دانلود تحقیق جنبش دانشجویی

Word 116 KB 31791 39
مشخص نشده مشخص نشده علوم اجتماعی - جامعه شناسی
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • - ایران در یک قرن اخیر با تحولات جدی سیاسی- اجتماعی و فرهنگی روبه‌رو بوده است و آموزش مدرن حضور قشر دانشجو در این عرصه را تثبیت کرده است.

    نقش جنبش دانشجویی در این تحولات را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

    - ابتدا اگر بعضی از خصایص عام یک دانشجو، حداقل در شرایط کنونی را برشماریم شاید بتوانیم به ترکیب، ویژگیها، جایگاه تاریخی و نقشی که می‌توانست در تحولات اجتماعی داشته باشد اشاره کنیم.

    به عقیده من سه خصلت مهم را در مورد «دانشجو» می‌توان در نظر گرفت.

    یکی عنصر جوانی است.

    وقتی صحبت از عنصر جوانی می‌شود باید وجه غالب در نظر گرفته شود.

    بعضی از متفکران اعتقاد دارند که اگر در تریکب جمعیتی یک جامعه 15 درصد جوانان حضور داشته باشند، نشانه وجود بحران در آن جامعه است.

    وقتی ما به وضعیت پیش از انقلاب نگاه می‌کنیم می‌بینیم که تقریباً بالاتر از 50 درصد جمعیت جامعه ما را جوانان تشکیل می‌دادند و در سال 77، یعنی 20 سال پیش از انقلاب نیز جمعیت ایران به جهات سنی جوانتر شده است و این نشانه‌ای از بحران است.

    یک جمعیت جوان - گذشته از بحران- به یک آرمان گرایی توجه دارد.

    جوان بودن جامعه به ویژه در جامعه ما که دوران گذارش خیلی طولانی شده و توسعه لازم را به لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پیدا نکرده، منجر به پیدایش آرمانگرایی بسیار جدی و وسیعی در قشر جوان می‌شود و طبعاً این عناصر می‌تواند در دانشجو و در دانشگاه خود را لحاظ کند.

    پس یک عنصر اجتماعی که به صورت مستقیم با تحولات سیاسی و اجتماعی ما سروکار دارد، همین قضیه است.

    عنصر دوم که باید به آن اشاره شود این است که دانشجو با مسئولیت عام خود به جهات اقتصادی و اینکه هزینه‌اش از طرف خانواده یا دانشگاه تامین می‌شود، این فرصت را می‌یابد که چندان در قید محافظه کاری ملموس جامعه گرفتار نشود.

    این امر همچنین باعث می‌شود که دانشجو و ویژگیهای اصلاح‌گرایی و انقلابی داشته باشد.

    باید اشاره کرد که عدم محافظه‌کاری اقتصادی وجه غالب در دانشجویان است و گرنه طبیعی است که قشر وسیعی از دانشجویان ما این ویژگی را نداشته باشند.

    عنصر سومی که به نقش خود دانشجو و دانشگاه بر می‌گردد، ارتباط و شناختی است که جوان وقتی وارد دانشگاه می‌شود با حوزه‌های معرفتی پیدا می‌کند.

    وقتی این سه مورد را با یکدیگر جمع کنیم و در قالب عنصر دانشجو در نظر بگیریم، حالتی کلی و خاص به آن می‌بخشیم.

    در جوامعی که دچار بحران هستند از جمله جامعه پیش از انقلاب و امروز، دو عنصر در ترکیب این سه عامل مطرح است که می‌تواند نقش اصلی را داشته باشد: یکی عنصر آرمانگرایی و دوم عنصر انقلابی‌گری یا اصلاح‌گری.

    ما برای آرمانگرایی و اصلاح‌گری وجه تمایز قائل هستیم، چرا که همیشه و همواره این دو بر هم منطبق نیستند.

    - به خصایص عام و خاص اشاره کردید.

    آیا این خصایص تابع شرایط و تحولات زمانی هم می‌توانند باشند یا اینکه ثابت و پایدار هستند؟

    - عناصر جوانی، آشنایی با معرفت جدی و بحث عدم محافظه‌کاری اقتصادی است.

    حقیقت این است که این دو خصلت آمیزه‌ای از خصلت فرااصلی و بومی‌گری است.

    این طبیعی است که در یک جامعه «باز» مثل جوامع اروپایی یا آمریکایی.

    برخورد با معرفتهایی که دانشجو در دانشگاه می‌آموزد (اعم از علوم انسانی یا غیر آن) متفاوت با شاکله‌ای که در جامعه وجود دارد، نیست.

    این بدان معناست که این جوامع با جوامع ما تفاوت زیادی دارند.

    وقتی فردی که ریشه‌های سنتی دارد از محیط نسبتاً سنتی وارد دانشگاه می‌شود، قطعاً دچار تعارض‌های جدی با محیط جدید خواهد شد.

    اگرچه مسئله دانش می‌تواند برای هر فردی تازگی داشته باشد، ولی این بومی بودن فرهنگ است که می‌تواند بر عنصر جوانی تاثیر بگذارد.

    اگر بعضی از جوانان را که امکان تظاهرهای گروهی اعم از محافل علمی، ورزشی، سیاسی و اجتماعی برایشان مهیا باشد در نظر بگیریم، می‌بینیم که تفاوت زیادی با جوامع بسته دارند.

    جوانی که در جامعه بسته زندگی می‌کند مجبور است سرریزهایش را در محیط دانشگاه متوقع سازد.

    - به نکته‌ای اشاره کردید که جوان از یک جامعه سنتی وارد یک جامعه نو می‌شود.

    آیا این مسئله تحول‌زاست یا بحران‌زا؟

    - جوامع سنتی که با مولفه‌های مدرن برخورد می‌کنند، نفس عملشان بحران‌زاست، اما این بحرانها می‌توانند در درون متضمن تحولات مثبت هم باشند.

    - ...

    چرا و چگونه؟

    - مولفه‌های موجود در سنت و مولفه‌های موجود در مدرنیته- اعم از بحثهای تکنولوژیکی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و بحثهای بین‌المللی- همواره با یکدیگر سازگار نیست.

