دانلود مقاله روانشناسی یادگیری

Word 83 KB 29584 16
مشخص نشده مشخص نشده روانپزشکی - روانشناسی - علوم تربیتی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • روانشناسی یادگیری

    روانشناسی یادگیری (Learning Psychology)

    هیلگاد روانشناس آمریکایی در یک تعریف جامع یادگیری را اینگونه تعریف می‌کند: " یادگیری یعنی؛ تغییر نسبتا پایدار در رفتار که بر اثر تجربه در توانایی‌های بالقوه فرد بوجود می‌آید."

    دیدکلی

    تفاوت سطح انسان قرن 21 با اجداد غارنشین را چه چیزی پر می‌کند ؟

    یادگیری در زندگی انسان چه نقشی دارد ؟

    ایا یادگیری محدود به مدارس و آموزشگاهها است ؟

    نقش یادگیری در همه صحنه‌های زندگی نمایان است.

    یادگیری تنها آموختن مهارتی خاص با مطالب درسی نیست؛ بلکه در رشد هیجانی ، رشد شخصیتی ، تعامل اجتماعی انسان دخالت دارد.

    انسان یاد می‌گیرد که از چه چیزی بترسد، چه چیزی را دوست بدارد و کجا چگونه رفتار کند.

    در واقع نوزاد از همان لحظه تولد درگیر فرآیند یادگیری می‌شود و این توانایی است که باعث پیشرفت و تفاوت روزانه او تفاوت انسانهای یک نسل از انسانهای نسل قبل از خودشان می‌شود.

    فرآیند یادگیری با توجه به اهمیتش همیشه مورد توجه بوده و در این مورد دانشمندان بسیاری اظهار نظر ، پژوهش و نظریه پردازی کرده و جواب بسیاری از سوالات را روشن کرده‌اند، بطوری که می‌توان با صراحت و اطمینان در مورد اینکه "یادگیری چیست ؟

    ، چگونه رخ می‌دهد و عوامل موثر کدام هستند ؟

    " بحث کرد.

    ویژگی‌های یادگیری

    تغییر در رفتار

    یادگیری همره با "تغییر" است، به گونه‌ای که بعد از کسب یادگیری موجود زنده (از جمله انسان) رفتارش (بیرونی یا درونی) به یک روش یا حالت جدید تغییر می‌یابد.

    این تغییر هم در رفتارهای ساده و هم در رفتارهای پیچیده دیده می‌شود.

    پایداری نسبی

    درست است که یادگیری همراه با تغییر است ولی هر تغییری یادگیری محسوب نمی‌شود، بلکه تغییرات ناشی از یادگیری پایداری (Permanency) دارند؛ و تغییراتی که پایداری نداشته باشند را نمی‌توان به یادگیری نسبت داد (نظیر تغییرات ناشی از مصرف دارو یا مواد ، هیجانها ، خستگی و...

    که پس از رفع اثر دارو ، موضوع هیجان یا رفع خستگی و...تغییرات نیز ناپدید می‌شوند).

    فردی که مسئله یا چیزی را یاد گرفته است تغییرات حاصل از آن را همواره با خود دارد و در مواقع لازم به اجرا در می‌آورد.

    توانایی‌های بالقوه

    یادگیری در فرد نوعی توانایی ایجاد می‌کند، بدین معنی که " تغییرات پایدار در رفتار" نتیجه تغییر در "توانایی‌ها" است، نه تغییر در رفتار ظاهری.

    اگر طرف دیگر این توانایی‌ها همیشه مورد استفاده قرار نمی‌گیرند بلکه بعضی مواقع بصورت بالقوه هستند و هر وقت موقعیت و فرصت استفاده فراهم شود؛ از حالت بالقوه خارج و به حالت بالفعل (عمل) در می‌آیند.

