سوره مبارکه طور آیه24
وَ یَطوف عَلَیهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ کَأَنهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّکْنُونٌ(24)
ترجمه:
و پیوسته در گرد آنها نوجوانانى براى خدمت آنان گردش مى کنند که همچون مرواریدهاى در صدفند!
تفسیر:
نمونه:
سپس به چهارمین نعمت که نعمت وجود خدمتگذاران بهشتى است پرداخته مى گوید: (( پیوسته گرداگرد آنها نوجوانانى براى خدمت آنان گردش مى کنند که همچون مرواریدهاى در صدفند )) و یطوف علیهم غلمان لهم کانهم لؤلؤ مکنون.
مروارید در درون صدف به قدرى تازه و شفاف و زیبا است که حد ندارد هر چند در بیرون صدف نیز قسمت زیادى از زیبائى خود را حفظ مى کند ولى گرد و غبار هوا و آلودگى دست ها هر چه باشد از صفاى آن مى کاهد، خدمتگذاران بهشتى آنقدر زیبا و سفید چهره و باصفا هستند که گوئى مروارید هائى در صدفند!
تعبیر به یطوف علیهم ((بر آنها طواف مى کنند)) اشاره به آمادگى دائمى آنها براى خدمت است .
گرچه در بهشت نیازى به خدمتکار نیست ، و هر چه بخواهند در اختیار آنها قرار مى گیرد، ولى این خود احترام و اکرام بیشترى براى بهشتیان است .
در حدیثى آمده است که از رسول اکرم (صلى اللّه علیه و آله ) سؤال کردند اگر خدمتگذار همچون مروارید در صدف باشد، مخدوم ( یعنى مؤمنان بهشتى ) چگونه اند، فرمود: (( و الذى نفسى بیده فضل المخدوم على الخادم کفضل القمر لیله البدر على سائر الکواکب )) برترى مخدوم بر خدمتگذار در آنجا همچون برترى ماه در شب چهارده بر سایر کواکب است .
تعبیر به (( لهم )) نشان مى دهد که هر یک از مؤمنان خدمتگذارانى مخصوص به خود دارد. و از آنجا که بهشت جاى غم و اندوه نیست آن خدمتگذاران نیز از خدمت مؤمنان نهایت لذت را مى برند.
المیزان:
مراد از طواف کردن غلمان در پیرامون بهشتیان آمد و شد آنان براى خدمت است . بعضى از مفسرین گفته اند: اینکه بطور نکره فرمود: غلمان لهم ( غلمانى که دارند ) و نفرمود غلمانهم ( غلمانشان ) ، براى این است که شنونده توهم نکند مراد از آن غلمان همان خدمتکارانى هستند که در دنیا داشتند ، و بفهماند که غلمان نیز مانند حور از مخلوقات بهشتیند ، که از شدت زیبایى و صفا و حسن مانند لولو اى هستند که از ترس دستبرد اجانب در گنجینه اش جاى مى دهند.
سوره مبارکه قلم آیه21
فَتَنَادَوْا مُصبِحِینَ(21)
ترجمه:
صبحگاهان یکدیگر را صدا زدند.
تفسیر:
نمونه:
داستان عبرت انگیز (( اصحاب الجنه ))
به تناسب بحثى که در آیات گذشته پیرامون ثروتمندان خودخواه و مغرور بود که بر اثر فزونى مال و فرزندان پشت پا به همه چیز مى زنند، در این آیات داستانى را درباره عده اى از ثروتمندان پیشین که داراى باغ خرم و سرسبزى بودند، و سرانجام بر اثر خیره سرى نابود شدند ذکر مى کند، داستانى به نظر مى رسد در آن عصر در میان مردم معروف بوده ، و به همین دلیل به آن استشهاد شده است .
نخست مى فرماید: ما آنها را آزمودیم همانگونه که صاحبان باغ را آزمایش کردیم((انا بلوناهم کما بلونا اصحاب الجنه))
ماجرا چنین بود که این باغ در اختیار پیرمرد مؤمن قرار داشت، او به قدر نیاز از آن برمى گرفت و بقیه را به مستحقان و نیازمندان مى داد، اما هنگامى که چشم از دنیا پوشید، فرزندانش گفتند: ما خود به محصول این باغ سزاوارتریم ، چرا که عیال و فرزندان ما بسیارند، و ما نمى توانیم مانند پدرمان عمل کنیم! و به این ترتیب تصمیم گرفتند تمام مستمندان را که هر ساله از آن بهره مى گرفتند محروم سازند. و سرنوشت آنها همان شد که در این آیات مى خوانیم :
مى گوید: ما آنها را آزمودیم ، آن زمان که سوگند یاد کردند که میوه هاى باغ را صبحگاهان و دور از انظار مستمندان بچینند (( اذ اقسموا لیصرمنها مصبحین ))
و هیچ از آن استثنا نکنند و براى مستمندان چیزى فرو نگذارند (( و لا یستثنون ))
سپس در ادامه این سخن مى افزاید: به هنگام شب ، در آن موقع که همه آنها در خواب بودند عذاب و بلائى فراگیر از ناحیه پروردگارت بر تمام باغ فرود آمد در حالى که همه در خواب بودند(( فطاف علیها طائف من ربک و هم نائمون ))
آتشى سوزان و صاعقه اى مرگبار چنان بر آن مسلط شد که آن باغ خرم و سرسبز همچون شب سیاه و ظلمانى گردید و جز مشتى خاکستر از آن باقى نماند (( فاصبحت کالصریم ))
به هر حال صاحبان باغ به گمان اینکه درخت هاى پربارشان آماده براى چیدن میوه است در آغاز صبح یکدیگر را صدا زدند (( فتنادوا مصبحین ))
و گفتند: به سوى کشتزار و باغستان خود حرکت کنید، اگر مى خواهید میوه هاى خود را بچینید (( اغدوا على حرثکم ان کنتم صارمین ))
به این ترتیب آنها به سوى باغشان حرکت کردند در حالى که آهسته با هم سخن مى گفتند((فانطلقوا و هم یتخافتون))
که مواظب باشید امروز حتى یک فقیر وارد بر شما نشود (( ان لا یدخلنها الیوم علیکم مسکین ))
و به این ترتیب آنها صبحگاهان به قصد باغ و کشتزار خود با قدرت تمام بر منع مستمندان حرکت کردند (( و غدوا على حرد قادرین ))
هنگامى که آنها باغ خود را دیدند چنان اوضاع به هم ریخته بود که گفتند این باغ ما نیست ، ما راه را گم کرده ایم (( فلما راءوها قالوا انا لضالون ))
سپس افزودند بلکه ما محرومان واقعى هستیم (( بل نحن محرومون ))مى خواستیم مستمندان و نیازمندان را محروم کنیم اما خودمان از همه بیشتر محروم شدیم ، هم محروم از درآمد مادى ، و هم برکات معنوى که از طریق انفاق در راه خدا و به نیازمندان به دست مى آید.
در این میان یکى از آنها که از همه عاقلتر بود گفت : آیا به شما نگفتم چرا تسبیح خدا نمى گوئید (( قال اوسطهم ا لم اقل لکم لو لا تسبحون ))
آنها نیز لحظه اى بیدار شدند و به گناه خود اعتراف کردند و گفتند منزه است پروردگار ما، مسلما ما ظالم و ستمگر بودیم هم بر خویشتن ستم کردیم و هم بر دیگران (( قالوا سبحان ربنا انا کنا ظالمین ))
ولى مطلب به اینجا خاتمه نیافت آنها رو به هم کردند و شروع به ملامت و سرزنش یکدیگر نمودند (( فاقبل بعضهم على بعض یتلاومون ))
سپس مى افزاید: هنگامى که به عمق بدبختى خود آگاه شدند فریادشان بلند شد وگفتند: واى بر ما که طغیانگر بودیم (( قالوا یا ویلنا انا کنا طاغین ))
سرانجام آنها بعد از این بیدارى و هشیارى و اعتراف به گناه و بازگشت به سوى خدا، رو به درگاه او آوردند، و گفتند: امید است پروردگارمان گناهان ما را ببخشد، و باغستان بهتر از این باغ بجاى آن در اختیار ما بگذارد (( عسى ربنا ان یبدلنا خیرا منه)) چرا که ما به سوى او روى آورده ایم ، و به ذات پاکش دل بسته ایم ، و حل این مشکل را نیز از قدرت بى پایان او مى طلبیم .
در آخرین آیه مورد بحث به عنوان یک نتیجه گیرى کلى و درس همگانى مى فرماید: عذاب خداوند اینگونه است ، و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر مى دانستند (( ذلک العذاب و لعذاب الاخره اکبر لو کانوا یعلمون ))
شما نیز اگر به خاطر مال و ثروت و امکانات مادى مست و مغرور شوید، و روح انحصارطلبى بر شما چیره گردد، همه چیز را براى خود بخواهید، و نیازمندان را محروم کنید، سرنوشتى بهتر از این نخواهید داشت ، منتها یک روزصاعقه آمد و آن باغ را آتش زد، امروز ممکن است آفت هاى دیگر، و حتى جنگ هاى خانمانسوز جهانى و منطقه اى این نعمت ها را بر باد دهد.
المیزان:
کلمه تنادى که مصدر فعل تنادوا است به معناى ندا کردن یکدیگر است ، این او را ندا کند و او این را. و کلمه اصباح که مصدر اسم فاعل مصبحین است ، به معناى داخل در صبح شدن است و جمله فتنادوا مصبحین به معناى این است که چون داخل صبح شدند یکدیگر را به قصد رفتن به باغ و چیدن میوه صدا کردند.
سوره مبارکه نسا آیه1
یَأَیهَا النَّاس اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِى خَلَقَکم مِّن نَّفْسٍ وَحِدَه ٍ وَ خَلَقَ مِنهَا زَوْجَهَا وَ بَث مِنهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى تَساءَلُونَ بِهِ وَ الاَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً(1(
ترجمه:
اى مردم ! از ( مخالفت ) پروردگارتان بپرهیزید! که همه شما را از یک انسان آفرید؛ و همسر او را (نیز) از جنس او خلق کرد؛ و از آن دو، مردان و زنان فراوانى (در روى زمین ) منتشر ساخت . و از خدایى بپرهیزید که (همگى به عظمت او معترفید و) هنگامى که چیزى از یکدیگر مى خواهید نام او را میبرید، (و نیز) از خویشاوندان خود (یعنى قطع ارتباط با آنها) پرهیز کنید، زیرا خداوند مراقب شما است .
تفسیر:
نمونه:
مبارزه با تبعیض ها
روى سخن در نخستین آیه این سوره به تمام افراد انسان است زیرا محتویات این سوره در حقیقت همان مسائلى است که تمام افراد بشر در زندگى خود به آن نیازمند هستند.
سپس دعوت به تقوى و پرهیزکارى مى کند که ریشه اصلى برنامه هاى سالم سازى اجتماع مى باشد، اداى حقوق یکدیگر، تقسیم عادلانه ارث ، حمایت از یتیمان و رعایت حقوق خانوادگى و مانند اینها همه از امورى است که بدون پشتوانه تقوى و پرهیزکارى به جایى نمى رسد، لذا این سوره را - که محتوى همه این مسایل است - با دعوت به تقوى آغاز مى کند، مى فرماید: (( اى مردم ! از پروردگارتان بپرهیزید )) (یا ایها الناس اتقوا ربکم ).
سپس براى معرفى خدایى که نظارت بر تمام اعمال انسان دارد به یکى از صفات او اشاره مى کند که ریشه وحدت اجتماعى بشر است ((آن خدایى که همه شما را از یک انسان پدید آورد)) (الذى خلقکم من نفس واحده ).
بنابراین امتیازات و افتخارات موهومى که هر دسته اى براى خود درست کرده اند از قبیل امتیازات نژادى ، زبانى ، منطقه اى ، قبیله اى و مانند آن که امروز منشاء هزار گونه گرفتارى در جامعه هاست ، در یک جامعه اسلامى نباید وجود داشته باشد چه اینکه همه از یک اصل سرچشمه گرفته و فرزندان یک پدر و مادرند و در آفرینش از یک گوهرند.
توجه به اینکه جامعه عصر پیامبر یک جامعه به تمام معنى قبیله اى بود اهمیت این مبارزه را روشنتر مى سازد و نظیر این تعبیر در موارد دیگرى از قرآن مجید نیز هست که در جاى خود به آن اشاره خواهد شد.
اکنون ببینیم منظور از (( نفس واحده )) کیست ؟
آیا منظور از نفس واحده یک فرد شخصى است یا یک واحد نوعى (یعنى جنس مذکر) شکى نیست که ظاهر این تعبیر همان واحد شخصى را مى رساند و اشاره به نخستین انسانى است که قرآن او را به نام آدم پدر انسان هاى امروز معرفى
کرده و تعبیر (( بنى آدم )) که در آیات فراوانى از قرآن وارد شده نیز اشاره به همین است و احتمال اینکه منظور وحدت نوعى بوده باشد از ظاهر آیه بسیار دور است .
سپس در جمله بعد مى گوید: ((همسر آدم از او آفریده شد)) (و خلق منها زوجها).
بعضى از مفسران از این تعبیر، چنین فهمیده اند که همسر آدم ، (( حوا )) از بدن آدم آفریده شده و پاره اى از روایات غیر معتبر را که مى گوید: ((حوا از یکى از دنده هاى آدم آفریده شده )) را شاهد بر آن گرفته اند - در فصل دوم از سفر تکوین تورات نیز به این معنى تصریح شده است .
ولى با توجه به سایر آیات قرآن هر گونه ابهامى از تفسیر این آیه برداشته مى شود و معلوم مى شود که منظور از آن این است که خداوند همسر او را از جنس او (جنس بشر) آفرید .
در آیه 21 سوره روم مى خوانیم : ((و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها؛ از نشانه هاى قدرت خدا این است که همسران شما را از جنس شما قرار داد تا به وسیله آنها آرامش یابید)).
و در آیه 72 سوره نحل مى فرماید: ((و الله جعل لکم من انفسکم ازواجا؛ خداوند همسران شما را از جنس شما قرار داد)).
روشن است این که در این آیات مى خوانیم ((همسران شما را از شما قرار داد)) معنى آن این است که از جنس شما قرار داد نه از اعضاى بدن شما.
و طبق روایتى که از امام باقر (علیه السلام ) در تفسیر عیاشى نقل شده ، خلقت حوا از یکى از دنده هاى آدم شدیدا تکذیب شده و تصریح گردیده که حوا از باقى مانده خاک آدم آفریده شده است .
سپس در جمله بعد مى فرماید: ((خداوند از آدم و همسرش ، مردان و زنان فراوانى به وجود آورد)) (و بث منهما رجالا کثیرا و نساء).