مقدمه: انسان موجودی سعادت خواه و سعادت جو و فطرت و سرشت آدمی به سوی خوبی و خوهبت الهی استوار است حیات و ممات در پیش روی انسان ها باعث گردیده که بشر برای تکامل کوششی کند تا حقیقت را دریابد و لذا در نیل انجام این هدف ها انسان در تکاپوی علوم فکری و علوم معرفتی هستند حصول به علوم و کشف معلومات بی ارتباط با حقوق مردم نیست و تامین مصالح حقوق عمومی التفات کوچک و معقول از خواسته های موجه اجتماعی خواهد بود.
لذا آشنائی با واژه و مفهوم قانون و مقررات حاکم بر روابط بنگاه ها ما را آشنا با حقوق شهروندان خواهد نمود.
که در این راستا خداوند را سپاس می گوییم که توفیق و عنایت عطا نمود که با تألیف این جزوه خدمتی کوچک به همنوعانم نماییم تا این مردم صاحب عزت و کرامت آشنائی کوچکی برای جلوگیری از هرج و مرج اجتماعی و گرفتن داد خود از ظالم و تحکیم خود بردارند و آشنایی اجمالی برای این قشر زحمت کش برداشته شود بخش اول نظام کیفری ایران باستانی سومر مصر آشور قانون حمورایی هخامنشی وقوع جرم و مجازات نظم و امنیت همگانی اشکانیان سامانیان سازمان قضایی نظام کیفری ایران باستان سومر حدود 7 هزار سال پیش در جنوب بین النهرین کشوری بود به نام سومرا که از سرزمین هایی دیگر مهاجرت کردند و میان دو رودخانه دجله و فرات کوچ کردند و ساکن شدند.
معمولا کاهنان معابد محامه و داوری می کردند.
و برای دادگاه های عالی قضات متخصص انتخاب می کردند.
تشکیلات: در تشکیلات سیاسی مذهبی سومر پانه سی امور شهر ما را هدایت می کردند و پاناسی بزرگ پادشاه شهر بود و قانون برای مردم وضع می کرد و رسیدگی به امور مردم در سایه قوانین را پادشاه انجام می داد.
در قوانین سومری ها نحوه انعقاد قرارداد- عقود و مختلف خرید و فروش- وصیت قبول فرزند در قانون پیش بینی شده بود.
مصر تمدن مصر دارای قدمتی برابر با تمدن سومر بود مصریان قوانین مختلفی داشتند قضات از طرف فراعنه به دادرسی رفع مظالم می پرداختند.
ترازوی عدالت یادگار شیوه حقوقی مصریان است.
قضات مصر حکم خود را به نام خداوند عدالت صادر می کردند.
در مصر ویل دورانت می گویند که در سلسله پنجم قانون مفصلی برای مالکیت خصوصی و تقسیم ارث تنظیم شده است.
قدیمیترین سند قانونی جهانی در موزه بریتانیا نگهداری می شود.
که اظهارنامهای از ارث به محکمه تسلیم شده است.
در قوانی جزای سوگند دروغ گشتن بود که از محکمه محلی شروع می شد به «طیوه» یا شمس پایان می یافت زدن با چوب رایج بود.
دست یا پا و گوش و بینی تباهکار بریده می شد.
سر بریدن و به چیمار میخ و سوزاندن کیفر می دادند سخت ترین نوع شکنجه زنده مومیایی کردن بود یا بدن تباهکار با نترون سوزانده می شد فرعون شخصا عنوان دیوان عالی کشور را به عهده داشت.
آشور قوانین و مقررات در آشور سخت تر از بابل بود.
زن در این سرزمین پست بود بریدن گوش، بینی، شلاق زدن شکم بریدن، زهر خوراندن و سوزاندن پسر یا دختر کناهکار در قربانگاه معبد عادی بود.
قانون حمورابی قدیمی ترین قانون مه معدنی که تمدن بشر سراغ دارد قانون حمورابی است.
اعتبار این حکومت در بابل بوده این قانون در سنگی به ارتفاع 45/2 متر منظم و زیبا نوشته شده است.
قانون بر 282 ماده و یک مقدمه نوشته شده بود.
در این قانون اصل قصاص به مثل بود.
اگر شخصی از طبقه اشراف جرمی انجام می داد حکمش سنگین تر بود.
اگر کسی پدر خود را می زد او دست او را قطع می کردند.
نوح اجناس از طرف دولت تعیین می شد.
مردم در قوانین که مستقیم از طرف پادشاه انتخاب می شاد.
کوروش درباره عدالت می گوید: عدالت آن است که به مقتضی قانون و حق باشد.
و هرچه از راه حق مصرف شود ستم و بی عدالتی است و قاضی عادل آن است که به اعتبار قانون و مطابق حق باشد.