    مثلا فردی که دوچرخه سواری را یادگرفته است، اگر موقعیت دوچرخه سواری برای او فراهم نباشد این توانایی بصورت بالقوه در فرد باقی می‌ماند و هر وقت موقعیت و فرصت دوچرخه سواری فراهم شود (مثلا یک دوچرخه در اختیار او قرار گیرد) این توانایی از بالقوه به بالفعل (حالت عمل) در می‌آید.

    این بدان معنی است که یادگیری هیچ وقت از بین نمی‌رود.

    تجربه

    هر نوع تغییر در توانایی‌های بالقوه زمانی یادگیری محسوب خواهد شد که بر اثر "تجربه" (Experience) باشند، یعنی"محرک‌ها" (عوامل) بیرونی و درونی بر فرد (یاد گیرنده) تاثیر بگذارد (نظیر خواندن کتاب ، گوش دادن به یک سخنرانی ، زمین خوردن کودک و فکر کردن در باره یک مطلب و ...) بدین ترتیب تغییرات پایداری که در توانایی افراد بوسیله عواملی به غیر از تجربه بدست می‌آید یادگیری محسوب نمی‌شود.

    تغییرات پایدار غیر تجربه‌ای بیشتر عوامل رشدی را دربر می‌گیرند (نظیر عضلانی شدن ، دندان درآوردن ، تغییرات بلوغ ، پیر شدن و ...).

     

    یادگیری یا وراثت

    بحث در مورد نقش یادگیری و وراثت (Inheritance) به سه نظریه متفاوت که هر یک طرفداران خود را دارند؛ منتهی می‌شود.

    گروه اول از این دیدگاه دفاع می‌کنند که "این وراثت است که رفتار و اعمال ما را شکل می‌دهد و یادگیری نقشی زیادی ندارد.

    گروه دوم به نقش مطلق یادگیری تاکید و وراثت را رد می‌کنند.

    اما در دهه‌های اخیر نظریه سومی نیز مطرح گردید که در آن بر نقش "تعاملی وراثت و یادگیری" تاکید شده است.

    هم از لحاظ نظری و هم از دیدگاه تحقیقی نظریه سوم بهترین دیدگاه و راهکار را دارد.

    از دیدگاه این گروه هیچ کدام مطلق نیستند، بلکه آنها کامل کننده یکدیگر هستند.

    "انسان موجودی یادگیرنده است اما انسان چیزی را یاد نمی‌گیرد، مگر آنکه قبلا در ساخت ژنتیکی‌اش ، توانایی‌ها و برنامه ریزی‌هایی وجود ندارند که مستقل از توارث باشد و هیچ رفتاری وجود ندارد که تحت تاثیر یادگیری قرار نگیرد مثلا کودکان بعد از سن معینی شروع به "خزیدند ، ایستادن و راه رفتن" می‌کنند (نقش وراثت) با این حال در ابتدا نواقص و مشکلات زیادی دارند که با گذشت زمان و در اثر تجاربی که بدست می‌آورند، آنها را اصلاح می‌کنند (نقش یادگیری).

    نظریه‌های یادگیری

     

    تداعی گرایی ( Associationism)

    تداعی سنت گرایی از ارسطو فیلسوف یونانی باقی مانده است که در اواخر قرن نوزده و در اوایل قرن بیستم بصورت علمی و با عنوان‌های "شرطی سازی ، نظریه‌های محرک - پاسخ و رفتار گرایی" در آزمایش‌های پاولف (Pavlov )، ترندایک ( Thorndike) و اسکینر (Skinner) و..." مورد مطالعه واقع شده است.

    این نظریات بر پیوند بین محرک‌ها و پاسخ‌ها تاکید و یادگیری را حاصل آن می‌دانند.

    این نظریات "شناخت (Cognition) ، تفکر (Thinking)" و هر فرآیندی را که قابل مشاهده مستقیم نباشد را مردود می‌دانند.

    یادگیری اجتماعی (Social Learning)

    نظریه یادگیری اجتماعی شکل دیگری از نظریه‌های تداعی گرا است که در کارهای البرت بندورا (Albert Bandura) و جولیان راتر (Julien Rotter) دیده می‌شود.

