مقدمه
شنا خت ومعرفت چهارده معصوم (ع) امری واجب وضروری است وهیچ عذروبهانه ای در ترک این امرپذیرفته نیست وهرکسی که بدون معرفت و شناخت امام ازدنیا برود مرگ او همانند مرگ زمان جاهلیت و مرگ گمراهان و کافران ومنافقان می باشند(اصول کافی 1ص180)
دیگاه و شناخت شیعیان نسبت به چهارده معصوم (ع) بر دو نوع است: یک عده از شیعیان هستند که قائل به پیامبری حضرت محمد (ص) و عصمت حضرت زهرا (ع) و امامت 12 امام هستند ولی آنها را انسان هایی می دانند که فقط تا حدودی درعلم و تقوی از دیگر انسان ها برتر هستند و مسائل و احکام شرع مقدس اسلام را همانند فقهاء می دانند و بیان می کنند و از لحاظ مقام نیز کمی از مراجع تقلید بالاتر می باشند (که باید به حال این افراد افسوس خورد و به آنها گفت که خاک بر سرتان با این معرفتتان.)
عده ای دیگر هستند که مقام اهل بیت(ع) را شناخته اند و آنان را اشرف خلایق و مظهر اسمای حسنای الهی و جلوه گاه صفات افعال الهی و محل اراده خداوند و فرمانده کل جهان هستی به اذن خداوند می دانند حال ما باید ببینیم که کدام یک از این دو گروه به واقیعت رسیده اند و توانسته به معرفت امام که از واجب ترین واجبات است دست یابند با کمی کنکاش در آیات و روایات در می یابیم که اهل بیت (ع) از نطر مقام و رتبه بسیار بالاتر و برتر از این هستند که آنها را (نعوذ بالله) مقداری از مرجع تقلید بالاتر بدانیم اینگونه اعتقاد به آنها بی معرفتی و ظلم و ستم به آنها و خود انسان می باشد
ما باید بوسیله خود اهل بیت (ع) آنها را بشناسیم و با شناخت آنها خدا را بشناسیم و در مسیر معرفت و محبت الهی به پیش برویم
هدف ازگردآوری این مجموعه داستانهایی که دراین کتاب آمده است و درسری این کتاب ها خواهد آمد این است که تا حدودی هرچند ناچیزنسبت به مقام والاوعظیم اهل بیت(ع) آشناشویم ودیگران را نیزآشنا کنیم وفریاد برآوریم که ای مسلمانان! ای شیعیان!امام خودرابشناسید وبیش ازاین درظلمت بیرون بیایدوباخورشید ونورآن آشنا بشویم وحقایق راببینید ودرک کنیدخداوند متعال اهل بیعت(ع) رابسیارعزیزوگرامی خلق کرده است وآنها رابرتمام مخلوقات جهان هستی برتری داده است وهیچ مخلوقی بهترازآنها وجودندارد وآنهابا معرفت ترین وبا محبت ترین ومطیع ترین مخلوقات نسبت به خداوند متعال هستند(بحار الانوار ج1ص107 )
دوران کودکی
هشتمین اخترتابناک آسمان امامت دهمین ستاره ازچهارده معصوم حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع) درروزجمعه سوم ذیقعده سال یکصدوچهل وهشت هجری قمری درمدینه به دنیا آمد
کنیه امام رااباالحسن،ابوالقاسم،ابوعلی ذکرنموده اند پدربزرگوارش امام موسی کاظم ومادرش ام البنین که اززنان متقی و پرهیزگاربوده ودرفضیلت اخلاقی وخدا پرستی شهرت داشته است یکی ا صحابه امام موسی کاظم ازایشان روایتی را نقل نمود که روزی امام موسی کاظم کنیزی را خریداری نمود وفرمود: به فرمان پروردگاراو راخریده ام تا ازاوفرزندی به وجود آید که بهترین مردمان خواهد بود و نام وی راعلی راخواهم گذاشت درباره مادرآن حضرت درکتاب منتهی الامال علامه مجلسی آمده که یک روزامام به یکی ازنزدیک انش فرمودکه به دیدن یکی ازتجاری که ازاروپاتعدادی کنیزباخودآورده است برویم بعد آنکه به نزد اورفتیم ازوی خواستیم تا کنیزکان خویش را به ما نشان دهد کنیزهای خودرا آورداماامام آنها رانپذیرفت وفرمود:آیا کنیزدیگری نداری؟ تاجربرده فروش گفت یک کنیزدیگرهم داری ولی وی بیماراست اگراو را می خواهید باید فردابرای خریداوبیایدامام فردامرابه آنجا فرستادتا اورا به هرقیمتی که پیشنهاد نمودخریداری کند تاجربرده ازمن پرسیدآن شخصی که دیروزهمراه تو بود که بود من گفتم او امام موسی بن جعفر و ازسلاله پاک هاشمی بودتاجربرده فروش گفت حقا که این کنیزمطلق به اوست چون که صاحب آن دراروپا به من گفت اونصیب عالمی ازمشرق زمین خواهد شد واز بطن وی فرزندی به وجود خواهد آمد که دردنیا نظیرش یافت نخواهد شد بعد ازآنکه دخترک ار امام باردارشد درکمال شگفتی مشاهده نمودند که ازدرون شکمش صدای خواندن قرآن وتسبیح و تقدیس و تلاوت حمد به گوش می رسد دخترک را هول و ترس برداشت تا اینکه امام به دنیا آمد و بعد از تولد دستها را بر زمین نهاد و سرش را به آسمان بلند نمود و شروع به مناجات کرد (منتهی الامال)
صفات امام رضا
یکی از برکاتی که خداوند نصیب ایرانیان نموده وجود بارگاه پر فیض و ملکوتی آن امام همام در مشهد مقدس می باشد از کسانی که چون نویسنده سعادت سال ها هم جواری با آن امام را داشته و مجاور آستان قدس رضوی بوده اند آن حضرت را بیش از پیش درک و لمس نموده اند از صفات و خصوصیات ظاهری آن حضرت متوسط القامه بودن ایشان و صورتی گندم گون و با جمال و نورانی و چشمانی جذاب بوده است امام هیچ گاه چون اکنون هیچ حاجتمدی را از درگاه خود دست خالی رد نمی کرده و او را شادان و خندان به دیار خویش می فرستاد هنوز هم که هنوز است بارگاه مقدس و نورانی آن حضرت نیازمندان را رفع نیازنموده و دردمندان را شفای عاجل می دهد چه بسیارند بیمارانی که از اقصا نقاط ایران و جهان به حرم مطهر امام می آیند و بعد از بهبودی به زادگاه خویش باز می گردند صفات کلی امامان در وجود هشتمین ایشان تجلی نموده بود صبر و شکیبایی و بردباری و کم گویی و اینکه جز لبخندی بر لب با صدای بلند نمی خندید ازخصوصیات بارز ایشان بود دادن صدقات به نیازمندان و به خانه تهیدستان رفتن و بر سر سفره ایشان نشستن و با ادب سخن گفتن و بیشتر شب ها را به عبادت گذرانیدن و روزها را روزه داشتن از دیگر صفات امام هشتم بود دبیرستانی که نویسنده در آن درس می خواند در مجاورت حرم رضوی قرار داشت از این رو و با توجه به دور بودن منزل و دو شیفت بودن کلاسهای درس در مدارس نظام قدیم سال های سال ظهرها سعادت آنرا داشته که ساعتی را در بارگاه مطهر امام به نیایش و راز و نیاز بپردازد هر چند زیارت بارگاه امام از عادات مجاوران آن حضرت می باشد ولی دیدار هر روزه در آن سال های شباب برای جوانی که از این چشمه سرشار می توانست قدری بنوشد و رفع عطش نماید غنیمتی بس بزرگ بود آن روزهای خاطره انگیز همچون تخیلاتی شاعرانه در مخیله نویسنده که اکنون سال های شباب را پشت سر گذاشته و از حرم رضوی به دور مانده هراز گاهی با رفتن به زادگاه خویش و زیارت حرم مطهر با خداوند خویش می پرداخته باز می گرداند و از سر چشمه پر فیض و نورانی از آسمان قدس رضوی دوباره جرعه ای نوشیده و از اینکه سعادت مجدد یار را داشته است خداوند را شکر می گوید به قول حافظ :
قبر امام هشتم سلطان دین رضا از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
سیر حیات امام هشتم
زندگانی امام رضا (ع) را می توان به سه بخش تقسیم نمود سالهای اولیه عمر ایشان را که قریب به بیست وپنج سال بوده و کودکی و جوانی و شباب را شامل می شده است در این سال ها همواره همراه و در رکاب پدر بزرگوارش امام موسی کاظم (ع) بوده و از تجربیات و علم الهی او استفاده می نموده است اما دومین دوره حیات آن امام بزرگ دوران امامت ایشان بود که به تعلیم و پرورش شیعیان خویش مشغول بود و از علومی که خداوند به وی مرحمت داشته آنها را سیراب می نمود این دوران که قبل از ولایتعهدی ایشان بودقریب به شانزده سال به طول انجامید در این روزگار درب خانه امام بر روی مشتاقان ایشان باز بود و آنها برای پاسخ به سؤالات خویش از اطراف و اکناف به مدینه روی می آوردند و از فیوضات امام بهره مند می شدند روایات فراوانی از حضرت رضا نقل شده است که حاکی از پشتکار و کوشش ایشان برای تدوین احادیث صحیح و معتبر می باشند در دوران شانزده ساله امامت ایشان دانشمندان بسیاری از اطراف و اکناف سرزمین های اسلامی به درگاه او می آمدند تا از جلسات درسی ایشان کسب بهره و فیض نمایند بخش سوم زندگانی امام دوران ولایتعهدی ایشان بود که در صفحات آینده بیشتر به آن خواهیم پرداخت درک حقایقی از درگاه نورانی و بارگاه الهی امام هشتم (ع) برای مجاورانی چون نویسنده که سال هایش سال افتخار زندگی در نزدیکی آن حرم امن الهی را داشته و به عللی ناخواسته قضاو قدر او را از مجاورت آن آستان مقدس دوئر نموده شاید از کسانی که در عمر خویش جز دو سه بار بیشتر به زیارت آن بارگاه نورانی نمی روند ملموس تر و قابل درک باشد .
درخت بادام شفا دهنده ای که امام رضا (ع) آن را کاشته بود و کیفر کسانی که آن درخت را بریده و کندند
خدیجه دختر حمدان بن پسنده می گوید : چون حضرت امام رضا (ع) داخل نیشابور شد و در سرای جده من پسنده وارد شد او به این خاطر به پسندیده بود چون امام رضا (ع) وارد آن خانه شد در طرفی از آنجا بادامی را کاشت .
وقتی که مردم فهمیدند می آمدند و بادام آن درخت را برای شفا می بردند و به برکت امام رضا هر کسی که مرضی به او می رسید و از آن بادام تناول می نمود شفا می یافت هر کس که درد چشم داشت وقتی از آن بادام ها بر چشم خودمینهاد چشمش خوب میشد زن آبستنی که زاییدن بر او سخت و دشوار می گردید وقتی از آن بادام میخورد دردش ساکن می گشت و در همان ساعت میزایید اگر چهارپایی قولنج میشد از شاخه درخت می گرفتند و بر شکم او میکشیدند و آن خوب می شد و باد قولنج از او می رفت . روزگاری گدشت و ناگهان آن درخت خشک شد جد من که حمدان نام داشت شاخه های آن درخت را برید پس کور شد بعد
پسرش که ابوعمرو نام داشت آمد و آن درخت را از زمین کند پس همه مال و اموالش که هفتاد یا هشتاد هزار درهم بود از بین رفت و برای او هیچ نماند
ابوعمر و دو پسر به نام های ابوالقاسم و ابو صادق داشت که هر دوی آنها نویسنده ابوالحسن محمد بن ابراهیم سمجور بودند آنها خواستند که خانه ای که آن درخت در آنجا بود را تعمیر کنند و برای این کار بیست هزار درهم خرج کردند و بیخ آن درخت را که مانده بود کند ند پس پای راست یکی از آن دو برادر سیاه شد و گوشت از پایش ریخت و بعد از یک ماه مرد . برادر دیگر که بزرگتر بود در دیوان سلطان در نیشابور مستوفی بود روزی جماعتی از کاتبان بالای سرش ایستاده بودند و او خط می نوشت یکی گفت :«خداوند چشم بد را از کاتب این خط دور کند»
در همان ساعت دست او لرزید و قلم از دستش افتاد و دانه ای در دستش پدید آمد پس به منزلش رفت
ابوالعباس کاتب با جماعتی نزد او آمدند و گفتند : « این مرض تو از گرمی است و باید امروز فصد کنی تا خوب شوی »
پس او فصد کرد ناگهان دستش سیاه شد و گوشت دستش ریخت و مرد 1
[1]
کمک خواستن گنجشک به امام رضا(ع)
سلیمان جعفری می گوید : در داخل باغی در خدمت حضرت امام رضا(ع) بودم ناگهان در مقابل آن حضرت کنجشکی بر زمین نشست و شروع به صیحه زدن و اضطراب نمود کرد امام رضا به من فرمود :« ای فلانی !آیا می دانی که این گنجشک چه می گوید ؟»
گفتم نه حضرت فرمود :« می گوید که ماری می خواهد جوجه های مرا بخورد ؛ پس این عصا را بردار و به داخل خانه برو آن مار را بکش.»
من عصا را گرفتم و داخل خانه شدم و دیدم ماری در آنجااست پس آن را کشتم .2
عشق و محبت بچه آهو به امام رضا(ع)
عبد الله بن سوقه می گوید :امام رضا (ع) از کنار ما گذشت و با ما درباره امامت خویش بحث نمود من و تیمم بن یعقوب سراج به امامت او قائل نبودیم و مذهب زیدی داشتیم
سپس با آن حضرت به صحرا رفتیم در آنجا جند آهو را دیدیم امام رضا به یکی از بچه آهوها اشاره کرد و بچه آهو آمد و نزد حضرت ایستاد ایشان دست مبارکش را به سر بچه آهو کشید و آن را به غلامش داد آنگاه فرمود :« ای عبدالله !آیا باز ایمان نمی آوری ؟»
گفتم :« چرا ای آقای من !تو حجت خدا بر خلقش می باشی و ازعقیده نادرستم توبه می کنم » سپس حضرت به بچه آهو فرمود :«به چراگاهت برو » بچه آهو در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود آمد و بدن خودش را به پاهای امام رضا (ع) کشید و صدا کرد حضرت فرمود :«میدانی چه می گوید؟»
حضرت فرمود :« این آهو می گوید : اول که مرا خواندی خوشحال شدم و خیال کردم از گوشت منخواهی خورد و دعوتت را پذیرفتم ولی اکنون که مرا امر به رفتن نمودی من ناراحت و غمگین شدم»3
خضوع و خشوع درندگان وحشی نسبت به امام رضا و به هلاکت رسیدن زینب کذابه توسط آن درندگان
می گوید : در خراسان زنی بود که او را زینب می نامیدند او ادعا نمود که وی علویه و از سلاله فاطمه زهرا (ع) است و بواسطه این انتساب بر مردم خراسان مفاخرت می کرد
زینب کذابه بر مامون وارد و خیال می کرد که وی دختر علی بن ابیطالب (ع) است و حضرت علی (ع) در حق وی دعا فرموده است که تا قیامت باقی بماند . مامون به حضرت امام رضا (ع) عرض کرد :«آیا او درست میگوید؟»
حضرت فرمود :« ما اهل بیتی هستیم که گوشت ما بر حیوانات و درندگان حرام است یعنی آنها بر ما چیره و خیره نمی شوند و جسارت نمی کنند و گوشت ما را نمی خورند هم اکنون تو این زن را جلوی درندگان بینداز اگر او در ادعای خود راستگو بوده و دختر علی (ع) باشد درندگان به او نزدیک نمیشوند و او را نمیدرند .