داریوش می گوید من بزرگترین داور دنیا هستم.
و بالاترین وظیفه فرد را رعایت عدالت می دانم.
در این دوره انجام امور به بد و خوب با هم به مقایسه کشیده می شود و حکم داده می شد.
حکم دست پادشاه بود.
می توانست عفو یا مجازات نماید در زمان هخامنشینان تاریخ برای محاکمه گذاشته می شد.
حمورابی آزاد و یکسان بودند.
شوره از زن ارث نمی برد.
ارث زنی به اولاد می رسید.
اگر مرد می مرد زن علاوه بر جهزیزیه خود قسمتی از مال شوهر به عنوان بهای وفاداری و دریافت می کردند.
اگر دزد دستگیر می شد کشته میشد.
هخامنشی: نخستین کسی که در بین ایرانیان به تدوین وضع قانون می پرداخت برای گرشاسب پهلوان دوره اوستایی (اوراخشیه) بود در ایران باستان حق خطا کردن منحصر به اراده پادشاه بود قدرت ارتش بود قانون پادشاه قانون را مزدار بود.
و سرپیچی از قانون رسمی بود.
اما در قانون هخامنشی قضات در این زمنان معروف به شاثراب ما بودند در این دوره به داوری و احقاق حق اهمیت داده می شد.
بنیان گذار قانون در این دوره کورش است.
گفته می شود که در داریوش با قوانین کشور ما قانون مندی مدونی درست کرد که بعد ما قاون روم شده و کشورهای دیگر از آن استفاده کردند.
در این دوره از راه حق منصرف شود.
ستم و بی عدالتی است و قاضی عادل آن است که به اعتبار قانون و مطابق حق باشد.
داریوش می گوید که سن بزرگتر داود دنیا هستم و بالاتری وظیفه خود را رعایت عدالت می دانم در این دوره انجام امور بدو خوب باسه به مقایسه کشیده می شد بعد حکم داده می شد.
حکم دست پادشاه بود می توانست عفو یا مجازات نماید.
در زمان هخامنشیان تاریخ برای محاکمه گذاشته می شد سخن گویان امور مشاوره را انجام می دادند.
سوگند دادن معمول بود.
عدم حضور حکم بر مجرمیت بود.
عرف و عادت و رسومات در محاکم رسم بود.
شورایی به نام داوران شاهی وجود داشت.
که در مسائل حقوقی با هم بحث می کردند.
در دوره هخامنشی یک قانون واحد وجود نداشته بلکه هر محل و نواحی از قوانین موجود استفاده و اطاعت می کرده قضّات پادشاهی را برای مادام العمر از پارسیان انتخاب می کردند.
اوستا قانون مدنی د راین دوره بود.
وقوع جرم و مجازات در قانون هخامنشیان حق عفو فقط با پادشاه بود.
حق تعیین مجازات توسط شاه انتخاب می شد.
حق تبعیه مجازات توسط شاه انجام می گرفتم علیه مذهب و شاه مجازات اعدام داشت که با شمشیر انجام می گرفت.
(خیانت به وطن- هتک- ناموس- لواط از طریق نوشاندن زهر در قبر مدفون کردن- پوست کندن بدن- خائنین به این دولت مصلوب شدند.
حبس: تبعید- زنجیر کردن- تازیانه زدن جزای نقدی از مجازات های این دوره بود.
رشوه در این دوره دهنده و گیرنده هر دو اعدام می شدند.
قضاوت ایزدی یکی دیگر از احکام بود که گناه کار را به رودخانه می انداختند و اگر بی گناه بود نجات پیدا می کرد.
دوئل یکی دیگر از قضاوت ایزدی بود که می گفتند اگر گناه کار بی گناه است خداوند صدتوان به او می دهد پیروز می شود.
در دوره ساسانیان دو دادگاه وجود داشت: 1)دادگاه شرع، و دیگری دادگاه عرف.
قضات دادگاه شرع از روحانیون زرتشت بود.
و قاضیان دادگاه عرف افراد غیر روحانی بودند که سواد قضایی داشتند.
که به آنجا دادور گفته میشد.
دادگاه شرع را به دعاوی خانواگی ارث- وصیت- اموال منقول و غیر منقول- اختلاف به بردگان می پرداخت.
نظم و امنیت همگانی- مسائل سیاسی و نظامی.
در این دوره دادگاه علنی بود.
می توانستند از مشاورین استفاده می نماید.
قضات از احترام خاصی برخوردار بودند.
احکامی که از طرف احکام ناحیه صادر میشد قابل پژوهش در دادگاه پایتخت که با شرکت شاه بود می شد.
شاه رئیس دیوانعالی کشور محسوب می شد.
اگر او نبود و موبد موبدان بود وثیقه از مجرمان گرفته می شد.