    نمی‌خواهم از یک موضع رادیکال برخورد کنم و بگویم این دو با یکدیگر یک وجه متضاد را تشکیل می‌دهند، ولی دست کم باید بپذیریم که این دو مولفه با یکدیگر سازگار نیستند و عدم سازگاری یعنی بحران.

    حال این بحران چگونه می‌تواند از دل بحران عناصر متحول سازنده بیرون آید، به نیروهای بالقوه‌ای بستگی دارد که در جامعه چه به جهت زمینه‌های اجتماعی و لایه‌بندی اجتماعی و چه به جهت توان فکری وجود دارند.

    - در مقاطع مختلف، جنبش دانشجویی یک دسته خواسته‌های ثابت و متغیر با توجه به شرایط روز داشته است.

    به نظر شما درخواستهای ثابت جنبش دانشجویی (مثل سهیم شدن در قدرت و آزادی در انتخاب) یک مسئله صنفی است یا یک خواست اجتماعی است؟

    - اگر به این مسئله به شکل عمومی نگاه شود لازم نیست مشترکاتی خواسته شود.

    برای مثال جنبش دانشجویی 1968 فرانسه مشترکاتی با وضع ایران دارد ولی در اصل قضیه متفاوت است.

    اگر بخواهید به شکل دقیق به این پرسش پاسخ دهم، ناگزیرم مطلبی را به اختصار توضیح دهم: آیا محیط دانشگاه به نوعی می‌تواند اعتراض را در خود متبلور کند یا نفس دانش و آگاهی است که به تبلور اعتراض منجر می شود؟

    گروههایی مثل مکتب فرانکفورت را در نظر بگیرید، آنها بیشتر به این قضیه معطوف هستند که نفس دانش «باید» هم دارد؛ یعنی اگر بدانید آزادی چیست، طبعاً متمایل به آزادیخواهی هم می‌شوید.

    پس در اینجا یک بحث معرفتی مطرح است.

    آیا نفس دانستن به نوعی «بایدها»یی را هم بر انسان تحمیل می‌کند؟

    وقتی می‌گویم «باید» را بر انسان تحمیل می‌کند نمی‌خواهم یک رابطه جبری را نتیجه بگیرم.

    صحبت این است که نمی‌توان با مقوله آزادی آشنا بود و به هیچ عنوان و در هیچ زمینه و شانی «آزادیخواه» نبود.

    ولی در اینکه چگونه آزادیخواهی شکل بگیرد و چه مسائلی را بتواند در درون خود بگنجاند، قطعاً بخش اختیار و اراده افراد می‌تواند سهیم باشد.

    بحث دیگر این است که آیا نفس وضعیت دانشگاه (یعنی محیط دانشگاه) نوعی اعتراض را به همراه دارد؟

    به نظر می‌آید در جوامعی مانند ما این قضیه بسیار قوی است.

    یعنی دانشجو در محیطی قرار می‌گیرد که با محیط بیرونی خودش سازگار نیست و دانشجو را به اضطراب، تنش و یا نوعی عصیان سیاسی- اجتماعی دچار می‌کند.

    در نتیجه به نظر نمی‌آید همه قضیه یک امر صنفی باشد.

    دانشجو ممکن است خواهان خوابگاه بهتر و آموزش بهتر باشد که این مسئله را به شکل خاصی صنفی می‌گوییم، ولی وقتی که بحثهای جدی‌تر (مثل آزادی و عدالت اجتماعی) و یا گفتگوهایی را که بین فرهنگها برقرار می‌شود در نظر بگیریم، اجزایش دیگر صنفی نیست.

    - اگر شاخصه‌های تحول دانشجویی را در سالهای اخیر بررسی کنیم، بارزترین نوع حضور در انقلاب دیده می‌شود و وقتی به بحث انقلاب فرهنگی می‌رسیم، می‌بینیم که در دهه 60 و 70 دیگر تحرک و پویایی سیاسی در دانشگاهها وجود ندارد.

    این تا جایی است که دولتمردان هم ابزار تمایل به ایجاد حرکات سیاسی در دانشگاهها می‌کنند.

    به نظر شما حضور جنبش دانشجویی در یک جامعه چه آثاری می‌تواند به همراه داشته باشد؟

    - جنبش دانشجوی در شکل کلی و فشرده خود می‌تواند نقش ایده‌های پیشتاز را ایفا کند.

    جنبش دانشجویی بدنه اصلی جنبش روشنفکری را تشکیل می‌دهد و اگر بخواهیم از واژگان حماسی‌تر استفاده کنیم باید بگوییم که جنبش دانشجوی می‌تواند وجدان بیدار و صدای اعتراض و نبض حیات سیاسی و اجتماعی یک جامعه باشد.

    جنبش دانشجویی در دوران مرحوم دکتر مصدق، پس از کودتای 28 مرداد و در سالهای 39، 42 و 56 و سپس در جریان انقلاب بسیار فعال بود.

    به نظر من بخشی از جنبش دانشجویی پس از گذشت دو دهه از انقلاب، در حال تجربه کردن ویژگی‌ای هستند که در کل تاریخ جنبش دانشجویی ایران بی‌نظیر است.

    جنبش دانشجویی ما در زمانهای گذشته، به رغم نفس اعتراضی که در خود می‌پروراند، در نهایت غیر مستقل بود.

    به این معنا که ارتباطاتی با جبهه ملی، نهضت‌آزادی، حزب توده و بعضی از شخصیتهای روحانی داشت و از آنها به طور گسترده الهام می‌گرفت.

    - یعنی تحت تاثیر احزاب و شخصیتهای سیاسی بود؟

    - به یک معنا، دانشجویان در عین حال که با نیروی جوانی و اعتراضشان، پتانسیل خاصی از خود را هزینه می‌کردند، در چارچوب عمومی تشکلها و نهادهای مرجعیت سیاسی و مذهبی بیرون از دانشگاه نیز فعال بودند.

    در حال حاضر بخشی از جنبش دانشجویی که در قالب دفتر تحکیم وحدت از آن نام می‌بریم (جدای از موافقت و مخالفت با آن) تجربه بی‌نظیری را در تاریخ جنبش دانشجویی ما تجربه می‌کند؛ حرکتهایش مستقل است و حتی در انتخابات کاندیدا معرفی می‌کند.

    نوعی ارتباط تحت‌الشعاعی یا الهام‌گیری که قبلاً موجود بود، هم اکنون بسیار کمتر است.

    شاید این وجه جنبش دانشجویی با تحولی که در بخشی از جامعه ما صورت گرفته، هماهنگتر باشد و اینکه به تدریج رابطه رعیتی- به عنوان نمادی از مردم و بخشی از جامعه ما- به نماد شهروندی تبدیل شود.

    وضعیت حرکت از موقعیت رعیتی به شهروندی در بخشی از لایه‌های اجتماعی ما منطبق است با حرکت نسبتاً مستقل‌تری که می‌توان جنبش دانشجویی را عهده‌دار آن دانست.

    - از صحبتهای شما استنباطی می‌شود که جنبش دانشجویی درگذشت تحت تاثیر نخبگان سیاسی- مذهبی جامعه بود و از آنها الهام می‌گرفت و در حال حاضر این رابطه معکوس شده و نخبگان سیاسی- مذهبی ترجیح می‌دهند دنباله‌رو جنبش دانشجویی باشند.

    آیا منظور این است؟

    - خیر، رابطه‌ای که نخبه با اطرافیان خود برقرار می‌کند دو طرفه است؛ اگرچه شاید نمونه‌هایی دیده شود یا فرض شود که نخبه عامل است و توده‌های پیرو صرفاً کارپذیر هستند.

    در بسیاری از جوامع، نخبه در عین حال که عامل است، از توده‌های همراه خود کارپذیری داشته است.

    این در مثال ما می‌تواند جنبش دانشجویی باشد.

    منظور این نیست که جنبش دانشجویی تبدیل به یک نیروی گسترده شده که علمای سیاسی- مذهبی پیرو آنان شده‌اند.

    منظور این است که جنبش دانشجویی دچار نوعی بلوغ شده است.

    جنبش دانشجویی، بزرگان و سخنگویان خود را در درون خود می‌پرورد و نوعی فاصله گرفتن از علمای سیاسی- مذهبی بیرون را تجربه می‌کند.

    - در سالهای اخیر با توجه به رشد مراکز آموزشی غیر انتفاعی، گروهی از دانشجویان برای تحصیل خود پول می‌پردازند و به همین دلیل شاهد ظهور لایه‌های جدیدی در قشر دانشجویان از طبقات مختلف هستیم.

    پس از انتخابات ریاست جمهوری با یک سیستم چند لایه و یک تحرک جدی روبه‌رو شده‌ایم.

    فکر می‌کنید این قشر برای رسیدن به خواسته‌های خود تا چه حد جدی خواهد بود؟

    - دانشجویان دانشگاه آزاد در مقایسه با دانشجویان دانشگاههای دولتی دچار نوعی سکون‌اند؛ به دلیل اینکه نوعی محافظه‌کاری اقتصادی با توجه به پرداخت شهریه بر این دانشجویان تحمیل می‌شود.

    پس باید دو لایه و دو قشر دانشجوی دانشگاه آزاد و دولتی را تفکیک کرد.

    اما اینکه در آینده چه اتفاقی می‌افتد یا در وضعیت کنونی شرایط چگونه است، فکر می‌کنم بخشی از نهضت دانشجویی در حال فاصله گرفتن از پارادیم‌های کارپذیری موجود در جامعه است، که این فاصله‌گیری به اعتقاد من خوب است.

    این فاصله گرفتن به نوعی به غنای تحولات و تحرکات اجتماعی و همچنین تکانهای فکری منجر خواهد شد که تلفات و هزینه‌های ناخواسته‌ای را هم ممکن است متحمل شود.

    - به نظر شما ما می‌توانیم با آرامش از این مرحله عبور کنیم؟

    - هر اتفاقی که در ایران رخ دهد، حتی وجود بحران و تنش در آینده قابل پیش‌بینی، جزء لاینفک حیات سیاسی- اجتماعی ماست.

    به دلیل اینکه ما در حال حاضر شرایط «گذار» را طی می کنیم و این دوره طولانی شده است.

    حدود یک قرن است که هنوز بخشی از شاخصهایی که امروز با آن روبه‌رو هستیم، ما را مشغول داشته است.

    عملاً موضوعاتی مطرح است که حتی در زمان مشروطیت هم وجود داشته، مثل بحث حقوق مدنی و بحث اجازه دادن به گروههای سیاسی و مذهبی.

    البته این بحثها هم اکنون غنای بیشتری پیدا کرده و عمیق‌تر شده است.

    ولی موضوعات نشان می‌دهد که جامعه ما همچنان در تلاش برای رسیدن به تکثر قدرت است.

    تنش و بحران جز لاینفک جامعه ماست.

    حتی زمانهایی که فکر می‌کنیم دوران آرامش ماست، بحرانها را به شکل کتمان شده در جامعه می‌توان دید.

    جنبش دانشجویی اگر بتواند موقعیت مستقل خود را حفظ کند، در شفاف شدن بحرانها نقش مثبت و بسزایی خواهد داشت.

    در هنگام کسوف، عده زیادی در میدان نقش جهان اصفهان جمع شدند تا یک پدیده سماوی را مشاهده کنند.

    همه آنان هدف واحدی داشتند، نگاهشان به یک پدیده بود، اما این جمع را نمی‌توان جنبش اجتماعی نامید، اگر چه رفتار مشابهی از آنان سر می‌زند.

    حاضران همین مجلس یا مجامع دیگر- مثلاً یک سینما- حتی اگر رفتار مشابهی هم داشته باشند، نام این جنبش اجتماعی نیست.

    جنبش اجتماعی، شرایطی دارد که ابتدا آنها را بررسی می‌کنیم و سپس به این موضوع می‌پردازیم که آیا در ایران، امکان جنبش دانشجویی فراهم است یا نه؟

    هوبرت اسپنسر که از تئوریسین‌های جامعه‌شناسی رفتار گروهی است، دست کم چهار خصلت برای جنبش اجتماعی بر می‌شمرد: جنبش باید منبعث از یک ساختار اجتماعی تبعیض آلود باشد.

    به لحاظ ساختاری، یک شکاف که مبین نوعی تبعیض در جامعه است، باید وجود داشته باشد.

