از مهمترین امتیازات انسان داشتن اندیشه است؛ در اهمیت اندیشه و نقش آن در تحولات فردی و اجتماعبسیار سخن رفته است و در ارزش و اهمیت آن همین بس که پیامبران الهی دعوت خود را از یک تحول فکری آغاز کردند، بدین صورت که در آغاز تحولی ژرف در اندیشه انسانها پدید آوردند تا بر پایه اندیشه توحیدی تحولات عمیق و تمدنساز را در جوامع بشری استوار سازند.
از مهمترین استعدادهایی که در بشر نهفته و به شدت نیازمند آزادی است« اندیشه ورزی و تفکر است، چرا که آزادی در اندیشه ورزی شرط پیشرفت افکار و تحولات در انسان و تکامل است؛ ولی از آن جایی که دنیا محل تثضاد و تزاحم است، تحقق این نعمت همواره با مزاحمتها و موانع روبه رو بوده است که اقتضای ظهور آزاداندیشی را میگیرد.
در اندیشه ورزی موانع بسیار وجود دارد که با بودن آن موانع و آفتها اندیشه دچار ضعف شده، و اندیشه ورزی معنای درستی پیدا نمی کند؛ و چنان چه آنها شناخته نشوند، پیامدهای نامطلوبی هم چون جمود و تحجر را به دنبال دارد که خود سبب گمراهی و پیروی از خواهشهای نقس انسان میشود، لذا هر تبلیغی ولو مسموم، بر او اثر میگذارد.
در این جا تنها به نمونههایی از موانع اندیشه ورزی اشاره میشود تا با برطرف کردن آنها راه برای اندیشه ورزی فراهم آید: 1 ضعف بصیرت قرآن کریم، رسالت خود را هدایت انسان و تعالی در جسم و روان او میداند، و این مهم، جز بر پایه تعقل و تفکر به انجام نمیرسد؛ از این رو، به سلامت قوه تفکر و ارزیابی آن بها داده است و چون موانع بسیاری وجود دارند که از توانایی قوه عاقله و ذهن فکور انسان کاسته و مانع بصیرت و بینش صحیح در انسان میگردد.
که در این جا بعضی از آنها مورد بررسی قرار می گیرد: الف بیتوجهی: بیتوجهی به نیروی تعقل و تفکر و استفاده نکردن از آن، به تضعیف این قوه در انسان میانجامد.
کسانی که این قوه را به کار نگرفته و یا خود را مستغنی پنداشته و نیازی را برای اندیشه ورزی احساس نمی کنند، و در نتیجه به دنبال برطرف کردن مشکلات و نیازهایشان بر پایه اندیشه حرکت نمی کنند؛ در حقیقت اندیشه را در خود میمیرانند.
این بیتوجهی به اندیشه ورزی نه تنها از نظر پزشکی موجب نابودی سلولهای مغزی و در پایان آلزایمر میشود، بلکه انسان را از لحاظ وجود معنوی در حدی تخیل نگه میدارد و از عالم مثال به عالم عقل برون نمیبرد.
به کارگیری اندیشه در امور دنیوی و مادی موجب میشود تا عقل کارآمدی خود را بازیابد و در عرصههای دیگر میدان برای او باز شود.
چنان که بیکاری و فرار از تهیه سست بنیاد و ضعیف گردد.
بدین جهت امام صادق(ع) به یکی از یارانش که به علت بینیازی، کسب و تجارت را کنار گذاشته و اوقات خود را به بیکاری میگذراند فرمود: «تجارت و کار از سر بگیر که بیکاری از عقل انسان میکاهد.» ب تخیلات و تشویش: گرفتاریها و اشتغالات قوه تفکر به تخیل از دیگر موانعی است که انسان را از اندیشیدن باز میدارد و به دام خیالات می اندازد.آنگاه که فکر انسان در اشتغل تخیلات و کارهای مختلف قرار دارد و فرصت رسیدگی به همه آنها را ندارد، علاوه بر پایین آمدن کیفیت عمل، اندیشه اش را نیز به تحلیل میبرد، اشتغالات فکری فراوان، جز تشویق و پراکندگی ذهن چیزی را به ارمغان نخواهد آورد.
ج زیستن رویاگونه: در مکتب اسلام، آروز، نه تنهایی مورد نکوهش نیست چرا که بدون آرزو، زندگی معنا و مفهومی ندارد، ولی آنچه مورد نکوهش قرار گرفته، آرزوهای بیپایان و دور از دسترس و امیدهای واهی است.
حضرت علی (ع) در این خصوص میفرماید: بدانید که آرزوی دراز فکر را از فعالیت بازداشته و یاد خدا را به فراموشی میسپارد.» بیتوجهی به واقعیات موجود و دل بستن به آرزوهای دور، قوه تفکر را ضعیف میکند و از رشد آن میکاهد.
اوهام و خیالات به جای تفکر و تعقل نشسته و معادن فکری را اشغال میکند در نتیجه او را از رشد بازداشته و به رخوت دچار میسازد و سبب کورشدن چشم بصیرت انسان میشود.
د همنشینی با نادانان: همانطور که معاشرت با صاحبان عقل و اندیشه، بر فکر انسان میافزاید؛ معاشرت با نادانان و کسانی که غرق در دنیا هستند، از رشد فکری و عقلانی انسان میکاهد.
چه بسیار از ضلالتها که معلول این همنیشینی و تاثیر پذیریها است.
منظور از عدم معاشرت با نادانانی، گفت و گو به قصد هدایت نیست چرا که گفت و گو به قصد ارشاد و هدایت نه تنها از عقل انسان نمیکاهد، بلکه باعث افزایش قوه تعقل و سبب رسیدن به ثواب است.
2 تنگ نظری انسان اگر گرفتاری مطلق اندیشی و جزم گرایی غیر برهانی گردد دچار تنگ نظری نیز میشود و اجازه رشد و تکامل و نیز نواندیش به خود و جامعه نمی دهد.
اندیشه زندانی شده در دیوارهای محدودیتهای ناهنجار، هرگز نمیتواند از جهانبینی کامل و جامعی برخوردار باشد.
آن عقیده و مسلکی کامل و جامع و بینقص است که قدرت برخورد با همه مکاتب و مذاهب و افکار گوناگون را داشته باشد و در بهره گیری از اندیشه، میدان دار مبارزه باشد؛ انسانی که فکرش در حصاری محدود گشته است، از اندیشهای ژرف، جامع و کامل برخوردار نخواهد بود؛ چرا که اندیشه در فضای آزاد و مواجه شدن با دیگر اندیشهها است که به کمال خود نایل میگردد.
بر مبنای همین اصل است که قرآن کریم، چنین فضایی را با بشارت و وعده پاداش به کسانی که تحمل عقیدههای مخالف را داشته باشند و نیکوترین آنها را انتخاب نمایند، ایجاد می کند و از تنگ نظری بر حذر می دارد.
اینک به برخی از پیامدهای محدودیتهای ذهنی پرداخته میشود؛ الف .
رکود استعدادها: در سایه تفکر و رشد فکری، ابتکارها به وجود میآید و در پرتو اندیشه ورزی است که استعدادها به فعلیت میرسد.
بیگمان با وجود هر گونه محدودیت در راه آزاداندیشی استعدادهای نهفته از قوه به فعل درنخواهد آمد.
در محیط بسته، رشد نیروی تفکر در بسیار ی از زمینهها، مسدود گشته، و استعدادهای فراوان به مسیر انحراف کشیده میشود در نیتجه نیروهای زیادی به تباهی کشانده شده و جامعه بشریت از فواید آن محروم میگردد.
ب.
طغیان و انفجار: اگر فکر در مسیر هدایت قرار نگیرد و با امر و نهیهای بیمورد از پرواز به فضای اندیشیدن باز نگهداشته شود، این محدودیتهای ناگهان به حالت انفجار درآمده و فرد یا جامعه را به مرحله خطرناکی میکشاند.
سرکوبی آن نیز زیان بار است.
مخالف کلیسا با اندیشه ورزی و طغیان عمومی جامعه نمونهای از این دست است که پس از رهایی از بند نظام کلیسایی ریشه مذهب و گرایشهای مذهبی را زیر سئوال برد تا بدانجا که هنوز دنیای مسیحیت نتوانسته به مهار کردن آن توفیق یابد.
ج.
تسلیم پذیری و جمود گرایی: از دیگر پیامدهای تنگ نطری، پیدا شدن حالتی جمود و تحجر و تقلید گرایانه و از بین رفتن روحیه استقلال اندیشی است.
آن گاه که حق اندیشه ورزی و آزادی اندیشه از شخص گرفته شد روی یکسو نگر گردید، بتدریج حالت رکود و جمود در افکارش حاکم میگردد، و لذا شخص تسلیم ناپذیر، تقلید گر و آسیب پذیر میشود.
3.
سطحی نگری سطحی نگری، ترک تدبر و شتابزدگی چنان بر درک بعضی افراد سایه میافکند که بدی را نیکی و بدبختی را خوشبختی و بیراهه را، راه مستقیم میپندارد.
قرآن در این باره میفرماید: انسان همان گونه که خیر را فرا میخواند، پیشامد بد را میخواند و انسان همواره شتابزده است».
منظور از این که فرمود: «انسان همواره شتابزده است» این است که او وقتی چیزی را طلب میکند، صبر و حوصله به خرج نمیدهد و در جهات صلاح و فساد خود نمیاندیشد تا در آنچه میطلبد راه خیر برایش مشخص گردد و از آن راه اقدام کند.
بلکه به محض این که چیزی را مطابق میلش دید با عجله و شتابزدگی و سطحی نگری به سویش میرود و در نتیجه گاهی آن امر، شری است که مایه خسارت و زحمت او میشود، و گاهی هم خبری است که از آن نفع میبرد.
پس جنس بشر شتابزده است و به خاطر همین شتابزدگی، میان خیر و شر، فرق نمیگذارد، بلکه هر چه برایش پیش آمد، همان را میخواهد و در طلب آن برمی خیزد، بدون این که خیر و شر را از هم جدا نموده و حق را از باطل تشخیص دهد، در نتیجه به همان شیوهای که مشتاق خیر است، شر را نیز به همان وجه طلب میکند.
درست است که اعمال خیر و شر، همه به اذن خدا در عالم وجود تحقق مییابند و همه آنها با قدرتی که خدا به انسان داده است برای او مقدور است ولیکن این معنا باعث نمیشود که اعمال خیر و شر، هر دو برای آدمی جایز شوند، و انسان هر چه را که هوس کرد با سطحی نگری، و سراسیمه بدون تعقل و تفکر دنبال نماید، و بدون هیچ احساس مسئولیتی مرتکب هر عملی بشود و همانطور که اطاعت خدا آزاد است معصیت خدا را هم آزادانه مرتکب شود؛ بلکه واجب است اعمال شر را مانند شب تاری کننده دانسته و نزدیکش نشود و عمل خیر را مانند روز بینا کننده دانسته، انجامش دهد و با انجام آن فضل پروردگار خود را جست و جو نماید.
برای تشخیص شر و خیر میتوان گفت: خداوند عقل و قوه تعقل را به انسان عطا نمود تا او را راهنمایی کرده و راه کمال را از راههای انحراف تشخیص بدهد.
وضع بشر نشان می دهد که بشر گاهی به حکم عقل، راه صحیح را طی می کند و گاهی با جهالت و هواپرستی و دوری از اندیشهورزی، راه انحراف را میپیماید.
پس باید انسان عقل را پیشوای خود قرار دهد یعنی در کارها شتابزدگی و سطحی نگری نکند بلکه تا قضیه برای او به کمک عقل روشن نشده اظهار نظر ننماید.
پس باید بیندیشد و به دور از شتابزدگی و با دقت نظر بدهد.
4.
خواهشهای نفسانی انسانی که بخواهد از نیروی اندیشه و عقل خود یاری گیرد، باید خود را از همه عبودیتها و بندگیهای نفسانی برهاند.
حکومت خواهشهای نفسانی، گاه آن چنان پیش میرود که بر نیروی اندیشه ورزی انسان غلبه کرد و او را بیاختیار از مسیر صحیح خود منحرف میسازد، تا جایی که دیدهاش را بر واقعیتهای بسته، و او را بردهوار در مسیر شهوات و خواستههای درونی گسیل میدارد.
تاریخ نشان داده که چه بسیار از قدرتخواهیها و مقام طلبیها و مال اندوزیها، مردان بزرگ را به زبونی کشانده تا جایی که دیدگان خود را به حق فروبسته و در برابر آن ایستادهاند.
در آیاتی که از قرآن کریم این مساله مهم تعقیب شده و میفرماید: «پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیدهاش پرده نهاده است؟
آیا پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد آیا پند نمیگیرید؟» این آیه از کسانی سخن میگوید که هوای نفس را به عنوان معبود خود برگزیده و هر چه دارند در پای این معبود قربانی کردهاند، چرا که در اثر هواپرستی چشم دل آنها کور شده است، و چون خدا می داند چنین کسانی شایسته هدایت نیستد، گمراهشان ساخته، بر قلب و گوش آنها مهر نهاده و بر چشمانشان پرده افکنده است و مسلم چنین کسانی شایسته هدایت نیستند.
بنابراین، انسانی که دوست دارد در اندیشه به خطا نرود باید به دور از حکومت هوا و هوس به تفکر بنشیند، تا مبادا اندیشههای باطل خود را در لوای حق گرایی مستور ساخته و در باطن، نیروهای هوا و هوس بر او فرمان براند.
حضرت علی (ع) حالت این بیماردلان کج اندیش را چنین به تصویر میکشد: هر کس از هوس خود پیروی کند، هوس او را کور و کر و خوار و گمراه میسازد.» مراد از کور گردانیدن «کوری »از دیدن حقی است که بر خلاف خواهش او باشد و همچنین کر گردیدن از شنیدن چنین حقی است؛ و چنین است که کششهای نفسانی و شهوتها چنان عقل انسان را به خود مشغول میدارد که به چیزی جز برآوردن خواستههای دوینی نیندیشیده و جز خواسته هوس را حق نمیپندارد.
لذا از جاده اصلی منحرف شده و به بیضابطگی در اندیشه میگراید.
بنابراین کسی که میخواهد اندیشهورزی نماید، یکی از کارهایی که باید انجام دهد این است که موانع و آفتهایی را که سبب ضعف آن میگردد، برطرف نماید.
