دانلود مقاله نیما یوشیج

Word 82 KB 29362 23
مشخص نشده مشخص نشده ادبیات - زبان فارسی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مقدمه

    گویند ققنوس هزارسال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و خود با هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضه ای پدید آید و او را جفت نمی باشد و موسیقی را از آواز او دریافته اند. (برهان)

    آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!

    یکنفر در آب دارد می سپارد جان.

    یک نفر دارد که دست و پای دائم‌ میزند

    روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید.

    آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،

    آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

    که گرفتستید دست ناتوانی را

    تا توانایی بهتر را پدید آرید،

    آن زمان که تنگ می بندید

    برکمرهاتان کمربند،

    در چه هنگامی بگویم من؟

    یک نفر در آب دارد می‌کند بیهوده جان قربان!

    آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!

    نان به سفره،جامه تان بر تن؛

    یک نفر در آب می‌خواند شما را.

    موج سنگین را به دست خسته می‌کوبد

    باز می‌دارد دهان با چشم از وحشت دریده

    سایه‌هاتان را ز راه دور دیده

    آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بیتابش افزون

    می‌کند زین آبها بیرون

    گاه سر، گه پا.

     

    زندگینامه ی نیما یوشیج                          در ستایش رنج

    یوش؛ روستای کوچکی در دامنه‌های سرسبز البرز. سال 1276 است و قاجارها دو دستی سلطنت را چسبیده‌اند. اگر چه تکانه‌های شدیدی در جریان است و عنقریب است که از دور خارج شوند. انقلاب مشروطیت در راه است.

    پاییز، آن قدر رنگ در طبیعت ریخته است که نخستین نگاه‌های «نوزاد» به جای گریه با حیرت همراه است. اسمش را علی می‌گذارند؛ اولین پسر مردی شجاع و عصبانی و زنی اهل شعر و ادبیات. پدر تار می‌زند و به شکار می‌رود و گاهی پسر خردش را جلوی خودش، بر اسب می‌نشاند و به کوه می‌زند:

    «زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخی‌بانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق – قشلاق می‌کنند و شب بالای کوه‌ها ساعات طولانی با هم به دور آتش جمع می‌شوند.»

    خواندن و نوشتن را نزد آخوند روستا می‌آموزد. در سفری به تهران ، به اصرار اقوام نزدیکش، در مدرسه‌ی سن لویی نام نویسی می‌کند. اما درس خواندنش تعریفی ندارد. با بچه‌ها درگیر می‌شود.

    مدام در اندیشه‌ی نقشه‌ای برای فرار از مدرسه است و به جز نقاشی، نمراتش تعریفی ندارد:

    «وضع رفتار و سکنات من، کناره‌گیری و حجبی که مخصوص بچه‌های تربیت شده در بیرون شهر است، موضوعی بود که در مدرسه مسخره بر می‌داشت. با خوش رفتاری‌ها و تشویق‌های معلم شاعری به نام «نظام وفا» به وادی شعر کشیده می‌شود. شعرهایی به سبک خراسانی

    می‌سراید. اما این قالب و نگاه نمی‌تواند او را راضی کند:

    «همه چیز در آن یک جور و به طور کلی دور از طبیعت واقع و کم‌تر مربوط به خصایص شخص گوینده، وصف می‌شود» اما مدرسه‌ی سن لویی برای او چیزی بیش‌تر از یک معلم خوب دارد. یادگیری «زبان فرانسه» از ارکان آموزشی این مدرسه است. در این ایام که مقارن با جنگ جهانی اول است، اخبار جنگ را به زبان فرانسه می‌خواند و اندک اندک با ادبیات فرانسه و آثار شعرای رمانتیک آشنا می‌شود:

    «آشنایی با زبان خارجی راه تازه را در پیش چشم من گذاشت» بعد از اتمام دوران تحصیل در اداره‌ای مشغول به کار می‌شود. ولی زندگی شهری و کار اداری با طبع او سازگار نیست:

    «من تمام این مدت را در شهر اقامت داشتم. مشغول انجام دادن کاری بودم که مقتضی طبیعت من نبود. با چه کسی می‌توان گفت که مرتب کردن کاغذ جات یک اداره‌ی دولتی و سنجاق زدن به آن‌ها برای من کار خوبی نبود.»

    سرانجام جست و جوهایش به نتیجه‌ می‌رسند. منظومه‌ی بلند «افسانه» را می‌سراید و قسمتی از آن را در هفته‌نامه‌ی «قرن بیستم» به چاپ می‌رساند. این نشریه را دوست شاعرش «میرزاده‌ی عشقی» اداره می‌کند.

