سوره بقره آیه 31:
وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَه ِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ
شان نزول آیه
ترجمه:
و نامهای چیزها را به آدم بیاموخت سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد و گفت : اگر راست می گویید مرا به نامهای این چیزها خبر دهید
تفسیر نمونه
انسان نماینده خدا در زمین
در آیات گذشته خواندیم که خدا همه مواهب زمین را براى انسان آفریده است و در این آیات رسما مسئله رهبرى و خلافت انسان را تشریح مى کند، و موقعیت معنوى او را که شایسته اینهمه مواهب است روشن مى سازد.
در این آیات به چگونگى آفرینش آدم (نخستین انسان اشاره مى کند و در این سلسله آیات که از آیه 30 شروع و به آیه 39 پایان مى یابد سه مطلب اساسى مطرح شده است :
1- خبر دادن پروردگار به فرشتگان راجع به خلافت و سرپرستى انسان در زمین و گفتگوئى که آنها با خداوند داشته اند.
2- دستور خضوع و تعظیم فرشتگان در برابر نخستین انسان که در آیات مختلف قرآن به تناسبهاى گوناگونى ذکر شده است .
3- تشریح وضع آدم و زندگى او در بهشت و حوادثى که منجر به خروج او از بهشت گردید و سپس توبه آدم ، و زندگى او و فرزندانش در زمین .
آیات مورد بحث از نخستین مرحله سخن مى گوید، خواست خداوند چنین بود که در روى زمین موجودى بیافریند که نماینده او باشد، صفاتش پرتوى از صفات پروردگار، و مقام و شخصیتش برتر از فرشتگان خواست او این بود که تمامى زمین و نعمتهایش را در اختیار چنین انسانى بگذارد نیروها، گنجها، معادن و همه امکاناتش را.
چنین موجودى مى بایست سهم وافرى از عقل و شعور و ادراک ، و استعداد ویژه داشته باشد که بتواند رهبرى و پیشوائى موجودات زمینى را بر عهده گیرد.
لذا نخستین آیه مى گوید: “بخاطر بیاور هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت من در روى زمین جانشینى قرار خواهم داد” (و اذ قال ربک للملائکه انى جاعل فى الارض خلیفه ).
“خلیفه “ به معنى جانشین است ، ولى در اینکه منظور از آن در اینجا جانشین چه کسى و چه چیزى است مفسران احتمالات گوناگونى داده اند.
و بعضى گفته اند منظور جانشین فرشتگانى است که قبلا در زمین زندگى مى کردند.
و بعضى گفته اند منظور جانشین انسانهاى دیگر یا موجودات دیگرى که قبلا در زمین مى زیسته اند.
بعضى آنرا اشاره به جانشین بودن نسلهاى انسان از یکدیگر دانسته اند.
ولى انصاف این است که همانگونه که بسیارى از محققان پذیرفته اند منظور خلافت الهى و نمایندگى خدا در زمین است ، زیرا سؤ الى که بعد از این فرشتگان مى کنند و مى گویند نسل آدم ممکن است مبدء فساد و خونریزى شود و ما تسبیح و تقدیس تو مى کنیم متناسب همین معنى است ، چرا که نمایندگى خدا در زمین با این کارها سازگار نیست .
همچنین مسئله "تعلیم اسماء" به آدم که شرح آن در آیات بعد خواهد آمد قرینه روشن دیگرى بر این مدعا است
و نیز خضوع و سجود فرشتگان در مقابل آدم شاهد این مقصود است !
به هر حال خدا مى خواست موجودى بیافریند که گل سر سبد عالم هستى باشد و شایسته ، مقام خلافت الهى و نماینده " الله " در زمین گردد.
در حدیثى که از امام صادق (علیه السلام ) در تفسیر این آیات آمده نیز به همین معنى اشاره شده است که فرشتگان بعد از آگاهى از مقام آدم دانستند که او و فرزندانش سزاوارترند که خلفاى الهى در زمین و حجتهاى او بر خلق بوده باشند.
سپس در آیه مورد بحث اضافه مى کند: “فرشتگان به عنوان سؤ ال براى درک حقیقت و نه به عنوان اعتراض عرض کردند آیا در زمین کسى را قرار مى دهى که فساد کند و خونها بریزد ؟!” (قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء)
“در حالى که ما تو را عبادت مى کنیم تسبیح و حمدت بجا مى آوریم و تو را از آنچه شایسته ذات پاکت نیست پاک مى شمریم “ (و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک ).
ولى خداوند در اینجا پاسخ سربسته به آنها داد که توضیحش در مراحل بعد آشکار گردید: “فرمود من چیزهائى مى دانم که شما نمى دانید”! (قال انى اعلم ما لا تعلمون )
فرشتگان آن چنان که از سخنانشان پیدا است پى برده بودند که این انسان فردى سر براه نیست ، فساد مى کند، خون مى ریزد، خرابى به بار مى آورد. اما از کجا دانستند ؟!
گاه گفته خداوند قبلا آینده انسان را بطور اجمال براى آنها بیان فرموده بود،
در حالى که بعضى احتمال داده اند ملائکه خودشان این مطلب را از کلمه “فى الارض " (در روى زمین ) دریافته بودند، زیرا مى دانستند انسان از خاک آفریده مى شود و ماده بخاطر محدودیتى که دارد طبعا مرکز نزاع و تزاحم است ، چه این که جهان محدود مادى ، طبع زیاده طلب انسانها را نمى تواند اشباع کند، حتى اگر همه دنیا را به یک فرد بدهند باز ممکن است سیر نشود، این وضع مخصوصا در صورتیکه توام با احساس مسئولیت کافى نباشد سبب فساد و خونریزى مى شود.
بعضى دیگر از مفسران معتقدند پیشگوئى فرشتگان بخاطر آن بوده که آدم نخستین مخلوق روى زمین نبود، بلکه پیش از او نیز مخلوقات دگرى بودند که به نزاع و خونریزى پرداختند پرونده سوء پیشینه آنها سبب بدگمانى فرشتگان نسبت به نسل آدم شد!
این تفسیرهاى سه گانه چندان منافاتى با هم ندارند یعنى ممکن است همه این امور سبب توجه فرشتگان به این مطلب شده باشد، و اتفاقا این یک واقعیت بود که آنها بیان داشتند، و لذا خداوند هم در پاسخ هرگز آن را انکار نفرمود، بلکه اشاره کرد در کنار این واقعیت ، واقعیتهاى مهمترى درباره انسان و مقام او وجود دارد که فرشتگان از آن آگاه نیستند!
آنها فکر مى کردند اگر هدف عبودیت و بندگى است که ما مصداق کامل آن هستیم ، همواره غرق در عبادتیم و از همه کس سزاوارتر به خلافت ! بیخبر از این که عبادت آنها با توجه به این که شهوت و غضب و خواستهاى گوناگون در وجودشان راه ندارد با عبادت و بندگى این انسان که امیال و شهوات او را احاطه کرده و شیطان از هر سو او را وسوسه مى کند تفاوت فراوانى دارد، اطاعت و فرمانبردارى این موجود طوفان زده کجا، و عبادت آن ساحلنشینان آرام و سبکبار کجا؟!
آنها چه مى دانستند که از نسل این آدم پیامبرانى همچون محمد و ابراهیم و نوح و موسى و عیسى (علیهماالسلام ) و امامانى همچون ائمه اهل بیت (علیهمالسلام ) و بندگان صالح و شهیدان جانباز و مردان و زنانى که همه هستى خود را عاشقانه در راه خدا مى دهند قدم به عرصه وجود خواهند گذاشت ، افرادى که گاه فقط یک ساعت تفکر آنها برابر با سالها عبادت فرشتگان است !
قابل توجه این که فرشتگان روى سه مساءله درباره صفات خودشان تکیه کردند، تسبیح و حمد و تقدیس ، بدون شک تسبیح و حمد یعنى خدا را پاک از هر گونه نقص و داراى هر گونه کمال دانستن ، اما در این که مقصود از “تقدیس “ چیست ؟
بعضى آنرا پاک شمردن پروردگار از هر گونه نقصان دانسته اند که در حقیقت تاءکیدى مى شود بر همان معنى “تسبیح “.
ولى بعضى دیگر معتقدند که “تقدیس “ که از ماده “قدس “ است ، یعنى پاک سازى روى زمین از فاسدان و مفسدان ، یا پاک سازى خویشتن از هر گونه صفات زشت و مذموم ، و تطهیر جسم و جان براى خدا و کلمه “لک “ در جمله “نقدس “ لک را شاهد این مقصود دانسته اند، چرا که فرشتگان نگفتند “نقدسک " (تو را پاک مى شمریم ) بلکه گفتند “نقدس لک “ از براى تو جامعه را پاک مى کنیم .
در حقیقت آنها مى خواستند بگویند اگر هدف اطاعت و بندگى است ما سر بر فرمانیم ، و اگر عبادت است ما هم همواره مشغول آنیم ، و اگر پاک سازى خویشتن یا صفحه روى زمین است ما چنین مى کنیم ، در حالى که این انسان مادى هم خود فاسد است و هم صفحه زمین را پر از فساد مى کند .
ولى براى اینکه حقایق بطور تفصیل بر فرشتگان روشن شود خداوند اقدام به آزمایش آنها نمود، تا خودشان اعتراف کنند که میان آنها و آدم “تفاوت از زمین تا آسمان است !”
فرشتگان در بوته آزمایش
آدم به لطف پروردگار داراى استعداد فوقالعادهاى براى درک حقایق هستى بود.
خداوند این استعداد او را به فعلیت رسانید و به گفته “قرآن به آدم همه اسماء (حقایق و اسرار عالم هستى ) را تعلیم داد” (و علم آدم الاسماء کلها)
گر چه مفسران در تفسیر “علم اسماء” بیانات گوناگونى دارند، ولى مسلم است که منظور تعلیم کلمات و نامهاى بدون معنا به آدم نبوده ، چرا که این افتخارى محسوب نمى شده است ، بلکه منظور دادن معانى این اسماء و مفاهیم و مسماهاى آنها بوده است .
البته این آگاهى از علوم مربوط به جهان آفرینش و اسرار و خواص مختلف موجودات عالم هستى ، افتخار بزرگى براى آدم بود.
در حدیثى داریم که از امام صادق (علیه السلام ) پیرامون این آیه سؤ ال کردند، فرمود: “الارضین و الجبال و الشعاب و الاودیه ثم نظر الى بساط تحته ، فقال و هذا البساط مما علمه :”: “فرمود منظور زمینها، کوه ها، دره ها و بستر رودخانه ها (و خلاصه تمامى موجودات ) مى باشد، سپس امام (علیه السلام ) به فرشى که زیر پایش گسترده بود نظرى افکند فرمود حتى این فرش هم از امورى بوده که خدا به آدم تعلیم داد”!.
بنابر این علم اسماء چیزى شبیه علم لغات نبوده است بلکه مربوط به فلسفه و اسرار و کیفیات و خواص آنها بوده است ، خداوند این علم را به آدم تعلیم کرد تا بتواند از مواهب مادى و معنوى این جهان در مسیر تکامل خویش بهره گیرد.
همچنین استعداد نامگذارى اشیاء را به او ارزانى داشت تا بتواند اشیاء را نامگذارى کند و در مورد احتیاج با ذکر نام آنها را بخواند تا لازم نباشد عین آن چیز را نشان دهد، و این خود نعمتى است بزرگ .
ما هنگامى به اهمیت این موضوع پى مى بریم که مى بینیم بشر امروز هر چه دارد به وسیله کتاب و نوشتن است و همه ذخائر علمى گذشتگان در نوشته هاى او جمع است ، و این خود بخاطر نامگذارى اشیاء و خواص آنها است ، و گر نه هیچگاه ممکن نبود علوم گذشتگان به آیندگان منتقل شود.
“سپس خداوند به فرشتگان فرمود اگر راست مى گوئید اسماء اشیاء و موجوداتى را که مشاهده مى کنید و اسرار و چگونگى آنها را شرح دهید” (ثم عرضهم على الملائکه فقال انبئونى باسماء هؤ لاء ان کنتم صادقین ).
ولى فرشتگان که داراى چنان احاطه علمى نبودند در برابر این آزمایش فرو ماندند لذا در پاسخ “گفتند خداوندا منزهى تو، جز آنچه به ما تعلیم داده اى چیزى نمى دانیم ! (قالوا سبحانک لا علم لناالا ما علمتنا).
“تو خود عالم و حکیمى “ (انک انت العلیم الحکیم ).
اگر ما در این زمینه سؤ الى کردیم از نا آگاهیمان بود، ما این مطلب را نخوانده بودیم ، و از این استعداد و قدرت شگرف آدم که امتیاز بزرگ او بر ما است بیخبر بودیم ، حقا که او شایسته خلافت تو است و زمین و جهان هستى بى وجود او کمبودى داشت .