    مثلاً اگر سیاهان در یک جامعه نژاد پرست، تحت ستم نژادی باشند، این می‌تواند بستر مناسبی برای ایجاد یک جنبش اجتماعی باشد.

    اگر در جامعه‌ای، زنان تحت تبعیض جنسی باشند و نظام پدرشاهی و پدرسالاری حاکم باشد، می‌توان امید داشت که به دلیل آن ساختار شکاف یافته، نوعی جنبش فمینیستی به وجود بیاید.

    یا اگر کارگران به مثابه یک طبقه، تحت استثمار باشند، انتظار می‌رود که یک جنبش کارگری پدید آید.

    بنابراین، یک ساختار اجتماعی مساعد و تبعیض‌آمیز لازم است.

    در چنین شرایطی، عده‌ای از افراد، هم سرشت و هم سرنوشت می‌شوند، چون همگی تحت ستم‌اند؛ چه ستم قومی، چه ستم مذهبی، چه ستم جنسی و چه استثمار.

    آن افراد، دارای موقعیت یکسان‌اند و به تعبیر دیگر، خاستگاه اجتماعی واحدی دارند.

    این خاستگاه، باز تولید می‌شود؛ یعنی بچه کارگر، کارگر می‌شود، بچه سیاه پوست، سیاه پوست و این شکاف، خود را در نسلهای بعد نهادینه می‌کند.

    نکته دوم این است که این شکاف باید نوعی فشار ساختاری به عده‌ای وارد کند.

    یعنی صرف وجود شکافهای اجتماعی، موجب ایجاد جنبش اجتماعی نمی‌شود.

    به عنوان نمونه، در تاریخ کشور ما، طبقه دهقان، طبقه فرودست بوده، اما هیچ‌گاه یک جنبش دهقانی ایجاد نشده است.

    باید از ناحیه ساختارها، فشارهای مناسبی وارد شود تا این فشارها تبدیل به مطالبات عینی شوند.

    این مطالبات باید به گونه عینی قابلیت طرح داشته باشند.

    راضی بودن به قضا و تن دادن به آن، موجب می‌شود که علی‌رغم وجود شکافها، جنبشی پدید نیاید.

    نکته سوم، باورهای تعمیم یافته است.

    یعنی افرادی که دارای خصلت مشترک‌اند باید وجدان جمعی یکسان نیز داشته‌ باشند، که از آن به آگاهی عمومی تعبیر می‌شود.

    باید افراد احساس کنند که هم سرشت و هم سرنوشت‌اند.

    باید اشکال مختلف آگاهی به صورت آرمان و ایدئولوژی واحدی در ذهن آنان نقش بسته باشد و آنان را نسبت به موقعیتشان توجیه کنند.

    رکن چهارم برای جنبش اجتماعی، وجود یک محرک و انگیزه است، چیزی که این ساختار را متلاطم کند.

    مثلاً یک واقعه تاریخی، یک درگیری، یک قطره نهایی که توی لیوان بریزید و سرریز کند تا جنبش نمود یابد.

    اکنون اگر بتوانیم ثابت کنیم که این چهار مولفه برای جنبش دانشجویی فراهم است، باز هم به نظر من در زمینه تئوری پردازی برای جنبش دانشجویی ایران، دچار نقصانیم.

    بنابراین، بحثی که می‌خواهم ارائه کنم، تلاشی اولیه است برای یک تئوری ویژه جنبش دانشجویی در ایران.

    بر این باورم که بدون تئوری، جنبش نخواهیم داشت واگر به جنبش دانشجویی علاقه‌مندیم، باید آن را تئوریزه کنیم؛ زیرا همه در بقای یک جنبش بدون تئوری، تردید خواهند کرد.

    ابتدا تلاشهایی را که تا کنون برای تئوری‌پردازی جنبش دانشجویی در جهان صورت گرفته است، مرور می‌کنیم.

    مهمترین تئوری‌پردازان جنبش دانشجویان در جهان، کسانی‌اند که بعد از وقایع ماه مه 1968 فرانسه، دست به تئوری پردازی برای این جنبش زدند.

    سال 1968 سال اوج جنبش مستقل دانشجویی در فرانسه است.

    مستقل از گروهها و احزاب سنتی و پایدار، جنبش دانشجویی توانست روی پای خود بایستد، مطالبات خود را مطرح کند و حتی دولت را وادار به عقب‌نشینی کند.

    آنان نسل بعد از جنگ، یعنی اولین ثمرات نسل بعد از جنگ دوم که وارد دانشگاه شد، بودند.

    اندیشمندان علوم سیاسی و اجتماعی معتقدند که در نسل بعد از 68، تئوری پردازان زیادی به تئوریزه کردن جنبش ماه مه پرداختند که از آن میان، نقشس آلن تورن و لوئی آلتوسر برجسته تر است.

    اکنون نحوه تئوری پردازی را بررسی می‌کنیم تا ببینیم یک تئوری برای جنبش دانشجویی، چگونه ساخته و پرداخته می‌شود و بعد ببینیم آیا ما نیز قادریم چنین تئوری پردازی‌ای را برای جنبش دانشجویی‌مان صورت دهیم؟

    آلن تورن معتقد است که نظام سرمایه‌داری جانی، در حال وارد شدن از فاز صنعتی به فاز اطلاعاتی است.

    یعنی جامعه صنعتی که محور اصلی آن ترقیات تکنیکی است، وارد یک فاز نوین می‌شود که در این مرحله، حرف اول را معرفت و اطلاعات می‌زند.

    در فاز اول، آنچه سرنوشت سیستم سرمایه‌داری را رقم می‌زند، انباشت سرمایه بود و حاملان توسعه، کار ‎آفرینان بودند؛ یعنی ارباب صنایع و شرکتهای صنعتی پیشرو.

    اما در جامعه ما بعد صنعتی، جامعه ارتباطات و اطلاعات، موتور جامعه انباشت معرفت است، نه انباشت سرمایه.

    از این رو، بنگاههای اقتصادی، جای خود را به دانشگاهها می‌دهند و استادان دانشگاه، جای کارآفرینان دوران صنعتی را می‌گیرند.

    دانشگاه به جای بنگاه می‌نشیند و جنبش دانشجویی همان نقشی را ایفا می‌کند که سابق بر این، جنبش کارگری ایفا می کرد.

    یعنی پرولتاریای جدیدی به وجود آمده که جای پرولتاریای قبلی را گرفته است.

    حاملان اصلی معرفت، دانشجویان و دانشگاهیان‌اند و نظام سرمایه داری که به آنان احتیاج دارد.

    باید آنان را سازمان دهد و استثمار مغزی کند؛ مانند استثمار یدی کارگران در دوره قبل.

    جامعه سرمایه‌داری در این مرحله به نیروی فکری و کار ماهر نیاز دارد.

    یعنی نیروی مولد در این دوره، به صورت کمی و کیفی تغییر کرده است.

    نیروی مولد در دوران نوین، متخصصان‌اند.

    متخصصانی که هم در حوزه تولدی و هم در حوزه مصرف، نوآوری دارند و با انواع تبلیغات، جامعه را به مصرف بیشتر ترغیب می‌کنند.

    به همین دلیل، به لحاظ کمی، شاهد رشد نیروی فکری هستیم.

    به عنوان مثال، بیش از 30 درصد جوانان در آمریکا و فرانسه دانشجویند.

    یعنی حجم عظیمی از نیروی جوان یک کشور به لحاظ کیفی هم رشد یافته است.

    در نتیجه، وقتی نیروی مولد تغییر یافته است.

    باید منتظر بود تا مناسبات تولیدی تغییر کند.

    مناسبات تولیدی سابق دیگر ارزشمند نیست و جنبش دانشجویی برای این پدید می‌آید که مناسبات تولید را عوض کند.

    بنابراین، جنبش دانشجویی فقط به خاطر ارتقای منزلت دانشجویان فعالیت نمی‌کند، بلکه کل سیستم تولید را هدف قرار می‌دهد ودر نتیجه، رادیکال است و به دنبال اصلاحات فوری و برهم زدن نظم موجود.

    می‌بینید که سطح توقعات دانشجویان در فرانسه سال 68، در سطح بین‌المللی بود.

    نقش فرانسه در ویتنام، با جنبش دانشجویی فرانسه در ارتباط بود.

    درست است که دانشجویان، خاستگاه اجتماعی یکسانی ندارند و از طبقات مختلفی گرد آمده‌اند، اما در وضعیت یکسانی به سر می‌برند و این موقعیت یکسان در نظم نوین سرمایه‌داری است که می تواند موجب نوعی آرمان‌خواهی در دانشجویان باشد.

    خوب، دانشجویان چرا به این آگاهی نمی‌رسند؟

    به خاطر تخصصی‌شدن مراتب علمی و شعبه شعبه شدن معرفت.

    مثلاً دانشجویی را در نظر بگیرید که ده سال روی میکروبیولوژی کار می‌کند، بدون اینکه بر بخشهای دیگر معرفت احاطه پیدا کند.

    چون دانشجویان در رشته تخصصی خود سرگرم‌اند، دامنه دیدشان گسترش نمی‌یابد.

    در نظام سرمایه‌داری، اجزای معرفت به صورت مجزا در آمده‌اند و از این رو، دانشجویان دچار از خود بیگانگی شده‌اند.

    پس هم به لحاظ جامعه شناختی و هم به لحاظ فرهنگی، زمینه‌های جنبش دانشجویی در فرانسه فراهم بود.

    مورد دوم، آلمان است که جنش دانشجویی آن یک سال قبل از 68 آغاز شد.

    جرقه آغاز جنبش، با سفر محمدرضا شاه زده شد.

    در مه 1968، شاد به آلمان سفر کرد.

    کنفدراسیون دانشجویان ایران در آلمان، علیه شاه اعلام بسیج کرد.

    به دلایلی- که خواهم گفت- دانشجویان آلمانی هم به آنان پیوستند.

    خلاصه، شاه هر جا رفت، چه پارلمان، چه گالری نقاشی، دانشجویان دنبال وی بودند و «مرگ بر شاه» همه جا طنین انداز بود.

    پلیس آلمان در دانشگاه برلین با دانشجویان درگیر شد و یک دانشجوی آلمانی کشته شد.

    این یک نقطه شروع بود.

    وزیر فرهنگ آلمان استعفا کرد، قضیه بالا گرفت و جنبش دانشجویی آلمان آغاز شد.

    تئوریسن‌های آلمانی مثل مارکوزه و تئودور آدورنو، سعی کردند که در مورد جنبش دانشجویی اروپا به طور اعم و آلمان به طور اخص نظریه‌پردازی کنند.

    اصل تئوری آنان این است: در سطح بین‌المللی چهار نیروی انقلابی وجود داشته که امکان بر هم زدن سیستم سرمایه‌داری و فئودالی را دارا بوده‌اند: اول، جنبش کارگری اروپا.

    انرژی این جنبش اکنون به اتمام رسیده است، زیرا کشورهای اروپایی به برکت استثمار جهان سوم، کارگرهای اروپایی را سوبسیده می‌کنند.

    به تامین اجتماعی، بیمه بیکاری، بیمه بازنشستگی و ...

    وضعیت کارگران بهبود پیدا کرده و خصلتهای سرمایه‌دارانه و بورژوازی پیدا کرده‌اند.

    احزاب کارگری اروپا هم منحط شده‌اند؛ یعنی فقط در چارچوب پارلمان فعالیت می‌کنند و خصلتهای انقلابی خود را از دست داده‌اند و دیگر امید رهایی جنبش کارگری در اروپا نیست.

    دومین نیروی انقلابی که می‌توانسته نظم سرمایه‌داری را بر هم بزند، اردوی سوسیالیستی است.

    بعد از انقلاب اکتبر و انقلاب چین و پیوستن کشورهای اروپای شرقی، یک اردوگاه سوسیالیستی در مقابل اردوگاه کاپیتالیستی پیدا شد تا مجموع آنها بتواند نظم سرمایه‌داری را از میان ببرد.

    اما این نیرو هم دچار انحطاط شد.

    یعنی تئوریهایی مثل سوسیالیسم در یک کشور که استالین آن را مطرح کرد و سوسیالیسم را در درون مرزهای شوروی محدود می دانست، باعث ظهور یک امپریالیسم ناخواسته شد.