در دادگاه خاص دو نوع دادگاه بود.
دادگاه ارتش، دادگاه عشایر کشف جرم و دستگیری مجرم به عهده مسئول انتظامات یا شهربانی بود.
در این دوره قضاوت خدائی هم وجود داشت که به وسیله آزمایش اجسام گرم، آهن گداخته راه رفتن در آتش و آزمایش اجسام سرد که از حد اندازه غذا خوردن بود استفاده می شد.
چون در این دوره ملاک کتاب اوستا بود در این کتاب سه نوع مقصر بود.
1) کفر و بدعت- مجازات اعدام 2) طغیان و سرکشی جرم قصاص 3) قتل جرج- جرم اعدام و مجازات بود.
ذانی- در مرتبه سوم اعدام یا حبس بود.
در مجازات برای زن و مرد بدکار یکسان بود.
مرگ در اثر گرسنگی-مجازات های بدنی- داغ کردن و قطع عضو بدن- زندان دفع کردن و قطع عضو بدن.
زندان و شکنجه و اعمال شاقه.
مجازات های مالی را می توان در این دوره نام برد در کتاب زرتشت عقوبات را بر سه گونه گناه دانسته.1) میان بنده و خدا که از دین بر گردد و بدعتی احداث کند در شریعت.
2) میان رعیت و پادشاه که عصیان کند و یا خیانت ورزد.
3) یکی میان برادران اینا که یکی بر دیگری ظلم کند اگر کسی از دین برگشت حبس و علما مدت یکسال او را خوانند.
اگر توبه نکرد قتل شود.
اگر عصیان شود عده ای در آنان کشته و عده ای دیگر عفو شوند.
اشکانیان اسکندر فرزند پادشان مقدونیه با ضعف دولت هخامنشی به ایران حمله کرد که بعد از تصرف ایران و سرزمین های پنهاور جهان به سه قسمت ایران- مصر و یونان، تنظیم تسلیم شد.
چون اسکندر پسر نداشت جهان بین سرداران او بعد از مرگ تقسیم گردید ایران به دست سولوکوس افتا.د 80 سال حکومت کرد بعد توسط ارشک که از قوم پارت بود سلوکیان شکست خورد.
و سلسله اشکانیان به وجود آمد.
در زمان حکومت اشکانیان حضرت عیسی ظهور کرد.
پرستش خدای بزرگ.
خدمت ملوک لطوایفی.
آشفتگی اوضاع داخلی و پیدایش دین های مختلف.
حمله اقوام بیابانگرد از شمال و رومی ها ا زغرب باعث شد که جمعی از فرماندهان و بزرگان دور اردشیر بابکان جمع شوند.
و حکومت رومیان را از بین ببرند.
و دولت پارت بوجود می آمد.
در این دوره یک قانون اساسی وجود داشت.
سه مجلس وجود داشت یکی شورای قانونگذاری که از اعضاء ذکور خانواده سلطنت بود.
2) مجلس سنا که از مردان پیر و مجرب و روحانیون بلند پایه قوم پارت تشکیل شده بود.
3) مجلس سوم (مجلس مهستان) که ترکیبی از مجلس اول و دوم بود.
که شاه به وسیله این مجلس انتخاب می شد.
در این دوره شاه در حوزه مخصوص به خود عالی ترین مرجع قضائی محسوب می شد.
و قاضی القضاه بود.
2) تدادی از نجیب زادگان دارای حق قضاوت و رسیدگی به امور مردم داشتند این امر موروثی بود.
3) در هر منطقه و ناحیه صاحب مالک آنجا عالی ترین مرجع قضایی محسوب می شد.
ساسانیان مبنای حقوق از کتاب اوستا بود و تفاسیر آن اجماع (نیکان) یعنی مجموعه تعدادی علما و روحانی بود.
اردشیر سرسلسله ساسانیان به ظاهر شعار عدل و اجرای عدالت و سرلوحه کار خود داده در این دوره روحانیون قدرت بلامنارعه محسوب می شدند.
آمیختگی و دین و مذهب وجود داشته.
مغان اقتدار روحانی داشتند دولت ایشان را حاکم بر جان و مال و عرض مردم کرده بود.
عقد ازدواج صحت طلاق- حلال بودن.
صدق تملک و سایر حقوق در قدرت ایشان بود.
شاه در راس قوه قضایی قرار داشت.
سازمان قضایی دوران ساسانی قاضی: تنها کسی که حق رای داشت و در مسائل کیفری و مدنی حکم میداد.
مقتی: نقش مجتهد را داشت که زمانی که قاضی حکم را نمی دانست از او کمک می گرفت.
گواهان که بر احکام صادره نگاهی می انداختند.
نگهبانان مأمور جلب بودند.
