دانلود تحقیق تعلیم و تربیت اسلامی

Word 63 KB 32262 11
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مقدمه: از جمله مسائلی که در مورد تعلیم و تربیت اسلامی مطرح است مسئله محبت و نقطه مقابل آن، خشونت است.

    البته نقطه مقابل محبت معمولاً بغض است.

    ولی اثر محبت احسان و نرم است و اثر بغض خشونت و سختگیری.

    می دانیم که بعضی ها به چشم انتقاد به این تعلیم و تربیت اسلامی نگریسته و گفته اند که در اسلام آنچنان که باید و به قدر کافی روی مسئله محبت و اثرش که نرمی و احسان است تکیه نشده است، و اگر در اسلام مسئله محبت به انسانها و مسئله احسان به انسانها و نرمش در مقابل انسانها مطرح است در مقابل مسئله دشمن داشتن انسانها و خشونت به خرج دادن و به یک معنا بدی کردن هم مطرح است.

    باز می دانیم که آنها که زیادی روی محبت تکیه می کنند مسیحیها هستند و کشیشهای مسیحی.

    اینها خیلی دم از محبت می زنند و می گویند عیسای مسیح تنها به محبت دعوت می کرد در محبت هم استثناء نمی کرد میان اینکه افرادی که باید به آنها محبت بشود خداپرست باشند یا نباشند پیرو عیسی باشند یا نباشند بلکه می گفتند که به همه محبت کنید.

    در یکی از کتابهای تاریخ ادیان و شاید در یک مقاله ای که ترجمه شده بود خواندم که یک جمله است که در همه ادیان بزرگ دنیا آمده است و متحد الآلمان همه ادیان است.

    در مسیحیت هست، در دین یهود است، در دین زرتشت هست در دین اسلام هست دردین بودا هست و آن این است که «برای دیگران همان را دوست بدار که برای خود دوست می داری و همان را دشمن بدار که برای خود دشمن می داری» که ما به این مضمون در اسلام زیاد داریم مانند: احبب للناس ما تحب لنفسک و اکره لهم ما تکره لنفسک.[1] این دستور که در اسلام نیز هست یک دستور کالی و مطلق است.

    حال آیا اسلام در این قاعده عمومی استثنائی آورده است و در ادیان دیگر استثنائی نیست؟

    در مسیحیت استثنائی نیست ولی در اسلام استثناءست؟

    که در واقع اسلام می گوید برای مردم دوست بدار آنچه را که برای خود دوست می داری مگر در بعضی از امور؟

    آیا در اسلام استثنائی هست؟

    یا نه، آنچه در اسلام با مسیحیت[2] اختلاف هست، در تفسیر محبت است نه در این اصل کلی.

    مصلحت جمع مقدم بر مصلحت فرد است به علاوه یک وقت هست پای فرد در میان است، و یک وقت هست پای جمع در میان است.

    باز مثال به همان پدر و مادر می زنیم که چند پسر و دختر در خانه شان هست و همه را هم دوست دارند.

    یکی از این بچه ها، نسبت به افراد دیگر متعدی و متجاوز است.

    پدر و مارد تنها این را دوست ندارند که بگویند مطابق میل این رفتار می کنیم.

    اگر میل هم مقیاس باشد، میل افراد دیگر را نیز باید در نظر بگیرند.

    یعنی آن کسی که می خواهد از روی کمال محبت با بچه های خودش رفتار بکند، گذشته از این که میل نباید مقیاس باشد بلکه مصلحت باید مقیاس باشد، همچنین مصلحت جمع باید مقیاس باشد نه مصلحت فرد.

    و چقدر موارد ما می بینیم که مصلحت جمع با مصلحت فرد جور در نمی آید.

    یعنی اگر مصلحت یک فرد را در نظر بگیریم مصلحت افراد دیگر و بلکه مصلحت آن سازمان و جامعه ای که این فرد جزء آن است از بین می رود و در نهایت خود آن فرد هم صدمه می بیند.

    این است که در مواردی مصلحت فرد فدای مصلحت جامعه می شود.

    و از اینجاست که در مواردی خود محبت که گفتیم ریشه اش قصد خیر و احسان داشتن است ایجاب می‌کند عدم نرمی را ایجاب می‌کند خشونت را ایجاب می‌کند حداکثر آنچه را که طرف آن را برای خودش بدی تلقی می‌کند مثلاً اعدام را آنجا که پای مصلحت جمع در میان است.

    انسان دوستی یک مطلب دیگر را هم اینجا باید عرض بکنیم و آن این است: می گویند: «انسان دوستی».

    البته سخن درستی است ولی این مطلب باید شکافته شود.

    به قول طلبه ها «انسان» در «انسان دوستی» انسان بما هو انسان است یعنی انسان را از آن جهت که انسان است باید دوست داشت، و به اصطلاح امروز انسان با ارزشهای انسانی.

    یک وقت ما در تعریف انسان می گوییم یک حیوان یک سرو دو گوش مستقیم القامه که حرف می زند.

    اگر انسان این است، چمبه همان قدر انسان است که لومومبا انسان بوده، آنهایی که خواستند عیسی را به دار بشکند همان قدر انسانند که خود عیسی.

    آنها هم مثل عیسی حرف می زنند و از این جهات فرقی با او نداشتند.

    یک وقت می گوییم «انسان» یعنی این هیکل خاص که درهمه این افراد مشترک است، و «انسان را دوست داشته باشیم» یعنی هر کس را که از نسل آدم هست دوست داشته باشیم، و خلاصه منظور از انسان، انسان زیست شناسی است، آن که زیست شناسی او را انسان می داند.

    آیا مقصود این است؟

    یا نه، مقصود انسان بما هو انسان است، یعنی انسان به خاطر ارزشهای انسانی، به خاطر انسانیت، و انسان دوستی یعنی انسانیت دوستی.

    اینجاست که وقتی چمبه و لومومبا را کنار همدیگر می گذاریم، دو نوع از آب در می آیند، این یک چیز از آب در می آید، آن یک چیز دیگر؛ یعنی ممکن است این یک اسنان از آب در بیاید، یک انسان درست با ارزشهای انسانی و آن تنها یک انسان نباشد بلکه حیوان هم نباشد، و به تعبیر قرآن از حیوان هم چند درجه پائین تر باشد.

    انسان را باید دوست داشت به خاطر انسانیت نه به خاطر همین هیکلش.

    و به عبارت دیگر انسانیت را باید دوست داشت.

    حال اگر انسانی ضد انسان و ضد انسانیت شد مانع راه انسانهای دیگر و مانع تکامل انسانهای دیگر شد، آیا باز ما باید این انسان را که در واقع اسمش انسان است و در معنا انسان نیست، و به تعبیر امیرالمؤمنین : الصوره صوره انسان و القلب قلب حیوان ظاهر، ظاهر انسان است و باطن، یک حیوان دوست بدارید؟

    آیا نه نام انسان دوستی باید به انسانیت خیانت بکنیم و با انسانیت دشمنی بورزیم؟!

    پس از گذشته از این مسأله که محبت صرفاً رعایت میل ها نیست بلکه عبارت است از رعایت مصلحت و خیر و سعادت طرف، و گذشته از این که مصلحت فرد به تنهایی نمی تواند مقیاس باشد بلکه مصلحت جمع باید در نظر گرفته شود اساساً مسأله انسان دوستی،مسأله انسانیت دوستی است، و الا اگر مراد از «انسان» انسان به معنای همنی جنس و انسان زیست شناسی باشد از نظر زیست شناسی فرقی بین انسان و حیوان نیست.

    چرا ما گوسفند ها را به اندازه انسانها دوست نداشته باشیم؟

    چرا اسبها و الاغها را به اندازه انسانها دوست نداشته باشیم؟

    او یک حیوان جاندار است، این هم یک جاندار است.

    اگر ملاک جانداری و ادراک لذت و الم است و «میازار موری که دانه کش است» این در انسان همان مقدار است که در اسب و الاغ.

    پس مسأله باید به انسانیت دوستی برگردد.

    وقتی که انسان دوستی، معنایش انسانیت دوستی شد و انسانیت دوستی هم معنایش رعایت مصالح انسانی و نه تنها رعایت میلها- شد، معلوم می شود که (این تفسیر از) دستور محبت به انسانها که قطع نظر از همه چیز فقط طوری رفتار کردن که این خوشش بیاید و آن دوست داشته باشد، یک منطق غلطی است، بلکه محبتش منطقی غلطی است، بلکه محبت منطقی در مواردی طبعاً توأم با خشونتها، جهادها، مبارزه ها و کششها است؛ و انسانهایی را که خار راه انسانیت هستند باید از بین برد.

    نیکی به کافر در قرآن کریم می بینیم که به محبت و به احسان و نیکی نسبت به همه مردم حتی نسبت به کفار توصیه شده است اما در حدودی که این محبت کردن و این نیکی کردن اثر نیک ببخشد.

    آنجا که نیکی کردن اثر نیک نبخشد، آن نیکی نیست بلکه بدی است به صورت نیکی.

    مثلاً در آیه مباره که ای که در سوره ممتحنه است می فرماید: لا یَنهیکم الله عن الذین لم یقاتلوتکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّووهم و تقسطوا الیهم انُ الله یحب المسطین.

    انما ینهیکم الله عن الذین قاتلوکم فی الدین و اخرجوکم من دیارکم.

    یعنی خود شما را نهی نمی کند (اول می گوید نهی نمی کند، بعد هم امر می‌کند) که نسبت به کافرانی که به خاطر دین با شما نجنگیده اند، با شما در حال نبرد آن هم به خاطر دین نیستند، آنها که شما را از خانه هایتان بیرون نکرده اند- که در آن وقت مصداقش قریش بودند که هم به خاطر دین با مسلمین می جنگیدند و هم مسلمین را از خانه هایشان خارج می کردند- ] آری خدا شما را نهی نمی کند که نسبت به این کافران نیکی کنید[ .

    یعنی اگر ما می گوئیم به کافران نیکی نکنید، آنها را می گوئیم.

    نیکی کردن به آنها عین بدی کردن به خود شماست، تقویت بنیه دشمن است که طبعاً علیه شما به کار می رود.

    بعد می فرماید: «ان الله یحب المقسطین» خدا کسانی را که خوبی می کنند و به قسط و عدالت رفتار نمایند دوست می دارد.

    یعنی این کار را بکنید.

    ] خدا شما را نهی می‌کند از نیکی کردن نسبت به کافرانی که به خاطر دین با شما جنگیده اند و شما را از خانه هایتان بیرون کرده اند[.

    رفتار عادلانه با کافر به علاوه، راجع به عدل و به عدالت رفتار کردن و حق واقعی هر فردی را به او دادن حتی نسبت به همین کافرانی که با شما می جنگند و شما را ]از خانه هایتان[ بیرون کردند نیز می گوید از عدل خارج نشوید.

    آن، مسأله احسان بود.

    فرمود: به اینها احسان نکنید.

    اما مسأله عدل چطور؟

    مسأله اینکه می خواهیم حق آنها را به ایشان بدهیم.

    آیا می توانیم به آنها ظلم کنیم؟

    می گوید: نه.

    در اوایل سوره مبارکه مائده است: و لا یجرمنکم شنآن قوم علی ان لا تعدلوا، اعدلوا هواقرب للتقوی.

    هرگز کینه و دشمنی یک قومی شما را وادار نکند که بر آنها ظلم و ستم بکنید، یعنی آنچه را که مستحق آن نیستند به آنها برسانید؛ با آنها هم به عدالت رفتار کنید که عدالت، به تقوا نزدیکتر است: اعدلوا هوا اقرب للتقوی.

    در آیات دیگر قرآن نیز هست که با کافر جنگیدن هم یک حدی دارد یعنی جایی می رسد که اگر بیش از آن جلو بروند، به تعبیر خود قرآن، اعتداء و تجاوز از حد است که در آیه دیگر می فرماید: قاتفلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا ان الله یحب المعتدین.

    در راه خدا با مردمی که با شما می جنگند بجنگید، ولی از حد تجاوز نکنید.

    مثلاً آن وقت که دشمن اسلحه اش را زمین می گذارد و می گوید تسلیم، آنگاه که دیگر تسلیم شد و شمشیرش به روی شما کشیده نیست دیگر او را نکشید.

    یا مثلاً معترض بچه هایشان نشوید، معترض زنهایشان نشوید، معترض پیرمردهایشان نشوید، متعرض آبادیشان، درخت و چشمه هایشان نشوید، همان دستورهایی که پیغمبر اکرم غالباً وقتی که مسلمین می رفتند به جنگ، به صورت متحد المآل به آنها می فرمود.

    بنابراین وقتی که پای عدالت و نقطه مقابل آن ظلم در میان باشد می گوید در مورد کافران هم از حد تجاوز نکنید، به آنها ظلم نکنید، با آنها هم به عدالت رفتار کنید.

    پس عدالت به هر حال باید رعایت بشود.

    احسان به کافر را در جایی اجازه می دهد که اثر خوب داشته باشد، اما آنجا که اثر بد می بخشد- یا برای خود او و یا برای مسلمین- مسلم اجازه نمی دهد.

    مثلاً می گویند اسلحه به کافر نفروشید.

    ولی ذکر می کنند که این در صورتی است که شما بدانید یا احتمال بدهید که اگر این اسلحه را به او بفروشید او را تقویت کرده اید و با همین اسلحه فردا می آید به جنگ شما و شما را از بین می برد.

    پس این در واقع تقویت غیر مستقیم دشمن علیه خودتان است.

    این کار را نکنید.

    و الا فروختن چیزی به کافران که هیچ اثر نامطلوبی از آن پیدا نمی شود مانعی ندارد.

    امام صادق و مرد کافر حضرت صادق در راه سفر کسی را دیدند که در کنار جاده و در زیر سایه یا کنار درختی که خودش را به یک وضعی انداخته که معلوم است که ناراحت است و حالش حال عادی نیست.

    به کسی که همراهشان بود فرمودند برویم این طرف، گویا این مرد گرفتاری دارد.

    هیچ صدایش هم در نمی آمد که از کسی استمداد کند.

    رفتند و مردی را دیدند که از لباسش شناخته می شد که مسلمان نیست و غیر مسلمان است.

    طیلسانی داشت و … (لباسهای مخصوصی می پوشیدند که از آن لباس شناخته می شدند.

    معلوم شد که بیچاره در این بیابان تنها و تشنه و گرسنه گرفتار شده.

    حضرت فوراً دستور دادند ] که به او آب و غذا دهند[ و خلاصه نجاتش دادند.

    آن شخصی که همراه حضرت بود گفت: آخر این کافر است، مگر ما به کافر هم می توانیم محبت کنیم؟!

    فرمودند: بله، صرف محبت که فقط خیری به این آدم می رسد، این که دیگر به جائی ضرر نمی زند.

    آیا اگر به این محبت کنید، به مسلمین دشمنی کرده اید؟

    نه، در این گونه موارد باید هم محبت کرد.

    عوامل تربیت حال بعد از این که شناختیم که انسان از نظر اسلام باید چگونه باشد: از نظر عقل باید چگونه باشد، از نظر اراده باید چگونه باشد از نظر حس عبادت باید چگونه باشد، از نظر اراده باید چگونه باشد، از نظر حس عبادت باید چگونه باشد، از نظر پرورش و سلامت بدن باید چگونه باشد، از نظر محبت باید چگونه باشد؛ چگونگی را که شناختیم روی عوامل بحث بکنیم.

    چه عواملی این چگونگی ها را به شکل خوبی در انسان تأمین می‌کند، و چه عواملی ضد این چگنونگی هاست؟

    ما بیشتر، توجهمان به عوامل خاصی است که در خود اسلام روی آنها تکیه شده.

    قبلاً عرض کردیم که اصلاً خود عبادت از نظر اسلام یک عامل تربیتی است.

    از نظر اسلام عبادت خودش یک پرورشگاه است.

    مراقبت و محاسبه مسأله دیگری که باید عرض بکنیم مسئله ای است که در تعلیم و تربیت دینی و مذهبی وجود دارد و در تعلیم و تربیتهای غیر مذهبی وجود ندارد و نمی تواند هم وجود داشته باشد.

    مطلبی را علمای اخلاق می گویند و عرفاء فوق العاده روی آن تکیه دارند و در متون اسلامی توجه زیادی بدان شده است، و آن چیزی است به نام «مراقبه و محاسبه».

    در آموزش و پروش های غیر مذهبی اینگونه مفاهیم پیدا نمی شود، مراقبه و محاسبه اصلاً مفهوم ندارد و طرح نمی شود؛ ولی در تعلیم و تربیت دینی چون اساس، مسأله خدا و پرستش حق است، قطعاً این مسائل مطرح است.

    در قرآن کریم آیه ای داریم که من این آیه را شاید مکرر مطرح کرده باشم، چون آن دوره ای که ما قم بودیم عالم بزرگی که اخلاق می گفت یک مدتی روی این آیه تکیه کرده بود و چون این آیه بیشتر به گوشمان خورده بود و بیشتر روی آن فکر کرده ایم، گویی یک جلوه دیگری در ذهن من دارد.

    از آیات آخر سوره مبارکه حشر است؛ قبل از آن آیات توحیدی این آیه است: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد، واتقواالله ان الله خبیر بما تعملون، و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون.

    ای اهل ایمان!

    تقوای الهی داشته باشید.

    ولتنظر نفس ما قدمت لغد.

    (منظورم در مراقبه و محاسبه، این کلمه است) و همانا قطعاً و شدیداً هر کس دقت کند در آنچه که برای فردا پیش می فرستد.

    یعنی تمام اعمال انسان در منطق قرآن «پیش فرست» است.

    در این زمینه یک آیه و دو آیه هم نیست: و ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عند الله.

    سعدی هم این شعر را از همی جا گرفته: تعبیر «پیش فرستادن» از خود قرآن است.

    تمام اعمال انسان پیش فرستاده هاست.

    یعنی جایی که انسان در آینده خواهد رفت، قبل از اینکه خودش برود یک کالاهایی به آنجا می فرستد و بعد خودش ملحق می شود، این انسانها در این پیش فرستاده های خودتان کمال دقت و مراقبت را داشته باشید و نظر کنید.

    (وقتی شما می خواهید چیزی را به جایی بفرستید اول وارسی می کنید دقت می کنید و بعد می فرستید).

    بار دیگر کلمه واتقوا الله تکرار می شود، و آنگاه می فرماید: ان الله خبیر بما تعلمون.

    اول می گوید شما خودتان دقت کنید ] بعد می گوید: خدا به آنچه عمل می کنید آگاه است[.

    کانه می خواهد بگوید اگر شما دقت نکنید، یک چشم بسیار دقیقی به هر حال هست او که می بیند، یک وقت انسان یک چیزی را قبل از خودش می فرستد، بعد می گوید: خوب حالا هر چه شد، شد، کی می آید نگاه کند؟!

    می گوید: نه، مسأله این نیست، خدا به تمام آنچه شما عمل می کنید آگاه و خبیر است.

    مرحوم آقای بروجردی رضوان الله علیه چند روز قبل از فوتشان ، بعضی ها که خدمت ایشان بودند گفتند: خیلی ایشان را ناراحت دیدیم و ایشان گفتند که خلاصه عمر ما گذشت و ما رفتیم و نتوانستیم خیری برای خودمان پیش فرستیم، عملی انجام بدهیم.

    یک کسی از آنهایی که نشسته بود طبق عادتی که همیشه در مقابل صاحبان قدرت شروع می کنند و به تملق و چاپلوسی خیال کرد که اینجا هم جای تملق و چاپلوسی است، گفت آقا شما دیگر چرا؟!

    ما بدبختها باید این حرفها را بزنیم شما الحمدلله اینهمه آثار خیر از خودتان باقی گذاشتید، اینهمه شاگرد تربیت کردید اینهمه آثار کتبی از خودتان به یادگار گذاشتید، مسجد به این عظمت ساختید، مدرسه ها ساختید.

    وقتی این را گفت، ایشان یک جمله فرمود که حدیث است: خلص العمل الناقد بصیر بصیر.

    چه می گویی؟!

    عمل را باید خالص انجام داد.

    نقاد آگاهی آگاهی آنجا هست.

    تو خیال کرده ای اینها که در منطق مردم به این شکل هست، حتماً در پیشگاه الهی هم همین جور است که پیش تو هست؟!

    ان الله خبیر بما تعلمون.

    اینجاست که علمای اخلاق اسلامی با الهام از این آیه مسأله ای را مطرح می‌کنند که می گویند ام المسائل اخلاق است، مادر همه مسائل اخلاقی است، و آن «مراقبه» است.

    «مراقبه» یعنی با خود معامله یک شریکی را بکن که به او اطمینان نداری و همیشه باید مواظبش باشی.

    مثل یک بازرسی که در اداره است.

    یعنی خودت را به منزله یک اداره تلقی کن، و خودت را به منزله بازرس این اداره ]تلقی نما[ که تمام جزئیات را باید بازرسی و مراقبت کنی.

    «مراقبه» چیزی است که همیشه باید همراه انسان باشد، یعنی همیشه انسان باید حالش حال مراقبه باشد.

    گفتیم یک دستور دیگری هستن که نام آن را «محاسبه» می گذارند.

    این هم در خود متن اسلام آمده است.

    در نهج ابلاغه است (ببینید این جمله ها چقدر روح و معنا دارد!

    یعنی چقدر حکایت می‌کند از اینکه این روحهایی که این جمله ها را گفته اند اصلا خودشان مال این دنیا ها بوده اند).

    می فرماید: حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا و زنوها قبل ان توزنوا.

    پیش از آنکه از شما حساب بکشند که در قیامت خواهند کشید- خودتان همین جا از خودتان حساب بکشید؛ و خودتان را اینجا وزن کنید وبکشید پیش از اینکه آنجا شما را بکشند.

    آنجا شما را به ترازوخواهند گذاشت و خواهند کشید.

    اینجا خودتان، خودتان را بکشید، ببینید سنگینید یا سبک.

    اگر سبک هستید یعنی هیچ چیز نیستید، و اگر سنگین هستید یعنی پر از گناه هستید.

    نگویید انسان ممکن است پر باشد از گناه.

    نه، مطابق قرآن، ترازویی که در قیامت هست ترازویی است که فقط سبک سنگینی خوب را می سنجد؛ اگر خوب در آن هست سنگین است، اگر نه، سبک است.

    من خفت موازینه و من ثقلت موازینه کسی که میزانهایش سبک است امه هاویه ] جایگاهش جهنم است[ .

    کسی که میزانهایش سنگین است فهو فی عیشه راضیه ] او در بهشت، زندگانی آسوده ای خواهد داشت[.

    خودتان را اینجا وزن کنید، ببینید سبکید یا سنگین.

    اینجا حضرت به طور کلی دستور محاسبه میدهد؛ ولی در روایات ما تفسیر بیشتر این مطلب این است که فرموده اند؛ لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم.

    «هر کسی که شبانه روز یک بار به حساب خودش رسیدگی نکند او از ما نیست».

    چون اغلب شما پزشک هستید به شما مثال ذکر می کنم.

    شما که کار پزشکی دارید، با اینکه کسی از شما حساب نمی کشد، ولی آخر شب آن صندوقتان را یک حسابی می کنید که امروز چقدر در آمد داشتید، و اگر در کار بیماریهایتان دقیق باشید یک صورتی از بیماری هایتان را دارید یک حساب هایی دارید، حساب می کنید که امروز چقدر کار کردم.

    همین جور بلبشو که هیچ حسابی در کار انسان نباشد نیست.

    یکی از مفاخر دنیای اسلام در اخلاق این است که به الهام همین دستورها ما یک سلسله کتابها داریم در زمینه «محاسبه النفس» نوشته، و در اغلب کتب اخلاقی اسلامی و شاید در همه کتب اخلاقی که خواسته اند استیقاء کنند این مسأله را مراقبه نفس و محاسبه انفس را مطرح کرده اند.

    برگ عیشی به گور خویش فرستکس نیارد ز پس، تو پیش فرست

  • فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

اصل چیست و به چه معناست؟ و در قلمرو مختلف معرفتی چه مفهومی از آن مورد نظر است؟ اصل در لغت به معنای ریشه، اساس، پی، بنیان، و نیز به معنای سرشت و فطرت و گاهی به عنوان یک قاعده کلی است و این معنی لغوی و اصطلاحی در مفاهیم تعلیم و تربیت اسلامی بسیار به کار رفته است و در تربیت اسلامی مفهوم اصل قرآنی و اسلامی باید بیشتر شناخته شود. در یک کلام باید گفت که همه انبیای خدا و پیامبران صاحب ...

چکیده این تحقیق در سال 1381 با عنوان « بررسی محتوای کتابهای هنر از دیدگاه معلمین هنر » انجام شده است در این تحقیق سوالات زیر مد نظر بوده است . 1 آیا اکثریت معلمین هنر قادر به تدریس محتوای کتب درسی هنر می باشند . 2 آیا بی اهمیت بودن درس هنر در مدارس سبب بی تأثیر شدن این درس در روند رشد خلاقیت های هنری و علمی دانش آموزان شده است . جامعه آماری این تحقیق را معلمین هنر مدارس راهنمایی ...

مقدمه : امروزه شاهد پیشرفت چشمگیر جوامع بشری هم از لحاظ فکری و عقیدتی و هم از لحاظ علمی و عملی هستیم. اما آن چیزی که می تواند انسان را به کمال و سعادت برساند واقعاً همین است ؟ شاید در نگاه اول بگوئیم بلی و پیشرفت را با توسعه سعادت بشری هم تراز دانست امابا نگاهی ژرف تر ، مسلماً به این نکته خواهیم رسید که سعات بشری چیزی جز پیشرفت نسبی جوامع بشری است. ما در این تحقیق با نگاهی باز و ...

بحث ما درباره تعلیم و تربیت در اسلام است . تعلیم و تربیت ، بحث‏ ساختن افراد انسانها است . یک مکتب که دارای هدفهای مشخص است و مقررات همه جانبه‏ای دارد و به اصطلاح سیستم حقوقی و سیستم اقتصادی و سیستم سیاسی دارد ، نمی‏تو اند یک سیستم خاص آموزشی نداشته باشد . یعنی‏ مکتبی که می‏خواهد در مردم طرحهای خاص اخلاقی ، اقتصادی و سیاسی را پیاده‏ کند بالاخره اینها را برای انسانها می‏خواهد ، ...

مقدمه سپاس فراوان آفريدگاري را سزا است که جهان هستي را همسان و هماهنگ با احتياجات و نيازهاي بشر سامان داده و با تدبير حکيمانه خود آنرا پرورده است. تحيات و درود نامحدود بر والاترين معلم و مربي انسان يعني پيامبر گرامي اسلام (ص) که با مدد

ضرورت تبیین تعلیم و تربیت اسلامی تربیت دارای ماهیتی هنجارین است و با متصف شدن آن با وصف اسلامی به دلیل گوناگونی معنایی اسلام، قرائت‏ها و تفاسیر متعددی می‏پذیرد و انضمام راهبردها و توصیه‏های متفکران مسلمان بر دیگر حوزه‏های زندگی بشر، چالش‏های جدی، در پی خواهد داشت. ورود تعلیم و تربیت جدید به ایران و ظهور پیش‏درآمدهای اجتماعی و اقتصادی مقتضی آموزش و پرورش نوین که مشتمل بر نقد و ...

مقدمه : دين مبين اسلام، بعنوان يک دين کامل، جامع و منطبق با فطرت انسان، به تمام نيازهاي روحي، رواني، اجتماعي و . . . پاسخ لازم و کافي داده است. طبيعي است براي رفع نيازهاي متفاوت انسان و تکامل و ترقي او تکاليفي را در قالب وجب ، مستحب، مکروه ، مب

صلح و دوستي در نهج‌البلاغه مقدمه: حکومت در ديدگاه مکتب اسلام و فرهنگ حکومت علوي از مهم‌ترين ابزارهاي نيل جامعه به کمال و تعالي است. از آن جا که حيات بشري در اين دنيا، از منظر فرهنگ اسلامي، ابزاري براي رسيدن به کمال است و آن چه براي انسان اصالت د

چکيده : حجاب و پوشش يکي از دستورات تمامي اديان مخصوصا دين مبين اسلام است که رعايت آن سبب پاک ماندن انسانها و جوامع شده و همچنين تکامل معنوي و رشد اخلاقي آنان را به دنبال خواهد داشت. بي توجهي به اين امر مهم و کم رنگ شدن آن در بين دانش آموز

قبل از هر چیزی می‌خواهم مقدمه‌ای درباره مدیریت بیان کنم تا مطلب فوق را بهتر درک کنیم . تا قبل از انقلاب صنعتی علم مدیریت در قلمرو فلسفه قرار داشت و فلاسفه بطور غیر مستقیم روشهایی را برای حسن رفتار انسانها و روابط اجتماعی و نیز امور مربوط به آنها ارائه می‌دادند.اما بعد از انقلاب صنعتی به دلیل رشد بنیه‌های اقتصادی و توسعه مؤسسات و سازمان‌ های صنعتی ، دگرگونی قابل ملاحضه‌ای در نظام ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول