مقدمه خطیب فرزانه استاد مهدی دانشمند
به نام پروردگاری که تمامیت ایجاد را بر وجود ادمی به ودیعت نهاد و شانه او را بر مداری به ارزش تمام هستی،که مرصع شد،از یاقوت های پنج گانه ای،که درصندوقچه توحیدی با ارزش ترین و قیمتی ترین بود و هرگز سبزی آن را هیچ ملک و ملکی به خود ندیده،تزیین نمود.در حالی بر کرسی تدریس نشانده شد که تلامیذ ملکی نمی دانستند بر درس اسما شناسی او گوش جان فرا دهند.یا چشمان دوخته بر آن مدال که درخشش هریاقوتش خورسیدی را شرمسار می نمود،مهار سازند.و با نگاه دقیق که او کیست،چه می گوید و چه دارد؟از تمامیت کلاس تدریس محروم نگردند.
آری سرشتش از گل و نور بود،اما سرنوشتش خلیفه اللهی را به اذهان سبوحیان و قدوسیان نشانه رفته بود.وی پیش از خلق جهان و مافیها و اتمام آن و ایجاد محشر و قیامت،قیامتی به پا کرد بسیار دیدنی!
هنوز اسرافیل ممات و محیی خلق نشده بود که کلام و بیان و نگاهش همه چیز را تمام شده جلوه می داد.جبرئیل پیش از معراج جسمی و روحی فرزند او به عرش،چنان از شوق تدریس پر و بالش از آتش شوق زبانه کشیدکه تمام کروبیان بوی عطر آگین بال های سوخته جبرئیل را استشمام کردند و بر سوختنش تحسین نمودند به گونه ای که عزرائیل ملک خود بر کلاس درسش قبض روح شد.
میکائیل آن صف آرای ملائک نیز چنان از خود بی خود گشت که خود عامل به هم پاشیدگی صفوف ملکوتیان گروید.لبخند ملیح عرش بر گل زیبای آدمیت چنان دلنواز و عاشقانه بود که گویی کرسی نیز از تاب و توان افتاده بود.
آری!پروردگاریعنی خالق زیبایی،عالی ترین و هنرمندانه ترین هنر های زیبایش را در نمایشگاه توحیدی به نمایش گذارده بود.آدم ابوالبشر آن پدر مهربانی که هرگز نمی خواست دل کسی را بیازارد،با معشوقه خود حوا،بر باغات بهشتی به گشت و گذار مشقول بودند؛گل می گفتند و گل می شنیدند،دل می دادند و دل می گرفتند،ناگهان افعی[ابلیس]کینه و حسد،چنان عقده حقارتش را بر نیش حیله به نوش آدم خوراند که همه جا برای آنان سیاه گشت.
و اما آدم،چنان به خود می پیچید که ناگهان خود را در صحرایی تنها پر از وحشت و غم یافت،به گونه ای وحشت و تنهایی بر او مستولی گشت که درد و رنج نیش افعی از یادش برفت.دست حسرت بر دل زخم افتاده اش نهاد و با پای ندامت به دنبال حوا وبا فریاد الهی «العفو»،هم سوزش ناشی از نیش را آرام و هم وحشت از تنهایی را بی رنگ می ساخت .آنقدر دراین زندان پهناور،که اولین مجرمانش آنرا تجربه می نمودند،به دنبال یار گشت که گویی ره پانصد ساله را در پیش نظر خود مجسم می نمود.
اما حوا،آن دلبر آدم،نیز وضعیت مطلوب نداشت؛چون هرگز خود را با زندگی در خانه خلقت و عروس شدن و به خانه بخت رفتن و نیز آغاز زندگی را با جدایی و فراق آماده نساخته بود و هرگز به ذهنش هم خطور نمی کرد که باید عمری را در فراق یار،یکه و تنها،در سلول تنهایی دنیا به سر ببرد.او هرگز برای تنهایی خلق نشده بود.اما لعنت بر این افعی که با شیطنت او سالها اولین لیلی و مجنون هستی،تنهایی را تجربه کردند.
آنقدر در فراق لیلی،مجنون وارگریست که بیم نابینایی او میرفت.آری اشکها مرحم زخمها بودند،اما نیش بد نیشی بود و زخم عمیق و کاری.زهر چنان وجودش را بی رمق می ساخت که تنها داروی شفا بخشی او اشک و آه بود.
اما شربت امید،که «ان شاء الله به هم خواهیم رسید»،چنان وجودش را احیا نمود که با عزم راسخ برای یافتن خود به دنبال حوا رهسپار شد.امید آدم و حوا نیز به بزرگی زندان بود.انگیزه احیاگر«دوباره زندگی اشتراکی را شروع خواهیم کرد»،جاده جستجو را هموار ساخته بود و با دیدن تابلوهایی از ردپای حوا،به آدم جانی دوباره داده بود.
گامها با توکل،زنجیری گشت تا زنجیره های تنهایی را از هم بگسلد.لبخند ملیح با اشک شوق حوا،همراه با فریادی از حنجره پر دردش،چنان افعی لعین را لرزاند که گویی هرگز از سوراخ خانه نخوتش بیرون نخواهد آمد.
دستهای سرشار از انرژی وصال،با چشمهای بسته از جاده فراق،با سربازان امیدی که از پادگان چشمان آدم زنجیروار بر میدان رزم آرایش،صورت رمق دیده اش با صفوفی منظم،رقص شادی می کردند،ناگهان صدایی از مؤذنه حنجره اش به گوش افلاکیان رسید که گویی صدا،صدای خدا بود.حوای عزیزش را به آغوش کشید و با همه وجود و با محبت و امید،ترانه وصال را تقدیم وی نمود.آری تصمیم گرفتند،ابراهیم وار،اسمائیل هوس ها را ذبح کنند،تا بهشتی دیگر بسازند و بهشتی زندگی کنند.
مانیز تا به حال فقط اشک ندامت ریخته ایم،ولی هرگز به دنبال حوای خود نگشتیم.
معنای یاد و ذکر خدا
بزرگان گفته اند:شاید بعضی تصور کنند که مقصود از یاد خدا این است که انسان تسبیحی به دست گیرد و ذکر بگوید،ولی قطعأ مقصود این نیست،نه تنها این گونه یاد خدا بودن،انسان را به یاد خود نمی آورد و حجاب های دل را بر نمی دارد،بلکه ممکن است حجابی بر حجاب های دل بیفزاید.یاد خدا در رابطه با دفع موانع شناخت خدا به معنی حضور ذهنی و گفتاری نیست،بلکه به معنی حضور ذهنی و گفتاری نیست،بلکه به معنی حضور عملی است.هر چند حضور ذهنی و گفتاری هم به عنوان بخشی از کردار،به ترتیبی که خواهد آمد در کنار زدن این موانع مفید و مؤثر می باشد.
یاد خدا به این معنا در نخستین گام عبارت است از:خود نگهداری از هوس هایی که موجب،حجاب ها و موانع قلب است و این گام حساس ترین و عمده ترین و در عین حال،سخت ترین گام های سیر و ستوک در رابطه با شناخت خدا از طریق قلب است.از این رو،در روایات از آن به«اشد الاعمال»یا «سید الاعمال» تعبیر شده است.
پس از برداشتن این گام و خودداری از هوس و گناه،دومین گام در مسیر سلوک،اجرای قوانین الهی و پیاده کردن برنامه های انبیای الهی و قوانین شرع مقدس در زندگی است.
حضرت علی‹ع›نیز در این زمینه می فرمایند:«و لکن ذکر الله فی کل موطن اذا هجمت علی طاعته او معصیته»1
یاد خدا در همه جا،به این معنی است که هنگام اطاعتو یا معصیت خدا به وظیفه خود عمل کنی.
پس برای کرامت نفس و سرانجام،برای رسیدن به خدا لازم است که خود را بشناسیم.
سر گذشت خلقت آدمی در قرآن
وحال ای جانشین خدا،ای مسجود ملائک و ای اشرف مخلوقات گوش فراده تا داستان خلقت تورابر اساس آیات قرآن و روایاتبازگو کنیم:
چشم دل باز کن که جان بینی آن چه نادیدنی است آن بینی
آن چه نشدیده گوشت آن شنوی و آن چه نادیده چشمت آن بینی
و بدان که:
گردر طلب گوهر کانی،کانی ور در پی جست وجوی جانی،جانی
من فاش کنم حقیقت مطلب را هر چیز که در جستن آنی،آنی
داستان خلقت انسان از آنجا آغاز می شود که خداوند متعال به فرشتگان فرمود:
«واذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه»2
وهنگامی که گفت پروردگارت به فرشتگان:می خواهم جانشینی در روی زمین بگمارم.ملائک نپذیرفتند و شدیدا اعتراض کردند و گفتند:خدایا تو گمارنده کسی به عنوان جانشین در روی زمین هستی که در آن فساد و خونریزی مکند.و گفتند:آیا قرار می دهی کسی را در روی زمین که در آن فساد و خونریزیها کند،حال آنکه ما شاکران تو را نیایش می کنیم و تو را به پاکی یاد می کنیم.فرشتگان که نمیدانستند خداوند می خواهد چه موجودی بیافریند،از عشق خداوند نسبت به انسان بی خبر بودند.3
خداوند که نمی خواست همه چیز را به فرشتگان بگوید،فرمود:ای فرشتگان!من چیزی می دانم که شما نمی دانید.4 وآرام آرام برای فرشتگان اسراری از خلقت آدم را فاش نمود تا برتری و رجحان آدم را نسبت به آنها بیان کند.از آن جمله ،همه اسما و نامها را بر فرشتگان عرضه داشت و فرمود:اگر راست می گویید مرا از آنها خبر دهید.ایشان درمانده شدند و گفتند:پاکا که تویی،ما دانشی نداریم جز آنچه به آموخته ای. تو دانای فرزانه ای.
سپس،خداوند به حضرت آدم فرمود:ای آدم آنان را از نامهایشان خبر ده و چون از نامهایشان خبر داد،فرمود:«ما امانت خویش را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم،ولی از آن سرباز زدند و از آن هراسیدند و [از میان تمام مخلوقات فقط]انسان آن را پذیرفت.5
در آخر رو به همه ی فرشتگان کرد و فرمود:آیا به شما نگفتم رازهای نهانی وجود دارد که فقط من آن رازها را می دانم و شما نمیدانید.6
حال همه ی فرشتگان در برابر آدم به سجده بیفتید.همه فرشتگان نیز سجده کردند.خداوند فرمود:اگر از سجده کردن سرباز زنید،جزو رانده شدگان می شوید.ابلیس سجده نکرد و لذا جزو کافران و رانده شدگان گردید.
در سوره ی حجر آیات 28 تا 35 داستان آفرینش آدم اینگونه بیان شده است:«و چنین بود پروردگارت به فرشتگان فرمود :من من آفریننده انسانی از گل خشک باز مانده از لجن بونیاک(بعد مادی و جسمی انسان)هستم.پس چون او را سامان دادم و در آن از روح خود دمیدم(بعد روحی،ملکوتی انسان)،در برابراوبه سجده در افتید.آن گاه فرشتگان همگی به سجده افتادند،مگر ابلیس از ایکه از سجده کنندگان باشد سرباز زد.خداوند فرمود:ای ابلیس تو را چه میشود که از سجده کنندگان نیستی؟گفت:من کسی نیستم که به انسانی که از گل بازمانده از لجنی بویناکش آفریده ای سجده کنم،پس[به علت نافرمانی]از آن بهشت بیرون شو که تو رانده شده و مطرودی وتا قیامت بر تو لعنت باد».
سپس به حضرت آدم فرمود:«ای آدم تو و همسرت در بهشت بیارامید و از نعمت های آن از هرجا که خواستید به خوشی و فراوانی بخورید،ملی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود.سپس،شیطان آنان را به لغزش کشانید و از جایی که بودند آواره کرد[چون آدم نافرمانی خدا کرد،فرمان «قلنا اهبطوا»صادر شد]و گفتیم پایین روید.و در روی زمین تا وقت معین آرامشگاه و بهره مندی دارید.
از زمان صدور فرمان ((اهبطوا))تا((ارجعی))
آدم مایل نبود از بهشت بیرون برود،اما چون نافرمانی کرده بود،باید از بهشت هبوط می کرد.اما خداوند چون آدم را همراه با عشق آفریده و می خواست با آدم معاشقه کند:((معشوق اگر چه عاشق را براند،اما راندنش هم از روی عشق محبت است.))
به انسان فرمود:ناراحت نباش در روی زمینی فرود آی که آن را برایت آرامش گاه قرار داده ام و همه امکانات را برایت فراهم کرده ام.
3333((ای آدم برو در زمینی که آن را محل آرامش شما قرار دادم و کوه ها را میخ های آن و شما را به صورت زوج ها آفریدم و خواب شما را مایه آرامش تان قرار دادم و شب را پوششی برای شما!و روز را وسیله ای برای زندگی و معاش شما قرار دادم!و بر فراز شما هفت آسمان محکم بنا کردم!و چراغی روشن و حرارت بخش آفریدم!و از ابرهای باران آبی فراوان برایتان نازل کردم،تا بوسیله آن دانه و گیاه بسیار برویانم و باغ هایی پر درخت و...!7
می فرمایند:ای آدم ناراحت نباش،تمام امکانات را برایت در روی زمین قرار داده ام و حتی همه آسمان ها و زمین و هر آنچه ما بین آنهاست را رام و مسخر تو گردانیده ایم تا از همه آنها بهره مند گردی.
و نیز فرمود:((ای فرزند آدم همه چیز(همه مخلوقات)را برای تو خلق کردم و تو را به خاطر خودم(برای خودم)خلق کردم.8وباز در قرآن سوره طه می فرماید:(ای انسان)تو را برای برگزیدم و همه اشیا را برای تو آفریدم.
حال ای انسان!خداوند تو را خلق کرد برای خودش،نه برای دنیا!پس چرا خدمت گذار دنیا شده ای؛راست چه زشت و ناپسند است که انسان در خدمت چیزی باشد که باید آن چیز را صد درصد و کاملا در اختیارش باشد.
توبه و پشیمانی حضرت آدم
اما حضرت آدم(ع) با این که خداوند رحمان از درب لطف و همه امکانات و وسایل را برای وی در زمین فراهم کرده بود،باز هم از انجام نافرمانی خود رنج می برد و پشیمان شده بود؛زیرا آدم خود معشوق را می خواست نه ظواهرو اشیای مادی را،از این رو عرض کرد:خداوندا!راهی به من نشانده که از این درد و رنج روحی خلاصی یابم.باز خداوند رحمان لطف کرد و فرمود:ای عزیز دل من،ناراحت نباش ،مابه انسان کرامت وبزرگواری عطا کرده ایم.
ای جانشین من در روی زمین!ای مسجود فرشتگان،ای اشرف مخلوقات!غمگین مباش که ماراه و روشی به تو نشان می دهد و نه اندوهی.آدم بازامیدوار شد،چون نسیم عشق و محبت دروجودش بار دیگر وزیدن گرفت و خداوند رحمان از در لطف و مهربانی رمز توبه را به آدم نشان داد.و فرمود:((آنگاه ادم کلماتی از پرودگارش فرا گرفت و این نبود جز راز واسرار توبه))9.خداوند نیز از او درگذشت،چه او توبه پذیر و مهربان است.وفرمود:((هر کس توبه کند و ایمان آورد وعمل صالح پیشه کند،پس ایشان کسانی هستند که خداوند سیئاب ایشان را به حسنات تبدیل میکند و خداوند آمرزنده و مهربان است.
بار دیگر انسان را دلداری داده و او را امیدوارمی کند:((و خداوند می خواهد (به طریقی)از شما درگذرد و کسانی که پیرو شهواتند می خواهند کجروی بزرگی پیشه کنند)).10