پیشگفتار
در شب چهارم شهریور 1369 اخوان ثالث درگذشت وسفینه عمر این آزاد مرد رنجور- این لولی وش مغموم- سرانجام گرفتار طوفان مرگ گردید و کمر ستبر صنوبر شعر امروز ایران دوتا گشت . با مرگ او, طومار سبک اما اصیل گونه ی شعرفارسی درهم پیچید , سبکی که پیش از این , رسالت تاریخی اما هنری آن به پایان رسیده بود .
اخوان درادب معاصر یک پدیده بود , عمر وهنری پر فراز ونشیب داشت . دغدغه های او رنگ بی قراری داشت و زمزمه هایش از زندگی و مرگ شنیدنی وتامل برانگیز است .
زندگی را دوست می دارم ;
مرگ را دشمن .
وای , اما - با که باید گفت این ؟ - من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن . (گزیده اشعار/ چون سبوی تشنه / ص 97)
و یا درجایی دیگر در قطعه ی خیامی خود چنین می گوید :
مرگ آمد و خواست جان ِ آسوده من
تابستاند کاسته و افزوده من
درکارِ طرب کرده بُدم بود و نبود
او برد همین قالب فرسوده من ( ارغنون / خیامی )
اخوان در سال 1307 ﻫ . ش در مشهد متولد شد ,همانجا درس خواند , درسال1326به تهران آمد و دراطراف ورامین (پیشوا)آموزگار دبستان شد . نیمه دوم دهه بیست اوج دموکراسی ناقص درایران بود, دوران آزادی نسبی که به دنبال انقلاب مشروطه و فعالیتهای مشقت بار دیرسال مبارزات,سیاسی وهنری در دوره رضاخوان پیدا شده بود . دهها نشریه سیاسی و هنری و ادبی منتشر می شد . مردم نمایندگانشان را کم وبیش آزادانه انتخاب میکردند . و مجلس , محل واقعی و داﺋمی تنشهای طبقاتی و تضادها و مردم - نمایندگان - پر شده از اغراض جهانی و شخصی بود.
دراین مابین فعالترین مراکز فرهنگی سفرتخانه ها , مراکز فرهنگی فرانسه وشوروی بود . عموم لیبرال ها و طرفداران فرهنگ غرب در سفارت فرانسه , وهمه هنرمندان و نویسندگان دموکرات وچپ در سفارت شوروی جمع میشدند , ودر جلسات معینی از هفته , جلسات هنری داشتند و درهمین سالها بود که دو گونه شعر نو درایران و ادبیات تازه و نوپای آن شکل گرفت : شعر نو معتدل , میانه رو یا به قول آقای نادرپور ( شعر سنت گرای جدید ) که منادیانش عمدتاﹰ لیبرال هایی چون مرحوم دکترپرویز ناتل خانلری , دکتر عبدالحسین زرین کوب , نادر نادرپور و فریدون توللی بودند , و نوآوری را فقط در حد چهار پاره و نوعی مستزاد می دانستند , و به شدت پایبند وزن عروضی و قافیه بودند , و شعر نو که در رأس همه نیمایوشیج قرار داشت . دراین میان افراطیون , نوآوری را در شکستن نظام زیبا شناسی قدیم و بنیاد نهادن نظامی نوین می دانستند. ودراین زمان , مهدی اخوان ثالث , در دهات اطراف ورامین , درحال و هوای قدمایی , غزل وقصیده می گفت و ظاهراﹰ خبر چندانی از شهر نداشت , که بعدها همین اشعارش را در کتابی با عنوان ارغنون به چاپ رسانید .
اخوان که دیری است غزل و قصیده گفته و با عشق و همتی عظیم روی به سوی قله ی عظیم شعر سنتی نهاده , و چون ماهی ای که در قسمت اعظمی از اقیانوس شعر کهن ایرانیان غوطه ور بوده , حال با اعتماد به نفس و اطمینان کامل (به قول خود) راهی از خراسان پهناور, با آن گنجینه ی عظیم وپرهیبت شعر کهن, به سوی دیار پیرمرد دریای نور ,مازندران , می زد وبه شعر نیمایی نزدیک می شد . او تازه داشت درک می کرد که سنیما چه کار شگفتی کرده است . می فهمید که نیماباتکیه بر شعر سنتی نظام نوینی راپی افکنده که چندان هم آسان یاب نیست و به گفته ی استاد لنگرودی اخوان در این برهه ی زمانی بر دروازه شعر نیمایی ایستاده بود و درون عمارت هنوز تیره وتار بنظرش می رسید .
