مقدمه :
«همچون آیینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز که پریدن نتوان با پرو بال دگران»
در روان شناسی مفهوم خود مفهومی انتزاعی است، ولی برای هر فرد قابل درک می باشد و اغلب آن را مرکز اصلی شخصیت می دانند. بیشتر نیروها به خصوص نیروهای مثبت و جهت گیری های شخصیت از این مرکز برمی خیزند. خود یا نفس ترکیبات متعددی دارد مثلاً خود فیزیکی، خود اجتماعی، خودآرمانی، هدف های شخصی و جز آنکه همه این مؤلفه ها زمینه را برای ارزشیابی خودش شکل می گیرد. این قضاوت ها باعث می شوند که ما خود را ارزشمند یا غیر ارزشمند بدانیم.
اعتماد به نفس ارزشیابی کلی ما درباره فضایل و قابلیت های خودمان، ارزشهایمان، اجزای بدنی، پاسخ های دیگران نسبت به خود و حتی گاهی نسبت به دارائیهایمان است. کسانی که اعتماد به نفس بالاتری دارند از قدرت سازگاری بیشتری با محیط برخوردارند. اولین نماد درونی اعتماد به نفس رضایت خاطر است. دانش آموزانی که اعتماد به نفس عالی دارند، با احساس توانایی ها و تاحدی به فعلیت درآمدن این توانایی ها، احساس خوب و رضایت خاطری عمیق دارند. معلم باید به دانش آموز کمک کند تا تجربیات موفقیت آمیزی داشته باشند و بر پایه این تجربیات تصوری مثبت از خود داشته باشند. چه بسا یک تجربه ی موفقیت آمیز در زندگی باعث بروز تجربیات موفقیت آمیز پی در پی دیگری نیز می گردند و اینجاست که معلم به عنوان امانتداری که انسان امانت اوست توانسته است بخشی از وظیفه ی خطیر خود در امر تعلیم و تربیت را انجام دهد.
چکیده
هر معلمی شاید این تجربه را داشته باشد که وقتی برای اولین بار وارد کلاس می شود و سؤالهایی را می پرسد بعضی بلافاصله دست بلند می کنند و داوطلب پاسخ گویی می شوند و بعضی دیگر خاموش می نشینند و جریان کلاس را دنبال می کنند.
آنچه می خوانید ماجرای دانش آموزی به نام مریم است که به علت تغییرمحل تحصیل از مدرسه ای به مدرسه ی دیگر بعد از دو ماه از شروع سال تحصیلی و نیز به علت مقایسه شدن با برادر کوچکترش در خانه و به علت آگاهی از بیماری در وجود خود (انگل خونی) دچار ضعف در اعتماد به نفس شده به طوری که گوشه گیر، حساس و زود رنج شده و از پاسخ دادن به سؤالاتی که در کلاس مطرح می شود طفره می رفت و من به عنوان آموزگار این دانش آموز، از طریق مدرسه و مادر دانش آموز اطلاعاتی در مورد او جمع آوری کرده و به این نتیجه رسیدم که این دختر به دلایل فوق دچار عدم اعتماد به نفس شده و تصمیم گرفتم از طرق مختلف مانند تشویق و ترغیب او به کسب موفقیت، ایجاد محیطی صمیمانه و دوستانه مابین او و دوستانش و همچنین خودم، صحبت با مادر وی در مورد رفتار با دخترشان در منزل و ... مشکل او را بر طرف نمایم و با همکاری مدیر مدرسه و مادر مریم توانستیم بستری برای ابزار وجود او در محیط جدید فراهم نمائیم.
توصیف وضعیت موجود و تشخیص مسأله
در ششمین سال از دوران تدریسم، به صورت انتقال موقت به ناحیه 5 شهر مشهد انتقال یافتیم و در یکی از مدارس مشغول تدریس شدم. من آموزگار کلاس سوم بودم. یک کلاس 25 نفره با دانش آموزان دختر. پس از گذشت دو ماه از سال تحصیلی، مدیر مدرسه همراه با دانش آموز جدیدی به کلاس آمدند از من خواست که او را در کلاس جای دهم. من نیز جلو رفتم . به او خوش آمد گفتم و خواستم که خود را برای بچه ها معرفی کند. او با صدای لرزانی گفت: مریم ... من هم از بچه ها خواستم که از این به بعد با مریم دوست باشند و او را نیز جزئی از کلاس بدانند. یک هفته گذشت و من انتظار داشتم که مریم دیگر آن حالت گوشه گیری و کم رویی روز اول را کنار بگذارد و در کارهای گروهی کلاس فعالیت کند. اما هر وقت در کلاس سؤالی مطرح می کردم او سعی می کرد خود را پشت سر فرد جلویی مخفی کند تا من او را نبینم. یک روز در کلاس ریاضی مسأله ای را برای بچه ها مطرح کردم و از آن می خواستم پس از فکر کردن درباره آن داوطلب شده و پاسخ را بیان کنند. پس از چند دقیقه که بچه ها در مورد مسأله تفکر کردند دست چند نفر از آنها بالا رفت. اما مریم مثل همیشه خود را مخفی می کرد. به او نزدیک شدم تا ببینم در دفترش چیزی نشوته یا نه. با نهایت تعجب دیدم که پاسخ درست مسأله را در دفترش نوشته است. پرسیدم مریم تو که جواب را نوشته ای پس چرا دستت را بالا نبردی. با صدای لرزانی گفت: خانم ترسیدم اشتباه باشد. روز بعد از او خواستم تا درس فارسی را بخواند. در حین خواندن او متوجه شدم که دست هایش می لرزند و با حالت تشویش و نگرانی درس را می خواند. زنگ تفریح زده شد. و من از مریم خواستم که علت این حالتش را توضیح دهد و بازهم او پاسخ داد: خانم ترسیدم که اشتباه بخوانم.
گردآوری اطلاعات (شواهد1):
گوشه گیری و عدم اعتماد به نفس در مریم باعث بروز مشکلات پی در پی برای او می گشت و او نیز از این وضع رنج می برد . من هم به همین دلیل تصمیم گرفتم که درباره ی او اطلاعات بیشتری کسب کنم تا عللی را که باعث بروز این مشکلات شده کشف کنم. به این منظور مشکل را با مدیر مدرسه در میان گذاشتم و مدیر مدرسه نیز مادر مریم را به مدرسه دعوت کرد. وقتی درباره ی مشکل مریم با مادرش حرف زدم وی گفت: مریم ذر مدرسه ی قبلی جزء دانش آموزان خوب کلاس بود ولی نمی دانم چرا امسال که برادرش هم به مدرسه می رود کلاس اول است، اصلاً مریم رفتار خوبی در منزل ندارد و همیشه برادرش را هم اذیت می کند هر وقت با او صحبت می کنم زود به گریه می افتد. من از او ÷رسیدم وضع برادر مریم در مدرسه چگونه است؟
گفت: اتفاقاً برادرش با اینکه امسال کلاس اول است ما هیچ مشکلی تا به حال درباره ی او نداشتیم و من همیشه به مریم می گویم که باید مثل برادرش باشد.
مدیر مدرسه از مادر مریم پرسید: آیا مریم بیماری خاصی هم دارد؟ مادرش گفت اتفاقاً چند وقت ÷یش مریم را ÷یش دکتر بردم و دکتر گفت که مریم دچار بیماری انگل خونی شده است؟ از همان موقع مریم خیلی حساس و زودرنج شده است. به طوری که با کوچکترین حرفیبه گریه می افتد.
تجزیه و تحلیل
پس از اینکه با کمک مدیر مدرسه اطلاعات بیشتری جمع آوری کردم خلاصه یافته های من از این اطلاعات به شرح ذیل بود:
1- مریم که دانش آموز نسبتاً خوبی در مدرسه و کلاس قبلی خود بوده است. فکر می کردم در محیط جدید دیگر نمی تواند مانند قبل ابراز وجود کند.
2- وقتی برادر کوچکتر مریم به مدرسه رفت و والدین هم مریم را با برادرش مقایسه می کردند او احساس حقارت و خودکم بینی در خود می کرد و گمان می کرد دیگر نمی تواند در کارها موفق باشد.
3- مریم با شنیدن این که دچار بیماری شده، دیگر انگیزه ای برای تلاش بیشتر نداشت و خود را باخته و حساس و زودرنج بود.
4- فعالیت کم و عدم تلاش مریم باعث می شد او پی در پی با شکست مواجه شود و طعم پیروزی را بچشد.
5- به علت گوشه گیری و عدم اعتماد به نفس، او کمتر در فعالیت های گروهی کلاس مشارکت می کرد.
6- با توجه به مواجه شدن با محیط جدید فرصتی برای ابراز احساسات خود پیدا نمی کرد.
انتخاب راه جدید موقتی
برای تقویت اعتماد به نفس در مریم تصمیم گرفتم فرصت هایی برای موفقیت او به وجود آورم تا بیشتر خود را باور کند و از این گوشه گیری و انزوا طلبی در بیاید. همچنین بچه ها را تشویق می کردم تا رابطه ی صمیمانه با مریم برقرار کنند تا او دیگر احساس نا آشنایی با محیط جدید را نکند و بهتر بتواند احساسات خود را بیان کند البته این کارها در ابتدا تأثیری نداشت چون مریم فکر می کرد که نمی تواند در محیط جدید دوستی پیدا کند و یا احساسات خود را بیان کند. چند بار به تنهایی با او صحبت کردم و از او سؤالاتی درباره ی خودش می پرسیدم. در ابتدا سؤالات مرا با جواب های کوتاه و یا با ایماء و اشاره پاسخ می داد.
تلاش می کردم بازخوردهای مثبت نسبت به توانایی های مریم در مدرسه را افزایش دهم، تا مشوق او در انجام کارها و کسب موفقیت او شود. برای افزایش این بازخوردها از مدیر مدرسه و سایر همکاران می خواستم که به او توجه داشته باشند و کارهای خوب او را مورد تشویق قرار دهند. در مورد بیماری مریم هم از مادرش خواستم که او را نزد دکتر ببرند و برای درمان اواقدام کنند و به مریم بفهمانند که بیماری اش قابل درمان می باشد. همچنین در مورد چگونگی رفتار آن ها با مریم از مادرش خواستم که با همکاری پدر مریم رفتار مناسبی با او داشته باشند و دیگر برادرش را به رخ او نکشند تا دچار یأس و ناامیدی نشوند و با اراده محکم قدم بردارد. همچنین با صحبت کردن با مریم به او فهماندم که توانایی های زیادی در او نهفته، که باید تلاش و کوشش آن ها را آشکار کند.
اجرای طرح جدید و نظارت بر آن
در مدتی که مریم در کلاس ما بود متوجه شده بودم که او خط زیبایی دارد و در کشیدن نقاشی نیز تبحّر خاصی دارد. بنابراین فرصتی بود تا او را مورد تشویق قرار دهم. این کار نه تنها در رفتار مریم تأثیر مثبت گذاشت بلکه باعث شد که بقیه بچه های کلاس هم دقت و توجه بیشتری در این امر داشته باشند. چیزی نگذشت که دیوار کلاس پر از نقاشی های زیبای مریم و دوستانش شد. من متوجه شده بودم که وضع مریم رو به بهبودی است و تشویق او را به انجام کارهای موفقیت آمیز ترغیب می کند. در هنگام بررسی تکالیف خط زیبایی او را به دانش آموزان نشان می دادم وقتی به صورتش نگاه می کردم لبخند رضایتی بر لبانش می دیدم. یک روز که مریم مشغول کشیدن نقاشی بود کنارش رفتم و گفتم به به چه نقاشی زیبایی. کسی که نقاشی به این قشنگی می کشد حتماً از عهده کارهای مهم تر از این هم بر می آید مگه نه. مریم نگاهی به من انداخت و لبخند زد در این میان چندین بار با مادر مریم هم در تماس بودم و از چگونگی برخورد آن ها با مریم مطلع می شدم و در مورد بیماری او هم پرس و جو می کردم. زنگ تفریح که بچه ها در حیاط مدرسه بودند متوجه ارتباط مریم با سایر بچه ها می شدم. هرگاه عمل مثبتی در کلاس از مریم یا سایر بچه ها سر می زد عمل آن ها را مورد تحسین و تشویق قرار می دادم.