از امام باقر (علیه السلام) از پدرانش، از علی (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: همنشینی با بدان موجب سوء ظن به نیکان می شود و همنشینی با خوبان بدان را به خوبان می پیوندد و همنشینی فجار با نیکوکاران فجار را به نیکان ملحق می کند پس کسی که وضع او بر شما مشتبه باشد و دین و روش او را نشناسید به معاشرین او نگاه کنید. پس اگر معاشرین او اهل دین خدا بودند او نیز بر دین خدا است و اگر بر دین خدا نبودند پس هیچ بهره در دین خدا برای هیچیک از آنان نیست همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمود:
کسی که ایمان به خدا و روز آخرت دارد پس با کافر برادری نمی کند و با فاجر رفت و آمد نمی نماید و کسی که با کافری پیوند برادری ایجاد کند یا با قاجری رفت و آمد نماید فاجر و کافر بوده است.
بی مهری در اسلام
اصولاً مردمی که مهر و محبت ندارند و جاذبه ندارند افراد ناقصی هستند. امیر مومنان علی (علیه السلام) می فرماید: ناتوان ترین مردم کسی است که از دوست یافتن ناتوان باشد و از او ناتوانتر آنکه دوستان را از دست بدهد و تنها بماند.
محبت در بنیان تشیع
یکی از بزرگترین امتیازات مذهب تشیع بر سایر مذاهب این است که پایه و زیر بنای اصل آن بر محبت بنا نهاده شده است، از اولین روز دعوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که این مذهب پایه گذاری شد زمزمه محبت و دوستی علی (علیه السلام) در کار بود و دوستی امیر مومنان (علیه السلام) امتیاز شیعیان بود و بقدری شیعیان در محبت امیر مومنان ثابت قدم و استوار بودند که آن حضرت (علیه السلام) می فرمود:
اگر با این شمشیرم بینی مومن را بزنم که با من دشمن شود، هرگز دشمنی نخواهد کرد. و اگر همه دنیا را بر سر منافق بریزم که مرا دوست بدارد، هرگز مرا دوست نخواهد داشت. زیرا که این مطلبی است ثابت و بر زبان پیامبرانی جاری گشته که گفت:
یا علی: مومن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمی دارد. از این رو وقتی یکی از دوستان امیرالمومنین (علیه السلام) که مردی با فضیلت و ایمان بود، متاسفانه از روی لغزشی که از وی انجام گرفت و می بایست حد بر او جاری شود امیرالمومنین (علیه السلام) به عنوان حد دزدی، پنجه راستش را برید و به دست چپش داد. او در حالی که قطرات خون از دستش می چکید می رفت. در بین راه ابن الکواء خارجی آشوبگر، خواست از این جریان به نفع خوارج و علیه علی )علیه السلام) استفاده کند، با قیافه ای ترحم آمیز جلو رفت و گفت کی دستت را برید؟! او به جای اینکه ازعلی (علیهالسلام) مذمت و یا شکوه کند گفت:
دستم را برید آن کس که آقای جانشینان پیامبران، پیشوای سفیدرویان قیامت، ذی حق ترین مردم نسبت به مومنان، علی بن ابی طالب، مبارز شجاعان، انتقام گیرنده از جهالت پیشگان، بخشنده زکات،… .
رهبر راه رشد و کمال گوینده گفتار راستین و صواب شجاع مکی او بزرگوار باوفا…
ابن الکوء گفت: وای بر تو، دستت را می برد و این چنین ثنایش می گوئی؟
گفت: چرا ثنایش نگویم و حال آنکه دوستیش با گوشت و خونم در آمیخته است و به خدا سوگند که نبرید دستم را جز به حقی که خداوند قرار داده است.
روش پیامبر با مردم
پیامبر اسلام در عین اینکه در مقام اجراء قوانین کیفری و مجازات گناهکاران بسیار جدی بود، ولی در معاشرتهای اجتماعی، پدری رووف و مهربان بود، هیچ کس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نمی ترسید و اگر اتفاقاً ابهت پیامبر (صلی الله علیه و آله) کسی را می گرفت خود حضرت آن را در هم می شکست.
عن ابن مسعود می گوید: مردی خدمت رسول اکرم رسید خواست سخن بگوید ترسید، حضرت فرمود: نترس من شاه نیستم.
خداوند در قرآن کریم، این فضیلت اخلاقی و سجیه روحانی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را از مراتب رحمت خود می شمارد و می فرماید:
با رحمتی از جانب خداوند با مردم ملایمت و مهربانی نمودی.
پیامبر با همین خصلت صفا و صمیمیت بود که هیچگاه نمی خواست با اصحاب خویش کدورت و رنجشی داشته باشد و از این جهت می فرمود:
کسی درباره اصحاب من مطلبی که موجب دلسردی و رنجش خاطر است به من نگوید، دوست دارم با دلی پاک و سالم به جمع اصحاب بپیوندم. برخورد پیامبر اسلام با مردم به قدری گرم و محبت آمیز بود که اشخاص با حضرت شوخیهائی می کردند که با دیگران مشکل بود. چنان که ابوهریره از شوخی کردن با عرب از جانب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نهی شده بود ولی در عین حال روزی کفشهای پیامبر را دزدید و در مقابل قیمت مقداری خرما نزد خرما فروش گرو گذاشته بود حضرت فرمود: یا ابا هریره ما تا کل؟
فقال: نعل رسول الله، ای ابا هریره چه می خوری؟ عرض کرد: کفش پیامبر را.
محبت و عطوفت و احترام به مردم یکی از برنامه های قطعی زندگی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بود و بدون مبالغه می توان گفت این خصلت از بزرگترین عوامل موفقیت آن حضرت بود پیامبر اسلام به تمام دقائق روانی مردم توجه داشت و آنها را مراعات می کرد و از کوچکترین وظیفه شانه خالی نمی کرد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین بود که هر کس بر او وارد می شد به او احترام می گذاشت چه بسا عبای خود را به جای فرش زیر پای او پهن می کرد و بالشی که تکیه گاه خودش بود به او می داد.
وقتی یکی از اصحاب به دیدن آن حضرت می آمد به احترام او آنقدر می نشست تا وقتی که آن مرد از مجلس برخیزد و چون کسی به ملاقات پیامبر می آمد و میخواست مصافحه کند، به او دست می داد و دست خود را نمی کشید تا وقتی که آن مرد دست خود را بکشد.
پیامبر اسلام برای پاسخگویی و جلب عواطف و محبت تمام اصحبا، در مجالس عمومی نگاه های مودت آمیز خود را بالسویه متوجه کلیه حضار می فرمود.
اگر پیامبر اسلام سوار بر مرکب بود، اجازه نمی داد کسی پیاده در رکابش راه رود، او را بر مرکب خود سوار می کرد و اگر از سوار شدن امتناع می کرد به او می فرمود تو جلو برو و در فلان مکان مرا ملاقات کن.
ترمیم عواطف انصار
گاهی اتفاق می افتاد که رفتار صحیح و مصلحت آمیز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، عکس العمل نامطلوبی در قلوب بعضی از مردم ایجاد می کرد و کسانی آن کار را بی مهری و اهانت تعبیر می کردند. ولی پیامبر اسلام فوراً در صدد رفع سوء تفاهم بر می آمد و محبت آنان را آشکار، ویژگی را برطرف می نمود.
از جمله اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روی مصالحی غنائم جنگ حنین را تنها بین قریش تقسیم نمود و به انصار سهمی نداد. بعضی از انصار که در پیشرفت اسلام سهم بزرگی داشته و خدمات درخشانی کرده بودند، از آن حضرت رنجیده شدند و آن را بی مهری و تحقیر نسبت به خود تلقی کردند.
این خبر به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) رسید، دستور داد انصار در یک جا جمع شوند و جز انصار، کسی در آن مجلس شرکت نکند، پیامبر به اتفاق علی (علیهالسلام) به مجلس آمد و در وسط جمعیت نشستند. پیامبر رو به انصار کرد و فرمود: من از شما پرسشهائی می کنم به من پاسخ دهید. فرمود: آیا شما گمراه نبودید و خداوند به وسیله من شما را هدایت نکرد؟ عرض کردند بلی. آیا شما در پرتگاه نبودید و خداوند به وسیله من شما را خلاص نکرد؟ عرض کردند آری. آیا شما دشمن یکدیگر نبودید و خداوند به وسیله من شما را با هم مهربان نکرد؟ عرض کردند آری. سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله) چند لحظه سکوت کرد و فرمود: چرا شما کارهای خود را در جواب من نمی گوئید؟
عرض کردند چه چیز را بگوئیم؟ فرمود:
شما می توانید بگوئید، ای پیامبر از مکه تو را اخراجت کردند ما تو را پذیرفتیم، تو بر جان خود بیمناک بودی ما به توما وا دادیم دیگران گفتار تو را تکذیب کردند ما تو را تصدیق نمودیم.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) ضمن اینکه اثبات کرد عمل او طبق دستور و مصلحت الهی بوده مراتب حقشناسی خود را از اعمال انصار بیان نمود و عواطف آنان را به سوی خود جلب کرد. این تذکر و حقشناسی ها چنان در عواطف آنان اثر گذاشت که بلند بلند گریه کردند و بزرگان انصار برخاستند و دست پیامبر (صلی الله علیه و آله) را بوسیدند و از عمل آن حضرت در تقسیم غنائم اظهار رضایت نمودند و گفتند:
ثروت ما نیز در اختیار شما است اگر مایلید آنها را هم بین قریش تقسیم کنید. آنان که اظهار نارضایتی کردند از گفته خود استغفار می کنند و شما نیز در پیشگاه خداوند برای آنها استغفار کنید. پیامبر دست به دعا برداشت و گفت: خدایا انصار و فرزندان، و فرزندان آنان را بیامرز.