دانلود مقاله رابطه علم و دین از نظر علامه طباطبایی

Word 135 KB 30070 16
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • علامه طباطبایی: متفکری با آرمان‌هایی سترگ

    این صفحه شرح قطره‌ایست از دریایی که سال‌ها با سکوت و آرامش به خدمتی بسی اساسی به جامعه‌ی اسلامی و ایرانی کمر همت بسته است و از آن‌جا که خود به مرتبه‌ی وصال به حقیقت نایل آمده است مانند مشعلی نورانی اطراف خود را منور ساخته و راه پای بسیاری از شاگردان و ارادتمندان و خوانندگان آثار خود را از دور و نزدیک روشن ساخته و به حیات فکری و معنوی آنان روح و جهت و معنی بخشیده است.»
    (برگرفته از مقدمه‌ی دکتر نصر بر کتاب شیعه در اسلام)

    علامه طباطبایی در سنین جوانی

    روزشمار زندگی

    سیدمحمدحسین که بعدها به علامه طباطبایی شهرت یافت در سال ۱۲۸۱ شمسی چندی پیش از امضای فرمان مشروطیت در شادآباد تبریز متولد شد.

    پنج سال بیشتر نداشت که از نعمت مادر محروم شد و مدتی بعد نیز پدرش به دیار باقی شتافت.

    وصی پدرشان اما مرد و زنی را برای نگه‌داری از محمدحسین و برادر خردترش، محمدحسن، به خدمت گرفته و ایشان را به مکتب روانه کرد.

    وی سپس تا سال 1296 به فراگیری قرآن و آثاری هم‌چون گلستان، بوستان و تعلیم خوش‌نویسی پرداخت.

    او بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی به مدرسه‌ی طالبیه‌ی تبریز رفت و تا سال ۱۳۰۴ به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول همت گماشت.

    به جهت ادامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ تحصیل در علوم اسلامی وی رهسپار نجف اشرف گردید و بدین ترتیب فصلی نوین در زندگی سیدمحمدحسین جوان گشوده شد.

    حوزه‌ی نجف در آن زمان در اوج اشتهار بود و علاقمندان فراگیری علوم اسلامی را از اقصی نقاط مرزهای جهان اسلام جذب می‌نمود و بر سر سفره‌ی درس اساتید بنام می‌نشانید.

    محمدحسین علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سیدابوالقاسم خوانساری که از ریاضی‌دانان مشهور آن زمان بود فراگرفت.

    ایشان هم‌چنین دروس فقه و اصول را نزد استادان برجسته‌ای چون آیت‌الله نائینی صاحب کتاب «تنبیه‌الامه» در زمان انقلاب مشروطیت، آیت‌الله اصفهانی و آیت‌الله کمپانی خواندند.

    در فلسفه نیز، ایشان نزد حکیم متأله آقا سیدحسین بادکوبه‌ای تلمذ نمود.

    معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد عارف والامقام آیت‌الله سیدعلی آقا قاضی طباطبائی آموخت و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت وی قرار گرفت.

    وی بعد از دریافت اجازه‌ی اجتهاد از آیت‌الله نائینى، در سال ۱۳۱۴شمسى و در ۳۳ سالگى به علت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری به زادگاه خود مراجعت نمود و ده سال در آن‌جا کوس اقامت افکند و به سامان بخشیدن وضعیت زراعت، کشاورزى و اصلاح و ایجاد باغ‌ها پرداخت.

    علامه در این خصوص چنین می‌گوید: «سال 1314 در اثر اختلال وضع معاش ناگزیر به زادگاه اصلی خود تبریز برگشتم و ده سال و خرده‌ای در آن سامان به‌سربردم که حقاً باید این دوره را در زندگی خود دوره‌ی خسارت روحی بشمارم، زیرا در اثر گرفتاری ضروری به فلاحت از تدریس و تفکر علمی جز مقداری بسیار ناچیز باز مانده بودم و پیوسته با یک شکنجه‌ی درونی به سر می‌بردم.»

    شهریور ۱۳۲۰ رضاخان سقوط کرده و فضاى باز سیاسى در ایران به وجود آمده بود.

    همه‌ی فرقه‌ها و گروه‌ها به فعالیت وسیع مشغول بودند.

    علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز و در سال 1325 به قم عزیمت می‌نماید.

    علت این هجرت را می‌توان در نقل‌قولی از ایشان از جانب یکی از شاگردانش دریافت: «وقتى از تبریز به قم آمدم و درس اسفار را شروع کردم، قریب به یک صد نفر در مجلس درس حضور پیدا مى کردند؛ حضرت آیت‌الله بروجردى رحمه الله‌علیه دستور دادند که شهریه‌ی طلابى را که به درس اسفار می‌آیند قطع کنند.

    چون خبر آن به من رسید، متحیر شدم که خدایا چه کنم؟

    اگر شهریه‌ی طلاب قطع شود، این افراد بدون بضاعت که از شهرهاى دور آمده‌اند و تنها ممر معاش آن‌ها شهریه است چه کنند؟

    و اگر من به خاطر شهریه‌ی طلاب، تدریس اسفار را ترک کنم لطمه به سطح علمى و عقیدتى طلاب وارد می‌آید.

    در تحیر به سر می‌بردم، تا بالاخره یک روز که به حال تحیر بودم و در اتاق منزل از دور کرسى می‌خواستم برگردم، چشمم به دیوان حافظ افتاد که روى کرسى بود؛ آن را برداشتم و تفأل زدم که چه کنم؟

    آیا تدریس اسفار را ترک کنم، یا نه؟

    این غزل آمد:

    من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
    محتسب داند که من این کارها کم‌تر کنم
    من که عیب توبه‌کاران کرده باشم بارها
    توبه از مى وقت گل دیوانه باشم گر کنم

    دیدم عجیب غزلى است؛ این غزل می‌فهماند که تدریس اسفار لازم و ترک آن در حکم کفر سلوکى است.

    همان روز یا روز بعد، آقاى بروجردى حاج احمد، خادم خود را به منزل ما فرستادند و پیغام داده بودند: ما در زمان جوانى در حوزه‌ی علمیه‌ی اصفهان نزد مرحوم جهانگیرخان، اسفار مى خواندیم ولى مخفیانه؛ چند نفر بودیم و خفیه به درس ایشان می‌رفتیم و اما درس اسفار علنى در حوزه‌ی رسمى به هیچ وجه صلاح نیست و باید ترک شود!

    من در جواب گفتم: به آقاى بروجردى از طرف من پیغام ببرید که این درس‌هاى متعارف و رسمى را مانند فقه و اصول، ما هم خوانده‌ایم و از عهده‌ی تدریس و تشکیل حوزه‌هاى درسى آن برخواهیم آمد و از دیگران کمبودى نداریم.

    من که از تبریز به قم آمده‌ام فقط و فقط براى تصحیح عقاید طلاب بر اساس حق و مبارزه با عقاید باطله‌ی مادیین و غیرُهُم است.

    در آن زمان که حضرت آیت‌الله با چند نفر، خفیه به درس مرحوم جهانگیرخان مى رفتند، طلاب و قاطبه‌ی مردم بحمدالله مومن و داراى عقیده‌ی پاک بودند و نیازى به تشکیل حوزه‌هاى علنى اسفار نبود ولی امروزه هر طلبه‌اى که وارد دروازه‌ی قم مى‌شود با چند چمدان پر از شبهات و اشکالات وارد مى‌شود و باید به درد طلاب رسید و آن‌ها را برای مبارزه با ماتریالیست‌ها و مادیین بر اساس صحیح آماده کرد و فلسفه‌ی حقه‌ی اسلامیه را بدان‌ها آموخت و ما تدریس اسفار را ترک نمى‌کنیم.

    ولى در عین‌حال من آیت‌الله را حاکم شرع مى‌دانم، اگر حکم کنند بر ترک اسفار مسئله صورت دیگرى به خود خواهد گرفت».

    علامه در ادامه اضافه می‌کنند: «پس از این پیام آیت‌الله بروجردى دیگر به هیچ وجه متعرض ما نشدند و ما سال‌هاى سال به تدریس فلسفه از شفاء و اسفار و غیره مشغول بودیم».

    با هجرت به شهر قم، آن عالم والامقام به سامان دادن کارها و پروژه‌های سترگ خویش دست یازید.

    این دوران مشحون از سعی وافر علامه در امر پژوهش و تحقیق، تدریس، تربیت شاگردان متعدد و ایجاد ارتباطات مؤثر با محافل علمی و دانشگاهی خارج از حوزه می‌باشد.

    سرانجام در اوج درگیرى‌هاى سیاسى پس از انقلاب در ۲۴ آبان ۱۳۶۰ به سراى جاودانگى کوچ کرد.

    روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

    ذکر پاره‌ای از کارهای ماندگار علامه

    در طول عمر پربرکت خویش علامه به انجام کارهای شگرفی همت گماشت که از عمق نگاه استراتژیک او نشان داشت.

    هرچند بنابر قول دکتر شایگان، علامه خودش بزرگ‌تر از آثارش بود، لیکن در این مجال مختصر به ذکر پاره‌ای از کارهای بزرگ آن عالم ربانی بسنده می‌شود تا گوشه‌ای از ابعاد فکری و شخصیتی ایشان بر ما آشکار گردد.

    1.

    تفسیر المیزان: بی‌شک این تفسیر از بزرگ‌ترین کارهای علامه می‌باشد که به دنبال بیست سال تلاش و کوشش بی‌وقفه‌ی ایشان به ثمر نشسته و امروزه دوست‌داران و علاقمندان قرآن از آن توشه‌ها برمی‌چینند و نکته‌ها می‌آموزند.

    عمده‌ترین ویژگی المیزان همانا تفسیر قرآن با خود قرآن است.

    علامه سیدمحمدحسین طباطبایی

    2.

    احیاء فلسفه در حوزه‌ی قم: علاوه بر احیاء فلسفه و تدریس منابع متعدد فلسفی، علامه کتب مختلفی را در این زمینه به نگارش درآورد که بدایه الحکمه ، نهایه الحکمه و اصول فلسفه و روش رئالیسم از آن جمله‌اند.

    3.

    تنقیح و نقد روایات بحارالانوار: آیت‌الله سیدمحمدحسین حسینى تهرانى نقل می‌کند که «ایشان تا جلد ششم از طبع جدید (بحارالانوار) را تعلیقه نوشتند، لیکن به لحاظ یکى دو تعلیقه‌اى که صریحاً در آن‌جا نظر علامه مجلسى را رد کردند، این امر براى طبقه‌اى که تا این اندازه حاضر نبودند نظریات مجلسى مورد ایراد واقع شود خوش‌آیند نشد؛ و متصدى و مباشر طبع بنا به الزامات خارجیه، از ایشان تقاضا کرد که در بعضى از مواضع قدرى کوتاه‌تر بنویسند و از بعضى از ایرادات صرف‌نظر کنند.

    علامه حاضر نشدند و فرمودند: در مکتب شیعه ارزش جعفربن‌محمدالصادق از علامه مجلسى بیش‌تر است و زمانى که دایر شود به جهت بیانات و شروح علامه مجلسى ایراد عقلى و علمى بر حضرات معصومین علیهم‌السلام وارد گردد، ما حاضر نیستیم آن حضرات را به مجلسى بفروشیم.

    و من از آن‌چه به نظر خود در مواضع مقرر، لازم مى‌دانم بنویسم؛ یک کلمه کم نخواهم کرد.

    لذا بقیه‌ی مجلدات بحار بدون تعلیقه‌ی علامه طباطبایى طبع شد و این اثر نفیس فاقد تعلیقات علامه گردید.»

    4.

    برقراری ارتباط با محافل و مجامع دانشگاهی: استاد دامنه تلاش‌های خود را به مرزهای حوزه منحصر نساخت و به قول دکتر سیدحسین نصر از خود اثر عمیقی نه تنها در طبقه‌ی روحانیت بلکه در عده‌ای از طبقه‌ی متجدد و تحصیل‌کرده در غرب به جا گذارد.

    استاد دو کتاب «شیعه در اسلام» و «قرآن در اسلام» را به درخواست پرفسور مورگان (Kenneth Morgan) از دانشگاه کولگیت آمریکا (Colgate University) جهت معرفی شیعه به مردم مغرب زمین به رشته‌ی تحریر درآورد.

    هم‌چنین مصاحبات و مجالسات متمادی ایشان با هانری کربن (Henry Corbin) که پاییز هر سال با حضور تعدادی دیگر از فضلاء و اندیشمندان صورت می‌گرفته نشان دیگری از اهمیت برقراری ارتباط با محافل دانشگاهی در نزد ایشان می‌باشد.

    4.

    استاد دو کتاب «شیعه در اسلام» و «قرآن در اسلام» را به درخواست پرفسور مورگان (Kenneth Morgan) از دانشگاه کولگیت آمریکا (Colgate University) جهت معرفی شیعه به مردم مغرب زمین به رشته‌ی تحریر درآورد.

    هم‌چنین مصاحبات و مجالسات متمادی ایشان با هانری کربن (Henry Corbin) که پاییز هر سال با حضور تعدادی دیگر از فضلاء و اندیشمندان صورت می‌گرفته نشان دیگری از اهمیت برقراری ارتباط با محافل دانشگاهی در نزد ایشان می‌باشد.

    منش علامه در کلاس درس یکى از شاگردان ایشان این گونه نقل می‌کند: «من در حدود سى سال با استاد حشر و نشر داشتم.

    به یاد ندارم که در طول این مدت حتى یک‌بار عصبانى شده باشد و بر سر شاگردان داد بزند یا کوچک‌ترین سخن تندى یا توهین‌آمیزى را بر زبان جارى سازد.

    خیلى آرام و متین درس مى گفت و هیچ‌گاه داد و فریاد نمى‌کرد، خیلى زود با افراد انس مى‌گرفت و صمیمى مى‌شد.

    با هرکس حتى کوچک‌ترین فرد طلاب چنان انس مى‌گرفت که گویا از دوستان صمیمى او است.

    گاهى که به عنوان استاد مورد خطاب قرار مى‌گرفت مى‌فرمود: این تعبیر را دوست ندارم ما این‌جا گرد آمده‌ایم تا با تعاون و هم‌فکرى، حقایق و معارف اسلامى را دریابیم.

    استاد بزرگوار بسیار مودب بود، به سخنان دیگران خوب گوش مى‌داد، سخن کسى را قطع نمى‌کرد و اگر سخن حقى را مى‌شنید تصدیق مى‌کرد، از مباحثات جدلى گریزان بود ولى به سئوال‌ها، بدون خودنمایى پاسخ مى‌داد».

    منش علامه در منزل دختر علامه مى‌گوید: «آرام و صبور با مسائل برخورد مى‌کردند.

    با این‌که وقت زیادى نداشتند ولى طورى برنامه‌ریزى مى کردند که روزى یک ساعت بعدازظهرها در کنار اعضاى خانواده باشند.

    رفتارشان با مادرم بسیار احترام‌آمیز و دوستانه بود.

    همیشه طورى رفتار مى‌کردند که گویى مشتاق دیدار مادرم هستند.

    ما هرگز بگومگو و اختلافى بین آن دو ندیدیم.

    آن دو واقعاً مانند دو دوست با هم بودند.

    در خانه اصلاً مایل نبودند کارهاى شخصى‌شان را کس دیگرى انجام دهد.

    ایشان براى بچه‌ها مخصوصاً دخترها ارزش بسیارى قائل بودند.

    دخترها را نعمت خدا و تحفه‌هاى ارزنده‌اى مى‌دانستند.

    همیشه بچه‌ها را به راست‌گویى و آرامش دعوت مى‌کردند.» علامه هم‌چنین درباره‌ی همسرش می‌گفت: «این زن بود که مرا به این‌جا رساند.

    او شریک من بوده است و هر چه کتاب نوشته‌ام نصفش مال این خانم است».

    علامه از نظر دیگران دکتر سیدحسین نصر: روزی به اتفاق آقای مورگان خدمت علامه طباطبایی رسیدیم.

    از اولین لحظه، حضور معنوی و روحانیت علامه طباطبایی پرفسور مورگان را شیفته‌ی خود ساخت و استاد آمریکایی فوراً احساس کرد که در حضور شخصی قرار گرفته است که علم و حکمت را از مرحله‌ی فکر به مقام عمل رسانیده و آن‌چه می‌گوید چشیده و پیموده است.

    استاد جعفر سبحانى: ما با این که با ایشان انس بیش‌ترى داشتیم یک‌بار هم به خاطر نداریم که مطلبى را به عنوان تظاهر به علم یادآور شود یا سخن را سؤال‌نشده از پیش خود مطرح کند.

    هنگامى که یکى از علماى حوزه‌ی علمیه‌ی قم از تفسیر عظیم المیزان در حضور ایشان تعریف مى‌کند، علامه با نیم‌نگاهى به او مى‌فرماید: تعریف نکن که خوشم نمى آید و ممکن است خلوص و قصد قربتم از بین برود.

    دکتر داریوش شایگان: آن‌چه من از ایشان آموختم در کتاب‌ها یافت نمى‌شود.

    نوعى ساحت حضور بود.

    فیض حضورش آن‌چنان قوى بود که شما را سیراب مى کرد و من در حضورش آرامش عجیبى احساس مى‌کردم و چون این معاشرت سال‌ها طول کشید بدون این‌که متوجه شوم ناآگاهانه تغییر کردم.

    ایشان این نحوه‌ی شناخت حضورى را به شیوه‌ی تقطیر، قطره قطره، آرام آرام به انسان تلقین مى کرد.

    به او احساس ارادت و احترامی سرشار از عشق و تفاهم داشتم.

    سوای احاطه‌ی وسیع او بر تمامی گستره‌ی فرهنگ اسلامی آن خصلت او که مرا سخت تکان داد، گشادگی و آمادگی او برای پذیرش بود.

    به همه حرفی گوش می‌داد، کنجکاو بود و نسبت به جهان‌های دیگر معرفت، حساسیت و هشیاری بسیار داشت.

    غلام‌حسین دینانی: علامه طباطبایی مفسر بود.

    فیلسوف بود.

    فقیه بود.

    ادیب بود و حتی شاعر.

    آن‌چه که موجب اردت من به آقای طباطبایی هست و بود این‌ها نیست.

    این‌ها را در کسان دیگر هم می‌شود یافت.

    بلکه آزادی اندیشه‌ای است که در علامه طباطبایی دیدم.

    آزادی اندیشه‌ای که در خلوتش داشت در عموم رعایت می‌کرد.

    در خلوتش آزادی اندیشه‌ای که در ایشان دیدم در فیلسوفان غربی امروز هم ندیده‌ام.

    آیت‌الله دکتر محمد صادقی تهرانی: علامه طباطبایی بهترین مفسر علی‌الاطلاق است در طول تاریخ اسلام، چون قرآن را با قرآن تفسیر می‌کرد.

    این تفسیر قرآن با قرآن در میان علمای تفسیر در کل تاریخ اسلام یا خیلی کم بوده و یا اصلاً وجود نداشت.

    علامه طباطبایی از نظر فلسفی بهترین استاد فلسفه بودند، از نظر تفسیری مفسر درجه یک ما بودند، از نظر عرفانی و فقهی و از نظر آداب اسلامی ایشان طراز اول بودند.

    در شصت و چهار سالی که من در حوزه‌ها شرکت کردم و دروس مختلف را خواندم نظیر ایشان را به ندرت دیده‌ام.

    پایان این نوشتار را با شعری وزین از حضرت علامه مزین می‌کنیم: همی گویم و گفته‌ام بارها بود کیش من مهر دلدارها پرستش به مستی است در کیش مهر برونند زین حلقه هُشیارها کشیدم در کوی دلدادگان میان دل و کام دیوارها چه فرهادها مرده در کوه‌ها چه حلاج‌ها رفته بر دارها بهین مهرورزان که آزاده‌اند بریزند در جام جان تارها به خون خود آغشته و رفته‌اند چه گل‌های رنگین به جوبارها فریب جهان را مخور زینهار که در پای این گل بود خارها رابطه علم ودین از نظر علامه طبا طبایی علامه برای بیان ارتباط علم ودین ابتدا درباره وحی و عقل و ارتباط آنها بحث می نماید،به هر حال دیدگاه ایشان شامل چند بخش است: الف: معیار و ملاک و میزان بودن عقل عقل معیار و میزان اثبات مبدء و معاد و اصل وحى مى‏باشد و وحى هم در این موردبا عقل مخالفتى ندارد و در نتیجه سخنى از سنجش میان عقل و وحى در این مورد به‏میان نمى‏آید زیرا شریعت و وحى هرگز نمى‏توانند با اصول و مبادى عقلى که‏خود بدان اثبات گشته‏اند مخالفتى کنند زیرا اگر بخواهد مخالفتى داشته باشد به‏اصل وحى هم سرایت ‏خواهد کرد و در نتیجه حکم عقلى در اثبات اصل نبوت و وحى دچاراشکال خواهد شد.

    ب: مصباح و چراغ نورانى بودن عقل عقل است که احکام شریعت را بر ما مشخص مى‏سازد و حجیت عقل محدود به امور خارج ازشریعت نیست‏ بلکه در درون شریعت نیز حضور دارد و بسیارى از احکام شریعت ‏با عقل‏به دست مى‏آید به همین جهت عده‏اى از فقهاى امامیه عقل را به عنوان یکى از ادله‏اربعه و منابع استنباط احکام شرعى شمرده‏اند و از آن به عنوان چهارمین منبع فقهى‏در کنار کتاب و سنت و اجماع یاد کرده‏اند.

    نقش عقل در این مورد یا به صورت‏استدلال‏ها و براهین عقلى براى فهم و کشف حکم شرعى است و یا مانند کتاب و سنت،ابزارها و منابعى را براى دریافت احکام شرعى ارائه مى‏دهد.

    ج: مفتاح بودن عقل نسبت‏ به شریعت بعد از آن که عقل به عنوان مصباح و چراغ پرنور، احکام شریعت را شناخت و آن‏را در افق هستى خود به صورت مفاهیم کلى و مجرد و ثابت ‏برهانى کرد بااستدلال و کاوش عقلى پیرامون ره آورد وحى به تحقیق مى‏پردازد و در باب عبادات‏و معاملات، به احکام و تکالیف دست مى‏یابد و به حلیت و حرمت ‏بعضى از موارد درنزد شریعت آگاه مى‏گردد و مستند عقل در این مسائل علاوه بر اصول برهانى و عقلى،کتاب و سنت و اجماع کاشف نیز مى‏باشد البته عقل، قادر بر شناخت اسرار وحقایق مرموز شرع نیست‏ براى این که اسرار احکام شرعى مربوط به جهان غیب است‏و از قلمرو عقل که مدرک کلیات است ‏به دور است.

    د: وحى به عقل نور مى‏دهد آفریدگارى که براى روشن نمودن عالم محسوس، چراغ خورشید را آفریده است، براى‏روشنایى دادن به دیده عقل هم چراغ وحى را به وجود آورده است.

    عقل از درک بسیارى از امور عاجز و ناتوان است و به همین جهت ضرورت وحى و نبوت‏ و فلسفه آن روشن مى‏گردد.

    در قرآن کریم و در روایات اسلامی، وحى به عنوان چراغ و مصباحى که به دیده عقل ‏نور مى‏دهد معرفى شده است، وحى با دستگیرى از عقل انسان، رشد و تکامل انسان رادر همه جوانب تضمین مى‏کند.

    خداوند متعال در آیات مختلفى خطاب به پیامبر اسلامصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم مى‏فرماید: ما وحى و کتاب‏آسمانى را به سوى تو فرستادیم تا مردم را از تاریکى‏ها خارج کنى و به روشنایى‏وارد سازى «کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الى النور» از این آیه‏شریفه استفاده مى‏شود که کتاب خدا و وحى به دیده عقل نور مى‏دهد و مردم را ازتاریکى‏هاى مهلک و ظلمات خطرناک و گمراهى و تباهى به نور هدایت و سعادت رهنمون‏مى‏سازد.

    نتیجه اینکه وحى قطعى با عقل، تعارضى ندارد، همان طورى که تعارض بین دو دلیل قطعى محال‏است و بر فرض تحقق علاجى ندارد وهمان طور که تعارض بین دو وحى قطعى ممکن نیست و بر فرض وقوع درمانى ندارد،تعارض بین عقل قطعى و وحى قطعى نیز محال است و بر فرض تحقق، علاج ناپذیر است‏زیرا مرجع و بازگشت تعارض دو دلیل قطعى به این است که یک دلیل قطعى با خودش‏معارض باشد و معارضه یک دلیل قطعى با خودش به اجتماع دو نقیض و «تقابل سلب وایجاب‏» منجر مى‏شود که بطلان آن از بدیهیات اولیه است.

    علامه طباطبایى با اشاره به کلام عده‏اى از دانشمندان غربى مبنى بر عدم اعتماد به‏مبانى عقلى و براهین فلسفى به دلیل ایشان اشاره مى‏کند و مى‏گوید: دلیل ایشان این است که غالبا مطالب عقلى محض غلط از آب درمى‏آید و براهین‏فلسفى به خطا مى‏انجامد و معیارى که خطاى آن را از صوابش جدا کند در دست نیست‏ چون معیار اساسى حس است و حس تجربه هم به دامن کلیات عقلى نمى‏رسد زیرا سر و کارحس تنها با جزئیات است ‏بنابراین وقتى معیار حس به براهین عقلى راه نداشت تاخطاى آن را از صوابش جدا کند، دیگر چگونه مى‏توان به براهین عقلى اعتماد کرد.

    وی می نویسد: علم به صحت تجربه در علوم تجربى از طریق عقل و حکم عقلى ممکن است نه حس وتجربه، زیرا اگر تجربه اثباتش با تجربه دیگر باشد هر تجربه‏اى تا بى‏نهایت‏ براى‏اثبات فقط امور جزیى را که در هر لحظه قابل تغییر و تبدیل است درک مى‏کند درحالى که علوم حتى علوم حسى و تجربى، کلیات را به دست مى‏دهند و اصلا جز براى به‏دست آوردن نتایج کلى به کار نمى‏رود و مدرک کلیات، عقل است نه حس و تجربه.

    ایشان‌در موارد مختلفى به اقسام گزاره‏هاى دینى (گزاره‏هاى عقلى یافلسفى، گزاره‏هاى تجربى، گزاره‏هاى نقلى، تاریخى، گزاره‏هاى ارزشى، گزاره‏هاى‏توصیفى) در قرآن اشاره کرده است و ضمن بیان معرفت‏حسى و معرفت الهامى و معرفت‏شهودى در کنار معرفت فلسفى و عقلى به منابع تعقل و تعلق تفکر و تدبر (توحید،نبوت، معاد، تاریخ، احکام، ماهیت دنیا، تسخیر امور براى انسان، امور اقتصادى وامور اجتماعى مى‏پردازد .

    نحوه ارتباط عقل و وحى(علم ودین) از نظر علامه طباطبایی عقل و وحى به عنوان دو راه اساسى براى شناخت عالم هستى و موجودات خارج جهت‏رساندن انسان به هدف اصلى ارتباط دارند و این دو راه در ارائه و نشان دادن‏مقصد و هدف معصوم مى‏باشند به شرط این که سالک این مسلک ضوابط و قوانین و شرائط راه (عقل وحى) را به خوبى رعایت کند.

    و معلوم است که از میان انسان‏ها فقط‏ انبیاء و معصومین داراى چنین شرطى هستند.

    اختلاف بسیاری که حکیمان و محدثین وعرفا، در معارف اسلام حتى دین دارند بدین جهت است که سالک و رونده از راه عقل،با شرائطش استفاده نمى‏کند و چه بسا دچار افراط و تفریط مى‏گردد.

    مثلا علامه‏مجلسى(ره) در تعارض علم و دین همواره دین را پیروز و منصور مى‏داند به خلاف‏حکیمان که هرگز میان علم و دین و عقل و شرع تعارضى قائل نیستند و اگر تعارضى‏هم باشد بدوى است و با تاویل قابل حل است.

    علامه طباطبایی در این باره مى‏گوید: تو باید تسلیم اخبار باشى اگر عقل و فهمت توانست آن‏ها را درک کند، به آن‏هاایمان تفصیلى مى‏آورى و الا به آن‏ها اجمالا ایمان مى‏آورى و عملشان را به خودشان‏برمى‏گردانى (حتما مطالب حقى است که تو درک نکرده‏اى) مبادا که چیزى از اخبار رارد کنى، چرا که عقل تو ضعیف است چه بسا که از ناحیه معصومین صادر شده باشد وتو بد درک کرده باشى در این صورت خداوند را بر فراز عرشش تکذیب کرده‏اى آن چنان‏که امام صادقعلیه‌السلام فرمود: بدان که علوم ایشان عجیب و غریب است عقل ما به علوم ایشان قد نمى‏دهد، پس برما جایز نیست رد کردن آن‏چه از ایشان به ما رسیده است.

    اما علامه طباطبایى(ره) و دیگر حکیمان الهى معتقد است که ملاک اعتبار اخبار این‏است که عرض بر قرآن کنیم و صحت و سقمش را از راه تطبیق با قرآن درک کنیم، درمعارف اعتقادى به عقل صریح محتاجیم و حجت معتبر در مسائل اعتقادى و اصولى سه‏چیز است: کتاب سنت عقل علامه طباطبائى در آثار مختلف به مباحث «عقل و دین‏» پرداخته و ضمن طرح قاعده‏ملازمه میان حکم «عقل و شرع‏» رابطه عقل و شرع را بیان کرده و بسیارى از شبهات‏را در این زمینه مورد بررسى قرار داده است .

    ایشان می نویسد: عقل، وحى را اثبات مى‏کند و وحى، عقل را پرورش مى‏دهد،عقل قطعى به استنادقضایاى بدیهى و روشن، ضرورت وحى و اصل تحقق وحى و نبوت را ثابت مى‏کند و براى‏شناخت وحى، اعجاز را لازم مى‏داند و مابین معجزه با علوم غریبه‏اى چون سحر وشعبده و کهانت و قیافت و طلسم و جفر و اسطرلاب و...

    فرق جوهرى قائل است.

    درمعجزه فعلى و قولى صاحب وحى شکست نمى‏باشد و به همین جهت همه صاحبان عقل را به‏تحدى و مبارزه فرهنگى فرا مى‏خواند و وحى قطعى نیز حجیت ذاتى عقل قطعى را امضاءمى‏کند و تعلیمات خود را با ادله عقلى بیان مى‏کند و در امورى که عقل، به طورمستقل آن را درک مى‏کند با کوشش عقل قطعى مسائل بنیادى و اساسى مانند توحید ونبوت و معاد و سایر معارف کلى اثبات مى‏گردد و در امورى که عقل قادر به درک آن‏نیست او را راهنمایى مى‏کند و پرورش مى‏دهد.

    منابع: ۱ مهر تابان، علامه سیدمحمدحسین حسینی تهرانی ۲ مقدمه‌ی دکتر سیدحسین نصر بر کتاب شیعه در اسلام ۳ ویژه نامه‌ی روزنامه شرق در سالگرد وفات علامه ۴ ویژه نامه‌‌ی خبرگزاری مهر در سالگرد وفات علامه http://www.salehin.com/fa/salehin/alame/zendegi/main.htm۵ علامه سیدمحمدحسین طباطبایی

کلمات کلیدی: دین - رابطه علم و دین - علم

رابطه «علم» عقل و دین بحث رابطه علم و دین یکی از مباحث است که در فلسفه دین مطرح می شود و از مباحث کلام جدید نیز می تواند با شد،زیرا یکی از مهم ترین وظائف علم کلام تبیین گزاره های دینی و دفاع از گزاره های دینی است. پس هر بحثی که دین و گزاره های دینی را زیر سوال برده و به چالش بکشد،در حوزه مباحث کلامی خواهد بود و متکلم وظیفه دارد ازآن دفاع کند. سابقه بحث رابطه میان دین وعقل در صدر ...

مقاله حاضر با پرداختن به نگرش اقبال لاهوری درباره علم جدید، ‌دین، ‌خدا و جهان طبیعت، ‌نشان می‌دهد که در نظر او علم و دین نه در تعارض و نه در تمایز و جدایی بلکه در تعامل با یکدیگرند. آن هم از آن‌رو که وی معتقد است قرآن برخلاف تصور رایج عمده تکیه‌اش نه بر نظرورزی و توجه به امور انتزاعی و ذهنی بلکه بر تجربه و مشاهده و عمل است. بنابراین علوم جدید که با تکیه بر خرد استقرایی شکل ...

جایگاه علم و دین مقدمه : وقتی درمورد جایگاه علم ودین صحبت می کنیم ، در واقع می خواهیم بدانیم این مسأله از مسائل کدام علم است ، در کجا و چه دانشی درباره علم ودین صحبت می شود. مسأله علم ودین بیشتر در دو دانش مورد توجه و محل بحث است، یکی الهیات و دیگری فلسفه دین . از آنجا که این دو دانش با مسائل دینی سرو کار دارند ، به بحث علم ودین و مناسبات بین آن دو می پردازند، اما این مسأله برای ...

جستاری پیرامون ادعای تعارض علم و دین پیشگفتار سالیان متمادی علم و دین مانند دو گوهر تابناک بر تارک این عالم می درخشیدند ، و از دیر باز در تمدنهای بشری ریشه مشترک داشتند ، زیرا که آدم ابوالبشر بعنی از آنی که لباس زندگی بر اندامش پوشیده شد ، کام جانش را نیز با علم و معرفت گرفتند ، و سرشت اش را با علم و دانش و دین عجین ساختند ، و لذا آدم و ذریه اش شایسته خطاب الست بربکم گردیدند ، و ...

مقدمه: ضمن تشکر از زحمات استاد گرانقدر در طول مدت برگزاری جلسات آموزش روشهای تحقیق در علوم رفتاری، مطالب زیر به اختصار ارائه می گردد. موضوع تحقیق: تاثیر سواد والدین در پیشرفت تحصیلی وعلمی دانش آموزان دبیرستان دخترانه انقلاب اسلامی ناحیه 3کرج روش عملیاتی:در این خصوص می بایست تعدادی از دانش آموزان دبیرستان فوق و بطور تفاوتی توسط پرسشنامه مورد سئوال قرار گرفته وپس از بررسی پرسشنامه ...

مقدمه مجموعه معارف انسان به سه دسته تقسیم می شوند : 1 1. آنچه از طرق عادی کسب می شود ؛ 2. آنچه از غیر طرق عادی کسب می شود ؛ 3. آنچه از طریق غیر عادی کسب می شود . 4. طرق عادی کسب معرفت ، یعنی : “ راه هایی که برای همه انسانها در همه زمانها بالقوه امکان دارد ” ، این راه ها عبارتند از : الف طریق عقلی استدلالی ؛ ب طریق حسی تجربی ؛ ج طریق نقلی تاریخی ؛ د طریق کشفی شهودی . طریق غیر ...

وقتی درمورد جایگاه علم ودین صحبت می کنیم ، در واقع می خواهیم بدانیم این مسأله از مسائل کدام علم است ، در کجا و چه دانشی درباره علم ودین صحبت می شود. مسأله علم ودین بیشتر در دو دانش مورد توجه و محل بحث است، یکی الهیات و دیگری فلسفه دین . از آنجا که این دو دانش با مسائل دینی سرو کار دارند ، به بحث علم ودین و مناسبات بین آن دو می پردازند، اما این مسأله برای فرد متدین نیز که طالب ...

سپاس خداى را که رداى عقل را بر قامت رساى انسان برافراشت و با عنصر عقل و نور وحى، او را بر ساير کاينات برترى داد. مسئله ى عقل و دين، عقل و وحى، نقل و عقل، عقل و ايمان و خرد و شريعت، از کهن ترين و پرسابقه ترين موضوعات کلامى است که تاريخ بر سابقه ى دير

رابطه روان‌شناسي و دين تولد روان‌شناسي دين به ابتداي قرن حاضر باز مي‌گردد . اين گستره در آغاز قرن حاضر توجه بسياري از محققين روان‌شناسي را به خود جلب کرده ، چنان‌که پيش از آن کانت تجربه يا احکام ديني را با تحليل حيات اخلاقي تبيين نمود و دين را بر

رابطه روان‌شناسي و دين تولد روان‌شناسي دين به ابتداي قرن حاضر باز مي‌گردد . اين گستره در آغاز قرن حاضر توجه بسياري از محققين روان‌شناسي را به خود جلب کرده ، چنان‌که پيش از آن کانت تجربه يا احکام ديني را با تحليل حيات اخلاقي تبيين نمود و دين را بر مق

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول