دانلود تحقیق تفسیر سوره واقعه آیه 1 تا10

Word 70 KB 32274 14
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • «بسم الله الرحمن الرحیم» اذا وقعت الواقعه (1) لیس لوقعتها کاذبه (2) خافضه رافعه (3) اذا رجت الارض رجا (4) و بست الجبال بسا (5) فکانت هباء منبثا (6) و کنتم ازواجا ثلاثه (7) فاصحاب المیمنه مااصحاب المیمنه (8) و اصحاب المشئمه ما اصحاب المشئمه (9) و السابقون السابقون (10) تقریبا مى‏توان گفت که تمام این سوره مربوط به قیامت است.اینچنین‏شروع مى‏شود: «اذا وقعت الواقعه ‏» آنگاه که واقع شد«واقع شده‏».کلمه‏«وقوع‏»،ظاهرا کلمه دیگرى وجود نداشته باشد که معنایش از خودش‏روشنتر باشد.با هر کلمه دیگرى بخواهیم آن را تفسیر کنیم باز به اندازه‏خودش یا بیشتر از خودش روشن نیست.گاهى مى‏گویند وقوع یعنى‏حدوث.ولى وقوع با حدوث متفاوت است.هر وقت‏«حدوث‏»گفته‏شود عنایت به این است که یک چیزى که نبود بعد وجود پیدا کرد.

    مى‏گویند حدوث یعنى وجود بعد از عدم.ولى در«وقوع‏»این جهت قیدنشده یعنى شى‏ء اگر وجود بعد از عدم پیدا کند وقوع پیدا کرده است واگر وجودش بعد از عدم هم نباشد باز واقعیت و واقع است.در اصطلاح‏قدیم خودمان و مخصوصا در اصطلاح جدید، کلمه‏«واقعیت‏»زیاداستعمال مى‏شود،مى‏گویند واقعیت‏یعنى حقیقت قطع نظر از تصور وفکر ما یعنى قطع نظر از اینکه ما بدانیم که آن هست‏یا نیست،آن رامى‏گوییم واقعیتى است،یعنى خودش فى حد ذاته وجود دارد،حقیقت‏دارد.اینجا که راجع به قیامت،تعبیر به‏«واقعه‏»مى‏شود یعنى امرى‏محقق و امرى موجود، کما اینکه در آیه دیگر تعبیر به ‏«حاقه‏» شده است: «الحاقه ما الحاقه ‏» .مى‏شود گفت که در این تعبیرات این معنا نهفته است که‏شما به قیامت به چشم یک امرى که واقع نشده است و در آینده بایدواقع شود نگاه نکنید،آن را یک امر واقع شده بدانید،حال یا از آن جهت‏که به تعبیر بعضى آنچنان قطعى الوقوع است که باید آن را واقع شده‏فرض کنید و یا از آن جهت که مساله قیامت،مساله زمان نیست که درزمان آینده‏اى مى‏خواهد رخ بدهد،مساله به اصطلاح‏«اطوار»است واینکه الآن هم آن عالمى که نامش‏«عالم قیامت‏»است به یک معنا وجوددارد،آن یک واقعیتى است که وجود دارد.عجیب این است که در سوره‏واقعه وقتى که راجع به دنیا صحبت مى‏کند گویى از امر گذشته صحبت مى‏کند.مثلا: «و لقد علمتم النشاه الاولى‏» نشئه اولى را قبلا مى‏دانستید.یاراجع به اصحاب الشمال مى‏فرماید(این خیلى صریح است): «و اصحاب‏الشمال ما اصحاب الشمال فى سموم و حمیم و ظل من یحموم لا بارد و لا کریم انهم کانواقبل ذلک مترفین‏» .مثل اینکه الآن ما در قیامت واقع هستیم بعد مى‏گویدکه چرا اصحاب الشمال اینچنین سرنوشت‏شومى دارند و چرا اینقدرمعذبند؟[مى‏فرماید]اینها قبلا مترف بودند.آیه مطلب را به گونه‏اى بیان‏مى‏کند که[گویى]دنیا در مرحله گذشته است.

    «انهم کانوا قبل ذلک مترفین‏و کانوا(و چنین بودند نه چنین هستند)یصرون على الحنث العظیم و کانوایقولون (چنین مى‏گفتند)...» .تعبیرات، این گونه است.

    به هر حال:آنگاه که امر واقع شده واقع شد،یعنى قیامت.

    «لیس‏لوقعتها کاذبه ‏» .این آیه را مفسرین دو جور تفسیر کرده‏اند:یکى اینکه‏«کاذبه ‏»را مصدر گرفته‏اند به معنى کذب.در زبان عربى گاهى این وزن به‏معنى مصدر هم مى‏آید،مثل‏«عافیه ‏».گفته‏اند که «لیس لوقعتها کاذبه ‏» جمله‏اى است مستقل از «اذا وقعت الواقعه ‏» ،آن،جزایش محذوف است: آنگاه که واقع شد امر واقع شده.«آنگاه چه‏»یعنى دیگر نمى‏گوییم که چه‏شد؟خودت دیگر فکرهایش را بکن که چه شد.به عقیده بعضى ازمفسرین «لیس لوقعتها کاذبه ‏» جمله‏اى است مستقل که معنایش این است‏که در وقوع این قضیه هیچ گونه دروغى وجود ندارد یعنى حقى است که‏هیچ گونه احتمال خلافى در آن نیست.ولى این کمى خلاف ظاهر جمله‏است چون باید «کاذبه ‏» را که به صیغه اسم فاعل است به معنى مصدربگیریم و لام «فى وقعتها» را هم به معنى‏«فى‏»بگیریم یعنى لیس فی وقعتها بعضى دیگر از مفسرین به همان ظاهرش گرفته‏اند و آن به نظر مادرست‏تر است.کاذبه یعنى تکذیب کننده،کسى که بتواند درباره آن‏دروغى بگوید.مقصود این است که در ظرف قیامت و در مرحله قیامت‏دیگر تکذیب و دروغ گفتنى یعنى دروغگویى وجود ندارد چون در ن‏وقت‏حقایق همه مکشوف است (فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم‏حدید).تکذیب مربوط به مرحله دنیا و ظرف دنیاست.در آنجا حتى‏کافرترین کافرها هم دیگر نمى‏تواند تکذیب کند چون واقع شده.آنجاهر کسى به راى العین شهود مى‏کند و مى‏بیند.

    «خافضه رافعه ‏» پایین برنده است و بالا برنده،پست کننده است وبلند کننده.یک مصداق واضح از پست کردن و بلند کردن این است که‏خیلى از بلندهاى در دنیا،آنهایى که در دنیا در مقامات رفیع قرار گرفته‏اندآنجا پستند و خیلى افرادى که در دنیا پست و حقیر و کوچک شمرده‏مى‏شوند آنجا بالا هستند.در آنجا بالاهاى دنیا پست‏خواهند شد وپستهاى دنیا بالا خواهند شد.نه مقصود این است که هر بالایى پست‏مى‏شود و هر پستى بالا،بالاهایى از بالا به پایین خواهند آمد و پایینهایى‏از پایین به بالا خواهند رفت.البته بدون شک این یک مصداقش است،ولى همان طور که بسیارى یا همه مفسرین گفته‏اند مقصود این است که‏تمام شؤون دنیا در آنجا زیر و رو مى‏شود یعنى اصلا عالم زیر و رومى‏شود،باطنهایى ظاهر مى‏شود و ظاهرهایى باطن.البته آن تعبیرامیر المؤمنین در مقام امتحانهاست ولى در آنجا هم صادق است:مثل‏دیگى که وقتى به جوش مى‏آید آن چیزهایى که در زیر است مى‏آید رو وآنهایى که در رو هست مى‏رود زیر:«لتبلبلن بلبله و لتغربلن غربله و لتساطن‏سوط القدر حتى یعود اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم‏» مى‏فرماید در آینده‏امتحاناتى پیش خواهد آمد،مورد ابتلا قرار خواهید گرفت چگونه،وغربال خواهید شد چگونه.مثل غربالى که به دست‏یک-در خراسان‏مى‏گویند-«رهواردار»است که وقتى تکان مى‏دهد این دانه‏ها پایین[و]بالا مى‏روند، ریزها در مى‏روند و درشتها باقى مى‏مانند،همین‏طورتکانهاى سختى بر شما مسلمین وارد خواهد شد و مانند غربال عده‏اى‏خارج خواهید شد،و آنچنان که دیگ[حاوى آب و مواد دیگر] وقتى که‏زیرش آتش و حرارتى نباشد یک حالت آرامشى دارد،جسمهایى که‏سنگین‏تر هستند و وزن مخصوصشان از آب بیشتر است پایین مى‏روند،آنهایى که سبکترند رو باقى مى‏مانند، آنهایى هم که پایین مى‏روندسنگین‏ترها زودتر مى‏روند و سبکترها دیرتر،همین قدر که حرارت آمد وآن را به جوش آورد،مى‏بینید مثلا آن نخود یا آن لوبیایى که در آن ته‏خوابیده بود چگونه قل مى‏زند مى‏آید بالا،وضع جامعه مردم هم درحرارت امتحانات این جور مى‏شود، زیرها بالا مى‏آیند،بالاها زیرمى‏روند،خلاصه انقلاب به تمام معنا.کلمه‏«انقلاب‏»هم-که امروزمعمول شده و انقلابات اجتماعى را«انقلاب‏»مى‏گویند-یعنى‏زیر و رو شدن.

    «خافضه رافعه‏» پایین برنده است و بالا برنده،پست کننده است وبلند کننده.یک مصداق واضح از پست کردن و بلند کردن این است که‏خیلى از بلندهاى در دنیا،آنهایى که در دنیا در مقامات رفیع قرار گرفته‏اندآنجا پستند و خیلى افرادى که در دنیا پست و حقیر و کوچک شمرده‏مى‏شوند آنجا بالا هستند.در آنجا بالاهاى دنیا پست‏خواهند شد وپستهاى دنیا بالا خواهند شد.نه مقصود این است که هر بالایى پست‏مى‏شود و هر پستى بالا،بالاهایى از بالا به پایین خواهند آمد و پایینهایى‏از پایین به بالا خواهند رفت.البته بدون شک این یک مصداقش است،ولى همان طور که بسیارى یا همه مفسرین گفته‏اند مقصود این است که‏تمام شؤون دنیا در آنجا زیر و رو مى‏شود یعنى اصلا عالم زیر و رومى‏شود،باطنهایى ظاهر مى‏شود و ظاهرهایى باطن.البته آن تعبیرامیر المؤمنین در مقام امتحانهاست ولى در آنجا هم صادق است:مثل‏دیگى که وقتى به جوش مى‏آید آن چیزهایى که در زیر است مى‏آید رو وآنهایى که در رو هست مى‏رود زیر:«لتبلبلن بلبله و لتغربلن غربله و لتساطن‏سوط القدر حتى یعود اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم‏» مى‏فرماید در آینده‏امتحاناتى پیش خواهد آمد،مورد ابتلا قرار خواهید گرفت چگونه،وغربال خواهید شد چگونه.مثل غربالى که به دست‏یک-در خراسان‏مى‏گویند-«رهواردار»است که وقتى تکان مى‏دهد این دانه‏ها پایین[و]بالا مى‏روند، ریزها در مى‏روند و درشتها باقى مى‏مانند،همین‏طورتکانهاى سختى بر شما مسلمین وارد خواهد شد و مانند غربال عده‏اى‏خارج خواهید شد،و آنچنان که دیگ[حاوى آب و مواد دیگر] وقتى که‏زیرش آتش و حرارتى نباشد یک حالت آرامشى دارد،جسمهایى که‏سنگین‏تر هستند و وزن مخصوصشان از آب بیشتر است پایین مى‏روند،آنهایى که سبکترند رو باقى مى‏مانند، آنهایى هم که پایین مى‏روندسنگین‏ترها زودتر مى‏روند و سبکترها دیرتر،همین قدر که حرارت آمد وآن را به جوش آورد،مى‏بینید مثلا آن نخود یا آن لوبیایى که در آن ته‏خوابیده بود چگونه قل مى‏زند مى‏آید بالا،وضع جامعه مردم هم درحرارت امتحانات این جور مى‏شود، زیرها بالا مى‏آیند،بالاها زیرمى‏روند،خلاصه انقلاب به تمام معنا.کلمه‏«انقلاب‏»هم-که امروزمعمول شده و انقلابات اجتماعى را«انقلاب‏»مى‏گویند-یعنى‏زیر و رو شدن.

    این «خافضه رافعه‏» [را]مفسرین هم تعبیر به‏«تقلیب‏»کرده‏اند،یعنى‏تمام عالم زیر و رو مى‏شود، چون در آیات دیگر قرآن هم هست: «یوم‏تبدل الارض غیر الارض و السموات و برزوا لله الواحد القهار» (8) .مثلا درانسانها،باطنها که در اینجا همه مستور و مخفى است،همه ظاهرمى‏شود و این ظاهرها در تحت‏سیطره آن باطنها مخفى مى‏شود.دراینجا حکومت بر ظاهر است.همه ما در اینجا یک عده انسانهاى خیلى‏مؤدب و معقولى هستیم که در اینجا نشسته‏ایم یا در خیابانها داریم راه‏مى‏رویم،همه مثل همدیگر هستیم و همه هم انسان هستیم ولى‏باطنهاى ما ممکن است از زمین تا آسمان تفاوت داشته باشد،در باطن،یکى زیبا باشد یکى زشت،یکى انسان باشد یکى غیر انسان.در اینجاظاهر بر باطن غالب و حاکم است‏یعنى باطن مخفى است.ولى در آنجاقضایا که زیر و رو مى‏شود ظاهرها تابع باطنهاست‏یعنى هر کسى حشرش‏بر اساس همان نیت و باطنش است،باطنش هر جور هست ظاهرش هم‏تابع باطنش است‏یعنى اگر فرض کنید یک آدم باطنش با باطن یک گرگ‏شبیه است دیگر ظاهرش هم ظاهر همان گرگ خواهد شد.به هر حال درعالم آخرت اوضاع تغییر مى‏کند، همه چیز زیر و رو مى‏شود.

    یا مثلا در این دنیا نظام اسباب حاکم و ظاهر است(نه اینکه در آن‏دنیا نظام اسباب نیست)، مسبب الاسباب با چشمها دیده نمى‏شود،انسان باید با دیده عقل دقت کند و در وراى این اسباب،مسبب الاسباب‏را ببیند.ولى در آنجا فقط مسبب الاسباب است که نمایان است، اسباب‏مخفى است‏یعنى هر کسى مى‏بیند که آن اسبابى هم که تا حالا مى‏دیدواقعا اسباب هستند یعنى زمان کارها به دست پروردگار است: «لمن الملک‏الیوم لله الواحد القهار» .الآن هم همین‏طور است،الآن هم «لم یکن له‏شریک فى الملک‏» ،ولى اکنون این مطلب ظهور ندارد مگر براى کسانى که‏اهل حقیقت هستند و حقیقت را مى‏بینند.

    «اذا رجت الارض رجا و بست الجبال بسا فکانت هباء منبثا» .در قرآن‏مکرر مساله زلزله زمین، تکان خوردن زمین،آنهم زلزله‏اى که نه از قبیل‏این زلزله‏هایى باشد که ما تا حالا دیده‏ایم، [ذکر شده است].حرکات‏شدید و عنیفى که ما سراغ داریم،شدیدترینش زلزله‏هاست.دیگر از آن‏بیشتر را ما سراغ نداریم.تازه شدیدترین زلزله‏هایى هم که در دنیا رخ‏مى‏دهد،در قسمتى از زمین رخ مى‏دهد که آن هم باز شاید به آن اعماق‏زمین نمى‏رسد،قسمتى از قشر زمین تکانهایى مى‏خورد که ما احساس‏مى‏کنیم.ولى در عالم قیامت،طبق آنچه که از قرآن کریم استفاده مى‏شوداصلا مساله یک نوع زیر و رو شدن و تکان و زلزله‏اى است که نه فقطشامل زمین است بلکه تمام عالم یکسره مى‏شود.حالا این چگونه است‏خدا عالم است ولى به هر حال در قرآن هست: «یا ایها الناس اتقوا ربکم ان‏زلزله الساعه شى‏ء عظیم یوم ترونها تذهل کل مرضعه عما ارضعت و تضع کل‏ذات حمل حملها و ترى الناس سکارى و ما هم بسکارى و لکن عذاب الله‏شدید» .قرآن خبر داده از یک زلزله‏اى که اسمش را گذاشته «زلزله‏الساعه‏» یعنى زلزله قیامت،مى‏فرماید:آن،بزرگ و عظیم است.آن روزى‏که آن زلزله را ببینید،مى‏بینید که دیگر هیچ کس به فکر هیچ کس نیست.

    در مقام مثل-چون عواطف مادر خصوصا براى طفل شیرخوارشدیدترین مرحله عطوفت است-در حدى است که اگر مادر[طفل]شیرخوارى آنجا وجود داشته باشد یادش مى‏رود که طفل شیرخوارى‏دارد.

    کوهها چنان در هم کوبیده مى‏شوند مثلا مانند گندمى که بخواهندتبدیل به آرد کنند و یا سنگهایى که در کارخانه‏ها تبدیل به پودر مى‏کنند.

    «و بست الجبال بسا فکانت هباء منبثا» این کوهها به صورت غبارهاى پراکنده‏در مى‏آید «و کنتم ازواجا ثلاثه‏» و شما سه صنف مردم خواهید بود،و شمامردم به سه دسته تقسیم خواهید شد که دو دسته شما اهل نجاتند و یک‏دسته اهل هلاک «فاصحاب المیمنه ما اصحاب المیمنه و اصحاب المشئمه مااصحاب المشئمه و السابقون السابقون‏» آن سه نوع و سه صنف به این شکل‏است:گروهى اصحاب میمنه هستند.میمنه به دو معناست:یکى به‏معناى یمین است، راست در مقابل چپ.در آیات بعد خواهد آمد: «اصحاب الیمین و اصحاب الشمال‏» دست راستى‏ها و دست چپى‏ها.

    اصطلاح‏«دست راستى و دست چپى‏»در زمان ما پیدا شده ولى البته‏اینها به مقصود دیگر و اصطلاح دیگرى است.اصطلاح قرآن هزار ودویست‏سال قبل از این اصطلاح پیدا شده است.

    بعد در آن آیه ببینیم که‏به چه عنایت «اصحاب الیمین و اصحاب الشمال‏» مى‏گویند،دست راستى‏هاو دست چپى‏ها،یاران راست و یاران چپ.

    اصطلاح جدید که مى‏گویند«دست راستى و دست چپى‏»اصطلاح‏رایجى است که از زمان هگل فیلسوف معروف آلمانى که از بزرگان‏فلاسفه غرب و دنیا شمرده مى‏شود رایج‏شده است.

    هگل شاگردهاى‏زیادى داشته و مى‏گویند روى کرسى تدریسش که ى‏نشست‏شاگردانش‏معمولا جاهاى مشخصى داشتند،یک عده در دست راست کرسى‏اش‏مى‏نشستند و یک عده در دست چپ.از نظر فکر هم دست راستى‏ها بادست چپى‏ها متفاوت بودند یعنى افکار دست راستى‏ها افکارمعتدلترى بود و افکار دست چپى‏ها افکار تندترى.دست راستى‏هامحافظه‏کارانه فکر مى‏کردند و دست چپى‏ها انقلابى و تند.کم کم این، اصطلاح شد:دست راستى‏ها و دست چپى‏ها.بعد در غیر شاگردهاى‏هگل هم در هر جامعه‏اى هر گروهى را که نسبتا محافظه‏کارانه فکر کند «دست راستى‏» گفتند و هر گروهى را که انقلابى و تند فکر کند «دست‏ چپى‏».

    امروز به سرمایه‏دارها چون روش سیاسى‏شان روش محافظه‏کارانه است مى‏گویند«دست راستى‏ها»،به کمونیستها که‏روششان روش انقلابى است مى‏گویند«دست چپى‏ها».

    ولى عرض کردیم اصطلاح قرآن هزار و دویست‏سال قبل از این‏پیدا شده.قرآن اصحاب الیمین را اهل سعادت مى‏داند و اصحاب‏الشمال را اهل شقاوت و گروه دیگرى را اختصاصا ذکر مى‏کند که آنها را«سابقون‏»(پیشى گیرندگان)مى‏نامد و آنها هم اهل سعادتند و مقامشان‏از اصحاب الیمین هم خیلى بالاتر است.در عین حال قرآن براى همه‏اینها عظمت قائل است‏یعنى اگر سابقین بر اصحاب میمنه تقدم دارندخیال نکنید خود اصحاب المیمنه وضعشان وضع کوچکى است.اول به‏یک صورت تعظیم و تبجیل دارد: «فاصحاب المیمنه‏» یک دسته اصحاب‏المیمنه هستند «ما اصحاب المیمنه‏» چى هست اصحاب المیمنه؟یعنى چه‏مى‏دانى چى هست؟البته بعد خود قرآن مقدارى از سعادتهاى آنها راتشریح مى‏کند ولى مقدمتا مى‏گوید اصحاب المیمنه و چیست اصحاب‏میمنه «و اصحاب المشئمه ما اصحاب المشئمه‏».

    گفتیم که‏«میمنه‏»به دو معنى است.یکى به معنى راست است درمقابل چپ.یکى هم به معناى همین میمنتى که امروز مى‏گوییم یعنى‏یمن و برکت و خیر،که[اصحاب میمنه]در واقع مى‏شود اصحاب خیر ویمن،و اصحاب مشئمه بر عکس،یعنى اصحاب شؤم،اصحاب‏شئامت، شومها.در واقع این جور مى‏شود:اصحاب میمنت:میمونها،با سعادتها،اصحاب مشئمه:شومها، بدبختها.«و اصحاب مشئمه وچیست اصحاب مشئمه؟»یعنى کار اینها هم خیلى بزرگ و عظیم است.