استراتژى وحدت در اندیشه اسلامی استراتژى وحدت در اندیشه اسلامی، سید احمد موثقى، مقدمه استاد محمد تقى جعفرى، چاپ اول، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، قم، 1370 - 1371 ش، دو جلد، 376 + 468 صفحه، وزیرى، 3000 نسخه.
آن گونه که مؤلف در مقدمه جلد دوم (ص11) تصریح کرده این کتاب جلد اول و دوم از دوره سه جلدى «استراتژى وحدت در اندیشه سیاسى اسلام» است که البته تا کنون جلد سوم آن انتشار نیافته است.
جلد اول با مقدمه علامه محمد تقى جعفرى آغاز مىشود و در پى آن، مقدمه مؤلف آمده است.
این جلد در سه فصل سامان یافته است: فصل اول، وحدت اسلامى در منابع اصیل اسلامى ; فصل دوم، زمینه و سابقه تاریخى وحدت و تفرقه در جهان اسلام; فصل سوم، سید جمال الدین الحسینى، بزرگ منادى وحدت مسلمین و یکپارچگى جهان اسلام.جلد دوم مشتمل بر دو فصل است: فصل اول، در مصر، سوریه و حجاز; فصل دوم، در عراق و لبنان.
مؤلف - آن طور که خود بیان کرده - قصد دارد در جلد سوم زمینه و سابقه تاریخى وحدت و تفرقه در هند و پاکستان و ایران را بررسى کند و در خاتمه هم به نتیجهگیرى و جمع بندى و ارائه تز اصلى خود (اتحاد جماهیر اسلامى) همراه با توصیهها و پیشنهادها بپردازد.
علامه جعفرى در مقدمهاش، با ارائه تعریفى جامع از دین و بیان ریشه امت اسلامى و عوامل اساسى گرایش به دین اسلام و نیز این نکته که اسلام نخستین بار حقوق اساسى سهگانه (حق حیات، حق کرامت و حق آزادى معقول) را به صورت جدى مطرح کرد، بر آن است که اثبات کند احکام و تکالیفى که اسلام براى انسانها مطرح کرد مبتنى بر «حیات معقول» است و این احکام و تکالیف به مقتضاى «اصل وحدت» و برابرى انسانها در نزد خداى تعالى و بر طبق اصل «مشروط بودن تکلیف به قدرت» ، فرازمانى و فرامکانى هستند.مبنا و منشا حقیقى وحدت امت اسلامى در نظر استاد جعفرى، همان دین اسلام است که ریشه در فطرت الهى دارد و خداى متعال آن را در نهاد تمام انسانها قرار داده است و این، عامل هماهنگى همه ادیان توحیدى ابراهیمى نیز است.قرآن کریم زمینههاى مشترک همه پیروان ادیان آسمانى را چنین ذکر کرده است: قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لانشرک به شیئا و لایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون (آل عمران (3) آیه 64 و بقره (2) آیه 62 و 177).
استاد جعفرى اختلاف را به دو نوع تقسیم مىکند: معقول و نامعقول.اختلاف معقول عبارت است از: «اختلافى که ناشى از چگونگى اطلاعات مربوط به مساله و استعدادها و مخصوصا نبوغ و عموم موضعگیرىهاى طبیعى و قانونى است که اشخاص در ارتباط با حقایق دارند، مانند اختلاف نظر در دریافت واقعیات عالم هستى از دیدگاه علوم نظرى و فلسفهها».اختلاف معقول باعث رشد و گسترش و تعمیق علوم مىگردد و روایت «اختلاف امتى رحمه» اشاره به همین نوع از اختلاف دارد.اختلاف نامعقول عبارت است از: «اختلافى که ناشى از عوامل غیرقانونى و انحرافى مىباشد، مانند پیروى از هوا و هوس که از مهمترین نمودهاى آن خودنمایى و شهرت پرستى است».به این ترتیب باید آشکارا اذعان کرد که «اختلاف در مسیر رقابتهاى سازنده، مطلوبترین عامل پیشرفت معرفت و عمل است و بدون آن، هیچ گونه حرکت تکاملى در حوزه دو حقیقت مذکور (معرفت و عمل) امکانپذیر نخواهد بود، در دین اسلام، هرگز چنین دستورى وجود ندارد که همه مغزهاى مسلمین، فعالیتیکنواخت داشته باشند و همه به نتایج واحد برسند.از طرف دیگر، اصرار شدید اسلام بر این است که بحث و کاوش و اجتهاد باید دایمى و مستمر باشد.بدیهى است این قضیه دوم، بدون بروز اختلاف امکانپذیر نخواهد بود; بنابراین اختلاف نظرها به عنوان یک پدیده طبیعى که معلول پویایى معارف اسلامى است، پذیرفته شده، اما این اختلاف باید در مسیر رقابتهاى سازنده قرار بگیرد، نه تضادهاى ویران کننده.
متن مشترک ادیان توحیدى ابراهیمى در نظر استاد جعفرى بر مبناى «اعتقاد به وجود خداوند یگانه، مبدا و مقصد حرکت انسان در وصول به کمال، قرار دهنده عقل و وجدان در ذات انسانها و فرستنده پیامبران الهى براى ارشاد مردم» ایجاد شده است و عناصر شخصیت واحد جوامع اسلامى و به بیان دیگر اجزاى هویت واحد امت اسلامى در همین اعتقادات نهفته است.سه نوع وحدت براى امت اسلامى مىتوان تصور کرد: 1.
وحدت مطلق; 2.وحدت مصلحتى عارضى; 3.وحدت معقول.وحدت مطلق عبارت است از «اتفاق نظر در همه عقاید و معارف و احکام اسلامى با همه اصول و فروع آنها».چنین وحدتى ناشدنى است.وحدت مصلحتى عارضى عبارت است از وحدتى که «از جبر عوامل خارج از حقیقت و متن دین» ناشى مىشود; «همان گونه که توقع وحدت مطلق میان متفکران و مردم جوامع اسلامى - با وجود آن همه عوامل اختلاف معقول - غیر منطقى است، توقع این که وحدت مصلحتى عارضى بتواند فرقهها و مذاهب اسلامى را از هماهنگى و اتحاد دایمى و معقول برخوردار سازد، انتظارى است نابجا».
تنها وحدت مطلوب در بین امت اسلامى، «وحدت معقول» است و وحدت معقول یعنى «قرار دادن متن کلى دین اسلام براى اعتقاد همه جوامع مسلمان و برکنار نمودن عقاید شخصى نظرى و فرهنگ محلى و خصوصیات آرا و نظریات مربوط به هر یک از اجزاى متن کلى دین که مربوط به تعقل و اجتهاد گروهى یا شخصى است».این نوع وحدت، امرى شدنى و جایز و بلکه ضرورى است.«انطباق حیات اجتماعى و دینى مردم همه جوامع اسلامى بر متن کلى و مشترک دین اسلام» مطلوب جدى منابع اولیه اسلامى است و این وحدت معقول و خردپذیر است که قرآن و سنت و عقل سلیم و اجماع و شخصیتهاى پیشتاز اسلامى مثل آیه الله حاج آقا حسین بروجردى و علامه شیخ محمود شلتوت، جهان اسلام را به آن فراخواندهاند.
دکتر موثقى درمقدمه کوتاه خود، هدف از نگارش کتاب و نیز دورنمایى از طرح کلى خود را بیان مىکند و تز اصلى خود را چنین بر مىشمارد: «مسلمین به گاه ضعف و احساس خطر و هنگامى که خود را در معرض تهاجمات دشمن و قدرتهاى سلطه جوى بیگانه مىبینند به طرح و توصیه این موضوع (وحدت) مىپردازند، ولى هنگامى که در موضع قدرت و برترى در سطح جهانى قرار مىگیرند، کمتر پیگیر آن مىشوند».اساس تئوریک این مساله در نظر مؤلف، آن است که «رابطه معکوسى میان ضعف و شکست و وحدت و یکپارچگى از یک طرف و میان قدرت و برترى و تفرقه و جدایى از طرف دیگر وجود دارد».او بر این اعتقاد است که این رابطه معکوس یک واقعیت جامعهشناختى در جوامع اسلامى و در سطح روابط قدرتهاى حاکم مسلمان است.
در فصل اول به متون اصلى اسلام یعنى قرآن و سنت و سپس تاریخ و سیره ارجاع و استناد شده است.عوامل تفرقه از دیدگاه قرآن بر اساس پژوهش دکتر موثقى عبارت است از: «اعتقادات مبتنى بر شرک، کفر و نفاق و به دنبال آن عبودیت غیرخدا و عبادت و اطاعت "اله"ها از قبیل جنس، رنگ، طبقه، آبا و اجداد، قوم و قبیله و عشیره، شعب و ملیت، نژاد، حزب و نفس اماره و امثال آن و نیز پذیرش ولایتشیطان، استکبار و طاغوت و تسلیم شدن به آنها و دوستى و همکارى و همراهى با آنها».
نویسنده با ذکر آیه کریمه «و اطیعوا الله و رسوله و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم و اصبروا ان الله مع الصابرین» (انفال (8) آیه 47) ، یاد آور مىشود که نتیجه و عاقبت تنازع و تفرقه، «فشل» وضعف و سستى و از دست رفتن قدرت و عظمت است.
بنابر آنچه گذشت، روشن مىشود که قرآن در جنبه ایجابى به «وحدت» دعوت کرده است و عوامل وحدت از دیدگاه قرآن که همه مردم به آن دعوت شدهاند، عبارتند از: توحید، ولایتخدا و رسول و اولى الامر، قسط و عدل، امر به معروف و نهى از منکر، تولى و تبرى و اعتصام به حبل الله.
مؤلف به درستى معتقد استحضرت محمدصلى الله علیه وآله در طول حیاتش همواره در آموزهها و عملکردهاى خود بر «نفى تفرقه» و «تحکیم پایههاى وحدت» میان مسلمانان و حتى تفاهم و همزیستى مسالمتآمیز با غیر مسلمانان تاکید داشت و شعار اساسى توحید که اولین دعوت رسول اکرم بود، از طرفى نفى معبودهایى بود که منشا تفرقهاند و از طرفى دیگر اثبات الله بود که منشا وحدت و یگانگى است.
رسول الله در پیمانها و قرار دادههایش نیز در صدد ایجاد و تقویت وحدت بود; از جمله این پیمانهاى اسلامى «حلف موازرت» ، «حلف مؤاخات» و «حلف انصار» یا «بیعت عقبه» است.مؤلف به سیره امامان شیعهعلیهم السلام نیز اشاره مىکند و روابط متقابل حضرت علىعلیه السلام و خلفاى سه گانه و سیره ائمه در جهتحفظ بیضه اسلام و وحدت اسلامى را یاد آور مىشود.در نهج البلاغه نیز توجه خاصى به وحدت صورت گرفته و ره آورد مهم رسالتحضرت محمدصلى الله علیه وآله شمرده شده است.در خطبه 96 آمده است: قد صرفت نحوه افئده الابرار و ثنیت الیه ازمه الابصار، دفن الله به الضغائن و اطفا به التوائر، الف به اخوانا...; دلهاى نیکوکاران شیفته او (حضرت محمدصلى الله علیه وآله) گشت، عنان دیدهها به سوى او متوجه شد، به برکت وجودش خداوند کینههاى دیرینه را دفن کرد، شعلههاى عداوت را فرونشاند و مردم را با یکدیگر الفت داد و برادر ساخت.
نهج البلاغه «وحدت» را باعث تعالى و «تفرقه» را موجب سقوط امتها مىداند و همگان را به چنگ زدن به حبل الله و پرهیز از اختلاف و شق عصاى مسلمانان فرامىخواند.
در فصل دوم، پیشینه تاریخى وحدت و تفرقه در جهان اسلام بیان شده است: 1.از دوران بنى امیه و بنىعباس تا زمان جنگهاى صلیبى; 2.دوران جنگهاى صلیبى و هجوم مغول; 3.دوران حاکمیتسه قدرت عمده مسلمان: عثمانى، ایران و هند.پس از آن به تفصیل به بحث درباره «آغاز تهاجم استعمارى غرب و واکنش اصلاحى و پان اسلامى عثمانیان» و «دوران عبدالحمید دوم و سیاست پاناسلامیسم» و «پان اسلامیسم در دوران حکومت ترکهاى جوان» و نیز بررسى جنبش پان اسلامیسم از دیدگاه نویسندگان غربى و مارکسیست پرداخته است.
فصل سوم، اختصاص به سید جمال و اندیشههاى سیاسى او درباره وحدت مسلمانان دارد.دکتر موثقى عوامل تفرقه مسلمانان از دیدگاه سید را نه عامل دانسته است: 1.
ترک فضایل اخلاقى و رسوخ اوصاف رذیله; 2.فاصله گرفتن از اسلام اصیل و اولیه و نفوذ خرافات و بدعتها در عقاید مسلمانان; 3.قومیتگرایى و تعصبات قومى و نژادى; 4.عقیده بدون عمل و مساله نفاق، قطع رابطه و عدم همکارى میان علما و زمامداران مسلمانان بلاد; 5.جدایى دین از سیاست و تبدیل خلافتبه سلطنت; 6.فرقه سازى و فرقهگرایى; 7.استبداد داخلى; 8.استعمار خارجى; 9.جهل و بىخبرى و عقب ماندگى در علوم و فنون.
مؤلف با ذکر شیوههاى رفع موانع و زمینه سازى براى نیل به وحدت بین مسلمانان در نظر سید جمال، به شرح پیشنهادهاى او براى رسیدن به وحدت مىپردازد و از وى چنین نقل مىکند: هرگاه امتى را دیدى که افرادش به وحدت و یگانگى تمایل دارند، به آن امت مژده بده که خداوند در جهان آفرینش براى آن امت، آقایى و والایى و برترى بر سایر ملتها مقدر کرده است.(سید جمال الدین اسدآبادى، عروه الوثقى، ص190).
در ادامه درباره فعالیتهاى سید در راه تحقق اتحاد اسلامى به تفصیل شرح داده شده است.
در جلد دوم با فعالیتهاى دیگر عالمان و اندیشمندان اسلامى در زمینه وحدت آشنا مىشویم.در فصل اول، درباره عملکرد شخصیتهاى مصرى، سورى، حجازى، مانند شیخ محمد عبده، سید محمد رشید رضا، عبدالرحمان کواکبى، على عبدالرازق، حسن البنا، شیخ مراغى، آیه الله شیخ عبدالکریم زنجانى، آیه الله محمد تقى قمى، شیخ شلتوت، شیخ مصطفى عبدالرازق، شیخ عبدالحمید سلیم، آیه الله محمد حسین کاشف الغطا و شیخ محمد ابوزهره بحثهاى سودمندى عرضه شده است.
فصل دوم اختصاص به شخصیتهاى اسلامى عراق و لبنان دارد و در آن با آرا و عملکرد عالمانى چون شرف الدین، سید محسن امین، میرزا محمد حسن شیرازى، شیخ الشریعه اصفهانى، کاشف الغطا، شیخ عبدالکریم زنجانى، آیه الله محمد تقى حکیم و آیه الله سید محمد باقر صدر درباره وحدت اسلامى آشنا مىشویم.مؤلف از قول آیه الله کاشف الغطا مىنویسد: این مردان مصلح فریاد زدند وهمه مسلمانان صداى آنها را شنیدند، گفتند: بیمارى خطرناک مسلمانان امروز پراکندگى و نفاق آنهاست و تنها داروى حیات بخش براى آنها و همین طور براى گذشتگان، اتحاد و اتفاق و همکارى با یکدیگر و به دور افکندن تمام عوامل عداوت و کینه و دشمنى بوده و خواهد بود و کوشش در این راه، جزء برنامه زندگى این مردان بزرگ بوده و آنها همیشه مردم را به این اتحاد مقدس، اتحاد پیروان توحید و اجتماع همه مسلمین در سایه پرچم پرافتخار لااله الاالله محمد رسول الله از هر نژاد و هر مذهب دعوت نمودهاند.
در پایان گفتنى است که هر چند استراتژى وحدت در اندیشه سیاسى اسلام ناتمام مانده و تاکنون جلد سوم آن منتشر نشده و براى دو جلد منتشر شده نیز فهرست منابع و فهارس فنى (نمایه اعلام و...) تنظیم نشده است، اما با این همه، اثرى سودمند و روشمند و وزین است.توفیق نویسنده محترم را براى تکمیل و تتمیم اثر حاضر و عرضه آثار بهتر در حوزه اندیشه سیاسى اسلام از خداوند کریم خواستاریم.
آزادی در اندیشه اسلامی در اندیشه اجتماعى امروز غرب آزادى به معناى مجبور نبودن انسان و مواجه نشدن او با مانعى براى انتخاب گونهاى از ارزشها، اخلاق و رفتار در زندگى مطرح مىشود 0 ولی این نکته هم مورد اتفاق است که نمىتوان چنین معنای وسیعی را به طور مطلق و به بدون هیچ قید و بند و حد و مرزى پذیرفت و تقدیس کرد.
زندگى اجتماعى انسان خود عاملى است که انسان را مجبور به پذیرش محدودیتهایى بر سر راه این آزادى مى کند.
مسئله مهم براى اندیشمندان غربى افزایش آزادى انسان در زندگى فردى و اجتماعى و به حداقل رساندن محدودیتها به ویژه در بخشى است که از سوى دولت براى برقرارى نظم اجتماعى اعمال مىشود 0 لیبرالها مىگویند دولت و نهادهایى مثل نهاد دین نباید یک شیوه زندگى را به عنوان شیوه داراى رجحان و برترى به شهروندان تحمیل کنند بلکه باید هر فرد را به عنوان یک واحد مستقل، در جامعه آزاد بگذارند تا ارزشها و هدفهاى زندگى را متناسب با میل و تمایل شخصى خود برگزیند.جان استوارت میل مىگوید: حتى اگر شیوه ای داراى ترجیح بوده و به خیر و صلاح مردم باشد باز نباید آن را به شهروندان تحمیل کرد.
بنتام هم مىگوید: منافع فردى همانا تنها منافع واقعى است پس باید انسانها براى رسیدن به این منافع که صرفا منافع مادى و تأمین کننده لذتهاى مادى براى انسانها هستند از آزادى کامل برخوردار باشند.اگر انسانى را از رسیدن به خواستهاش محروم کنیم در حقیقت به هویت انسانى او تعرّض کردهایم.
محدوده آزادى در دیدگاه این اندیشمندان، برخورد با آزادى و حقوق دیگران است.
جز این هیچ چیز نمىتواند آزادى را محدود کند.
یعنى انسان براى اینکه بتواند در جامعه زندگى کند، باید مقدارى از خواست و اراده خودش چشم بپوشد تا زندگى اجتماعى برایش ممکن شود.
اصل زیر بنایى جان استوارت میل در تعیین حدود آزادى این است که یگانه هدفى که آدمیان اجازه دارند براى وصول به آن منفردا یا مجتمعا در آزادى عمل یکى از افراد جامعه تصرّف کنند صیانت نفس است و تنها مقصودى که به منظور رسیدن به آن ممکن است به حق هر عضوى از جماعت متمدن برخلاف اراده وى اعمال قدرت شود بازداشتن او از آسیب رساندن به دیگران است.
تامین خیر او اعمّ از جسمانى یا روانى جواز کافى براى این کار نیست.
پس تنها محدودیتى که در برابر آزادى وجود دارد این است که از آن نفى آزادى دیگران پیش بیاید، زیرا اگر هر انسانى بخواهد خواستههاى خودش را در زندگى اجتماعى بطور نامحدود اعمال کند، زندگى اجتماعى به هرج و مرج کشیده مىشود و با هرج و مرج اولین چیزى که قربانى مىشود، خود آزادى است.
پس ما مجبوریم به خاطر خود آزادى دست از آزادى برداریم و این کار معقول و کاملا قابل پذیرش است.
ما باید به آزادى دیگران احترام بگذاریم به این دلیل که اگر به آزادى دیگران احترام نگذاریم، آزادى خودمان هم از بین خواهد رفت.
پس به خاطر حفظ آزادى خود، مجبوریم آزادى دیگران را هم محترم بشماریم.
برخى از فیلسوفان لیبرال گفتهاند حتى هدف هم نباید آزادى را محدود کند.
آزادى نباید معطوف به هدف باشد.
آزادى اگر بخواهد معطوف به هدف باشد و در جهت رسیدن به یک هدف بکار گرفته شود این خودش موجب نفى آزادى مىشود، زیرا در این صورت آزادى را وسیلهاى مىدانیم تا ما را به آن هدف برساند.
یعنی ما آزاد نیستیم در مسیرى جز در مسیر رسیدن به آن هدف حرکت کنیم.
این به معنی محدودیت آزادى و امری خطرناک است.
نکته دیگر در اندیشه لیبرالی این است که آزادى ارزشش با هیچ اصل انسانى دیگر مساوى نیست.
آزادى در کنار سایر ارزشهاى انسانى قرار نمىگیرد.
مثلا شما نمىتوانید بگوئید آزادى در کنار عدالت است.
آزادى در کنار تساوى انسانها است.
اینها در عرض همدیگر نیستند، بلکه در طول آزادى قرار دارند.
آزادى بزرگترین ارزش و عالیترین مقصد است.
اگر بین آزادى و عدالت تعارضى ایجاد شود اینجا آزادى مقدم است.
ما نمىتوانیم آزادى را به پاى عدالت، و ارزشهاى اخلاقى و غیره فدا کنیم.
اگر بخواهیم به خاطر ارزش دیگرى دست از آزادى برداریم این با اصالت آزادى و ارزش اول بودن آن ناسازگار است.
فردگرایی اصل فردگرایى یکى از پایههاى فلسفه لیبرالیزم است و ریشه در انسانشناسى لیبرالى دارد.
فردگرایى و اصالت فرد حرفش این است که فرد یعنى یک واحد انسانى که از واحدهاى دیگر انسانى متفاوت است 0آن چیزى که شخصیت وجودى انسان و گوهر وجودیش را شکل مىدهد مشترکات او با دیگر انسانها نیست.
انسانیت انسان به امتیازات فردى اوست نه به مشترکات انسانیش.
اگر بخواهیم ببینیم شخصیت و گوهر وجود انسانها چیست.
نباید نگاه کنیم که انسانها در چه چیزى با هم شریک هستند و اصول فطرى مشترکشان چیست.
تنها فرد و مختصات فردى است که شخصیت انسانى او را تشکیل مىدهد.
انسانها یک نیازهایى دارند که بین آنها مشترک است، نیاز به خواب، خوراک و...
تا وقتى این نیازها ی مشترک در میان است، شخصیت فرد انسانى خودش را نشان نمىدهد.
همه احتیاج به لباس دارند، آن هویت فردى چه موقع نشان داده مىشود؟
وقتى دو نفر مىروند مغازه و میخواهند لباس انتخاب کنند،.
شخصیت و هویت فردى این دو نفر وقتى نشان داده مىشود که آنها رنگ و مدل لباس مورد علاقه خود را انتخاب میکنند.
در این انتخاب فردى است که هویت و شخصیت انسانی آنها نشان داده مىشود.
تنها دلخواه و اراده شخصى است که یک انسان را از انسان های دیگر ممتاز مىکند .
از اینجا ما به این نتیجه مهم مىرسیم که اگر بخواهیم براى شکوفایى گوهر وجود انسان کار بکنیم و راهى نشان دهیم باید کارى کنیم که انسانها بهتر بتوانند خواست فردى و دلخواه فردى خود را محقق کنند و این جز در سایه آزادى مطلق و کامل بدست نمی آید.