frames.
P30World Forums > آموزش > موضوعات علمی > ادبیات و علوم انسانی > ادب و ادبیات
PDA
View Full Version : ادب و ادبیات
soleares
10-15-2006, 03:33 PM
ادبیات چیست؟
زبان و ادبیات جلوه گاه اندیشه ، آرمان ، فرهنگ و تجارب و روحیات یک جامعه است . انسان ها در گذر زمان از زبان برای انتقال پیام ها ، عواطف و اندیشه های خویش بهره جسته اند و از ادبیات که زبان برتر است به عنو ان ابزاری در انتقال بهتر ، بایسته تر و مؤثرتر اندیشه خود استفاده کرده اند . ادبیات ، در تلطیف احساسات ، پرورش ذوق و ماندگار کردن ارزش ها و اندیشه ها سهمی بزرگ و عمده بر دوش داشته است . به همین دلیل هر اندیشه ای که در قالب مناسب خویش ریخته شود پایا و مانا خواهد بود .
زبان و ادب فارسی ، زبان دوم عالم اسلام و زبان اول عالم تشیع ، عامل وحدت ملی و پل انتقال مواریث ارجمند
فرهنگی از نسل های گذشته به امروز و از امروز به آینده است . به همین دلیل مضامین پر شور عرفانی ، حکمی ،
فلسفی ، اخلاقی و هنری در زبان و ادب فارسی چشمگیر و چشم نواز است .
soleares
10-15-2006, 03:34 PM
شعر چیست؟
بحث از چیستی شعر، بحث دشوار و به اعتباری غیر ممکن می باشد چراکه تا کنون که به اندازهء عمر آدمی- که از پیدایش شعر می گذرد- تعریف جامع و مانعی از آن صورت نگرفته است برای همین تعدادی آمده اند بسیاری از آثاری را که به زعم سر ایندگان آن، شعر محسوب می شده اند، از قلمرو شعر بیرون ساخته اند، و برخی بر عکس؛ آثاری را که سرایندگان آن، آنها را در قالب نثر ارائه داده اند، شعر به شمار آورده اند؛ و بعضی هم تفکیک مرز شعر و نثر را کار نادرست خوانده اند.
رضا براهنی در کتاب "طلا در مس" می نویسد:
"تعریف شعر کار بسیار مشکلی است، اصولاً یکی از مشکل ترین کارها در این زمینه است، شاید بشود گفت که شعر تعریف ناپذیر ترین چیزی است که وجود دارد."
بدین ترتیب نمی توان یک تعریف خاص را از شعر ارائه نمود اما برای شناخت نظرات نویسندگان گذشته و حال و تفاوت های موجود میان تعابیر شان، چند تعریف از آنها را در اینجا نقل می کنیم:
شمس قیس رازی در "المعجم فی معایر اشعار العجم" می نویسد:
"شعر سخنی است اندیشیده، مرتب، معنوی، موزون، متکرر، متساوی، حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده."
این تعریف به چهار عنصر اندیشه، وزن، قافیه، زبان نظارت دارد.
دکترمحمد رضاشفیعی کدکنی از کتاب شفای ابن سینا بلخی فصل پنجم مقاله پنجم چنین نقل می کند:
"شعر کلامی است مخیل، ترکیب شده از اقوالی دارای ایقاعاتی که در وزن متفق، و متساوی و متکرر باشند و حروف خواتیم آن متشابه باشند.»
اما خود وی (دکترکدکنی) نظر دیگری دارد و می نویسد:
"شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت، گویندهء شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او، و زبانی روزمره و عادی تمایزی احساس می کند."
در جای دیگر می نویسد:
"شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته باشد."
رضا براهنی با توجه به عناصر مختلف شعر، تعبیرهای گوناگونی از آن ارائه داده است:
- "شعر، جاودانگی یافتن استنباط احساس انسان است از یک لحظه از زمان گذرا، در جامهء واژه ها،."
- «شعر زاییده بروز حالت ذهنی است برای انسان در محیطی از طبیعت.»
- "شعر فشرده ترین ساخت کلامی است".
- شعر یک واقعهء ناگهانی است، از سکوت بیرون می آید و به سکوت بر می گردد
براهنی پا را از این هم فراتر نهاده، هر ایجادی را شعر نامیده است:
"گفتن، آنهم به قصد ایجاد چیزی، شعر سرودن است."
یا می نویسد:
"انسان اولیه که نخستین شاعر نیز بود، الهی ترین خصوصیت خود- قدرت نامیدن و شعر گفتن- را آنچنان مقدس پنداشته که آن را به خدا نسبت داده است."
در این موردنظرات فراوانی مطرح گردیده است. اگر بخواهیم آنها را دسته بندی کنیم به دو دسته کلی می رسیم:
یکی آنکه با تعریف شعر مخالفت دارد و آن را به دلیل پهنای وجودی آن غیر ممکن ویا محال می شمارد.
دیگر آنکه شعر را با عناصر و خصایص آن تعریف نموده است.
گروه دوم خود بر سر اینکه کدام خصوصیات، ذاتی و کدام عرضی اند؟ اختلاف نظر پیدا نموده اند. مثلاً برخی، وزن، قافیه، خیال، اندیشه را از عناصر ذاتی شعر به حساب آورده اند و تعریف شعر را بر آن استوار ساخته اند.
برخی دیگر، وزن به معنای عروضی آن را از عوارض شعر محسوب نموده، "منطق شعری" و یا "بیان برتر" را عامل مؤثر در ساخت شعر دانسته اند.
گروهی بر عنصر خیال تکیه کرده و آن را موجب تفکیک شعر از نظم بر شمرده اند.
و دسته ای هم زبان را باعث عمدهء جدایی شعر از نثر تلقی نموده اند.
تفاوت های شعر ونثر:
شعر و نثر هر دو از حروف و کلمه ساخته می شوند. به هر دو، کلام اطلاق می شود. در این جهت از همدیگر فرق نمی کنند. آنچه آنها را از هم جدا می سازند این عوامل است:
1- هر کلامی که از وزن عروضی "متساوی" و متکرر" و قافیهء واحد برخوردار باشد، آن کلام شعر است نه نثر.
"خواجه نصیر" در اساس الاقتباس می نویسد:"نظر منطقی خاص است به تخییل و وزن را از آن جهت اعتبار کند که وجهی اقتضای تخییل کند، پس شعر در عرف منطقی کلام مخیل است و در عرف متأخران، کلام موزون مقفی"
البته این معیار، به اشعار کلاسیک اختصاص دارد، وگرنه، شعر نو نه وزن دارد و نه قافیه اما به آن، شعر اطلاق می گردد. پس اینکه وزن و قافیه را به عنوان معیار تعیین کردیم، فقط در جهت اثباتی آن می باشد یعنی هر کلامی که وزن (متساوی و متکرر) و قافیه داشته باشد، شعر است. اینگونه نیست که اگر نداشته باشد نثر است.
2- شعر مبتنی بر پایه های مشخص است. این پایه ها شعر را قوام بخشیده اند. خارج شدن از آن ممکن است، ساختمان آن را زیان و خطر برساند اما نثر اینگونه نمی باشد. شعر، مختص به اهل خود است. چنانچه در تعریف براهنی از شعر ذکر شد که ؛
"شعر یک واقعه ناگهانی است، از سکوت بیرون می آید و با سکوت بر می گردد."
یعنی شعر طوری است که وقتی شاعری شعرش را می سراید، کس دیگر نمی تواند آن را ادامه دهد.
3-در نثر هدف رساندن پیام است به مخاطب؛ لیکن در شعر هدف تنها انتقال نیست، تأثیر و لذت نیز جزء هدف است.
بر این اساس، نثر از پیچیدگی های کمتری برخوردار است و مخاطب زودتر به پیام آن می رسد ولی در شعر، مخاطب تلاش می کند که در عین بدست آوردن پیام، از آن لذت ببرد. برای این منظور مجبور است آن را در لفافهء زیبایی پیچانده تحویل مخاطب دهد.
4- نوعی از نثر هست که در آن از صنایع بدیع و بیان زیادتر از معمول استفاده می شود. این نوع نثر را نثر ادبی می خوانند. به دلیل وجود صنایع، تأثیرات آن، افزون از نثر معمول می باشد. چیزی که این نوع نثر را از شعر باز می شناساند، نوع کششی که قدرت تأثیر گذاری شعر را افزایش می بخشد.
5- در نثر نویسنده مجبور نیست از صنایع بدیع و بیان استفاده نماید اما در شعر، شاعر ناچار است کلام خود را با تصویر درهم آمیزد. چرا که هدف شاعر متفاوت از هدف یک نویسنده است. بدین لحاظ "خیال" را از عنصر اساسی در شعر برشمرده اند.
6-دست نویسنده در نثر باز است. می تواند از کلمات راحت تر استفاده کند ولی در شعر اینگونه نیست. شاعر نمی تواند از هر نوع کلمه استفاده کند. هر کلمه نمی تواند پیام شاعر را منتقل کند. خیلی از کلمات است که با ساخت زبان شعر نمی خواند . بسیاری از واژه ها نمی توانند حامل تمام معنایی باشند که شاعر آنها را قصد کرده است. از این جهت واژه هایی را بر می گزیند که بتوانند بار مفهومی خاصی را بر دوش بکشند
7- نثر تابع قوانین دستوری است. هر کلمه جای مشخص خود را دارد.. اما در شعر، شاعر ملزم نیست که تابع َدستور باشد. شاعر با درهم ریختن شکلدستوری کلام، به آن، صورت شعری بخشیده است.
10- نثر اغلب در بعد خاصی و در زمانه ی معینی شکل می گیرد از این جهت همیشه با "تاریخ خود" همراه است. شکل خود را در زمان و جهت خاصی آشکار می سازد؛ ولی شعر با "تاریخ خود" حرف نمی زند. از مقولهء خاصی صحبت نمی کند و در زمانهء معینی به گردش نمی افتد بلکه از تمام مقوله های علمی، تاریخی، اجتماعی و ... گفتگو می کند و در تمام زمانه ها سفر می نماید. برای شعر نمی توان تاریخی را مشخص ساخت و بعد خاصی را تعیین نمود.
11- نثر هم یک زبان است شعر هم یک زبان، لیکن شعر زبانی است که از حدود زبان نثر گذشته به زبان مستقلی دست پیداکرده است.. به عبارت دیگر شعر ساخت عمقی زبان است و نثر ساخت ظاهری زبان. در نثر، نویسنده، به رعایت نمودن قوانین دستوری اکتفا می کند در حالیکه شاعر می کوشد تا با شکستن بنیان دستور و آمیختن شکل و محتوا، شعر را از سطح به عمق هدایت نماید.
soleares
10-15-2006, 03:40 PM
سبک شعر، یعنی مجموع کلمات و لغات و طرز ترکیب آنها، از لحاظ قواعد زبان و مفاد معنی هر کلمه در آن عصر، و طرز تخیل و ادای آن تخیلات از لحاظ حالات روحی شاعر، که وابسته به تأثیر محیط و طرز معیشت و علوم و زندگی مادی و معنوی هر دوره باشد، آنچه از این کلیات حاصل می شود آب و رنگی خاص به شعر می دهد که آن را «سبک شعر» می نامیم، و قدما گاهی به جای سبک «طرز» و گاه «طریقه» و گاه «شیوه» استعمال می کردند.
1- سبک خراسانی یا ترکستانی
2- سبک عراقی
3- سبک هندی
4- بازگشت ادبی یا سبکهای جدید که منتهی به سبک جدید دوره مشروطه شده است.
__________________________________________________ _____________________________________
سبک خراسانی
سبک خراسانی که آن را سبک ترکستانی هم می گویند در واقع طرز و شیوه شاعران خراسان و ماوراءالنهر است. در این شیوه که از ابتدای شعر فارسی یعنی اوایل قرن چهارم تا اواسط قرن ششم ادامه دارد، شاعران و استادان زیردستی مانند: رودکی، فرخی، عنصری، فردوسی ، منوچهری، ناصرخسرو، سنایی و مسعود سعد سلمان ظهور کرده و شیوه خراسانی را به کمال رسانیده اند. سبک خراسانی دو مرحله دارد:
یکی دوره سامانی و دیگر دوره غزنوی و سلجوقی.
در دوره سامانی، سادگی بیان و کهنگی تعبیرات و اصطلاحات و نیز غلبه کلمات فارسی بر واژه های عربی و توجه به توصیفات طبیعی و ساده و محسوس و عینی از ویژگیهای شعر محسوب می شود.
معانی که در شعر این دوره می آید غالباً یا مدح است و یا هجور و هزل که هر دو ملایم است و معتدل و دور از اغراق. گذشته از آن، تغزلات عاشقانه و پند و اندرز و حکمت با شیوه ای شاعرانه، نه عالمانه از معانی شعر این دوره به شمار می رود.
از قالبهای مهم در این عصر یکی قصیده است و دیگر مثنوی. در قصیده معمولاً مدح و هجور و تغزل و در مثنوی تمثیل و داستان و حماسه سروده می شود. قالبهای دیگری مانند رباعی و دوبیتی گه گاه در یک دوره دیده می شود که بسیار اندک است و ناچیز.
صنایع لفظی و معنوی در شعر این دوره اگر وجود دارد، خالی از تکلف و تصنع است و بسیار اندک.
استفاده از بعضی معلومات علمی و برخی آیات و احادیث نبوی و روایات تاریخی و حماسی در شعر این دوره وجود دارد اما همه ی این مواد چنان در نسج کلام به کار می رود که صفت اصلی شعر این دوره یعنی سادگی بیان همچنان برجای می ماند و از بین نمی رود.
اما سبک خراسانی در دوره غزنوی و اوایل سلجوقی گذشته از بعضی مختصات لفظی و خصایص دستوری که در واقع مربوط به زبان و لهجه ی منطقه خراسان قدیم می شود، با شعر دوره سامانی تفاوتهایی دارد. از جمله این که سادگی بیان، جای خود را به استحکام و فخامت کلام می دهد و شعر تا حدی به پختگی می رسد.
هر چند شعر فرخی با صفت سادگی همراه است، اما پختگی و استحکام کلام در آن کاملاً مشهود است. عنصری و منوچهری و بعدها ناصرخسرو و سنایی به تدریج سادگی طبیعی را از شعر سبک خراسانی دور می سازند و آن را تا حدی از میان می برند.
در سبک این دوره بعضی قالب های تازه مانند ترجیع بند و ترکیب بند و نیز مسمط و قطعه به وجود می آید. با این همه قصیده و مثنوی از قالب های معتبر این سبک است. صنایع بدیهی اعم از لفظی و معنوی و انواع تشبیهات مرکب و مشروط در شعر این دوره رواج می یابد. صنایع بدیعی از صورت لزوم و ضروریات شعر و شاعری خارج می شود و برای نشان دادن چیره دستی و تبحر در فنون ادب و بلاغت هنرنمایی ها نموده می شود و حتی بعضی صنایع متکلفانه در شعر وارد می گردد.
شاعرانی مانند عنصری، منوچهری، ناصرخسرو و سنایی از اصطلاحات فلسفی، نجوم، ریاضیات و بعضی مباحث علوم طبیعی و پزشکی در شعر خود استفاده می کند و دین طریق نوعی صبغه عالمانه به شعر خود می زنند. استفاده از احادیث و آیات قرآنی و نیز اشعار عربی در میان شاعران این دوره رواج بیشتری می یابد.
مثلاً منوچهری که دیوان اشعار تازیان را از بردارد نمی تواند خود را از زیر نفوذ و تاثیر آن خارج سازد و ناصرخسرو و سنایی معلومات و مطالعات دینی خود را در شعر خویش می آورند.
معانی شعری مانند مدح و هجو و تغزل و پند و حکمت همچنان ادامه دارد جز آن که در این معانی اغراق و تا حدی اضافه گویی زیادتر می شود و در واقع نوعی تکامل می یابد. با این همه کسانی مانند ناصر خسرو، مدح اغراق آمیز را به یک سو می نهند و حکمت و دین و اخلاق را به جای آن معنای قرار می دهند. هر چند در ابتدای این سبک روح ملی و حماسی خاصه در دوره سامانی جلوه ای بارز دارد در پایان آن این روحیه تضعیف می شود و جای آن را روحیه اخلاقی و زاهدانه ناصرخسرو و صوفیانه ی سنایی می گیرد.
بنابراین شروع این سبک با روحیه حماسی است و پایان آن با روحیه صوفیانه.
__________________________________________________ _____________________________________
سبک عراقی
سبک عراقی با ظهور سلاجقه در خراسان و اتابکان در عراق (ایالات و ولایت مرکزی ایران) و آذربایجان به وجود می آید و به تدریج شعر دری که مرکز اصلی آن در خراسان و ماوراءالنهر است، به عراق و آذربایجان راه می یابد.
از طرفی بر اثر سیاست سلجوقیان مدارس مختلف دینی تأسیس می شود و معارف اسلامی مانند تفسیر و منطق و حکمت و علوم بلاغی و ادبیات عربی در این مدارس تدریس می شود.
ترویج علوم و معارف اسلامی باعث می شود که شاعران و ادیبان نیز خود را به زیور علوم زمانه بیارایند. ناچار در این دوره علوم مدرسه ای در شعر تأثیر فراوان می گذارد تا آنجا که فرا گرفتن علوم از لوازم شاعری می شود و مایه تفاخر و مباهات شاعران. رواج شعر دری در عراق و آذربایجان و تاثیر علوم اسلامی و ادبیات عربی در آن باعث می شود که در شعر فارسی تحولی به وجود آید.
این تحول هر چند در شعر شاعران آذربایجان و عراق مشهودتر است اما می توان آن را قبل از همه در شعر انوری، ابیوردی و ظهیر فاریابی مشاهده کرد. انوری نخستین کسی است که این شیوه جدید را ارائه می دهد، وی از یک طرف قصاید و مدایح اغراق و پرصنعت را وارد شعر می کند و از طرف دیگر غزلهای لطف و پرشور می سراید.
در آذربایجان خاقانی و نظامی پرچمدار شیوه تازه می شوند و در عراق جمال الدین اصفهانی و پسرش کمال الدین و بعدها در دوره مغول سعدی و حافظ.
معانی شعری در این شیوه تازه گذشته از مدح که با اغراقات و خضوع و خشوع فراوان نسبت به ممدوح همراه است هجو و هزل نیز هست که بیش از دوره قبل رواج می یابد، و نه تنها کسانی مانند انوری و سوزنی و سمرقندی هجوهای تند و هزل های زشت و رکیک می گویند بلکه شاعرانی مانند خاقانی و جمال الدین اصفهانی نیز در این شیوه آزمایش های استادانه انجام می دهند.
غزل و عرفان و اخلاق و نیز وعظ زهد از معانی رایج در شعر این دوره است. غزل که ابتدا انوری آن را به صورت یک نوع جدید ارائه می دهد، در شعر غالب شاعران این دوره آزمایش می شود و نه تنها شهرت می یابند. با این همه اوج آن در غزل سعدی و حافظ جلوه گر می شود.
عرفان و تصوف نیز در این عصر یک مضمون رایج است که غالباً مستقل و بدون آن که خصایص دیگر سبک عراقی را بپذیرد، در شعر کسانی مانند مولوی و عطار و فخرالدین عراقی وجود پیدا می کند.
قالبهای شعری، گذشته از قصیده که انوری و خاقانی و جمال الدین اصفهانی و ظهیر فاریابی آن را به اوج می رسانند، قالب مثنوی و غزل رواج فراوان می یابد.
نظامی گنجوی در خمسه نوعی جدید از انواع ادبی را در قالب مثنوی ارائه می دهد. او کلام خود را نو می داند و حتی با فردوسی به چالشگری بر می خیزد. سخن خود را نو و گران بها می داند و کلام فردوسی را پرگویی و خشت خام می خواند.
نظامی غالباً سنایی را در نظر دارد و شیوه او را بیش از دیگران می پسندد. سعدی بوستان را می آفریند و امیر خسرو دهلوی و جامی گذشته از مثنوی های داستانی، اخلاق و حکمت را در قالب مثنوی رواج می دهند.
شاعران فارس و اصفهان هر چند شیوخ جمال الدین اصفهانی را می پسندند اما قالب غزل را بر قالبهای دیگر ترجیح می دهند. فارس مرکز غزلسرایی به سبک عراقی می شود. سعدی و حافظ خداوندان غزل هر یک شیوه تازه ای می آفرینند.
شیوه عراقی البته در غزل با آنچه در قصیده و مثنوی هست تفاوت دارد.
توجه به زیبایی کلمه و سادگی و خوش آهنگی که در واقع سبک خاص سعدی است در غزل تاثیر می گذارد و کسانی مانند سلمان و خواجو و همام و اوحدی و امیرخسرو و جامی چه در فارس و چه در جاهای دیگر آن شیوه را در نظر دارند. با این همه حافظ تحولی بزرگ در غرل فارسی ایجاد می کند و سبکی منتقل و آزاد که آن را سبک والا باید خواند می آفریند. در سبک عراقی قالب مثنوی و غزل اهمیت بیشتری پیدا می کند و تا دوره های بعد ادامه می یابد.
به طور کلی خصایص شعر سبک عراقی را می توان در مورد زیر خلاصه کرد:
کثرت لغات و ترکیبات عربی و از میان زفتن لغات مهجور فارسی، رواج اشارات و تلمیحات فراوان مربوط به معانی علوم و عصیری و اظهار فضل کردن و توجه و گرایش شاعران به حکمت و فلسفه و منطق، تضمین و اشاره به آیات و احادیث و ادبیات و مصاریع اشعار مشهور عربی و اشاره به اخبار و احوال انبیا و مشایخ و مشاهیر قدما، اجتناب از صراحت بیان و کار بردن مجازات و کنایات و گرایش به تشبیهات غیرصریح و انواع استعارات و لغز و معما و ایهام، اغراقات و تکلفات صنعتی و صنایع بدیعی خاصه در قصیده و التزام ردیفهای فعلی و اسمی، رواج و شیوع حس دینی و در مقابل ضعف حس ملی و گاه اظهار بیزاری از حکمت یونانی.
گذشته از اینها در این سبک توجه به اموال شخصی و زن و فرزند و اظهار بدبینی و تأسف از زندگی و گاه نفرت از شعر و شاعری که غالباً روحیات و احوال نفسانی شاعر را نشان می دهد و از خصایص ممتاز و چشمگیر سبک عراقی به شمار می روند.
__________________________________________________ _____________________________________
سبک هندی
سبک هندی یا اصفهانی که مقدمات آن از دوره مفعول فراهم می شود با ظهور دولت "صفویه" در ایران و "بابریه" در هند و نیز اثر بعضی عوامل اجتماعی و سیاسی و دینی به وجود می آید.
پادشاهان صفوی برای حفظ استقلال ایران و تشکیل حکومت ملی، مذهب شیعه را به عنوان یک مذهب ملی و رسمی در سراسر ایران رواج می دهند و برای اشاعه آن تبلیغات دامنه داری را آغاز می کنند، همین امر روال مذهبی و سنتی گذشته را تغییر می دهد. توجه شدید پادشاهان صفوی به تشیع و علاقه فراوان آنان به خاندان نبوت و اهل بیت باعث می شود که شعر در خدمت مذهب و تبلیغ مذهبی قرار گیرد.
پادشاهان صفوی به مدح و اغراقات آن چندان علاقه ای نشان نمی دهند. غالباً شعر در نظر آنان جزو مناقب و مراثی امامان و اهل بیت چیزی نیست و شاعران مدیحه سرا که جز اغراق و تملق چیزی ندارند مورد بی اعتنایی قرار می گیرند. برخی از شاعران به دربار بابریه می روند و بسیاری به شعر مذهبی خاص مرثیه روی می آورند.
از آنجا که دربار ایران به شاعران روی خوش نشان نمی دهد، قصیده سرایی خاصه مدیحه ضعیف می شود و از رونق می افتد. همین امر باعث می گردد که شعر از دربار خارج شود و در میان مردم و طبقات مختلف اهل حرفه و کسب بیفتد. مدرسه ها که در دوره سلجوقیان رونقی گرفته بودند، به تدریج از میان می روند. در نتیجه علوم مختلف اسلامی، اعتبار و اهمیت خود را از دست می دهد. شاعران که غالباً اهل حرفه و کسب و کارند از مدرسه و علوم مدرسه فاصله می گیرند.
از این رو، از یک طرف سنتهای درباری و از طرف دیگر علوم مدرسه ای در شعر فارسی فراموش می شود و به جای این هر دو، سنتهای مذهبی خاصه تشیع و حکمت عامیانه وارد شعر می گردد. معانی و بافت کلام در شعر به تدریج تغییر می کند و سبک هندی یا اصفهانی متولد می شود.
از معانی شعری که در این سبک مورد توجه است یکی مرثیه است و منقبت و دیگر غزل عاشقانه با مضامین مختلف آن. در باب مرثیه شاعران غالباً به مناسبت خوشایند پادشاهان و یا بنا به اعتقاد خودشان گرایشی بدین معنی پیدا می کنند، در کتاب عالم آرای عباسی در شرح حال شاه طهماسب صفوی آمده است که چون شاعری وی را مدح می کند در جواب او می گوید:
"من راضی نیستم که شعرا زبان به مدح و ثنای من آلایند بلکه باید قصاید در شأن شاه ولایت و ائمه معصومین علیهم السلام بگویند وصله، اول از ارواح مقدسه حضرات و بعد از آن، از ما توقع نمایند."
این طرز فکر البته منحصر به شاه طهماسب نیست، غالب پادشاهان خاندان صفوی نیز همین اندیشه را دارند. از همین روست که اکثر شاعران این عصر به مرثیه روی می آورند و محتشم کاشانی (متوفی به سال 996 ه.ق) آن را به اوج کمال می رساند.
غزل از مهم ترین معانی شعری سبک هندی است. جوهر اصلی معانی غزل در این دوره عشق است.عشق با نوعی لاابالیگری و رندی و فساد و بی بند و باری همراه با مبالغات مربوط به سوز و گداز عاشقانه و معاملات عاشق و معشوق و خضوع فوق العاده و اظهار تواضع بیش از حد نسبت به معشوق.
با این همه، نوعی واقع گویی با مکتب وقوع در سبک هندی خاصه در غزل به وجود می آید که حاکی است از معاملات واقعی احوال عشق و عاشقی بر مبنای تجارب زندگی روزمره. مثلاً در این ادبیات دقت کنید که چگونه شاعر از تجارب واقعی زندگی عاشقانه خود سخن می گوید:
به هر مجلس که جا سازم حدیث نیکوان پرسم ----- که حرف آن مه نامهربان را در میان پرسم
مرهم ناز مکن بر دل ریشم ضایع ----- که جگر سوخته داغ نهان دگرم
جلوه ی قد توام زود ز پا می افکند----- گر نمی برد ز جا سرو روان دگرم
اما این واقع گرایی در عشق به تدریج در پرده ای از خیال پردازی فرو می رود و نوعی پیچیدگی و ابهام در آن به وجود می آِد که نه تنها شور و هیجان را از غزل می گیرد بلکه درک آن را محتاج تامل فراوان می سازد. مثلاً در این بیت که آن را عبدالقادر در بیدل راجع به تبسم معشوق گفته است:
تبسم که به خون بهار تیغ کشید؟------ که خنده بر لب گل نیم بسمل افتاده است
این ابهام به چشم می خورد، در صورتی که شاعر می خواهد بگوید تبسم معشوق چنان زیباست که خنده گل در مقابل آن هیچ جلوه ای ندارد. یا در این بیت از ملاجمال لاهوری:
دهان تنگش از من چشمه حیوان نهان می داشت ----- خطش سر زد ز لب کای تشنه جان من خضر این را هم
که پیچیدگی آن لطف شعر را از میان برده است. اما در غزل به غیر از مضامین عاشقانه، عرفان و فلسفه و اخلاق نیز وجود دارد و مثلاً در شعر شاعری مانند صائب فلسفه با عرفان به هم می آمیزد و شاعر که مثل صوفی از استدلال می گریزد، مثل واعظ به تمثیل می پردازد.
در سبک هندی البته قالب غزل بیش از قالب های دیگر اهمیت می یابد و شعرای بزرگ این مکتب مانند صائب تبریزی، نظیری نیشابوری، کلیم کاشانی، فیض دکنی، عرفی شیرازی و بیدل هندی و امثال آنان بدان توجه فراوان دارند. قالب قصیده و مثنوی نیز تا حدی رواج دارد و کسانی مانند محتشم کاشانی، طالب آملی، قدسی مشهدی به سرودن قصیده و کسانی مانند عرفی، کلیم، زلالی خونساری به ساختن مثنوی گرایش و علاقه دارند. با این همه در این قالب ها جز در مرثیه چیز تازه ای ارائه نمی دهند.
به طور کلی خصایص اصلی سبک هندی عبارت است از:
اجتناب از سادگی بیان، سعی در رقت فکر و خیال و رعایت ایجاز در الفاظ و جست و جوی در مضامین پیچیده و تعبیرات بی سابقه، آوردن ترکیبات غریب و کلمات نامأنوس و نازک کاری و مضمون آفرینی و نیز غرابت در تشبیهات و استعارات و آفرینش خیال و توجه به تمثیلات و ارسال المثل ها بر مبنای استفاده از تجارب روزمره و اشخاص و اشیاء تا حدی که نشان دهنده تاثیر محیط زندگی در شعر باشد.
گذشته از این ها عدم توجه به صحت و متانت استعمال زبان و توجه به لغات محاوره ای و الفاظ بازاری و در واقع ترجیح جانب معنی بر جانب لفظ و در نتیجه وجود اشعار سست و بی ارزش از خصایص عمده سبک هندی است.
توجه به اوهام و خرافات و رواج حکمت عامیانه، بیان احوال شخصی و عواطف مربوط به زن و فرزند و خویش و پیوند نیز از خصوصیات این سبک به شمار می رود.
مضمون آفرینی و به جست و جوی مضامین بکر و ناگفته و نشناخته رفن چنان که قبلاً هم اشاره شد چندان در سبک هندی رواج می یابد که کار به ابتذال می کشد. مثلاً محمد طاهر غنی کشمیری از این که ساقه نرگس مانند قلم تهی است و از زمین آب می گیرد و کسی که درد دندان دارد باید با قلم نی آب بخورد، در تشبیه معشوق و رقابت نرگس با آن، و سیلی خوردن وی از دست صبا، چنین مضمون عجیبی می سازد:
نرگس از چشم تو دم زد، بر دهانش زد صبا----- درد دندان دارد اکنون می خورد آب از قلم
یا شوکت بخاری از سایه مژه چشم مور، قلم مو می سازد و به دست مصور می دهد تا دهان تنگ یار را بدان تصویر کند:
ز سایه مژه چشم مور بست قلم----- چو می کشید مصور دهان تنگ تو را
پرگویی نیز از خصایص شعر سبک هندی است. شاعران این عصر غالباً در تمام مدت عمر به شعر گویی یا به عبارت دیگر شعر بافی سرگرمند. مثلاً گویند شاعری به نام عواصی یزدی، روزی پانصد بیت شعر می گفته است و نود سال عمر کرده. وی در چهل سال پیش از مرگش گفته است:
ز شعرم آنچه اکنون در حساب است ----- هزار و نهصد و پنجه کتاب است
حتی شاعری بزرگ مثل صائب تبریزی ظاهراً تا دویست هزار بیت شعر گفته است که میان شاعران بزرگ این مکتب وجود داشته سبب می شده است که اشعار سست و بی معنی به فراوانی سروده شود.
اما در میان این اشعار سست و ناهنجار بعضی ادبیات زیبا و لطیف و هنرمندانه به وجود می آمده که غالباً شهرت می یافته است. از این روست که گاه تک بیتهای ممتازی می توان در شعر شاعران این سبک یافت که مایه شهرت آنهاست. این مفردات غالباً دارای نکات و لطایف هنری است و مانند امثال زبان زد عموم می گردد.
__________________________________________________ _____________________________________
بازگشت ادبی
بازگشت ادبی شیوه و سبک خاصی نیست بلکه نوعی تقلید از گذشته است.
این نهضت از اواخر قرن دوازدهم هجری شروع شد و در اول مرکز اولیه آن اصفهان بود.
علت ظهور این نهضت نه تنها تاسیس دولت قاجاریه و تشویق و علاقه پادشاهان و شاهزادگان قاجاریه به مدیحه و شعر درباری است بلکه بنا به قول ملک الشعرای بهار غالب شاعران این دوره به علت ابتذالی که در شیوه هندی راه یافته بود، از آن شیوه خسته شده بودند و به احیای شعر گذشته ایران رو آوردند.
این نهضت ابتدا در اصفهان آغاز می شد و شاعرانی مانند سید محمد شعله اصفهانی، میر سید علی مشتاق، لطفعلی بیگ آذربیگدلی و سید احمد هاتف اصفهانی به مخالفت با شیوه هندی، دست به سرودن اشعاری به شیوه شاعران متقدم مانندسعدی و حافظ می زدند. سپس در زمان سلطنت آغامحمدخان قاجار، عبدالوهاب نشاط اصفهانی انجمن ادبی در همان شهر تشکیل می داد و شاعران را به سرودن اشعاری به شیوه قدما خاصه به سبک عراقی تشویق کرد.
چندی بعد در زمان فتحعلی شاه "نشاط" به تهران می آمد و به دستور او انجمنی ادبی تشکیل می داد به نام "انجمن خاقان" که زیر نظر خود فتحعلی شاه کار می کرد.
این انجمن در واقع در جایی برای جمع شدن شاعران درباری و تجدید حیات شعر درباری بود.
هدف شاعران در این انجمن احیای شعر کهن، یعنی سبک خراسانی و عراقی بود.
شاعرانی مانند صبا، نشاط، مجمر، سحاب، وصال شیرازی غالباً به شیوه گذشته شعر می سرودند و به مدح فتحعلی شاه و شاهزادگان و تقلید از انواع و قالب های مختلف شعر پیشینیان سرگرم شدند و به این ترتیب روند شعر فارسی در تمام قرن سیزدهم یعنی تا زمان سلطنت ناصرالدین شاه با این رویه پیش می رود.
از معروف ترین شاعرانی که در قرن سیزدهم و قسمتی از قرن چهاردهم بدین شیوه شعر سروده اند می توان به فروغی بسطامی، قاآنی شیرازی، سروش اصفهانی و ملک الشعرای بهار اشاره کرد.
این شاعران هر چند گه گاه اشعار نسبتاً خوبی هم دارند اما بیشتر نیروی خود را صرف محکوم کردن شیوه هندی کرده و اکثراً از پیشینیان تقلید کرده اند.
soleares
10-15-2006, 03:44 PM
مقدمه
منظور از قالب یک شعر، شکل آرایش مصراعها و نظام قافیه آرایی آن است. شعر به مفهوم عام خود نه در تعریف می گنجد و نه در قالب، ولی شاعران و مخاطبان آنها، به مرور زمان به تفاهم هایی رسیده اند و شکلهایی خاص را در مصراع بندی و قافیه آرایی شعر به رسمیت شناخته اند.
به این ترتیب در طول تاریخ، چند قالب پدید آمده و ؛ شاعران کهن ما کمتر از محدوده این قالبها خارج شده اند. فقط در قرن اخیر، یک تحوّل جهش وار داشته ایم که اصول حاکم بر قالبهای شعر را تا حدّ زیادی دستخوش تغییر کرده است.
1- قالبهای کهن
در قالبهای کهن، شعر از تعدادی مصراع هموزن تشکیل می شود. موسیقی کناری نیز همواره وجود دارد و تابع نظم خاصی است.
هر قالب، فقط به وسیله نظام قافیه آرایی خویش مشخّص می شود و وزن در این میان نقش چندانی ندارد. از میان بی نهایت شکلی که می توان برای قافیه آرایی داشت، فقط حدود چهارده شکل باب طبع شاعران فارسی قرار گرفته و به این ترتیب، قالبهای شعری رایج را پدید آورده است :
قصیده
مثنوی
غزل
قطعه
ترجیع بند
ترکیب بند
مسمط
مستزاد
رباعی
دو بیتی
تصنیف
چهارپاره
مفرد
تضمین
2- قالبهای نوین
تا اوایل قرن حاضر هجری شمسی ،شاعران ما دو اصل کلی تساوی وزن مصراعهای شعر و نظم ثابت قافیه ها را رعایت کرده اند و اگر هم نوآوری در قالبهای شعر داشته اند، با حفظ این دو اصل بوده است. در آغاز این قرن، شاعرانی به این فکر افتادند که آن دو اصل کلّی را به کنار گذارندو نوآوری را فراتر از آن حدّ و مرز گسترش دهند. شعری که به این ترتیب سروده شد، شکلی بسیار متفاوت با شعرهای پیش از خود داشت.
در این گونه شعرها، شاعر مقیّد نیست مصراعها را وزنی یکسان ببخشد و در چیدن مصراعهای هم قافیه، نظامی ثابت را چنان که مثلاً در غزل یا مثنوی بود رعایت کند. طول مصراع، تابع طول جمله شاعر است و قافیه نیز هرگاه شاعر لازم بداند ظاهر می شود. در این جا آزادی عمل بیشتر است و البته از موسیقی شعر کهن بی بهره است.
پدیدآورنده جدی این قالبها را نیما یوشیج می شمارند،. البته پیش از نیما یوشیج نیز اندک نمونه هایی از این گونه شعر دیده شده است، ولی نه قوّت آن شعرها در حدّی بوده که چندان قابل اعتنا باشد و نه شاعران آنها با جدّیت این شیوه را ادامه داده اند.
نوگرایی نیما و پیروان او، فقط در قالبهای شعر نبود. آنها در همه عناصر شعر معتقد به یک خانه تکانی جدّی بودند و حتّی می توان گفت تحوّلی که به وسیله این افراد در عناصر خیال و زبان رخ داد، بسیار عمیق تر و کارسازتر از تحوّل در قالب شعر بود.
شاعران کهن سرا می کوشیدند نظام موسیقیایی را حفظ کنند هرچند در این میانه آسیبی هم به زبان و خیال وارد شود و شاعران نوگرا می کوشند آزادی عمل خویش در خیال و زبان را حفظ کنند هرچند آسیبی متوجه موسیقی شود. پس می توان گفت پیدایش شعر نو، ناشی از یک سبک و سنگین کردن مجدّد عناصر شعر و ایجاد توازنی نوین برای آنها بوده است.