    این نظریه‌ها هم بر رابطه "محرک- پاسخ" تاکید دارند ولی در کنار آن بوجود "متغیرها و عوامل شناخت درونی" واسطه بین "محرک- پاسخ" اعتقاد دارند.

    این کار آنها بازتاب و تقویت کننده رویکردهای شناختی در روان شناسی است.

    شناخت گرایی (Cognitiveism)

    تاکید "رویکرد شناختی" معمولا ، بر ادراک (Perception) ، تصمیم گیری (Decision making )، پردازش اطلاعات و...

    است این نظریه‌ها در مخالفت با "تداعی گرایی افراطی" بوجود آمدند.

    در واقع این نظریه‌ها به جنبه‌هایی از فرآیند یادگیری توجه کردند که در نظریه‌های تداعی گرا کنار گذاشته و حتی مردود اعلام شده بود.

    از نظریه پردازان این حوزه می‌توان با نظریه‌های (Gestalt)، پردازش اطلاعات و ...

    اشاره کرد.

    حافظه و یادگیری

    به نظر می‌رسد انسان هر چه دارد (منظور پیشرفت‌ها) از برکت وجود حافظه (Memory) دارد.

    در واقع اگر حافظه نبود، شواهدی هم برای وجود یادگیری در دسترس نبود.

    گفته شده اگر حافظه نبود انسان مجبور بود هر لحظه و هر روز روشن کردن آتش را یاد بگیرد.

    بدین ترتیب حاقظه و یادگیری بطور جدایی‌ناپذیری باهم ارتباط دارند.

    حافظه ، یادگیری را با ذخیره کردن تجربیات و یکپارچه کردن آنها تسهیل می‌کند.

     

    به نظر می‌رسد انسان هر چه دارد (منظور پیشرفت‌ها) از برکت وجود حافظه (Memory) دارد.

    حافظه ، یادگیری را با ذخیره کردن تجربیات و یکپارچه کردن آنها تسهیل می‌کند.

    برای ثبت ، نگهداری و بازخوانی موضوعات یادگرفته شده مراحل سه گانه "رمز گردانی (Coding)، اندوزش (Storage) و بازیابی (Retrieval) لازم است.

    و این سه مرحله خود در قالب انواع سه گانه حافظه یعنی حافظه فوری (Immediate Memory)، حافظه کوتاه مدت Short- Term Memory)) و حافظه بلند مدت (Long- Term Memory) مورد بررسی قرار می‌گیرد.

    فیزیولوژی یادگیری و حافظه تمام اتفاقات مربوط به یادگیری (چه از نوع تداعی و چه از نوع شناختی) و تمام مراحل و فرایندهای مربوط به حافظه در مغز انجام می‌گیرد.

    تحقیقات زیادی درمورد محل و موقعیت نورون‌هایی که با یادگیری و حافظه در ارتباط هستند، شده است تا به سوالاتی از قبیل "مکانیزم عصبی یادگیری و یادآوری چگونه است؟

    ، چگونه خاطره‌ها نگهداری می‌شوند؟

    و...

    پاسخ داده شود.

    این تحقیات به نظریه‌های زیاد و متفاوتی مانند نظریه تثبیت (Consolidation Theory) ، نظریه سنتز پروتئین (Portion Synthesis Theory) ، نظریه میانجی‌های عصبی (Neurotransmitter Theory) و...

    منجر شده است.

    اما باز هم اطلاعات و آگاهی انسان از فرایند دقیق این اعمال ناقص است و پژوهش‌هادر این زمینه ادامه دارد.

    گستره روانشناسی یادگیری کلید ورود به مطالعات و مباحث روانشناسی مطالعه و آگاهی از روانشناسی یادگیری است.

    روانشناسی یادگیری پایه‌ای برای درک و فهم سایر حوزه‌های روانشناسی است و سایر حوزه‌های روانشناسی نیز از نظریات و تحقیقات روانشناسی یادگیری استفادهای وسیعی می‌برند.

