مقدمه و تاریخچه
عقب ماندگی ذهنی یا باصطلاحخ دیگر نارسایی رشد قوای ذهنی موضوع تازه و جدیدی نیست بلکه در هرد دوره و زمان افرادی در اجتماع وجود داشته اند که از نظر فعالیت های ذهنی در حد طبیعی نبوده اند.
بخصوص از روزی که بشر زندگی اجتماعی را شروع کرده موضوع کسانی که به عللی قادر نبودند خود را با اجتماع هماهنگ سازند مطرح بوده است.
اجتماع برای مصلحت، تعصب یا سالم سازی بعضی از این افراد را تحمل کرده، عده ای را محبوس می ساخت یا به مرگ محکوم می نمود.
از مجموعه مدارک به دست آمده چنین استنباط می شود که تا قرن 18 این افراد مورد توجه و لطف نبوده و حتی پزشکان از پذیرفتن و درمان آنان خودداری می کردند.
اصطلاح بیگانه یا خارجی که به فرانسه ((آدینه)) و به انگلیسی (( ایلین)) گفته می شود برای مجانین و ((الینیست)) برای روان پزشکان و پزشکان معالج این بیماران از قدیم الایام به کاررفته و این کلمات از ((آلینوس)) لغت یونانی مشتق شده است و علت آن این بوده است که عقب ماندگان ذهنی را مانند مجانین ، بیگانه از اجتماع می دانستند.
اگرچه بعداً متوجه شدند که این بیماران با محیط و اجتماع بیگانه نیستند بلکه به عمل ضایعات مغزی تماس آنها با عالم خارج تغییر کرده است.
بقراط حکیم یونانی نیز به ضایعات مغزی این افراد اشاره کرده و اختلالات رفتاری و کمبودهای هوشی آنها را مربوط به این نوع ضایعات دانسته است.
در قوانین روم قدیم، اسپارت ها وحتی رژیم نازی کشتن و از بین بردن افراد عقب مانده ذهنی را مجاز می دانستند .
برعکس بعضی مذاهب آسیایی مانند کنفوسیوس در چین که پیروان آن معتقدند ((آنچه برای خود نمی پسندی به دیگران روا مدار)) و زرتشت در ایران مردم را تشویق می کردند که با بیماران روانی و عقب مانده ذهنی رفتاری انسانی داشته باشند و تا آن جا که ممکن است به آن ها کمک کنند.
تا اوایل قرن نوزدهم کتاب یا رساله علمی قابل قبولی در زمینه ی عقب مانده ها و افراد مبتلا به اختلالات رفتاری یا باصطلاح ((ناسازگار)) نوشته نشده بود و به طوری که قبلاً نیز اشاره شد به این نوع بیماری ها جنون یا دیوانگی می گفتند.
در اواخر قرن 18 (1794) روان پزشک معروف فرانسوی که به حق او را باید بنیان گذار روان پزشکی جدید نامید به نام ((فیلیپ ئینیل)) به سرپرستی بیمارستان روانی ((بی ستد)) در پاریس که مخصوص بیماری های روانی مردان بود انتخاب شد.
اولین اقدام او بازکردن زنجیر از پا و گردن بیماران بود و برخلاف تنبیه و شکنجه، که درمان بیماران روانی و عقب ماندگان ذهنی آن زمان بود، به د لجویی آنان پرداخت و برای آنان برنامه های تفریحی و گردشی در نظر گرفت.
این روش بعدها به درمان اخلاقی مشهور شد زیرا پنیل بود که زندان را تبدیل به بیمارستان کرد.
انگیزه و علت تمایل پنیل برای خدمت به بیمارستان روانی این بود که یکی از دوستانش دچار کسالت روانی شد و او را به زنجیر بسته و به دارالمجانین انداختند.
فیلیپ پنیل از دیدن این منظره سخت متاثر شد و به فکر افتاد که به نحوی به این بیچارگان کمک کرده و آنها را از قید و بند رها سازد.
بعداً ((اسکیدول)) برنامه های فیلیپ پنیل را در بیمارستان روانی ((زنان پاریس)) به مورد اجرا گذاشت.
اولین بار در سال (1801) فیلیپ پنیل در کتابی به نام (( رساله ی پزشکی فلسفی درباره جنون شوق و شور)) که نتیجه 10 سال مطالعات او بوده به چهار گروه بیماریهای روانی اشاره کرد و عقب ماندگی ذهنی را گروهی از بیماریهای روانی دانست.
فیلیپ پنیل بیماری های روانی را به 4 گروه تقسیم کرد:
1 ملانکویی یا مالیخولیا 2 مانی یا جنون شور و شوق (شیدائی) 3 جنون 4 عقب ماندگی های ذهنی .
