رهبران جملگی با قدرت و سیاست سروکار دارند.
قدرت، توانایی نفوذ بر دیگران و بر رویدادهاست.
قدرت همانند سهامی است که هر رهبری در شرکت خود دارد، و راه نفوذ وی را بر دیگران بازمیگشاید.
قدرت با اختیار تفاوت دارد، زیرا اختیار از مدیریت بالاتر واگذار میشود.
از سوی دیگر، قدرت را رهبران، خودشان بر پایه شخصیتشان، کوششهایشان، و موقعیتهایی که در آنها به کار میپردازند به دست میآورند.
سیاست به شیوههایی گفته میشود که رهبران قدرت به دست میآورند و به کار میبندند.
این ضرورت وجود دارد که به رهبر یاری داده شود تا «بر موقعیت مسلط شود».
و رویدادها را به سوی هدفهای دلخواه هدایت کند.
سیاست به زمینههایی از این دست باز میگردد: توازن قدرت، حفظ آبرو، «زد و بند»، «مرمت کردن خرابیها»، سازشهای ابتکاری، داد و ستد، و شمار گوناگونی از کوششهای دیگر.
سیاست یک کوشش باستانی و دیرینه انسانی است که از آغاز تمدن وجود داشته است، از این رو چیزی نیست که یگانه سازمانهای امروزین باشد.
ولی سازمانهای امروزین، زمین باروری برای پرورش و رشد سیاست است.
صاحبنظران بر این گمانند که رهبران توانا و شایسته اگر از مهارتهای بنیادی سیاسی بیبهره باشند، برای دستیابی به نوک هرم سازمانهای امروزین با دشواری رودررو خواهند بود.
به سخن یکی از این صاحبنظران، قدرت سیاسی « یکی از سازوکارهای اندکی است که سازمان را با موقعیت خود همراه میسازد».
به سخن ساده، مهارتهای سیاسی برای رهبران ضروری است، چه برای کامیابی خودشان و چه برای هموار کردن راهی که کارکنان به کارکرد خود میپردازند.
گونههای قدرت قدرت به راههای گوناگون پرورش مییابد.
نمونههای عمده قدرت سازمانی و سرچشمههای پدید آمدن آنها چنیناند.
قدرت شخصی: قدرت شخصی - که به نام قدرت مرجع، قدرت خردمندی، و قدرت شخصیتی نیز خوانده میشود - سرچشمهاش در هستی خود فرد است.
قدرت شخصی توانایی رهبران است که پیروان خود را بر پایه نیرومندی شخصیتشان میپرورانند.
این رهبران از جاذبه شخصی، اعتماد، و باور به هدفهایی که پیروان را جذب و پابرجا میدارد، بهرهمندند.
مردم بدان سبب پیروی میکنند که میخواهند پیروی کنند؛ عواطف آنان به آنها میگوید که چنان کنند.
رهبر نیازهای مردم را احساس میکند و وعدههای کامیابی برای رسیدن به آن نیازها را میدهد.
نمونههای تاریخی این رهبران «ژاندارک» در فرانسه، «مهاتما گاندی» در هند، و «فرانکلین روزولت» در ایالات متحد آمریکا هستند.
قدرت مشروع: قدرت مشروع که به نام قدرت جایگاه و قدرت رسمی نیز خوانده میشود، سرچشمهاش پایورانی در پایگاه بالاتر است.
این قدرت از فرهنگ جامعه برمیخیزد که از راه آن به روشی مشروع و قانونی از سوی پایوران بالاتر به دیگران داده میشود.
این اختیار به رهبران قدرت نظارت بر منابع و پاداش و کیفر دادن به دیگران را وامیگذارد.
مردم این قدرت را میپذیرند، زیرا آن را به دلخواه میپندارند و برای استقرار نظم و پیشگیری از هرج و مرج در جامعه آن را بایسته میشمارند.
فشار اجتماعی از سوی همالان و دوستانی که آن را میپذیرند، و ارد میشود و توقع آن است که دیگران نیز بدان گردن نهند.
قدرت کارشناسی: قدرت کارشناسی که به نام اختیار دانش و شناخت نیز خوانده میشود، از دانشهای تخصصی سرچشمه میگیرد.
این قدرت از درون دانش شخص و اطلاعات وی درباره موقعیتی پیچیده برمیخیزد.
این قدرت به آموزش و پرورش، آموزش ویژه، و تجربه و آزمودگی بستگی دارد، و از اینرو گونه مهمی از قدرت در جامعه فنشناختی امروزین ماست.
برای نمونه، اگر همسر شما به دلیل نوعی از حمله در اتاق معالجه فوری بیمارستان خوابیده باشد و در این هنگام پزشک و خدمتکار بیمارستان هر دو به اتاق وارد شوند احتمال آن خواهد بود که شما به پزشکی که درمان همسر شما را در پیش خواهد گرفت بیشتر توجه کنید تا به خدمتکاری که ملحفههای تازه به اتاق آورده است.
