علامه طباطبایی: متفکری با آرمانهایی سترگ
این صفحه شرح قطرهایست از دریایی که سالها با سکوت و آرامش به خدمتی بسی اساسی به جامعهی اسلامی و ایرانی کمر همت بسته است و از آنجا که خود به مرتبهی وصال به حقیقت نایل آمده است مانند مشعلی نورانی اطراف خود را منور ساخته و راه پای بسیاری از شاگردان و ارادتمندان و خوانندگان آثار خود را از دور و نزدیک روشن ساخته و به حیات فکری و معنوی آنان روح و جهت و معنی بخشیده است.»
(برگرفته از مقدمهی دکتر نصر بر کتاب شیعه در اسلام)
علامه طباطبایی در سنین جوانی
روزشمار زندگی
سیدمحمدحسین که بعدها به علامه طباطبایی شهرت یافت در سال ۱۲۸۱ شمسی چندی پیش از امضای فرمان مشروطیت در شادآباد تبریز متولد شد. پنج سال بیشتر نداشت که از نعمت مادر محروم شد و مدتی بعد نیز پدرش به دیار باقی شتافت. وصی پدرشان اما مرد و زنی را برای نگهداری از محمدحسین و برادر خردترش، محمدحسن، به خدمت گرفته و ایشان را به مکتب روانه کرد. وی سپس تا سال 1296 به فراگیری قرآن و آثاری همچون گلستان، بوستان و تعلیم خوشنویسی پرداخت.
او بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی به مدرسهی طالبیهی تبریز رفت و تا سال ۱۳۰۴ به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول همت گماشت. به جهت ادامه تحصیل در علوم اسلامی وی رهسپار نجف اشرف گردید و بدین ترتیب فصلی نوین در زندگی سیدمحمدحسین جوان گشوده شد. حوزهی نجف در آن زمان در اوج اشتهار بود و علاقمندان فراگیری علوم اسلامی را از اقصی نقاط مرزهای جهان اسلام جذب مینمود و بر سر سفرهی درس اساتید بنام مینشانید.
محمدحسین علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سیدابوالقاسم خوانساری که از ریاضیدانان مشهور آن زمان بود فراگرفت. ایشان همچنین دروس فقه و اصول را نزد استادان برجستهای چون آیتالله نائینی صاحب کتاب «تنبیهالامه» در زمان انقلاب مشروطیت، آیتالله اصفهانی و آیتالله کمپانی خواندند. در فلسفه نیز، ایشان نزد حکیم متأله آقا سیدحسین بادکوبهای تلمذ نمود. معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد عارف والامقام آیتالله سیدعلی آقا قاضی طباطبائی آموخت و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت وی قرار گرفت. وی بعد از دریافت اجازهی اجتهاد از آیتالله نائینى، در سال ۱۳۱۴شمسى و در ۳۳ سالگى به علت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری به زادگاه خود مراجعت نمود و ده سال در آنجا کوس اقامت افکند و به سامان بخشیدن وضعیت زراعت، کشاورزى و اصلاح و ایجاد باغها پرداخت. علامه در این خصوص چنین میگوید: «سال 1314 در اثر اختلال وضع معاش ناگزیر به زادگاه اصلی خود تبریز برگشتم و ده سال و خردهای در آن سامان بهسربردم که حقاً باید این دوره را در زندگی خود دورهی خسارت روحی بشمارم، زیرا در اثر گرفتاری ضروری به فلاحت از تدریس و تفکر علمی جز مقداری بسیار ناچیز باز مانده بودم و پیوسته با یک شکنجهی درونی به سر میبردم.»
شهریور ۱۳۲۰ رضاخان سقوط کرده و فضاى باز سیاسى در ایران به وجود آمده بود. همهی فرقهها و گروهها به فعالیت وسیع مشغول بودند. علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز و در سال 1325 به قم عزیمت مینماید. علت این هجرت را میتوان در نقلقولی از ایشان از جانب یکی از شاگردانش دریافت: «وقتى از تبریز به قم آمدم و درس اسفار را شروع کردم، قریب به یک صد نفر در مجلس درس حضور پیدا مى کردند؛ حضرت آیتالله بروجردى رحمه اللهعلیه دستور دادند که شهریهی طلابى را که به درس اسفار میآیند قطع کنند. چون خبر آن به من رسید، متحیر شدم که خدایا چه کنم؟ اگر شهریهی طلاب قطع شود، این افراد بدون بضاعت که از شهرهاى دور آمدهاند و تنها ممر معاش آنها شهریه است چه کنند؟ و اگر من به خاطر شهریهی طلاب، تدریس اسفار را ترک کنم لطمه به سطح علمى و عقیدتى طلاب وارد میآید. در تحیر به سر میبردم، تا بالاخره یک روز که به حال تحیر بودم و در اتاق منزل از دور کرسى میخواستم برگردم، چشمم به دیوان حافظ افتاد که روى کرسى بود؛ آن را برداشتم و تفأل زدم که چه کنم؟ آیا تدریس اسفار را ترک کنم، یا نه؟ این غزل آمد:
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبهکاران کرده باشم بارها
توبه از مى وقت گل دیوانه باشم گر کنم
دیدم عجیب غزلى است؛ این غزل میفهماند که تدریس اسفار لازم و ترک آن در حکم کفر سلوکى است. همان روز یا روز بعد، آقاى بروجردى حاج احمد، خادم خود را به منزل ما فرستادند و پیغام داده بودند: ما در زمان جوانى در حوزهی علمیهی اصفهان نزد مرحوم جهانگیرخان، اسفار مى خواندیم ولى مخفیانه؛ چند نفر بودیم و خفیه به درس ایشان میرفتیم و اما درس اسفار علنى در حوزهی رسمى به هیچ وجه صلاح نیست و باید ترک شود! من در جواب گفتم: به آقاى بروجردى از طرف من پیغام ببرید که این درسهاى متعارف و رسمى را مانند فقه و اصول، ما هم خواندهایم و از عهدهی تدریس و تشکیل حوزههاى درسى آن برخواهیم آمد و از دیگران کمبودى نداریم. من که از تبریز به قم آمدهام فقط و فقط براى تصحیح عقاید طلاب بر اساس حق و مبارزه با عقاید باطلهی مادیین و غیرُهُم است. در آن زمان که حضرت آیتالله با چند نفر، خفیه به درس مرحوم جهانگیرخان مى رفتند، طلاب و قاطبهی مردم بحمدالله مومن و داراى عقیدهی پاک بودند و نیازى به تشکیل حوزههاى علنى اسفار نبود ولی امروزه هر طلبهاى که وارد دروازهی قم مىشود با چند چمدان پر از شبهات و اشکالات وارد مىشود و باید به درد طلاب رسید و آنها را برای مبارزه با ماتریالیستها و مادیین بر اساس صحیح آماده کرد و فلسفهی حقهی اسلامیه را بدانها آموخت و ما تدریس اسفار را ترک نمىکنیم. ولى در عینحال من آیتالله را حاکم شرع مىدانم، اگر حکم کنند بر ترک اسفار مسئله صورت دیگرى به خود خواهد گرفت». علامه در ادامه اضافه میکنند: «پس از این پیام آیتالله بروجردى دیگر به هیچ وجه متعرض ما نشدند و ما سالهاى سال به تدریس فلسفه از شفاء و اسفار و غیره مشغول بودیم».
با هجرت به شهر قم، آن عالم والامقام به سامان دادن کارها و پروژههای سترگ خویش دست یازید. این دوران مشحون از سعی وافر علامه در امر پژوهش و تحقیق، تدریس، تربیت شاگردان متعدد و ایجاد ارتباطات مؤثر با محافل علمی و دانشگاهی خارج از حوزه میباشد. سرانجام در اوج درگیرىهاى سیاسى پس از انقلاب در ۲۴ آبان ۱۳۶۰ به سراى جاودانگى کوچ کرد. روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
ذکر پارهای از کارهای ماندگار علامه
در طول عمر پربرکت خویش علامه به انجام کارهای شگرفی همت گماشت که از عمق نگاه استراتژیک او نشان داشت. هرچند بنابر قول دکتر شایگان، علامه خودش بزرگتر از آثارش بود، لیکن در این مجال مختصر به ذکر پارهای از کارهای بزرگ آن عالم ربانی بسنده میشود تا گوشهای از ابعاد فکری و شخصیتی ایشان بر ما آشکار گردد.
1. تفسیر المیزان: بیشک این تفسیر از بزرگترین کارهای علامه میباشد که به دنبال بیست سال تلاش و کوشش بیوقفهی ایشان به ثمر نشسته و امروزه دوستداران و علاقمندان قرآن از آن توشهها برمیچینند و نکتهها میآموزند. عمدهترین ویژگی المیزان همانا تفسیر قرآن با خود قرآن است.
علامه سیدمحمدحسین طباطبایی
2. احیاء فلسفه در حوزهی قم: علاوه بر احیاء فلسفه و تدریس منابع متعدد فلسفی، علامه کتب مختلفی را در این زمینه به نگارش درآورد که بدایه الحکمه ، نهایه الحکمه و اصول فلسفه و روش رئالیسم از آن جملهاند.
3. تنقیح و نقد روایات بحارالانوار: آیتالله سیدمحمدحسین حسینى تهرانى نقل میکند که «ایشان تا جلد ششم از طبع جدید (بحارالانوار) را تعلیقه نوشتند، لیکن به لحاظ یکى دو تعلیقهاى که صریحاً در آنجا نظر علامه مجلسى را رد کردند، این امر براى طبقهاى که تا این اندازه حاضر نبودند نظریات مجلسى مورد ایراد واقع شود خوشآیند نشد؛ و متصدى و مباشر طبع بنا به الزامات خارجیه، از ایشان تقاضا کرد که در بعضى از مواضع قدرى کوتاهتر بنویسند و از بعضى از ایرادات صرفنظر کنند. علامه حاضر نشدند و فرمودند: در مکتب شیعه ارزش جعفربنمحمدالصادق از علامه مجلسى بیشتر است و زمانى که دایر شود به جهت بیانات و شروح علامه مجلسى ایراد عقلى و علمى بر حضرات معصومین علیهمالسلام وارد گردد، ما حاضر نیستیم آن حضرات را به مجلسى بفروشیم. و من از آنچه به نظر خود در مواضع مقرر، لازم مىدانم بنویسم؛ یک کلمه کم نخواهم کرد. لذا بقیهی مجلدات بحار بدون تعلیقهی علامه طباطبایى طبع شد و این اثر نفیس فاقد تعلیقات علامه گردید.»
4. برقراری ارتباط با محافل و مجامع دانشگاهی: استاد دامنه تلاشهای خود را به مرزهای حوزه منحصر نساخت و به قول دکتر سیدحسین نصر از خود اثر عمیقی نه تنها در طبقهی روحانیت بلکه در عدهای از طبقهی متجدد و تحصیلکرده در غرب به جا گذارد. استاد دو کتاب «شیعه در اسلام» و «قرآن در اسلام» را به درخواست پرفسور مورگان (Kenneth Morgan) از دانشگاه کولگیت آمریکا (Colgate University) جهت معرفی شیعه به مردم مغرب زمین به رشتهی تحریر درآورد. همچنین مصاحبات و مجالسات متمادی ایشان با هانری کربن (Henry Corbin) که پاییز هر سال با حضور تعدادی دیگر از فضلاء و اندیشمندان صورت میگرفته نشان دیگری از اهمیت برقراری ارتباط با محافل دانشگاهی در نزد ایشان میباشد.