مقدمه این سوره در مکه نازل شده و داراى 28 آیه است تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 97 محتواى سوره ((جن )) این سوره ، چنانکه از نامش پیدا است ، عمدتا درباره خلق ناپیدائى به نام ((جن )) سخن مى گوید، سخن از ایمان آنها به پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم )، و خضوع در برابر قرآن مجید، و ایمان و اعتقاد آنها به معاد، و وجود گروهى مؤ من و کافر در میان آنان و مسائلى از این قبیل است ، این بخش از سوره نوزده آیه از بیست و هشت آیه سوره را در بر مى گیرد، و بسیارى از عقائد خرافى را در زمینه ((جن )) اصلاح مى کند و بر آنها خط بطلان مى کشد.
در بخش دیگرى از این سوره اشاره اى به مساءله توحید و معاد آمده است .
و در آخرین بخش این سوره ، سخن از مساءله علم غیب است که هیچکس از آن آگاهى ندارد جز آنچه خداوند اراده کرده است .
فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمده است : من قرء سوره الجن اعطى بعدد کل جنى و شیطان صدق بمحمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و کذب به عتق رقبه : ((هر کس سوره ((جن )) را بخواند به تعداد هر جن و شیطانى که تصدیق به محمد یا تکذیب او کرده است ثواب آزاد کردن برده اى داده مى شود)).
و در حدیث دیگر از امام صادق (علیه السلام ) آمده است من اکثر قراءه قل اوحى تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 98 لم یصبه فى الحیاه الدنیا شى ء من اعین الجن و لا نفثهم و لا سحرهم ، و لا کیدهم ، و کان مع محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فیقول یا رب لا ارید منه بدلا و لا ابغى عنه حولا: ((هر کس بسیار سوره جن را بخواند هرگز در زندگى دنیا چشم زخم جن و جادو و سحر و مکر آنها به او نمى رسد، و با محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) همراه خواهد بود، و مى گوید: ((پروردگارا!
من کسى را به جاى او نمى خواهم ، و هرگز از او به دیگرى متمایل نمى شوم )).
البته این تلاوت مقدمه اى است بر آگاهى از محتواى سوره ، و سپس به کار بستن آن .
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 99 آیه 1 - 6 آیه و ترجمه بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قُلْ أُوحِىَ إِلىَّ أَنَّهُ استَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الجِْنِّ فَقَالُوا إِنَّا سمِعْنَا قُرْءَاناً عجَباً(1) یهْدِى إِلى الرُّشدِ فَئَامَنَّا بِهِ وَ لَن نُّشرِک بِرَبِّنَا أَحَداً(2) وَ أَنَّهُ تَعَلى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتخَذَ صحِبَه ً وَ لا وَلَداً(3) وَ أَنَّهُ کانَ یَقُولُ سفِیهُنَا عَلى اللَّهِ شططاً(4) وَ أَنَّا ظنَنَّا أَن لَّن تَقُولَ الانس وَ الجِْنُّ عَلى اللَّهِ کَذِباً(5) وَ أَنَّهُ کانَ رِجَالٌ مِّنَ الانسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الجِْنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً(6) تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 100 ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشایشگر 1 - بگو به من وحى شده است که جمعى از ((جن )) به سخنانم گوش فرا داده اند، سپس گفته اند: ما قرآن عجیبى شنیده ایم !
2 - که به راه راست هدایت مى کند، لذا ما به آن ایمان آورده ایم ، و هرگز احدى را شریک پروردگارمان قرار نمى دهیم .
3 - و اینکه بلند است مقام با عظمت پروردگار ما، و او هرگز براى خود همسر و فرزندى انتخاب نکرده است .
4 - و اینکه سفیهان ما درباره خداوند سخنان ناروا مى گفتند.
5 - و اینکه ما گمان مى کردیم که انس و جن هرگز دروغ بر خدا نمى بندند.
6 - و اینکه مردانى از بشر به مردانى از جن پناه مى بردند، و آنها سبب افزایش گمراهى و طغیانشان مى شدند.
شان نزول : در تفسیر آیات 29 تا 32 سوره احقاف شاءن نزولهائى آمده بود که با مطالب سوره مورد بحث (سوره جن ) کاملا هماهنگ است ، و نشان مى دهد که هر دو مربوط به یک حادثه است ، شاءن نزولها بطور فشرده چنین است : 1 - پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از مکه به سوى بازار ((عکاظ)) در ((طائف )) آمد، تا مردم را در آن مرکز اجتماع بزرگ به سوى اسلام دعوت کند، اما کسى به دعوت او پاسخ مثبت نگفت ، در باز گشت به محلى رسید که آن را وادى ((جن )) مى گفتند شب را در آنجا ماند و تلاوت آیات قرآن مى فرمود، گروهى از جن شنیدند و ایمان آوردند، و براى تبلیغ به سوى قوم خود بازگشتند.
