علم چیست ؟
واژه Scievicco از لفظ لاتینز Scientia گرفته شده است و از زبان پارسی و عربی کلمه علم به دو معنی متفاوت بکار برده می شود غلظت از این دو نوع کاربرد اغلب به خطاهای بزرگی انجامیده است این دو کاربرد عبارتند از :
1- معنای اصلی و نخستین علم که دانستن در برابر ندانستن است و به همه دانستنیها صرف نظر آنها علم می گویند . مطابق این معنا اخلاق ، ریاضیات ، فقه ، دستور زبان و نجوم و همه علم اند و هر کس یک یا چند رشته از آنها را بداند عالم دانسته می شود . خداوند به این معنا عالم است یعنی نسبت به هیچ امری جاهل نیست و برای او مسأله مجهولی ندارد . در این معنا علم در برابر جهل قرار می گیرد . کلمه Knowledge انگلیسی Comaissanse در فرانسه معادل این معنای علم اند.
2-کلمه علم در معنای دیگر فقط به دانستنیهایی اطلاق می شود که بر تجربه مستقیم حسب مبتنی باشد علم در این معنا در برابر جهل قرار نمی گیرد بلکه در برابر همه دانستنیهایی قرار می گیرد که آزمون پذیر نیستند . اخلاق ( دانش خوبیها و بدیها ) ، متافیزیک ( دانش احکام و عوارض مطلق هستی ) عرفان ( تجارب ارونی و شخصی ) منطق ( ابزار هدایت فکر ) فقر ، اصول ، بلاغت و . . . همه بیرون از علم به معنای دوم آن قرار می گیرند و همه به این معنا غیر علمی اند . کلمه Science در انگلیسی و فرانسه معادل این معنای علم اند می توان گفت که هدف تمام علوم شناسایی دنیای اطراف آدمی است .
شناخت علمی :
شناخت علمی ، شناختی است که از بوته آزمایش درآمده است ، نظریه های علمی با روش دقیق از واقعیتهایی بدست می آید که از مشاهده و تجربه حاصل شده است ، در علم محلی برای عقاید شخصی ، سلیقه ها و خیال پردازی وجود ندارد . علم امری عینی است و به شناخت علمی به این دلیل می توان اعتماد کرد که به صورتی عینی به اثبات رسیده است .
شناخت علمی از دو روش کلی حاصل می شود این رویکردها در ایجاد شناخت علمی عبارتند از : قیاس و استقراء .
الف) استقراء ( Induction ) :
استقراء یعنی استدلال از جزئی به کلی : به گونه ای که پژوهشگر بر پایه مشاهدات و بررسیهای جزئی خود درباره کل قضاوت می کند و تعمیم میدهد ( استقراء انواعی دارد که اولین آن ، شمارش ساده است که در آن احکامی درباره اشیاء یا رویدادهای منفرد به عنوان اساس تعمیم در مورد نوعی که این اشیاء و رویدادها متعلق به آن است در نظر گرفته می شود . یا آنکه در یک مرتبه بالاتر ( از نظر کلیت ) احکامی راجع به انواع به عنوان مبنا و اساس تعمیم در مورد یک جنس ملحوظ می شود .
نوع دیگر استقراء عبارت از درک مستقیم آن اصول کلی است که در پدیدارها بطور واضح ، آشکار است . استقرای شهودی همان داشتن بصیرت و بینش است یعنی توانایی فهم آنچه ها که در داده ها حسی حالت ذاتی دارد .
ب) قیاس : (Deduction)
قیاس یعنی استدلال از کلی به جزئی ، به گونه ای که پژوهشگر با دستیابی به یک شناخت کلی در مورد پدیده های جزئی قضاوت می کند .
رابطه علم با فلسفه :
الف) علم درباره واقعیت و حقیقت بحث می کند و از چگونگی و مشخصات یک شیء یا پدیده یا حالت یا متغیر یا روابط بین آنها صحبت می کند . فلسفه در مفهوم کلی علم یعنی دانش (Knowledge) جزو آن محسوب می شود ولی در مقایسه با مفهوم خاص علم (Science) جدای آن است . موضوع فلسفه هستی و وجود است که از آگاهی و احوال موجودات خارجی آن طور موجودند و در حدود استعداد بشر درک می شوند بحث می کند . مرحوم علامه طباطبایی در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم ، فلسفه را چنین تعریف می کند : (( یک سلسله بحثهای برهانی که غرض و آرمان نامبرده و تأمین نماید و نتیجه آنها اثبات وجود حقیقی اشیا و تشخیص علل و اسباب وجود آنها و چگونگی و مرتبه وجود آنها می باشد فلسفه نامیده می شود . ))
گاه فلسفه به مفهوم (( علم علم )) به کار می رود که مخلوطی از منطق و روش شناسی است ؛ یعنی علمی که در آن علوم مختلف مورد بحث قرار می گیرد و از چگونگی ، حدود و قلمرو ، تواناییها ، نظریه ها و متدولوژی آن علم بحث می کند مثل فلسفه علم فیزیک یا فلسفه تاریخ .
در تفاوت علم به مفهوم خاص آن و فلسفه می توان نکات زیر را یاد آور شد .
1-علم از چگونه بودن و صفات اشیاء با استفاده از روشهای تجربی و آزمایش صحبت می کند ولی فلسفه از اصل وجود موضوع و روش علم با استفاده از روش استدلال و برهان بحث می کند .
2- دایره شناخت علم به معنی خاص محدود بوده از قلمرو ماده و واقعیتهای این جهان فراتر نمی رود ، ولی دایره شناخت فلسفه وسیعتر بوده دارای یک سلسله اصول عام و جهان مشمول است که قلمرو حس و غیر حس را در بر می گیرد .
3- قوانین فلسفی کمی نیستند ولی اغلب قوانین علمی کمی شده اند .
4- هیچ قانون متافیزیکی و فلسفی را نمی توان از راه تجربه ابطال کرد ، در صورتی که قوانین علمی از این طریق قابل ابطال می باشند .
5- علم از فلسفه چهار چوب فکری و جهان بینی می آموزد و فلسفه نیز از مسائل جدید ایجاد شده به وسیله علم استفاده می کند .
روش علمی :
روش مجموعه ای از شیوه ها و تدابیری است که برای شناخت حقیقت و بر کناری از لغزش به کار برده می شود به طور دقیق تر روش به سه چیز اطلاق می شود :
1- مجموعه طرقی که انسان را به کشف مجهولات و حل مشکلات هدایت می کنند .
2- مجموعه قواعدی که هنگام بررسی و پژوهش واقعیات باید به کار روند .
3- مجموعه ابزار یا فنونی که آدمی را از مجهولات به معلومات راهبردی می نمایند .
ویژگیهای کلی روش علمی :
1- نظام مند بودن
2- عقلایی بودن
3- روح علمی : هر روش که مبتنی بر نظمی عقلانی باشد برخوردار از روح علمی است و خود مستلزم احراز شرایطی چون بیطرفی ، تسلط بر خویشتن ، سعه صدر و بالاخره تواضع است .
4- واقعیت گرایی : هر روش زمانی راه به کشف قوانین درست یا نظریه های مستحکم می برد که از درون نگری یا درون کاوی و شهود گرایی و هر آنچه دوری از واقعیت را موجب گردد جدایی یابد بطور کلی می توان گفت : روش علمی ، فرآیند جستجوی منظم برای مشخص کردن یک موقعیت نامعین است به عبارت دیگر روش علمی ، فرآیند جستجوی منظم برای مشخص کردن یک موقعیت نامعین است به عبارت دیگر روش علمی شکل خاص و نظامداری از جستجو است که همواره به دنبال حقیقت است حقیقتی که از طریق بررسیهای منطقی معین می شود چون آرمان علم دستیابی به روابط درونی نظامدار بین واقعیتها با استفاده از روش شک نظامدار است روش علمی نیز باید همین ایده آل را از طریق آزمایش ، مشاهده ، بحث و تفسیرهای منطقهای بر پایه اصول موضوعه قابل قبول و ترکیبی از این عوامل و روابط بین پدیده ها کشف کند . بنابراین پژوهش و روش علمی کاملاً نزدیک و وابسته به یکدیگرند و در پی یافتن پاسخ برای پرسشهایی از این گونه بکار می روند که آیا چنین است ؟ تا چه اندازه است ؟ چرا چنین است ؟ چه شرایط کلی موجب می شود که چنین باشد ؟ به بیان دیگر منظور از کاربرد روش علمی دستیابی به موارد زیر است :
الف) افزایش میزان مناسبت و ارتباط بین جواب و مسأله مورد نظر .