قدرت سیاسی: قدرت سیاسی از پشتیبانی گروههای مردم پدید میآید.
این قدرت از توانایی یک رهبر در کار کردن با مردم و نظامهای اجتماعی برای به دست آوردن وفاداری و پشتیبانی آنان سرچشمه میگیرد.
این گونه قدرت در همه سازمانها پدید میآید.
گونههای قدرت از سرچشمههای گوناگونی پدید میآیند، ولی آنها در عمل به هم پیوستهاند.
هنگامی که یک پایگاه قدرت از دست سرپرستان گرفته شود، کارکنان میپندارند که دیگر پایگاههای قدرت و نفوذ نیز رو به کاهش هستند.
بررسیهای دیگری که صورت گرفته نشان میدهند که بهرهگیری از یک پایگاه قدرت برای آنکه کارساز باشد، باید با بافت سازمانی سازگاری و تناسب داشته باشد.
قدرت سیاسی زمانی رونق مییابد که پیرامون سازمانی فنی و نامعین است.
اکنون به توضیح بیشتر اینگونه از قدرت میپرازیم.
تدبیرهای کاربردی برای به دست آوردن قدرت سیاسی چندین تدبیر کاربردی در دست است که رهبران میتوانند برای به دست آوردن قدرت سیاسی آنها را به کار گیرند.
دو نمونه همگانی آن عبارتند از دادوستد اجتماعی و اتحادها از گونههای متفاوت.
داد و ستد اجتماعی بدین معنی است که «اگر شما برای من کاری بکنید، من نیز برای شما کاری خواهم کرد».
داد و ستد اجتماعی بر «هنجار داد و ستد متقابل» در جامعه استوار است که بر پایه آن دو تن در یک پیوند پیوسته تعهد توانمندی برای بازپرداخت «دیون» خود به یک دیگر احساس میکنند.
هنگامی که این داد و ستد با کامیابی برگزار شود، هر یک از دو تن چیزی را که میخواستند به دست میآورند.
داد و ستد پیوسته به مدت زمانی دراز به طور معمول به اتحادی خواهد انجامید که در آن دو کس یا بیشتر در یک گروه قدرت بلند مدتی شرکت خواهند کرد تا بهرههایی را که به طور برابر طلب میکنند، به دست آورند.
یکی دیگر از راههای دستیابی به قدرت سیاسی همانند شدن با یک پایور بالاتر و یا با شخصیت مهمی در درون سازمان است.
آنگاه، چنانکه گفته میشود، بخشی از قدرت وی نیز «نصیب» شما خواهد شد.
اغلب این همانندی امتیازهای ویژهای برای شما خواهد داشت، و در بسیاری از حالتها شما به نام نماینده یا سخنگوی شخصیت مهمتر سازمان شناخته میشوید.
دیگران دشواریهای خود را به شما خواهند گفت، به این امید که شما به آنان یاری خواهید داد تا به پایور بالاتر دسترسی پیدا کنند.
یک نمونه از همانندی حالت دستیار شخصی رئیس شرکت است که به نمایندگی از سوی وی با دیگران تماس برقرار میکند یکی دیگر از راههای دستیابی به قدرت سیاسی همانند شدن با یک پایور بالاتر و یا با شخصیت مهمی در درون سازمان است.
یک نمونه از همانندی حالت دستیار شخصی رئیس شرکت است که به نمایندگی از سوی وی با دیگران تماس برقرار میکند.
نمونههایی از تدبیرهای کاربردی برای کسب قدرت سیاسی راه همگانی دیگری برای به دست آوردن قدرت سیاسی دادن خدمت ویژه به هواداران است.
برای نمونه، مدیر خرید برای یاری دادن به کسانی که از فعالیت واحد خرید پشتیبانی میکنند، خدمت سریعتری به آنان میکند و در این راه از «نادیده گرفتن دستورها و مقررات» خودداری نمیکند.
تدبیر کاربردی دیگر به دست آوردن نمادهای قدرت و جایگاه است که دلالت بر آن دارد که شما در سازمان ، شخص مهمی هستید.
گرچه اگر شما نتوانید قدرت برابر با نمادهای آن به دست آورید، از وقوع پیآمدهایی ناپسند گزیری نخواهد بود.
برخی از مدیران از تدبیر پرخاشگرانه بازیهای قدرت برای ربودن قدرت از دیگران بهره میگیرند.
این روش میتواند مخاطرهآمیز باشد، زیرا دیگران ممکن است به شیوههایی که قدرت مدیر قدرت طلب را سست میکنند به تلافی برخیزند.
یک تدبیر همگانی برای افزایش قدرت پیوستن به گروههای هم سود دارای هدف مشترک یا تشکیل چنین گروههایی است.
این شبکهها بر پایه دوستی و آشناییهای شخصی به کار میپردازند، و میتوانند جایگاهی برای مردم با نفوذ باشند.
مدیر جوانی که به اتاق بازرگانی میپیوندد یا در یک باشگاه چوگان وارد میشود، راه را برای پیوندهای تازه که میتوانند سودمند باشند میگشاید.
چنانکه در نمونه بعد شرح داده شده است، قدرت و سیاست بخشی بنیادی از کامیابی رهبری در هر سازمان است.
مدیریت یک دفتر دولت ایالتی در این اندیشه بود که آیا فعالیت خاصی را از یک بخش به بخش دیگر منتقل کند.
سرانجام مدیر اصلی سازمان بر آن شد تا برای تصمیمگیری درباره جای این فعالیت نشستی با شرکت همه مدیران ارشد برپا دارد.
پیش از نشست، مدیر بخشی که میخواست این فعالیت به بخش وی واگذار شود، گزارش مفصل و مستدلی فراهم آورد که در آن از این انتقال به درستی پشتیبانی میشد.
در همان حال، مدیر بخشی که بیم داشت این فعالیت را از بخش او جدا کنند، به دیدار همهاعضای نشست پرداخت و به مرمت دشواریها، بده و بستان با آنها و جلب پشتیبانیشان از واحد خود دست زد.
دو هفته بعد که نشست مدیران برپا شد، بیشتر اعضای آن از پیش بر آن بودند که به هواداران از مدیری که روش سیاسی را در پیش گرفته بود رأی دهند.
استدلال منطقی گزارش کتبی را نادیده گرفتند، و شورا رأی داد که این فعالیت همچنان در جای خود باقی بماند.
مهارتهای سیاسی در این موضوع بحثانگیز، چیره شد.
مدیریت بر پایه هدف یک روش همگانی که برخی از ویژگیهای رهبری راه - آماج را روشن میسازد مدیریت بر پایه هدف است.
یک کارمند هدفهای کاری و شخصی را برای دورهای دیگر بررسی میکند و سپس فهرستی از هدفهای آن دوره را آماده میسازد.
کارمند فهرست آماده شده را به سرپرست میدهد، و از راه بحث و نظر متقابل، با هدفهای کار کارمند برای سال دیگر موافقت میکنند.
آنان درباره معیارهای اندازهگیری پیشرفت کار و دستیابی به هدفها موافقت مینمایند.
سپس کارمند بر پایه هدفهایی که تعیین شده است به کار میپردازد.
یک بررسی با مدیرانی که در سازمانی خدماتی به کار سرگرم بودند نشان داد که تراز توافق و همداستانی میان مدیران و کارکنان درباره عنصرهای شغلی کارکنان به میانگینی تنها برابر 75 درصد رسید.
با این همه، میان توافق مدیر - کارمند درباره عنصرهای شغلی و دستیابی کارمند به هدف همبستگی نیرومندی پدید آمد.
معنی این همبستگی برای هواداران «مدیریت برپایه هدف» آشکار است - روشن کردن هدف یک گام مهم آغازین در این فراگرد است.
برای پشتیبانی از آزادی و رشد کارمند، به کارمند بیشترین آزادی ممکن داده میشود تا راه رسیدن به هدفهای برگزیده را خود تعیین کند.
به جای سرپرستی پیوسته و نزدیک، هرگاه ضروری باشد، به بازنگری گاه به گاه از پیشرفت کار میپردازند.
بدین سان هرگاه کارکرد از هدفهای تعیین شده دور شود، آنگاه میتوان گامهای اصلاحی را برداشت.
سرانجام، در پایان دوره، یک بازنگری رسمیتر از کار به عمل میآید و هدفگذاری تازهای از سوی کارمند صورت میگیرد، که این از نو همه فراگرد را برای دورهای تازه آغاز مینماید.
برازنده بودن «مدیریت بر پایه هدف».
مدیریت بر پایه هدف بویژه برای مردمی که در کارهای مدیری، حرفهای، و فروش سرگرمند و آنان که کار مستقل میکنند، برازنده است.
برای نمونه، این روش برای فروشندگانی که دور از محل سازمان و در مناطق به فروش میپردازند و از جای زندگی خود مدتی دور میشوند، مناسب است.
آنان در اوضاعی به صورت مستقل و آزاد کار میکنند که انگیزش درونی در آنها بسیار مهم است.
در این وضع معیارهای عینی برای اندازهگیری پیشرفت کار میتواند فراهم آید، مانند اندازه فروش، نوع فروش، شمار دیدارهای فروش، و شمار شکایتها از کار فروشنده.
از سوی دیگر، برای کارهای عادی و یکنواخت رده کارگری، مانند خط تولید، روش «مدیریت بر پایه هدف» کاربردی اندک دارد.
پیوندهای نقش در «مدیریت بر پایه هدف»: «مدیریت بر پایه هدف» پیوندهای نقش زیردستان و مدیران را دگرگون میکند.
در این شیوه به کارکنان مسؤولیت بیشتری برای تعیین هدفهای کارشان داده میشود و از آنان میخواهند تا ابتکارهای تازهای درباره انجام دادن کار و آهنگ آن از خود آشکار سازند.
سرانجام آنان نقشی بزرگتر برای ارزیابی از پیشرفت کار خود بر دوش خواهند داشت.
نقش مدیر نیز دگرگون میشود.
پس از آنکه درباره هدفهایی که باید به دست آیند، همداستانی حاصل شد، نقش مدیریت به نقش پشتیبان مبدل میشود.
وظیفه دوگانه مدیر آن خواهد بود که پاداشها را به کوشش و کارکرد کارکنان بپیوندد و برای کامیابی بهتر آنان خدمات پشتیبانی فراهم آورد.
دگرگون کردن نقشها برای سرپرستان و کارکنان دشوار است، از اینرو احتمال میرود که دگرگونی به کندی صورت گیرد.
بسیاری از کارکنان سر آن ندارند که هدفهای کار را برای خود برگزینند، بنابراین احتمال دارد با حزم و دوراندیشی در این راه گام بردارند.
برخی از مدیران ممکن است با این دشواری آغازین رویارو شوند که در پیوند با کارکنان خود به جای آنکه به آنان بگویند «این راهی است که باید کار را از آن راه انجام دهید» از ایشان بپرسند «چگونه میتوانم به شما یاری دهم؟» نتیجه کار آن است که یک برنامه کامیاب «مدیریت بر پایه هدف» زمانی دراز میگیرد تا پرورده شود و جای خود را باز کند، و برای جا افتادن آن نیز آموزش فراوانی ضرورت دارد.
سبک رهبری الگوی کلی کنشهای رهبران، چنانکه از سوی زیردستانشان ادراک میشود، به نام سبک رهبری خوانده میشود.
سبک رهبری، فلسفه، مهارتها، و نگرشهای رهبران را در عمل نمایان میسازد.
سبکهایی که در اینجا باز کاوی میشوند، برپایه انگیزش، قدرت، یا سوگیری به طرف کار یا مردم با یک دیگر تفاوت پیدا میکنند.
گرچه به طور معمول این سبکها به صورت ترکیبی یا حتی جداگانه در مورد کارکنان مختلف به کار برده میشوند، بیان صفات وزراء و ارکان دولت و ارباب مناصب بدترین وزراء تو آن وزیری است که پیش از تو وزارت فاسقی کرده باشد، و در جور و ستم و سایر گناهان موافقت و موافقت کرده باشد.
زنهار که چنین کسان را وزیر و صاحب تدبیر خود مکن، و محرم اسرار خویش مگردان، که اینها یاران گنهکار و برادران آن ستمکارند، و به جور و ظلم عادت کرده حسن سعی تو را ضایع سازند.
و در خفیه تو با رعیت به طریق ستمکاری مسلوک دارند، و از قوانین عدل و داد اگر چیزی دانند از تو اخفا نمایند، و ناگاه به تکرار و وسواس و تذکار هوی تو را نیز اسیر ربقه شیطان سازند، و بر جور و ستم دلیل و حریص گردانند.
و اگر به ایشان التفات ننمائی، و خدمات خویش را به ایشان رجوع نفرمائی، نه اینست که عاجز بمانی و طریق ملک داری تو مسدود گردد، امور مملکت تو معطل بماند.
بلکه جمعی دیگر در عوض ایشان بیابی، که در بینش و صواب رایور شود و در فرمانروائی نظیر ایشان باشند و به تقدس و تنزه از گناهان مذکوره برائت، از معایب مزبوره سمت اختصاص و امتیاز داشته باشند، ظالمی را بر ظلم معاودت ننمایند، و گناهکاری را یاری ننمایند، و دست پرورده تربیت تو بوده به عادت و طریقه تو عمل نمایند.
و چون اول دولت ایشان اندک را غنیمت شمارند، و از تو طمع ننمایند و مؤنت ایشان بر تو سبک برآید، و چون تو ایشان را دخیل مهمات سازی و به دولت مجالست و مخالطت سرافرازفرمائی، معونت و یاری ایشان تو را بیشتر و دلهای ایشان بر تو مهربان باشد، و با غیر تو الفت کمتر گیرند، و سخن اعداء تو را در حق دولت نپذیرند، و با تو کمال اخلاص ورزند، و حقشناسی تو را بر ذمت خود واجب و متحتم دانند.
و این جماعت را خواص خلوت خودگردان، و در مجامع و محافل انیس و جلیس خویش ساز، تا ملکت تو رونق گیرد و دولت تو استحکام پذیرد.
بیان آن که مقربترین وزراء که باشد چون وزراء و امراء برحسب خواهش و وفق مدعای تو، متجلی به صفات مذکوره و متخلی از رذایل مزبوره بر تو جمع گردیدند، و خاطر تو از مهم ایشان برآسود، از میان ایشان جمعی را برگزین، که به حق گویاتر و عیب تو را در نظر تو جویاتر باشند، و حرف حق را هرچند تلختر و ناگوارتر باشد به مذاق رسانند، و از درشتی آن پروا نکرده خود را در اظهار آن دریغ و معاف ندارند، و در افعال ناشایسته که در درگاه الهی ناپسندیده باشد، و از برای دوستان خود نپسندد تو را مساعدت و معاونت ننمایند.
و هرچند خواهش تو به امری بسیار باشد، و عقل تو اسیر و مغلوب هوای و هوس تو گردیده باشد، از رنجش تو پروا نکنند، و ترک مساعدت و یاری تو بر چنین امری لازم شمارند.
ایشان را به مزید عنایات و الطاف خویش ممتاز ساز، و محبت ایشان را زیاد بر دیگران در دلگیر، و صحبت این طایفه شریفه را زیاده بر حد و حصر غنیمت شمار و از این تجاوز منما.
امر به تعین سردار و بیان اوصاف سپهسالار هر یک از این طایفه را از جناب اقدس الهی و سعتی از جهتی حاصل شده، و در خزائن رحمتش برای هر یک از راهی گشاده، و وجه معیشتی بهم رسیده و همگی صلاح کار به رعایت ولات منوط، و استصلاح احوال و اطوار به نظر شفقت و التفات ایشان مربوط است، و هر کدام را بر خزاین مراحم و خیراندیشی والی مقرر گشته، و از سهام عواف و مکارمش نصیب و بهره مقرر گردیده، با هر طایفه به وصفی که مناسب مرتبهاش باشد سلوک باید نمود، و با هر طبقه به مقتضای رتبهاش در مقام رعایت و حقگذاری باید بود، از آن جمله جنود و لشکری را بیسرکده و سرهنگی نباید گذاشت، و سلسله جمعیت ایشان را بتعین والی و امیری منتظم باید داشت.
پس چون خواهی که سرداری بر ایشان گماری، و سررشته تدبیرشان به دست امیری سپاری، باید که از میان ایشان کسی را برگزینی، و منصب امارت و سرکردگی بدو تفویض کنی، که در نظر تو به امانت و تقوی سمت امتیاز داشته.
نقد قلبش را به محک امتحان آزموده باشی، و طلای طبعش را تمام عیار یافته، از مراتب وقوف و دیانتش خاطر جمع نموده باشی.
و دانی که زیاده بر همه کس به لوازم اخلاص قیام مینماید، و رعایت رضای الهی و سنت نبوی و سیرت امام زمام خود را از روی خلوص عقیدت، و صفای طویت بجا آورد، و در مراسم حلم و بردباری سمت فضیلت بر همگان دارد، و در حال غضب سررشته صبر و شکیب از دست نمیگذارد، و راحت خود در قبول عذر گنهکاران و مجرمان میشمارد، و با ضعفا و بیچارگان طریقت رأفت و عطوفت مینماید، و بر أقویاء و زیردستان استعلا و ترفع مینماید، و در عنف و تعدی که نسبت به او واقع شود زود از جای درنمیآید، و درشتی اهل جهل را به نرمی و مدارا تلقی میفرماید، و به قوت و کثرت بر جنود اعداء اقامت هیبتش از مقابله و مقاومت متقاعد نمیگردد.
چه هرگاه امثال این جماعت بر جنود و رعیت امیر باشند، و همم عالیه بر رتق و فتق مهمات عباد گمارند و به اندک زمانی رسم رستن برافتد، و قانون عدل در عالم شیوع یابد و کار رعیت و سپاهی و امور ولایت و پادشاهی رونق و استقامت گیرد.
بیان آنکه مقربترین سرداران که باید ، و تقرب که را شاید و باید که برگزیده لشکریان در نظر تو کسی باشد که با تبعه خود طریق مواسات پیش گیرد، و مال خویش را از یاران و هواداران دریغ ندارد، و به تفضل و احسان و عطایا و امتنان ایشان را بنوازد، و همت بر آن گمارد که ایشان و بازماندگان ایشان را از تنگنای فاقه و احتیاج رهائی بخشد، و به مفاتیح مددکاری و مراعات ابواب وسعت و رفاه بر روی معاش ایشان گشاید،و آن قدر به ایشان رساند که به کار اهل دیار و بازماندگان ایشان آید، تا آنکه سلوک تو با خود بر نهج معهود و معامله امرای تو با تابعان هر یک بر وفق این طریق معهود بوده باشد.
هر آینه همتهای ایشان همگی در مجاهده اعدای دین یکی گردد، و کلمه ایشان اتفاق و ایتلاف پذیرد و با یکدیگر در مقام الفت و وداد و مهربانی و اتحاد باشند، و مهربانی تو با لشکر دلهای ایشان را بر تو مهربان سازد، و به صحت و اخلاص ایشان نسبت به یکدیگر جز بدان صورت نبندد، که همه را دل به سرهنگان خویش مایل باشد، و دولت ایشان را مکروه و ناخوش نداری، و منتظر انقطاع مدت ایشان نباشند.
ملاحظه: علم در آیات فوق علاوه بر علوم دینی شامل دانشهای طبیعی و تجربی نیز هست و گاهی در تعبیر علم و علما توجه بیشتر روی مسائل طبیعت و آشنائی با دنیای خارج شده است.
برای نمونه در آیه «الام تر ان الله انزل من السماء ماء …» سخن از بارانهای پربرکت است که میوههای رنگارنگ و محصولات متنوع کشاورزی را پدید میآورد و از سنگهای مختلف کوهها و مردم و انواع جانوران و دامها.
آنگاه پس از بیان قدرتنمائی خدا در مظاهر طبیعت میفرماید: «کذلک انما یخشی الله من عباده العلماء».
معلوم است تنها کسانی از این مظاهر طبیعت میتوانند به خدا راه یابند که خود از علما باشند و تنها علما هستند که از خدا خوف و خشیت دارند و از او حساب میبرند و بدین ترتیب علم تجربی راهگشای مردم به سوی خدا میگردد.
بلی، این آیه همانگونه که سید قطب گفته است: «انها لفته کونیه عجیبه من اللفتات الداله علیب مصدر هذا الکتاب لفته تطوف فی الارض کلها تتبع فیها الالوان والاضباغ فی کل عواملها، فی الثمرات المختلفات و فی الجبال و فی الناس و فی الدواب والانعام لفته تجمع فی کلمات فلائل بین الاحیاء و غیر الاحیاء فی هذه الارض جمیعا و تدع القلب مأخوذا بذلک المعرض الالهی الجمیل الرابع الکبیر الذی یشمل الارض جمیعا.» (نگرش جهانی عظیمی است از نگرشهای عجیبی که ما را به مصدر این کتاب آسمانی رهنمون میگرداند.
این نگرش، تمام زمین را دربرگرفته و در پیرو آن عنصر رنگ و رنگآمیزی در انواع موجودات مختلف در کوهها، در مردم، در جنبندگان و دامها مورد توجه قرار گرفته است؛ نگرشی که با کلمات محدود و اندک موجودات زنده و غیرزنده زمین، همه را به ترسیم کشیده و در این نمایشگاه الهی بزرگ زیبا و دلپذیر که همه زمین را فرامیگیرد دلهای آگاه را به تماشا میخواند.) این نمایشگاه در آغاز بارانهای پربرکت را از نظر میگذراند.
که منتهی به ظهور میوهها میگردد.
این میوهها تنها از زاویه رنگ مورد نظر واقع شدهاند.
رنگ میوهها منظره بدیعی است که نقاشان در همه ادوار زندگی نخواهند توانست صورت ابداعی آن را به رسم کشند، زیرا هر نوعی با نوع دیگر مخالف است و با یکدیگر اختلافی محسوس دارند که هیچ کدام عین رنگ دیگری نیست.
آنگاه از رنگ میوه به رنگ کوهها منتقل میشویم، چرا که مناسبتی بین میوه و کوه وجود دارد.
بلی انتقال از رنگ، مناسب شگرفی است و درست همان تنوع و تعدد رنگ را در کوهها نیز مشاهده میکنیم (و من الجبال جدد بیض وحمر مختلف الوانها و غرابیب سود).
در کوهها انشعابات و طرقی وجود دارد که یک سنگ سفید یا قرمز یا تیره را خود به رنگهای مختلفی تقسیم میکند و تنوع عجیبی در سنگهای کوه آشکار میگردد.
توجه به این تنوع عجیب سنگها، بعد از شگفتی الوان میوهها، دل را میلرزاند و ذائقه جمالدوستی و زیباطلبی انسان را که همان تنوع رنگ میوهها را در کوهها میبیند تحت تأثیر قرار میدهد.
از اینگونهگونی رنگ به تنوع رنگ انسانها میرسیم.
تنوع رنگ در انسانها محدود به رنگهای معروف نیست، زیرا افراد هر رنگی همان تنوع رنگها را بین خود مشاهده میکنند به گونهای که حتی دو فرد توأمان (دوقلو) که از یک شکم بیرون آمدهاند با هم اختلاف رنگ دارند و همینطور اختلاف جنبندگان و دامها و تفاوت آشکاری که بین تکتک آنها از هر صنف وجود دارد.
کیست که بتواند این همه زیبائی و تنوع رنگها و ویژگیها را در عین همبستگی در همه جا درک کند؟
به حق علمای جدید فیزیک و طبیعی هستند که در این حقایق میتوانند غور کرده، به عنایات خدای جهان راه یابند.
در این زمینه به یک حقیقت جالب از فلسفه اسلامی برمیخوریم که این آیه میتواند بهترین شاهد آن باشد؛ حقیقت اینکه «لاتکرار فیالتجلی» موجودات هر یک جلوهای از پرتو جمال حقاند و دراین جلوهها تکرار مشاهده نمیشود، بلکه همان سان که خدا فرد است، هر یک از جلوهها نیز فرد است و به همتای خود که از همان صنف و همان زوج است نمیماند.
بگذارید در اینجا عجیبی را از دانشمند هندی «دکتر عنایتالله مشرقی» برای شما نقل کنیم.
اوکه از بزرگترین طبیعیدانان و ریاضیدانان هندوستان است و در اثر افکار جدید و اکتشافات عظیمش شهرت جهانی یافته، اولین کسی است که طرح بمب اتم را عرضه داشت، ولی اکنون به واسطه مشکلات سیاسی بلادش میدان علمی را رها کرده و به مسائل اجتماعی پرداخته است.
او میگوید: «یکی از روزهای یکشنبه سال 1909 که آسمان به شدت میبارید برای انجام کاری از خانه خارج شدم.
دانشمند هیوی (هیئتشناس) مشهور «سر جیمز جنیز» استاد دانشگاه کمبریج را دیدم که به کلیسا میرفت و کتاب انجیل و چتری زیربغل داشت.
به او نزدیک شدم و سلام کردم.
پاسخم نداد.
دوباره سلام کردم.
پرسید: از من چیزی میخواهی؟
گفتم: بلی؟
دو چیز میخواهم اول اینکه با وجود باران شدید چرا چتر زیربغل شما است؟
لبخندی زد و فوراً چتر را گشود.
گفتم: دوم اینکه میخواستم بدانم مردی اینچنین مشهور را چه عاملی به کلیسا میکشاند؟
در مقابل این سؤال لحظهای ایستاد و سپس گفت: شما امروز عصر چای را مهمان من باشید.
عصر به منزلش رفتم.
خانم جیمز رأس ساعت چهار بعدازظهر در را باز کرد و گفت: آقای جیمز در انتظار شما است.
وقتی وارد اطاق کار جیمز شدم دیدم در مقابلش میز کوچکی قرار دارد که وسائل چای روی آن نهاده شده و فیلسوف غرق در افکار خود است.
وقتی فهمید من وارد شدهام پرسید: شما چه میخواستید؟
و بدون اینکه منتظر پاسخ من باشد شروع به سخنرانی درباره اجرام سماوی کرد.
نظام مدهش سیارات و فواصل بینهایت آنها و راهها و مدارها و جاذبهها و طوفانها و نورهای خیرهکننده آنها را برای من چنان شرح داد که احساس کردم قلبم از عظمت خدا تکان خورد.
در این حال او موهای سرش برافراشته شده و چشمانش پر از اشک بود و دستهایش از خشیت خدا میلرزید.
ناگهان خاموش شد و سپس گفت: آقای عنایتالله!
وقتی به پدیدههای عظیم خلقت مینگرم تمام وجودم به لرزه درمیآید و در هنگام خضوع و رکوع در برابر خدا میگویم «خدایا بزرگی ترا است».
هر بندی از بندهای وجودم در این دعا با من همراهی میکند و احساس عظمت میکنم و آرامشی دارم که خود را هزارها مرتبه خوشبختتر از دیگران میبینم.
حال آیا فهمیدی - عنایتالله خان!
- چرا من به کلیسا میروم؟
عنایتالله میگوید: در حالی که از سخنرانی او سخت منقلب شده بودم و طوفانی در اندیشهام پدید آمده بود گفتم: آقا!
من از گفتار شما سخت تحت تأثیر واقع شدم و بدین مناسبت به یاد آیهای از آیات کتاب مقدس خودمان افتادم.
اگر اجازه دهید آن را بخوانم.
سرش را تکان داد و گفت: با کمال مسرت.
من این آیه را خواندم: «و من الجبال جدد بیض و حمر مختلف الوانها و غرابیب سود و من الناس والدواب والانعام مختلف الوانه کذلک انما یخشی الله من عباده العلماء».
جیمز با فریادی از شعف گفت: چه گفتی؟
«انما یخشی الله من عباده العلماء»؟
حیرتزا است!
عجیب است!
جداً غریب است!
این امری است که من مدت پنجاه سال روی آن بررسی و تحقیق کردهام.
چه کسی محمد]ص[ را از این موضوع خبر داده است؟
آیا واقعاً این یکی از آیات قرآن است؟
اگر اینطور است بنویس گواهی مرا که من شهادت میدهم قرآن وحی الهی است.
سرجیمز افزود: محمد]ص[ درس نخوانده بود و هیچگاه ممکن نیست این امر را با درک خودش کشف کرده باشد، ولی خدا او را به این امر خبر داده است.
بسیار غریب و مدهش است!».
البته باید توجه داشت که قرآن کتاب علمی نیست که برای مراجعات مسائل فیزیک و شیمی و بیولوژی و سایر علوم تدوین شده باشد، ولی با تدبر در آیات آن و خواندن و برسری دقیق مضامین آن، به دو هدف اساسی دست خواهیم یافت: اولا توجه به خدا و مسیر معنوی ایمان و تقوا و عمل صالح است که هدف اصلی نزول قرآن به شمار میرود، و ثانیاً مسیر ایمان و عمل صالح با مسیر علم نه تنها فاصله ندارد بلکه ایمان هماهنگ با علم صحیح است و علم دعوتکننده به ایمان است.
علم وسیله وافزار حرکت است و ایمان هدف و مقصد نهائی آن پس علم در عمل مقدم بر ایمان است، ولی مقصد نهائی چیزی جز تحقق همان خواسته ایمان نیست.
بدیهی است با همین دید، علوم و معارف و از جمله اقتصاد برای ایمان نقش کلیدی دارد و جامعه بدوی و ناآگاه از تکنولوژی و علوم نه تنها در دنیای امروز نمیتواند جامعهای سربلند، مستقل و باکفایت باشد بلکه راهی به سوی ایمان و فضیلت نیز نخواهد برد و هرچند در مرحله ایمان و تقوی بخواهد گامی بردارد تا گرفتاریهای دنیوی خود را مرتفع نکند و زمینه سیر معنویاش را فراهم نسازد نمیتواند موفقیتی کسب کند.
بنابراین هدف، ما حق داریم در آیات علمی قرآن دقت کنیم.
این آیات توجه ما را به ارزش علم و تکنیک در زندگی معطوف داشته، ما را در کاوشهای علمی و تحقیقات تکنولوژی ترغیب میکند.
و از آنجا که بخشی از سخن موسی(ع) پیرامون مسأله توحید و شناسائی خدا بود قرآن در اینجا فصل دیگری در همین زمینه بیان میدارد: «همان خداوندی که زمین را برای شما مهد آسایش قرار داد، و راههایی در آن ایجاد کرد، و از آسمان، آبی فرستاد، (الذی جعل لکم الارض مهداً و سلک لکم فیها سبلا و انزل من السماء ماء).
«ما به وسیله این آب، انواع گوناگون از گیاهان مختلف را از خاک تیره برآوردیم» (فاخرجنا به ازواجاً من نبات شتی).
در مجموع این آیه به چهار بخش از نعمتهای بزرگ خدا اشاره شده است: 1- زمین که مهد آرامش و آسایش انسان است و به برکت قانون جاذبه و همچنین قشر عظیم هوائی که اطراف آن را گرفته انسان میتواند به راحتی و امن و امان روی آن زندگی کند.
2- راهها و جادههایی که خداوند در زمین به وجود آورده است که تمام مناطق آن را به یکدیگر پیوند میدهد، همانگونه که غالباً دیدهایم در میان سلسله جبال سر به آسمان کشیده، غالباً درهها و راههائی وجود دارد، که انسان میتواند از آنها عبور کرده، به مقصد خود برسد.
3- آبی که مایه حیات است و سرچشمه همه برکات از آسمان نازل کرده.
4- گیاهان و نباتات گوناگون و مختلفی که به وسیله این آب از زمین میروید که قسمتی از آنها مواد غذائی انسان را تشکیل میدهند و بخشی مواد داروئی قسمت را انسان برای ساختن لباس مورد استفاده قرار میدهد و قسمت دیگری را برای وسائل زندگی (همچون درها و حتی خانههائی که از چوب ساخته میشود و کشتیها و بسیاری از وسائل نقلیه دیگر).
بلکه میتوان گفت: این چهار نعمت بزرگ به همان ترتیب که در آیه فوق آمده است اولویتهای زندگی انسان را تشکیل میدهد، قبل از همه چیز، محل سکونت و آرامش لازم است، و به دنبال آن راههای ارتباطی، سپس آب، و فرآوردههای کشاورزی.
و به تناسب اینکه در بیان توحیدی این آیات، از آفرینش زمین و نعمتهای آن استفاده شده «معاد» را نیز با اشاره به همین زمین در آخرین آیه مورد بحث بیان کرده، میفرماید: «از آن شما را آفریدیم و در آن بازمیگردانیم، و از آن نزی شما را بار دیگر بیرون میآوریم» (منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخری).
چه تعبیر گویا و فشردهای از گذشته و امروز و آینده انسانها، همه از خاک به وجود آمدهایم، همه به خاک بازمیگردیم و همه بار دیگر از خاک برانگیخته میشویم.