مقدمه
یکی از منابع شناخت از نظر اسلام ،سیره ی اولیا و پیشوایان اسلام ازشخص پیغمبر اکرم تا ائمه اطهار و عبارت دیگر سیره ی معصومین است. گفته هاشان به جای خود ، شخصیتشان یعنی سیره وروششان منبعی است برای شناخت ، سیره ی پیغمبر برای ما یک منبع الهام است و نیز سیره ی ائمه هیچ فرق نمی کند . اینکه سیره پیغمبر یعنی چه وبه چه شکل برای ما یک منبع شناخت است ،توضیحش را عرض خواهیم کرد. در اینجا نکته ای را ذکر می کنیم : ما ظلمی نظیر ظلمی که در مورد قرآن کرده ایم در مورد سیره پیغمبر و ائمه اطهارکرده ایم وقتی می گویند پیغمبر چنین بود ، میگوییم : او که پیغمبر بود . یا وقتی که می گویند علی چنین بود می گوییم او که علی بود . تو ما را با علی قیاس میکنی یا مارا با پیغمبر قیاس می کنی ؟(( آنها که در آب وخاک دگر و شهر و دیار دگرند )) وبه این دلیل دیگر به ما مربوط نیست . ((در کار یا کاران را قیاس از خود مگیر)) پیغمبر یعنی انسان کامل ، علی یعنی انسان کامل ، یعنی مشخصات بشریت را دارند با کمال عالی ما فوق ملکی یعنی مانند یک بشر گرسنه می شوند ،غذا می خورند ، تشنه می شوند ، آب می خورند و.... لهذا می توانند مقتدا باشند . اگر اینجور نبود امام و پیشوا نبودند . اگر االعیاذبالله امام حسین عواطف یک بشررا نمی دانست ، یعنی چنانچه یک بشر از رنجی که بر فرزندش وارد می شود رنج می برد ، امام حسین از رنجی که بر فرزندش وارد میشود رنج نمیبرد و اگر بچه هایش را هم جلوی چشمش قطعه قطعه می کردند هیچ دلش نمی سوخت ، این که کمالی نشد . من هم اگر این جور باشم این کار رامی کنم . لهذا امام حسین (ع) می توانند پیشوا باشد چون تمام مشخصات بشری را دارد . اوهم وقتی جوان رشیدش می آید از او اجازه می خواهد دلش آتش می گیرد . و عاطفه ازکمالات بشریت است . ولی در مقابل رضای حق پا روی همه اینها می گذارد . آمد گفت پدر جان به من اجازه می دهی ؟ فرمود: برو فرزند عزیزم . اینجا مورخین خیلی نکات خوبی را متعرض شدند نوشته اند یک نگاهی کرد نگاه کسی که از حیات دیگئی مایوس است . از جنبه های روانشناسی وتاثیر حالات روحی در عوارض بدنی انسان این یک امر واضحی است که انسان وقتی مژده ای به او می دهند بی اختیار می شکقد و چشمایش باز می شود . انسان اگر بربالین عزیز خودش نشسته باشد در حالی که یقین دارد او می میرد وقتی به چهره ی او نگاه میکند نیمی از چشمهایش خوابیده است با آن نیم دیگرنگاه می کند .یعنی چشمهایش روی هم می خوابد. کانه دل نمی دهد خیره بشود. به خلاف آنجایی که مثلا فرزندش قهرمانی نشان داده یا شب عروسی اوست . وقتی نگاه می کند همین جورخیره است . می گویند حسین را دیدیم در حالی که چشم هایش راخواباندو به جوانش نظرمی انداخت گویی جاذبه علی اکبر چند قدم حسین راپشت سر خودش می کشاند . اورفت . دیدند حسین هم چند قدم پشت سر او روانه شد. آمد وآمد جلو یک مرتبه آن صدای مردانه اش را بلند کرد.
عمر سعد را مخاطب قرار داد: ای پسر سعد خدا نسلت را ببرد که نسل مرا قطع کردی .
عمق رفتار پیغمبر (ص ) : در تفسیر وتوجیه رفتار پیغمبر هم عینا همین مطلب است .همین طور که سخن پیغمبر معنی دارد وبرای یک معنی ادا شده است ، رفتارهای پیغمبر هم همه معنی وتفسیر دارد وباید درآنها تعمق کرد . مخصوصا با تعبیری که قرآن می گوید که در وجود پیغمبر اسوه ای است برای شما و وجود پیغمبر کانونی است که ما از آن کانون باید روش زندگی را استخراج بکنیم ، صرف اینکه یک نفر بیاید کلمات پیغمبر را روایت کند کافی نیست . خیلی راویها هستند که چیزی را درک نمی کنند . اینکه ما بیاییم تاریخ پیغمبر اکرم را نقل کنیم که پیغمبر اکرم فلان جا اینجور کرد کافی نیست . تضمین وتوجیه عمل پیغمبر مهم است . در فلان جا پیغمبر اینجور رفتار کرد . چرا اینجور رفتار کرد ؟ چه منظوری داشت ؟ پس همین طور که گفتار پیغمبر نیاز به تعمق وتفسیر دارد ، رفتار پیغمبر هم نیاز به تعمق وتفسیر دارد.
منطق عملی ثابت : آیا یک انسان می تواند در عمل در همه ی شرایط زمانی ومکانی یک منطق داشته باشد یک منطق ثابت محکم که از منطق خودش تجاوز نکند . درباره ی پیغمبر اکرم چنین حرفی می زنیم که پیغمبر اکرم مردی بود که در عمل سیره داشت .روش واسلوب داشت منطق داشت ما مسلمانان موظفیم که سیره ی ایشان را بشناسیم . منطق عملی ایشان را کشف کنیم برای اینکه از آن منطق در عمل استفاده بکنیم . علی الوردی می گوید:زندگی عملی علی این نظریه را نقض کرد. پیغمبر شعب ابی طالب راببیند وپیغمبر روز وفات را ببیند. پیغمبر شعب ابی طالب اوست ویک جمع قلیل از اصحاب که در دوره ای محبوس اند وآب ، غذا واحتیاجات دیگر به آنها نمی رسد وآنچنان بر آنان سخت است که بعضی از مسلمین که در مکه اسلامشان را مشخص کرده بودند ، با بعضی از مسلمین که در شعب بودند وبالخصوص علی (ع ) رابطه برقرار کرده بودند ودر آن تاریکی های شب از گوشه ها می رفتند وانبان غذایی می آوردند ومسلمین هر کدام اندکی می خوردند همین قدرکه سد جویشان شود . این پیغمبر بعد می رسد به سال دهم هجری حکومتهای جهان رویش حساب می کنند ودر مقابل او احساس خطر می کنند نه تنها تمام جزیره العرب تحت نفوذش هست وبه صورت یک قدرت تمام درآمده است بلکه سیاسین جهان پیش بینی می کنند که این قدرت عن قریب جزیره العرب سرریز می کنند ومتوجه آنها خواهد شد .در همان حال پیغمبر درسال دهم هجری با پیغمبر سال دهم بعثت که دارد از شعب ابی طالب می آید بیرون یک ذره از نظر روحیه فرقی نکرده است . در حدود سال دهم هجرت که برو وبیا زیاد است وشهرت پیغمبر در همه جا پیچیده است یک عرب بیابانی می آید خدمت پیغمبر که می خواهد با پیغمبر حرف بزند روی آن چیزهایی که شنیده رعب پیامبررا میگیرد زبانش به لکنت می افتد پیغمبر ناراحت می شود : از دیدن من زبانش به لکنت افتاد ؟ فورا او را در بغل می گیرد ومی فشارد که بدنش بدن او را لمس بکند : برادر آسان بگو از چه می ترسی ؟ من از آن جباره ای که توخیال کردی نیستم من پسر آن زنی هستم که با دست خود از پستان بز شیر می دوشید من مثل برادر تو هستم هر چه می خواهد دل تنگت بگو.
سیره نسبیت اخلاق: عده ای معتقدند که به طور کلی اخلاق نسبی است یعنی معیارهای خوب وبد اخلاق نسبی است و به عبارت دیگر انسان بودن امری است نسبی . معنای نسبیت یک چیز در زمان ها ومکان های مختلف تعیین می کند . یک چیز در یک زان در یک شرایط از نظر اخلاقی خوب است ، همان چیز در زمان وشرایط دیگر ضد اخلاق است ، یک چیز در یک اوضاع واحوال انسانی است . همان چیز اوضاع واحوال دیگر ضد انسانی است .
در سیره رسول اکرم یک سلسله اصول را می بینیم که اینها اصول باطل وملغی است. یعنی پیغمبر در سیره معروفش خودش در منطق عملی خودش هرگز از این روش ها در هیچ شرایطی استفاده نکرده است .همچنان که ائمه هم از این اصول ومعیارها استفاده نکرده اند. اینها از نظر اسلام بد است در تمام شرایط و در تمام زمانها ومکان ها.
وفات فرزند پیغمبر وگرفتن خورشید : داستانی است که درکتب حدیث ماآمده است حتی اهل تسنن هم نقل کرده اند . رسول اکرم پسری دارد از ماریسه ی قبطیه به نام ابراهیم بن رسول الله . این پسر که مورد علاقه ی رسول اکرم است در هجده ماهگی از دنیا می رود .رسول اکرم که کانون عاطفه بود ، قهرا متاثرمیشود . وقتی اشک می ریزد ومی فرماید : دل می سوزد واشک می ریزد . ای ابراهیم ما به خاطر تو محزونیم ولی هرگز چیزی بر خلاف رضای پروردگار نم گوییم . همان روز تصادفا خورشید متکسف می شود ومی گیرد. مسلمین شک نکردند که گرفتن خورشید هماهنگی عالم بالا بود به خاطر پیغمبر یعنی خورشید گرفت برای اینکه فرزند پیغمبر از دنیا رفته. این مطلب درمیان مردم مدینه پیچید . وزن ومرد یک زبان شدند که دیدی خورشید به خاطر حزنی که عارض پیغمبر اکرم شد، گرفت .درحالی که پیغمبر اکرم به مردم نگفته العیاذبالله که گرفتن خورشید به خاطر این بوده . این امر سبب شد که عقیده وایمان مردم به پیغمبر اضافه شود ومردم هم در این گونه مسائل بیش از این فکرنمی کنند، ولی پیغمبر چه می کند ؟ پیغمبر نمی خواهد از نقاط ضعف مردم برای هدایت مردم استفاده کند.
می خواهد از نقاط قوت مردم استفاده کند . بالاخره نتیجه ی خوب از این گرفته اند .آمد بالای منبر صحبت کرد. خاطر مردم را راحت کرد .گفت اینکه خورشید گرفت به خاطر بچه من نبود .برای اینکه اولا اسلام احتیاج به چنین چیزهایی ندارد . ثانیا همان کسی هم که از این وسائل استفاده می کند درنهایت امر اشتباه می کند. بحث درباره ی سیره نبوی درمورد دعوت وتبلیغ اسلام است . قرآن کریم درباره ی پیغمبر اکرم فرمود : (( ای پیامبر ما تو را فرستادیم مبشر ونوید دهنده ومنذر واعلام خطر کننده ودعوت کننده ی به سوی خدا واذن او وچراغی نورانی .)) یک توضیح مختصری در اطراف تبشیر وانذاربدهیم وبعد در اطراف بعضی از توصیه های پیغمبر اکرم عرایضی عرض بکنیم .