    در کنار این موضوع روانشناسی یادگیری در زندگی روزمره از کاربردی‌ترین حوزه‌های روانشناسی است مدرسه ، آموزشگاه‌ها ، روشهای تربیت کودک ، آموزش رانندگی ، روش‌های درمانی و انتقال تجربیات از نسلی به نسلی دیگر به یادگیری و روشهای آن وابسته هستند.

    چشم انداز این علم این تفکر که "در آینده از اهمیت و جایگاه یادگیری کاسته خواهد شد"، محال است.

    توجه ، مطالعه ، اظهار نظر و نظریه پردازی در حوزه یادگیری و روش‌های آن از قدمتی چند هزار ساله برخوردار است و به نظر می‌رسد این وضع در آینده هم ، همین باقی خواهد ماند.

    انسان همیشه دنبال روش‌های جدید و بهتری برای یادگیری است.

    در حال حاضر پژوهش‌های مرتبط با "یادگیری شناختی" از پرکارترین و مقدم‌ترین حوزه‌ها است و در آینده هم این حوزه فعالیت بیشتری خواهد داشت.

    مهارتهای یادگیری نظریه های یادگیری اصولاً هر فعالیتی یک مبنای نظری دارد که منتج از یک سری تحقیقات و تابع یک اصول و شناخت کلیت یافتهای است .

    نظریه به معنای وسیع عبارتست از تعبیر و تفسیر حوزه ای از شناخت .

    در نتیجه براساس این تعریف، نظریههای یادگیری اصول کلیت یافتهای هستند در زمینه یادگیری و شرایط آن .

    یعنی نظریههای یادگیری در واقع تحلیل کننده شرایط یادگیری است .

    بسیاری از معلمین و دانشجویان بین نظریه و فرضیه تفاوت قائل نیستند یا اشتباه میکنند وقتی میگوییم فرضیه یعنی یک راه حل احتمالی علمی مسأله در برابر یک مسألهای که هنوز صحت و سقم آن تأیید و یا رد نشده است .

    اما نظریه ها مجموعه ای از معرفت و دانش بشری هستند در حوزهای از مطالعات که دقیقاً به اثبات رسید ، این نظریه یا مجموعه تحقیقات یک کلیات دارند که مجموعه آنها را شامل میشود .

    در واقع بر اساس آن کلیات است که شما میتوانید یک فعالیت را تعریف و تفسیر کنید بنابراین به معنای تأیید نشده هستند ، اما به این معنی نیست که مطلق باشد ، همین است و دیگر عوض نمیشود ، خیر .

    پس نظریه قابل تغییر و تحول هست.

    در نظریه مجموعه عوامل در اختیار محقق نیست مخصوصاً در تحقیقات علوم انسانی و گیاهی ، گر چه اکثر نظریههایمان در روانشناسی تربیتی و یادگیری بر اساس تحقیقاتی است که در آزمایشگاه صورت گرفته و دقیقاً همان مراحل کنترل که در بقیه تحقیقات وجود دارد در اینجا حاکم است ولی با این حال ما نظریه را بعنوان یک قانون و قطعیت نگاه نمیکنیم ولی نتایج تأیید شده و پذیرفته شده بر اساس کار محقّقان است .

    نظریههای مختلفی در زمینه یادگیری وجود دارد که ما آنها را در دو حوزه و قلمرو مورد تحلیل و بررسی قرار می دهیم .

    حوزه رفتار گرایی یا نظریههای شرطی حوزه نظریههای شناختی دیدگاه این دو نظریه در مورد یادگیری و حتی در زمینه آموزش کاملاً با یکدیگر متفاوت هستند.

    حال این سؤال مطرح میگردد که اگر یادگیری یک مفهوم مشخص است ، پس چرا این همه نظریههای مختلف وجود دارد و نقد زیاد شده است ؟

    دلیل آن اینست که محقق و روانشناس بر اساس دیدگاه خود و یا از منظری که به یادگیری نگاه میکند آنرا تعبیر و تفسیر میکند بنابراین نگاه او درست است و غلط نیست .

    او از یک زاویه نگاه میکند اما باید یادآور شد که نظریه نمیتواند بازگو کننده تمام مجموعه فرآیند یادگیری باشد .

    اگر چه مقوله بحثمان در این حوزه و حیطه نیست و عزیزان باید به کتاب روانشناسی تربیتی و یادگیری مراجعه کنند .

    اما چون در جلسه قبل بحث ما تدریس و یادگیری بود لذا باید از نظریه یادگیری تا حدودی آشنا باشیم .

    در نظریه رفتارگرایی افراد زیادی را دیدید که معروفترین آنها اسکینر و پاولف میباشند.

    اما آنچه در روانشناسی تربیتی بیشتر مطرح میباشد اسم اسکینراست که مترادف شده با رفتارگرایی رفتارگرایان اصولاً یادگیری را عبارت از ایجاد و تقویت رابطه و پیوند بین محرک و پاسخ در سیستم عصبی فرد میدانند .

    اینها معتقدند یک نوع رابطه و پیوند عصبی بین محرک و پاسخ است که در فرد تغییر ایجاد میکند .

    البته دیدگاهها متفاوت است که مشهورترین آنها شرطی شدن کلاسیک یا شرطی شدن پاولوفی و یا شرطی شدن واکنشی است و دیگر نظریه شرطی شدن فعال است که بیشتر بنام اسکینر است ، که ما سعی میکنیم برای نمونه اشاره کنیم .

    و بعد این نظریهها را تحت عنوان الگوهای یادگیری دنبال کنیم.

    حال سؤال اینجاست که چرا ما نظریهها را تحت عنوان یادگیری دنبال کنیم ؟

    میگوئیم چون میخواهیم کاربرد آن را بررسی کنیم بهمین دلیل نظریهها را تحت عنوان الگوهای یادگیری ذکر میکنیم .

    پس از دیدگاه رفتارگریان یا شرطی شدن ، یادگیری یا تغییر عبارتست از ایجاد و تقویت رابطه بین محرک و پاسخ در حالی که در نظریه شناختی برعکس است .

    آنها معتقدند یادگیری ناشی از شناخت، ادراک و بصیرت است اما به هیچ وجه شناختیها منکر نظریه رفتارگرایان نیستند چون هر کدام از آنها از زاویهای به قضیه نگاه میکنند به قول مولوی « هر کسی از دید خود شد یار من وز درون من نجست اسرار من » بنابراین هر کس نظر خودشان را بیان میکنند .

    برای نمونه از رفتاریها ، نظریه سورنلایت و از شناختیها هم نظریه « برونر » را مطرح میکنیم و تیتروار آنرا مورد بحث و بررسی قرار میدهیم .

    همه شما با کاری که آقای سورونلایت با گربه یا حیوانی که در قفس بوده انجام داده.

    آشنا هستید حیوان گرسنه است ، و وقتی که گرسنه است به تلاش میافتد ، و حرکت میکند و بطور ناخودآگاه بر روی کفه قرار میگیرد ، به محض اینکه روی کفه قرار گرفته غذا در اختیارش قرار داده میشود.

    گربه ، کم کم از طریق آزمایش و خطا درمییابد که هرگاه غذا میخواهد باید روی کفه قرار بگیرد بر همین اساس از نگاه سورونلایت و اسکینر ، یادگیری چه در انسان و حیوان در اثر کوشش و خطا ایجاد میشود .

    آنان برای تحلیل و حمایت نظری از بحث خودشان ، تحقیقات آزمایشگاهی زیادی دارند و سه قانون را مطرح میکند .

    یکی از این قوانین ، قانون آمادگی است ، قانون آمادگی یعنی چه ؟

    یعنی اینکه فرد باید به یک مرحله از رشد و دانش برسد که بتواند موضوع را بفهمد ، مثلاً فردی چراغ نفتی دارد و میخواهد روشن کند کبریت میزند ولی روشن نمیشود .

    فکر میکند نفت ندارد و یا کبریت مشکل دارد ولی مشکل از آنها نیست با اندکی دقت متوجه میشود فتیله به اندازه کافی بالا کشیده نشده که شعله بتواند به آن برسد.

    بنابراین کار معلم در اصرار وزیدن برای آموزش دادن دانشآموزان که از نظر ظرفیت عقلی و ذهنی به آن مرحله نرسیده مثل روشن کردن چراغ نفتی است .

    قانون دیگری که آقای سورونلایت در بحث مطرح میکند ، قانون اثر است یعنی بین محرک و پاسخ باید رابطه خوشایندی وجود داشته باشد .

    یعنی اگر گربه که بر روی کفه قرار گرفته بجای غذا ، کتک بخورد .

    آیا دوباره بر روی آن کفه قرار خواهد گرفت برای گرفتن غذا ؟

    مسلماً خیر پس غذا ، یک عامل محرک خوشایند است .

    در این آزمایش و خطا وقتی رفتاری از ارگانیسم سر زد .

    باید این رفتار همراه باشد با یک فرایند خوشایند تا موجب تثبیت شود .

    این یک قانون اثر است .

    سومین قانونی که آقای سورونلایت مطرح میکند، قانون تمرین و تکرار است ایشان معتقد است وقتی قانون اثر یعنی رابطه بین محرک و پاسخ خوشایند شد .

    اگر چنین رفتاری تکرار و تمرین شود ، بیشر تأثیر میگذارد .

    بنابراین در نظامهای آموزشی ، فرهنگ تکلیف و تمرین دادن رایج شد ولی سؤال اینجاست که آیا هر نوع تکلیف و تمرین و یا تکراری موجب یادگیری خواهد شد .

    جای تأمل دارد و حتی خود آقای سورونلایت در پایان کارهایش میگوید ، هر تغییر تکراری موجب یادگیری نمیشود و حتی ممکن است برخی از تمرینها موجب باز داشتن یادگیری و کندی یادگیری شود .

    مثل تمرینهایی که در گذشته اغلب مدارس داشند ، تمرینهای تکراری و بیمعنا و خسته کنندهای که ما در طول تحصیلات داشتیم .

    در اینجا سورونلایت حداقل دو ویژگی برای تمرین مطرح میکند عامل شدت : به زبان ساده هر چه محرک در مقابل محرکی که ارائه میشود خوشایند باشد و از شدت خوشایندی بیشتری برخوردار باشد ، یادگیری بیشتر خواهد بود یعنی اگر تمرینی که من انجام میدهم احساس کنم علاقهمند به این تمرین هستم ، آن تمرین مؤثر است و اگر تمرین با بیمیلی و با فشار انجام دهم ، نتیجه بخش نیست .

    عامل تازگی : هر چقدر فعالیتی که ارگانیسم بخواهد انجام دهد ، تازگی داشته باشد ، یادگیری بیشتر است و هر چقدر مطالب تکراری و کهنه باشد و از تازگی برخوردار نباشد آن تمرین ، زیاد تمرین موثر نخواهد بود .

    بنابراین معلمان در امر تدریس و آموزش بچهها باید به این دو امر توجه داشته باشد و اگر دو عامل شدت و تازگی در تمرین حذف شود ، درس جذابیت خود را از دست میدهد اما در نگاه شناختی«برونر» بعنوان یکی از شاخصههای این نوع تئوری مطرح میباشد .

    در حالیکه رفتارگراها معتقدند که محیط یک عامل بسیار مهم در امر یادگیری است .

    همانطوری که اسکینر اشاره کرد و میگوید با دستکاری عامل محیط میتوانیم موجب یادگیری آن موجود زنده شویم اما در دیدگاه شناختیها ، یادگیری را .

    تنها عامل محیطی نمیدانند بلکه آنرا یک عامل درونی و ذهنی رابطه و شناخت پدیدها ، بصیرت و بینش تلقی میکنند .

    « برونر » در فرایند یادگیری بر چند عامل تاکید دارد تاکید بر فرایند یادگیری : رفتارگراها به نتیجه بیشتر توجه میکنند .

    مثل خودمان که چی یاد گرفتیم در حالیکه شناختیها مثل برونر به فرایند بیشتر توجه دارد .

    مثلاً چگونه یاد گرفتیم .

    ممکن است یک دانش آموز در کلاس بیست بگیرد اما نه از طریق تجزیه و تحلیل و فهم و آزمایش بلکه فقط از طریق تکرار محض .

    « برونر » میگوید : این واقعاً ارزشمند نیست .

    آن نتیجهای ارزشمند است که در فرایند مطلوب کسب شود و یا ممکن است محصول یک کارخانهای بسیار مرغوب باشد اما همین کالای مرغوب در اثر استثمار کارگر بوجود آمده باشد .

    کالایی ارزشمند است که در یک فرایند تولید عادلانه و در محیط سالم بوجود بیاید .

    بهمین خاطر برونر به فرایند بیشتر توجه میکند .

    تاکید بر ساخت شناختیفرد فرد زمانی مسألهای را یاد میگیرد که زمینه و پایه آن را در ذهن داشته باشد و اگر زمینه و پایه آنرا در ذهن نداشته باشد یادگیری صورت نمیگیرد .

    تاکید بر بصیرت و شهود .

    یعنی کشف رابطه .

    انگیزش درونی : البته « برونر » انگیزه بیرونی را رد نمیکند میگوید شما وقتی شاگرد فعالیتی را انجام میدهد پاداش میدهید و او را تقویت میکنید ولی تا چقدر ؟

    بالاخره بجایی میرسید که دیگر محرکهای شما تأثیرگذار نیست .

    ایشان میگوید : یادگیری اگر بر اساس انگیزههای درونی باشد مثل شاگردی که پیشرفت و اعتبار را دوست دارد حتی اگر پدر و مادر توصیه کنند کمتر بخوان و کمتر کار کن ولی او علاقمند است چون انگیزه درونی دارد .

    شناختیها به محرک درونی و انگیزهای درونی بیشتر بهاء میدهند در حالیکه رفتارگراها به انگیزهای بیرونی بیشتر اهمیت میدهند .

    این بدان معنی نیست که رفتارگراها انگیزهای درونی را قبول ندارند یا شناختیها انگیزهای بیرونی را .

    بنابراین معلم خوب ، معلمی است که در شرایط خاص تشخیص دهد کدام یک از محرکها را استفاده کند و تا بتواند محرکهای بیرونی را به محرکهای درونی تبدیل کند .

    منابع : سایت اطلاع رسانی دانشنامه رشد : www.daneshnameh.ir سایت اطلاع رسانی : www.irib.ir سایت اطلاع رسانی : www.virtual-education.com

هدف آشنايي با اصول مديريت در صنعت، کاربرد آن در تشکيلات ايمني و بهداشت کار، شناخت مسائل رواني در محيط شغلي وآشنايي با روش هاي رفتاري مطلوب درصنعت سرفصل بخش دوم: روانشناسي صنعتي آشنايي با مباني روانشناسي عمومي تأثير تفاوت هاي ف

روانشناسي يادگيري (Learning Psychology) فرآيند يادگيري با توجه به اهميتش هميشه مورد توجه بوده و در اين مورد دانشمندان بسياري اظهار نظر ، پژوهش و نظريه پردازي کرده و جواب بسياري از سوالات را روشن کرده‌اند، بطوري که مي‌توان با صراحت و اطمينان در

مقدمه روانشناسی یادگیری (Learning Psychology) فرآیند یادگیری با توجه به اهمیتش همیشه مورد توجه بوده و در این مورد دانشمندان بسیاری اظهار نظر ، پژوهش و نظریه پردازی کرده و جواب بسیاری از سوالات را روشن کرده‌اند، بطوری که می‌توان با صراحت و اطمینان در مورد اینکه "یادگیری چیست ؟ چگونه رخ می‌دهد و عوامل موثر کدام هستند ؟ " بحث کرد. نگاهی کوتاه به زندگی آلبرت بندورا . آلبرت بندورا ( ...

روانشناسی یادگیری (Learning Psychology) فرآیند یادگیری با توجه به اهمیتش همیشه مورد توجه بوده و در این مورد دانشمندان بسیاری اظهار نظر ، پژوهش و نظریه پردازی کرده و جواب بسیاری از سوالات را روشن کرده‌اند، بطوری که می‌توان با صراحت و اطمینان در مورد اینکه "یادگیری چیست ؟ چگونه رخ می‌دهد و عوامل موثر کدام هستند ؟ " بحث کرد. نگاهی کوتاه به زندگی آلبرت بندورا . آلبرت بندورا ( 1925) ...

نگاه اجمالی «شخصیت» یک «مفهوم انتزاعی» است، یعنی آن چیزی مثل انرژی در فیزیک است که قابل مشاهده نیست، بلکه آن از طریق ترکیب رفتار (Behavior) ، افکار (Thoughts) ، انگیزش (Motivation) ، هیجان (Emotion) و … استنباط می‌شود. شخصیت باعث تفاوت (Difference) کل افراد (انسانها) از همدیگر می‌شود. اما این تفاوتها فقط در بعضی «ویژگیها و خصوصیات» است. به عبارت دیگر افراد در خیلی از ویژگیهای ...

تعاریف مختلفی از شخصیت ارائه شده است که هر یک بر وجهی از شخصیت تأکید کرده‌اند. هیلگارد (Hilgard) شخصیت را «الگوهای رفتار و شیوه‌های تفکر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین می‌کند» تعریف کرده است در حالی که برخی دیگر «شخصیت» را به ویژگیهای «پایدار فرد» نسبت داده و آن را بصورت «مجموعه ویژگیهایی که با ثبات و پایداری داشتن مشخص هستند و باعث پیش بینی رفتار فرد می‌شوند» تعریف ...

چکیده: تعاریف مختلفی از شخصیت ارائه شده است که هر یک بر وجهی از شخصیت تأکید کرده‌اند. هیلگارد (Hilgard) شخصیت را «الگوهای رفتار و شیوه‌های تفکر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین می‌کند» تعریف کرده است در حالی که برخی دیگر «شخصیت» را به ویژگیهای «پایدار فرد» نسبت داده و آن را بصورت «مجموعه ویژگیهایی که با ثبات و پایداری داشتن مشخص هستند و باعث پیش بینی رفتار فرد می‌شوند» تعریف ...

چندين سال است که پاورپوينت[1] را براي کلاسهاي آموزشي کتابخانه به کاربرده ام.دربهارسال 2000، يک دانشجوي کارشناسي ارشد روانشناسي به نام لين،[2] مرا به پروژه اي که بايد براي کلاس تحقيقش درمقطع کارشناسي ارشد تکميل ميکرد، دعوت کرد.وي درکلاس آموزشي روانشن

يادگيري تغيير نسبتا دايمي در رفتار است که در نتيجه تمرين حاصل شده است. تغييراتي در رفتار که حاصل‌اش (و نه تمرين) ، با شرايط موقت جاندار (مثل خستگي يا حالات ناشي از مصرف برخي داروها) باشند مشمول اين تعريف نمي‌شود نقش يادگيري در همه صحنه‌هاي زندگي نما

تکنولوژي آموزشي درعرصه هاي متعدد کارايي خود را نشان داده است. هر فرد، سازمان يا نهادي که از روشهاي پيشنهادي علم تکنولوژي آموزشي بهره گرفته، بيش از پيش بر بهره وري و اثر بخشي خود افزوده است. تکنولوژي آموزشي در آموزش و پرورش به سان چراغي است که د

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول