مقدمه: ژان پیاژه؛ روانشناس بزرگ معاصر را پایه گذار «معرفت شناسی تکوینی» دانسته اند.از این رو که او کوشید تا سیر پیدایی و تحول معرفت را در انسان از نخستین روزهای کودکی تا سنین نوجوانی که هنگامه قوام تفکر انتزاعی و در واقع فرجام شکل گیری معرفت است، پی گیرد.
به همین سبب، پیاژه را پیرو آرای کانت در روانشناسی می دانند ساعت پیاژه همانند کلاه بره اش بسیار مشهور است.
این ساعت را از پدربزرگ ساعت سازش به ارث برده است.
ساعت به زنجیری وصل است و در جیب جلیقه اش همواره همراه اوست.
هنگامی که در یک نشست یا همایش، مخاطبش به بیراهه می رود آشکارا به ساعتش نگاه می کند.
او همیشه سر ساعت حاضر می شود و اغلب زودتر از موعد سر جلسات، وعده دیدار ، ایستگاه راه آهن یا فرودگاه حاضر می شود.
برای توجیه این رفتار های وسواس گونه می گوید : «من سه هفته دیر متولد شدم و هیچ گاه نتوانستم آن را جبران کنم» برای پیاژه زمان واقعی هنگامی شروع می شود که وقت را صرف کارهایش، نوشته هایش و کارهای ناتمام و بی وقفه اش می کند و برای تکمیل کارها همواره عجله دارد.
پیاژه تمام مدت، کار می کند.
البته نمی شود گفت، چون کار می کند، بازی نمی کند، زیرا کار نیز نوعی بازی است.
فقط هدف دارد.
هدف پیاژه، ساختن منطق ذهن انسان، منطق زندگی و یافتن پیدایش منطق زندگی است هدفی که مدت های مدیدی است پی می گیرد؛ هدفی که عملاً او را در تمام کارهایش رهبری می کند.
یک انسان عادی چنین هدفی ندارد و به تقاضای بیرونی بیشتر پاسخ می دهد.
البته پیاژه هم به جهان خارج پاسخ می دهد، منتها در محدوده هدفش.
مبحث اساسی او در این کتاب زیست شناسی و شناخت است که کوشیده است همریختی را نشان دهد.
او می گوید: «موجود زنده توانایی پیش بینی و پیش نگری دارد.
پیش نگری های گوناگونی، در جهان جانداران دیده می شود.
برای مثال، غنچه از آمدن گل خبر می دهد و مراحل جنینی از آمدن اندام بزرگسال و جز آن.
من پیش نگری را در گیاهان مطالعه می کنم که در آنها دگرگونی بهتر قابل پیگیری است و امکان تجزیه و تحلیل را در هر گونه ای فراهم می سازد.
شاخه های فرعی در گیاهان سدوم، به زمین می ریزند و از آنها گیاهان جدیدی می رویند.
نهال های جدید رشد می کنند و شاخه ها آماده ریزش می شوند و الی آخر .
گیاهان و جانداران هر کدام پیش نگری هایی دارند که از محیطی به محیط دیگر تغییرات زیادی می یابند.
آنچه برای او بسیار جالب و موضوع مطالعه است، این مسئله، در موجودات زنده ای است که سیستم مغز و اعصاب ندارند.
هنگامی که موجود زنده در برابر موقعیت های بیرونی، رفتار نشان می دهد یا مسئله ای را حل می کند زیرا یافتن راه حل برای یک مسئله مانند رفتار غریزی، با وراثت برنامه ریزی نشده است.
از این هنگام است که روان شناسی آغاز می شود.
ژان پیاژه کودک را به عنوان مدل در حال رشد می داند البته مطالعه سازمان شناخت بزرگسالان از دیدگاه بازسازی تدریجی تاریخ اندیشه، کمال مطلوب است.
اما مراحل جالب توجه از دیدگاه او که درواقع ناشناخته ترین هم هست بازسازی مراحل ماقبل تاریخ است.
در مطالعه شکل گیری ذهن انسان باید مراحل را از میمون تا انسان و همچنین مراحل ماقبل تاریخ و مراحل انسان فسیل شده را بازسازی کرد.
برای این کار، فقط چند تکنیک شناخته شده است.
پیدایش زبان، فنون انتقال از نسلی به نسلی دیگر، اینها متاسفانه ناشناخته مانده اند.
از او سئوال می شود که آیا درکودک پایداری شیء وجود دارد ( به عبارت دیگر، پیش از ۱۰ ماهگی اگر مادرش را نبیند فکر می کند که دیگر وجود ندارد) فکر نمی کند، زیرا ابزار لازم برای اندیشیدن را ندارد.
اگر مادر از دیدش کنار رود، تنها وسیله باز آوردن او دادو بیداد راه انداختن است، وگرنه نمی تواند مادرش را در مکانی جای دهد.
مثالی ساده تر می زنم.
پیش از سن حدود ۹ ماهگی اگر بازیچه ای را که دوست دارد به کودک نشان دهیم و موقعی که دارد آن را می گیرد، دستمالی روی آن بکشیم و از نظر پنهان کنیم، کودک دستش را پس می کشد.
گویی بازیچه دیگر وجود ندارد.
به فکرش نمی رسد که دستمال را کنار بزند و بازیچه را بر دارد.
در حالی که اگر چهره اش را با دستمال بپوشانیم، قادر است آن را کنار بزند در واقع ایده پایداری شیء و پرداختن به جست و جوی آن، دیر ظاهر می شود.
حدود ۸ ، ۹یا۱۰ ماهگی.
این امر اساس تجسم جهان مادی است و می بینیم که باید ماه ها صبر کرد تا کودک به آن دست یابد.
در کودک خردسال از حدود یک و نیم سال، کارکردهای نشانه ای: تقلید غیابی، بازی نمادین ، زبان گفتاری و تصویر ذهنی و .
پدید می آیند و از حدود یک و نیم سال تا هفت سالگی اندیشه تجسمی به وجود می آید.
البته در این دوران، اندیشه، پیش عملیاتی است.
به عبارت دیگر، در معنایی که من به کار می برم اندیشه عملیاتی آغاز می شود.
اما از آنجایی که عملیات در این دوره به طور مستقیم با اشیاء در ارتباط است دوره عملیات ملموس نامیده می شود.
عملیات ملموس، اعمالی است درونی، درونی شدنی و بازگشت پذیر، یعنی در دو سو جریان دارد، مانند جمع و تفریق.
سپس عملیات صوری ظاهر می شود که به طور مستقیم با اشیا سر و کار ندارد ( و مبتنی بر فرضیه است.) مطلب اساسی اینکه کلیه کودکان همان مراحل پی در پی را می پیمایند و توالی و ترتیب مراحل ثابت است، ولی سن متوسط تغییر می کند.
حتی این قانون در نطفه ای که رشد می کند وجود دارد مراحل جنینی پیاپی اند به این معنا که مرحله قبلی برای پیدایش مرحله بعدی ضروری است، مستلزم وجود قبلی است به عبارت دیگر از یک مرحله نمی توان صرف نظر کرد.
همین مورد در مراحل رشد کارکردهای شناختی و هوش دیده می شود.
در این کتاب دانشجویی از پیاژه پرسیده است که «شما اغلب در مورد هوش واژه «ساختار» را به کار می برید آیا خود را جزء ساختارگرایان می دانید»؟
از نظر ساختارگرایان، ساختارها از پیش شکل گرفته یا از پیش تعیین شده اند: یک بار برای همیشه مشخص شده اند و سپس آگاهی از آنها حاصل می شود.
ولی پیاژه بر این باور است که ساختارها ساخته می شوند و امر اساسی، فرایند شکل گیری ساختارهاست.
در آغاز، جز چند نشانه محدود که تکیه گاهی برای رشد آتی است، چیزی داده نشده است.
ساختارها از پیش داده نشده اند، نه در ذهن بشر و نه در جهان خارج، آن چنان که ما ادراک می کنیم و سازمان می دهیم.
ساختارها با کنش متقابل میان فعالیت های فرد و واکنش های محیطی و اشیاء ساخته می شوند.
همچنین وی درباره عواطف می گوید: عواطف نیروزا هستند و انگیزش ایجاد می کنند.
در مسئله ساختمان ساختارها، عواطف نقش موتور را ایفا می کنند اما در تبیین ساختارها نقشی ندارند.
پیاژه نخستین فردی بوده است که طبیعت را سنگ بنای نظام خود کرده است.
«برای من ریاضیات در طبیعت است وطبیعت، خرد بشر را در بر دارد و خرد بشر با ساختمان زیستی، با سلسله اعصاب و تمام ارگانسیم هایی که در محیط پراکنده و بخشی از طبیعت فیزیکی را می سازند، ریاضیات را طرح ریزی می کند.
به این طریق هماهنگی میان ریاضیات و دنیای واقعی برقرار می شود.
البته این هماهنگی نتیجه تجربه فیزیکی با اشیا نیست، بلکه از خلال ارگانیسم حاصل می شود.
خرد بشر فراورده سازمان دهی زیست شناختی و فراورده ای ظریف و عالی است، اما در هر حال فراورده ای است مانند فراورده های دیگر.» پیاژه بخشی از دوران کودکی را نزد مادربزرگش که فرانسوی بود، گذرانده است.
آنها در خیابان آنتن که اکنون خیابان فرانکلین روزولت نام دارد، ساکن بوده اند: «من خاطره ای از کودکی دارم که اگر واقعی بود، خیلی تعجب آور بود.
زیرا درآن زمان در سنی نبوده ام که به یاد آوردن خاطره اش امکان پذیر باشد.
پرستارم معمولاً با کالسکه مرا به گردش می برد.
روزی ما در خیابان شانزه لیزه نزدیک رون- پوان گردش می کردیم.
مردی به کالسکه نزدیک می شود و می خواهد مرا برباید کمربندی که مرا به کالسکه وصل کرده بود، مانع می شود.
پرستارم با او دست به گریبان می شود و پیشانی اش خراش بر می دارد.
جدال به جای باریک می کشد.
در این هنگام، پلیس دخالت می کند و مرد مهاجم می گریزد.
من هنوز هم تصویر این رویداد را که گویی دیروز بوده است به خاطر دارم.
پلیس ها در آن زمان شنلی بر دوش و یک باطوم سفید در دست داشتند .
من تمام دوران نوجوانی را با این خاطره شکوهمند که در گذشته هدف آدم ربایی بوده ام گذرانده ام.
حدود ۱۵سال داشتم که والدینم نامه ای از پرستار سابقم دریافت کردند.
پرستارم نوشته بود که مذهبی شده است و مایل است به گنا هان گذشته اش اعتراف کند.
در نتیجه اعتراف می کند که داستان آدم ربایی کاملاً غیرواقعی بوده است پیشانی اش را خودش خراش داده بود.
اکنون مایل است ساعتی را که در آن هنگام به عنوان پاداش دریافت کرده است، پس بدهد.
به عبارت دیگر تمام داستان ساختگی بوده و چنین اتفاقی روی نداده بود.
اما من اکنون هم منظره این خاطره جلوی چشمانم است و حتی محل حادثه را به خاطر می آورم».
در این داستان پیاژه به مرور حافظه پرداخته است.
او معتقد است که حافظه معمولاً تصویر وفاداری از گذشته فرد است.
تصویری که از گذشته کپی شده و اکنون به شکل خاطره بازسازی شده مجسم می شود.
ژان پیاژه روانشناس و معرفت شناس خلاق در مورد خلاقیت سه روش را مد نظر قرار می دهد:«چند سال پیش، دانشجویان دانشگاه جان هاپکینز در بالتیمور یک سری کنفرانس درمورد آفرینندگی ترتیب داده بودند.
من هم به عنوان سخنران دعوت داشتم.
البته سخنرانی من درباره آفرینندگی کودکان بود.
دانشجویان مایل بودند بدانند من چگونه ایده هایم را به دست می آورم.
این پرسش واقعاً مرا معذب کرده بود، زیرا هیچگاه به این موضوع نیندیشیده بودم.
اما پس از اندکی فکر گفتم که من از سه روش استفاده می کنم: اول: درباره موضوعی که در سر دارم چیزی نمی خوانم؛ پس از اتمام می خوانم.
دوم؛ در زمینه های نزدیک به موضوع، تا حد امکان مطالعه می کنم.
برای مثال، در زمینه هوش، از سویی زیست شناسی، ریاضیات و منطق و از سوی دیگر، جامعه شناسی و کلیه مطالبی که با موضوع هوش در ارتباط اند.
سوم؛ باید به چیزی هم با سماجت پایبند بود.
پایبندی من برای اثبات گرایی منطقی است.
با خوشوقتی دیدم که دانشجویان آمریکایی دست می زنند.
همین امر نشانه آن است که این مکتب رونق ندارد.» پیاژه عمرى را در کار با کودکان خردسال گذرانده است.
او قبل از سى سالگى در این زمینه مشهور گردید.
او در تعدادى از آزمایشهاى کلاسیک خود، نظریه اصلى و درخشان ”رشد ذهنى مرحله به مرحله کودک - Stage by stage development of child's mind“ را پایهگذارى نمود.
در آن زمان اثر روانشناسى رشد او در اروپا بیشتر از آمریکا احساس مىشد، ولى در چند سال اخیر او به اصطلاح مجدداً کشف شده و ما اکنون در بحبوحه گسترش ناگهانى افکار پیاژه هستیم.
پیاژه کار خود را با مشاهده دوران کودکى فرزندان خویش شروع کرد - یک پسر بهنام ”لارنت“ و دو دختر بهنامهاى ”ژاکلین“ و ”لوسین“.
او مانند هر پدر دیگرى با فرزندان خود بازى کرده و در عینحال، جزئیات بسیار دقیق کارهاى آنها را بهصورت پروندهاى درآورد، پروندهاى که یکى از غنىترین مدارک درباره رشد ذهنى کودک است.
در اینجا مثالهائى ذکر مىشوند: وقتى لارنت ۱۰ ماه و ۱۶ روزه بود، پیاژه بالش قرمز رنگ بزرگى در مقابل او قرار داد و ساعت خود را روى بالش گذارد.
لارنت به ساعت نزدیک شد، اما چون فاصله زیاد بود، لذا او گوشه بالش را گرفته و آن را به سوى خود کشید تا توانست ساعت را بردارد.
اینبار بابا پیاژه بازى را پیچیدهتر نمود.
او دو بالش را یکى بعد از دیگرى بهطورى گذاشت که بالش عقبى از جهت قطر کمى روى بالش جلوئى قرار گرفته بود.
پیاژه اینبار ساعت را در دورترین گوشه بالش عقبى قرار داد.
لارنت مانند دفعه گذشته بالش را به سوى خود کشید، ولى ساعت حرکتى نکرد.
سپس او محلى را که دو بالش روى هم قرار گرفته بوند پیدا نمود و در حالى که خود را روى بالش اول قرار داده بود، گوشه بالش عقبى را کشید تا توانست ساعت را بردارد.
این رفتار براى پیاژه نشان ممتازى از هوش بود، زیرا قصدى را آشکار مىساخت یعنى استفاده آگاهانه از وسیلهاى در راه رسیدن به هدف و مقصود.
ژاکلین یک سال و چهار ماه و سه روزه بود که با پسر همسایه که تقریباً به سن خود او بود، بازى مىکرد.
پسر ناگهان جیغ کشیده و پاهاى خود را محکم به زمین کوبید.
در همین حال میلههاى اطراف اتاقک بازى را بهشدت تکان مىداد.
ژاکلین که بچه خوش طبیعت و آرامى بود با چشمهاى باز نگاه مىکرد.
او هرگز کسى را که چنین عملى انجام دهد، ندیده بود.
روز بعد وقتى ماد او را در اتاقک بازى قرار داد، ژاکلین فریاد زنان پا به زمین کوفته و میلههاى اتاقک را تکان داد.
براى پیاژه جالب بود که تقلید از پسر همسایه یک روز بعد در ژاکلین ظاهر گردید.
این محل که ژاکلین کارى را از روى حافظه خود انجام مىداد، دلیل رشد ذهنى او بود.
پیاژه با بچهها قایم باشک بازى مىکرد و مشاهداتى که ضمن آن کودکان موفق به یافتن اشیاء مىشدند، دقیقاً یادداشت مىکرده است.
پیاژه یک طوطى اسباببازى را در برابر چشمان ژاکلین ۱۰ ماهه زیر گوشه تشکى که ژاکلین روى آن نشسته بود، پنهان کرد.
ژاکلین به سادگى اسباببازى را پیدا کرد.
اینبار پیاژه طوطى را زیر گوشه دیگر تشک مخفى نمود.
ژاکلین با وجود آنکه دیده بود طوطى در گوشه دیگر تشک گذاشته شده است، معهذا در همان طرفى که دفعه قبل موفق به یافتن طوطى گشته بود، شروع به جستجو کردن نمود.
قدم بعدى رشد وقتى ظاهر شد که ژاکلین اسباببازى را هربار در همان محلى جستجو مىکرد که گذارده شده بود.
فرض این بود که او اسباببازى را درست در زمان مخفى شدن، مشاهده نموده است.
ولى اگر عمل مخفى کردن از نظر او پوشیده مىماند، موفق به یافتن آن نمىگردید.
بهطور مثال وقتى ژاکلین ۱۸ ماهه بود روى فرش کوچک سبزرنگ نشسته و با یک سیبزمینى بازى مىکرد.
او سیبزمینى را داخل جعبه گذاشته و مجدداً درمىآورد.
بابا پیاژه سیبزمینى را در جعبه قرار داده و جعبه را براى یک لحظه زیر فرش گذاشت، در همین لحظه سیبزمینى را بهطورى که ژاکلین متوجه نشود، از توى جعبه به زیر فرش انداخت.
وقتى پیاژه از ژاکلین خواست سیبزمینى را پیدا کند، او داخل جعبه را گشته و سپس متحیّر به بابا و فرش و جعبه نگاه مىکرد.
دلیل این تحیر آن بود که او ندید سیبزمینى را زیر فرش گذاشته باشند.
وجود جعبه عمل را از نظر او پوشیده نگهداشته بود.
استنباط یک کودک بزرگتر ممکن است این باشد که چون سیبزمینى توى جعبه نیست پس باید زیر فرش باشد.
یک ماه و بیست روز بعد به همان ترتیب پیاژه سکهاى را توى دست او قرار داده و زیر یک پوشش سکه را از دست خود به زمین انداخت.
ژاکلین اول دست او را جستجو کرد و سپس پوشش را کنار زده و سکه را پیدا نمود.
این عمل هرچند که ابتدائى بهنظر مىرسد، اما یک استدلال به حساب مىآید.
پیاژه این تجارب را در مؤسسه با کودکان ۴ تا ۷ ساله ادامه داد.
او اشیاء چندى را مانند یک سینى از دانههاى تسبیح و یا کمى خمیر بازى فراهم مىآورد و به کودکان کارهائى محول مىکرد تا با آن اشیاء انجام دهند.
او ضمن بهکار بردن خوشبرخوردى طبیعى خود با کودکان، سؤالاتى از آنان مىکرد.
این سؤالات علاوه بر اینکه به اشیاء مربوط بودند، مطالبى را نیز در بر داشتند تا عمل ذهنى رسیدن به جواب را آشکار نمایند.
پیاژه برحسب نوع پاسخها روش کار را تغییر مىداد و در این میان تفکرات کودک را در هر جهتى که به جریان مىافتاد، دنبال مىکرد.
سپس او مشاهدات خویش را که حاوى گزارشهاى کلمه به کلمه چیزهاى گفته شده اطفال بود، به رشته تحریر درآورد مراحل رشد از دیدگاه نظریه آموزشی پیاژه مرحله اول رشد ذهنى پیاژه اولین مرحله رشد را که از زمان تولد تا ۵/۱ تا ۲ سالگى باشد، دروه حسى - حرکتى (Sensory-motor) نام نهاد.
کودکان در این سن نمىتوانند راجعبه چیزى که در معرض دید آنها نیست، فکر کنند.
براى آنها هر چیزى که عملاً دور از دید باشد، دور از ذهن است.
روى اسباببازى که کودک بهطرف آن نزدیک مىشود، دستمالى بگذارید.
کودک دست خود را عقب کشیده و برمىگردد.
کودک هیچگاه دستمال را به کنار نمىزند تا اسباببازى را پیدا کند.
بهنظر مىرسد که او فکر مىکند اسباببازى از بین رفته است.
ادراک خردسالان از اشیاء، شبیه ادراک ما نیست.
پیاژه مىگوید یک شیء براى کودک مانند تصویرى است که مرتباً آشکار و ناپدید مىشود.
حتى تا آخر یک سالگی، کودکان مفهوم خصوصیت دائمى بودن اشیاء را در مغز خود نمىپرورند.
اما وقتى شیء از نظر ما بزرگسالان ناپدید مىگردد، وجود آن هنوز براى ما ادامه دارد.
علم به اینکه اشیاء فقط بهخاطر اینکه از نظر ما پوشیدهاند از بین نمىروند، نشانى از رشد ذهنى کودک مىباشد و این امر در آزمونهائى که توسط متخصصان به اطفال داده شده است، به ثبوت مىرسد.
شیء کوچک و جالبى مانند یک عروسک کوچک را در مقابل چشمان کودک قرار داده، سپس در همان حالى که کودک به تماشاى عروسک مشغول است آن را زیر فنجان مخفى نمائید.
کودکى که از مرز رشد ذهنى گذشته باشد، فنجان را کنار زده و عروسک را پیدا خواهد نمود.
در ابتدا مفهوم دائمى بودن اشیاء نامعین و محدود است.
مثال برجستهاى از این الگوى ذهنى توسط ”جرارد - Gerard“ پسر عموى ۱۳ ماهه بچههاى پیاژه، نشان داده شد.
او در حال بازى با یک توپ بود، توپ را به کف اتاق انداخته و به دنبال او مىرفت.
وقتى توپ به زیر صندلى رفت او نگاهى به زیر صندلى کرده و آن را برداشت.
دفعه بعد توپ زیر یک کاناپه رفت که به دور آن ریشههائى آویزان شده بود.
جرارد با بىمیلى سعى کرد توپ را بردارد، اما کاناپه خیلى بزرگ و عریض بود.
از طرفى ریشههاى کنار آن نیز دید او را محدود مىکردند.
بنابراین با وجودى که توپ را در حال رفتن به زیر کاناپه دیده بود، بهطرف صندلى رفت و توپ را زیر آن جستجو کرد.
پیاژه چنین حدس زد که از نظر کودک توپ یک سرى تصورات جدا از هم مىباشند که در جاهاى مختلف ظاهر مىشوند و این تصورات هنوز بهصورت مستقل ترکیب نیافتهاند.
در طول دوره حسى حرکتی، فعالیتهاى کودک که در اول کاملاً تصادفى و بىهدف مىباشند، نیاتى را نشان مىدهند.
مانند لارنت که بالش را بهمنظور برداشتن ساعت، بهطرف خود کشید.
کودکان در این مرحله روابط بین وسیله و هدف را فرا مىگیرند.
آنها روپوش را که روى اسباببازى گذاشته شده است کنار زده و اسباببازى را پیدا مىکنند و یا با چوبدستى آن را به سوى خود مىکشند.
مرحله سوم رشد ذهنى سومین دوره که بهنظر پیاژه ۷ تا ۱۱ سالگى است، دوره عمل عینى (Concrete operation) نامیده مىشود.
در این سنین کودکان به ابقاء کمیت و عدد آگاهى پیدا مىکنند.
آنها رابطه بین کل و اجزاء تشکیلدهنده آن را درک مىکنند.
نحوه تفکر آنها که اکثراً درباره دنیاى اطراف خود آنها است، بهنظر ما منطقى مىآید.
اما هنوز آنها نمىدانند چگونه با تفکر انتزاعى (Abstract thinking) مواجه شوند.
مرحله چهارم رشد ذهنى تفکر انتزاعى در چهارمین یا در آخرین مرحله این سنین (۱۱ تا ۱۴ یا ۱۵ سالگی) پیش مىآید، یعنى دوره عمل صورى (Formal operation) که به استدلال بزرگسالان منتهى مىگردد.
یکى فرد نوجوان نه تنها مىتواند درباره واقعیات مشهود تفکر کند، بلکه درباره قابلیتهاى آنها نیز قادر است فکر کند.
او قادر است وضعیتى را در نظر گرفته، تمام امکانات را سنجیده و راه حل مناسب آن وضعیت را انتخاب کند.
در اینجا این سؤال پیش مىآید که: آیا عمل انتقال از یک مرحله به مرحله دیگر را مىتوان تسریع کرد؟
بهنظر پیاژه ترتیب تحقق یافتن این دورهها ثابت، ولى میزان رشد و پیشرفت کودک براى عبور از هر یک از این مراحل، متغیر است.
رشد ذهنى او به عوامل متعددى بستگى دارد که فقط یکى از آنها یعنى رشد سلسله اعصاب مرکزی، سرشتى است.
تجارب کودک از محیط خویش عامل نیرومندى است و پیاژه اعتقاد دارد که این یک کنش و واکنش متقابل است.
نه فقط تجارب کودک جذب ساختمان ذهنى او مىگردد، بلکه همزمان با آن ساختمان ذهنى کودک با تجارب او تطابق یافته و بهوسیله تجارب اخذ شده، ساختمان ذهنى کودک نیز تغییر پیدا مىکند.
محیط برانگیزاننده فکری، به رشد سریعتر منجر مىگردد.
از پیاژه بارها سؤال شده است که آیا پیشرفت کودک را از مرحلهاى به مرحلهاى دیگر مىتوان تسریع کرد؟
جواب او مثبت بوده است، لیکن او با تسریع شدید و تحت فشار قرار دادن کودک مخالف است.
او معتقد است که براى رشد هر مفهوم، زمان مناسبى وجود دارد و این زمان مناسب، نسبت به افراد مختلف متفاوت است.
کودکان در گذشتن از یک مرحله به مرحله دیگر رشد ذهنی، مانند گذشتن از مرز یک کشور به کشور دیگر، یک مرتبه عمل نمىکنند، بلکه مفاهیم در ذهن ما یکى بعد از دیگرى ساخته مىشوند.
انتقال بهتدریج صورت گرفته و مرز مشخصى بین این مراحل وجود ندارد.
انتقال از مرحله دوم به مرحله سوم که با زمان ورود کودک به مدرسه مطابقت دارد، در این مبحث براى ما اهمیت زیادى دارد.
اگر دانشآموز کلاس اول در حدّ تفکر دانشآموزان کودکستانى باشد (مثلاً هنوز به مرحله ابقاء عددى نرسیده باشد) او نخواهد توانست بسیارى از کارهاى مدرسه را بفهمد و ناچار به حفظ کردن و طوطىوار یاد گرفتن، متوسّل خواهد شد.
منابع : http://edc.recent.ir/default.aspx?item=7127 http://dbase.irandoc.ac.ir/000032/327700.htm http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index http://edc.recent.ir/default.aspx?item=7151 http://www.shamstabriz.com/moheb-tarix.htm http://www.qudsdaily.net/archive/1384/html/4/1384-04- http://persianbook.net/structure/month.php?query=11&bid=843 http://www.falsafeh.com/f_moralentwicklung.htm http://www.aftab.ir/entertainment/games/children/behaviorism_t عنوانصفحهمقدمه2نظریه ژان پیاژه (Jean Piaget)8مراحل رشد از دیدگاه نظریه آموزشی پیاژه10رحله اول رشد ذهنى10مرحله دوم رشد ذهنى11مرحله سوم رشد ذهنى17مرحله چهارم رشد ذهنى17منابع19