در حقیقت اولین دوره توجه به مسائل بیماران روانی و عقب ماندگی های ذهنی انقلاب کبیر فرانسه و برابری حقوق بشر بود و در همین برنامه های انقلابی بود که مراقبت، درمان و آموزش کلیه افرادی که به سن تحصیل رسیده بودند مطرح شد و انقلاب صنعتی دولتها را به تعلیم و تربیت کلیه افراد کشور موظف کرد و از همین جا مسئله کودکان استثنائی مورد توجه قرار گرفت.
روش پنیل در کشورهای دیگرطرفداری پیدا کرد به طوری که ((ویلیام تیوک)) روش پنیل را در سال (1796) در انگلستان به مورد اجرا گذاشت.
در اوایل قرن نوزدهم پزشک فرانسوی به نام ((ایتارد)) به تربیت کودکی وحشی پرداخت این کودک توسط دوشکارچی در جنگل های ((آویرون)) فرانسه پیدا شده بود.
کودک عقب ماندگی بسیار عمیق داشت.
تکلم را به صورت صداهای حلقی انجام می داد و از نظر عاطفی و اجتماعید محدودیتهای کامل داشت.
ایتارد تربیت این کودک را در موسسه کرولالهای پاریس که خود رئیس آن بود به عهده گرفت.
اگرچه معالجات وی موثر واقع نشد ولی راه جدیدی برای پیشرفت در نحوه آموزش و پرورش افراد عادی، عقب مانده های ذهنی و حتی معلولین که امروزه آن را روشهای آموزش رسمی و بصری می گویند گردید.
شاگرد و همکار ایتارد دکتر ((سگن)) در سال (1837) موسسه ای برای عقب مانده های ذهنی در پاریس ایجاد کرد و در سال (1846) یعنی ده سال بعد کتابی به نام درمان اخلاقی بهداشت و آموزش کودکان عقب مانده نوشت و روش ((حواس حرکتی)) را در آموزش کرو لال ها به کار برد.
در سال (1848) به امریکا رفت و در سال (1881) یک سال قبل از مرگش کتابی به نام ابلهی و درمان آن با روش فیزیولوژیک نوشت.
یکی از اقدامات مهم ((سگن)) تهیه دستگاه ساده ای بود که به نام آزمون مهره ای معروف است.
این دستگاه برای آزمایش استعداد کودکان و پرورش ادراکات حسی مانند بینایی و شنوایی به کار می رود.
در این آزمون کودک باید مهره های چوبی را که به شکلها و اندازه های مختلف بریده شده اند در محل خودشان که به همان شکل و اندازه در تخته ی چوبی کنده شده است بگذارد و به همین جهت بعضی به این آزمون نام آزمون تخته ی چوبی نیز داده اند.
لازمه ی اجرای این آزمون تشبیه شکل و اندازه ی مهره ها با جاهای خالی در تخته است که گاه خوبی برای رشد عقلی کودکان می باشد.
این آزمون را که جنبه ی عملی دارد در کودکان خردسال، نابینایان و ناشنوایان می توان به کار برد و از آن جا که انجام آن احتیاجی به تکلم ندارد و شخص فقط می تواند با مهارت خود مهره ها را در تخته ی چوبی جای دهد لذا در همه ی کشورها قابل اجرا است.
نمره ی آزمودنی بستگی دارد به سرعتی که کار را انجام می داده و تعداد اشتباه هایی که مرتکب شده است.
روش فیزیولوژیک سگن از نظام خاصی برخوردار است.
سگن معتقد بود که رشد عمومی بدن را اعم از قسمتهای جسمانی یا روانی می توان با روش های خاص تربیتی بهبود بخشید .
همان طوری که با فعالیت های ورزشی و انجام دادن حرکات بدنی می توان به تربیت عضلات اقدام کرد.همان طورهم می توان با تمرین های خاص دقت ، اراده، ادراک و حافظه را تقویت کرد اگرچه کودکان عقب مانده در تمام فعالیتها با کودکان عادی فرق دارند.
کارهای سنگین باعث شد که خانم ماریا مونتسوری از ایتالیا به آموزش و پرورش عقب ماندگان ذهنی و کودکان کودکستانی پرداخت.
در اوایل قرن بیستم توجه به اصلاح نژاد بشر در دستور کار قرار گرفت و تاکید شد که 90 درصد عقب ماندگیها به علت عوامل ارثی است لذا موضوع نازا کردن عقب مانده ها به سر زبان ها افتاد و تا سال (1995) در 28 ایالت امریکا به توصیه کمیته ی پژوهشی بخش اصلاح نژاد انجمن زادو ولد امریکا نازاکردن عقب مانده ها به صورت قانون درآمد که به موجب آن هزاران عقب مانده نازا شدند.
بالاخره در قرن بیستم بود که عقب ماندگیهایی که به علل اختلالات متابولیکی، نقصهای کروموزومی ، بیماری های مادر در دوران بارداری و عوارض زایمانها و هزاران علل دیگر که باعث بروز این عوارض در کودکان می شوند کشف شد و راه را برای پژوهش و درمان این افراد هموار ساخت.
در امریکا اگرچه تا سال (1950 ) برای کودکان عقب مانده ذهنی از طرف عده ای از اولیای این کودکان انجمن هایی افتتاح شده بود ولی از سال (1960) به بعد د ستور ((جان اف کندی)) رئیس جمهور وقت برنامه مفصل و دقیقی تهیه و عقب ماندگی ذهنی از نظر پزشکی، آموزشی ، روان شناسی، اجتماعی، قضایی توسط متخصصان و کارشناسان مورد مطالعه قرار گرفت و جزء برنامه های رسمی دولت شد.
عواملی که تقریباً باعث شده توجه همه ی کشورها و طبقات مختلف به طرف افراد مبتلا به نارسایی عقلی معطوف شود در سه قسمت : 1 میزان شیوع کودکان عقب مانده 2 پیشرفت علوم پزشکی
3 اهمیت موضوع از نظر اقتصادی و بهداشت روانی مورد بررسی قرار می گیرد.
مقدمه و تاریخچه
امروزه کمتر کسی را می توان سراغ داشت که از دانش روانشناسی بی نیاز باشد.
این علم با همه ی جوانب زندگی ما در ارتباط است.
مثلاً می پرسیم: شیوه ی فرزند پروری والدین شما چه اثری در شیوه ی فرزند پروری خود شما دارد؟
بهترین شیوه برای ترک وابستگی دارویی کدام است؟
آیا مردها هم می توانند به خوبی زنان از نوزادان مراقبت کنند؟
آیا در خواب هیپنوتیسمی می توان تجربه های دوران کودکی را با جزئیات بیشتری به خاطر آورد؟
ابزارهای مورد استفاده در کارخانه های برق هسته یی چگونه باید طراحی شوند تا اشتباههای آدمیان به حداقل ممکن برسد؟
فشار روانی دراز مدت چه تاثیری بر دستگاه ایمنی بدن آدمی دارد؟
آیا در درمان افسردگی ، روان درمانی موثرتر از دارو درمانی است؟
آیا با استفاده از داروهایی که انتقال عصبی را تسهیل می کنند می توان یادگیری را بهبود بخشید؟
روانشناسان با این پرسشها و پرسشهای بسیاری از ا ین گونه سروکار دارند.
روانشناسی در عین حال از طریق تاثیری که بر قوانین و سیاست دولت دارد بر زندگی ما اثر می گذارد.
قوانین مربوط به تبعیض نژادی، مجازات اعدام، هرزه نگاری، رفتار جنسی، و مسئولیت پذیری افراد در برابر اعمال خود، همه از نظریه ها و پژوهشهای روانشناختی اثر می پذیرند.
برای مثال، قوانین مربوط به انحراف جنسی طی چهل و پنج سال اخیر دستخوش تغییرات چشم گیری شده اند، زیرا که بسیاری از اعمال جنسی که در گذشته انحراف به حساب می آمدند اینک اعمالی ((بهنجار)) به شمار می آیند، به این معنی که انبوه کثیری از مردم به آنها دست می زنند.
به عنوان نمونه یی دیگر، می توان تاثیر صحنه های خشونت بار تلویزیون را بر کودکان در نظر گرفت.
تنها پس از آن که پژوهشها شواهدی در مورد زیان بار بودن این برنامه ها به دست داد، مردم خواستار تغییراتی در برنامه های تلویزیون شدند به نحوی که از میزان برنامه های پر خشونت در اوائل شب کاسته شود.
با توجه به این که روانشناسی به تمام وجوه زندگی ما اثر می گذارد، شایسته است حتی کسانی که در پی کسب تخصص در این رشته نیستند آگاهی مختصری از واقعیتهای بنیادی و روشهای پژوهش در این علم داشته باشند.{روانشناسی} تا 80 سال پیش روانشناسی را مطالعه ی روح و روان و روانشناس را فردی می دانستند که رویدادهای درونی، ذهنی و مغزی را مثل تصورات ، خاطرات، افکار و احساسات مطالعه می کند.
طبق این تعریف روانشناسی شاخه ای از ذهنی ترین بخش دانش انسان، یعنی فلسفه بود.
اما از اوایل قرن بیستم با پیشرفت سریع دو علم زیست شناسی و فیزیک، روانشناسی نیز مطالعه ی ذهنی (زندگی روانی) را کنار گذاشت و بر مشاهده و مطالعه ی رفتار موجودات پرداخت.
البته هنوز نیز روانشناسان فرایندهای ذهنی را مطالعه می کنند اما این کار را نه به صورت ثبت ادراکات و احساسات بلکه به شیوه عینی و علمی انجام می دهند.
متاسفانه هنوز در کشور ما بسیاری از مردم، روانشناسی را با کف بینی و احضار روح یکی می دانند و ما می بینیم که کتاب هایی با موضوعات فوق، به عنوان کتاب های روانشناسی، فروش فوق العاده ای دارند.
در حالی که روانشناسی شاخه ای از علوم زیستی است که هم به مطالعه عینی رفتار قابل مشاهده می پردازد و هم به فهم و درک فرایندهای ذهنی که مستقیماً قابل مشاهده نبوده و بر اساس داده های رفتاری و عصب زیست شناختی قابل استنباط است، توجه دارد.
معرفی گرایشهای روانشناسی
حال برای آشنایی بیشتر با روانشناسی باید ببینیم گروه های گوناگون روانشناسان چه کارهایی می کنند و رشته های تخصصی در روانشناسی کدامند.
در حدود 50 درصد افرادی که در روانشناسی درجات علمی پیشرفت دارند در مدارس عالی و دانشگاهها کارمی کنند.
اینان علاوه بر تدریس ، ممکن است بخش عمده ی وقت خود را به پژوش یا مشاوره اختصاص دهند.
عده یی از آنان در آموزشگاه ها، بیمارستان ها ، درمانگاه ها، موسسات پژوهشی سازمان های دولتی، یا در مراکز تجاری و صنعتی به کار اشتغال دارند.
گروهی دیگر نیز سرگرم کار خصوصی مستقل هستند و در مقابل دریافت حق الزحمه ، خدمات خود را به مردم عرضه می کنند.
حال برای آشنایی بیشتر با روانشناسی باید ببینیم گروه های گوناگون روانشناسان چه کارهایی می کنند و رشته های تخصصی در روانشناسی کدامند.
گروهی دیگر نیز سرگرم کار خصوصی مستقل هستند و در مقابل دریافت حق الزحمه ، خدمات خود را به مردم عرضه می کنند.
تعداد و درصد تخصص های گوناگون روانشناسان امریکا با درجه ی دکتری در 1977 و 1987، درصد تغییر طی دهه ی فوق نیز ارائه شده است.
اینک به توصیف کوتاهی از برخی حوزه های تخصصی در روانشناسی می پردازیم.
روانشناسی زیست شناختی این حوزه ، قلمرو تخصصی افرادی است که دیدگاه زیست شناختی دارند.
روانشناسان زیست شناس که روان شناسان فیزیولوژی نگر نیز نامیده می شوند، سعی دارند رابطه ی بین فرایند های زیست شناختی را با رفتار کشف کنند.
روانشناسی آزمایشی این حوزه قلمرو فعالیت روانشناسان رفتارگرا و شناخت گرا است.
اینان با استفاده از روش آزمایشی ، نحوه ی واکنش به محرکهای حسی،ادراک جهان، یادگیری و به خاطر سپردن ، استدلال، و پاسخدهی هیجانی را در آدمیان (و جانداران دیگر) بررسی می کنند.
روانشناسی رشد، روانشناسی اجتماعی، و روانشناسی شخصیت همپوشی زیادی بین سه حوزه ی روانشناسی رشد، اجتماعی و شخصیت وجود دارد.
روانشناسان رشد با رشد آدمی و عواملی که رفتار را از بدو تولد تا پایان زندگی شکل می دهند، سروکار دارند.
این روانشناسان ممکن است به بررسی توانایی معینی مثلا نحوه ی رشد زبان کودک در حال رشد یا دوره ی معینی از زندگی ـ مثلا دوره ی نوباوگی بپردازند.
فارغ التحصیلان دوره های دکتری روانشناسی: تعداد فارغ التحصیلان دوره های دکتری روانشناسی در امریکا در 1975 و پانزده سال بعد در 1990 ، بر حسب رشته ی تخصصی ، درصدها شاخص نسبت فارغ التحصیلان دوره ی دکتری به تفکیک زن و مرد است.
بخش عمده ی رشد آدمی، ماهیتی اجتماعی دارد.
روانشناسان اجتماعی به مطالعه ی تاثیری که تعامل های آدمی با دیگران ، در نگرشها ورفتار او دارد، علاقمندند.
این روانشناسان رفتار گروه ها را نیز بررسی می کنند.
تا آنجا که شخصیت فرآورده یی است حاصل عوامل اجتماعی و رشدی، ناچار روانشناسی شخصیت نیز با این دو مقوله همپوشی دارد.
روانشناسان شخصیت با مطالعه ی تفاوتهای فردی در بین آدمیان سروکار دارند، و به بررسی شیوه های طبقه بندی افراد برای مقاصد عملی و نیز شناخت صفات یگانه ی آنان علاقمندند.
روانشناسان بالینی و مشاوره : در کشور آمریکا بیشترین شمار روانشناسان را روانشناسان بالینی تشکیل می دهند .
این متخصصان سروکارشان با کاربرد اصول روانشناختی در امر تشخیص و درمان مشکلات هیجانی و رفتاری از قبیل بیماری روانی، اعتیاد دارویی، و تعارض های زناشویی و خانوادگی است.
بسیاری از روانشناسان بالینی به رویکرد روانکاوی گرایش دارند اما گروه در خور توجهی از آنان نیز پیرو رویکردهای رفتاری ، شناختی و پدیدار شناختی هستند.
روانشناسان مشاوره وظایفی مشابه روانشناسان بالینی دارند، هرچند معمولاً سروکارشان با مشکلات خفیف تر است، و اکثراً با دانش آموزان دوره ی متوسطه و دانشجویان کار می کنند.
روانشناسی آموزشگاهی و تربیتی : با توجه به این که آغاز مشکلات شدید هیجانی به نخستین سال های دبستان باز می گردد ، بسیاری از دبستان ها روانشناسی را به خدمت می گیرند که درس هایی در زمینه ی روانشناسی کودک، آموزش و پرورش ، و روانشناسی بالینی گذرانده باشند.
روانشناسان آموزشگاهی در زمینه ی ارزیابی مشکلات یادگیری و هیجانی به صورت انفرادی با کودکان کار می کنند .
روانشناسان تربیتی در زمینه ی یادگیری و تدریس تخصص دارند.
این روانشناسان به جز مدارس معمولاً به استخدام دانشکده های علوم تربیتی دانشگاه ها نیز در می آیند و در زمینه های پژوهش در مسائل تدریس یا کمک به تربیت معلمان فعالیت می کنند.
روانشناسی صنعتی و مهندسی : روانشناسان صنعتی که گاهی روانشناسان سازمانی نامیده می شوند، معمولاً در شرکت ها کار می کنند.
سروکار این روانشناسان با مسائلی است از قبیل گزینش افراد مناسب برای مشاغل و تدوین برنامه های آموزش شغلی.
روانشناسان مهندسی که گاه مهندسان عوامل انسانی نیز نامیده می شوند در زمینه ی بهسازی رابطه ی بین آدمها و ماشین ها فعالیت دارند، و کمک می کنند ماشین ها به گونه یی ساخته شوند که اشتباهات آدمی به حداقل برسد.
روانشناسی و آموزش کودکان استثنایی کاربرد یافته های روانشناسی در رابطه با کودکان استثنایی (تیز هوشان و معلولین جسمانی) است.
توانایی های لازم: زیست شناسی و شیمی در این رشته، اهمیت زیادی دارد و باید پایه علوم زیستی دانشجوی این رشته قوی باشد.
به همین دلیل امروزه دانشجویان این رشته از بین دو گروه آزمایشی علوم انسانی و علوم تجربی پذیرفته می شوند.
از سوی دیگر آمار و ریاضی و زبان انگلیسی در این رشته کاربرد و اهمیت زیادی دارد.
دانشجوی این رشته باید نسبت به اطراف و جامعه خود دید عمیقی داشته باشد تا بتواند ظرافت های رفتاری افراد را درک کند و به ویژگی های روانی افراد پی ببرد.
موقعیت شغلی در ایران : امروزه روانشناسی با همه جنبه های زندگی ما ارتباط دارد و هر اندازه که جامعه پیچیده تر شود، روانشناسی نیز نقش مهمتری در حل مسائل آدمی به عهده می گیرد.
این به معنای فرصت های شغلی متنوع و گسترده برای فارغ التحصیلان رشته روانشناسی است.
به گفته کارشناسان این رشته، آینده ی روانشناسی در کشور ما روشن و امید بخش است و فارغ التحصیلان این رشته باید آینده خود را در فردا ببینند .
چون کشور ما یکی از کشورهای در حال توسعه است و بدون بهره گیری از شاخه های مختلف روانشناسی نمی توانند توسعه همه جانبه داشته باشد.
از سوی دیگر کشور ما، کشور جوانی است و امروزه یکی از دغدغه های خانواده ها، حفظ بهداشت روانی و بالا بردن سطح دانش فرزندانشان می باشد که این دو مهم نیز به یاری شاخه های مختلف روانشناسی از جمله روانشناسی رشد و روانشناسی تربیتی امکان پذیر است.
البته در حال حاضر فارغ التحصیلان این رشته بیشتر جذب آموزش و پرورش می شوند یا در شرکت ها و سازمان ها به عنوان کارشناس روانشناسی فعالیت می کنند و عده ای نیز به عنوان دستیار متخصص روانشناسی بالینی یا روانپزشک مشغول به کار هستند.
دروس عمومی و تخصصی روانشناسی کودکان استثنایی دروس مشترک در گرایش های مختلف روانشناسی : روانشناسی عمومی، علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامی ، آمار توصیفی ، فیزیولوژی عمومی، کلیات فلسفه، مبانی جامعه شناسی، روانشناسی احساس و ادراک ، متون روانشناسی به زبان خارجی، آمار استنباطی ، روش تحقیق در روانشناسی، روانشناسی فیزیولوژیک، روانشناسی تجربی، روانشناسی رشد، روانشناسی یادگیری، روانشناسی تربیتی، روانشناسی اجتماعی، روانسنجی، انگیزش و هیجان، شخصیت، آسیب شناسی روانی، بهداشت روانی ، روانشناسی مرضی کودک، تاریخچه و مکاتب روانشناسی .
دروس تخصص گرایش روانشناسی استثنایی: روانشناسی مشاوره و راهنمایی، نظریه ها و کاربرد آزمون های شناختی، روانشناسی کودکان تیزهوش و روش های آموزش آنها، روانشناسی کودکان عقب مانده و روش های آموزش آنها، اختلالات تکلم و گفتار درمانی، روانشناسی تدریس به کودکان ناشنوا، روانشناسی تدریس به کودکان نابینا، متون روانشناسی کودکان استثنایی به زبان های خارجی، بهداشت روانی کودکان استثنایی و خانواده ، زمینه پیشگیری از تولد کودکان عقب افتاده، روانشناسی کودکان ناسازگار، روش های تغییر و اصلاح رفتار کودکان، سمینار مسائل کودکان استثنایی در جهان و ایران، پژوهش های علمی در روانشناسی و آموزش کودکان استثنایی.
با توجه به بررسی گرایش ها و تخصصهای روانشناسی لازم است که روانشناسی کودکان استثنایی کمی وسیعتر بررسی شود.
بررسی کودکان استثنایی مطابق آمار تائید شده سازمان های بین المللی از جمله یونسکو تعداد تقریبی افرادی که به لحاظ تفاوتهای محسوس فردی نیاز به برنامه های آموزشی ویژه دارند در هر جامعه بین 10 الی 15 درصد می باشد.
البته این تعداد شامل افراد عقب مانده ذهنی ، تیزهوش و سرآمد، نابینا و نیمه بینا، ناشنوا و نیمه شنوا، ناسازگار ، معلول جسمی و حرکتی ، دارای اختلال یادگیری و غیره می باشد.
بطور کلی طبق بررسیها و تحقیقات صاحبنظران آموزشی و محققان آموزش و پرورش استثنایی بطور متوسط حدود 12 درصد از کودکان و دانش آموزان سنین مدرسه رو ( 6 الی 17 سال) بشرح زیر بنحوی نیاز به بهره گیری از برنامه های آموزش ویژه دارند.
1ـ کسانی که دارای ناتوانیهای تکلمی هستند.
2ـ گروه ناسازگاران هیجانی و اجتماعی 3ـ گروه عقب ماندگان ذهنی 4ـ گروه کودکان سرآمد 5ـ گروه نابینایان (نیمه بینا و نابینا) 6ـ گروه معلولان جسمانی 7ـ گروه ناشنوایان و سخت شنوایان 8ـ دانش آموزانی که دارای اختلالات خاص یادگیری هستند.
9ـ گروهی که دارای بیماری های ویژه ای هستند (چون صرع) .
در کشور ما تعداد کودکان و دانش آموزان سنین مدرسه رو که نیاز به برنامه های ویژه دارند با در نظر گرفتن حدود 17 میلیون دانش آموز، حداقل 1700000 نفر خواهد بود.
تقریباً طبق آمارهای مختلف بین 1 تا 2 درصد جمعیت کشورها را کودکان با بهره هوشی کمتر از هفتاد یعنی افراد عقب مانده تشکیل می دهند.
با توجه به این آمار ، اگر جمعیت ایران را 60 میلیون حساب کنیم در حدود تا یک میلیون نفر عقب مانده ذهنی خواهیم داشت.
با توجه به آمار فوق کمتر معلمی ممکن است یکی 900000 دو نفر از شاگردانش نیازمندی خدمات ویژه آموزش نباشند.
در مورد آموزش همگانی در رابطه با پیشگیری از معلولیت و عقب ماندگی ذهنی باید متذکر شد که آموزش عمومی نقش مهمی در پیشگیری اولیه بازی می کند، مثلاً در مورد واکسیناسیون تا زمانی که آموزش عمومی صورت نگیرد و میزان آگاهی مردم افزایش نیابد و افراد جامعه از وجود وسایل پیشگیری اطلاعی نداشته باشند هر قدر هم برنامه های بهداشتی صحیح پیاده شده باشد، باز ممکن است نتیجه ی مطلوب حاصل نشود.
باید به مردم آموخت که معلولیت بلایی آسمانی نیست، بلکه یک معلولیت است و می توان با روش صحیح از قبیل کاستن ازدواج های خویشاوندی، مشاور ژنتیک و دیگر مسائل از شدت آن کاست.
در این مقاله بعد از ارائه ی تعاریف مربوطه ، علل عقب ماندگی ذهنی توضیح داده می شود و راهکارهای پیشگیری از بروز این نوع معلولیت ارایه می گردد.
عقب ماندگی ذهنی طبق تعریف ((تردگلد)) محقق آمریکایی ، عقب ماندگی ذهنی عبارت است از ((رشد ذهنی که شخص را در تطابق یا سازش با محیط خود ناتوان ساخته بطوریکه بدون نظارت و کمک غیر قادر به زندگی نمی باشد.
)) بنا به تعریف ((سازمان بهداشت جهانی)) عقب ماندگی ذهنی عبارت است از ((رشد ناقص یا متوقف شده ذهنی)) (غیر از عقب ماندگی ذهنی شدید) که شامل عقب ماندگی هوشی بوده و به نوع و درجه ای است که حساس یا ملزم به درمان طبی یا سایر مراقبت ها و تعلیمات مخصوص بیمار است.
((پیاژه)) روانشناس سوئیسی تعریف هوش و عقب ماندگی ذهنی را این طور بیان می کند البته در بسیاری از موارد مشاهده می گردد که ازدواج خویشاوندی صورت گرفته، ولی ناهنجاری مشاهده نگردیده به آن دلیل است که ضایعه ای در سلامت این خانواده در نسل های گذشته بوجود نیامده و یا اینکه ضایعه به قدری ضعیف و ناچیز است که قدرت بروز نمی یابد.
لذا ازدواج خویشاوندی یا هم خونی موردی نیست که به طور صددر صد به بروز ناهنجاری منجر گردد.
بلکه فقط احتمال بروز ناهنجاریها یا معلولیت را زیاد می کند.
تحقیقات گوناتگونی که تاکنون روی ازدواجهای خویشاوندی انجام گرفته است دقیقاً موید این نظر است.
درصد بسیاری از عقب ماندگان ذهنی را کسانی تشکیل می دهند که والدین آنها با یکدیگر خویشاوند بوده اند.
زیرا برخی از بیماری های ارثی توسط پدر و مادر از طریق ژن به فرزندان آنها منتقل می شود و باعث کوری، کری، فلج و انواع بیماری های ذهنی و روانی و انواع عقب ماندگی ها می گردد.
این مسئله از طریق ازدواجی که بین دو خویشاوند صورت گیرد احتمال وقوع بیشتری دارد زیرا شاید هردو ، ناقل ژن معیوب باشند لذا بهتر است در روستاها و جوامعی که معتقدند عقد دختر عمو ، پسرعمو در آسمان ها منعقد شده، این مسئله را به نحوی حل کرده که تعصب غلط را کنار گذارده و در مورد ازدواج خویشاوندی با یکدیگر، با دقت بیشتری اقدام نموده و حداقل قبل از آن با متخصصین ژنتیک مشورت نمایند.
پیشگیری از بروز معلولیت و عقب ماندگی ذهنی علیرغم برنامه های گسترده ای که در امر پیشگیری از معلولیت در سطوح گوناگون در جوامع مختلف اجرا می گردد.
متاسفانه گویی هیچگاه نباید منتظر ریشه کن شدن بروز اینگونه نقیصه ها در ابنای بشر بود و یا حداقل اینکه تا کنون قدمی اساسی در این راه برداشته نشده است به همین دلیل به منظور کاهش مشکلات در رابطه با بروز نقیصه های جسمی و ذهنی، معمولاً در هر جامعه به دو اقدام اساسی می پردازند.
قدم اول : سعی و کوشش هرچه بیشتر در امر پیشگیری از معلولیت و جلوگیری از بروز نقایص ذهنی.
قدم دوم : ایجاد امکانات لازم رفاهی و توانبخشی برای معلولان و خانواده آنها.
در طی اقدامات پیشگیری، برنامه بدین روال است که معمولاً تعدادی از متخصصین در پی کشف علت معلولیت بوده، پس از کشف آنان با در اختیار گذاردن راه حلها و رهنمودهای لازم از طریق کتب، مقالات مندرج در مطبوعات برنامه های رادیو تلویزیونی و غیره به جامعه و سازمان دهی ذیصلاح سعی می کنند در صد بروز اینگونه عوارض را تا حد امکان کاهش دهند.
همچنین ایجاد امکانات رفاهی و توانبخشی مناسب در اقصی نقاط کشور جهت ادامه خدمت به کودکان معلول و خانواده آنهاست تا کلیه معلولین و نیازمندان به امر توانبخشی بتوانند با برخورداری از شرایط مساوی امکانات تا حد ممکن از بند معلولیت رسته به خودکفایی و زندگی مستقل نائل آیند.
اولیای کودک عقب مانده باید محدودیت های او را قبول نموده و مطابق گنجایش محدود او رفتار نمایند.
آنها باید از توقعات زیادتر از ظرفیت کودک بپرهیزند و به خصوص به این موقعیت که کودک قادر به پیشرفت درسی همانند سایر کودکان همسال خود نخواهد بود پی ببرند.
موفقیت کودکانی که ضریب هوشی میان 50 تا 80 دارند به مقدار زیادی بستگی به سلامت عاطفی آنها دارد.
اگرچنین کودکی احساس اعتماد به نفس داشته و اولیا را پشتیبان خود بداند و احساس کند که آنان انتظار بی اندازه از او ندارند قادر به سازگاری با مشکلات محیط خواهد بود پذیرش این حقیقت که کودکان عقب مانده از نظر پیشرفت فکری و اجتماعی محدودند، کلید سلامت روانی آنها می باشد.
در زمینه مسایل آموزشی دو راه حل برای مشکلات کودکان که به نحو خفیف عقب مانده هستند وجود دارد در مدارس بزرگ کلاس های مخصوص که بتوان متن درس و روش تدریس را با مقدار استعداد این کودکان تطبیق داد، بسیار مورد نیاز است.
موضوعات نه تنها باید دارای نفع فردی باشد بلکه لازم است از لحاظ اجتماعی نیز برای آنان مفید باشد، در مدارس کوچک که نمی توان کودکان عقب مانده رادر کلاسهای مخصوص تعلیم داد، باید توجه فردی به کودکان بشود بدین معنی که آموزگار حتی الامکان سعی کند که به کودکان عقب مانده بیشتر رسیدگی نماید و روش تدریس خود را به نحوی با استعداد آنان تطبیق دهد.
امید است که مردم با شناخت علل و رضایت مسایل در جهت پیشگیری از بروز معلولیت ها اقدام نموده و در آینده شاهد کاهش هرچه بیشتر تعداد عقب ماندگان ذهنی در جامعه باشیم.
همچنین نگرش افراد جامعه و نحوه برخورد با معلولان بویژه عقب ماندگان ذهنی به طور مثبتی تغییر یابد و آنان را جزیی از افراد این جامعه بدانیم .
در مدرسه چه کسی از من حمایت می کند؟
ـ چه نوع دانش آموزمانی به خدمات و امکانات ویژه در مدرسه نیاز دارند؟
ـ چه وقت لازم است برنامه های آموزشی ، محتوای دروس و تقسیم بندی موادی درسی بر اساس آهنگ رشد توانایی و نیازهای دانش آموزان تغییر یابد؟
ـ دانش آموزان مناطق محروم به منابع مادی بیشتر، معلمان قوی تر و برنامه های آموزشی غنی تری نیازمندند.هرسال در اولین روز مهر ماه میلیونها دانش آموز با نگاههای درخشان و چهره های شاداب و مشتاق قدم به مدرسه می گذارند و پدران و مادران نیز به امید دریافت آموزش و پرورش مطلوب دعای خیر خود را بدرقه راه نوگلان زندگی خود می سازند.
تماشای این کودکان و نوجوانان در حیاط مدرسه، در صفوف مرتبی که برای ورود به کلاس بسته می شود وشباهت ظاهری آنان در صر صف و در هر کلاس، از نظر پوشش و قد و قامت این شبهه را در بیننده ایجاد می کند که آنان در زمینه های دیگر نیز به هم شباهت دارندو بخصوص همگی مشتاق و آماده یادگیری دروس و تابع مقررات و انتظارات مدرسه هستند و لذا اگر خود بخواهند، دانش آموزمان موفقی خواهند بود اما در حقیقت از همان اولین روزهای مدرسه بخوبی مشخص است که در هر کلاس و در هر گروه سنی بسیاری از کودکان به رغم هوش و استعداد، به دلیل شرایط فردی و کمبودهای خانوادگی و فرهنگی نخواهند توانست از فرصتهای آموزشی بهره مند شوند و در بسیاری از مواقع بیش از این که سال تحصیلی به پایان برسد عده ای از دانش آموزان با عنوان عقب مانده تحصیلی، منزوی، پرخاشگر، بی انگیزه، بازیگوش و .
.
از کاروان عقب می افتند.
سابقاً واکنش نظام های آموزشی در مقابل خیل کودکان ناموفق ابراز تاسف و دلسوزی بود، زیرا فرض بر این بود که مدرسه در جست و جوی برقراری عدالت اجتماعی فرصت های یکسانی را در اختیار همه ی دانش آموزان قرار می دهد و اگر دانش آموزی نتوانست خود را با انتظارات و برنامه های مدرسه که برای همه یکسان است وفق دهد، مساله مربوط به خود اوست.
امروزه خوشبختانه نگرش نظام های آموزشی در مورد این قبیل کودکان و به طور کلی در مورد اهداف و برنامه های آموزشی و پرورشی کاملاً تغییر کرده است.
در دنیای امروز یکی از مهم ترین هدفهای آموزش همگانی سازگار کردن مدرسه با انتظارات و نیازهای فردی و گروهی دانش آموزان است و لذا انتظار می رود ه مدرسه خدمات و امکانات خاصی را برای استفاده ی افراد و گروه هایی فراهم سازد که در صورت عدم وجود این قبیل خدمات نخواهند توانست از فرصتهای آموزشی و پرورشی بهره مند شوند.
الف ـ خدمات حمایتی مدرسه.
در مدارس بسیاری از کشورها برای مقابله با مسائل و مشکلات دانش آموزانی که دچار مشکلات یادگیری یا رفتاری هستند، اقدامات و روشهایی به کار گرفته می شود که تحت عنوان خدمات حمایتی یا پشتیبانی نامیده می شود.
این نوع خدمات در جهت سازگار ساختن مدرسه با نیازها و انتظارات گروه های مختلف شاگردان به شرح زیر به کار گرفته می شود: