چکیده :
شناخت و تعیین کشورهای کانونی و پیرامونی در مناطق مختلف جغرافیایی کمک شایانی برای بررسی و آگاهی از ساختار نظام قدرت منطقه ای می کند. برای شناخت اینگونه کشورها نیاز به رده بندی بر اساس قدرت ملّی آنها می باشد. با تعیین سطح و وزن ژئوپلیتیکی هر یک از کشورها می توان سطوح قدرت ملّی آنها را مورد سنجش قرار داد. سنجش قدرت ملّی کشورها مستلزم ارزیابی و محاسبه مؤلّفه ها و عوامل مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، سرزمینی، نظامی، فرهنگی و علمی کشورها می باشد که محاسبه مجموع امتیازات عوامل مذکور نشانگر میزان و سطح قدرت ملّی و تعیین جایگاه آنها در میان کشورها و در سطح منطقه ای و قاره ای می باشد. شناخت و درک اهمیت قاره آفریقا در ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی، سرزمینی و ..... در بدو ورود به هزاره سوّم و بذل توجّه به کشورهای محوری و قطب آن، کمک مؤثّری در تدوین برنامه های کارآمد در زمینه های مختلف هر یک از کشورها از جمله جمهوری اسلامی ایران نموده و میزان موفّقیت، صرفه جویی در وقت و هزینه ها و رسیدن به اهداف را محقق خواهد نمود. مقاله حاضر ضمن برشماری پتانسیلها و عوامل مهم ژئوپلیتیکی تأثیرگذار در جایگاه هر یک از کشورها، سعی در شناخت کشورهای مهم و مؤثّر در سطوح منطقه ای و قاره ای آفریقا دارد.
واژگان کلیدی: ژئوپلیتیک – آفریفا – قدرت منطقه ای – روابط بین الملل – نظام قدرت
مقدمه:
قاره آفریقا با دارا بودن 54 کشور با ویژگیهای متفاوت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، طبیعی و غیره نمونه های بارز و پیچیده ای از رقابتها، کنشها و واکنشها، جستجوی ایفای نقش محلی، منطقه ای و قاره ای توسط کشورها را در میان قاره های جهان ارائه می دهد. اگر چه ریشه ها و ردپاهای این مسائل را به خوبی می توان در دوران استعمار و آثار و عملکرد آن در قاره فوق یافت ولی درک اهمّیت قاره آفریقا از سوی قدرتها و سایر کشورهای جهان و به تبع آن علاقه مندی به برقراری روابط و بهره مندی هرچه بیشتر از مزایا و پتانسیلهای مختلف آفریقا از سوی آنها، تلاش کشورهای مختلف قاره برای کسب هرچه بیشتر قدرت در سطوح مختلف را سبب گشته و خود بر پیچیدگی و وخامت این رقابتها می افزاید. بطوری که میزان کسب قدرت و افزایش وزن و منزلت ژئوپلیتیکی کشورها، اقتدار، تأثیر گذاری، منافع بیشتر و گسترش حوزه نفوذ در ابعاد مختلف اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و در مقیاسهای منطقه ای و قاره ای برای آنها در بر خواهد داشت. از سوی دیگر برای کشورهای سایر قاره ها که در پی تنظیم و بسط روابط با کشور های آفریقا بوده و بخش عمده ای از منافع ملّی خود را در این قاره می جویند با مسئله و مشکل اولویت بندی و درجه بندی این کشورها در سیاست خارجی خود مواجه می باشند. از آنجا که عنصر قدرت در کیفیت شکل دهی به تعاملات دولتها در جهان کنونی بویژه در قاره آفریقا نقش عمده ای را ایفا می کند، مقاله حاضر در پی شناخت ساختار نظام قدرت منطقه ای در آفریقا می باشد.
با روی آوری و اقبال کشورهای مختلف جهان برای شکل دادن به نظامهای منطقه ای، مفاهیم، دیدگاهها و الگوهایی درباره نحوه شکل گیری قدرت در این نظامها مطرح گردیده است. اگرچه کیفیات رفتاری و نحوه تعاملات آنها با یکدیگر از اهمّیت قابل توجّه ای برخوردار است امّا تعیین و سطح بندی قدرتهای درجه 1، درجه 2 و ..... منطقه ای خود کمک شایانی به بررسی دیدگاهها و الگوهای فوق می نماید. روش تعیین و سطح بندی قدرتهای منطقه، مستلزم شناخت کشورهای کانونی و پیرامونی می باشد. برای شناخت سطوح قدرت کشورها در یک رابطه سلسله مراتبی، سنجش وزن ژئوپلیتیکی و قدرت ملّی آنها ضروری است. دولتی که بیشترین وزن را داشته باشد قدرت تراز اوّل منطقه محسوب می شود که در جایگاه رهبری و کنترل منطقه ای قرار گرفته و در امور منطقه اعمال نفوذ می کند. سطوح پایین تر قدرت جانب احتیاط را رعایت کرده و با توجّه به این واقعیت روابط خود را با او تنظیم می کنند.(حافظ نیا، کاویانی، 1383 : 81).
اگر چه در خصوص موضوع تحقیق نظریه ها و تئوریهای مستقل و مستقیمی ارائه نگردیده است ولی به لحاظ ساختاری و پایه ای، چهارچوبهای نظری و تئوریکی متعدد و مستدلی در ارتباط با سلسله مراتب قدرت، حوزه های نفوذ، مرکز و پیرامون و … .. وجود دارد که می توان به موارد زیر اشاره کرد:
فردریک راتزل(1904- 1844) به نقش دو عامل وسعت و موقعیت کشورها در سیاست و قدرت آنها پرداخته و برای رشد فضای کشورها قوانین وضوابطی را مطرح کرد که به قوانین هفتگانه معروفند.(حافظ نیا، 1379 :229)
سائل بی کوهن، جغرافیدان معاصر آمریکایی، نظریه سیستم ژئوپلیتیک جهانی را در دو بعد توزیع قدرت و ساختار فضایی ارائه داد و سیستم ژئوپلیتیک جهانی را بر پایه موقعیت و قدرت کشورها درنظام جهانی تبیین کرد. وی عواملی را که بر قدرت و نقش هر یک از اجزاء سیستم، نظیر دولتها و کشورها، تاثیر می گذارند، اینگونه بر می شمارد:
1- عوامل و تحولات داخلی، نظیر ساخت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و فن آوری.
2- عوامل خارجی، تجارت خارجی، روابط سیاسی، پایگاههای نظامی، هم پیمانان خارجی، مسئله مهاجرت و … .. که به توسعه و کنش متقابل بین کشورها و دولتها و همبستگی آنها به عنوان اجزاء سیستم کمک می کند.
3- نیروهای داخلی که در خارج حضور دارند.
کوهن تجزیه سیستمهای درون گرا را ناشی از افزایش درجه انتروپی (حجم ارتباطات کمتر) آنها می داند. وی بر اساس الگوی درجه انتروپی، کشورهای جهان را در سال 1991م.سطح بندی نموده است و برخی را با کمترین درجه نظیر آمریکای شمالی و برخی را با بیشترین درجه انتروپی نظیر آفریقای جنوب صحرا و یا آمریکای جنوبی می داند. الگوی او بر اساس ده عامل،میزان پس انداز، تولید کشاورزی، تولید صنعتی، صادرات، تحقیقات توسعه ای، تعداد دانشمندان، مهندسان، کاهش دیون و بدهیهای خارجی، مبادله علمی، تعداد اختراعات و در چهار سطح تشکیل می دهد. شامل: سطح خیلی بالا، بالا، متوسط و سطح پایین.(حافظ نیا، 1379 : 6-335).
او معتقد است کشورهای جهان را از حیث سطوح قدرت در پنج گروه می توان دسته بندی کرد:
1- قدرتهای درجه اول که در یک بعد یا تمام ابعاد در سطح جهان عمل می کنند، شامل: آمریکا، اروپا، روسیه، چین، ژاپن.
2- قدرتهای درجه دوم که در سطح یک منطقه جغرافیایی عمل می کنند ودارای ابعاد زیر هستند:
- تلاش می کنند خود را به عنوان هسته و مرکز منطقه مطرح کنند.
- از جهت اقتصادی و ارتباطی تلاش می کنند به گره مواصلاتی و مرکز منطقه تبدیل شوند.
- نفوذ نظامی را در منطقه دنبال می کنند.
- تلاش می کنند جلوی قدرتهای جهانی در آن منطقه را بگیرند.
- خواستهای برتری جویانه در کل منطقه دارند، هرچند توفیق زیادی را به همراه نداشته باشد.
3- قدرتهای درجه سوم، کشورهایی هستند که در حوزه های کوچکتری در منطقه ژئوپلیتیکی با هم رقابت دارند. این رقابتها در زمینه های ایدئولوژیکی و سیاسی یا در اختیار گرفتن منابع منطقه است اما این کشورها به علت قلت تواناییهای اقتصادی، جمعیتی یا نظامی قادر به رقابت با قدرتهای درجه دوم نیستند.
4- قدرتهای درجه چهارم، تنها در جهت تاثیرگذاری بر همسایگان خود تلاش می کنند.
5- قدرتهای درجه پنجم، کشورهایی هستند که حوزه نفوذشان صرفاً در محدوده جغرافیایی خودشان است.(Cohen , 1994 : 26-27 )
ساموئل هانتینگتون(1999) معتقد است که سیاستهای جهانی همواره پیرامون قدرت و مبارزه برای کسب قدرت دور می زند. او چهار نوع سیستم قدرت جهانی را مورد بحت قرار می دهد:
1 – سیستم تک قطبی، که یک ابرقدرت و بسیاری قدرتهای ناچیز دیگر وجود دارند و از قدرتهای عمده حائز اهمیت خبری نیست. در نتیجه آن ابرقدرت به طور مؤثری مسائل مهم بین المللی را به تنهایی حل و فصل می کند و هیچ مجموعه ای از سایر کشورها قدرت آن را ندارند که مانع اقدامات آن بشوند.
2- سیستم دو قطبی، مانند دوران جنگ سرد که دو ابر قدرت وجود داشت و روابط بین آنها در سیاستهای بین المللی نقش اساسی ایفا می کرد.
3 – سیستم چند قطبی که چندین قدرت عمده با توان تقریباً مساوی وجود دارد و بر اساس الگوهای متغیر با یکدیگر همکاری و رقابت می کنند.
4 – سیستم دوگانه تک قطبی – چند قطبی، که یک ابرقدرت وتعداد زیادی از قدرتهای عمده در کنار هم هستند. این سیستم در حال حاضر بر جهان حاکم است.(Huntington , 1999: 35-49 )
از دیگر محققان، می توان به لوئیس کانتوری و استیون اشپیگل در دهه 1960م. اشاره کرد. به اعتقاد آنها هر منطقه دارای بخش هسته یا کانون اصلی سیاست بین المللی در آن منطقه و بخش پیرامون شامل دولتهایی که در امور سیاسی منطقه ایفای نقش می کنند ولی به واسطه عوامل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، سازمانی و غیره از بخش هسته مجزا هستند و دیگر یک سیستم مداخله گر که به آن دسته از قدرتهای خارجی اشاره دارد که دارای مشارکت مهمی در یک خرده سیستم هستند. کانتوری و اشپیگل سطح بالاتر از منطقه را سیستم مسلط و با عرصه جهانی و سطح پایین تر را سطح یک دولت ملّی با عرصه کشور خود مطرح می نمایند.
ویلیام تامپسون نیز نوشته های ناظر بر خرده سیستم های بین المللی را مرور کرده و تلفیقی از آنها به دست داده است. وی، ویژگیهایی که در این نوشته ها برای خرده سیستم های بین المللی بر شمرده، شامل موارد زیر می باشد:
1 – مجاورت بازیگران با یکدیگر
2 – الگوهای منظم روابط یا تعاملات
3 – ارتباط متقابل درونی که بر اساس آن، تغییری در یک بخش از خرده سیستم، بر دیگر بخشها تأثیر خواهد گذاشت
4 – شناسایی داخلی و خارجی به عنوان واحدهای مجزای قدرت که در مقایسه با واحدهای سیستم مسلط، نسبتاً فرودست ترند
5 – اثرات دگرگونی در سیستم مسلط بر خرده سیستم، بزرگتر از اثر معکوس آن است
6 – میزانی(نامشخص) از پیوندهای مشترک زبانی، فرهنگی، تاریخی، اجتماعی یا قومی
7 – میزان نسبتاً بالایی از همگرایی از جمله شاید روابط نهادی آشکار
8 – غالب بودن کنشهای درون سیستمی بر نفوذهای خارجی
9 – نیروهای نظامی مجزا
10 – نوعی تعادل منطقه ای
11 – سطح مشترکی از توسعه