مقدمه
این سوره در مکه نازل شده و داراى 28 آیه است
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 97
محتواى سوره ((جن ))
این سوره ، چنانکه از نامش پیدا است ، عمدتا درباره خلق ناپیدائى به نام ((جن )) سخن مى گوید، سخن از ایمان آنها به پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم )، و خضوع در برابر قرآن مجید، و ایمان و اعتقاد آنها به معاد، و وجود گروهى مؤ من و کافر در میان آنان و مسائلى از این قبیل است ، این بخش از سوره نوزده آیه از بیست و هشت آیه سوره را در بر مى گیرد، و بسیارى از عقائد خرافى را در زمینه ((جن )) اصلاح مى کند و بر آنها خط بطلان مى کشد.
در بخش دیگرى از این سوره اشاره اى به مساءله توحید و معاد آمده است . و در آخرین بخش این سوره ، سخن از مساءله علم غیب است که هیچکس از آن آگاهى ندارد جز آنچه خداوند اراده کرده است .
فضیلت تلاوت این سوره
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمده است : من قرء سوره الجن اعطى بعدد کل جنى و شیطان صدق بمحمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و کذب به عتق رقبه : ((هر کس سوره ((جن )) را بخواند به تعداد هر جن و شیطانى که تصدیق به محمد یا تکذیب او کرده است ثواب آزاد کردن برده اى داده مى شود)).
و در حدیث دیگر از امام صادق (علیه السلام ) آمده است من اکثر قراءه قل اوحى
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 98
لم یصبه فى الحیاه الدنیا شى ء من اعین الجن و لا نفثهم و لا سحرهم ، و لا کیدهم ، و کان مع محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فیقول یا رب لا ارید منه بدلا و لا ابغى عنه حولا:
((هر کس بسیار سوره جن را بخواند هرگز در زندگى دنیا چشم زخم جن و جادو و سحر و مکر آنها به او نمى رسد، و با محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) همراه خواهد بود، و مى گوید: ((پروردگارا! من کسى را به جاى او نمى خواهم ، و هرگز از او به دیگرى متمایل نمى شوم )).
البته این تلاوت مقدمه اى است بر آگاهى از محتواى سوره ، و سپس به کار بستن آن .
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 99
آیه 1 - 6
آیه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
قُلْ أُوحِىَ إِلىَّ أَنَّهُ استَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الجِْنِّ فَقَالُوا إِنَّا سمِعْنَا قُرْءَاناً عجَباً(1)
یهْدِى إِلى الرُّشدِ فَئَامَنَّا بِهِ وَ لَن نُّشرِک بِرَبِّنَا أَحَداً(2)
وَ أَنَّهُ تَعَلى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتخَذَ صحِبَه ً وَ لا وَلَداً(3)
وَ أَنَّهُ کانَ یَقُولُ سفِیهُنَا عَلى اللَّهِ شططاً(4)
وَ أَنَّا ظنَنَّا أَن لَّن تَقُولَ الانس وَ الجِْنُّ عَلى اللَّهِ کَذِباً(5)
وَ أَنَّهُ کانَ رِجَالٌ مِّنَ الانسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الجِْنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً(6)
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 100
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 - بگو به من وحى شده است که جمعى از ((جن )) به سخنانم گوش فرا داده اند، سپس گفته اند: ما قرآن عجیبى شنیده ایم !
2 - که به راه راست هدایت مى کند، لذا ما به آن ایمان آورده ایم ، و هرگز احدى را شریک پروردگارمان قرار نمى دهیم .
3 - و اینکه بلند است مقام با عظمت پروردگار ما، و او هرگز براى خود همسر و فرزندى انتخاب نکرده است .
4 - و اینکه سفیهان ما درباره خداوند سخنان ناروا مى گفتند.
5 - و اینکه ما گمان مى کردیم که انس و جن هرگز دروغ بر خدا نمى بندند.
6 - و اینکه مردانى از بشر به مردانى از جن پناه مى بردند، و آنها سبب افزایش گمراهى و طغیانشان مى شدند.
شان نزول :
در تفسیر آیات 29 تا 32 سوره احقاف شاءن نزولهائى آمده بود که با مطالب سوره مورد بحث (سوره جن ) کاملا هماهنگ است ، و نشان مى دهد که هر دو مربوط به یک حادثه است ، شاءن نزولها بطور فشرده چنین است :
1 - پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از مکه به سوى بازار ((عکاظ)) در ((طائف )) آمد، تا مردم را در آن مرکز اجتماع بزرگ به سوى اسلام دعوت کند، اما کسى به دعوت او پاسخ مثبت نگفت ، در باز گشت به محلى رسید که آن را وادى ((جن )) مى گفتند شب را در آنجا ماند و تلاوت آیات قرآن مى فرمود، گروهى از جن شنیدند و ایمان آوردند، و براى تبلیغ به سوى قوم خود بازگشتند.
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 101
2 - ((ابن عباس )) مى گوید ((پیامبر)) (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مشغول نماز صبح بود، و در آن تلاوت قرآن مى کرد، گروهى از جن در صدد تحقیق از علت قطع اخبار آسمانها از خود بودند صداى تلاوت قرآن محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را شنیدند و گفتند: علت قطع اخبار آسمان از ما همین است ، به سوى قوم خود باز گشتند و آنها را به سوى اسلام دعوت کردند.
3 - بعد از وفات ((ابوطالب )) کار بر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) سخت شده ، به سوى ((طائف )) عزیمت فرمود: تا یارانى پیدا کند، اشراف ((طائف )) شدیدا او را تکذیب کردند، و آنقدر از پشت سر سنگ به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) زدند که خون از پاهاى مبارکش جارى شد، خسته و ناراحت به کنار باغى آمد، و سرانجام غلام صاحبان آن باغ ، که نامش ((عداس )) بود، به حضرت ایمان آورد، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به سوى مکه باز مى گشت ، شبانه به نزدیکى نخلى رسید، مشغول نماز شد و در اینجا بود که گروهى از ((جن )) از اهل ((نصیبین )) یا ((یمن )) از آنجا مى گذشتند صداى تلاوت قرآن حضرت را در نماز صبح شنیدند و ایمان آوردند.
نظیر همین شاءن نزولها را جمعى از مفسران در آغاز سوره جن نیز آورده اند ولى شاءن نزول دیگرى در اینجا آمده که با آنها متفاوت است و آن اینکه از ((عبدالله بن مسعود)) پرسیدند: آیا کسى از شما یاران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در حوادث شب جن خدمت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بود گفت احدى از ما نبود، ما شبى در مکه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را نیافتیم ، و هر چه جستجو کردیم اثرى از او ندیدیم ، از این ترسیدیم که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را کشته باشند، به جستجوى حضرت در دره هاى مکه رفتیم ،
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 102
ناگهان دیدیم از سوى کوه ((حرا)) مى آید، عرض کردیم کجا بودى اى رسول خدا؟ ما سخت نگران شدیم ، و دیشب بدترین شب زندگى ما بود، فرمود دعوت کننده جن به سراغ من آمد، و من رفتم قرآن براى آنها بخوانم .
تفسیر :
ما قرآن عجیبى شنیده ایم !
اکنون با توجه به آنچه گفته شد به تفسیر آیات بر مى گردیم :
در آیه نخست مى فرماید: ((بگو به من وحى شده که جمعى از جن به سخنانم گوش فرا داده اند، و گفته اند ما قرآن عجیبى شنیده ایم )) (قل اوحى الى انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرآنا عجبا).
تعبیر ((اوحى الى )) (به من وحى شده ) نشان مى دهد که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در این ماجرا شخصا افراد جن را مشاهده نکرده ، بلکه از طریق وحى به استماع آنها نسبت به قرآن مجید آگاه شده است .
و در ضمن این آیه به خوبى نشان مى دهد که طایفه جن داراى عقل و شعور و فهم و درک ، و تکلیف و مسؤ ولیت ، و آشنائى به لغت ، و توجه به فرق بین کلام اعجاز آمیز دارند، همچنین خود را موظف به تبلیغ حق مى دانند، و مخاطب خطابهاى قرآن نیز هستند.
این قسمتى از ویژگیهاى این موجود زنده ناپیدا است که تنها از این آیه استفاده مى شود، آنها ویژگیهاى دیگرى نیز دارند که به خواست خدا در پایان همین بحث شرح خواهیم داد.
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 103
آنها حق داشتند که قرآن را سخنى عجیب بشمرند، زیرا هم لحن و آهنگ آن عجیب است ، و هم نفوذ و جاذبه اش ، هم محتوا و تاءثیرش عجیب است و هم آورنده آن که درس نخوانده بود و از امیین برخاست .
کلامى است در ظاهر و باطن عجیب و متفاوت با هر سخن دیگر، و به این ترتیب آنها اعتراف به اعجاز قرآن نمودند.
آنها به دنبال این جمله سخنان دیگرى به قوم خود گفتند که قرآن در آیات بعد در دوازده جمله ، آنها را بیان کرده که هر کدام با ((ان )) شروع شده که نشانه تاءکید است .
نخست مى فرماید: ((آنها گفتند: این قرآن همگان را به راه راست هدایت مى کند، و لذا ما به آن ایمان آورده ایم . و هرگز احدى را شریک پروردگارمان قرار نمى دهیم )) (یهدى الى الرشد فامنا به و لن نشرک بربنا أ حدا).
تعبیر به ((رشد)) تعبیر بسیار گسترده و جامعى است که هر گونه امتیازى را در بر مى گیرد، راهى است صاف بدون پیچ و خم ، روشن و واضح که پویندگان را به سرمنزل سعادت و کمال مى رساند.
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 104
بعد از ابراز ایمان و نفى هر گونه شرک سخنان خود را درباره صفات خدا چنین ادامه دادند: ((و بلند است مقام با عظمت پروردگارمان (از شباهت به مخلوقین ، و از هر گونه عیب و نقص ) و او هرگز براى خود همسر و فرزندى انتخاب نکرده است )) (و انه تعالى جد ربنا ما اتخذ صاحبه و لا ولدا).
((جد)) در لغت معانى زیادى دارد از جمله : ((عظمت ))، ((شدت ))، ((جدیت )) ((بهره و نصیب ))، ((نو شدن )) و مانند آن مى باشد، ولى ریشه اصلى آن ، به طورى که راغب در مفردات آورده ، به معنى ((قطع )) است ، و از آنجا که هر وجود با عظمتى از موجودات دیگر جدا مى شود، این واژه به معنى عظمت آمده است .
همچنین در مورد سایر معانى آن همین تناسب را مى توان در نظر گرفت . و اگر به پدر بزرگ جد گفته مى شود آنهم به واسطه بزرگى مقام یا سن او است .
جمعى از مفسران براى ((جد)) در اینجا معانى محدودترى ذکر کرده اند بعضى آن را به معنى ((صفات ))، و بعضى به معنى ((قدرت )) و بعضى به معنى ((ملک و حکومت )) و بعضى به معنى ((نعمت )) و بعضى به معنى ((نام )) تفسیر کرده اند که همه اینها در معنى عظمت جمع است .
ولى از آنجا که این تعبیر به هر حال معنى معروف ((جد)) که همان پدر بزرگ است تداعى مى کند در بعضى از روایات آمده است که طایفه جن از روى نادانى چنین تعبیر نامناسبى را برگزیدند، یعنى شما هرگز این گونه درباره خداوند تعبیر نکنید.
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 105
این حدیث ممکن است ناظر به مواردى باشد که چنین تداعى وجود دارد. و گرنه قرآن سخنان جن را در این آیات با لحن موافق نقل مى کند و بر آن صحه مى گذارد، به علاوه در بعضى از خطبه هاى ((نهج البلاغه )) نیز این تعبیر به کار رفته است :
چنانکه در خطبه 191 مى خوانیم : الحمد لله الفاشى فى الخلق حمده و الغالب جنده ، و المتعالى جده : ((ستایش مخصوص خداوندى است که حمد و ثنایش همه جا را فرا گرفته ، و لشکرش همه جا پیروز است ، و مجد و عظمتش متعالى است )).
در بعضى از روایات نیز آمده است که ((انس بن مالک )) مى گوید: کان الرجل اذا قرء سوره البقره جد فى اعیننا: ((هنگامى که کسى سوره بقره را یاد مى گرفت و قرائت مى کرد، در نظر ما بزرگ مى نمود)).
به هر حال استعمال این کلمه در معنى مجد و عظمت مطلبى است که هم با متون لغت هماهنگ است و هم با موارد استعمال آن .
قابل توجه اینکه گویندگان جن در اینجا مخصوصا روى این مطلب تکیه مى کنند که خداوند همسر و فرزندى ندارد، و این تعبیر احتمالا اشاره به نفى خرافه اى است که در میان عرب وجود داشت ، مى گفتند: ملائکه دختران خدا هستند از همسرى از جن که خداوند براى خود برگزیده !
همین معنى به عنوان یک احتمال در تفسیر آیه 158 سوره صافات نیز آمده
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 106
است و جعلوا بینه و بین الجنه نسبا: ((آنها میان خداوند و جن خویشاوندى قائل شدند)).
سپس افزودند: ((ما اکنون اعتراف مى کنیم که سفیهان ما سخن ناروا و دور از حق درباره خدا مى گفتند)) (و انه کان یقول سفیهنا على الله شططا).
تعبیر به ((سفیه )) در اینجا ممکن است معنى جنسى و جمعى داشته باشد یعنى سفهاى ما براى خدا همسر و فرزندان قائل بودند، و شبیه و شریکى انتخاب کرده بودند، و از راه حق منحرف شده و سخنى به گزاف مى گفتند.
این احتمال را نیز بسیارى از مفسران داده اند که سفیه در اینجا همان مفهوم فردى را دارد و اشاره به ((ابلیس )) است که بعد از مخالفت فرمان خدا نسبتهاى ناروائى به ساحت مقدس او داد، حتى به دستور پروردگار دائر به سجده بر آدم . رسما اعتراض کرد، و آن را دور از حکمت شمرد، و خود را برتر از آدم پنداشت .
از آنجا که ((ابلیس )) از جن بوده ، مؤ منان جن به این وسیله از او ابراز تنفر مى کنند، و سخن او را گزافه و شطط مى نامند، هر چند ظاهرا عالم و عابد بود، اما عالم بى عمل و عابد خود خواه و منحرف و مغرور، از مصداقهاى روشن ((سفیه )) است .
((شطط)) (بر وزن وسط) به معنى خارج شدن از حد اعتدال و دور افتادن است ، لذا به سخنانى که دور از حق است ، شطط گفته مى شود، و نیز به همین دلیل حاشیه نهرهاى بزرگ که از آب فاصله زیادى دارد و دیواره هایش بلند است ((شط)) نامیده مى شود.
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 107
سپس افزودند: ((ما گمان مى کردیم که انس و جن هرگز، دروغ بر خدا نمى بندند)) (و انا ظننا ان لن تقول الانس و الجن على الله کذبا).
این سخن ممکن است اشاره به تقلید کورکورانه اى باشد که این گروه قبلا از دیگران داشتند، و براى خدا شریک و شبیه و همسر و فرزند قائل بودند مى گویند: اگر ما این مسائل را از دیگران بدون دلیل پذیرفتیم به خاطر خوش باورى بود، هرگز خیال نمى کردیم که انس و جن به خود جراءت دهند که چنین دروغهاى بزرگى به خدا ببندند، ولى اکنون که در مقام تحقیق برآمدیم و حق را دریافتیم و به آن ایمان آوردیم حالا پى به غلط بودن این تقلید ناروا مى بریم ، و به این ترتیب به اشتباه خود و انحراف مشرکان جن اعتراف مى کنیم .