مقدمه
اهمیت خانواده به عنوان یک واحد اجتماعی، مسأله ای غیر قابل تردید است. تأثیر خانواده در کودک از نظر فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی و عاطفی بسیار مهم و باارزش است؛ زیرا طفل، مبانی زندگی را در آنجا فرا می گیرد و خوب و بد را از آنجا می آموزد. از این رو، خانواده ای که آرامش روحی بر آن حکمفرماست، بهترین آموزشگاه برای کودکی است که باید در آینده به جرگه عظیم اجتماع بپیوندد. بیشتر «بایدها» و «نبایدها» «خوبیها» و «زشتیها» و روحیات کودک در خانواده پایه گذاری می شود.
آشنایی با روشهای تربیت کودک از ضروریات زندگی خانواده هاست. بر هر پدر و مادری لازم است که قبل از تولد فرزندشان، اصول اولیه تربیتی را فرا گرفته، خود را برای رسالت سنگین تربیت فرزند، با استفاده از شیوه های صحیح تربیتی و کاربرد آن در مقاطع مختلف سنی، آماده کنند.
تاریخچه نظام خانواده
نظام خانوادگی در دوره ساسانی، مقارن با ظهور اسلام
تعدد زوجات در دوره ساسانی جاری و معمول بوده است. و جای انکار نیست. ازهرودوت یونانی و استرابون در عصر هخامنشی گرفته تا مورخین عصر حاضر این مطلب را تایید کرده اند.
هرودوت درباره طبقه اشراف عهد هخامنشی میگوید:
« هر کدام از آنها چند زن عقدی دارند ولی عده زنان غیرعقدی بیشتر است.» (مشیرالدوله، تاریخ ایران باستان، جلد ششم، چاپ جیبی/ 1535.)
استرابون درباره همین طبقه میگوید: «آنها زنان زیاد میگیرند و با وجود این، زنان غیرعقدی بسیار دارند.» (همان ص 1543)
ژوستین از مورخان عصر اشکانی درباره اشکانیان میگوید: «تعداد زنان غیرعقدی در میان آنها و بخصوص در خانواده سلطنتی از زمانی متداول شده بود که به ثروت رسیده بودند، زیرا زندگانی صحراگردی مانع از داشتن زنان متعدد است.(همان ص 2693)
آنچه در ایران باستان در میان طبقه اشراف معمول بوده است چیزی بالاتر از تعدد زوجات یعنی حرمسرا بوده است و لهذا نه محدود به حدی بوده است، مثلاً چهار تا یا بیشتر یا کمتر، و نه مشروط به شرطی از قبیل عدالت و تساوی حقوق زنان و توانایی مالی یا جنسی، بلکه همانطور که نظام اجتماعی، یک نظام طبقاتی بوده است، نظام خانوادگی نیز چنین بوده است.
دختر مستقلاً حق اختیار شوهر نداشت. این حق به پدر اختصاص داشت. اگر پدر در قید حیات نبود، شخص دیگر اجازه شوهر دادن دختر را داشت. این حق نخست به مادر تعلق میگرفت و اگر مادر مرده بود متوجه یکی از عموها یا داییهای او میشد. (ایران در زمان ساسانیان/ کریستین سن 346 و 347.)
شوهر بر اموال زن ولایت داشت و زن بدون اجازه شوهر حق نداشت در اموال خویش تصرف کند. به موجب قانون زناشویی فقط شوهر شخصیت حقوقی داشت. (همان /ص 351)
شوهر میتوانست به وسیله یک سند قانونی زن را شریک خویش سازد. در این صورت زن شریکالمال میشد و میتوانست مثل شوی خود در آن تصرف کند. فقط بدین وسیله زوجه میتوانست معامله صحیحی با شخص ثالث به عمل آورد. (همان، ص 352)
هرگاه شوهری به زن خود میگفت: از این لحظه تو آزاد و صاحب اختیار خودت هستی، زن بدین وسیله از نزد شوهر خود طرد نمیشد، ولی اجازت مییافت به عنوان «زن خدمتکار» (چاکر زن) شوهر دیگری اختیار کند... فرزندانی که در ازدواج جدید در حیات شوهر اولش میزایید، از آنِ شوهر اولش بود؛ یعنی زن تحت تبعیت شوهر اول باقی میماند. (همان، ص 353.)
شوهر حق داشت یگانه زن خود را یا یکی از زنانش را (حتی زن ممتاز خود را) به مرد دیگری که بیآنکه قصوری کرده باشد محتاج شده بود بسپارد (عاریه بدهد)، تا این مرد از خدمات آن زن استفاده کند؛ رضایت زن شرط نبود. در این صورت شوهر دوم حق دخل و تصرف در اموال زن را نداشت و فرزندانی که در این ازدواج متولد میشدند، متعلق به خانواده شوهر اول بودند و مانند فرزندان او محسوب میشدند... این عمل را از اعمال خیر میدانستند و کمک به یک هم دین تنگدست میشمردند.
خلاصه این است که برای اینکه نام خانوادهها محفوظ بماند و اصل مالکیت خاندانهایی که حق مالکیت داشتهاند متزلزل نشود و ثروتی که از آنها باقی میماند به دست بیگانه نیفتد، اگر کسی میمرد و فرزند پسری از او باقی نمیماند و به اصطلاح اجاقش کور میماند، «ازدواج نیابی» بعد از قوتش انجام میدادند.
در باب ارث مقرر بود که زن ممتاز و پسرانش یکسان ارث ببرند. به دختران شوهر نکرده نصف سهم میدادند. چاکر زن و فرزندان او حق ارث نداشتند، ولی پدر میتوانست قبلاً چیزی از دارایی خود را به آنان ببخشد یا وصیت کند که پس از مرگ به آنان بدهند. (همان /357.)
ملاک و محور مقررات خانوادگی دو چیز بوده و همه مقررات برای حفظ آندو بوده است: نژاد، ثروت.
ازدواج با محارم که سنتی رایج بوده [و] در آن عهد و از دوران پیشین سابقه داشته است روی همین اساس قرار داشته است؛ یعنی خاندانها برای اینکه مانع اختلاط خون خود با بیگانه و افتادن ثروت خود در اختیار بیگانه بشوند کوشش میکردهاند تا حد امکان با اقربای نزدیک خود ازدواج کنند، و چون این عمل بر خلاف مقتضای طبع بوده، با زور و قدرت مذهب و اینکه اجر و پاداشش در جهان دیگر عظیم است و کسی که امتناع ورزد جایش در دوزخ است، آن را کم و بیش به خورد مردم میدادهاند.
در صدر اسلام ازدواج با محارم میان زردشتیان امر رایجی بوده است، لهذا این مسأله پیش آمده است که گاهی بعضی از مسلمین، بعضی از زردشتیان را به علت این کار مورد ملامت و دشنام قرار میدادند و آنها را بدین سبب زنازاده میخواندند، اما ائمه اطهار مسلمانان را از این بدگویی منع میکردند، تحت این عنوان که این عمل در قانون آنها مجاز است و هر قومی نکاحی دارند و اگر مطابق شریعت خود ازدواج کنند فرزندانشان زنازاده محسوب نمیشوند. (وسائل الشیعه، چاپ امیر بهادر، ج 3، ابواب مواریث، ص 368.)
و هم در روایات باب «حدود» آمده است که در حضور امام صادق (ع) شخصی از شخص دیگر پرسید که با آن مردی که از او طلبکار بودی چه کردی؟ آن مرد گفت: او یک ولدالزّنایی است. امام سخت برآشفت که این چه سخنی بود؟ آن شخص گفت: قربانت گردم، او مجوسی است و مادرش دختر پدرش است و لهذا هم مادرش است و هم خواهرش پس قطعاً ولدالزّناست. امام فرمود: مگر نه این است که در دین آنها این عمل جایز است و او به دین خود عمل کرده است؟ پس تو حق نداری او را ولدالزّنا بخوانی. (وسائل الشیعه ، چاپ امیر بهادر، ابواب الحدود، ص 439.)
راه کارهای تقویت نظام خانواده
راه کارهای تقویت نظام خانواده عبارت است از:
1 درک درست و علمی از نیازمندیهای فرزندان
گفتیم که تفاوت نظام ارزشهای پدر و مادر با فرزندان به پدیدهای به نام شکاف نسلها انجامیده است. این پدیده، از تفاهم و درک مثبت و دو جانبه پدران و مادران و فرزندان کاسته و در الگوپذیری نسل جدید از نظام ارزشی خانواده اختلال ایجاد کرده است. به نظر میرسد مناسب ترین راه برای ترمیم شکاف نسلها، نزدیک ساختن پندارها و نظرهای پدران و مادران با فرزندان است. به همین دلیل، پدران و مادران باید نیازمندیها، شرایط، جایگاه سنی و دوران رشد فرزندشان را به درستی درک کنند. در این صورت، رفتاری متناسب با شرایط فرزندان خود خواهند داشت. این کار به آگاهیهای تربیتی از نیازمندیهای اجتماعی فرزندان بستگی دارد. آموزش پدر و مادر برای درک واقع بینانه شرایط جدید، آگاهی از نیازمندیهای فرزندان، رفتار متناسب با شرایط سنی آنان و همدلی و همراهی برای برآوردن نیازهای فرزندان شیوه عملی برای ترمیم شکاف نسلهاست.1
شهید باهنر در این زمینه میگوید: شنیدهاید که گاهی گفته میشود فلان پدر با پسر جوانش دوست است. ساعتها مینشینند و با هم صحبت میکنند، راه میروند و درد دل میکنند. آیا شما هم حاضرید این گونه عمل کنید یا فقط در حدود همین تشریفات که باید احوالی پرسیده شود و سلام و علیکی باشد، قانع هستید؟ این قدر فاصله زیاد است که حرفی برای گفتن وجود ندارد. همین جوان اگر رفیقش را پیدا کند، دو ساعت با هم حرف میزنند، اما با پدر و مادرش مثل اینکه حرفی برای گفتن ندارد. نمیدانم که آیا روحها به هم نزدیک نیست یا عواطف شکوفا نیست؟ بالاخره صمیمت وجود ندارد. بنابراین، باید کاری کرد که صمیمیت در خانه حاکم باشد تا روابط صمیمی شود.
2 تلاش برای کاهش جمعیت خانواده و فاصله سنی پدر و مادر با فرزندان
«تحقیقات نشان میدهد که با محدودیت خانواده، امکان آموزش بهتر و رسیدگی بیشتر به امور فرزندان میسر میگردد و با ارتقای ارزشهای مذهبی و اخلاقی در فرزندان میتوان عامل متعادل کنندهای در دیگر ارزشها از جمله میزان پایبندی اعضای خانواده به استحکام این نهاد مهم فراهم آورد. از سوی دیگر، کاهش فاصله سنی بین پدران و پسران و همین طور مادران و دختران، به وحدت و همسویی گرایشهای ارزشی کمک میکند. بنابراین، باید برای تقویت سنت پسندیده ازدواج به عنوان یک اقدام ارزشی در جامعه گام برداشت و راههای کاهش سن ازدواج را با تأمین زمینههای رفاهی و اجتماعی تشویق کرد تا میان نسلها، وحدت و همسویی ایجاد گردد. در این صورت پایبندی اعضای خانواده به نظام ارزشی و اعتقادی، رسوم، فرهنگ و سنتهای پسندیده خانوادگی تقویت میشود».
3 افزایش نقش پرورشی پدر و مادر
در مقایسه با گذشته، نظام خانواده در زمینه کارکرد پرورشی اقتدار و کارآیی لازم را ندارد. به همین دلیل، الگوپذیری اعضای خانواده به بیرون از نظام و مدار ارزشی خانواده گرایش پیدا کرده است. برای تقویت کارکرد پرورشی نهاد خانواده و کارآیی آن جهت الگوسازی برای فرزندان باید جایگاه پدر و مادر به الگوهای مورد احترام و پذیرش فرزندان ارتقا یابد. بنابراین، باید به راه کارهایی که چنین ایدهآلهایی را برای فرزندان به وجود میآورند، توجه کرد. بهره گیری متعادل پدران و پسران از وسایل ارتباط جمعی در کاهش تفاوت ارزشهای آنها نقش مهمی دارد. رغبت پدران به وسایل ارتباط جمعی سبب افزایش بینش هنری آنان میشود و کاهش استفاده پسران از تلویزیون به وحدت نظر آنان با پدران در زمینه ارزشهای علمی کمک میکند. همچنین متعادل کردن اوقات فراغت پدران از افزایش تفاوت آنان با پسرانشان در گرایش به ارزشهای علمی و سیاسی پیشگیری میکند. بنابراین، برنامهریزی برای اوقات فراغت خانوادهها از جدایی رفتاری پدران و مادران با فرزندان پیشگیری خواهد کرد و به وحدت رویه در گرایش به ارزشها یاری میرساند. همچنین برنامهریزی وسایل ارتباط جمعی برای نزدیکی گرایشهای ارزشی فرزندان با پدران و مادران به ویژه در زمینههای هنری، سیاسی و اجتماعی، بستر مناسبی برای تقویت کارکرد پرورشی خانواده فراهم میآورد و زمینه الگوسازی از این نهاد را در فرزندان تقویت میکند.3]
4 تقویت سنت پسندیده «صله رحم»
در گذشته، اعضای خانواده به دلیل اشتغال کمتر، فرصتهای بیشتری را در اختیار خانواده قرار میدادند و دید و بازدیدهای خانوادگی بیشتر از امروز رایج بود. «پیشتر خانه پدر و فرزندان از یکدیگر جدا نبود و هر دو یک خانواده محسوب میشدند. شعاع پیوند خانوادگی و رابطه عاطفی بسی گستردهتر بود و حتی رابطه عاطفی نزدیکی میان جد و نوادگان، خالهها و عموها، داییها و عمهها و فرزندان وجود داشت». در نتیجه «فرد از نظر روانی در خانواده، احساس همبستگی بیشتری داشت و کمتر احساس تنهایی میکرد. بدین ترتیب، فرد به دلیل تعامل بیشتر با اعضای خانواده و اعضای خانواده به دلیل تعامل بیشتر با خویشاوندان، احساس تعلق قویتری داشتند و همواره خود را مورد حمایت عاطفی و حتی اجتماعی و اقتصادی خانواده و خویشاوندان میدانستند.
آنچه به تعامل بیشتر اعضای خانواده با خویشاوندان میانجامید، تأکید دین مبین اسلام و رهبران دینی در پیروزی از سنت پسندیده صله رحم بود. متأسفانه در دهههای اخیر، به دلیل پیروزی از فرهنگ غربی، الگوی هستهای خانواده در جامعه گسترش یافته و نقش سنت الهی «صله رحم» کم رنگ شده است. در عوض، نقش سنتهای غلط هم چون: چشم و هم چشمی، تجمل پرستی، نیازهای کاذب و... پررنگ تر شده است. پس برای بهره گیری از پیآمدهای معنوی و روانی محیط خانواده و افزایش رضایتمندی ناشی از همبستگی اعضا با یکدیگر باید سنت پسندیده صله رحم احیا گردد. صله رحم، احساس تعلق به گرون بزرگ تر را برای افراد پدید میآورد و در ترمیم شکاف نسلها نیز نقش دارد. این کار تنها با بهرهگری از امکانات نهادهای فرهنگی، مذهبی و هنری و دیدگاههای کارشناسان اجتماعی و دینی امکان پذیر است.
5 تقویت اقتدار خانواده برای نظارت بر دوستیها نامتعارف
دگرگونی روابط نهاد خانواده، شکاف نسلها، کاهش پایبندی به ازشها و و سنتهای خانوادگی، کاهش کارکرد پرورشی خانواده و در نتیجه، کاهش الگوپذیری اعضای خانواده به ویژه نوجوانان و جوانان، شکل شیوه متعارف دوستیها، رفت و آمدها و معاشرتها را دگرگون ساخته است. پژوهشها نشان میدهد که شیوههای دوستی موجود میان جوانان و نوجوانان از منطق، اندیشه و ارزشهای معقول اجتماعی پیروی نمیکند و همین امر، آسیبهایی را برای سلامت و سعادت، اخلاق و رفتار اجتماعی خانوادگی جامعه به بار میآورد. قربانیان اصلی این آسیبها نیز جوانان و نوجوانان و خانوادههای آنهایند. پس شایسته است برای متعادل و منطقی ساختن شیوههای دوستی و معاشرت، چارهای منطقی و عملی اندیشیده شود.
گفتنی است با کاهش و ترمیم شکاف نسلها، درک دو جانبه و احترام آمیز پدر و مادر و فرزندان، کوشش برای جذاب ساختن محیط خانوادگی، تقویت معیارهای الگوسازی در خانواده و تحکیم مبانی کارکرد پرورشی، اقتدار خانوادگی به دست خواهد آمد. به یقین، در پرتو اقتدار خانواده، نقش نظارتی و پویای خانوادهها را بر دوستیها و معاشرتها میتوان تحکیم بخشید. در این صورت، گسترش ارزشهای معنوی، کاهش انتظارهای مادی و اقتصادی شهروندان برنامه ریزی برای اوقات فراغت جوانان و نوجوانان، گسترش فرآوردههای فرهنگی، مراکز فرهنگی و فرهنگسراها، متناسب با ارزشهای اجتماعی در تضمین سلامتی روابط خانوادگی، نقش مهمی دارد.
6 کاهش پیش زمینههای ناسازگاری اعضای خانواده با ارزشهای خانوادگی
برای کاهش ناسازگاریهای خانوادگی باید به این نکتهها توجه کرد.
1 با شناسایی ریشههای ناسازگاری و عواملی که در آغاز ازدواج به سلامت زندگی خانوادگی ضربه میزنند، باید سلامت ازدواج را تضمین کرد.
2 دست اندرکاران امور اجتماعی و دولت مردان باید با توجه به الگوهای تجربه شده جهانی و اسلامی، به مشکلات اقتصادی و اجتماعی نظر ویژهای داشته باشند.
3 مسایل و مشکلات رفتاری را باید با دانش افزایی و راهنمایی افراد به مراکز مشاورهای کاهش داد.
4 برای افزایش سازگاری در فرهنگهای اجتماعی باید از در هم تنیدگی فرهنگی پرهیز کرد. حتی در مهاجرتها نیز سکونتها باید بر اساس هماهنگی فرهنگی برنامهریزی شود.
5 برای ایفای نقش مناسب اعضای جامعه باید فرهنگ احترام به حقوق متقابل در محیط خانواده و اجتماع، گسترش یابد.
6 برای پیشگیری از شکاف نسلها، پایبندی به ارزشها و سنتهای فرهنگی آموزش داده شود.
7 تلاش برای انتقال ارزشها و اخلاق اسلامی به فرزندان
باید دانست در سن 12 تا 15 سالگی، باورهای مذهبی در نوجوانان از استحکام بیشتری برخوردار است. به همین دلیل است که از این پدیده برای بارور ساختن ارزشهای ا صیل دینی در نسل جدید میتوان بهره گرفت. خانواده و اجتماع در تثبیت باورها و ارزشهای اسلامی یا متزلزل ساختن آنها نقش مهمی دارند؛ زیرا نوجوان از یک سو از ویژگیهای اخلاقی خانواده و محیط اجتماعی اثر میپذیرد و از سوی دیگر از ارزشها و اندیشههای گروههای هم سال. دگرگونیهای جسمانی و روانی دوره بلوغ نیز نقش ویژهای دارند. پژوهشها نشان داده است که نوجوانان در مقایسه با جوانان، به مذهب و باورهای دینی تمایل بیشتری دارند، ولی برخی سختگیریهای بیمورد و انضباط بیروح مذهبی، آنان را از دین و مذهب، گریزان میسازد. باید دانست همواره خراب کردن، بسیار آسانتر و کم هزینهتر از ساختن است. به همین دلیل، در دوره نوجوانی که دوره تحول روحی است، کوچکترین اشتباه در ا مر پرورش، به انحراف و لغزش آنان میانجامد. همان گونه که گرایش به مذهب در این دوران وجود دارد، تمایل به انحراف نیز به همان میزان خودنمایی میکند.
با این حال، ارزشها در دوران بلوغ دگرگون میشود و برخی نوجوانان در باورهای مذهبی، تردید میکنند و پرسشهایی برای آنان مطرح میشود. پس پدر و مادر نباید بهراسند و به مخالفت و برخورد تند دست بزنند. پدر و مادر باید با آرامش و تأمل به همه پرسشها و تردیدهای فرزندانشان، به صورت مناسب، منطقی و قانع کننده پاسخ دهند. به گفته استاد شهید مطهری: «شک مقدمه یقین است و پرسش مقدمه وصول به حقیقت و اضطراب مقدمه آرامش. شک معبری است خوب و لازم، هر چند منزل و توقفگاه نامناسبی باشد».
هر فرد با توجه به نوع شخصیت خویش (اندیشمند، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و مذهبی) به دستهای از ارزشها بیش از دیگر ارزشها توجه میکند. در نتیجه همان ارزشها محور و جهت رفتار او را تعیین میکنند. جوانان، شیفته ارزشهای فرهنگی اعم از دینی، سیاسی، اجتماعی و... هستند و بیشترین تضاد آنان با نسل پیشین با شکاف نسلها نیز از همین جا ریشه میگیرد. جوانان پایبند ارزشهای کهنه بزرگ سالان نیستند و پدران و مادران نیز با دیدگاه نوجوانان خود، مخالف و از دگرگونی آنان، هراساناند. پس برای پیشگیری از انحراف نوجوانان باید آنان را با اصول و ارزشهای خانوادگی و اجتماعی اسلام آشنا سازیم و اجازه دهیم که خود، با دانش و آگاهی برای پرسشهایشان در زمینههای مذهبی، اجتماعی، سیاسی و... پاسخی مناسب بجویند. در این صورت، آیینی را که سالها به پندار خود با تقلید از ما یاد گرفتهاند، این بار با بررسی آگاهانه، درک میکنند و آن را درونی میسازند.
جوانان در دوران نوجوانی و بلوغ، به دنیای پیرامون خود دیدگاهی فلسفی پیدا میکنند و میپندارند درباره جهان و معنای وجودی انسان باید پاسخهای بهتری بیابند. از این رو، به تکاپو دست مییازند. به یقین، اگر پدر و مادر در این دوره به درستی رفتار کنند، آنان پاسخ خود را در مذهب و اخلاق اسلامی خواهند یافت. افزون بر خانواده، نهاد مدرسه و روحانیت نیز در این روند، نقش دارند. همه این نهادها میتوانند با کاستن از فشارهای بیجا و تهدیدهای بیمورد به جوانان در یافتن پاسخ مناسب برای نیازهایشان، یاری رسانند. ما باید بکوشیم از آیینه جوان به جهان آنان بنگریم تا به نیازهایشان پی ببریم. البته باید از نوجوانان به اندازه توانایی و خودشناسیاش انتظار داشته باشیم و قاطعیت را نیز از یاد نبریم.
8 توجه به نقش مثبت صدا و سیما در تقویت نهاد خانواده
گفتیم که صدا و سیما در افزایش شکاف نسلها نقش دارد. با این حال، نمیتوان انکار کرد که این رسانه با بهره گیری از کارشناسان امور خانواده، هنرمندان، برنامهسازان و ابزارهای هنری و صنعتی میتواند نقش مثبت خود را به صورت شگفتآورتری در قالب برنامههای بسیار جذاب و تماشاگرپسند برای تقویت بنیانهای خانواده ارایه دهد.
«معدودی معتقدند که تلویزیون «سرزمین عجایب» است همچنان که سرزمین بیهودگی است. آنها بسیاری از برنامههای عالی تلویزیون را نام میبرند و اقرار میکنند که ما از بیشترین امکانات بالقوه تلویزیون برای عملکرد خوب استفاده میکنیم. اکنون روشن است که چرا روی تلویزیون انگشت گذاشته میشود. این رسانه، تجربههای زندگی گونه را به بینندگان ارایه میکند تا لذت ببرند و این کار را مؤثرتر و بهتر از دیگر رسانههای ارتباط جمعی انجام میدهد».8