    سومین نیروی انقلابی که می‌توان به آن امید داشت، جنبش آزادی بخش ملی در کشورهای جهان سوم است؛ کشورهایی تحت استثمار که انرژی زیادی برای رهایی از استثمار و سرنگونی حکومتهای دست نشانده خود دارند.

    چهارمین نیرو، جنبش دانشجویی در اروپاست که باید به نوعی به جنبش آزادی بخش ملی ائتلاف پیدا کند تا بتواند با همکاری این جنبشهای ملی، نظام سرمایه‌داری را از بین ببرد.

    مشاهده می کنید که روشنفکران جهان سوم که در کشورهای اروپایی تحصیل می‌کنند، ارتباط وسیعی با جنبش دانشجویی اروپا دارند.

    کسانی همچون دکتر شریعتی، دکتر چمران و قطب زاده که در اروپا درس می‌خواندند، با جنبشهای دانشجویی اروپا در ارتباط بودند.

    بن بلا در الجزیره، جنبش آزادی بخش فلسطین.

    ویتنام و ...

    همه و همه با جنبش دانشجویی اروپا مرتبط بودند.

    این دو تئوری پردازی (آلمان و فرانسه) به نظر من، موفق‌ترین تئوریهای جنبش دانشجویی‌اند.

    نمونه‌های ناموفقی هم هست، مانند انقلاب فرهنگی چین که مائو برای آن تئوری پرردازی می‌کند.

    مائو معتقد بود که بعد از انقلاب چین، بوروکراتیزاسیون حاکم می‌شود و امپریالیسم در درون صفوف حزب، برای خود نمایندگانی پیدا می‌کند.

    از این رو، باید انقلاب در انقلاب کرد.

    نسل اول انقلابیان منحط شده بودند.

    بنابراین، بایستی نسل دومی را علیه نسل اول تحریک می‌کردند.

    این نسل دوم، جنبش دانشجویی بود که بایستی علیه بوروکراسی حزبی قیام می‌کرد.

    از این رو، مائو شعار مبارزه ایدوئولوژیک را مطرح کرد.

    اختلافات ایدئولوژیک حزب به دانشگاه کشانده شد تا دانشجویان به حزب حمله و تصفیه را از پایین شروع کنند؛ یعنی نفر دوم حزب را به خیابان ببرند و کلاه بوقی بر سرش گذارند، چون بوروکراتی بود که می‌خواست انقلاب را از مسیر خود منحرف کند.

    مائو قصد داشت با بسی دانشجویان، فعالیت عظیمی را شروع کند، اما با مرگ مائو، گروه چهار نفره مریدان او به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده شدند و پیش‌بینی‌های مائو صورت واقعیت نیافت.

    در اینجا می‌بینید که تئوری‌پردازی برای جنبش دانشجویی را خود جنبش نکرد، بلکه کسان دیگری برای استفاده ابزاری از جنبش، برای آن تئوری‌پردازی کردند.

    جنبش خود جوش «تیان آن من»، یک جنبش مستقل دانشجویی است اما جنبش انقلاب فرهنگی، این گونه نبود، چون نقطه شروع آن، حزب و برای مقاصد تصفیه‌گرانه بود.

    شبیه آن را می‌توان در اروپای شرقی هم دید؛ مثلاً در دوران نوئدی در چکسلواکی و گومولکا در لهستان.

    اما این جنبش دانشجویی، یک جنبش ارتجاعی، رمانتیک، خیالپرداز و متعلق به طبقات خرده بورژوا و برای منحرف کردن جنبش کارگری بود؛ از این رو، می‌بایست با آن مبارزه می‌شد.

    این یک دستور حزبی بود که دانشجویان سوسیالیست از جنبش دانشجویی بیرون بیایند و فقط جنبش کارگری را تقویت کنند.

    این مقدمه‌ای بود برای اینکه ببینیم تئوری پردازی برای یک جنبش دانشجویی، چگونه صورت می‌گیرد.

    در مورد ایران، ابتدا به طرح تعدادی سوال و پیش نهادن تعدادی مفروضه می‌پردازم تا زمینه بحث مهیا شود.

    سوال اول این است که آیا جنبش دانشجویی در ایران، یک جنبش اصیل و مستقل است یا بخشی از دیگر جنبشهاست؟

    در تاریخ ایران، جنبش دانشجویی در مقطعی زاییده جنبش ملی شدن نفت بود، در مقطع دیگری زاییده جنبش چریکی بود، در دوره انقلاب نیز جنبش دانشجویی مستقلی وجود نداشت و همه به نهضت انقلاب اسلامی پیوسته بودند.

    من فکر می‌کنم جنبش دانشجویی در ایران، بخشی از جنبش دمکراتیک و مردم‌سالاری بوده است.

    در هیچ دوره‌ای از تاریخ معاصر ایران نمی‌توان برای جنبش دانشجویی، استقلال هویت بالاصاله متصور شد.

    سوال دوم این است که آیا ما یک جنبش دانشجویی مستقل داریم یا این مجموعه چند جنبش در هم بافته است؟

    مثل طرح بعضی مطالبات بخشی از دانشجو کارمندان (کارمندانی که دانشجو شده‌اند) برای ارتقای منزلت کارمندی خود و یا بعضی گرایشهای رمانتیک که مشاهده می‌شد.

    سوال سوم این است که چه فرق و تفاوت ماهوی‌ای میان جنبش دانشجویی در کشورهای پیرامونی مثل ما، با کشورهای مرکزی و سرمایه‌داری مثل فرانسه و آلمان وجود دارد؟

    برای پاسخ به این سوالات، چند مفروضه را در میان می‌نهیم: اولین مفروضه این است که مطالبات جنب دانشجویی در ایران هم مانند بقیه دنیا فراتر از قشر دانشجوست، یعنی سطح مطالبات فقط ارتقای منزلت و موقعیت و خواسته‌های دانشجویان نیست و از این رو.

    کاملاً با یک گروه فشار تفاوت دارد واز این حیث، شدیداً نسبت به زد و بند در بالا برای رسیدن به مطالباتش بدبین است.

    یعنی مانند بقیه جنبشهای دانشجویی سراسر دنیا، قدرت چانه‌زنی در بالا را ندارد و نمی‌خواهد مطالبات خود را از طریق فراکسیونهای پارلمانی دنبار کند.

    دومین مفروضه این است که جنبش دانشجویی، آرمانهای بلندی دارد که گاه رنگ ناخودآگاهی به خود می‌گیرد و خصلتی رمانتیک پیدا می‌کند.

    به این دلیل که دانشجو اساساً با مقولات ذهنی سروکار دارد و در یک فضای فراواقع به نام دانشگاه تنفس می‌کند و به تدریج از متن زندگی واقع مردم منحرف می‌شود.

    سومین ویژگی این است که نمی‌خواهد با روشهای بورکراتیک و رسمی، کارخود را پیش ببرد و مطالبات خود را مطرح کند.

    یعنی مخالف وضع موجود است- و نه الزاماً مخالف نظام موجود- و نمی‌خواهد تن به پارلمانتاریسم و لیبرالیسم و قانونگرایی محض بدهد.

    مثلاً در زمان انتخابات مجلس، مکرراً دیده شده است که خیلی به سختی ممکن است جنبش دانشجویی تن به ائتلاف بدهد و گاه می گویند که: «ما برای کرسی داشتن در پارلمان ساخته نشده‌ایم.» ویژگی بعدی جنبش دانشجویی ایران، این است که قدرتش در پایین پخش است و از این رو، ستاد و سازمان و رهبری قوی در بالا ندارد و تمایلی نیز به این کار نشان نمی‌دهد.

    این تقریباً شبیه ایده‌ای است که فوکو درباره انقلاب ایران و همه انقلابهای پست مدرن مطرح می کند و معتقد است این انقلابها و جنبشها دارای حداقل سازماندهی‌اند.

    نوعاً قدرت در بین آحاد پخش است.

    در مواقع خاصی.

    تجمیع صورت می‌گیرد و می‌تواند به عنوان یک اهرم قوی عمل کند، ولی از قبل نمی‌توان نوعی سازماندهی با دیسیپلین و رهبری مشخص و ایدئولوژی ساخته و پرداخته‌ای در آن مشاهده کرد.

    فوکو معتقد است اولین جنبش پست مدرن، جنبش مه 68 فرانسه است؛ جنبشی که ماهیتاً با جنبشهای قبل از خود که دارای ستاد و فرماندهی و اساسنامه و Platrorm سیاسی بودند، تفاوت دارد؛ جنبشی که خصلتی فرامدرن دارد و از این جهت می‌توان تصور کرد که جنبشی است در داخل جامعه مدنی و نه در میدان رقابت سیاسی.

    میدان رقابت سیاسی جایی است که احزاب با هم رقابت می‌کنند، اما در جامعه مدنی، نیروهای اجتماعی‌اند که با هم ستیزش دارند.

    از این حیث می‌توان گفت که جنبش دانشجویی، جنبشی در درون جامعه مدنی است و در متن جامعه مدنی امکان رویش و پرورش دارد.

    ویژگی دیگر جنبش دانشجویی در ایران- مثل همه جا- این است که جزء جنشهای نوین اجتماعی است و از این جهت حرفه‌ای نیست، ضد سیستمیک و شبیه پاره‌ای از جنبشها مثل فمینیسم، اکولوژیست‌ها و سبزها و ...

    است.

    اما اینها خصلتهای عام جنبش دانشجویی بود که فکر می کنم جنبش دانشجویی ایران هم واجد این خصلتهاست.

    اکنون پاره ای از خصایل و ویژگیهای اختصاصی جنبش دانشجویی ایران را به عنوان تتمه بحث ارائه می‌دهیم.

    اولین ویژگی که اختصاص به کشورهای پیرامونی دارد، این است که دانشجو در ایران، با چند غربال از بین نیروهای جوان، فیلتره شده، دست کم از یک رقابت حاد علمی به نام کنکور گذشته و از این رو، مفهوم رقابت را خوب می‌فهمد و تا حدودی به لحاظ ظرفیت خردورزی، نسبت به همگنان خود برتر است؛ چون در درون یک رقابت معرفتی گزینش شده است.

    این ویژگی، یعنی خرد ناشی از رقابت، خردی که تا حدودی خصلت بین الاذهانی دارد، یک نکته مهم است.

    خصلت دوم این است که به منابع غیر رسمی اطلاعات دسترسی دارد.

    یعنی منابع معرفتی او متکثر است.

    فقط دستگاه حکومتی نیست که به او می‌گوید چه چیزی راست است و چه چیزی دروغ.

    مکانیسمهای جامعه‌پذیری سیاسی دانشجو، چند مرجعی و چند منبعی است.

    از این رو، می‌تواند فراتر از وضع موجود بیندیشد.

    با آن آرمان واهی که در ذهن دارد، قدرت نقد می‌یابد و عنصری نقاد می‌شود.

    نقد وضع موجود، همراه با ویژگی قبلی که خردورزی بود، به حاصل جمع به نام خرد نقاد منتهی می‌شود که جوهر مدرنیته است.

    موتور محرک اصلی مدرنیته، خرد نقاد است.

    اکنون این سوال مطرح می‌شود که اگر این دو خصیصه را برای دانشجوی ایرانی بپذیریم، مطالباتی اصلی وی چه خواهد بود که می‌توان روی آن جنبش دانشجویی را سوار کرد؟

    علی‌القاعده، مسئله اصلی و مطالبه اصلی دانشجو، ترقی است.

    از این رو، جنبش دانشجویی در ایران، جنبش ترقی‌خواه است که میل به پیشرفت، توسعه، نوسازی و دگرگونی اجتماعی دارد و ضمناً دمکرات هم است، چون قابلیت نقد دارد و می‌تواند وضع موجود را نقد کند.

    به این دلیل، پایگاه اجتماعی دانشجویان به طبقه متوسط جدید بر می‌گردد و طبقات متوسط جدید در کشورهای پیرامونی، بهترین عاملان دمکراسی‌اند.

    می‌توان گفت که خصلت اصلی جنبش دانشجویی ایران در ترقی خواهی و دمکراتیک بودن آن است.

    ویژگی سوم جنبش دانشجویی ایران، به خصوص از دهه پنجاه به بعد، این است که دانشجویان از طبقات متوسط و متوسط به پایین جامعه هم برگزیده می‌شوند.

    قبل از آن، درباریان.

    تجار و پاره ای از نخبگان جامعه بودند که می‌توانستند فرزندانشان را به دانشگاه یا خارج بفرستند.

    به برکت پولهای بادآورده نفت و گسترش نظام آموزش عالی، اقشاری از طبقات متوسط و متوسط به پایین جامعه هم توانستند فرزندان خود را به دانشگاه بفرستند.

    از این رو، علاوه بر آن خصلت لیبرالیستی که سابقاً جنبش دانشجویی ایران داشت، این جنبش از دهه پنجاه به بعد، تا حدود زیادی خصلت رادیکال و مساوات جویانه نیز یافته است.

  • فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

- بحث محوری، بررسی نقش جنبشهای دانشجویی در تاریخ تحولات سیاسی- اجتماعی ایران است. این جنبش یک پیشینه تاریخی دارد که با تاسیس دانشگاه تهران در آغاز قرن حاضر (خورشیدی) شروع می‌شود و تا امروز ادامه می‌یابد. البته در مقاطعی با افت و خیزها و فراز و نشیبهایی روبه‌روست. اگر موافق باشید گفتگو را از همین نقطه آغاز کنیم. - تصور من این است که جنبش دانشجویی ایران را باید در قالب و چارچوب ...

روشنفکران: مؤثرترین قشر بر ایده‌ها و گرایشات دانشجویان، روشنفکران می‌باشند. به عبارت بهتر یکی از گروه‌هایی که همواره هدف گروه‌های روشنفکری قرار گرفته‌اند دانشجویان می‌باشند. در دوران دهه 1320 روشنفکران خصائص رادیکال پیدا می‌کنند و مبارزات ضد استعماری اوج می‌گیرد. در این دهه به دلیل امکان فعالیت‌های باز سیاسی دانشجویان ایرانی به احزاب سیاسی و روشنفکران ملی و چپ (جبهه ملی و حزب ...

اساساً جنبش دانشجویی، پدیده ای خاص در جوامع امروزی است و با کوشش جمعی از سوی گروهی جوان برای پیشبرد نوعی دگرگونی در جامعه تعریف می شود. بنابراین، این جنبش یک حرکت و جنبش اجتماعی به حساب می آید. هانا آرنت در کتاب «خشونت» می نویسد: «طغیان دانشجویان پدیده ای جهانی است و تجلیات آن در کشورهای گوناگون و دانشگاه های مختلف صورت های متفاوتی داشته است.» پیدا کردن وجه مشترک اجتماعی برای ...

مشارکت سياسي از مهم ترين و اساسي ترين مطالبات دانشجويي کشور است و نظام اسلامي نيز همواره بر ضرورت فعاليت سياسي دانشجويان و مشارکت فعال و مثبت آنان در مباحث سياسي تاکيد دارد. بر اين اساس، «تبيين دقيق سياسي بودن دانشجو، ضرورت و ويژگي ها و حدود آن در ن

مشارکت سیاسی از مهم ترین و اساسی ترین مطالبات دانشجویی کشور است و نظام اسلامی نیز همواره بر ضرورت فعالیت سیاسی دانشجویان و مشارکت فعال و مثبت آنان در مباحث سیاسی تاکید دارد. بر این اساس، «تبیین دقیق سیاسی بودن دانشجو، ضرورت و ویژگی ها و حدود آن در نظام اسلامی»، موضوع اصلی نوشته حاضر است که در این زمینه تلاش می شود، از مباحثی پیرامون چیستی مشارکت سیاسی و عوامل و سطوح مختلف آن، ...

فصل اول مقدمه تئاتر مدرن ، معنی گسترده ای است که وقوع آن دست کم زمانی نزدیک به یک قرن را در خود نهفته دارد . مدرن بودن در تئاتر صور مختلفی را در بر می گیرد و هر روشنفکری که در امر تئاتر تجربه ای را به انجام رسانده ، وجهه نظر خاصی را ارائه کرده است که در نوع خود تاثیر گذار بوده است ...گاهی در نزد آنان همه چیز در قدرت بازیگران شکل می گرفت ، زمانی سخن و دیالوگ تئاتری سلطه داشت ، ...

توسعه فرهنگي مقدمه: بي شک بالاترين و والاترين عنصري که در موجويت هر جامعه دخالت اساسي دارد فرهنگ ان جاممعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را تشکيل مي دهد و با ؟ فرهنگ هر چند بعدهاي اقتصادي ، سياسي، صنعتي و نظامي

مقدمه: بی شک بالاترین و والاترین عنصری که در موجویت هر جامعه دخالت اساسی دارد فرهنگ ان جاممعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می دهد و با ؟ فرهنگ هر چند بعدهای اقتصادی ، سیاسی، صنعتی و نظامی قدرتمند و قوی باشد ولی پوچ ، پوک و میان تهی است. «فرهنگ» کلمه ای بسیار رایج و مورد توجه در تمامی جوامع متمدن بوده است. به طوری که با گسترش اجتماعات و پیچیده شدن ...

مقدمه: در هر زمانی، جامعه شناسی خاصی شکل گرفته است که یا جمع گرا بوده، مثل نظریات دورکیم و یا فردگرا مثل اسپنسر، و یا بر تسلط ساختار وهنجار، تأکید می‌کردند، مانند پارسونز. آنچه مشخص است، هر گروه، ضمن بررسی یک بعد، ابعاد دیگر را فراموش کرده است. اما در عصر حاضر،تلفیق ابعاد مطرح است . از جمله:تلفیق فرهنگ و عاملیت، توسط مارگارت آرچر، جامعه شناسی چند بعدی جفری الگزندر، تلفیق کنش با ...

بخش اول زندگينامه‌ مهندس‌ مهدي‌ بازرگان‌ زمينه‌هاي‌ زندگي‌ 1-1- ريشه‌ انديشه‌ اجتماعي‌ مهدي‌ بازرگان‌ را بايد در فضاي‌ خانواده‌ مذهبي‌ و بازاري‌، سر کلاس‌ درس‌ ابوالحسن‌خان‌ فروغي‌، در انجمن‌ کاتوليک‌ پاريس‌، در لابلاي‌ روزنامه‌هاي‌ جمهوري‌خواه‌ ف

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول