چکیده تحقیق: عنوان تحقیق «راهکارهای توسعه نیروی انسانی نخبه و پیشگیری از فرار مغز ها» است که با روش فراتحلیل (Meta-Analysis) انجام شده است.
هدف فراتحلیل حاضر نیل به نتایج کلی و کاربردی از طریق ترکیب منابع و مطالعاتی است که در داخل کشور در زمینه « توسعه نیروی انسانی نخبه و پیشگیری از فرار مغزها» صورت گرفته است.
این فراتحلیل که از طریق بررسی و ارزیابی 48 اثر علمی انجام شد دو بُعد روش شناختی و محتوایی را مد نظر قرار داد.
در بُعد روش شناختی نتایج نشان داد که مطالعات مورد بررسی در عین حال که انباشت خوبی از ایدههای نظری و راهکارهای عملی را ارائه میکنند دارای اشکالات و نواقص متعددی هستند از جمله: عدم سازگاری بین اهداف، چارچوب نظری، روش تحقیق، نتایج و راهکارها- بدیهی بودن بسیاری از فرضیهها- عدم استفاده از تکنیکهای پیشرفته تجزیه و تحلیل- مناسب نبودن حجم نمونه – اتکا به روشهای نظری و … از جنبه محتوایی نیز این فراتحلیل پس از آسیب شناسی مختصر مطالعات و مشخص نمودن مشکلاتی چون عدم تناسب نتایج با اهداف پژوهش، ضعف ارتباط و تناسب راهکارها با هدف تحقیق و … در جستجوی تئوری مشترک و بنیادین تحقیق برآمد.
در این بررسی مشخص گردید 6/39 آثار مبتنی بر تئوری جاذبه- دافعه و 4/37 درصد مبتنیبر آموزههای نظری مشابه و مرتبط با آن بودهاند.
در درجه سوم 6/16 درصد آثار به سایر تئوریها تکیه کردهاند که آنها نیز عمدتاً تعارضی با گروه اول و دوم نداشته و به دلیل وسعت و قابلیت فراگیری که تئوری جاذبه- دافعه دارد میتوان از آموزههای آنها چون مبحث «چرخش مغز ها» به عنوان مکمل بهره گرفت.
در زمینه راهکارهای پیشنهادی، این تحقیق نشان داد که 72% از 255 پیشنهاد ارائه شده، غیر شفاف و کلی و تنها 28% آنها قابل اجرا و شفافاند.
سپس این راهکارها به چهار سطح بینالمللی، ملی (کلان) میانی ( سازمانی) و خُرد (بازیگران) تقسیم گردید.
در این میان تأکید اصلی محققان بر راهکارهای سطح ملی (جامعه – کشور- دولت) بوده است.
در بخش پیشنهادات تلاش شد ضمن استفاده از پیشنهادات محققان، الزامات اجرایی تئوری محوری تحقیق را در قالب پیشنهاد هفت سیاست و 9 برنامه عملی بیان کنیم.
فصل اول کلیات و روش تحقیق مقدمه: در سالهای اخیر گرایشها و اقدامات جدیدی به منظور حفظ سرمایه انسانی نخبگان در کشور ظهور یافته است.
از آنجا که نگاه غالب در این موارد نگاه دستگاهی و بخشی بوده است، برنامهریزیها در این زمینه فاقد جامعنگری است.
موضوع تحقیق حاضر بررسی راهکارهای توسعه منابع انسانی نخبه و پیشگیری از مهاجرت نخبگان است.
در حقیقت هم وجه ایجابی (جذب و توسعه منابع انسانی نخبه) و هم وجه سلبی پدیده (مهاجرت نخبگان) مورد نظر قرار گرفته است.
از آنجا که این مسأله دارای ابعاد فرهنگی، اجتماعی سیاسی و اقتصادی و مدیریتی و حقوقی و… است پژوهش حاضر تلاش دارد با نگاهی همه سونگر ضمن بهرهگیری از مطالعات انجام شده در همه حوزههای تخصصی به مجموعهای از راهکارهای معین دست پیدا کند.
هدف تحقیق: استخراج و تدوین خطوط راهنمای عملی و روشن برای حفظ و جذب نخبگان و بهره گیری از سرمایه انسانی نخبگان از درون مطالعات انجام شده و فراتحلیل مطالعات موجود در کشور از جمله مطالعات مرتبط با تدوین سند فرابخشی «حفظ و استفاده بهینه از نخبگان» هدف اصلی این تحقیق است.
نوع تحقیق: در این تحقیق از کلیه انواع تحقیقات بنیادین و کاربردی بهرهبرداری میشود اما با عنایت به اینکه در نظر است راهکارهای جذب منابع انسانی نخبه و پیشگیری از مهاجرت نخبگان با رویکردی کاربردی دستهبندی و ترکیب شوند این تحقیق از نوع «کاربردی » تلقی میشود و میتواند مبنای تصمیمسازی و تصمیمگیری قرار گیرد.
از نظر سطح تحلیل نیز این تحقیق توصیفی است و به علتیابی نمیپردازد.
ضمن آنکه این تحقیق بصورت مقطعی و برای یک بار انجام میشود.
روش تحقیق روش تحقیق حاضر کیفی است و در آن از فراتحلیل (Meta Analysis) استفاده شده است.
دادههای کیفی به صورت توصیفی طبقهبندی و ارائه شدهاند.
همچنین تلاش شده است تصویر کلان فراتحلیل از طریق استخراج و تدوین برخی نکات به صورت دادههای کمّی توصیفی بیان شوند.
فراتحلیل روشی است که به کمک آن میتوان تفاوتهای موجود در تحقیقات انجام شده را استنتاج کرد و در رسیدن به نتایج کلی و کاربردی از آن بهره جست… در روش فراتحلیل ابتدا از طریق شکستن اجزای کل به ماوراء و فراتر از کل اولیه میرسیم، سپس تحلیل اولیه را به نحوی منتقل یا تبدیل میکنیم که یافتههای نامناسب در چارچوبی قابل قبول قرار گیرند و سرانجام، تحلیلهای ترکیب شده اطلاعاتی را نشان دهند که اطلاعات اولیه نشان نداده باشند.
در عمل، ابتدا اطلاعات از منابع اولیه استخراج و سپس با یکدیگر ترکیب میشوند و سرانجام یک کل جدید را تشکیل میدهند.
(دلاور، علی: 288) قلمرو تحقیق: قلمرو تحقیق حاضر کلیه یافتههای علمی و پژوهشی داخل کشور در خصوص حفظ و جذب سرمایه انسانی نخبه و پیشگیری از فرار مغزهاست.
از آنجا که این تحقیق در جستجوی راهکارهای تجویزی است لذا به مطالعات داخل کشور اتکا دارد.
نخست در بین بانکهای اطلاعاتی از قبیل بانک اطلاعاتی مرکز اسناد و مدارک علمی کشور و کتابخانههای دانشگاهی و برخی مؤسسات تحقیقاتی، کلید واژگانی چون: منابع انسانی نخبه – نیروی انسانی نخبه – نیروی انسانی متخصص – منابع انسانی متخصص – متخصصین – نخبه- فرار مغزها – مهاجرت مغزها – مهاجرت نخبگان و… جستجو و بازیابی شد.
پس از این مرحله متن حدود 200 مقاله، گزارش، طرح پژوهشی، پایاننامه در دسترس قرار گرفت.
برخی منابع یاد شده که پیرامون موضوعاتی چون نخبگان سیاسی عصر پهلوی یا نخبگان ورزشی بود از فهرست منابع حذف گردید.
منابع فراوان دیگری نیز وجود داشت که پیرامون دانشآموزان تیزهوش و نخبه بود اعم از پیشرفت تحصیلی، ضریب هوشی و… این گروه از منابع نیز از دستورکار این طرح خارج شد.
گروه دیگری از مقالات نیز وجود داشت که فاقد چارچوب علمی بود و شکل ژورنالیستی و انشایی (عمدتاً بدون ارزش تحلیلی و ذکر منابع و مأخذ) داشت.
این دسته از منابع نیز به دلیل احتمال خدشه وارد شدن به نتایج علمی طرح و تأکیدی که بر «آثار علمی» در طرح حاضر داریم حذف گردید.
در نهایت 19 طرح پژوهشی و پایان نامه، 6 عنوان کتاب فارسی منتشر شده در زمینه نخبگان و فرار مغزها و 23 مقاله انتخاب و گزینش گردیدند که جمعاً 48 اثر علمی را تشکیل میدهند.
دسترسی به اصل برخی طرحهای پژوهشی و پایاننامه ها ضمن وجود موانع اداری وقت فراوانی را از محقق به خود اختصاص داد.
علیرغم این خوشبختانه با مطالعه و تلخیص این آثار، انباشت زیادی از ایدهها و آموزهها در حدی که مورد نیاز طرح بود فراهم آمد.
سئوال تحقیق: پرسش نخست تحقیق این است که فراتحلیل آثار علمی و مطالعات داخل کشور چه ایدهها و نکات جدیدی را بدست میدهد؟
سئوال دیگر تحقیق حاضر این است که: با توجه به مطالعات انجام شده در داخل کشور، چه راهکارهایی برای حفظ و جذب سرمایه انسانی نخبه کشور و پیشگیری از مهاجرت بیرویه نخبگان میتوان پیشنهاد کرد؟
کاربران تحقیق: کاربران اصلی این تحقیق عبارتند از: وزارت علوم، تحقیقات و فنّاوری و وزارت بهداشت، درمان و آموزش کشورکلیه دستگاههای اجرایی و تولیدی که متکی به مغزافزار و نیروی انسانی نخبه هستندریاست جمهوری بویژه بنیاد نخبگانشورای عالی انقلاب فرهنگیمجلس شورای اسلامی و قوه قضائیه روش گردآوری اطلاعات روش گردآوری اطلاعات کتابخانهای است و تلاش شده است کلیه آثار علمی داخل کشور مرتبط با موضوع تحقیق اعم از کتاب، پایان نامه، طرح پژوهشی و مقاله گردآوری تلخیص و فراتحلیل شوند.
ابزار گردآوری اطلاعات ابزار گردآوری اطلاعات تعداد دو پرسشنامه بوده است که به منظور گردآوری اطلاعات اسنادی از آنها استفاده شده است.
پرسشنامه نخست به طرحهای پژوهشی و پایان نامه اختصاص داشته است.
از آنجا که در بخش مقالات و کتابها عمدتاً مؤلفههایی چون فرضیه، جامعه آماری و … وجود نداشت پرسشنامه مستقل دیگری برای این آثار تهیه شد.
این پرسشنامه ابتدا در اختیار هشت نفر از اعضای هیأت علمی و محققان مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزشعالی قرار گرفت تا روایی (Validity) آنها بررسی شود.
در این مرحله اصلاحات مورد نظر در این پرسشنامه به عمل آمد.
جامعه آماری و حجم نمونه این تحقیق فاقد نمونهگیری است.
این تحقیق فاقد نمونهگیری است.
محدودیتهای تحقیق مفهوم فرار مغزها و جذب نخبگان از مفاهیم پیچیده، چند وجهی با متغیرهای فراوان فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است از این رو تحقیقات انجام شده در این زمینه یکدست نبوده و از نظر روش و رویکرد و قلمرو رشتهای متنوعاند.
این مسأله کار فراتحلیل را مشکلتر میکند.
برخی پژوهشهای موجود در این زمینه دارای طبقهبندی محرمانه بوده و محقق نتوانست به آنها دست پیدا کند ازجمله پژوهشهای مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری و… دست یابی به متن کامل پایان نامهها با توجه به پراکنده بودن آنها در دانشگاههای مختلف تهران و شهرستانها وقت زیادی را مصروف خود نمود.
استاندارد نبودن برخی از گزارشات، در ورود اطلاعات آنها به فراتحلیل مشکلاتی را ایجاد نمود.
طرح مسأله موضوع نخبگان و جذب و بهرهبرداری از سرمایه انسانی آنان موضوعی پیچیده و چند وجهی است.
این موضوع به دلایل زیر ابعاد مهمی پیدا کرده که آن را به یک موضوع علمی پژوهشی تبدیل نموده است: مبحث جذب نخبگان و کم و کیف بهرهمندی از خدمات آنان تحت تأثیر حجم فراوانی از مؤلفههای درهم تنیده فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است.
این موضوع مستقیماً با خود نخبگان و تصمیمات فردی آنان گره میخورد.
از آنجا که نخبگان کنشگرانی آگاه و هوشمندند، موضوعات مربوط به رفتار و کنش آنان موضوعاتی پیچیده است.
جذب یا عدم جذب نخبگان در نظام اجتماعی دارای اثرات و پیآمدهای مهمی است.
این اثرات و پیآمدها هم نظام علم و فنّاوری را تحت تأثیر قرار میدهد و هم کل ساختار نظام اجتماعی را متأثر میکند.
برای کشورهای در حال توسعهای چون ایران، که در مرحله رشد و خیز اقتصادی قرار دارند نیاز به توسعه منابع انسانی نخبه و بکارگیری متخصصان علمی و فنی نیاز حیاتی و مضاعف است.
طبق آمارهای منتشر شده در ایالات متحده آمریکا درباره گستردگی مهاجرت نخبگان به کشورهای عضو OECD ایران، کره جنوبی و فیلیپین وضعیتی قابل تأمل دارند.
براساس این گزارش، جمعیتی از ایرانیان که دارای تحصیلات دانشگاهی بوده و در کشورهای عضو OECD مقیم هستند، 25 درصد کل افراد دارای تحصیلات عالی هستند که در داخل ایران زندگی میکنند.
به نظر برخی پژوهشگران، شمار متخصصان ایرانی که در کشورهای خارجی مقیم بوده و در مراکز علمی و پژوهشی آنها مشغول کار هستند (حداقل در برخی رشتهها) به دو برابر متخصصان (همان رشته) در داخل کشور میرسد.
برای نمونه در رشته فیزیک، حدود 400 فیزیکدان ایرانی در خارج از کشور به سر میبرند که این رقم دو برابر فیزیکدانان داخل ایران است.
(منصوری، 1371) در مرحله تکامل سازمانهای تولیدی و خدماتی و اجتماعی، نقش نخبگان که به عنوان مغزافزار در این نظامها عمل میکنند نقشی حساس و شکلدهنده است.
در کشور ما هنوز نظام مدون و مطالعه شده و رسمی برای توسعه بکارگیری نخبگان اعم از نخبگان بالقوه (استعدادهای درخشان) و نخبگان بالفعل، بویژه نخبگان علمی و فنی در دست نیست.
بدیهی است در این نظام میبایست، اهداف و وظایف نهادهای متولی و حامی و پشتیبان به تفکیک و روشنی مدون شده باشد و در آن انواع حمایتهای معنوی و منزلتی، قانونی و مالی به صورت نظام یافته پیشبینی شده باشد.
هم اکنون حدود 36 نظام و سازوکار مرتبط با نخبگان در کشور وجود دارد که بعضاً به موازی کاری و فعالیتهای پراکنده مشغولند.
آنچه که آمارهای بینالمللی نشان میدهد موج مهاجرت نخبگان ایرانی به کشورهای اروپایی، ایالات متحده آمریکا و اخیراً کشورهای حاشیه خلیج فارس هنوز مهار نشده است.
مشکل مهمتر این است که سامانه مشخص آماری – اطلاعاتی، تصمیم سازی و تصمیمگیری در زمینه حفظ و جذب نیروی انسانی نخبه موجود نیست.
موارد یاده شده در بالا ضرورت انجام یک مطالعه جامعنگر که بتواند راهکارهای فراگیری را ارائه نماید احساس میشود.
این مطالعه میتواند لزوماً مطالعه موازی دیگری نبوده بلکه با تلفیق مطالعات و تجارب انجام شده، نکات مهم و اساسی و ایدههای کاربردی را استخراج و در قالب مجموعهای هماهنگ ارائه نماید.
1.
مفهوم شناسی نخبگان نظریههای نخبگان چارچوبی برای توصیف و تحلیل پیدایی و برآمدن نخبگان و نیز جایگاه و نقش آنها در جامعه به دست میدهد.
همان طور که نظریه طبقات اجتماعی، همین کار را دربارهی «طبقات» انجام میدهد و اتفاقاً این دو نظریه، باهم دیگر ارتباط نزدیکی دارند و برای همین، در پارهای مطالعات، درکنار هم مورد بحث قرار میگیرند ( Arsalan, 2003b).
قبل از مروری بر نظریههای نخبگان، لازم به ذکر است که نظریههای نخبگان، لزوماً به معنای «نخبهگرایی» نیست، زیرا حداقل براساس تلقی مدرن از علم (درمقایسه با فلسفهی علم پسامدرن) بنای کار علم بر توصیف بیطرفانه است بنابراین در این نظریه نیز فرض بر این است که مفهوم نخبه، «مفهومی خنثی» تلقی میشود و بارمعنایی ایدئولوژیک به آن داده نمیشود.
حتی نظریهی نخبگان، لزوماً نخبهها را سرشیر جامعه نمیداند (Arsalan, 2003 a).
تنها برخی از رویکردهای موجود در مجموعه نظریات نخبگان، به طور مشخص، متمایل به نخبهگرایی هستند که در سطور بعدی به عنوان مروری بر پیشینهی آرا و نظریات به آنها اشاره خواهد شد.
چهار رویکرد عمده در مجموعه نظریات نخبگان از هم متمایز میشوند که عبارتند از: نظریهی کثرتگرایانهی نخبگان نظریه نخبهگرایی نظریه دمکراتیک نخبگان دیدگاه مردم – نخبگان ابتدا مفهوم نخبه و تعاریف مختلفی که از آن به عمل آمده است مورد بحث قرار میگیرد و سپس هر یک از 4 رویکرد نظری فوق به اجمال ذکر میشود.
مفهوم نخبگان (Elite)مفهوم خاصی در مقابل مفهوم عامّ ٍتوده / عموم (mass/pablic) است.بدین ترتیب ملاحظه میشود که نخبگان درتقابل معنایی با گروه دیگر یعنی نانخبگان (Non-elite) قرار ندارد بلکه زیر مجموعهای از مفهوم عموم مردم است.
نخبگان در عامترین کار بست معنایی خود به «تعدادی چند» در میان «تعدادی بسیار» اطلاق میشود که مهمترین ویژگیآنان دسترسیدرسطح برتربه منابع است(Word iQ , 2004) منابع یاد شده در این تعریف عام از نخبگان، متنوع است و نوعشناسیهای متعددی از آن به عمل آمده که از جمله میتوان به سنخشناسی زیر اشاره کرد (Etzioni-Halevy, 1997) : منابع فیزیکی مانند وسایل تولید و … منابع اقتصادی مثل سرمایه منابع نمادین همچون دانش، ایده، اطلاعات، هنر و … منابع روانشناختی – شخصی مانند استعداد، فرهمندی، انگیزش، انرژی، مهارت، ورزیدگی منابع سازمانی و اداری و منابع مربوط به ساختار قدرت و تصمیمگیری منابع منزلت، نفوذ، تبار، طبقه در تعریف نخبگان باید مفهوم عام آن از گرایشها و دیدگاههای خاص تفکیک دده شود.
بهعنوان مثال باید تعریف عمومی نخبگان را از تعریف نژادپرستانه متمایز کنیم همانگونه که ملاحظه میشود افراد دارای استعداد درخشان به دلیل دسترسی به ردیف چهارم از منابع فوق و از همین طریق به دلیل دسترسی به سایر ردیفها مانند ردیف سوم و غیر آن، جزو نخبگان محسوب میشوند اما اینکه نخبگان دارای برتری موروثی و نژادی هستند (word ia, 2004)، ربطی به تعریف نخبگان ندارد و از ایدئولوژی خاصی ناشی میشود و لزوماً در تعریف عمومی نخبگان مندرج نیست و تنها برخی دیدگاهها و گرایشهای خاص به آن تمایل دارند.
همانطور که در آغاز بحث به آن اشاره شد یکی از نظریات مرتبط با نظریه نخبگان، نظریه طبقات اجتماعی است و در سنخشناسی منابع هم ملاحظه میشود که بسیاری از منابع با عوامل طبقاتی ارتباط دارد.
دورویکرد پایه در نظریهی طبقات، رویکرد مارکس و وبر است که به ترتیب وضعیت طبقاتی را براساس سازمان تولید و مناسبات بازار تبیین میکنند.
گیدنز با پس زمینهای از سنت مارکسی و وبری، تکوین طبقات اجتماعی را دررابطه با عواملی همچون دارایی، شرایط آموزشی و مهارتهای حرفهای توضیح میدهد بدین ترتیب که طبقات بالا، غالباً براساس دارایی شکل میگیرند، طبقات متوسط بیشتر از طریق شرایط آموزشی و مهارتی پدید میآیند و سپس نوبت به طبقهای میرسد که نیرویکار مزدبگیر هستند.
(Giddens and Stanworth, 1998) درنظریات جدیدتر باتوجه به تحولات زندگی مبتنی بر دانش و ظهور اقتصادی دانش، منبع دانایی اهمیت بیش از پیش پیدا کرده و درنتیجه درنظریهپردازی طبقات اجتماعی نیز از «طبقهی دانش» سخن میرود.
به هر صورت، در نظریههای طبقات اجتماعی، کوشش بر این است که فرایند به صحنه آمدن نخبگان، در چارچوب الگوی طبقاتی توضیح داده شود و معمولاً نخبگان در میان طبقات بالا و متوسط جستجو میشود هرچند که فرایند جابجایی طبقاتی موجب میشود که کسانی از طبقات پایین به طبقات متوسط و بالا انتقال یابند.
اما نظریهی طبقات اجتماعی و حتی جابجایی طبقات تنها یکی از نظریات پایه در توصیف و تحلیل شکلگیری نخبگان محسوب میشود و همانطور که در عبارتهای قبلی ملاحظه شد، «دسترسی برتر به منابع»، الگویی اعم از مدل طبقاتی برای توضیح پدیدآمدن نخبگان به دست میدهد.
برهمین اساس میتوان فهمید که چگونه کسانی درطبقات بالا و متوسط هستند و نخبه نیستند و چگونه ممکن است افرادی از طبقات پایین خود را به سطح نخبه بودن برسانند.
درتعاریف مختلفی که نظریهپردازان از «نخبگان» به دست دادهاند، مصادیقی برای آنان ذکر کردهاند.
«هویت» آنان را در فهرستی از نخبگان کسب و کار، سیاست (اعم از حاکمان و اپوزیسیون)، دیوانسالاری و یقه سفیدان توضیح داده است.
«میلز» جامعهشناسی آمریکایی نخبگان را در سه دستهی سیاسی، کسب وکار و نظامی تعریف کرده است (Giddens and Stanworth, 1998) شومپیتر با عطف توجه بیشتر به نخبگان خارج از دولت، از نخبگان آکادمیک، حقوقی، رسانهای و مدیریتی سخن گفته است (Schumpeter, 1999) آرون به پنج دستهینخبگان سیاسی، اقتصادی،کارگری، مدیریتیونظامی اشارهکردهاست (Arsalan, 2003 –a).
مجموعهی این نظریات را میتوان در ارتباط با منابعی که دسترسی درسطح برتر به آنها به عنوان مهمترین ویژگی نخبگان است و در آغاز بحث به آن اشاره کردیم، به صورت زیر دستهبندی کرد.
* شمارهها در این ستون اشاره به ردیف مربوط به منابع دارد که در آغاز بحث فهرست شده است.
مفهوم نخبگان را از منظر جامعهشناختی، میتوان در چارچوب نظریهی «عاملیت انسانی»، توضیح دادکه در آن، دگرگونیهای اجتماعی باتوجه به نقش واسطههای انسانی (مانند عاملان تغییر و …) توصیف و تحلیل میشود (ریتزر 1379) فراستخواه،1380 برهمین اساس در سرمشق توسعه و برای جوامع درحال گذار که شرایط آنها بدون مفهوم تغییر قابل تبیین نیست، میتوان نخبگان را عاملان انسانی و کنشگران و واسطههای تغییر با سطح اثرگذاری و اهمیت بالا تعریف کرد.
بدین ترتیب باتوجه به پیشینهی مفاهیم و نظریاتی که ذکر شد شاید بتوان الگوی مفهومی زیر را برای نخبگان در جامع درحال گذار و در حال توسعه همچون ایران پیشنهاد کرد.
در ادامهی بحث، در چهار رویکرد مطرح ازمجموعه نظریههای نخبگان که پیش از این درآغاز بحث ذکر شد، مرور میشود: 1- نظریهی کثرتگرایانهی نخبگان این نظریه در سنّت فکری لیبرالی تکوین یافته است، از آرای افرادی همچون دال، لیندبلوم، ریسمن، گالبرایث مشروب شده و کسانی همچون ترومن (1971)، بیلی (1988)، پلسبی (1985) و سارتوری (1987) دربارهاش به تفصیل سخن گفتهاند.
دراین رویکرد از نظریه نخبگان، بر تعددّ گروههای ذینفعی که نخبگان به آنها تعلق دارند، تأکید به عمل میآیدو رقابت آزاد میان آنان، زمینهای تلقی میشود که میتواند نوعی تعادل پویا و توازن در جامعه به وجود بیاورد (Etzioni – Halevy 1997).
1-2- نظریه نخبهگرایی از پیشگامان نظریهپرداز در این رویکرد میتوان به «ویلفر دوپارتو»، «رابرت میشل» و «گائتانو موسکا» اشاره کرد.
موسکا در نظریهی نخبگان خود از «سن سیمون» متأثر است وی توضیح میدهد که چگونه همواره طیف معدودی نخبگان، نقش اصلی را در جامعه بازی میکنند به نظر موسکا، اینها از طریق گزینش طبیعی (باسازوکارهایی مانند مسابقات، انتخابات و …) از اکثریت غربال میشوندو غالباً تأثیر تعیینکنندهای درشرایط اجتماعی اقتصادی فرهنگی و سیاسی دارند.
باوجود اینکه نظر موسکا به روشهای دمکراسی قرابت دارد اما درمجموع میتوان گفت که برخلاف رویکرد کثرتگرا، در این رویکرد، تمایل به آن وجود داردکه نخبگان نقش مرکزی درجامعه داشته باشند.
((Arsalan , 2003 1-3- نظریه دمکراتیک نخبگان در این دیدگاه، تأکید بر آن است که دمکراسی درمعرض تقلیل به تودهگرایی قرار دارد، مگر اینکه تلقی از دمکراسی این باشد که فرصتهای برابری را برای دسترسی به منابع فراهم آورد تا نخبگان با استفاده ازسازوکارهای دمکراتیکی همچون انتخابات آزاد، آزادی بیان و تشکیل انجمنها، به صحنه بیایند و فعال شدن آنها درصحنه مانع ازفروکاسته شدن دمکراسی به عوام سالاری و غوغاسالاری بشود.
بدین ترتیب میتوان فهمید که چرا این رویکرد با دمکراسی نمایندگی، قرابت بیشتری دارد جوزف شومپیتر و ریمون آرون از مدافعان این رویکرد نظری هستند (Schumpeter , 1999) .
1-4- دیدگاه مردم – نخبگان این دیدگاه با رویکرد دمکراتیک، قرابت بسیاری دارد ولی بیش از آن به پس زمینههای اجتماعی نخبگان تأکید میکند.
به عبارت دیگر در این رویکرد، جریان ظهور نخبگان از جامعه، جریانی پویا تلقی میشود به طوری که فرایند گردش نخبگان درجامعه، فرایندی درونزا و گشوده است.
درواقع نخبگان از یک سو به پشتگرمی پسزمینههای اجتماعی و از سوی دیگر برحسب تواناییهای فردی و شخصیتی خود تکوین پیدا میکنند و بنابراین پایهی عمومی پیدایش نخبگان اهمیت بسیار دارد و علاوه بر این، نخبگان نه صرفاً در یک چارچوب محدود طبقاتی یا غیر آن بلکه در طی فرایندی از حلقههایی ظاهر میشوند که یک طرف این حلقهها از متن عموم جامعه برمیخیزد و طرف دیگر آن به اوج سطح نخبگان میرسد.
برای همین است که در این نظریه علاوه بر مفهوم نخبگان، یک مفهوم تازه میان نخبگان و عموم مردم، مطرح شده است که عنوان آن «نخبهی سطح دوم» است و بدین ترتیب تقسیمبندی دوتایی یعنی (نخبگان و مردم) به تقسیمبندی سهتایی یعنی (نخبگان سطح 1، نخبهی سطح 2 و مردم) توسعه پیدا میکند.
مفهوم نخبگان سطح دوم که عمدتاً در میان طبقه متوسط قراردارند نشان میدهد که گروه نخبگان نه یک هرم بسته بلکه فرایندی باز و پویا است و علاوه بر این، رابطهی مردم و نخبگان مردم نه درالگوی صفر و یک بلکه در منطق فازی توصیف و تحلیل میشود بر همین اساس، همواره درجامعه، طیفی از نخبگان بالقوه و نخبگان سایه وجود دارد و نیز افراد مستعدی که در واقع داوطلبان نخبه بودن هستند (Arsalan, 2003 a).
باتوجه به مباحث نظری ذکر شده، میتوان تعریف کلّی زیرا را برای نخبگان در جامعهی ایران درنظر گرفت: 3.
گردش مغزها و مهاجرت نخبگان شاید بتوان گفت درست از همان زمان که «سرمایهی انسانی» (به شرحی که در بخش قبلی گذشت) مورد توجه اقتصاد توسعه قرار گرفت، مسألهشناسی جریانهای مهاجرتِ سرمایههای انسانی (مهاجرت مغزها) اهمیّت پیدا کرد.
مروری در پیشینهی مباحث و ادبیات نشان میدهد که مفهوم فرار مغزها از دههی 60 در انگلستان و به دلیل مهاجرت روشنفکران و دانشمندان انگلیسی به ایالات متحده مطرح شد (Gaillard & Gaillard, 1997).
از آن دهه تا به امروز، مسألهی مهاجرت مغزها به صورت مسألهای جهانی مطرح بوده است.
این مسأله البته اختصاص به کشورهای در حال توسعه و جنوبی نداشت بلکه در سطح جوامع توسعه یافته و شمالی نیز مسألهی کشورهای فرستنده و دریافتکنندهی مغزها وجود داشت و چنانکه اشاره شد مهاجرت مغزها بین اروپا یا کانادا و ایالات متحده نیز بحث انگیز و مسألهدار بود و بیشترین صدمه و زیان را در این خصوص، کشورهای در حال توسعه تحمّل میکردند و حتی در میان این کشورها نیز، مسیر مهاجرت کارکنان دارای شایستگیهای حرفهای برترمعمولاً از کشورهای بمراتب کمتر توسعهیافته به کشورهای نسبتاً در حال توسعه بود(Chalamwong, 2004).
براساس تحقیقات انجام گرفته میان مهاجرت و تحصیلات، در طی چند دههی گذشته رابطهی معنیدار مثبتی وجود داشت (Carington & Detragiache, 1998 / Adams, 2003).
در سال 2002 یک سوم () جمعیت خارجی ایالات متحده، آسیایی بودند که 32% آنها از آسیای شرقی، 25% آسیای جنوبی و 35% آسیای شمالی بوده است و سطح آموزشی در میان سنین 25 سال به بالای این جمعیت خارجی، هم بیشتر از سطح آموزشی همان سنین در جمعیت ایالات متحده و هم بیشتر از سطح آموزشی همان سنین در مهاجران غیرآسیایی بود.
(U.
S.
Census Bureau, 2002) البته وضعیت و جریان معیوب مهاجرت مغزها، با وجود داشتن ابعاد زیانبار (کاهش رشد اقتصادی و…) برای کشورهای فرستندهی مغز، جنبههای مثبتی نیز داشت.
مثلاً انگیزهی تحصیلات عالیه را در مهاجران برای کسب موفقیت در کشورهای مقصد، تحریک میکرد و این به نحوی از انحا موجب میشد که بخشی از دانش و تکنولوژی آنها از طریق شبکهها به کشورهای مبدأ بازمیگشت (Chalamwong, 2004) همینطور آنان وجوهی را به خانوادههای خود در کشور مبدأ ارسال میکردند و این وجوه ارسالیموجب شکل دادن نوعی جریان سرمایهبه سمت کشورهای فرستنده میشد.
به طوری که برآورد شده است حجم وجوه ارسالی در جهان، سالانه 100 میلیارد دلار آمریکایی بوده که 60% آنها به کشورهای در حال توسعه ارسال میشد.(Lowell & Findlay, 2001 / Lucus, 2001 / OECD, 2002) با وجود این، در مجموع مهاجرت مغزها به زیان کشورهای فرستنده (که بیشترین و آسیبپذیرترین آنها جزو کشورهای جنوبی و در حال توسعه بود) تمام میشد.
با مروری بر ادبیات میتوان نتیجه گرفت که مهاجرت مغزها، پدیدهای پیچیده و چند عاملیاست برای مثال عوامل کشش را میتوان بدین صورت دستهبندی کرد: (Thielemann, 2003) عوامل اقتصادی پیوندهای شبکهای و تاریخی عوامل سیاسی عوامل جغرافیایی عوامل خط مشیی در عوامل اقتصادی، ابتدا عمدتاً بحث «بیشینهسازی درآمد»مطرح بود.
کانون توجه در این مباحث، تفاوتهایی بود که در میان کشورها، از حیث سطح ثروتوجود داشت.
در همین راستا دوگانگی بازارهای کار از حیث وضعیت عرضه و تقاضای نیروی کارو تفاوتهای موجود در سطح دستمزدهامطرح شد.
کشورهای فرستنده مغز، کشورهایی با سطح دستمزدی پایینو کشورهای گیرنده مغز دارای سطح دستمزدی بالابودند.
در نظریات جدیدتر، بحث «بهینهسازی سطح مطلوبیت»مطرح شد در این آراء، تأکید بر آن بود که انسانها بازیگران عاقلی هستند و همواره درصدد آن هستند که به بیشترین سطح مطلوبیت نایل بیایند و درجهی مخاطره (ریسک) را به حداقّل معقول برسانند(Zolberg etall, 1995).
در سطح شبکهای – تاریخی از عواملی مانند زبان، ایدئولوژی، شبکههای فرهنگی، سابقهی تاریخی روابط و مهاجرتها و ارتباطهای دوستی و خویشاوندی با نسلهای پیشین مهاجران و مانند آن به میان میآید.
برای مثال پاکستانیها و بنگلادشیها، در سیستمهای انگلیسی آموزش دیدهاند و زمینهی مهاجرت آنها به انگلستان بیشتر بوده است.
(Pierson, 2000) در سطح سیاسی، ارزشهای آزادیخواهانه و استانداردهای استقراریافته نوینی مانند حقوق بشر و امنیت شخصی و مانند آن، از عوامل مهم مهاجرت بود در سطح جغرافیایی، عواملی مانند همجواری، دسترسی و ارتباطات دخالت داشت و در سطح خط مشیی، نظامات سیاستگذاری، قانونی، مقررات، فرصتهای آموزشی، تأمین اجتماعی و جز آن در زمینهی مهاجرت نقش تعیینکننده داشتند.
(Thielemann, 2003) براساس این مدل تحلیلی، کشورهای فرستندهی مغز برای مواجهه با پدیدهی فرار مغزها باید به عوامل انگیزشیاعّم از انگیزشهای مالی، زیرساختی، آموزشی، امنیّتی و جز آن روی بیاورند.
(Kabayan, 2004) از مجموع این مباحث میتوان عوامل مندرج در جدول 1 را به عنوان عوامل مؤثّر در مهاجرت مغزها دستهبندی کرد.
ادامه جدول جدول 1 عوامل مؤثّر در مهاجرت نخبگان با تحوّلات جهانی شدن و ظهور اقتصاد دانش، الگوی تحلیلی سنّتی در ذیل مفهوم «فرار مغزها» یا «از دست دادن مغزها» جای خود را به الگوی تحلیلی نوین تحت عنوان «گردش مغزها» و «سودآوری مغزها» داد (Martin, 2002).
نخبگان در سطحی از شایستگیهای دانش و فناوری و مهارتهای حرفهای هستند که از آنها انتظار میرود شهروندی در مقیاس بینالمللی باشند و حق دارند در فراسوی مغزها، رفت و آمد و تحرّک داشته باشند.
این دیگر برعهدهی مدیریت جوامع ملّی است که با خط مشیگذاریهای صحیح، زمینههایی را فراهم آورند که نخبگان ضمن اینکه به عنوان یک کنشگر عاقل در سطح بالا، برحسب محاسبهی سود و زیان و بهینهسازی سطح مطلوبیت خود، درصورت نیاز به خارج از مرزها بروند و در مراکز مختلف تولید و انتقال و تبدیل دانش حضور و مشارکت و فعالیت داشته باشند امّا بلیت آنها برای همیشه، یک طرفه و بلیت «رفت» (فرار) نباشد بلکه غالباً به صورت «رفت و برگشت» حرکت کنند و اقامت آنها در خارج به معنای قطع رابطهی همکاری با جامعهی ملّی، و قهر از مدیریت کشور خود و انصراف از ایفای نقش ملّی نباشد.
در چنین شرایطی از تردّد نخبگان ملّی در سطح بینالمللی و حتّی اقامتهای آنها در اینجا و آنجا، نه تنها یک کشور ضرر نمیکند بلکه منفعت نیز میبرد: آنها موجب میشوند که کشورشان هرچه بیشتر در شبکهی جهانی علم و فناوری سهیم و از عایدات آن (بویژه در اقتصاد دانش) برخوردار بشوند.
آنها محیط همکاریهای علمی و توسعهای جامعهی خود را در سطح بینالمللی گسترش میبخشند.
آنان عامل مؤثّری برای مبادلهی فرهنگی و تمدنی کشور خود در مقیاس جهانی میشوند.
آنها جریان سرمایهی دانش و نیز سرمایه و وجوه نقدی از محیط جهانی به درون کشور را به نوبهی خود تقویت میکنند.
اینکه جریان مهاجرت نخبگان در فراسوی مرزها برای یک جامعه یک تهدید باشد (فرار مغزها) یا فرصت (سودآوری مغزها)، بستگی کامل به ساخت دولت و ساختار خط مشیگذاری آن جامعه دارد.
در واقع پرسش نخبگان پرسشی بشدّت وابسته به سیاست و سیاستگذاری است.
در صورتی که یک کشور بتواند امکان تحرّک و تردّد نخبگان خود را در سطح بینالمللی تسهیل بکند، منزلت، استقلال و خودگردانی آنها را اعمّ از اینکه در درون مرزهای ملّی یا بیرون از آن باشند، به رسمیت بشناسد تسهیلات لازم حقوقی و اقتصادی و فعالیتی برای آنها فراهم بیاورد و حقوق و آزادیهایشان را رعایت بکند، در این صورت بدیل فرارمغزها یعنی اجتماعات و شبکههای پراکنده مغزها در سطح جهان اتفاق میافتد و بدون اینکه نخبگان یک جامعه لزوماً در درون مرزهای آن، تختهبند بشوند در این اجتماعات و شبکههای پراکنده در مقیاس جهانی، حضور و مشارکت میکنند و مطمئناً، جامعه ملی نیز از آثار و برکات آن، بهرهمند میشوند (Chalamwong, 2004).
و بدین ترتیب جریان تردّد نخبگان در جهان، به یک بازی برنده ـ برنده تبدیل میشود.
چیزی که در کشورهایی مانند مالزی، سنگاپور و تایلند کم و بیش تجربه شدهاست (Kabayan, 2004).
بنابراین بهبود جریان مهاجرت و تبدیل آن به تحرّک و تردّدی که هم برای کشور مبدأ و هم برای کشور مقصد، منفعت آمیز است، به ساختار مدیریت کلان جوامع بستگی دارد.
آنها میتوانند با سیاستهای دمکراتیک، آزاد منشانه، حمایتی، تسهیلی، انگیزشی، مسیر بازده سرمایهی انسانی نخبگان خود را ـ صرفنظر از اینکه نخبگان هرکجا باشند ـ به سمت منافع ملّی معطوف سازند، در این صورت نه تنها نسل اوّل نخبگان ملّی بلکه نسلهای بعدی آنها (فرزندان و نوادگان) در هرجای دنیا که باشند و طبعاً هرجا هم از موقعیت علمی، اداری و اقتصادی بالایی برخوردار هستند، به دلیل علایق و پیوندهای ملّی و فرهنگی خویش، عامل مؤثّری برای ارتقا و توسعهی فرهنگ و جامعهی خود میشوند و در فرصتها و موقعیتهای جهانی مربوط به تولید و انتقال و اشاعه و تبدیل دانش و فناوری، خود را سهیم میسازند.
خط مشیهایی که کشورهای آسیای شرقی در همکاری با کشورهای سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه، در پیش گرفتهاند سبب شده که پدیدهی «مرکزیتٍ پراکنده» کم و بیش برای این کشورها اتفاق بیفتد به عبارت دیگر بخشی از نخبگان آنها در عین حال که در بیرون از مرزهایشان نیز هستند به آنها منفعت میرسانند.
این کشورها میکوشند زمینههایی را فراهم بیاورند که جریانی بینالمللی و بین منطقهای از سرمایه، تکنولوژی و نیروی کار در جهت منافع خود به وجود بیاورند، به مبادلهای استعدادها و دانش بپردازند و در عین حال که نخبگانشان درحال رفتوآمد درفراسوی مغزها هستند، ریشهکنی سرزمینینیز نمیشوند( Fukasaku, 2004).
در مجموع میتوان گفت که با تحوّلات جهانی شدن و ظهور جامعهی شبکهای، موضوع فرارمغزها، تحوّل مفهومی پیدا کرده است.
این لزوماً یک تهدید برای جوامع درحال توسعهی جنوبی نیست بلکه اتفاقاً میتواند فرصتی نیز باشد تا آنها با درک مفهوم شبکه و شراکتی شدن جریان دانش، با بهرهوری از سرمایه انسانی نخبگان خود در این جریان شراکتی، مساهمت بورزند و این هیچ نیازی به مقیم شدن نخبگان در حصار مرزهای ملّی نیست بلکه میتوان زمینههای نهادینی را فراهم آورد که انسانها و مغزها و استعدادها و دانشها به سهولت در میان مرزها در تحرّک باشند و اینجا و آنجا فعالیت بکنند و از افزایش بهرهوری آنها در شبکهی جهانی ـ محلّی دانش، جامعهی ملّی نیز نصیب خود را ببرد ( Sexton, 2003).