    درباره این دو گروه فرمود:«اصحاب میمنه،چیست اصحاب میمنه؟

    اصحاب مشئمه،چیست اصحاب مشئمه؟»،به‏«سابقون‏»که مى‏رسدحتى کلمه‏«چیست‏»را هم برمى‏دارد: «و السابقون السابقون‏» اماپیشى‏گیرندگان همان پیشى‏گیرندگان‏اند،یعنى کافى است که مادرباره‏شان بگوییم‏«پیشى‏گیرندگان‏».اول این سه دسته را ذکر[مى‏کند وبعد مطالبى] درباره نعیمهاى سابقین و نعیمهاى اهل میمنت وعذابهاى اهل مشئمت-که بعد هم از اهل مشئمه به‏«اصحاب الشمال‏»تعبیر مى‏شود-بیان مى‏فرماید.

    اینجا چون تقسیم سه گانه شده است نه دو گانه،قهرا یک عنایتى‏در آن هست.این سؤال مطرح است که چرا قرآن تقسیم را دوگانه نکرد؟

    در بعضى جاهاى دیگر هم تقسیم دوگانه شده،مسلم اینجا هم اگرتقسیم دوگانه مى‏شد صحیح بود ولى چون سه‏گانه شده است معلوم‏مى‏شود یک عنایت‏خاصى به اینها هست.اگر تقسیم دوگانه مى‏شد این‏بود که مثلا بفرماید مردم دو دسته مى‏شوند:سعدا و اشقیا.

    مطلب‏درست هم بود،هیچ ایرادى هم نداشت کما اینکه در آیات دیگرى درقرآن هست: «اما الذین سعدوا ففى الجنه‏» ، «فاما الذین شقوا ففى النار» .ولى‏قرآن خواسته است که سعدا را هم یک تیپ معرفى نکند و به اصطلاح‏به یک چوب نراند و بیان کند که سعدا هم در عین اینکه همه سعداهستند ولى آنقدر میانشان تفاوت هست که اینها را ما باید در دو گروه‏بشماریم،که گروهى را«سابقون‏»نامیده است و بعد هم مى‏فرماید: «اولئک المقربون‏» اینها مقربان هستند،و گروه دیگر را«اصحاب میمنه‏» نامیده است که در سوره واقعه آیه‏اى نداریم که کلمه‏«ابرار»را بر آنهااطلاق کرده باشد ولى در جاى دیگر ما داریم که به اینها کلمه‏«ابرار» اطلاق شده است.اینها نیکانند و آنها مقربان،و فرق است میان نیکان ومقربان.این جمله معروف است،به حدیث هم نسبت داده مى‏شود.

    الآن من قطعا نمى‏دانم که این جمله حدیث است‏یا کلام عرفاست که‏مى‏گویند:«حسنات الابرار سیئات المقربین‏»کارهاى نیک ابرار،گناهان است‏براى مقربین،یعنى درجه آنها آنقدر بالا است که کارهایى که براى اینهاحسنه و درجه است و اینها را بالا مى‏برد براى آنها سیئه است و آنها راپایین مى‏آورد.حسنات اینها در درجه گناهان مقربین است.پس معلوم‏مى‏شود فاصله میان سابقون و اصحاب میمنه خیلى زیاد است.

    حال تعریف‏«سابقین‏»چیست؟این سابقین(پیشى گیرندگان)راچگونه مى‏توانیم تعریف کنیم؟

    نمى‏دانیم چگونه باید تعریف کنیم ولى‏از خود کلمه‏«سابق‏»و از اینکه این کلمه در قرآن در جاهاى دیگر هم به‏کار برده شده است‏شاید بشود این را به دست آورد.سابقون کسانى‏هستند که در همه خیرات پیشى گرفته‏اند،پیشى گیرندگان هستند.اهل‏میمنه هم مسلم به خیرات رسیده‏اند ولى بعد از همه رسیده‏اند.

    اهل ‏میمنه-از آیاتش هم چنین مى‏شود استفاده کرد-مردمى هستند که یا درابتدا اهل گناه بوده‏اند و بعد تائب شده‏اند و یا مردمى هستند که گناه وطاعتشان،غفلت و تذکرشان با یکدیگر بوده ولى در عین حال جانب‏طاعت و عمل صالح در آنها چربیده است.ولى سابقین و پیشى‏گیرندگان‏اصلا مردمى هستند که در این راه همیشه پیشتاز و جلو بوده‏اند.اینهاافرادى نیستند که یک مدتى در راه دیگر بوده‏اند یا یک حالت نوسانى‏داشته باشند،گاهى از این طرف بروند گاهى از آن طرف ولى در نهایت‏امر بگوییم در راه راست هستند،نه،اینها کسانى هستند که در هر کارخیرى سابق و مقدم بر دیگران هستند.

    در آیه‏اى در قرآن داریم که: «ثم‏اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات‏».

    بعید نیست-همین‏طور که بعضى مفسرین گفته‏اندمضمون آن آیه با این آیه یکى باشد.ابتدا این است که ما کتاب را(قرآن‏را)به ارث مى‏دهیم به گروهى از مردم که آنها را برگزیده‏ایم،که درروایات ما آمده است که این آیه دلیل بر این است که همیشه یک گروه‏برگزیده‏اى که علم قرآن در نزد آنها باشد وجود دارد و این گروه ائمه‏هستند.از نظر اهل تسنن چنین کسانى ما نداریم که حتى خودشان هم‏قائل باشند که علم حقیقى قرآن نزد آنهاست.بنابر این یک چنین گروه‏خاصى ما داریم.پس مردم سه دسته هستند:آنان که به خود ستم‏کرده‏اند.اینها همان اصحاب المشئمه هستند.اینجا تعبیر قرآن این است: مردمى که شومى همراه خودشان دارند.قرآن در مساله‏«شومى‏»این معنارا تفسیر کرده که شومى و شئامت براى هیچ کسى در خارج وجودش‏نیست،شئامت هر کسى در اعمال خودش است: «قالوا انا تطیرنا بکم لئن‏لم تنتهوا لنرجمنکم و لیمسنکم منا عذاب الیم قالوا طائرکم معکم ائن ذکرتم‏».

    آیه‏دیگر: «فاذا جائتهم الحسنه قالوا لنا هذه‏» .از موسى و قوم موسى نقل مى‏کندوقتى که نیکى و خیرى به آنها مى‏رسید مى‏گفتند این دیگر استحقاق‏خود ماست «و ان تصبهم سیئه‏» احیانا اگر یک بدى به ایشان مى‏رسید «یطیروا بموسى و من معه‏» مى‏گفتند از شئامت این موسى و همراهانش‏است.از آیات قرآن این مطلب کاملا استفاده مى‏شود که شومى یعنى‏شئامت به معناى یک امر ذاتى شخص نیست که بگوییم کسى درسرشتش شوم آفریده شده است،یا شئامت‏شخص در امور خارج ازوجودش نیست که بگوییم فلان کس براى من شوم است،این اسب‏براى من شوم بود،این زن براى من شوم بود، آن زن بگوید این شوهربراى من شوم بود،این بچه من اصلا بچه شومى است،از این حرفهایى‏که بشر همیشه وقتى مى‏خواهد از مسؤولیت‏خودش بگریزد ونمى‏خواهد خودش را مسؤول بدبختى خودش بشناسد مى‏رود به سراغ‏اشیاء دیگر،به سراغ زمان،به سراغ مکان،به سراغ افراد،به سراغ‏حیوانات:این حیوان شوم است،این انسان شوم است،این بچه شوم‏است، این زن شوم است،این زمان شوم است،این مکان شوم است،روزش چنین بوده،شبش چنین بوده،ساعتش چنین بوده است.بنابر این «اصحاب المشئمه‏» با «ظالم لنفسه‏» تطبیق مى‏شود.

    در اینجا فرموده‏«یاران شومى‏»،در جاى دیگر فرموده‏«آنهایى که به خود ستم کرده‏اند».

    پس شومى‏شان از این پیدا شد که اعمالشان بد بوده.

    «و منهم مقتصد» و قومى هم هستند حد وسط،بین «ظالم لنفسه‏» و آن‏دسته دیگر.

    «و منهم سابق بالخیرات‏» و یک دسته دیگر هم هستند که پیشى‏گرفته‏اند به خیرات،خیرات را با خود برده‏اند.در اینجا هم این جور آمده‏است: «اصحاب المیمنه ما اصحاب المیمنه و اصحاب المشئمه ما اصحاب المشئمه‏و السابقون السابقون‏» اما«پیشى گیرندگان‏»در شانشان همین کافى است که‏بگوییم پیشى گیرندگان هستند.

    «اولئک المقربون‏» آنها هستند مقربان،یعنى‏نه اصحاب المیمنه،اصحاب المشئمه که به جاى خود.«مقربان‏»هر گاه در قرآن‏اطلاق شود-که یک بار دیگر در آخر همین سوره واقعه باز نامى ازمقربان برده خواهد شد-همانها هستند که ما آنها را«سابقان‏»مى‏نامیم.

    «فى جنات النعیم‏» مقربان در جناتى از نعیم هستند.

    «جنه نعیم‏» هم ماداریم.اگر «جنه نعیم‏» فرموده بود،یک بهشت بیشتر نبود.ولى وقتى که‏«جنات النعیم‏» مى‏گوید(بهشتهایى از نعیم)انواعى از بهشتها را مخصوصابراى اهل اخلاص بیان مى‏کند که در آیات سوره رحمن هم خواندیم،بهشتهاى روحى و معنوى‏اى که وجود دارد و درجاتى بالاتر از بهشتهاى‏مادى است.آنها امورى است غیر قابل توصیف،برعکس بهشت مادى‏که قابل توصیف است.اول مى‏فرماید: «فى جنات النعیم‏» یعنى در بهشتهاى‏قابل توصیف و بهشتهاى غیر قابل توصیف.

    درباره آن بهشتهاى غیر قابل‏توصیف همین قدر فرموده: «فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قره اعین‏» کسى‏نمى‏تواند بفهمد که چه چیزهایى در آنجا پنهان است.

    «ثله من الاولین و قلیل من الاخرین‏» گروه کثیرى از اولین و کمى ازآخرین از زمره سابقان‏اند.

    این آیه معرکه آراء میان مفسرین شده است که‏مقصود از«اولین‏»و«آخرین‏»چیست.بعضى گفته‏اند«اولین‏»یعنى ما قبل‏پیغمبر اکرم،از آدم تا رسول خدا و«آخرین‏»یعنى از رسول خدا به بعد،یعنى امت پیغمبر آخر الزمان.اگر این جور باشد معناى آیه این مى‏شودکه گروه سابقین که مقربان هستند اکثرشان از امتهاى دیگر یعنى از مردم‏قبل از زمان حضرت رسول هستند، در دوره حضرت رسول به بعد گروه‏کمى هستند که به مقام سابقین رسیده‏اند.معناى این سخن این است که‏چون در امم سابقه پیغمبران زیاد بوده‏اند و ما صد و بیست و چهار هزارپیغمبر داریم،لا اقل همه پیغمبران را باید در زمره سابقین شمرد اگر ازاوصیاى پیغمبران کسى جزو آنها نباشد،ولى در امت آخر الزمان فقط‏ائمه‏اند که در ردیف سابقین هستند و عده کمى از غیر ائمه هم ممکن‏است جزو سابقین باشند.

    ولى عده‏اى دیگر از مفسرین این نظر را قبول ندارند که‏«اولین‏»یعنى‏مردم قبل از پیغمبر و «آخرین‏» یعنى امت آخر الزمان،بلکه مى‏گویندمقصود از«اولین‏»و«آخرین‏»هر دو همین امت آخر الزمان هستند منتها[سابقین]در میان اولینشان بیشتر است تا آخرینشان.قرینه‏اش هم این‏است که در اول مخاطب مى‏فرماید: «و کنتم ازواجا ثلاثه‏» شما سه نوع‏هستید.این‏«شما»که مى‏گوید،مى‏توانیم بگوییم مخاطب در اینجا[امت آخر الزمان است].البته محال نیست ولى بعید است که بگوییم این «کنتم‏» یعنى شما بشرها از اول عالم تا آخر عالم.ظاهر این است که «کنتم‏» خطاب به امت آخر الزمان است:شما امت آخر الزمان سه دسته‏خواهید بود:سابقین، اصحاب المیمنه یا اصحاب الیمین و اصحاب‏المشئمه یا اصحاب الشمال،خصوصا که ما قرائن دیگر هم از خارج برهمین مطلب داریم از جمله این حدیثى که فریقین نقل کرده‏اند که پیغمبراکرم فرمود:«علماء امتى کانبیاء بنى اسرائیل(یا:افضل من انبیاء بنى اسرائیل)» علماى امت من مانند انبیاء بنى اسرائیل‏اند یا افضل از انبیاء بنى اسرائیل‏هستند.و باز احادیث زیادى داریم که پیغمبر اکرم فرمود اتباع من درقیامت از اتباع تمام پیغمبران دیگر بیشتر است‏یعنى کسانى که به وسیله‏من به سعادت مى‏رسند با مقایسه تمام امتهاى دیگر بیشتر هستند.دریک حدیث فرمود در حدود سه ربع اهل بهشت امت پیغمبر آخر الزمان‏هستند.در این صورت بعید است که کسى بتواند این جور بگوید که درتربیت پیغمبرهاى گذشته افرادى که به مقام سابقین رسیده‏اند زیادبوده‏اند و در امت آخر الزمان افرادى که به مقام سابقین برسند کمترهستند.بنابر این ظاهر این است که قضیه از همین قرار است که در هر دو، خطاب به امت آخر الزمان است‏یعنى نظر فعلا درباره اینهاست.شما اى‏امت آخر الزمان سه گروه هستید:سابقان،اصحاب المیمنه،اصحاب‏المشئمه،ولى در میان اولین شما از سابقان بیشترند تا آخرین شما.

    مطلبى هست از بوعلى سینا راجع به همین آیه و راجع به اینکه آیا مجموعا اهل سعادت بیشترند یا اهل شقاوت؟

    بعضى مى‏گویندمجموعا اهل شقاوت بیشترند یعنى آنهایى که عاقبت کارشان عذاب‏است بیشترند از آنهایى که عاقبت کارشان نعیم است.

    اینجا یک ایراد ویک شبهه وارد شده است که چگونه مى‏تواند چنین باشد که مآل کاراکثریت مردم بر شقاوت باشد و مآل کار اقلیت بر سعادت؟

    فلاسفه این‏مساله را به شکل خاصى تقریر کرده‏اند.

    بوعلى سینا در اینجا یک حرف‏خیلى خوب و شیرین و زیبایى دارد که بعد ملا صدرا و دیگران همان‏حرف او را نقل کرده‏اند و چیزهایى هم به آن اضافه کرده‏اند.خلاصه‏حرفش این است: مقصود ما از اهل شقاوت و اهل عذاب چه کسانى‏هستند؟

    اگر مقصود همه مردمى باشد که به نوعى عذاب مى‏کشند و لودر برزخ،و بعد در قیامت پاک مى‏شوند یا قبل از تمام شدن حساب، یاحتى به جهنم مى‏روند ولى بعد آزاد و خلاص مى‏شوند،[به عبارت‏دیگر]اگر مقصود از اهل نعیم کسانى است که به هیچ وجه هیچ عذابى‏نمى‏کشند،از همان لحظه‏اى که از این دنیا مى‏روند غرق در نعیم‏اندالى الابد،و اهل عذاب یعنى کسانى که به نوعى و لو در وقت مردن،و لودر عالم برزخ عذاب مى‏کشند،مى‏شود گفت اکثریت مردم اهل عذابندیعنى به نوعى رنج را خواهند چشید.ولى این حساب درست نیست،عاقبت را باید سنجید.اگر ما عاقبت را بخواهیم بسنجیم اکثریت مردم‏در نهایت امر اهل نجات هستند منتها گروهى از اول اهل نجاتند، گروهى‏عذاب مختصرى مى‏کشند(ممکن است که همان قبض روحشان‏پاک کننده‏شان بشود و بعد از قبض روح کارشان صاف است)،عده‏اى ممکن است در همان ابتداى عالم برزخ کارشان حل شود،عده‏اى‏ممکن است در تمام عالم برزخ گرفتارى داشته باشند بعد کارشان حل‏شود،عده‏اى ممکن است در قیامت گرفتارى داشته باشند بعد کارشان‏حل شود-چون خود قرآن سخن از معذبهایى که در نهایت امر نجات‏پیدا مى‏کنند آورده است-و آنهایى که خیلى گرفتار هستند «لابثین فیهااحقابا» ولى بعد از احقاب نجات پیدا مى‏کنند.حتى کسانى که استحقاق‏ عذاب مخلد دارند زیاد هستند ولى مغفرت الهى شامل حال افرادمى‏شود و شاید آنهایى که در عذاب مخلد باقى مى‏مانند خیلى قلیل‏باشند.

    بوعلى حرفش این است که سعادت اخروى و معنوى یا به عبارت‏دیگر سلامت روحى و معنوى درست مانند سلامت جسم و مانندزیبایى جسم است.مى‏گوید همان طور که در میان مردم زیباى زیبا کم‏است،زشت زشت هم که نفرت‏آور باشد کم است،اکثریت مردم‏متوسط میان زشت و زیبا هستند یعنى نه زیباى مطلق‏اند نه زشت مطلق،[همین‏طور در میان مردم افرادى که از نظر روحى و معنوى زیباى زیبا یازشت زشت باشند کم‏اند،اکثریت مردم در حد متوسط هستند]،و چون‏طبیب است مثال به سلامت مى‏زند،مى‏گوید در میان مردم از نظرجسم،سالم سالم که اگر یک طبیب به اصطلاح امروز بیاید «چکاپ‏» کند تمام جهازات بدنى‏اش را سالم تشخیص بدهد،جهاز باصره‏اش،جهازسامعه‏اش،جهاز هاضمه‏اش،قلبش، کبدش،اعصابش همه سالم سالم‏باشد،اینها یک اقلیتى هستند.در میان مردم،مریض مریض هم دراقلیت است.اکثریت مردم متوسطها هستند که سالم‏اند ولى خالى از یک‏است،ولى مى‏بینید یک ناراحتى هم مثلا در کبد یا روده یا اعصاب دارد.

  • فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

سوره قدر به نام خداوند رحمان و رحیم.ما این قرآن عظیم الشان را(که رحمت واسع و حکمت جامع است) در شب قدر نازل کردیم.... سوره قدر مکی است و پنج آیه دارد سوره قدر آیات ۱ - ۵ بسم الله الرحمن الرحیم انا انزلناه فی لیلهٔ القدر (۱) و ما ادراک ما لیلهٔ القدر (۲) لیلهٔ القدر خیر من الف شهر (۳) تنزل الملئکهٔ و الروح فیها باذن ربهم من کل امر (۴) سلام هی حتی مطلع الفجر (۵). ▪ترجمه آیات به نام ...

اوصاف حوريان بهشتي از نظر آيات و روايات در قرآن مجيد آنچه درباره اُنس با حورالعين آمده و ذکر شده از همه جالبتر است. و شايد علّتش اين باشد که انسان بيشتر به انس و گفتگو و مُسامره ميل دارد تا به خوردن و آشاميدن. در «تفسير عيّاشي » از جَميل بن دَرّاج ا

تاریخچه هر قومی در هر یک از ادوار تاریخی، بنا بر مقتضیات زمانی و مکانی، جوابهایی بر اساس سلیقه‌ها و ذوقیات خود برای اینگونه پرسشها طرح کرده‌اند. زیرا مسایل ماوراءالطبیعه، مسایل طبیعی نیست تا آن که بتوان با معادلات و آزمایشات مختلف به نتیجه‌أی قطعی رسید، بلکه آن بستگی به سلیقه‌ها و ذوقیات و قوه تخیل و خیال‌پردازی هر قوم دارد. از این روست که تعدد و تنوع عقاید ماوراءالطیبعی به حد ...

اين سوره در مکه نازل شده و داراي 19 آيه است. محتواي سوره «اعلي» و فضيلت آن: اين سوره در حقيقت از دو بخش تشکيل يافته، بخشي که در آن روي سخن به شخص پيامبر (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) است و دستوراتي را در زمينه تسبيح پروردگار، و اداي رسالت، به او مي

ترجمه: آيه 20: از نشانه هاي او اين است که ما را از خاک آفريد، سپس انسان هايي شديد و در روي زمين انتشار يافتيد. آيه 21: و از نشانه هاي او اينکه همسراني از جنس خود شما آفريد، تا در کنار آنها آرامش يابيد، و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد، در اين نشانه

سوره کوثر سوره کوثر مکى است و سه آيه دارد بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَعْطيْنَک الْکَوْثَرَ(1) فَصلِّ لِرَبِّک وَ انحَرْ(2) إِنَّ شانِئَک هُوَ الاَبْترُ(3) ترجمه آيات به نام اللّه که به نيک و بد بخشنده و به نيکان مهربان است . مح

تفسير آيات 36 و37 سوره¬ي مبارکه¬ي آل¬عمران: (فلما وضعتها قالت: رب اني وضعتها انثي) با اين¬که مي¬توانست بفرمايد: (فلما وضعت مافي بظنها) از جمله¬ي آن¬چه در بطن داشت تعبير کرد. و فرمود: (وقتي آن را وضع کرد) و اين خود کوتاه¬گوئي لطيفي است و معناي جمله ا

تفسير سوره تحريم (1) بسم الله الرحمن الرحيم يا ايها النبى لم تحرم ما احل الله لک تبتغى مرضات ازواجک و الله غفور رحيم.قد فرض الله لکم تحله ايمانکم و الله موليکم و هو العليم الحکيم.و اذ اسر النبى الى بعض ازواجه حديثا فلما نبات به و اظهره الله عليه ع

سوره جمعه سوره جمعه مدنى است و بيست و يک آيه دارد بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يُسبِّحُ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ المَْلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الحَْکِيمِ(1) هُوَ الَّذِى بَعَث فى الاُمِّيِّينَ رَسولاً مِّنهُمْ يَتْلُوا ع

ََآيه 1 - 9 آيه و ترجمه بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا الشمْس کُوِّرَت (1) وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَت (2) وَ إِذَا الجِْبَالُ سيرَت (3) وَ إِذَا الْعِشارُ عُطلَت (4) وَ إِذَا الْوُحُوش حُشِرَت (5) وَ إِذَا الْبِحَارُ سجِّرَت (6) وَ إ

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول