برای توضیح این معنی میگوئیم که دین مقدّس اسلام براساس توحید است؛ توحید در ذات و توحید در صفات و توحید در أفعال. توحید در ذات یعنی در تمام عوالم وجود، یک وجود مستقلّ قائم بالذّات بیش نیست و آن وجود، ذات مقدّس حضرت مُعطِی الوجود جلّ و علا است، و بقیّه موجودات وجودشان ظِلّی و تبَعی است و معلولی و ناقص و ممکن.
توحید در صفات یعنی در تمام عوالم وجود و هستی یک علم مطلق و حیات مطلقه و قدرت مطلقه بیش نیست و همچنین سائر صفات؛ و این صفات اختصاص به ذات مقدّس حضرت حیّ قدیم عالِم قادر دارد، و صفاتی که از علم و قدرت و حیات در بقیّه موجودات مشاهده میگردد همه از پرتو علم و قدرت و حیات حضرت واجب الوجود است، و آنها استقلالی ندارند بلکه نسبت به صفات الهیّه در حکم سایه و صاحب سایه و در حکم پرتو مُشعشع از منبع روشنائی و قدرت و علم و حیات است.
و توحید در افعال یعنی در تمام جهان هستی و عالم وجود یک فعل مستقلّ قائم بالذّات بیش نیست، و تمام افعالی که از موجودات ممکنه صورت میگیرد همه پرتو آن فعل مستقلّ بالذّات که قائم به وجود واجب الوجود است بوده، و در عین آنکه نسبت با ممکنات دارد نسبت با حضرت پروردگار جلّوعزّ دارد.
یعنی کاری که از موجودات سر میزند ظهور و طلوعی است از فعل حضرت ربّ عزّوجلّ، و آن کار حقیقه ً متعلّق به خداست، و به امر خدا و اذن خدا در آن موجود به ظهور میپیوندد و طلوع میکند، و بر این اساسِ ظهور، با آن موجود نیز نسبت پیدا میکند.
کیفیّت ظهورروح در مظاهر عالم امکان و پیدایش موجودات
پس در حقیقت و واقع امر، فعلی که از یک موجود به وقوع میپیوندد، در عین آنکه منسوب به اوست منسوب به خداست، غایه الامر نه در عرض هم، بلکه در طول هم.
چون آن موجود و خدا هر کدام مستقلاّ آن فعل را انجام ندادهاند و نیز برای وقوع آن فعل با یکدگر شرکت نکردهاند، بلکه اوّلاً و بالذّات آن فعل از مصدر فعل و وجود که ذات مقدّس خداست صادر شده و هویدا گشته و سپس در اینمورد ثانیاً و بالعَرَض پیدا شده است.
حکیم سبزواری در این موضوع فرموده است:
فَالْکُلُّ بِالذّاتِ لَهُ دِلالَه ْ حاکیَه ٌ جَمالَهُ جَلالَهْ
وَ کُلُّ جُزْئِیٍّ مِنَ الاْسْما وُضِعْ وَضْعًا إلَهیًّا لِمَعْنَی ما صُنِعْ
إذْ عَرَضُ الدِّلالَه ِ الْعَرْضِیَّه ْ تَزولُ لا الذّاتیَّه ُ الطّولیَّه ْ [125]
میفرماید: «تمام موجودات ذاتاً آیات و مرائی ذات حقّند و بر وجود او دلالت دارند و حکایت از جمال و جلال او دارند. و هر یک از موجودات و اسماء جزئیّه به وضع الهی و واقعی دلالت بر ذات او دارند نه به دلالت وضعی و تصنّعی، به علّت آنکه دلالت اگر عَرْضی باشد از بین میرود بخلاف دلالت طولیّه که ناشی از علّیّت و معلولیّت است و با ذات موجود در حاقّ وجود او موجود است.»