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 101 2 - ((ابن عباس )) مى گوید ((پیامبر)) (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مشغول نماز صبح بود، و در آن تلاوت قرآن مى کرد، گروهى از جن در صدد تحقیق از علت قطع اخبار آسمانها از خود بودند صداى تلاوت قرآن محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را شنیدند و گفتند: علت قطع اخبار آسمان از ما همین است ، به سوى قوم خود باز گشتند و آنها را به سوى اسلام دعوت کردند.
3 - بعد از وفات ((ابوطالب )) کار بر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) سخت شده ، به سوى ((طائف )) عزیمت فرمود: تا یارانى پیدا کند، اشراف ((طائف )) شدیدا او را تکذیب کردند، و آنقدر از پشت سر سنگ به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) زدند که خون از پاهاى مبارکش جارى شد، خسته و ناراحت به کنار باغى آمد، و سرانجام غلام صاحبان آن باغ ، که نامش ((عداس )) بود، به حضرت ایمان آورد، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به سوى مکه باز مى گشت ، شبانه به نزدیکى نخلى رسید، مشغول نماز شد و در اینجا بود که گروهى از ((جن )) از اهل ((نصیبین )) یا ((یمن )) از آنجا مى گذشتند صداى تلاوت قرآن حضرت را در نماز صبح شنیدند و ایمان آوردند.
نظیر همین شاءن نزولها را جمعى از مفسران در آغاز سوره جن نیز آورده اند ولى شاءن نزول دیگرى در اینجا آمده که با آنها متفاوت است و آن اینکه از ((عبدالله بن مسعود)) پرسیدند: آیا کسى از شما یاران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در حوادث شب جن خدمت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بود گفت احدى از ما نبود، ما شبى در مکه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را نیافتیم ، و هر چه جستجو کردیم اثرى از او ندیدیم ، از این ترسیدیم که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را کشته باشند، به جستجوى حضرت در دره هاى مکه رفتیم ، تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 102 ناگهان دیدیم از سوى کوه ((حرا)) مى آید، عرض کردیم کجا بودى اى رسول خدا؟
ما سخت نگران شدیم ، و دیشب بدترین شب زندگى ما بود، فرمود دعوت کننده جن به سراغ من آمد، و من رفتم قرآن براى آنها بخوانم .
تفسیر : ما قرآن عجیبى شنیده ایم !
اکنون با توجه به آنچه گفته شد به تفسیر آیات بر مى گردیم : در آیه نخست مى فرماید: ((بگو به من وحى شده که جمعى از جن به سخنانم گوش فرا داده اند، و گفته اند ما قرآن عجیبى شنیده ایم )) (قل اوحى الى انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرآنا عجبا).
تعبیر ((اوحى الى )) (به من وحى شده ) نشان مى دهد که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در این ماجرا شخصا افراد جن را مشاهده نکرده ، بلکه از طریق وحى به استماع آنها نسبت به قرآن مجید آگاه شده است .
و در ضمن این آیه به خوبى نشان مى دهد که طایفه جن داراى عقل و شعور و فهم و درک ، و تکلیف و مسؤ ولیت ، و آشنائى به لغت ، و توجه به فرق بین کلام اعجاز آمیز دارند، همچنین خود را موظف به تبلیغ حق مى دانند، و مخاطب خطابهاى قرآن نیز هستند.
این قسمتى از ویژگیهاى این موجود زنده ناپیدا است که تنها از این آیه استفاده مى شود، آنها ویژگیهاى دیگرى نیز دارند که به خواست خدا در پایان همین بحث شرح خواهیم داد.
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 103 آنها حق داشتند که قرآن را سخنى عجیب بشمرند، زیرا هم لحن و آهنگ آن عجیب است ، و هم نفوذ و جاذبه اش ، هم محتوا و تاءثیرش عجیب است و هم آورنده آن که درس نخوانده بود و از امیین برخاست .
کلامى است در ظاهر و باطن عجیب و متفاوت با هر سخن دیگر، و به این ترتیب آنها اعتراف به اعجاز قرآن نمودند.
آنها به دنبال این جمله سخنان دیگرى به قوم خود گفتند که قرآن در آیات بعد در دوازده جمله ، آنها را بیان کرده که هر کدام با ((ان )) شروع شده که نشانه تاءکید است .
نخست مى فرماید: ((آنها گفتند: این قرآن همگان را به راه راست هدایت مى کند، و لذا ما به آن ایمان آورده ایم .
و هرگز احدى را شریک پروردگارمان قرار نمى دهیم )) (یهدى الى الرشد فامنا به و لن نشرک بربنا أ حدا).
تعبیر به ((رشد)) تعبیر بسیار گسترده و جامعى است که هر گونه امتیازى را در بر مى گیرد، راهى است صاف بدون پیچ و خم ، روشن و واضح که پویندگان را به سرمنزل سعادت و کمال مى رساند.
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 104 بعد از ابراز ایمان و نفى هر گونه شرک سخنان خود را درباره صفات خدا چنین ادامه دادند: ((و بلند است مقام با عظمت پروردگارمان (از شباهت به مخلوقین ، و از هر گونه عیب و نقص ) و او هرگز براى خود همسر و فرزندى انتخاب نکرده است )) (و انه تعالى جد ربنا ما اتخذ صاحبه و لا ولدا).
((جد)) در لغت معانى زیادى دارد از جمله : ((عظمت ))، ((شدت ))، ((جدیت )) ((بهره و نصیب ))، ((نو شدن )) و مانند آن مى باشد، ولى ریشه اصلى آن ، به طورى که راغب در مفردات آورده ، به معنى ((قطع )) است ، و از آنجا که هر وجود با عظمتى از موجودات دیگر جدا مى شود، این واژه به معنى عظمت آمده است .
همچنین در مورد سایر معانى آن همین تناسب را مى توان در نظر گرفت .
و اگر به پدر بزرگ جد گفته مى شود آنهم به واسطه بزرگى مقام یا سن او است .
جمعى از مفسران براى ((جد)) در اینجا معانى محدودترى ذکر کرده اند بعضى آن را به معنى ((صفات ))، و بعضى به معنى ((قدرت )) و بعضى به معنى ((ملک و حکومت )) و بعضى به معنى ((نعمت )) و بعضى به معنى ((نام )) تفسیر کرده اند که همه اینها در معنى عظمت جمع است .
ولى از آنجا که این تعبیر به هر حال معنى معروف ((جد)) که همان پدر بزرگ است تداعى مى کند در بعضى از روایات آمده است که طایفه جن از روى نادانى چنین تعبیر نامناسبى را برگزیدند، یعنى شما هرگز این گونه درباره خداوند تعبیر نکنید.
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 105 این حدیث ممکن است ناظر به مواردى باشد که چنین تداعى وجود دارد.
و گرنه قرآن سخنان جن را در این آیات با لحن موافق نقل مى کند و بر آن صحه مى گذارد، به علاوه در بعضى از خطبه هاى ((نهج البلاغه )) نیز این تعبیر به کار رفته است : چنانکه در خطبه 191 مى خوانیم : الحمد لله الفاشى فى الخلق حمده و الغالب جنده ، و المتعالى جده : ((ستایش مخصوص خداوندى است که حمد و ثنایش همه جا را فرا گرفته ، و لشکرش همه جا پیروز است ، و مجد و عظمتش متعالى است )).
در بعضى از روایات نیز آمده است که ((انس بن مالک )) مى گوید: کان الرجل اذا قرء سوره البقره جد فى اعیننا: ((هنگامى که کسى سوره بقره را یاد مى گرفت و قرائت مى کرد، در نظر ما بزرگ مى نمود)).
به هر حال استعمال این کلمه در معنى مجد و عظمت مطلبى است که هم با متون لغت هماهنگ است و هم با موارد استعمال آن .
قابل توجه اینکه گویندگان جن در اینجا مخصوصا روى این مطلب تکیه مى کنند که خداوند همسر و فرزندى ندارد، و این تعبیر احتمالا اشاره به نفى خرافه اى است که در میان عرب وجود داشت ، مى گفتند: ملائکه دختران خدا هستند از همسرى از جن که خداوند براى خود برگزیده !
همین معنى به عنوان یک احتمال در تفسیر آیه 158 سوره صافات نیز آمده تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 106 است و جعلوا بینه و بین الجنه نسبا: ((آنها میان خداوند و جن خویشاوندى قائل شدند)).
سپس افزودند: ((ما اکنون اعتراف مى کنیم که سفیهان ما سخن ناروا و دور از حق درباره خدا مى گفتند)) (و انه کان یقول سفیهنا على الله شططا).
تعبیر به ((سفیه )) در اینجا ممکن است معنى جنسى و جمعى داشته باشد یعنى سفهاى ما براى خدا همسر و فرزندان قائل بودند، و شبیه و شریکى انتخاب کرده بودند، و از راه حق منحرف شده و سخنى به گزاف مى گفتند.
این احتمال را نیز بسیارى از مفسران داده اند که سفیه در اینجا همان مفهوم فردى را دارد و اشاره به ((ابلیس )) است که بعد از مخالفت فرمان خدا نسبتهاى ناروائى به ساحت مقدس او داد، حتى به دستور پروردگار دائر به سجده بر آدم .
رسما اعتراض کرد، و آن را دور از حکمت شمرد، و خود را برتر از آدم پنداشت .
از آنجا که ((ابلیس )) از جن بوده ، مؤ منان جن به این وسیله از او ابراز تنفر مى کنند، و سخن او را گزافه و شطط مى نامند، هر چند ظاهرا عالم و عابد بود، اما عالم بى عمل و عابد خود خواه و منحرف و مغرور، از مصداقهاى روشن ((سفیه )) است .
((شطط)) (بر وزن وسط) به معنى خارج شدن از حد اعتدال و دور افتادن است ، لذا به سخنانى که دور از حق است ، شطط گفته مى شود، و نیز به همین دلیل حاشیه نهرهاى بزرگ که از آب فاصله زیادى دارد و دیواره هایش بلند است ((شط)) نامیده مى شود.
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 107 سپس افزودند: ((ما گمان مى کردیم که انس و جن هرگز، دروغ بر خدا نمى بندند)) (و انا ظننا ان لن تقول الانس و الجن على الله کذبا).
این سخن ممکن است اشاره به تقلید کورکورانه اى باشد که این گروه قبلا از دیگران داشتند، و براى خدا شریک و شبیه و همسر و فرزند قائل بودند مى گویند: اگر ما این مسائل را از دیگران بدون دلیل پذیرفتیم به خاطر خوش باورى بود، هرگز خیال نمى کردیم که انس و جن به خود جراءت دهند که چنین دروغهاى بزرگى به خدا ببندند، ولى اکنون که در مقام تحقیق برآمدیم و حق را دریافتیم و به آن ایمان آوردیم حالا پى به غلط بودن این تقلید ناروا مى بریم ، و به این ترتیب به اشتباه خود و انحراف مشرکان جن اعتراف مى کنیم .
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 95 َسوره جن مقدمه این سوره در مکه نازل شده و داراى 28 آیه است تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 97 محتواى سوره ((جن )) این سوره ، چنانکه از نامش پیدا است ، عمدتا درباره خلق ناپیدائى به نام ((جن )) سخن مى گوید، سخن از ایمان آنها به پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم )، و خضوع در برابر قرآن مجید، و ایمان و اعتقاد آنها به معاد، و وجود گروهى مؤ من و کافر در میان آنان و مسائلى از این قبیل است ، این بخش از سوره نوزده آیه از بیست و هشت آیه سوره را در بر مى گیرد، و بسیارى از عقائد خرافى را در زمینه ((جن )) اصلاح مى کند و بر آنها خط بطلان مى کشد.
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 99 آیه 1 - 6 آیه و ترجمه بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قُلْ أُوحِىَ إِلىَّ أَنَّهُ استَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الجِْنِّ فَقَالُوا إِنَّا سمِعْنَا قُرْءَاناً عجَباً(1) یهْدِى إِلى الرُّشدِ فَئَامَنَّا بِهِ وَ لَن نُّشرِک بِرَبِّنَا أَحَداً(2) وَ أَنَّهُ تَعَلى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتخَذَ صحِبَهً وَ لا وَلَداً(3) وَ أَنَّهُ کانَ یَقُولُ سفِیهُنَا عَلى اللَّهِ شططاً(4) وَ أَنَّا ظنَنَّا أَن لَّن تَقُولَ الانس وَ الجِْنُّ عَلى اللَّهِ کَذِباً(5) وَ أَنَّهُ کانَ رِجَالٌ مِّنَ الانسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الجِْنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً(6) تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 100 بنام خداوند بخشنده بخشایشگر 1 - بگو به من وحى شده است که جمعى از ((جن )) به سخنانم گوش فرا داده اند، سپس گفته اند: ما قرآن عجیبى شنیده ایم !
در تفسیر آیات 29 تا 32 سوره احقاف شاءن نزولهائى آمده بود که با مطالب سوره مورد بحث (سوره جن ) کاملا هماهنگ است ، و نشان مى دهد که هر دو مربوط به یک حادثه است ، شاءن نزولها بطور فشرده چنین است : 1 - پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از مکه به سوى بازار ((عکاظ)) در ((طائف )) آمد، تا مردم را در آن مرکز اجتماع بزرگ به سوى اسلام دعوت کند، اما کسى به دعوت او پاسخ مثبت نگفت ، در باز گشت به محلى رسید که آن را وادى ((جن )) مى گفتند شب را در آنجا ماند و تلاوت آیات قرآن مى فرمود، گروهى از جن شنیدند و ایمان آوردند، و براى تبلیغ به سوى قوم خود بازگشتند.
ما قرآن عجیبى شنیده ایم !
سپس افزودند: یکى دیگر از انحرافات جن و انس این بود که ((مردانى از انسانها به مردانى از جن پناه مى بردند، و آنها سبب افزایش گمراهى و گناه و طغیانشان مى شدند)) (و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقا).
((رهق )) (بر وزن شفق ) در اصل به معنى پوشاندن چیزى با قهر و غلبه است ، و از آنجا که ((گمراهى )) و ((گناه )) و ((طغیان )) و ((ترس )) بر قلب و روح آدمى مسلط مى شود و آن را مى پوشاند، به این معانى تفسیر شده است .
جمعى از مفسران این جمله را اشاره به خرافه دیگرى دانسته اند که در عصر جاهلیت وجود داشت ، و آن اینکه : وقتى بعضى از قافله هاى عرب ، شب هنگام تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 108 به دره اى وارد مى شدند مى گفتند: اعوذ بعزیز هذا الوادى من شر سفهاء قومه !: ((به بزرگ و رئیس این سرزمین از شر سفیهان قومش پناه مى بریم )) و عقیده داشتند با گفتن این سخن ، بزرگ جنیان آنها را از شر سفیهان جن حفظ مى کند!.
و از آنجا که خرافات ، منشاء افزایش انحطاط فکرى و ترس و گمراهى مى گردد در آخر آیه ، جمله ((فزادوهم رهقا)) آمده است .
ضمنا از این آیه استفاده مى شود که طایفه جن نیز، مرد و زن دارند زیرا در آن تعبیر به ((رجال من الجن )) شده است .
اما به هر حال مفهوم آیه ، مفهوم وسیعى است که شامل هر گونه پناه بردن افرادى از انسانها به جن را شامل مى شود و خرافه بالا یک مصداق از آن است ، چه اینکه مى دانیم در میان عرب کاهنان زیادى وجود داشتند که معتقد بودند به وسیله طایفه ((جن )) بسیارى از مشکلات را حل مى کنند و از آینده خبر مى دهند.
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 109 آیه 7 -10 آیه و ترجمه وَ أَنهُمْ ظنُّوا کَمَا ظنَنتُمْ أَن لَّن یَبْعَث اللَّهُ أَحَداً(7) وَ أَنَّا لَمَسنَا السمَاءَ فَوَجَدْنَهَا مُلِئَت حَرَساً شدِیداً وَ شهُباً(8) وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنهَا مَقَعِدَ لِلسمْع فَمَن یَستَمِع الاَنَ یجِدْ لَهُ شهَاباً رَّصداً(9) وَ أَنَّا لا نَدْرِى أَ شرُّ أُرِیدَ بِمَن فى الاَرْضِ أَمْ أَرَادَ بهِمْ رَبهُمْ رَشداً(10) 7 - و اینکه آنها گمان کردند همانگونه که شما گمان مى کردید که خداوند هرگز کسى را (به نبوت ) مبعوث نمى کند.
8 - و اینکه ما آسمان را جستجو کردیم ، و همه را پر از محافظان قوى و تیرهاى شهب یافتیم !
9 - و اینکه ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها مى نشستیم .
اما اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند شهابى را در کمین خود مى یابد!
10 - و اینکه (با این اوضاع و احوال ) ما نمى دانیم آیا اراده شرى درباره اهل زمین شده یا پروردگارشان اراده کرده است آنها هدایت کند.
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 110 ما قبلا استراق سمع مى کردیم اما ...
این آیات همچنان ادامه سخنان مؤ منان جن است که به هنگام تبلیغ قوم خود بیان داشتند، و از طرق مختلف آنها را به سوى اسلام و قرآن دعوت نمودند، نخست مى گویند: ((و گروهى از انسانها مانند شما گمان مى کردند خداوند هیچ انسانى را (بعد از موسى و مسیح ) به نبوت مبعوث نمى کند)) (و انهم ظنوا کما ظننتم ان لن یبعث الله احدا).
لذا به انکار قرآن ، و تکذیب نبوت پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) برخاستند، ولى ما هنگامى که با دقت به آیات این کتاب آسمانى گوش فرا دادیم حقانیت آن را به روشنى درک کردیم ، مبادا شما هم مانند مشرکان انسانها راه کفر پیش گیرید و به سرنوشت آنها گرفتار شوید.
این تعبیر هشدارى است به مشرکان که بدانند وقتى جن ، منطقش این است و داوریش چنین ، بیدار شوند و به دامن قرآن و پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) چنگ زنند.
بعضى احتمال داده اند که جمله ((ان لن یبعث الله احدا)) اشاره به انکار معاد است نه انکار بعثت پیامبران ، و نیز بعضى گفته اند که این آیه و آیه قبل به طور کلى از کلام خدا است ، نه از مؤ منان جن ، و به صورت جمله هاى معترضه در وسط سخنان آنها قرار گرفته ، و مخاطب در آن مشرکان عربند.
مطابق این تفسیر، مفهوم آیه چنین مى شود که اى مشرکان عرب ، جنیان نیز مثل شما چنین پنداشتند که خدا نیز هیچ رسولى را مبعوث نمى کند، اما بعد از شنیدن قرآن به اشتباه خود پى بردند، وقت آن رسیده که شما نیز بیدار شوید.
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 111 ولى این تفسیر بسیار بعید به نظر مى رسد، بلکه ظاهر این است که این سخنان ادامه گفتار مؤ منان جن ، و مخاطب در آن ((کافران جن )) مى باشند.
سپس مؤ منان جن ، به یکى از نشانه هاى صدق گفتار خود که در جهان طبیعت براى همه جنیان قابل درک است اشاره کرده ، مى گویند: ((ما آسمانها را جستجو کردیم و همه را پر از نگهبانان و محافظان قوى و تیرهاى شهب یافتیم )) (و انا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرسا شدیدا و شهبا) (1 و 2)، ((ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها مى نشستیم ، و اخبارى از آن را دریافت مى داشتیم و به اطلاع دوستان خود مى رساندیم ولى الان چنان است که هر کس بخواهد استراق سمع کند شهابى را در کمین خود مى یابد که او را هدف قرار مى دهد))!
(و انا کنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن یستمع الان یجد له شهابا رصدا).
آیا این وضع تازه دلیل ، بر این حقیقت نیست که با ظهور این پیامبر و نزول کتاب آسمانى او دگرگونى عظیمى در جهان رخ داده است ؟
چرا شما قبلا قدرت بر استراق سمع داشتید، و الان احدى توانائى بر این کار ندارد؟!
آیا مفهوم وضع جدید این نیست که دوران شیطنت و کهانت و فریب پایان گرفته ، و شب تاریک جهل به پایان رسیده و آفتاب عالمتاب وحى و نبوت طلوع کرده است ؟!
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 112 ((شهاب )) در اصل به معنى شعله اى است که از آتش زبانه مى کشد، و به شعله هاى آتشینى که در آسمان به صورت خط ممتد ظاهر مى شود نیز شهاب مى گویند طبق تحقیقات دانشمندان امروز آنها قطعه سنگهاى کوچکى هستند که در فضاى بیرون از کره زمین در حرکتند، هنگامى که به زمین نزدیک شوند تحت تاءثیر جاذبه آن قرار گرفته ، و به سرعت به طرف زمین سقوط مى کنند، هنگامى که وارد جو، یعنى قشر هواى فشرده محیط به زمین ، شوند به خاطر بر خورد شدید با آن ، داغ و آتشین و به صورت شعله سوزانى در مى آیند، و سرانجام خاکستر آنها بر زمین مى نشیند.
در آیات قرآن مجید کرارا این مساءله مطرح شده که ((شهابها)) تیرهائى است که به سوى شیاطین که قصد استراق سمع در آسمانها دارند پرتاب مى شود.
در اینکه منظور از استراق سمع چیست ؟
و چگونه جن و شیاطین به وسیله شهابها از صحنه آسمان رانده مى شوند؟
بحثهاى مشروحى ذیل آیه 18 سوره ((حجر)) (جلد 11 صفحه 40 به بعد) و ذیل آیه 10 سوره صافات (جلد 19 صفحه 15 به بعد) آورده ایم .
به هر حال واژه ((رصد)) (بر وزن حسد) به معنى آمادگى براى انتظار چیزى است که در فارسى از آن تعبیر ((به کمین کردن )) مى شود، این واژه گاه به معنى اسم فاعل یعنى کسى یا چیزى که در کمین نشسته نیز آمده است ، و در آیات فوق به همین معنى به کار رفته .
سپس افزودند با این اوضاع و احوال ما نمى دانیم آیا این ممنوعیت از استراق سمع دلیل بر این است که اراده شرى براى مردم روى زمین شده ، یا خداوند مى خواهد از این طریق آنها را هدایت فرماید؟!
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 113 (و انا لا ندرى اشرارید بمن فى الارض ام اراد بهم ربهم رشدا).
و به تعبیر دیگر ما نمى دانیم آیا این امر مقدمه نزول عذاب و بلا از سوى خدا است یا مقدمه هدایت آنها؟
ولى مؤ منان جن قاعدتا باید فهمیده باشند که ممنوعیت از استراق سمع که با ظهور پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مقارن بوده ، مقدمه هدایت انسانها، و بر چیده شدن دستگاه کهانت و خرافات دیگرى مانند آن است ، و این چیزى جز اعلام پایان یک دوره تاریک ، و آغاز دورانى نورانى نمى تواند باشد.
اما از آنجا که جن به مساءله استراق سمع دلبستگى خاصى داشت هنوز نمى توانست باور کند که این محرومیت یک نوع خیر و برکت است ، و گرنه روشن است که کاهنان در عصر جاهلیت با اتکاء به همین مساءله استراق سمع سهم بزرگى در گمراه ساختن مردم داشتند.
قابل توجه این که آنها در این جمله هدایت را به خدا نسبت مى دهند، ولى شر را به صورت فعل مجهول بدون نسبت به خدا ذکر مى کنند، اشاره به اینکه آنچه از سوى خدا مى رسد خیر و هدایت است ، و شر و فساد از خود مردم و سوء استفاده آنها از نعمتهاى الهى و مواهب آفرینش ناشى مى شود.
گر چه مى بایست در مقابل ((شر))، واژه ((خیر)) ذکر شود، ولى از آنجا که واژه ((خیر)) در اینجا به معنى ((هدایت )) بوده روى همین مصداق تکیه شده است .
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 114 آیه 11 - 15 آیه و ترجمه وَ أَنَّا مِنَّا الصلِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذَلِک کُنَّا طرَائقَ قِدَداً(11) وَ أَنَّا ظنَنَّا أَن لَّن نُّعجِزَ اللَّهَ فى الاَرْضِ وَ لَن نُّعْجِزَهُ هَرَباً(12) وَ أَنَّا لَمَّا سمِعْنَا الهُْدَى ءَامَنَّا بِهِ فَمَن یُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلا یخَاف بخْساً وَ لا رَهَقاً(13) وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسلِمُونَ وَ مِنَّا الْقَسِطونَ فَمَنْ أَسلَمَ فَأُولَئک تحَرَّوْا رَشداً(14) وَ أَمَّا الْقَسِطونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطباً(15) 11 - و اینکه در میان ما افرادى صالح و افرادى غیر صالحند، و ما گروههاى متفاوتى هستیم .
12 - و اینکه ما یقین داریم هرگز نمى توانیم بر اراده خداوند در زمین غالب شویم ، و نمى توانیم از پنجه قدرت او فرار کنیم .
13 - و اینکه ما هنگامى که هدایت قرآن را شنیدیم به آن ایمان آوردیم ، و هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد نه از نقصان مى ترسند و نه از ظلم .
14 - و اینکه گروهى از ما مسلمانان ، و گروهى ظالمند، هر کس اسلام را اختیار کند راه راست را برگزیده .
15 - و اما ظالمان آتشگیره دوزخند!
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 115 ما حق را شنیدیم و تسلیم شدیم این آیات همچنان ادامه گفتار مؤ منان جن به هنگام تبلیغ قوم گمراه خویش است ، در نخستین آیه از زبان آنها مى گوید: در میان ما افراد صالح و افراد غیر صالحى وجود دارد و ما گروههاى مختلف و متفاوتى هستیم (و انا منا الصالحون و منا دون ذلک کنا طرائق قددا).
این جمله را احتمالا به این منظور گفتند که مبادا وجود ((ابلیس )) در میان طایفه جن ، این توهم را براى عده اى از آنها به وجود آورد که طبیعت جن بر شر و فساد و شیطنت است ، و هرگز نور هدایت به قلب او نمى تابد.
مؤ منان جن با این سخن روشن مى سازند که اصل اختیار و آزادى اراده بر آنها نیز حاکم است .
و افرادى صالح و غیر صالح هر دو وجود دارند، بنابراین زمینه هاى هدایت در وجود آنها فراهم مى باشد، و اصولا یکى از عوامل تاءثیر تبلیغ ، شخصیت دادن به طرف مقابل ، و توجه دادن او به وجود زمینه هاى هدایت و کمال است .
این احتمال نیز وجود دارد که مؤ منان جن براى تبرئه آنها از موضوع سوء استفاده از مساءله استراق سمع ، این سخن را گفته باشند، یعنى : گر چه بعضى از ما اخبارى را که از طریق استراق سمع به دست مى آوردند در اختیار انسانهاى شرور مى گذاردند تا مایه گمراهى مردم شوند، ولى همه طایفه جن چنین نبودند.
این آیه در ضمن ذهنیات ما انسانها را درباره جن نیز اصلاح مى کند، زیرا در تصور بسیارى از مردم واژه ((جن )) با نوعى ((شیطنت )) و فساد و گمراهى و انحراف ، همراه است ، این آیه مى گوید آنها نیز گروههاى مختلفى دارند، صالح و غیر صالح .
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 116 واژه ((قدد)) (بر وزن پسر) جمع ((قد)) (بر وزن ضد) به معنى ((بریده شده )) است ، و به گروههاى مختلف ، به خاطر اینکه قطعه هاى جدا از هم هستند، نیز اطلاق مى شود.
مؤ منان جن در ادامه سخنان خود به دیگران هشدار مى دهند و مى گویند ((ما یقین داریم که هرگز نمى توانیم بر اراده خداوند در زمین غالب شویم و نمى توانیم از پنجه قدرت او فرار کنیم )) (و انا ظننا ان لن نعجز الله فى الارض و لن نعجزه هربا).
بنابراین اگر تصور کنید مى توانید از کیفر و مجازات خدا با فرار کردن به گوشه اى از زمین یا نقطه اى از آسمانها نجات یابید، سخت در اشتباهید.
به این ترتیب جمله اول اشاره به فرار کردن از پنجه قدرت خداوند در زمین ، و جمله دوم اشاره به فرار کردن مطلق ، اعم از زمین و آسمان است .
این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که اولى اشاره به این است که نمى توان بر خداوند غالب شد، و دومى اشاره به این است که نمى توان از پنجه عدالت او گریخت ، بنابراین وقتى نه راه غلبه وجود دارد و نه راه گریز، چاره اى جز تسلیم فرمان عدالت او نیست .
مؤ منان جن در ادامه کلام خود مى افزایند: ((ما هنگامى که هدایت قرآن را شنیدیم به آن ایمان آوردیم )) (و انا لما سمعنا الهدى آمنا به ).
و اگر شما را به هدایت قرآن فرا مى خوانیم ، قبلا خودمان به این برنامه تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 117 عمل کرده ایم ، بنابراین دیگران را به چیزى دعوت نمى کنیم که خود آن را ترک گفته باشیم .
سپس نتیجه ایمان را در یک جمله کوتاه بیان کرده مى گویند: هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد، نه از نقصانى مى ترسد و نه از ظلم (فمن یؤ من بربه فلا یخاف بخسا و لا رهقا).
((بخس )) (بر وزن شخص ) به معنى ((نقصان از طریق ظلم و ستم )) است ، و ((رهق )) (بر وزن شفق ) چنانکه قبلا هم اشاره کرده ایم به معنى ((پوشانیدن چیزى به زور)) است .
بعضى فرق میان این دو تعبیر را چنین گفته اند که : ((بخس )) اشاره به این است که چیزى از ((حسنات )) آنها کاسته نمى شود و ((رهق )) اشاره به آن است که چیزى بر ((سیئات )) آنها افزوده نخواهد شد.
بعضى نیز ((بخس )) را ناظر به کمبود ((حسنات ))، و ((رهق )) را به ((تکالیف شاق )) دانسته اند.
به هر حال منظور این است : مؤ منان هر کار کوچک و بزرگى را انجام دهند، اجر و پاداش آن را بى کم و کاست دریافت مى نمایند.
درست است که عدالت پروردگار منحصر به مؤ منان نیست ، ولى چون غیر مؤ منان عمل صالحى ندارند سخنى از اجر آنان به میان نیامده .
و در آیه بعد براى توضیح بیشتر پیرامون سرنوشت مؤ منان و کافران مى گویند: ((ما از طریق هدایت قرآن مى دانیم گروهى از ما مسلم و گروهى ظالم و بیدادگرند)) (و انا منا المسلمون و منا القاسطون ).
تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 118 ((اما آنها که اسلام را، اختیار کنند، راه راست را برگزیده ، و به سوى هدایت و ثواب الهى گام بر داشته اند)) (فمن اسلم فاولئک تحروا رشدا) ((و اما ظالمان ، آتشگیره دوزخند)) (و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا).
قابل توجه اینکه در این آیات ، مسلم در مقابل ظالم قرار گرفته ، اشاره به اینکه چیزى که انسان را از ظلم باز مى دارد، همان ایمان است ، و گرنه یک فرد بى ایمان به هر حال آلوده ظلم و ستم خواهد شد، و در ضمن نشان مى دهد که مؤ من واقعى کسى است که هرگز آلوده به ظلم و ستمى نشود چنانکه در حدیثى از پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى خوانیم المؤ من من آمنه الناس على انفسهم و اموالهم : ((مؤ من کسى است که مردم بر جان و مال خود از ناحیه او در امان باشند)).
و در حدیث دیگرى از همان حضرت (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمده است : المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده : ((مسلمان کسى است که مسلمانان از دست و زبان او آسوده باشند)).
تعبیر به ((تحروا رشدا)) نشان مى دهد که مؤ منان از روى توجه و قصد تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 119 و تحقیق به سراغ هدایت مى روند، نه چشم بسته و کورکورانه ، و بالاترین پاداش آنها نیز همان نیل به حقیقت است که در سایه آن به همه نعمتهاى الهى نائل مى شوند، در حالى که بدترین بدبختى ستمکاران آن است که هیزم دوزخند، یعنى آتش از درون وجودشان زبانه مى کشد!