وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّک ذُو الجَْلَلِ وَ الاکْرَامِ(27)
فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ(28)
یَسئَلُهُ مَن فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ کلَّ یَوْمٍ هُوَ فى شأْنٍ(29)
فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ(30)
ترجمه :
26 - تمام کسانى که روى آن (زمین ) هستند فانى مى شوند.
27 - و تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند.
28 - پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید؟
29 - تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند از او تقاضا مى کنند، و او هر روز در شان و کارى است .
30 - پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید؟
تفسیر:
ما همه فانى و بقا بس تو راست !
باز در ادامه شرح نعمتهاى الهى در این آیات مى افزاید: ((تمام کسانى که بر روى زمین زندگى مى کنند فانى مى شوند)) (کل من علیها فان ).
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 135
اما چگونه ((مساءله فنا)) مى تواند در زمره نعمتهاى الهى قرار گیرد؟ ممکن است از این نظر باشد که این فنا به معنى فناى مطلق نیست ، بلکه دریچه اى است به عالم بقا و دالان و گذرگاهى است که شرط وصول به سراى جاویدان عبور از آن است .
دنیا با تمام نعمتهایش زندانى است براى مؤ من ، و خروج از این دنیا آزاد شدن از این زندان تنگ و تاریک است .
و یا از این نظر که ذکر نعمتهاى فراوان گذشته ممکن است مایه غفلت و غرق شدن گروهى در زندگى دنیا و انواع خوردنیها و نوشیدنیها و لؤ لؤ و مرجان و مرکبهاى راهوارش گردد، لذا یادآورى مى کند که این دنیا جاى بقا نیست ، مبادا دلبستگى به اینها پیدا کنید، و از آنها در مسیر پروردگار بهره نگیرید که این تذکر خود نعمتى است بزرگ .
ضمیر در ((علیها)) به زمین باز میگردد که در آیات قبل اشاره اى به آن بود، بعلاوه از قرائن نیز روشن است .
منظور از ((من علیها)) (کسانى که بر زمین هستند) انس و جن مى باشند، هر چند بعضى از مفسران احتمال داده اند که حیوانات و جنبندگان و موجودات زنده دیگر را نیز شامل مى شود، ولى ظاهر تعبیر ((من )) که معمولا براى صاحبان عقل مى آید همان معنى اول است .
درست است که مساءله ((فنا)) منحصر به انس و جن نیست ، و نه حتى منحصر به موجودات زمینى ، بلکه طبق تصریح قرآن تمام اهل آسمانها و همه موجودات فانى مى شوند، ((کل شى ء هالک الاوجهه )) (قصص 88) ولى از آنجا که سخن از ساکنان زمین در میان بوده در این آیه تنها آنها را مطرح کرده است .
در آیه بعد مى افزاید ((تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگار تو باقى
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 136
مى ماند)) (و یبقى وجه ربک ذو الجلال و الاکرام ).
((وجه )) از نظر لغت به معنى صورت است که به هنگام مقابله با کسى با آن مواجه و روبرو مى شویم ، ولى هنگامى که در مورد خداوند به کار مى رود منظور ذات پاک او است .
بعضى نیز ((وجه ربک )) را در اینجا به معنى صفات پروردگار دانسته اند که از طریق آن ، برکات و نعمتها بر انسانها نازل مى شود، همچون علم و قدرت و رحمت و مغفرت .
این احتمال نیز داده شده است که منظور اعمالى است که به خاطر خدا انجام داده مى شود، بنابراین همه فانى مى شوند تنها چیزى که باقى مى ماند اعمالى است که از روى خلوص نیت و براى رضاى او انجام گرفته است .
ولى معنى اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد.
اما ((ذو الجلال و الاکرام )) که توصیفى است براى ((وجه )) اشاره به صفات جمال و جلال خدا است ، زیرا ذو الجلال از صفاتى خبر مى دهد که خداوند اجل و برتر از آن است (صفات سلبیه ) و ((اکرام )) به صفاتى اشاره مى کند که حسن و ارزش چیزى را ظاهر مى سازد و آن ((صفات )) ثبوتیه خداوند مانند علم و قدرت و حیات او است .
بنابراین معنى آیه رویهمرفته چنین مى شود تنها ذات پاک خداوندى که متصف به صفات ثبوتیه و منزه از صفات سلبیه است در این عالم باقى و برقرار مى ماند.
بعضى از مفسران نیز ((صاحب اکرام )) بودن خداوند را اشاره به الطاف و نعمتهائى مى دادند که با آن اولیاى خود را اکرام و گرامى مى دارد، جمع میان معانى در آیه فوق نیز ممکن است . در حدیثى مى خوانیم که مردى در حضور پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) مشغول نماز بود
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 137
سپس چنین دعا کرد: اللهم انى اسئلک بان لک الحمد، لا اله الا انت المنان ، بدیع السموات و الارض ، ذو الجلال و الاکرام یا حى یا قیوم .
پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) به اصحاب و یارانش فرمود: مى دانید خدا را با چه نامى خواند؟ عرض کردند: خدا و رسولش آگاهتر است ، فرمود: و الذى نفسى بیده لقد دعا الله باسمه الاعظم الذى اذا دعى به اجاب ، و اذا سئل به اعطى :
((قسم به آنکس که جانم به دست او است خدا را به اسم اعظمش خواند که هرگاه کسى خدا را به آن بخواند اجابت مى کند، و هرگاه به وسیله آن از او تقاضا کند عطا مى فرماید)).
بار دیگر خلایق را مخاطب ساخته مى فرماید: ((کدامین نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟! (فباى آلاء ربکما تکذبان ).
محتواى آیه بعد در واقع نتیجه اى است از آیات قبل ، زیرا مى فرماید: ((تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند همواره نیازهاى خود را از او مى خواهند، و از او سؤ ال مى کنند)) (یساله من فى السموات و الارض ).
چرا چنین نباشد؟ در حالى که همه فانیاند و او باقى است ، نه تنها در پایان جهان همه کائنات جز ذات پاک پروردگار راه فنا مى پویند که الان نیز همه در برابر او فانى هستند، و بقائشان بسته به بقاء او و مشیت او است ، و اگر لحظهاى نظر لطفش را از کائنات برگیرد فروریزند قالبها!
با این حال مگر کسى جز او هست که اهل آسمانها و زمین از وى تقاضا کنند؟!
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 138
تعبیر به ((یساله )) به صورت ((فعل مضارع )) دلیل بر این است که این سؤ ال و تقاضا دائمى است ، و همگى به زبان حال از آن مبداء فیاض دائما فیض مى طلبند، هستى مى خواهند، و حوائج خود را تمنا مى کنند، و این اقتضاى ذات موجود ممکن است که نه تنها در حدوث بلکه در ((بقاء)) نیز وابسته و متکى به واجب الوجودند.
سپس مى افزاید: هر روز خداوند در شان و کارى است (کل یوم هو فى شان ).
آرى خلقت او دائم و مستمر است ، و پاسخگوئى او به نیازهاى سائلان و نیازمندان نیز چنین است ، و هر روز طرح تازهاى ابداع مى کند.
یک روز اقوامى را قدرت مى دهد، روز دیگرى آنها را بر خاک سیاه مى نشاند، یک روز سلامت و جوانى مى بخشد، روز دیگر ضعف و ناتوانى مى دهد، یک روز غم و اندوه را از دل مى زداید، روز دیگر مایه اندوهى مى آفریند، خلاصه هر روز طبق حکمت و نظام احسن ، پدیده تازه و خلق و حادثه جدیدى دارد.
توجه به این حقیقت ، از یکسو نیاز مستمر ما را به ذات پاک او روشن مى کند، و از سوى دیگر پرده هاى یاس و نومیدى را از دل کنار مى زند.
و از سوى سوم غرور و غفلت را در هم مى شکند.
آرى او هر روز در شان و کارى است . گرچه مفسران هر کدام گوشه اى از این معنى گسترده را به عنوان تفسیر آیه ذکر کرده اند: بعضى تنها آمرزش گناهان ، و بر طرف ساختن اندوه ها، و تعالى و سقوط اقوام را.
و بعضى تنها مساءله آفرینش و رزق و حیات و مرگ و عزت و ذلت را.
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 139
بعضى دیگر تنها مساءله آفرینش و مرگ انسانها را عنوان نموده ، و گفته اند: خداوند در هر روز سه لشکر دارد: لشکرى از اصلاب پدران به ارحام مادران منتقل مى شوند، و لشکرى از رحم مادران به عالم دنیا گام مى نهند، و لشکرى از این دنیا روانه قبر مى شوند.
ولى همانگونه که گفتیم آیه مفهوم گسترده اى دارد که هرگونه آفرینش تازه و خلقت جدید و دگرگونى و تحول را در این جهان در بر مى گیرد.
در روایتى از امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى خوانیم : که در یکى از خطبه هایش فرمود: الحمد لله الذى لا یموت و لا تنقضى عجائبه لانه کل یوم هو فى شان من احداث بدیع لم یکن : ((حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که هرگز نمى میرد، و شگفتیهاى خلقتش پایان نمى گیرد، چرا که هر روز در شان و کارى است ، و موضوع تازه اى مى آفریند که هرگز نبوده )).
و در حدیث دیگرى از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) مى خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود: من شانه ان یغفر ذنبا، و یفرج کربا و یرفع قوما، و یضع آخرین : ((از کارهاى او این است که گناهى را مى بخشد، و ناراحتى و رنجى را برطرف مى سازد، گروهى را بالا مى برد، و گروه دیگرى را پائین مى آورد)).
این نکته نیز لازم به یادآورى است که ((یوم )) در اینجا به معنى روز در مقابل شب نیست ، بلکه هم دورانهاى طولانى را شامل مى شود، و هم ساعات و لحظات را، و مفهومش این است که خداوند متعال هر زمان در شان و کارى است .
بعضى نیز شان نزولى براى آیه ذکر کرده اند که این آیه رد بر گفتار
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 140
یهود است که معتقد بودند خداوند روز شنبه همه کارها را تعطیل مى کند! و هیچ حکم و فرمانى نمى دهد!! قرآن مى گوید: برنامه آفرینش و تدبیر او لحظه اى تعطیلبردار نیست .
و باز به دنبال این نعمت مستمر و پاسخگوئى به نیازهاى همه مخلوقات و اهل آسمانها و زمین تکرار مى کند که : کدامین نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید؟! (فباى آلاء ربکما تکذبان ).
نکته ها:
1 - حقیقت ((فنا)) چیست ؟
اینکه در آیات فوق خواندیم همه کس جز خدا فانى مى شود به معنى نابودى مطلق نیست ، به این معنى که حتى روح انسان نیز نابود مى شود، و یا خاکهاى حاصل از جسم او معدوم مى گردد، چرا که آیات قرآن تصریح به وجود برزخ تا روز رستاخیز مى کند و از سوى دیگر بارها مى گوید که مردگان در قیامت از قبرها برمى خیزند.
و استخوانهاى پوسیده و ((عظم رمیم )) به فرمان خدا لباس حیات در تن مى پوشند.
و اینها همه گواه براى این است که فنا در این آیه و آیات مشابه به معنى به هم ریختن نظام جسم و جان ، و قطع پیوندها، و بر هم خوردن نظم عالم خلقت
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 141
و جانشین شدن عالم دیگرى به جاى آن است .
2 - هر روز پدیده تازه اى مى آفریند
گفتیم آیه ((کل یوم هو فى شان )) هم امید آفرین است ، هم غرورشکن ، و هم نشانه دوام خلقت و استمرار آفرینش ، به همین دلیل گاهى پیشوایان اسلام براى امید بخشیدن به افراد مخصوصا روى این آیه تکیه مى کردند، چنانکه در داستان تبعید دردناک ((ابوذر)) به ((ربذه )) مى خوانیم : على (علیه السلام ) با جمله هاى بسیار گیرا و پرمعنى به هنگام بدرقه او به او دلدارى داد، سپس امام حسن (علیه السلام ) فرزند رشید امیر مؤ منان او را به عنوان ((عمو)) خطاب کرد و جمله هاى دیگرى افزود، بعد از او سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام ) زبان به سخن گشود و فرمود:
یا عماه ! ان الله تعالى قادر ان یغیر ما قد ترى ، الله کل یوم هو فى شان ، و قد منعک القوم دنیاهم و منعتهم دینک ... فاسال الله الصبر و النصر... ((اى عمو! خداوند متعال قادر است که این شرائط را دگرگون سازد، و او هر روز در شان و کار تازه اى است ، آنها تو را مزاحم دنیاى خود دیدند و تو را بازداشتند، و تو آنها را مزاحم دین خود دیدى و از آن بازداشتى ... از خدا شکیبائى و پیروزى بطلب )).
و نیز مى خوانیم هنگامى که امام حسین (علیه السلام ) به سوى کربلا مى آمد وقتى به منزلگاه ((صفاح )) رسید فرزدق شاعر حضرت را ملاقات کرد، امام (علیه السلام ) فرمود: بین لى خبر الناس خلفک : ((بگو ببینم مردم پشت سرت چگونه بودند)) (اشاره به مردم عراق است ) عرض کرد: الخبیر سالت ، قلوب الناس معک ، و سیوفهم مع بنى امیه ! و القضاء ینزل من السماء و الله یفعل مایشاء: ((از شخص آگاهى سؤ ال کردى ، بدان دلهاى مردم با تو است ، اما شمشیرهایشان
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 142
با بنى امیه است ! اما فرمان الهى از آسمان نازل مى شود و خداوند هر چه را صلاح بداند و اراده کند انجام مى دهد)).
امام حسین (علیه السلام ) فرمود: صدقت لله الامر یفعل ما یشاء، و کل یوم ربنا فى شان : ((راست گفتى خدا هر چه را مشیت کند انجام مى دهد، و پروردگار ما هر روز در شان و کارى است )).
اینها همه نشان مى دهد که این آیه آیه اى است امیدبخش براى مؤ منان .
جالب اینکه مى گویند: یکى از امراء از وزیر خود از تفسیر این آیه سؤ ال کرد اما او اظهار بى اطلاعى نمود و تا فرداى آن روز مهلت خواست .
هنگامى که محزون و غمناک به منزل آمد غلام سیاه (با معرفتى ) داشت سؤ ال کرد: چه خبر است ؟ ماجرا را گفت ، غلام اظهار داشت به سراغ امیر برو اگر مایل باشد من تفسیر آیه را براى او بازگو مى کنم ، امیر او را خواست و از وى سؤ ال کرد، در پاسخ گفت : اى امیر! شانه ان یولج اللیل فى النهار، و یولج النهار فى اللیل ، و یخرج الحى من المیت ، و یخرج المیت من الحى ، و یشفى سقیما و یسقم سلیما، و یبتلى معافا، و یعافى مبتلى ، و یعز ذلیلا، و یذل عزیزا، و یفقر غنیا و یغنى فقیرا: ((شان خداوند این است که شب و روز را یکى بعد از دیگرى مى آورد، و مى برد، از دل مرده زنده خارج مى کند، و از زنده مرده بیمارى را شفا مى دهد، و سالمى را بیمار مى کند، تندرستى را مبتلا مى سازد، و مبتلائى را عافیت مى بخشد، ذلیلى را عزت مى دهد، و عزیزى را ذلیل مى کند، ثروتمندى را فقیر مى سازد و فقیرى را غنى مى کند))!
امیر گفت : فرجت عنى فرج الله عنک : ((مشکلى را براى من گشودى
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 143
خداوند مشکلت را بگشاید)) و بعد او را اکرام کرد و انعام داد.
3 - حرکت جوهرى
بعضى از طرفداران ((حرکت جوهرى )) به آیاتى از قرآن استدلال کرده و یا لااقل آنرا اشاره اى برمقصود خود مى دادند، از جمله همین آیه ((کل یوم هو فى شان )) است .
توضیح اینکه : قدماى فلاسفه معتقد بودند حرکت تنها در چهار مقوله عرضیه امکانپذیر است (مقوله هاى ((این )) و ((کم )) و ((کیف ))و ((وضع )) ) و به تعبیر ساده تر ممکن است یک جسم از نظر مکان تغییر محل دهد، و یا نمو کرده برکمیتش افزوده شود، و یا فى المثل رنگ و بو و طعم آن (همچون یک سیب بر درخت ) تغییر یابد، و یا در جاى خود و به دور خویش بگردد (مانند حرکت وضعى زمین ) ولى معتقد بودند هرگز در جوهر و ذات جسم حرکت امکانپذیر نیست ، چرا که در هر حرکتى باید ذات متحرک ثابت باشد، و عوارض آن دگرگون شود، و گرنه حرکت مفهومى نخواهد داشت .
ولى فلاسفه متاخرین این نظریه را رد کردند و معتقد به حرکت جوهرى شدند، و گفتند: اساس حرکت در ذات و جوهر است که آثار آن در عوارض ظاهر مى شود.
نخستین کسى که این نظر را به صورت مشروح و مستدل عرضه کرد ((ملاصدراى شیرازى )) بود، او گفت : تمام ذرات کائنات و جهان ماده یکپارچه حرکت است ، و یا به تعبیر دیگر ماده اجسام وجودى است سیال که دائما ذاتش دگرگون مى شود، و هر لحظه وجود تازه اى است که با وجود قبل فرق دارد، اما چون این
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 144
دگرگونیها با هم اتصال دارد یک شى ء محسوب مى شود، بنابراین ما هر لحظه وجود تازه اى هستیم ، اما این وجودات متصل و مستمر است ، و صورت واحدى دارد، یا به تعبیر دیگر: ماده داراى چهار بعد است : طول و عرض و عمق و بعد دیگرى که نامش را زمان مى گذاریم ، و این زمان چیزى جز مقدار حرکت در جوهر نیست (دقت کنید).
اشتباه نشود حرکت جوهرى ارتباطى با مساءله حرکت درون اتمها ندارد، چرا که آن حرکتى است در مکان و حرکتى است در عرض .
حرکت جوهرى مفهوم بسیار عمیقترى دارد که ذات و هویت جسم را شامل مى شود، و عجب اینکه در اینجا متحرک عین حرکت مى شود، و اشیاء دالانى مى شوند براى خودشان ! (دقت کنید).
آنها براى اثبات این مقصد دلائل متعددى دارند که اینجا جاى شرح آن نیست ، ولى بد نیست که به نتیجه این عقیده فلسفى اشاره کنیم نتیجه اش این است که ما مساءله خداشناسى را از هر زمان روشنتر درک کنیم ، چرا که خلقت و آفرینش تنها در آغاز دنیا نبوده ، بلکه هر ساعت و هر لحظهاى آغازى است ، و دائما خداوند دست در کار خلقت و آفرینش جدیدى است ، و دائما ما وابسته او و مستفیض از فیض ذات او هستیم ، و کل یوم هو فى شان را نیز به این معنى تفسیر کرده اند، البته مانعى ندارد که آن هم جزئى از مفهوم گسترده آیه باشد.
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 145
آیه 31-36
آیه و ترجمه
سنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلانِ(31)
فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ(32)
یَمَعْشرَ الجِْنِّ وَ الانسِ إِنِ استَطعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ فَانفُذُوا لا تَنفُذُونَ إِلا بِسلْطنٍ(33)
فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ(34)
یُرْسلُ عَلَیْکُمَا شوَاظٌ مِّن نَّارٍ وَ نحَاسٌ فَلا تَنتَصِرَانِ(35)
فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ(36)
ترجمه :
31 - به زودى به حساب شما مى پردازیم اى دو گروه انس و جن .
32 - پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید؟
33 - اى گروه جن و انس ! اگر مى توانید از مرزهاى آسمانها و زمین بگذرید، ولى هرگز قادر نیستید مگر با نیروئى (الهى ).
34 - پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید؟
35 - شعله هائى از آتش بى دود، و دودهائى متراکم ، بر شما مى فرستد، و نمى توانید از کسى یارى بطلبید!
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 146
36 - پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید؟!
تفسیر:
اگر مى توانید از مرزهاى آسمانها بگذرید!
نعمتهائى که تاکنون در آیات این سوره مطرح شده مربوط به این جهان بوده است ، ولى در آیات مورد بحث از محاسبه قیامت و بعضى دیگر از خصوصیات معاد سخن مى گوید که در عین تهدید بودن براى مجرمان وسیله تربیت و آگاهى و بیدارى و هم وسیله تشویق و دلگرمى مؤ منان است ، و به همین جهت نعمت محسوب مى شود، لذا بعد از ذکر هر کدام همان سؤ ال را که درباره نعمتها است تکرار مى کند.
نخست مى فرماید: ((به زودى به حساب شما مى پردازیم اى انس و جن ))! (سنفرغ لکم ایها الثقلان ) و 2).
آرى در آن روز خداوند عالم قادر دقیقا همه اعمال و گفتار و نیات انس و جن را مورد بررسى و حساب دقیق قرار داده ، و کیفر و پاداش مناسب را براى آنها تعیین مى کند.
با اینکه خداوند هرگاه به چیزى بپردازد از چیز دیگرى غافل نمى شود و در آن واحد احاطه علمى به همه کائنات دارد و هرگز چیزى او را از چیز دیگر
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 147
مشغول نمى سازد ((لا یشغله شان عن شان )) ولى با اینحال تعبیر به ((سنفرغ )) جالب است ، چرا که این تعبیر معمولا در موردى گفته مى شود که شخصى تمام کارهاى خود را رها مى کند، تا با حواس جمع به کارى بپردازد، و این تنها در مورد مخلوقاتى است که به حکم محدودیت هرگاه توجه به چیزى کنند از چیز دیگر باز مى مانند.
ولى این تعبیر در مورد خداوند چیزى جز تاءکید هر چه بیشتر بر مساءله رسیدگى به حساب نخواهد بود، به گونه اى که هیچ مثقال ذرهاى از قلم نخواهد افتاد، و چه عجیب است که خداوند بزرگ حساب بندگان کوچک خود را بر عهده گیرد، و چه هولناک و وحشتناک است یک چنین محاسبه ؟!