مقدمه
افلاطون مؤسس حکمت الهی است. استاد فلسفه نظری و رهبر رموز منطق و خطابه،آموزگار اخلاق و سیاست و معرف سقراط و مربی ارسطو.
عقاید افلاطون در علم سیاست انسان زیبایی و... خلاصه میشود.
افلاطون نخستین فیلسوف و متفکر دنیای باستان بود که با روشی مشخص در موضوعسیاست مینوشت. از خصایص رسالههای افلاطون این است که به صورت مکالمهای میان دویا چند نفر است.
در این مقاله سعی شده است که شخصیت این استاد بزرگوار بهتر شناسانده شود.
افلاطون کیست؟
برای بزرگواری و بلندی مقام افلاطون همین بس که مؤسس حکمت الهی است و استادفلسفه نظری و رهبر رموز منطق و خطابه، آموزگار اخلاق و سیاست، نماینده حقیقت عشق وهادی عقل به سوی ادراک مجردات، معرف سقراط و مربی ارسطو.
او نخستین فیلسوف و متفکر دنیای باستان بود که با روشی مشخص در موضوع سیاستمینوشت کتابهای افلاطون دردست همه حکما و ادبا هست و دائماً موضوع بحث و تحقیق استو همه متفقاند که افلاطون از بزرگترین حکمای یونان بلکه بزرگترین فلاسفه عهد قدیم و شایدگذشته از انبیاء و اولیاء ارجمندترین دانشمندی است که عالم انسانیت به وجود آورده است.
زندگی افلاطون
افلاطون در سال 428 پیش از میلاد در آتن متولد شد. اسمش را آریستو کلس نهادند بهمعنی نامدار و بهترین ولی افلاطون لقب گرفت به معنی وسیع. آتن در زمان ولادت او هنوزنیرومندترین و ثروتمندترین دولت شهر یونان به حساب میآمد. و به خاطر اهمیت فرهنگی اشمتفکران یونان را از جنوب ایتالیا (در غرب) تا سواحل آسیای صغیر (در شرق ) به خود جلبکرده بود. در حدود 18 سالگی به سقراط برخورد و ده سال در خدمت او به سر برد و بعد ازمرگ سقراط جهانگردی نموده و به تعلیم حکمت پرداخت. در بیرون شهر آتن باغی داشت کهوقف علم و معرفت نمود. مریدانش برای درک فیض تعلیم و اشتغال به علم و حکمت آنجا گردمیآمدند و چون آن محل آکادمیا نام داشت فلسفه افلاطون معروف به حکمت آکادمی شده وامروزه هم مراکز علمی و ادبی را در اروپا آکادمی میگویند. بر سر در باغ نوشته بود، هرکسهندسه نمیداند وارد نشود. هشتصد سال این مرکز علمی دایر بود تا اینکه یکی ازامپراطوریهای روم به خاطر مخالفتی که با فلاسفه پیدا کرد آکادمی را تعطیل کرد.
افلاطون شاگرد سقراط و معلم ارسطو
افلاطون میگفت شرمنده نخواهم شد اگر سقراط را عادلترین فرد زمانه بخوانم. سقراطتنها به مسایل انسانی توجه داشت و قصد او رسیدن به یک یقین اخلاقی بود و اینکه انسان بهچه ترتیب باید زندگی کند. مهارت او در مکالمه و دستیابی به حقیقت، نمونهای از اندیشه فلسفیرا به ارمغان آورد که هنوز هم مثل همان زمان به اعتبار خود باقی است. یکی از بینشهایسقراط این بود که کردار اخلاقی دارای شالوده عقلی است و هیچ کس خواسته و ارادی بدینمیکند. بنابراین شناخت خیر و نیکی مساوی با عمل کردن به آن است، ولی او را به اتهامناپارسایی و بیتقوایی محکوم کردند چون به خدایانی که دولت پرستشان را جایز دانسته بودایمان نداشت و چند روز پس از محاکمه، جام شوکران را سرکشید. ارسطو بیست سال پیش ازوفات افلاطون، در سن هیجده سالگی به آکادمی وارد شد و از مریدان و اعضاء آکادمی بود وافلاطون او را عقل حوزهی علمیه لقب داده بود. البته اختلاف نظرهایی میان آنها در کتب ارسطودیده میشود، ولی دلیلی نبود که ارسطو نسبت به افلاطون حق ناشناس و یا استاد به اوبیمهری کند.
آثار افلاطون
نخستین آثار ادبی افلاطون به شکل نمایشنامه و شعر بوده که بعد از اولین دیدار و گفتار باسقراط همه دست نوشتههایش را به آتش کشید. آثار او تقریباً سی رساله است که نفیسترینیادگار حکمت و بلاغت به شمار میرود. از خصایص رسالههای افلاطون این است که بهصورت مکالمهی میان دو یا چند نفر به جزء یکی، که خطابه و دفاعیه سقراط است. دیگر آثاراو: مهمانی، فیدون، سیاست، نوامیس، آیین کشورداری.
عقاید افلاطون
علم
افلاطون عقیده داشت که علم را هیچ کس اگر هم داشته باشد به دیگری نمیتواند اعطاء کندبلکه همه انسانها علم و حقایق را در ضمیر خود دارند ولی از آن غفلت کردهاند، و معنی جهلهمین فراموشی است و کار معلم این است که متعلم را متوجه سازد تا او علمی را که دردرونش نهفته است به یاد آورد و حاضر سازد. پس بهترین روش تعلیم و تعلم مباحثه و سؤالو جواب است و تعلیم کتبی، نتیجه نمیدهد.
انسان
شایسته انسانیت انسان این است که هرچه زودتر از دنیا بگریزد. یعنی از آلایش آنبپرهیزد و مقصود از گریختن از دنیا این است که عادل باشد و داد عدل کند. پس ظلم برایظالم بدتر است تا برای مظلوم ولی ظالم به این معنی غفلت دارد. انسان نخبه عالم امکان است،عقلی که در روحی قرار رگفته و اسیر زندان تن شده و تن دارای سه جزء مهم است. سر:جایگاه عقل، سینه: مقر عواطف و همت و اراده و شکم: جای شهوات. جمع این فضایل عدالت میشود که، در صورت بودن سعادتمندی بدست میآید. روح انسان باقی است و پس از مرگشاید به بدن دیگری حلول کند.
اخلاق
افلاطون مانند سقراط بر آن است که عمل نیک، لازمه علم و آگاهی به نیکی است و اگرمردمان تشخیص نیکی دارند، البته به بدی میگرایند. پس حسن اخلاق نتیجه علم است وکوشش در نزدیک شدن به عالم ملکوت.
سیاست
افلاطون حکمت را بیسیاست، ناقص و سیاست را بیحکمت، باطل میخواند و سیاست واخلاق را از یک منشاء میپندارد. و هر دو را برای سعادت نوع بشر واجب میداند. برایسیاست اصول زیبا و مبانی محکم درنظر گرفته است و میگوید: استقرار دولت منوط بهفضایل و مکارم است و باید بر عدالت و امنیت استوار باشد. مجازات واجب است اما قوانینجزا باید برای تنبیه و اصلاح مجرم باشد نه کینهجویی و آزار. میان مردم باید سازگاری ومحبت باشد نه بغض و عداوت و بهترین دولتها آن است که بهترین مردم حکومت کنند.