    این منظومه سرشار از تخیل و توصیف‌های بدیعی است که مخالفان نوگرایی نیز نمی‌توانند بی‌اعتنا از کنار آن بگذرند: تو دروغی، دروغی دلاویز / تو غمی، یک غم سخت زیبا. یا در جای دیگر: خس، به صد سال طوفان ننالد / گل، زیک تند باد است بیمار / تومپوشان سخن‌ها که داری...

    افسانه در 1301 سروده و منتشر می‌شود و از این پس نوآوری‌های او که دیگر نام خودش را به «نیما یوشیج» تغییر داده بوده با شعرهایی ادامه پیدا کرد که هر کدام از بهترین نمونه‌های سبکی محسوب می‌شود که خیلی زود به «شعر نو» معروف شد و شاعران جوان زیادی را به دنبال خود کشید.

    اما نادیده گرفتن قواعد جا افتاده‌ی هزاران ساله، بدون بدخواهی و مخالفت آشکار ادبی جا افتاده و صاحب نام، امکان‌پذیر نشد:

    «چیزهایی که قابل تحسین و توجه عموم واقع می‌شوند اغلب این طور اتفاق افتاده است که روز قبل بالعموم آن‌ها را رد و تکذیب کرده‌اند.»

    با این همه نیما راه خود را یافته بود و بدون توجه به بدفهمی‌ها و کم‌فهمی‌های اهل ادب به تجربه‌های تازه‌اش ادامه داد: وزن و قافیه را هر چند یک سره به کنار ننهاد، آن‌ها را به شکل تازه‌ای به کار گرفت. مصرع‌ها کوتاه و بلند می‌شوند و کلمات با دقت و وسواس انتخاب می‌شوند. هر چند ظاهر بعضی از اشعار، انسجام و استحکام سبک کهن را ندارند، نظم آهنینی در کل شعر جاری است که مخصوص همان شعر است:

    «شعر آزاد سرودن برای من دشوارتر از غیر آن است.»

    نوآوری نیما فقط در قالب شعری نبود. نوع  نگاه او نیز تازه و امروزی بود. همین نگاه تازه بود که به آن قالب نو منجر شده بود:

    «مایه‌ی اصلی اشعارمن رنج من است. به عقیده‌ی من گوینده‌ی واقعی باید آن مایه را داشته باشد. من برای رنج خود شعر می‌گویم. فرم و کلمات و وزن و قافیه، در همه وقت برای من ابزارهایی بوده‌اند که مجبور به عوض کردن آن‌ها بوده‌ام تا با رنج من و دیگران بهتر سازگار باشد.»

    «دیگران» بخش قابل توجهی از هستی نیما است. او نمی‌تواند چشمش را بر فقر و درد و رنج و زندگی محنت بار مردم دور و برش بربندد. تا جایی که به وادی سیاست پای می گذارد و به فکر قیام و انقلاب می‌افتد:

    «تا چند روز دیگر از ولایت می‌روم. اگر موفق شدم همهمه‌ی تازه‌ای در این قسمت البرز به توسط من درخواهد افتاد و اصالت دلاوران کوهستان را به نمایش درخواهم آورد.»

    اما به زودی منصرف می‌شود و فکر یاغی‌گری را از سرش بیرون می‌کند چون به این نتیجه می‌رسد که ممکن است بی‌جهت مردم را به زحمت اندازد.

    پس از ازدواجش با «عالیه جهانگیر» در سال 1306، چند سالی به شمال می‌رود و در بازگشت در مجله‌ی موسیقی به کار مشغول می‌شود و با انتشار مجموعه‌ مقالاتی با عنوان «ارزش احساسات» مبانی نظری کارش را هم تبیین می‌کند. گاه گاهی هم شعری چاپ می‌کند:

    «زیاد می نویسم، کم انتشار می‌دهم و این وضع مرا از دور تنبل جلوه می‌دهد.»

    نیما در شب شانزدهم دی ماه 1338 از بیماری ذات الریه چشم از جهان فروبست. کسانی را وصی خودش کرده بود تا بعد از مرگش بر کار انتشار آثارش نظارت کنند. وقتی برای گرفتن دست نویس شاعر به خانه‌اش در  شمیران، مراجعه کردند، عالیه خانم کیسه‌ی بزرگی از زیرزمین آورد که تویش از پاکت سیگار

    گرفته تا مقواهای کج و کوله پیدا می‌شد. روی آن‌ها اغلب با مداد رنگی، ناب‌ترین نمونه‌های شعر معاصر سرزمینی نوشته شده بود که در دنیا به شعر معروف است.