قاضی یا دازور در ردیف موبدان بودند رئیس کل دازوران را قاضی دولت یا رادازور می گفتند چون در این زمان زرتشت بود تمام قوانین و مقررات از آن الهام گرفته می شد.
بخش دوم «دادرسی در اسلام» «قاضی» معنی قضا معنی حکم و فرمان.
خلق و پدید آوردن.
بمعنی مراتب بمعنی اراده.
اصطلاح قضا: امام جعفر صادق (ع) قضا آن سلطه و ولایت و قدرتی است که از طرف امام (ع) و ولی امر به دادرسان اعطا می شود.
جمعی از فقها: ولایت و سلطه شرعی است برای کسی که دارای اصلیت فتوی به جرئیات قوانین شرع باشد.
که این سلطه نسبت به افراد معین و مخصوص است که حقوقشان بایستی اثبات گردد.
شهید اول: انه و لایه شرعیه علی الحکم والمصالح العالمه من قبل الامام.
سید کاظم یزدی: حکمی است که از طرف دادرس برای رفع منازعه و مخاصمه بین افراد واقع می شود.
مراتب ولایت ولایت باری تعالی ولایت باطنی پیغمبر اکرم (ص) ولایت خلفای صالحین و ائمه طاهرین ولایت حکام و قضات شرایط دادرس قرآن کریم یا داوود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالعدل سوره (ص) آیه 26.
ای داود ما تو را جانشین خویش در روی زمین قرار دادیم پس باید بین مردم به عدالت حکم نمای.
علما می گویند دادرس باید دارای نشانه های زیر باشد: فاسخ و منسوخ و عام و خاص ومطلق و مفید را تشخیص بدهد.
موازین قضا و مقررات را بداند عدل و انصاف داشته باشد تبعیت از هوای نفس نکند.
قرآن: سوره نسا آیه 58 در رابطه داد رس می گوید: چون حاکم کار مردم شوید به عدل حکم کنید که خدا شما را چه نیکو به آن پند می دهد.
حضرت امام صادق می فرماید: که دادرس به 4 قسم مقسم می شود.
سه دسته اهل جهنم و یک دسته اهل بهشت.
می فرماید آنکه فهمیده و دانسته یا ندانسته حکم به جور می دهد جهنمی و آنکس که دانسته و فهمیده به حق دادرسی می دهد.
شرایط قاضی 1) واقف به حدیث و سنّت : یعنی کسی که حدیث ما را روایت می کنند و حلال و حرام می نمایند.
2) قاضی باید مجتهد باشد: الف- علامه حلّی: در الروضه البهیّه شرط در دادرسی مجتهد بودن را می داند.
ب- شهید اول مسالک دادرس باید مجتهد مطلق باشد.
ج- اکثرعلما: مقعیای عموم ولایت مجتهد آن است که بتواند مانند امام از طرف خود کسی را برای دادرسی نصب کند.
3)اسلام: بلوغ و عاقل و عقل داشته باشد.
الف- مرد بودن: حدیث از امام صادق (ع) رسائل الشیعه ای علی بر زن نماز جمعه واجب نیست و نیز قضا بر او لازم نیست.
حضرت رسول: سنن البیهقی: رستگار نمی گردد گروهی که حکومتشان را زن به عهده بگیرد.
حلال زاده بودن: اختیار ضبط است.
یعنی دادرس دارای ضابطه و حافظه ای باشد که بتواند اموری را که متعلق به دادرسی است در قوه حافظه بسپارد.
کتابت و قرائت به دادرس باید توانایی بر خواندن و نوشتن داشته باشد.
دادرس باید بینا و شنوا باشد.
مستحبات و مکرومات دادرسی: (آدابی که مورد توجه باید باشد) زمانی که قاضی به حکم قضا می رود باید لباسی که موجب وقار شود بپوشد.
زمانی که قاضی به حکم قضا می رود مکان واسعی را باید اختیار کند.
آن که در جمله دادرسی برای مشاوره و مناظره در امور قضا اهل علم را جمع آوری کند.
رسیدگی به احوال اولیا بر یتیمان و دیوانگان و سفها به حال امنای دادرس سابق رسیدگی نماید.
احوال کسانی که از طرف قاضی سابق مقسم اموال و املاک است تحقیق کند.
آداب مکروحه زمان غصب به امور قضا نپردازد.
آنکه دادرس هنگام دادرسی زاید از حد خود را ابوس جلوه دهد.
تکلیف سنگین بر شهود تحمیل کند.
دادرسی یکی از متخاصمین را ضیافت کند.
قاضی نباید در دادگاه اشاره به کسی نماید.
قاضی نمی تواند شخصا متولی معاملات خود شود یعنی خرید و فروش و صلح و اجاره کند.
آدابی که ترکش برای قاضی لازم است.
تلقین کردن: به معنی مدعی را به چیزی تلقین کند.
که موجب پذیرش شدن دعوایش گردد دعوایش گردد.
تلقین حرام و ترکش واجب است.
ایفاف عزم عزیم یعنی هنگامی که عزیم قصد اقرار داشته باشد دادرس وی را مانع شود و نگذارد اعتراف کند.
ثعثه شهود.
هنگامی که شخص شهادت می دهد دادرس سخنان در کلمات وی داخل کند که آن از گفتار خود عدول نماید.
بخش سوم «دعوی» تعریف دعوی چون تعریف قضا و شرایط دادرسی و آداب آن را اقرار کنیم به معنی دعوی و ارکان آن که عبارت از مدعی- مدعی علیه مدعی به و جواب دعوی است میپردازیم.
دعوی در لغت به معنی طلب آمده است.
خداوند درباره اهل بهشت می فرماید: ولهم مایدعون اهل بهشت هر چه طلب کند می یابند.
لازمه هر دعوایی آن است که دو طرف داشته باشند مدعی و منکر.
دعوی کننده را مدعی و دیگری را دعوی بر وی متوجه شده مدعی علیه یا منکر و چیزی که ادعا شده است مدعی به نامیده می شود.
مدعی به گاهی ملک و هنگامی حق است ملک هم گاهی عینی و زمانی منفعت و موقعی انتفاع است حق هم گاهی مالی و زمانی غیر مالی.
تعریف مدعی از مدعی علیه.
فقها برای مدعی سه تعریف نموده اند: 1) اول آنکه مدعی باید بالغ و عاقل باشد.
مدعی کسی است که هرگاه ترک خصومت کند دیگر کسی به او کاری نداشته باشد و اگر ساکت شود و مخاصمه ننماید با وی مخاصمه نکند برحسب تعاریف سه گانه مدعی علیه کیس است که مقابل مدعی و برخلاف وی باشد.
2) مدعی کسی است که گفتارش خلاف اصل باشد.
مدعی باید دارای رشد قانونی باشد.
3) شرایط سماع و دعاوی مدعی: مدعی کسی است که برخلاف ظاهر دعوی نماید.
دعوایی که می نماید باید ممکن باشد یعنی برحسب عادت و عقل و شرع محال نباشد.
4) دعوی برحسب شرع صحیح و لازم باشد یعنی به نحوی باشد که اگر در دادگاه ثابت شود دادرس بتواند مدعی علیه را بدان الزام نماید.
5) مدعی در دعوایش جازم و قاطع باشد نباید به گونه ای باشد که در ذهن بگوید مثلا 10دینار به من بدهکار می باشد.
6) رسیدگی به امور دعوی معتبر است که مدعی به چیزی باشد که مسلم بتواند آن را مالک شود.
مقررات مربوطه به مدعی علیه: هنگامی که مدعی به دادگاه حاضر می شود تحریر دعوی علیه دیگری نماید قاضی باید از مدعی علیه درخواست جواب نماید.
چون درخواست جواب از مدعی علیه از مقدمات حکم است پرسشی از مدعی علیه به لحاظ واجب بودن مقدمه واجب است که جوابی که مدعی علیه در برابر دعوی مدعی می دهد سه قسمت است: اقرار به حقوق مدعی 2) انکار 3) سکوت اقرار به حقوق مدعی: اگر مدعی علیه که واجب اهلیّت قانونی باشد نیمی عاقل و بالغ جا جایز التصرف باشد که مدعی ادعا نموده به آن اقرار نماید برحسب عموم ادله باید ملزم نمود تا حق مدعی را تأدیه نماید.
اگر مدعی علیه اقرار ننماید و با اصل بینه مشخص شود.
بنیه منوط بر اجتهاد دادرس است و زمانی که دادرس حکم کند نافذ است و اقرار مدعی علیه به هیچ وجه متوقف بر اجهتاد دادرسی نیست.
اگر مدعی علیه به حق ادعا شده اقرار نماید در صورتی که دارایی داشته باشد قاضی باید وی را ملزم به تادیه نماید اگر مدعی علیه بدون عذری از تأدیه امتناع ورزد مدعی می تواند خود قهراً حقش را از وی اخذ نماید.
2) دیگر مسائل به اقرار که مدعی از دادرس خواهش نماید حکم را نوشته و به دست وی بدهد.
3)مسائل دیگر که بعد از اقرار مدعی علیه وی مدعی اعسار شود (اگر بدهکار تنگدست باشد مهلتش دهید تا توانگر گردد) سوره بقره آیه 280.
2-انکار: الف) قاضی خود به حق مدعی عالم باشد که باید قاضی به علم خود عمل نماید و حکم دهد.
ب) قاضی خود به حق مدعی عالم نباشد، از طریق شهود- از طریق قسم و مدارک.
3- سکوت مدعی علیه: اگر مدعی به علت ابهّت قاضی که در وی تاثیر گذارد حضور در دادگاه بر رئیس وحشت تولید شده اقرار وانکار نکند و سکوت نماید قاضی باید به وسیله اشاره وی را متوجه نماید که در آن زمان دو مترجم عادل و جامع شرایط شهادت اشاره وتوضیح داده شده را گواهی دهند و اگر کلمات نمی دانم نه گمان نمی کنم سخنان او دلیل بر اقرار نیست و باید در شمار منکرین دانست.
طرق حکومت: برای قضاوت طرق مختلف وجود دارد.
علم: قاضی می تواند با علم خود نسبت به حکم اقدام نماید.
اسباب علم: وسایل و ابزاری که قانونگذار آن را تعیین کرده است داشته باشند.
بینه: در لغت به معنی مشتق از بیان به معنی ایضاح است که کلمه بنیه گاهی لازم و هنگامی متعهدی است بنیه بیشتر از یکنفر است.
شرایط آن بالغ باشد.
عاقل باشد.
اسلام داشته باشد.
ایمان داشته باشد.
عدالت داشته باشد.
موارد طهارت مولد مروت (مردانگی داشته باشد).
یمین (یاد کننده سوگند).
«هدف حقوق» معانی حقوق: مجموع قواعدی که بر اشخاص از این جهت که در اجتماع هستند حکومت میکند را حقوق می گویند.
توان بخشیدن خاص برای حفظ نظم در اجتماع را حقوق گویند که این امتیاز و توانایی را حق می نامند که در جمع آن حقوق است که حقوق فردی نیز گفته می شود.
حق حیات- حق مالکیت- حق آزادی شغل- حق زوجیت که جمع به کار می رود مانند حقوق ایران- حقوق مدنی- حقوق بین المللی و حقوق اسلام.
وقتی سخن از حقوق کارمندان دولت یا حقوق دیوانی می شود مقصود دستمزد کارکنان و پولی است که دولت بابت ثبت اسناد رسمی از دو طرف معامله می گیرد.
که شاخه ای از حق است.
مقصود از واژه حقوق علم حقوق است.
تعیین دانشی که به تحلیل قوائد حقوق و سیر تحول زندگی آن می پردازد.
حقوق مدنی و اساس کیفری از شایعترین موارد استعمال همین معنی است.
مبنای حقوق در بحث مبنا که چرا باید از قانون اطاعت کرد.
چه نیروی پشتیبان آن است.
چه جاذبه ای ما را به اجرای قواعد آن وادار می سازد.
که جواب این جاذبه پنهانی را مبنای حقوق می گویند.
مبنای اصلی حقوق عدالت است هم قانوگذار باید از قواعد عدالت پیروی کند و علم پیروان قانون که دستورات حکومت را عادلانه بیابند تا عدهای به عنوان حقوق قابل احترام است که علاوه بر تأمین آسایش و نظم عمومی حافظ عدالت نیز باشد.
2)مبنای حقوق قدرت حکومت است نه عدالت قاعده حقوق خود به خود و به دلیل پشتیبانی دولت همیشه محترم است.
خواه هدف آن حفظ نظم یا اجرای اصول عدالت باشد پس هیچ کس نمی تواند به بهانه بی عدالتی از اجرای قاعده حقوق سرباز زند یا در برابر آن مقاومت کند در این راستا دولت وظیفه دارد که قوائد عدالت را به دست بگیرد.
یعنی بعضی حقوق را ناپایدار و ناشی از وضع حکومت و سیر تاریخی هر جامعه می دانند که دو مکتب به وجود آمده: الف)-مکتب حقوق فطری و طبیعی ب- مکتب تخصصی.
حقوق فطری و طبیعی قواعدی که در زمان معین حکومت میکند و اجرای آن از طرف دولت تضمین می شود که قاعده ثابتی نیز هست که از اداره حکومت و غایت انسان مطلوب است و حقوق فطری در برابر حقوق موضوعه به کار می رود.
تحویل این اندیشه در سه مرحله است: 1) عصر مذهبی 2) خودرأئی 3)تجربی عصر مذهبی این تحول در سده 17 به وجود آمد: که عقل انسان حاکمیت دارد.
که سن توماس قوانین الهی و فطری را بر سه قسم تقسیم میکند.
1) قوانین الهی که ناشی از اراده پروردگار و حاکم بر جهان هستی ایست و عقل ناقص بشر به آن دسترسی ندارد.
و تنها آفریدگار و فرستادگانش از ودیحه وحی بر آن آگاهند.
2) قوانین طبیعی یا فطری که پرتوی از مشیت الهی است که بشر آن را فرا ست در می یابد.
قوانین سبزی که زاده فکر انسان است.
منبع حقوق فطری اراده خداوند است و هدف آن اجرای اراده او و یعنی اقامه عدل و مهربانی است بدین ترتیب حقوق فطری مجموع قواعدی است که از حقوق فردی حمایت و حداکثر آزادی را تأمین کند.
عصر تجربی در قرن 19 انسان در جستجو تجربه بود علل واقعیتهای خارجی رویدادها تحلیل های عقلی تصرف شده.
در این عصر دانشمندان به چند گروه تقسیم شدند.
الف- گروهی محدودیت قواعد را ناشی از اراده دولت و مولد تحولات اجتماعی دانستند.
ب- گروهی عقل را نیز تابع شرایط زمان و مکان دانستند.
ج- گروهی عدالت خواهی را یک حس فطری دانستند و قاعده حقوق را اخلاق گفتند.
نیروهای سازنده حقوق: 1) عوامل اقتصادی 2) اخلاق و مذهب 3)ارمان های سیاسی و اجتماعی بخش چهارم اهداف حقوق ایجاد عدالت: وظیفه حقوق اینست که منظم ساختن روابط افراد را با هم انجام دهند.
ارسطو: عدالت به معنی عام اعتدال د رکارهاست.
از نظر اقتصادی: ایجاد تعادل بین عرضه تو تقاضا.
از نظر حقوق رعایت اصل حاکمیت اراده حق مالکیت فردی محترم شمرده می شود.
و احترام به آزادی فردی و اجتماعی مورد احترام است.
حقوق و شاخه های آن الف) حقوق علم است یا هنر: امیان حقوق را هنر می می دانستند.
علم: شناسائی اصولی و منظم قواعدی است که بر طبق آن حوادث جهانی که در آن به سر می بریم رخ می دهند.
هنر: پرورش استعدادهای درونی هر انسان را هنرگویند.
هنرمند تاثیر خود را از عامل خارج می گیرد و مبنای کارش قرار می دهد و تنها به دسته بندی حوادث خارجی قناعت نمی کند.
ژنی می گوید: حقوق هنری است که بر مبنای علم استوار است.
علم حقوق و فن حقوق فن حقوق بازگو کننده مسائل زیر است.
1)روش دادرسی 2) روش تعلیم- نوشتن قانون را بحث میکند علم حقوق: 1) جامعه شناسی- اقتصاد- علوم سیاسی.
علوم طبیعی و ریاضی را بحث میکند.
شاخه های علم حقوق حقوق عمومی و خصوصی حقوق داخلی یا حقوق بین المللی یا خارجی حقوق خصوصی حقوق مدنی: از اشخاص و خانواده- مالکیت- قرارداد ها و مسؤولیت مدنی وارث که حقوق مدنی جزو اینست تمام رشته های خصوصی را بحث می کرده که به تدریج با تحولات مردم به شاخه های مختلف تقسیم گردیده است.
در واقع روابط اشخاص از لحاظی که عضو جامعه و مدنیه هستند تنظیم میکند.
حقوق عمومی: اجرای حاکمیت دولت را بحث میکند که در واقع حقوق عمومی قواعد حاکم بر تشکیلات دولت و روابط سازمانهای وابسته آن با مردم است.
حقوق اساسی شکل قوای سه گانه مقننه- مجریه قضائیه بحث میکند هر طرز به شرکت افراد در ایجاد قوای سه گانه حقوق و آزادیهای آنان در مقابل دولت مورد گفتگو قرار می دهد.
حقوق اداری: تشکیلات و وظایف وزارتخانه ها و ادارات دولتی را بحث میکند.
حقوق مالیه: قوانین مربوط به وضع مالیات که ماموران دولت آنرا می گیرند را بحث میکند (دارایی) حقوق جزا: چگونگی مجازات اشخاص از طرف دولت و حکومت را بحث میکند.
حقوق بین المللی: رابطه اشخاص در زندگی بین المللی را تنظیم میکند.
(تابعیت- حقوق خارجیان- تعارض قوانین) حقوق و دولت: در زبان حقوق دولت به دو معنی خاص و عام به کار می رود.
الف) دولت به معنی خاص به مدیران کشور گفته می شود (قوای اجرایی) ب) دولت به معنی عام به حکومتی است که شامل تمام سازمان های اداری و قضایی و قانونگذاری است.
دولت خواه به معنی خاص یا عام دارای شخصیت حقوقی است یعنی دارای وجود اعتبار و صلاحیت ویژهای جدا و مستقل است.
شخصیت سازمان ها دارای دو شخصیت حقوق و شخصیت طبیعی هستند و شخصیت کسی دارد که خود اراده داشته باشد.
اساسنامه دولت قانون اساسی آن کشور است که در این راستا می توان دولت را به سه قسم تقسیم نمائیم.
دولت مقید به اخلاق و مذهب (دولت اسلامی- مسیحی- کمونیسم) دولت در کنار اخلاق یا مذهب در این دولت از هر جریان فلسفی شایع در میان مردم جداست و تنها به شکل معیّن و رعایت قواعد ویژه به اداره سازمان ها سیاسی می پردازد و ابزاری برای حکمرانان است.
دولت حاکم بر اخلاق: حکومت فاشیسم و سوسیالیسم ملی در آلمان می توان نام برد.
(نقش حقوق در دولت) ایجاد نظم و قوانین در دولت خاص و عام استقرار نظم و عدالت در دولت و حکومت انسجام دولت و حکومت حاکمیت دولت به وسیله حقوق که اساسنامه نام آن را تامین میکند ایجاد میشود.
دلایل الزامی بودن حقوق: کیفر متجاوزان اجرای مستقیم قاعده: (غاصبی که ملکی را تصرف کرده به حکم دادگاه خارج می شود) بطلان اعمال حقوقی- (سندی که در دادگاه رسمیت ندارد) مسئولیت مدنی- (دزدی که نصف اموال را حیف و میل کرده باید آنرا پرداخت کند).
بخش پنجم مؤجر و مستأجر تعریف: اجاره یعنی اجاره عقدی است که به موجب آن مستاجر مالک منافع عین مستأجر می شود.
اجاره دهنده را موجر و اجاره کننده را مستأجر مورد اجاره را عین مستأجره گویند.
شرایط اجاره درست 1) مدت اجاره باید معین شود و الا اجاره باطل است.
(طبق ماده 468 قانون مدنی) (البته باید توجه داشت که چیزی را می توان اجاره داد که چند شرط داشته باشد: الف: در اثر استفاده از بین برود.(مثلا غذا) ب) چیزی معین و مشخص باشد مثلا خانه ای که به ارث می خواهد برسد اجاره داده نمی شود.
ج) موجر قادر باشد که آن را در اختیار بگیرد.
لزوم کتبی بودن قرارداد که در قانون 2 و 3 ق.م از امضا موجر و مستأجر ماده 3 صراحتاً از سند سخن گفته است.
قرارداد باید باطی مدت در دو نسخه و به امضا موجر و مستاجر و به وسیله دو نفر افراد مورد اعتماد طرفین به عنوان شهود گواهی گردد.
در تنظیم قرارداد عین مورد اجاره باید مشخص شود که عقد اجاره با سر قفلی یا بدون سرقفلی که در قرارداد عادی همین مسئله باید رعایت شود.
باید توجه داشت که مدت نداشتن قرارداد اجاره را باطل میکند طبق ماده(501) گواهی دو نفر شاهد معتمد طبق ماده 2 مصوب 1376 قانون مدنی- باید توجه داشت که فقط مهر اسم طرفین طبق ماده 2 بند 5 قرارداد خارج از شمول قانون است.
تبصره: طبق ماده 174(674) قانون مجازات اسلامی مستأجر در صورت انقضای مدت و امتناع از استرداد مورد اجاره علی رغم مطالعه موجر عمل مستأجر در این حالت مصداق- استعمال مال غیر منقول به ضرر مالک و یا تصاحب منافع عین مستأجره به ضرر مالکین محسوب می شود.
تصرف عدوانی تصرف عدوانی غصبی است که قانون گذار برای مباشر و مرتکب آن مجازات قائل شده ماده 690 قانون مجازات اسلامی می گوید هر کس ………….
اقدام به هرگونه ………… ……..
تصرف عدوانی یا ایجاد مزاحمت یا ممانعت از حق در موارد مذکور نماید به مجازات 1 ماه تا یکسال حبس محکوم می شود و دادگاه موظف به رفع تصرف عدوانی یا رفع مزاحمت یا ممانعت از حق نماید.
ماده 310 قانون مدنی اگر کسی که مالی به عاریه و یا به ودیعه و امثال آنها در دست اوست منکر گردد از تاریخ انکار در حکم غاصب است.
چه زمانی مستاجر تصرف عدوانی کرده به مستاجر ابلاغ اظهارنامه رسمی خلعیّت به حداقل یک ماه قبل از انقضا مدت اجاره ابلاغ شده باشد یا پس از انقضای مدت اجاره و الا یک ماه پس از ابلاغ اظهارنامه رسمی.
تبصره طبق ماده 9 مؤجر و مستاجر در مواردی که دادگاه تخلیه ملک مورد اجاره را بلحاظ کمبود موجب عسر و جرح مستاجر بداند و معارض عسر و حرج موجر نباشد می تواند مهلتی برای مستاجر قرار بدهد.