درهمین اثنا بود که گامهای قوی اما نو رًس اخوان و مردانی چون کسرایی , ابتهاج , شاملو , نادر پور, رحمانی ,. . . در گودال حقیقی اما باور ناپذیری به نام کودتای 28 مرداد 1332 می لغزد وپیچشی را احساس می کند,وانگاره ی آزادی را که گاه به سفارش خود یا حزب وگروهی سروده بودند در این پیچش ناگهانی زخمی و کبود یافتند , اکنون ناباورانه , گنگ وخوابیده , حیرت زده و شکست خورده می دیدند هرکدام از ایشان در گوشه ای افتاده اند و امیدی ندارند :
- کوهها باهم اند وتنهایند , همچو ما با همان تنهایان - ( شاملو ) . بخش عظیمی از شاعران و نویسندگان , حزبی
( یامتهم به حزبی ) دسگیر و زندانی گردیدند و شاعر ما (اخوان ثالث ) درمیان دستگیر شدگان بود.
اخوان در زندان قصر اینچنین می سراید :
خانه ام آتش گرفته است , آتشی جان سوز
هرطرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرش ها را , تارشان با پود
من به هر سو می دوم گریان
در لهیب آتش پر دود . . .
او این شعر سمبولیزم را که یادآور شعر ( آی آدمهای نیماست ) , و به زیبایی تصویرگر کودتای28مرداد است درسال 1333 می سراید , که بنا به عقیده شعر شناسان , این شعر , هفت بنداست و هفتاد حشو :
برای مثال آتش جان سوز در شعر بالا , حشو و زاید است , چراکه خانه سوزی غیر جان سوز نداریم .و باز بنا به گفته ی استاد لنگرودی همواره نظر نخست ما به ازا, بیرونی هر تصویر است که به ذهن متبادر می شود و لازمه هنری بودن هر تمثیل , پذیرفتنی بودن ما به ازا, آن است . خانه ات که بسوزد جان سوز است چه آپارتمان باشد و چه آمال . ویا در مورد مصرع دوم و سوم می توان یادآور شد که : تارشان بی پود مگر می سوزد ؟ , واینهمه ایراد نتیجه ی همان تعلق خاطر به او به عروض قالبی و طنین قافیه قدمایی است.هر چند که این دلبستگی تا آخر عمر با او بود, ولی اوباکوشش شبانه روزی وبی وقفه خود, این ضعف رابه قدرت بدل کرد تا اینکه درسال 1334 شعر معروف زمستان رامی نویسد : شعری فخیم , استوار ومحکم , باخصوصیات سبک خراسانی, سنجیده,بی حشو و زوائد و منطبق با ارکان نظام نیمایی. او با چاپ کتاب زمستان به مقام ملک الشعرایی ملت ایران می رسد . اما ملک الشعرایی که هنوز سالها مانده تا ملت اورا
بشناسند .
دهه ی سی , دهه شعر است . شعر, برآیند همه امیدها , آرزوها , شکست ها و مقاومت ها شده است . مجلات پر از شعر نو می شود . اشعار درخشانی از شاملو , نادر پور , آزاد وکسرایی منتشر می گردد . شاعرانی خوش قریحه و ذوق و سرشار از عطر شعر چون آتشی و فروغ به ظهور می رسند .
این شور وحال تا سالیان سال ادامه می یابد . آخر شاهنامه در سال 1338 و از ای اوستا در سال 1344 منتشر می شود . اخوان بسان عقابی بر قله شعر نو جای می گیرد و زبان او زبان مسلط شعر نو آن سالها می شود .
بعد از این دوره او دچار افولی غریب می گردد و دوره شکوهمند اخوان به پایان خودمی رسد و او غریبانه با بلندای شعر معاصر بدرود می گوید . اگرچه اخوان به ظاهر تا پایان عمرش , کم وبیش با همان قدرت زبانی به کار ادامه می دهد ولی واقعیت این است که فخامت زبانی , حبابی است زیبا که در پنهانش چیزی ندارد : نه اندیشه ای ژرف ,نه تصویری ناب , نه ایهام وکنایه جالب توجه و رشک برانگیزی و نه . . . . این فروپاشی و تزلزل تا بدانجاپیش می رود که گاه حتی ساده ترین تصاویرش غلط می شود . (1)
¯ هنر ثالث
در سرآغاز این بحث ابتدا باید تعریفی دقیق و شایسته , از شعر نو داشته باشیم تا اسباب نزدیکی به هدفمان , که همانا بیان کارکرد مهدی اخوان ثالث است - البته در حد توان – فراهم آوریم .
عبارت معاصر در فرهنگ سعدی به هم عصر و دوره معنا شده است , که در این صورت شعر معاصر به معنای شعری که دچار تحول و دگرگونی عصر و دوره خویش شده است . این شعر حاوی یک نوزائی و انقلاب در بطن خویش است .
درست است که به تعبیر "بورخس" چه بخواهیم وچه نخواهیم در واقعیت های زمان غسل داده شده ایم . اما با این تعریف دستاورد هنری و فرهنگی ما الزاماﹰ , نو و معاصر تلقی نخواهد شد .
نو ومعاصر بودن یک اثر ,خاصه شعر ,مشروط به درک موقعیت های زمانی- مکانی وتسلط کافی بر پدیده هایی است که در این دوره و زمان خاص - عصر - بوقوع می پیوندد , مشروط و مربوط می شود . البته باید توجه داشت منظور از این سخن این است که , معاصر بودن یک اثر صرفاﹰ ربطی به کارکرد سیاسی - اجتماعی اثر و یا القای پیام یا تصویری دراین رابطه ندارد. بلکه درک شهودی این مضمون ویا مضامین دیگر البته با حضوری جدید ونو در عرصه ی زبان باعث می شود که میزان نو ومعاصر بودن یک اثر تا حدی روشن گردد .
اکنون صرف قبول ظاهر و رویه ی شعر نیمایی و نو در شعر و پیروی غیر اصولی و حرفه ای نشان دهنده اندیشه ی پویا , مترقی و نوخواه شاعر نیست .یک شاعر حساس ولطیف نگر می تواند موضوعی پیش پا افتاده و حتی شاید قدیمی را آنگونه بیان کند , که تا آن وقت کسی از آن دریچه به آن موضوع ساده ننگریسته باشد . این جاست که مرز شعر نو , برای هر شاعری تا حد قابل توجهی مشخص میگردد. یک شاعربه تعبیر فاکنر:متعهد وملزم است که کارش را به بهترین وجه انجام دهد . که این مسئولیت و تعهد سنگین ترین بار رابر دوش آدمی میگذارد.در این موردنیما مطلبی قابل توجه دارد , او می گوید : (( شاعر باید ذهنیات را تبدبل به عینیات کند . )) بدین معنی که ذهن را از تصویر های کلیشه ای شاعران گذشته بزداید , و توجه خود را به اطراف خود معطوف کند و آنچه را می بیند , رنگ شاعرانه بزند و بیان کند. بدین گونه شعر از ذهن گرایی و کاربرد تصویر های ذهنی , نجات می یابد و معطوف به موضوعات پیرامون شاعر کشیده می شود , این بحث سرانجام به تعهد و مسئلیت شاعر کشیده می شود , به همین جهت اغلب شاعران این دوره بخصوص مهدی اخوان ثالث , هر یک به نوعی , خود را در مقابل مردم و جامعه ی انسانی مسئول می بیند و شعر به طرف بیان درد ها و رنج های موجود جامعه , یا انتقاد بر حکومت و جامعه سوق می یابد , و چون بیم جان در بیان صریح انتقادهای اجتماعی است , شعر بزرگان ادب این دوره, به نوعی رمز گرایی و سمبولیسم , متوجه میشود.و یا در بیانی ایجاز گونه و جامع تر پیامبر اکرم , خطاب به بشر و بخصوص ساکنان اقلیم هنر , اینگونه می فرماید که :
افضل الاعمالِ احمزُها : نکوترین و زیبا ترین کارها مشکلترین آنها است .
و این بیان مبشر یگانگی را بدان سبب بدانید که ترویج بینش بیداری وآگاهی بخشی - همانگونه که گفته شد -میتواندبهایی سخت گزاف در برداشته باشد, اماباید توجه داشت طبق این سخن نکوترین اعمال مطمئناﹰ سخت ترین آنها می باشد که در این مثال بیم جان میتواند سخترین تهدید برای مروج و رسول بیداری وآگاهی,یعنی شاعر , باشد.
اخوان بحق یکی از معدود کسانی بودکه دقایق شعر نیما را عمیقاﹰ شناخت و در شناساندن بدعتها و بدایع نیما چیره دستی بی نظیری را از خود به نمایش گذاشت . پس تردیدی نیست که او فلسفه تحول شعر نیمایی را بخوبی دریافته است. او با به دست آوردن رمز و راز قوالب و اسالیب , قاطعانه اعلام میکند که : من این زبان پرورده قبل از انحطاط مغول راآورده ام توی این مایه شعر و این اسالیب نو این زبان شد برای خودم پر از تازگی . تمام امکانات بلاغی قدیم را از لحاظ سادگی و سلامت و رقت , درستی و قدرت , این نیرو را دراختیار این حس وحال وتپش و تامل امروزی گذاشتم و دراین مسیر قرار دادم . اخوان ضمن اینکه ادامه دهنده سنت ریشه دار فارسی بود , چشم اندازهای نو را نیز پیش رو داشت و به طریق خودش رابطه دقیقی را بین شعرامروز و شعر گذشته ایران برقرارکرد .
بی هیچ تردیدی مهدی اخوان ثالث موثرترین شاعر در تثبیت شعرنمایی بوده است . چرا که نخست با اشعار محکم و استوار و متینش که لحن و بوی زبان شاعران بزرگ قرون چهارم و پنجم- خراسانی - را داشت, و مخالفان قصیده گوی شعر نو , خود میدانستند که قادر به بهم بستن چنین مصراعهایی نیستند . دوم با مقالاتش که سالیان دراز , در دفاع ازنیما , با اتکاﺀ به شعرسنتی ایران نوشت .
یکی از اتهامات همیشگی نیما بی اطلاعی وی از زبان فارسی بوده است . البته زمینه این اتهام را کلام ناهموار
سنگلاخی و نحو ناآشنا و پیچیده ی نیما بوجود می آورد . آنها میگفتند که مثلاﹰ - می تراود مهتاب - غلط است . مهتاب نمی تراود . وهمینگونه است وقتی که می گوید :
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
خواب درچشم ترم می شکند .
شکستن خواب معنا ندارد . ونیماکه به این اعتراضات پاسخ نمی داد. دشمنان , سکوت وی را دال بر صحت حرفشان می دانستند .هرچند حضور شاعران نوپردازی چون فریدون توللی و نادر نادرپور در برهه ای از زمان دشمنان را به سکوت وا می داشت ولی از اواخر نیمه دوم دهه بیست که بزعم این دوشاعر میانه رو , نیما راه افراط را پیش گرفت , عملاﹰ هیچ شاعر توانمندی که حامی نیما باشدوجودنداشت. در چنین وضعیتی است که اخوان باپشتوانه ی شعر کهن و لحن آشکار خراسانی وارد کارزار میشود . و اگر چه همان بکار بستن کلمات سنجیده در زمستان برای مجاب کردن قصیده - سرایان کافی است , ولی او با قدرت تمام وبا اطمینان کامل می گوید : چه کسی گفته است که خواب در چشم ترم می شکندنادرست است؟چه کس گفته ما در ادبیات کهن می تراود مهتاب نداریم . پس این چیست که عرفی شیرازی می گوید :
زلفت به جهان فکند آشوب در دیده فتنه , خواب بشکست .
و طالب آملی می گوید:
زلفت چوبی عتاب بشکست درچشم ستیزه , خواب بشکست .
و چیست که وحید می گوید :
دل مراد گر آن شوخ از عتاب شکست به چشم او دل من هم زناله خواب شکست .
و مگر شانی تکلو شاعر عصر صفوی نگفته است :
می تراود غم هجران ز دلم روز وصال همچو خونابه زخمی که ز مرهم گذرد ؟
پس چگونه می تراود مهتاب نادرست است ؟ و قصیده سرایان و کهنه گرایان که تا آن روز مطمئن بودند شاعران نوپرداز از ادبیات قدیم خبر ندارند و از بی سوادی است که شعر نو و معاصر می گویند , از این پس ترجیح دادند که به فحاشی اکتفا کنند.اخوان ثالث با چنین پشتوانه و حمله غیرمنتظره ای وارد عرصه شعر نیمایی شد , وهمه نگاهها , از همه طیف ها رامتوجه خود کرد . او برآیند شعر سنتی و مدرن بود و لاجرم سنت گراها و مدرنیستها را جذب کرد .
در شعر اخوان به تعبیر الیوت , سنت به ایستایی ( نوعی جمود دراندیشه ) تعبیر نمی شود و دشمن تحول و نوزایی به حساب نمی آید بلکه شور حیات را در شعر بر می انگیزد و سامان گذشته را به یاد می آورد . پیوند بافت زبان شعر کهن فارسی با شعر معاصر در شعر اخوان ضمن اینکه سفارش های هنری نیما را تداعی می کند و ناظر بر دیدگاه ِ نقد الیوت در خصوص سنت و نوآوری است , حاصل هوشمندی و مهارت اخوان در عرصه شعر فارسی است .