  • فهرست

    مقدمه...............................................................................3

    زندگینامه ی نیما یوشیج‌‍[درستایش رنج]....................................4

    نیما یوشیج، بهمن 1386........................................................7

    سیل خانه نیما یوشیج را تخریب کرد.........................................9

    نیما یوشیج........................................................................10

    تولد نیما یوشیج پدر شعر نوایران............................................11

    وصیتنامه ی نیما یوشیج........................................................12

    اشعار نیما یوشیج................................................................13

    منابع و مآخذ......................................................................14

زندگينامه ي نيما يوشيج يوش؛ روستاي کوچکي در دامنه‌هاي سرسبز البرز. سال 1276 است و قاجارها دو دستي سلطنت را چسبيده‌اند. اگر چه تکانه‌هاي شديدي در جريان است و عنقريب است که از دور خارج شوند. انقلاب مشروطيت در راه است. پاييز، آن قدر رنگ در طبيعت ري

وصيتنامه نيما يوشيج امشب فکر مي کردم با اين گذران کثيف که من داشته ام—بزرگي که فقير و ذليل مي شود، حقيقتا جاي تحسر است. فکر مي کردم، براي دکتر حسين مفتاح چيزي بنويسم که وصيت نامه ي من باشد. باين نحو که بعد از من هيچکس حق دست زدن به آثار مر

نيما يوشيج علي اسفندياري يا علي نوري مشهور به نيما يوشيج (زاده ?? آبان ???? خورشيدي در دهکده يوش استان مازندران - درگذشت ?? دي ???? خورشيدي در شميران شهر تهران ) شاعر معاصر ايراني است. وي بنيانگذار شعر نو فارسي است. نيما پوشيج با مجموعه تاثيرگ

نيما يوشيج (1315ق دهکده يوش در استان مازندران - 16 دي 1338خ. شميران) نيما يوشيج نام هنري يا تخلص علي اسفندياري پدر شعر نواست. به خاطر سرودن شعر در وزن‌هاي شکسته (غير عروضي) از پيشگامان شعر نو فارسي به شمار مي‌رود. زندگينامه نيما در سال 1276 ه

علي اسفندياري مشهور به نيما يوشيج در 15 جمادي الاول سال 1315 هجري قمري برابربا 11 نوامبر سال 1897 ميلادي در دهکده يوش به دنيا آمده است اين تاريخ برابر است با 21 آبان ماه سال 1276 شمسي . يوش زادگاه نيما دهکده اي است ييلاقي از دهستان اوز رود بخش نور ش

مقدمه گويند ققنوس هزارسال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آيد هيزم بسيار جمع سازد و بر بالاي آن نشيند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشي از بال او بجهد و در هيزم افتد و خود با هيزم بسوزد و از خاکسترش بيضه اي پديد آي

زندگي نامه نيما يوشيج که نام اصلي اش علي اسفندياري بود در سال 1276 شمسي در روستاي يوش مازندران چشم به جهان گشود .پدرش ابراهيم خان نوري از راه کشاورزي وگله داري روزگار مي گذرانيد .ايام کودکي اش را در روستاي خود به تحصيل پرداخت و از آنجا به تهران

شاعري که از خودش آغاز مي شود نيما يوشيج از تولد علي اسفندياري نيما يوشيج روز 21 آبان 1274 شمسي در دهکده دور افتاده (( يوش)) مازندران به دنيا آمد . که در خردسالي علي نوري خوانده مي شد ، فرزند ابراهيم نوري . نيما نسبت خود را چنين بيان کرده : (( علي

نيما يوشيج علي اسفندياري (نيما يوشيج) در سال 1276هجري شمسي برابر با 15 جمادي‌الثاني 1315 قمري و 11 نوامبر 1897 ميلادي در يوش مازندران به دنيا آمد – در طبيعت زيبايي که همواره اثري از آن در اشعارش به چشم مي‌خورد – نيما تا سن دوازده سالگي در آغوش همين

علي اسفندياري، مردي که بعدها به «نيما يوشيج» معروف شد، در بيست‌ويکم آبان‌ماه سال 1276 مصادف با 11 نوامبر 1897 در يکي از مناطق کوه البرز در منطقه‌اي به‌نام يوش، از توابع نور مازندران، ديده به جهان گشود. او 62 سال زندگي کرد و اگرچه سراسر عمرش در سايه‌

بيوگرافي نيما يوشيج زاده در سال1315ق در دهکده يوش در استان مازندران به دنيا آمدو در 16 دي 1338 خورشيدي در شميران) شهر تهران درگذشت . او از شاعران معاصر ايراني است. او را پدر شعر نو ايران مي‌خوانند . نيما در سال 1276 هجري خورشيدي به دنيا آمد. خو

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول