تعارض دیدگاهها از منظر قانون و عدالت
در روز شنبه 31/6/80 در نمازخانه دادگستری کل خراسان که بعنوان سالن اجتماعات مورد استفاده قرار می گیرد اولین جلسه محاکمه مردی که 16 زن را طی حدود یکسال بقتل رسانده بود برگزار می شد برای دقایقی حدود یک ربع ساعت در جلسه مذکور شرکت کردم بعلت انبوه جمعیت اعم از اولیاء دم و مردم عادی و قلت جا از ورود مردم جلوگیری می شد زیرا صندلی خالی برای نشستن وجودنداشت-
معذالک یکی از دست اندرکاران وقتی دید من می خواهم به جلسه بروم به مامورین جلو سالن مطلب را گرفت و آنها نیز راه را برای ورود من به سالن گشودند اگرچه حدود ظهر بود و عده ای نیز محل را ترک کرده بودند اگرچه صندلی خالی بندرت یافت می شد ولی جمعیتی هم در بیرون برای ورود انتظار نمی کشیدند ولی اگر اعلام میشد صندلی خالی وجود دارد به تعداد صندلی های خالی به افراد اجازه ورود می دادند بهرحال من رفتم و یک صندلی خالی بود و نشسام، جمعیت به تقریب حدود دویست نفر تا دویست و پنجاه نفر بودند و وسایل عکسبرداری از رادیو و تلویزیون و روزنامه در سالن وجود داشت و خبرنگاران نیز مشغول نوشتن و عکاسان نیز عکس می گرفتند و در صفحه تلویزیون در را بسته مانند نیز سالن و متهم و حاضرین نشان داده می شدند.
متهم در کمال خونسردی اقرار میکرد که قتلها را مرتکب شده است تعدادی از آنها را با موتورسیکلت حمل کرده است اعم از وقتی که زنده بوده اند که بر ترک موتور سوار میکرده و هنگامی که آنها را به قتل نیز می رسانده است با چادری که داشته مثل ساک آن را محکم می بسته و در بغل از طبقه فوقانی به طبقه تحتانی منتقل می نموده است و آنها را با طنابی که مخصوص ترک بند بوده است محکم می کرده و به محلی خلوت برده و در آنجا رها میکرده است بدین ترتیب که طنابها را باز و پس از آزاد شدن جسد آنرا برداشته و روی زمین قرار می داده است و محل ها نیز نسبتاً مشخص بوده اند حاشیه صدمتری کمربندی بلوار قائم یا خیام شمالی که نقاط خلوت و در دست ساخت می باشند و وقتی که ماشین داشته پس از قتل آنها را در صندوق عقب قرار می داده است و به نقاط مذکور منتقل می کرده است و این محل جنازه ها پس از تاریکی شب انجام می گردیده است و فقط یکی در روز انجام شده است که جنازه مذکور را به جاده سنتو برده و مابین جاده قوچان و سنتو در بیابانها انداخته است بر ترتیب متهم می گفت ما جمهوری اسلامی برقرار کردیم که فساد نباشد بیشتر شد بعد گفتیم اسلامی محمدی داریم فساد باز هم افزایش یافت و امسال را سال علوی نامیده ایم ولی سیر سعودی فساد ادامه دارد و من برای مبارزه با فساد اینکار را می کرده ایم و می دانستم که این عمل نیز پایانی دارد اکنون نمی دانم کارهای من افتخار است یا ننگ آور می باشند و به هر حال نگرانی از دستگیری نیز نداشتم.
مبارزه بین خوبی و بدی، زشتی و زیبایی، ظلمت و تاریکی، خیر و شر می باشد که متهم مدعی است برای کمک بخوبی و گسترش خیر و جلوگیری از فساد و شر اقدام نموده است ولی از طرف دیگر بزرگترین گناه را که قتل نفس است صورت میداده و چون این قتل را به اعتقاد خویش در راه گسترش عدل و داد می شمرده است از آن استقبال میکرده و ندامت و پشیمانی نیز ندارد قضیه را عکس می کنیم اگر فرض کنیم که این زنها به فحشاء کمک می کرده اند و موجب سقوط جوانها را از پیمودن راه درست می شده و به بیراه کشانده می شدند و درست باشد و آنها مصمم شوند برای گسترش اعمال زشت و غیرانسانی با یکدیگر متحد شوند و مردان و زنانی را که دارای طرز تفکر مخالف آنها هستند بکشند آیا باز هم متهم جرات انجام این قتل ها را پیدا می کرد یا دست از این کار می کشید یا آنکه بکار خود سرعت شتاب بیشتری می بخشید به عبارت دیگر آیا در شرایطی که این طرز فکر نیز معتقداتی داشت وضع به گونه ای دیگر و از زاویه ای متفاوت قابل ارزیابی بود اینها همه مسائل اعتقادی است و نظری و تئوری می باشد ولیکن در عمل باید به قانون بسنده کرد زیرا اگر عمل به معتقدات گسترش یابد باید شاهد مرگهای زیادی باشیم که این اعتقادات برای دارنده آن ارزش و اعتبار دارد و قتلی که می کند از دیدگاه خودش قابل توجیه است فردی که با اعتقاد فاسد بودن دیگری را می کشد و فرد فاسد مورد نظر او نیز ممکن است همین اعتقاد را در مورد شخص مقابل داشته باشد و بخود حق بدهد که طرف مقابل را از پا درآورد و اگر چنین فرضیه و اعتقادی در اجتماع جان بگیرد دیگر از اجتماع اندی باقی نخواهد ماند طرفدار هر اعتقادی بخود اجازه می دهد که دارنده اعتقاد دیگر را از پا درآورد و با توجه به تفاوت و تغایر اعتقادات هر روز باید بیشتر از روز قبل شاهد قتل باشید بدین سبب قانون گزار برای جلوگیری از هرج و مرج و خونریزی مقرراتی را با عنوان قانون وضع کرده و همگان را تکلیف به رعایت آن نموده است که عملی را انجام دهند یا آنکه از انجام عملی خودداری نماید و بدین وسیله افراد را بطور خصوصی منع کرده اند که خودشان قانونگذار کنند فساد را تشخیص دهند و حکم قضیه را نیز صادر کنند و خودشان آنرا به مرحله اجراء بگذارند در این صورت شرع و قانون به هیچ گرفته و نظام حکومتی به مسخره گرفته شده دولت و قوه مقننه و قوه مجریه همه به بازی گرفته شده اند و اعتقادی برای آن از جهت عامل ملفوظ نمی شود یعنی این فرد در این نظام و مملکت زندگی بکند ولی خود را مکلف به مراعات قوانین و نظامات این مملکت نمی داند و از امنیت آن استفاده می کند و به امنیت آن خیانت می کند و همه آنها را قربانی می نماید تا به مقصود خود دست پیدا کند زیرا احترام به امنیت وقتی حاصل می شود که مقررات و نظامات آن کشور محترم شمرده شود فرق نمی کند این اقدامات که هر فردی انجام دهد که خود را منشرع و مذهبی معرفی می کند یا دچار شهوت گردیده یا به قصد اخاذی این کار را می نماید یا در سایه فریب به کمک رسانب این عمل را انجام می دهد دواعی و انگیزه های متفاوتی ممکن است در اینکار موثر باشد ولیکن آنها از حیث قانون هیچ تاثیری در عملیات مجرمانه ارتکابی ندارند زیرا عمل مجرمانه را قانون تعیین می کند و خارج از استثنائاتی که قانون عمل مجرمانه را مجازات نمی کند بقیه عملیات مجرمانه مشمول مقررات قانونی می باشد که مجازات برای آن تعیین نموده است زیرا با حفظ این قوانین است که مردم اعتماد می کنند در اجتماع زندگی کنند و در سایه قانون به سر برند ما نباید این امنیت را از مردم سلب نماییم و بالعکس باید هر چه بیشتر سعی کنیم که استحکام اعتقاد به قانون و قانون مندی بیشتر گردد.
امر به معروف و نهی از منکر نیز درجات دارد باید ابتدای با بایکوت و ردگردانی و سپس با زبان امر به معروف و نهی از منکر را انجام داد و عقل را به قانون واگذار نمود از دیگر سو روایات متعددی در خصوص فساد می باشد که در صدد اسلام اتفاق افتاد و توسط پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) مورد حکم یا فتوا قرار گرفته شده است اگر ما معتقد به این هستیم که مسلمان می باشیم از آنها که نمی توانیم سبقت بگیریم آنطور که روایت شده مردی در زمان پیامبر گرامی اسلام نزد آن حضرت آمده و اقرار به زنا می نمایند که آن حضرت از وی روی می گرداند و مقصود آن بوده است که وی را از اقرار منع کند و باز دارند تا آنکه بالاخره وی 4 بار اقرار می کند و پس از آنکه دلائل ثبوت جرم تمام و کمال اداء می شود دستور رجم صادر می فرمایند و تا قبل از ثبوت و حتی با سه بار اقرار نیز حکم صادر نمی شود و موضوع دیگری سعد بن زیاد در حال چرخش می باشد که حضرت رسول از در مسجد وارد می شوند و به او می گویند ای سعد چکار میکنی و او می گوید که دوستان فکر می کردند که اگر به خانه بروی و زن خود را در حال زنا با مرد بیگانه پیدا میکنی چکار خواهی کرد و من گفتم با همین شمشیر آنها را به دو نیم خواهم کرد پیامبر فرمودند در آن صورت حد خدا را چه خواهی کرد منظور آنستکه جرمی را که هنوز ثابت نکرده ای چگونه به مجازات آن اقدام میکنی آن مرد گفت وقتی خدا شاهد است من دیده ام مگر نیازی به اینکه شهود شهادت بدهند با اینکه مرتکب اقرار کند وجود ندارد و آن حضرت فرمودند برای آنها حدی است که باید همانطور که خداوند فرموده معلوم و ثابت شود و برای تو که مرتکب فسق می شود حد قتل جاری می شود نزد خداوند ممکن است تو پاک باشی ولی از حیث مقررات قضایی که برای نظم اجتماع است محکوم می شود زیرا مصلحت اجتماع بر مصلحت فرد ترجیح دارد و حکم قتل در مورد تو اجرا می شود در قضیه دیگری که در زمان حضرت علی (ع) اتفاق افتاد زن زانیه ای نزد آن حضرت می رود و اقرار به زنا می کند و می گوید می خواهد از زنایی که مرتکب شده تطهیر شود و فقط این امر با اجرای مجازات در مورد او صورت می گیرد آن حضرت زن را می فرستند و می گویند برو و روز دیگر بیا و مقصود آن بوده که زن دست از اقرار بردارد و در همان حال رو به آسمان می کند و می گویند خداوندا او یکبار اقرار کرد و روز بعد و دو روز بعد نیز این ماجرا تکرار می شود تا چهار بار اقرار تمام می شود و آنوقت به زن می گویند تو بچه اینداری که خرد سال باشد و به سرپرستی و شوهر تو نیازمند باشد و آن زن می گوید چرا و حضرت به او می گویند تو کفیل بچه ات می باشی تا شیرخوارگی او تمام شود زن مایوس و ناامید از آنکه نتوانسته خود را پاک کند بر می گردد در همان راه به یک مرد یهودی می رسد و آن مرد ماوقع را از آن زن سوال می کند و زن قصه خود را به آن مرد می گوید و مرد در پاسخ برای رفع مشکل زن می گوید که من سرپرستی فرزند ترا عهده دار می شوم و او را به ادامه می سپارم که شیر به او بدهد زن با مرد مذکور نزد حضرت برمیگردند و زن می گوید این مرد قرار شد سرپرستی فرزندم را قبول کند و دایه برای شیر خوارگی بچه ام بگیرد و آن مرد که حضور دارد تایید می کند حضرت نگاه ناراحتی خود را بر روی مرد می پراکند و میگوید که زن فردا در اجتماع برای رجم حاضر شود و زن رجم می شود بعداً نارضایتی حضرت را از کفالت خود جستجو و پرسش می کند و آن حضرت در پاسخ می فرمایند اگر آن زن نزد خدا توبه میکرد به مراتب بهتر از اجرای حد در مورد او بود و اسلام می خواهد که به او فرصتی برای توبه بدهد و تو مانع اینکار شدی بنابراین ذهنیت ها امری است که در خلاء وجود دارد تا با واقعیت بیرونی تصدیق شود که در این صورت تحقق می یابد و اگر با واقعیات خارجی منطبق نباشد از مرحله ذهنی بیرون نمی آید و خارج نمی شود آدمی از حیث ذهنی می تواند بهترین و پاکترین افراد باشد و تا حدی که مربوط به زندگی شخصی خودش می باشد به آنها عمل کند ولی حق ندارد به مرحله اجرا درآورد زیرا قانون همانطوریکه حمایت هایی را از افراد اجتماع به عمل می آورد به همان اندازه نیز آزادیهای آن را سلب می نماید و بنابراین به فرد اجازه نمی دهد که ذهنیت خلاف قانون خود را در مورد دیگری به اجراء درآورد ما وقتی به زندگی اجتماعی تن می دهیم خواه و ناخواه قواعد حاکم بر آن را نیز پذیرا می شویم و از این جهت اگر خلاف عهد بکنیم و قوانین را زیر پا بگذاریم خود را مستحق مجازات نموده ایم در وجود آدمی بعضی اوقات خواسته هایی فدای خواسته های دیگر می شود که ممکن است غلط یا درست باشد وقتی آدم در دو راهی تصمیم گیری قرار گرفته است مبنی بر اینکه به عملی اقدام نماید یا از عملی خودداری کند یا اینکه اینکار یا آن کار را بکند هر یک از آنها را که انتخاب کند و انجام دهد دیگری را در پای آن قربانی کرده است که ممکن است منطق و عقلاً درست باشد یا غلط باشد ولی به هر حال انجام این امر از حقوق مشخص می باشد وقتی مربوط به امور نفی باشد و از همین جهت وقتی در اجتماعی زندگی می کند خواسته ها، تمایلات و مطالبات خود را قربانی کرده است مگر آنچه را که قانون مجاز می داند یا نهی کرده است بنابراین او نمی تواند امری را که قربانی کرده احیا کند زیرا حضور او در اجتماع اجازه این امر را به او نمی دهد و اگر چنین راه عقب گرد و قهقران را طی نماید به قانون نیز اجازه می دهد که به مجازات او اقدام و عمل کند.
امر به معروف و نهی از منکر نیز درجات دارد باید ابتدای با بایکوت و ردگردانی و سپس با زبان امر به معروف و نهی از منکر را انجام داد و عقل را به قانون واگذار نمود از دیگر سو روایات متعددی در خصوص فساد می باشد که در صدد اسلام اتفاق افتاد و توسط پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) مورد حکم یا فتوا قرار گرفته شده است اگر ما معتقد به این هستیم که مسلمان می باشیم از آنها که نمی توانیم سبقت بگیریم آنطور که روایت شده مردی در زمان پیامبر گرامی اسلام نزد آن حضرت آمده و اقرار به زنا می نمایند که آن حضرت از وی روی می گرداند و مقصود آن بوده است که وی را از اقرار منع کند و باز دارند تا آنکه بالاخره وی 4 بار اقرار می کند و پس از آنکه دلائل ثبوت جرم تمام و کمال اداء می شود دستور رجم صادر می فرمایند و تا قبل از ثبوت و حتی با سه بار اقرار نیز حکم صادر نمی شود و موضوع دیگری سعد بن زیاد در حال چرخش می باشد که حضرت رسول از در مسجد وارد می شوند و به او می گویند ای سعد چکار میکنی و او می گوید که دوستان فکر می کردند که اگر به خانه بروی و زن خود را در حال زنا با مرد بیگانه پیدا میکنی چکار خواهی کرد و من گفتم با همین شمشیر آنها را به دو نیم خواهم کرد پیامبر فرمودند در آن صورت حد خدا را چه خواهی کرد منظور آنستکه جرمی را که هنوز ثابت نکرده ای چگونه به مجازات آن اقدام میکنی آن مرد گفت وقتی خدا شاهد است من دیده ام مگر نیازی به اینکه شهود شهادت بدهند با اینکه مرتکب اقرار کند وجود ندارد و آن حضرت فرمودند برای آنها حدی است که باید همانطور که خداوند فرموده معلوم و ثابت شود و برای تو که مرتکب فسق می شود حد قتل جاری می شود نزد خداوند ممکن است تو پاک باشی ولی از حیث مقررات قضایی که برای نظم اجتماع است محکوم می شود زیرا مصلحت اجتماع بر مصلحت فرد ترجیح دارد و حکم قتل در مورد تو اجرا می شود در قضیه دیگری که در زمان حضرت علی (ع) اتفاق افتاد زن زانیه ای نزد آن حضرت می رود و اقرار به زنا می کند و می گوید می خواهد از زنایی که مرتکب شده تطهیر شود و فقط این امر با اجرای مجازات در مورد او صورت می گیرد آن حضرت زن را می فرستند و می گویند برو و روز دیگر بیا و مقصود آن بوده که زن دست از اقرار بردارد و در همان حال رو به آسمان می کند و می گویند خداوندا او یکبار اقرار کرد و روز بعد و دو روز بعد نیز این ماجرا تکرار می شود تا چهار بار اقرار تمام می شود و آنوقت به زن می گویند تو بچه اینداری که خرد سال باشد و به سرپرستی و شوهر تو نیازمند باشد و آن زن می گوید چرا و حضرت به او می گویند تو کفیل بچه ات می باشی تا شیرخوارگی او تمام شود زن مایوس و ناامید از آنکه نتوانسته خود را پاک کند بر می گردد در همان راه به یک مرد یهودی می رسد و آن مرد ماوقع را از آن زن سوال می کند و زن قصه خود را به آن مرد می گوید و مرد در پاسخ برای رفع مشکل زن می گوید که من سرپرستی فرزند ترا عهده دار می شوم و او را به ادامه می سپارم که شیر به او بدهد زن با مرد مذکور نزد حضرت برمیگردند و زن می گوید این مرد قرار شد سرپرستی فرزندم را قبول کند و دایه برای شیر خوارگی بچه ام بگیرد و آن مرد که حضور دارد تایید می کند حضرت نگاه ناراحتی خود را بر روی مرد می پراکند و میگوید که زن فردا در اجتماع برای رجم حاضر شود و زن رجم می شود بعداً نارضایتی حضرت را از کفالت خود جستجو و پرسش می کند و آن حضرت در پاسخ می فرمایند اگر آن زن نزد خدا توبه میکرد به مراتب بهتر از اجرای حد در مورد او بود و اسلام می خواهد که به او فرصتی برای توبه بدهد و تو مانع اینکار شدی بنابراین ذهنیت ها امری است که در خلاء وجود دارد تا با واقعیت بیرونی تصدیق شود که در این صورت تحقق می یابد و اگر با واقعیات خارجی منطبق نباشد از مرحله ذهنی بیرون نمی آید و خارج نمی شود آدمی از حیث ذهنی می تواند بهترین و پاکترین افراد باشد و تا حدی که مربوط به زندگی شخصی خودش می باشد به آنها عمل کند ولی حق ندارد به مرحله اجرا درآورد زیرا قانون همانطوریکه حمایت هایی را از افراد اجتماع به عمل می آورد به همان اندازه نیز آزادیهای آن را سلب می نماید و بنابراین به فرد اجازه نمی دهد که ذهنیت خلاف قانون خود را در مورد دیگری به اجراء درآورد ما وقتی به زندگی اجتماعی تن می دهیم خواه و ناخواه قواعد حاکم بر آن را نیز پذیرا می شویم و از این جهت اگر خلاف عهد بکنیم و قوانین را زیر پا بگذاریم خود را مستحق مجازات نموده ایم در وجود آدمی بعضی اوقات خواسته هایی فدای خواسته های دیگر می شود که ممکن است غلط یا درست باشد وقتی آدم در دو راهی تصمیم گیری قرار گرفته است مبنی بر اینکه به عملی اقدام نماید یا از عملی خودداری کند یا اینکه اینکار یا آن کار را بکند هر یک از آنها را که انتخاب کند و انجام دهد دیگری را در پای آن قربانی کرده است که ممکن است منطق و عقلاً درست باشد یا غلط باشد ولی به هر حال انجام این امر از حقوق مشخص می باشد وقتی مربوط به امور نفی باشد و از همین جهت وقتی در اجتماعی زندگی می کند خواسته ها، تمایلات و مطالبات خود را قربانی کرده است مگر آنچه را که قانون مجاز می داند یا نهی کرده است بنابراین او نمی تواند امری را که قربانی کرده احیا کند زیرا حضور او در اجتماع اجازه این امر را به او نمی دهد و اگر چنین راه عقب گرد و قهقران را طی نماید به قانون نیز اجازه می دهد که به مجازات او اقدام و عمل کند.
تفاوتهای قدرت مادی و معنوی قدرت مادی بانگیزه توسعه دایره قدرت از صفات و آز و تکاثر طلبی و زیاده طلبی بعنوان وسیله استفاده مینماید تا قوی تر شود البته این وضعیت نگاه ماده را مانع میسازد ولی از دیدگاه دیگر می توان گفت که آدمی اسیر و بازیچه صفات مذکور گردیده است و آدمی انسانیت خود را در چنگال آنها اسیر نموده است وسایلی که می بایست در اختیار و سیتره انسانیت آدمی باشند امروز او را مقهور کرد و به بند کشیده اند اینها وسیله بوده اند اما امروز به حکومیت رسیده اند و چنگال خود را تا عرفق در جان انسان فرو کرده اند و از او یک وسیله ساخته اند و او را بنده خود کرده اند و هر چه بیشتر در این راه پیش رود بیشتر در غرقاب فرو خواهد رفت و مغروق این امیال مهار گسیخته خواهد شد و در زیر سم آنها لگدمال و پایکوب خواهد گردید.
قدرت مادی به نکات ضعف آدمی در چشم ظاهربین پوشش میدهد این خاصیت قدرت مادی است که آدم ناتوان را در پشت سیر قدرت مادی توانا و برومند نشان میدهد اگر این قدرت مادی از او سلب می شود حشمت و اعتبار و بزرگی او سقوط خواهد کرد و فرو خواهد ریخت در اینجا نکته اساسی که نادیده گرفته شده است که همانا گوهر آفرینش و خلقت اوست آدمی بمدد این آفرینش این توانائی راپیدا کرده است که در صدد جلب منافع مالی قدرت مادی برآید ولی امروز که آنها را یافته است از اساس آفرینش و گوهر خلقت خود فراموش کرده و آن را به نسیان سپرده است بدلی را بجای اصل پذیرفته است امر قلابی را بجای امر واقعی کرده است و متاسفانه امر چنان بر او مشتبه شده که در شناخت واقعیت دچار انحراف گردیده است و واقعیت را نمی بیند و چشم خود را بروی واقعیت بسته است گویا که چنین واقعیت و حقیقتی وجود خارجی نداشته و ندارد معیار و میزان او همان ظاهر است که اکنون ملموس میباشد فریفته و اسیر بازیچه های شده است که خود یدست خود آنها را ایجاد کرده است و خوشحال و شادمان و مغرور از این وضعیت نیز میباشد گوهر ناب وجود خویش و هویت خود را از دست داده است ولی هیچگاه هراسان و نگران آن نمیباشد بلکه بداشته های تصنعی و ظاهری دلخوش و خرسند است زیرا این وضعیت برایش ارزش تلقی میشود زر و زور آنچنان قدرت پوشالی باو بخشیده اند که مانع از واقعیات را بچشم خویش ببینید حجابی سخت سنگین در برابر دیدگان او کشیده شده که واقعیت را درک و لمس نمیکند گویی خودش دست افشان و پایکوبان باین وضعیت تسلیم کرده و رضا داده است و حاضر نیست به واقعیتی در وراء این امور بنگرد ماهیت و هویت خود را باخته است و به ظاهر فراهم آمده پوشالی ساخته است زمان غفلت او هر چه بیشتر شود حجابها ضخیم تر و کلفت تر و افزون تر میشود و باز شدن چشم وی به حقیقت سخت تر و سنگین تر میشود باید هشدار به او داد که زندگی مادی همه چیز نمیباشد زندگی مادی وسیله ای که باید از آن در راه رسیدن به مقصود استفاده کرد باید این تذکر و پند را برای او تکرار کرد تا چشم دل او باز شود تا گوش هوش شنوا گردد حیف است که گوهر وجودی خویش را گم کرده باشد و به سراب و بازیچه ها پناه برده باشد که فردا وقتی خود را یافت دچار حسرت و اندوه بی پایان برگذشته نابسامان خود نشود باید او را بیدار کرد باید او را بیدار کرد.
گروه دیگری که دنبال قدرت معنوی هستند از این مزیت برخوردارند که ضد قدرت با قدرت آمیخته شده است یعنی آنکه قدرت معنوی اجازه افسار گسیختگی به فرد را نمیدهد و تمرکز قدرت را در وجود او نمی پذیرد به قدرتی با شک و تردید مینگرد که این قدرت ماندگاری و دوام ندارد و فانی است باین امر میرسد که آگاهی بر سرشت و سرنوشت خویش پیشتر پیدا کند و دنیا و کائنات آنچنان نامنتها و بیکرانه است که هر چه بزرگ شود و پیش رود باز هم کوچک است و در مقابل عظمت خلقت ذره ای و قطره ای و کمتر از ذره ای و قطره ای میباشد این شناخت باعث میشود که نقطه گریز از مرز قدرت شخصی در وجود او قوی شود که قدرت را بعنوان یک حربه و یک سلاح مطمئن پندارد و قبول نداشته باشد بلکه قدرت را شعبه ای از قدرت اصلی بشمارد که وجود مستقلی برای آن قدرت نیست شناخت قدرت در این وضعیت به شکر و تسلیم می انجامد که نسبت به هر امر که باعث اعتبار و آبروی او میشود شکر گزار شود و بر ناملایمات صبر پیشه کند بدین ترتیب شیوه زندگی هر کس ثمره و نتیجه ای خاص ببار می آورد که بین شیوه و ثمره تلازم قطعی و انکار ناپذیر وجود دارد و کسی نمیتواند به شیوه ای خاص رفتار کند و نتیجه ای مغایر رفتار خود را طلب کند که چنین پندار و گمانی موید خامی و ناپختگی میشود و معمولا و قاعدتا نیز کسانی که به شیوه و روش خاصی گرایش پیدا میکنند انتظار نتیجه آن روشن و شیوه را دارند یعنی به همان نحوکه عمل میکنند و انتظار دارند بهره میبرند و تناسب بین این دو موجب ایجاد قاعده و نظم و ترتیب و قانون میشود فی المثل کسیکه گام بر میدارد و راه میرود انتظار آن است که پیش روی کند و جای او تغییر کند وچنین نیز میشود و کسیکه ایستاده است و متوقف میباشد ساکن است و دچار تغییر نمیشود و با این انتظار نیز دست پیدا میکند عجب در جائی است که کسیکه از این دور انجام میدهد و انتظار دارد نتیجه دیگری عاید او شود و غالبا این امر در جائی مصداق پیدا میکند که فرد متوقف و ایستاده انتظار آن را دارد که به جلو نیز برود یعنی بر خلاف قاعده و نظم یک انتظار نامعقول و غیر ممکن را مطالبه میکند آدمهای مادی و جسمانی در طریقی که حرکت میکنند به مقصود میرسند اگر چه مقصود آنان خاکی و پشت ونازل است و گوهر حیات خود را با بدل معاد ضد میکنند ولی آدمهای روحانی و معنوی به گوهر انسانی خود دست پیدا میکنند و سعی میکنند آن را ارتفاء دهند و آن را به رشد و تکامل برسانند بنابراین به قدرتی نیاز ندارند که ضعف های مالی آنها را پمشش بدهد تا جلوه ای از قدرت مادی پیدا نمایند در حالیکه این وضعیت در آدمهای مادی و جسمانی بشدت متجلی است و آنها سعی میکنند که ضعف های خود را با توانائی های ظاهری پوشش دهند.
و بعلت همین خواسته مداوم برای افزایش قدرت پوشالی دائما فقیر و خواهان هستند زیرا آدم فقیر و مسکین دائما مطالبه میکند و آنها نیز چون دائما خواهان مال هستند گدایان و مسکینان که در کسوت توانایان جلوه مینمایند بنابراین آنها نمیدانند که این قدرت پوشالی جسمی مالی آنها بر توده ای انبوه و کوهی از فقیر بینان گذاشته شده است درون این قدرت توده متراکم فقر معنوی و روحانی وجود دارد و این قدرت پوشالی نشانه ای از عظمت آن فقر و تهیدستی معنوی است که به وسیله و اسباب مطالبه و خواست جسمانی و مالی صاحب آن است که ایجاد شده یعنی خواسته مالی او گوهر و ارزش انسانی او را تاوان و هدیه کرده است و معنویت او را ذره ذره و با هر دفعه خواسته کاهش و تقلیل داده است تا صاحب آن به قدرت جسمی و مادی دست پیدا کند بنابراین ثابت می گردد اجلال و جاهی که از حیث جسمانی و مالی رخ مینماید و تجلی میکند باطنی تهی و خالی از معنویت داردو از به هم پیوستگی این خلاء معنوی این قدرت مادی و معنوی متجسم گردیده است البته این امر وقتی مصداق کامل و تمام دارد که فرد کلیه خصایص انسانی خود یا حداکثر و قریب به تمام آن را دارد زیر این خواسته های جسمانی و مادی له کرده باشد و اگر قسمتی از آن بیدار یا هوشیار مانده باشد در اینصورت امیدواری زیادی باو میباشد که اصلاح شود گوهره انسانی خود را باز شناسد و به مسیر باز آید و درک کند که این مال و جسم وسیله ای است که در اختیار او قرار گرفته است هر چه بهتر بتواند در مسیر خویشتن شناسی و تشخیص هویت از آن بهتر بهره برداری کند زودتر به مقامات کمال نزدیک می شود و در این صورت خود را بنده و اسیر آنها نکرده است بلکه بالعکس آنها را به خدمت خود در آورده تا خویشتن شناسی کند و لحظه ای به ذهنم خطور کرد که اینان مقصد حیات را یافته اند مال و قدرت را کسب کرده اند و از آن استفاده کرده اند ولی خود را واگذار به آن نکرده اند و خود را به آن نباخته اند زندگی را درک کرده اند یعنی تلاش و حرکت و گام برداشتن بجلو ولی در زیر نور انسانیت و با راهنمای انسانیت این فعالیت انجام میگردد مقصود و مقصد معلوم است و جهت حرکت روشن میباشد ولی اگر این نور وجود نداشته باشد حرکت در کوری و تاریکی صورت می پذیرد همه آن پیشرفت ها نصیب می شود و گام های رو به جلو برداشته میشود و بحد بدست می آید و وسائلی ابزار نو و جدید در جهت رفاه و اقتصاد ساخته میشود ولی تمدن بدست نمی آید دنیای مرده بی روح است که در انبوه از وسائل نو و جدید غرق شده است ولی روح انسانی بر آن حاکم نیست و این امر باعث میگردد که شکاف فقر وغنا و تبعیض وسیعتر و عمق تر گردد روح ها مرده اند و با هم قهر میباشند .
وسائل ارتباطی در حد اعلا و نهایت وجود دارد ولی روح ها پیوند ندارند روح ها پژمرده از روح وقتی از جامعه انسانی رخت بربندد دنیای بزرگی از اجسام و وسائل خود نمائی میکند و چشم ظاهر بین قضاوت در بزرگی و کوچکی امور مینماید و به عظمت ظاهری دلبسته میشود و متاثر از قدرت این عظمت ظاهری میشود.
چشم او بر روی حقیقت بسته است و آن را نمی بیند از اصل غافل شده است و به این فرع حقیر دل خوش کرده و اسارت آن را پذیرفته و به بندگی آن مشغول گشته است و آنچنان میشود که بین این افراد ظاهر بین پیوند مصنوعی ایجاد میشود زیرا آن چیزی که باعث این ارتباط گردیده مصنوعی و بی روح است و از امر مصنوعی و بی روح نمی توان انتظار زایش روح پر طراوت و با نشاط را داشت بنابراین دنیای مرده ای را تشکیل میدهند که از روح انسانی اثری در آن نیست.
آدمی را چه میشود که چشم بر خود بسته است و به ارزش های خود بی اعتنا شده و از آنها غافل گردیده است و در عوض به امور بی ارزش و کم اهمیت دلبسته است دچار خسارت و ضایعه جبران ناپذیری گردیده است و از آن غافل مانده است باید او را بیدار کرد و هشیار نمود که فردا دیر است در پرتو و اشعه نور انسانی باید بجلو حرکت نمود و اصولا تلازم جسم و روح آدمی نیز موید این امر است که آنها باید با هم حرکت کنند و گام بردارند در این صورت جسم و مادیت نیز به کمال می رسد و روح نیز با حاکمیت خود بر جسم و جان و قدرت آن را در مسیر انسانی بجلو میبرد و خیلی بیشتر از آنچه بشریت پیشرفت کرده امکان پیشرفت وجود داشته و دارد منتها این بار روح انسانی نیز ضمیمه این ترقی میشود و بهتر از گذشته آدمی را به کمال میرساند در اینجا قدرت به معنای قدرت تجلی نمی نماید بلکه بعنوان یک روح همبستگی و تعاون کار و عمل میکند و در اینصورت از دیگران خود را جدا نمی کند سیطره و حاکمیت نمی خواهد و برای آن ارزشی قائل نیست و بطور انحصاری دره تقویت خود در قبال دیگران نمی باشد و قدرت را بعنوان یک امر دلپذیر و دلپسند قبول ندارد بلکه در اوج قدرت همگانی با دیگران زندگی میکند بدون اینکه تعبیر قدرت از آن داشته باشد بلکه آن باسم سعادت جمعی یا اسامی دیگری از این قبیل میشناسد و اگر چنین امری محقق شود بزودی شاهد کمال جامعه انسانی خواهیم شد که در آن زندگی با رفاه و سعادت و تمدنی تؤام با روح پر نشاط انسانی جریان دارد، قدرت علی الاول با توجه به غریزه نفع طلبی عبارت از عقده های خود کم بینی و تراکم کمبودها ناتوانی هایست که بصورت قدرت تجلی میکند تا سرپوش و پوششی باشد بر آن نقاط ضعف که صاحب آن نمیخواهد آنها دیده و رویت شوند نتیجه چنین قدرتی فساد و ظلم و بیداد خواهد بود بنابراین هر صاحب قدرتی دچار این فساد و تباهی خواهد شد زیرا با وجود احساس قدرت است که آدمی برای تخلیه آن بدنبال فرد یا افرادی میگردد تا قدرت را به آنها نشان بدهد و تا اثر قدرت به آنها بنمایاند و نتیجه لزوما به ظلم و منفعت و منفعت و تحقیر و ستم به دیگران می انجامد زیرا نیروئی که در وجودی جمع و ذخیره گردید باید هزینه شود و اصولا جمع آن قدرت برای هزینه کردن و خرج نمودن میباشد و خرج و هزینه آن نیز به ستم وجود به دیگران بطور عملی و زبانی اقتصادی و اجتماعی و روحی و فردی بطور جمعی و یا انفرادی تجلی می کند و بستگی به نوع صاحب قدرتی دارد که در چه زمینه ای واجد قدرت باشد.
یک مرد یا یک زن یا فرزند در داخل خانواده که محل مهربانی ها کانون گرم زندگی ها میباشد ممکن است این قدرت نمائی را بخرج دهد و همین طور این قضیه را بداخل اجتماع بکشانیم یک صاحب منصب اداری در پست و مقام خود و یک فرد تاجر و کاسب در بازار اقتصادی به این کار دست میزند و وقتی این خصوصیت بصورت یک فرهنگ متبلور شود مثل سلطه زنجیر همه ستمگر و ستمدیده میشوند از بالا دست ستم را می پذیرند و به زیر دست، ستمم را تحمیل میکند بقول عرب الخق لمن غلب حق یا کسی کم غلبه دارد معیار غلبه در هر وضعیتی تائید کننده حق بودن غالب تشخیص میشود و بدین ترتیب قدرت برای غلبه لازم است و آدمی برای غالب باشد و مغلوب نباشد در صدد کسب قدرت میباشد بنابراین نیاز به پوشش و جبران ناتوانی هاست که وی را به طرف کسب قدرت شتابان روان مینماید و بدیهی است قدرتمداران اجازه کسب قدرت به ضعفاء را نمیدهند زیرا هر چه صاحبان قدرت بیشتر شوند لزوما از سرمایه قدرت آنها کم میگردد و بدین جهت مخالف کسب قدرت دیگران هستند و میخواهند ذخیره قدرت را برای خود حفظ کنند و تا منافعشان بهتر تامین شود و به آن خلل و کاستی وارد نشود و از این رو در قدیم برای حفظ آن از زور علنی وشمشیر آخته بون کشیده و جنگ ظاهر استفاده میکردند و امروز در ورای قانون با جنگ پنهانی با کسانی که بخواهند قدرتمند گردند مبارزه میشود هدف واحد است وسیله فرق کرده است دیروز شمشیر و امروز قانون حاکم بر این قاعده است قضیه شاید زیاد نیاز به توضیح نداشته باشد که امروز دیگر امکان تجلی استبداد ظاهر نمیباشد بنابراین در سنگر قانون پنهان شده است همانطور فرهنگ دیروز در روستا اقتضاء میکرد که منازعه علنی و دسته جمعی برای یک مساله کوچک و نفع جزئی سر میگرفت همان نزاع امروز در بازار و در اجتماع شهری جریان دارد که منافع شخصی را تامین کنند ولیکن بی صدا و در خفا و فقط نتیجه آن روشن میشود و آشکار میگردد بنابراین جریان جنگ خاتمه نیافته و وجود دارد فقط از ظاهر به پنهان کشیده شده است و دیروز شمشیر آنها را آرام میکند و امروز این امر به قانون سپرده شده است قدرتمندان در دیروز با وسیله شمشیر مانع از قدرتمند شدن دیگران می شدند و آنها در جای خود میخکوب و زمین گیر میکردند و امروز این وظیفه به قانون داده شده تا از قدرتمند شدن دیگران جلوگیری کند وسیله فرق کرده است آدم عوض نشده و او نیز تغییر نکرده تا ابد نیز تغییر نخواهد کرد بنابراین باید اگر می توانیم و میخواهیم که به کمال دست پیدا کنیم این غریزه و فطرت را تربیت کنیم بدون اینکه آن را لگد مالی کنیم و سرکوب اش نمائیم که نشاط و جراعت و جسارت حرکت خود را از دست بدهد که برای ترقی و رشد خواهان قدرت باشد و با نشاط حرکت کند آن را تربیت کنیم که برای جمع و اجتماع خوب است و قدرت فرد ارزش چندانی ندارد در دنیای جانوران و حیوانات نیز ضعیف پایمال قویتر از خود میباشد ما باید مرزی برای دنیای خود و حیوانات قائل شویم و ترسیم نمائیم تا فرق ما با آنها روشن شود که ما نام انسان را با خود حمل می کنیم و بنابراین قدرت باید جمعی و همگانی باشد و باید آدم را بگونه ای تربیت کرد که خودش را در جمع مسحیل بیند و منفعت جمع را طلب کند و وجود اجتماع خوشبخت و سعادتمند و قدرتمند را بر وجود فرد قدرتمند ترجیح دهد در اینصورت قدرت او ناشی از قدرت اجتماع میباشد آنچه همنوعان او را خوشبخت کند او را نیز خوشبخت و سعادتمند میکند زیرا بنای وجودی آنها واحد است امت و ملت قدرتمند و سعادتمند از آحاد و افراد خوشبخت و سعادتمند تشکیل یافته است اگر چنین روزی بیاید که آدمی خوشبختی خود را در خوشبختی و سعادت جمع بیابد نیاز به قدرت نخواهد بود نیاز به قدرت وقتی وجود دارد که تبعیض و تفاوت و شکاف بین مردم وجود دارد هنگامیکه این خلاء پر شد و این فاصله از بین رفت نیاز به قدرت و قدرتمندی و زور مداری نیست زیرا احساس ضعف و ناتوانی وجود ندارد که برای جبران آن به کسب قدرت نیاز باشد نیاز و خواسته های آدمی برای جامعه ای میباشد که از آن کسب نیرو و قدرت میکند و از این تلاش و سعی خود را اعمال خواهد کرد که حقوق جامعه نیز تامین شود و برای وصول به این مقصود باید مقدمتا آدمی تربیت شود وجود آدمی گلستانی است که اگر آن را بخود واگذارند و باغبانی و تربیتش بکند به طرفه العینی و در یک چشم بهم زدن علف های هرز سراسر این باغ را خواهند پوشاند و اثری از آدمیت او باقی نخواهد گذاشت برای اینکه آدمی دچار این سرنوشت شوم نشود نیاز دارد که مرتبا علفهای هرز گلستان وجود خویش را هرس کند و وجود خود را پراسته سازد و نیاز این امر آنستکه آدمی مرتبا به تربیت خود اقدام کند تا روشنائی مسیر خود را از سیاهی ها جدا کنند و در مسیری گام گذارند که آینده بشریت به خوبی و نیکی تامین شود و اگر این امر محقق شود دیگر مجالی برای خود نمائی های صفات حیوانی آدمی وجود ندارد تا بخواهد با اتکاء بر قدرت کمبودها و ضعف های خود را جبران کند تا با غلبه بر دیگران بنای قدرت خود را وضع تر از بقای قدرت دیگر متجلی کند، اشاعه این فرهنگ سبب میشود نیروی آدمی در جهت متعادل حرکت کنند و از قدرتگرائی که نوعی اسراف در ذخیره سازی و صرف آن در وجود آدمی است خود داری شود در این روش افراد اجتماع با تعاون با یکدیگر و همدلی و همکاری کارهای خود را به سامان میرسانند و از نتیجه آن همگان برخوردار میشوند در این وضعیت نیروهای اجتماع متحد میشوند و در قبال یکدیگر نمی ایستند، یکدیگر را تخریب نمی کنند بلکه به معاونت یکدیگر نیز می خیزند و در این شکل نیروی عظیمی چون سیلی خروشان بپا خواهد خواست که مهار آن در دست همه مردم است و همگان از آن سود می جویند بنابراین لازم است برای آنکه ما باین سطح برسیم وجدان جمعی انسانها را بیدار کنیم آنها صرف نظر از آنکه ذهنی و فکری برای خود دارند وجدانی دارند که متاثر از اجتماعی و متصل و وابسته به آن میباشد، کمک کار و یاور آن است و این وجدان را باید هشیار و آگاه و آماده کرد تا فعالیت خودش را آغاز کند.
در اینصورت جمعیت مردم که از آحاد آنها تشکیل شده است برای اجتماع فکر خواهد کرد و اندیشید برای اجتماع دل خواهد سوزاند و برای سرنوشت بشریت مثل سرنوشت خود خواهد اندیشید از گرفتاری و ناراحتی و معضلات اجتماعی همانطور ناراحت خواهد شد که از معضلات و گرفتاری خود ناراحت خواهد شد اصلا بین آن دو فرقی نمی بیند سرنوشت خود را گره خورده درسرنوشت اجتماع می بیند و بدین ترتیب دلش برای آن نگران خواهد شد و دلش برای آن خواهد تپید و بنابراین خود را مکلف و مقید میکند که در امور اجتماعی شرکت کند و امور را زیر نظر بگیرد و در چنین وضعیتی صاحبان قدرت عرصه را بر خود تنگ خواهند یافت زیرا چشمان ناظر و تیز بین فراوانی ناظر آنهاست و مراقبشان می باشد و از این رو آرام آرام مجبور به ترک صحنه خواهند شد و اینکه تمکین به وضعیت پیش آمده کنند و امید میرود که تغییر روش بدهند و اگر چنین نکند به نظر خواهند شد در این وضعیت اراده های مردم در سرنوشت آنها تاثیر خواهد گذاشت در اینجا اقتدار پیش آمده جمعی خواهد بود از ذره ذره خواستهای مردم این قدرت گردآوری شده است روحهای تربیت شده ای اظهار نظر و بیان مطلب میکنند که برای خود و نفس شخصی اداری مطلب نمی نمایند بلکه برای جمع و همه اظهار خواسته و مطالبه میکنند بنابراین هم اقتدار زیاد و هم آگاهانه و هم جمعی است که آن فرد نیز بعنوان جزئی از جمع میتواند از آن بهره مند شود این خواسته هم متضمن خیر و صلاح او میباشد و هم برای همه خیر وصالح را به ارمغان می آورد.