برود، دل‌ خود را متّصل‌ به‌ هزاران‌ زنجیر می‌بیند که‌ از هر طرف‌ او را به‌ این‌ امور دوخته‌ است‌.

    اموال‌ او هر یک‌ دل‌ او را بسوی‌ خود می‌کشند، دوستان‌ و احباب‌ به‌ سمت‌ خود می‌کشند، اولاد و زن‌ و عشیره‌ به‌ سمت‌ خود می‌کشند، آرزوهای‌ دراز که‌ در خیال‌ خود پروریده‌ و بر اثر توهّم‌ و تخیّل‌، موجودیّت‌ تخیّلی‌ و موهومی‌ پیدا کرده‌ به‌ سمت‌ خود می‌کشند؛ و این‌ شخص‌ می‌خواهد برود، حرکت‌ کند، یعنی‌ چه‌؟

    یعنی‌ بار سفر آخرت‌ بندد، وداع‌ کند!

    رجوعی‌ نیست‌، دیگر حتّی‌ برای‌ یک‌ لحظه‌ روی‌ این‌ عالم‌ را نمی‌بیند، و تمام‌ این‌ اندوخته‌ها و محبوب‌ها و مقصودها به‌ خاک‌ نسیان‌ سپرده‌ می‌شود.

    و حتّی‌ در مقابل‌ دیدگان‌ خود می‌بیند که‌ عشقی‌ که‌ با بدن‌ خود می‌ورزید و برای‌ خراش‌ پوست‌ دستش‌ به‌ طبیب‌ متوسّل‌ می‌شد، باید تمام‌ بدن‌ را در خاک‌ ببیند و طعمه‌ ماران‌ و موران‌ زمین‌ کند، و محلّ و مدفن‌ او جای‌ آمد و شد خزندگان‌ زیر زمین‌ گردد.

    سوراخهای‌ بدن‌ او محلّ رفت‌ و آمد مارها و عقربها شود، و خاک‌ سنگین‌ بر روی‌ پیکر او انباشته‌ گردد و خود در میان‌ آن‌ تبدیل‌ به‌ خاک‌ و خاکستر شود.

    همه‌ اینها را در مقابل‌ دیدگان‌ خود مجسّم‌ می‌بیند.

کلمات کلیدی: معاد - معاد شناسی

بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحيم‌ معاد شناسي مقدمه : سپاس‌ و حمد بي‌اندازه‌ و قياس‌ از ويژگيهاي‌ حضرت‌ ربّ ودود ذوالجلال‌ و الاءکرام‌، خداي‌ منّان‌ است‌ که‌ بشر را بعد از آفرينش‌ و هدايت‌ تکوينيّه‌ به‌ خلعت‌ حرکت‌ بسوي‌ کمال‌

- کاربرد روش L1 – تقريب در معادلات انتگرال تکين 1- مقدمه: معادلات انتگرال را مي‌توان با استفاده از فن LP – تقريب (به ويژه L1 تقريب) به طور موثري حل کرد. در اين متن فن کلي را مورد بحث قرار مي‌دهيم و سپس آن را با حل چند معادله انتگرال مختلف توضيح مي

معدن کائولن گناباد در خصوص اين معدن مي توان به موارد زير اشاره کرد. 1- cap يا کلاهک سيليسي آن نسبت به معدن کائولن قبلي در افق پايين تري قرار دارد . اين کلاهک کاملا سيليسي شده و با چکش نمي توان آنرا شکست . لازم به ذکر است که اين کلاهک ظاهرا شبيه ک

اتوماسيون و روباتيک پلي بسوي آينده معادن خلاصه : اتوماسيون و روباتيک در معادن از جمله موضوعات بحث انگيز دو دهه گذشته محسوب مي شود . عده اي از متخصصين معدن معتقدند که اتوماسيون و روباتيک تهديدي براي ادامه شغل آنان تلقي مي گردد . شغلي

معاد در اديان ديگر اديان بزرگ از سعادت انسان در دنيا و آخرت صحبت مي کنند. اما معاد پرستان حکومتي که عموما خود بدون هيچگونه پاي بندي اخلاقي از موقعيت اجتماعي شان بهره هاي مادي ميگيرند، براي مردم آخرت را اصل دانسته، بهره گيري از فضائل دن

معاد شناسى 1-انسان از روح و بدن مرکب است. 2- بحث در حقيقت روح از نظر ديگر . 3- مرگ از نظر اسلام 4- برزخ 5-روز قيامت - رستاخيز 6- بيانى ديگر 7- استمرار و توالى آفرينش . 1-انسان از روح و بدن مرکب است . کسانيکه بمعارف اسلامى تا اندازه اى آشنائى دار

در اين مبحث بر آنيم تا پاره اي از مسايل زندگي اخروي و صحنه هايي را که قرآن و روايات براي انسان پس از رستاخير ترسيم مي کند، مورد بررسي قرار دهيم. تأکيد قرآن بر معاد دعوت به معاد باوري يکي از ويژگي هاي اديان الهي است. قرآن کريم آخرين کتاب آسماني و هدا

است، آساني بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحيم‌ سپاس‌ و حمد بي‌اندازه‌ و قياس‌ از ويژگيهاي‌ حضرت‌ ربّ ودود ذوالجلال‌ و الاءکرام‌، خداي‌ منّان‌ است‌ که‌ بشر را بعد از آفرينش‌ و هدايت‌ تکوينيّه‌ به‌ خلعت‌ حرکت‌ بسوي‌ کمال‌ به‌ هدايت‌ تشريعيّه‌ راهنمائي‌ و مخ

مقدمه کتاب حاضر مجموعه‏اي است مشتمل بر ده جلسه بحث و انتقاد پيرامون‏ مسأله " معاد " در انجمن اسلامي پزشکان که تاريخ آن به سال 1350 هجري‏ شمسي باز مي‏گردد . در اين جلسات ، علاوه بر نظريات مشهور درباره معاد ، نظريه جديدي که از ناحيه برخي روشنفکرا

مقدمه کتاب حاضر مجموعه‏اي است مشتمل بر ده جلسه بحث و انتقاد پيرامون‏ مسأله " معاد " در انجمن اسلامي پزشکان که تاريخ آن به سال 1350 هجري‏ شمسي باز مي‏گردد . در اين جلسات ، علاوه بر نظريات مشهور درباره معاد ، نظريه جديدي که از ناحيه برخي روشنفکران م

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول