دانلود تحقیق تفسیر سوره جمعه

Word 60 KB 32277 10
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • اعوذ بالله من الشیطان الرجیم قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنواالموت ان کنتم صادقین6و لا یتمنونه ابدا بما قدمت ایدیهم و الله علیم‏بالظالمین7قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملاقیکم ثم تردون الى‏عالم الغیب و الشهاده فینبئکم بما کنتم تعملون8 .

    آیه قبل از این آیه،مثلى براى علماى یهود بود که درباره آن بحث‏کردیم.

    روح آن آیه این بود که اینها با آنکه تکلیف و مسؤولیت تورات به‏آنها داده شده و آن کتاب آسمانى به آنها تعلیم داده شده است عملا حامل‏آن کتاب نیستند;به این معنى که آنها در عمل پیرو این کتاب نیستند ودستورهاى این کتاب را به کار نمى‏بندند.آن مثل به همین مناسبت در آن‏آیه کریمه آورده شده است.علماى یهود و بلکه شاید غیر علمایشان هم ازهمین امتیاز ظاهرى که ما اهل کتاب و اهل تورات هستیم استفاده‏مى‏کردند که قرآن فرمود:شما همان اندازه اهل تورات هستید که اگر الاغى‏را از کتاب بار بزنند اهل آن کتاب است.آنها مى‏خواستند از این مقدارانتساب استفاده‏هاى دیگرى هم بکنند و قرآن کریم ادعاهاى دیگرى ازقول آنان در آیات دیگر نقل فرموده است.از جمله ادعا مى‏کردند: «نحن‏ابناء الله و احبائه‏» ما فرزندان خدا هستیم،ما«خدا نژاد»هستیم.

    مساله خدا نژادى مساله ابن اللهى(خدا نژادى)یکى از آن معانى و مفاهیمى است که درطول تاریخ زیاد به آن بر مى‏خوریم که قومى بزرگ یا کوچک،براى اینکه‏یک سلسله امتیازات اجتماعى را به خودشان اختصاص بدهند دعوى‏خدا نژادى کرده‏اند.البته دعوى آنها به عقایدى که در بین آن مردم رایج‏بوده بستگى داشته است.آنها که به ارباب انواع معتقد بوده‏اند،مى‏گفته‏اندنژاد ما به فلان رب النوع مى‏رسد.یهودیها چون اساس دین و مذهبشان برتوحید بود و مساله رب النوع برایشان مطرح نبود رسما مى‏گفتند ما پسران‏خدا هستیم،حال اعم از آن که براى حرف خود توجیهى مى‏کردند یانمى‏کردند;اگر توجیه مى‏کردند لا اقل در این حد بود که خداوند به ماعنایت مخصوص دارد مانند عنایت‏یک پدر به پسران خود.

    در ایران خود ما هم این ادعاى خدا نژادى زیاد دیده شده است.درکتیبه‏هایى که از دوره‏هاى خیلى قدیم به دست آمده است،سلاطین آن‏زمان ادعاى خدا نژادى کرده‏اند.حتى گاهى در بعضى از تعبیراتى که درکتب تاریخ ثبت‏شده این‏طور آمده است:«خدایى از نژاد خدایان‏».

    به هر حال آنها مى‏گفتند ما فرزندان خدا هستیم و دوستان خدا: «نحن‏ابناء الله و احبائه‏» .

    قرآن در اینجا روى کلمه‏«اولیاء الله‏»تکیه کرده است و بر این اساس‏استدلالى کرده است که ما این استدلال را طرح و درباره آن بحث مى‏کنیم وبسیار هم قابل بحث است و بحث‏خوبى هم هست.

    قرآن چنین استدلال مى‏کند که شما اگر در ادعاى خودتان که اولیاء الله‏هستید راست مى‏گویید پس مرگ را آرزو کنید: «فتمنوا الموت‏» ;اگر راست‏مى‏گویید مرگ باید براى شما مانند یک امر آرزویى باشد.در اینجا ابتداترجمه دو آیه بعد را عرض مى‏کنم و بعد به توضیح استدلال قرآن‏مى‏پردازم.

    قرآن در ادامه مى‏فرماید: «و لا یتمنونه ابدا» ولى هرگز اینها آرزوى‏مرگ نخواهند داشت،چرا؟

    «بما قدمت ایدیهم‏» به موجب آنچه دستهایشان‏پیش فرستاده است.بعد مى‏فرماید: «و الله علیم بالظالمین‏» خدا به ستمکاران‏آگاه است.معناى «بما قدمت ایدیهم‏» این است که خودشان مى‏دانند چه پیش‏فرستاده‏اند،یعنى مى‏دانند چه اعمالى مرتکب شده‏اند و ضمنا مى‏دانند که‏اگر انسان بمیرد بر همان اعمال خودش وارد مى‏شود و آینده‏اش به آنچه‏که قبلا پیش فرستاده بستگى دارد.خودشان مى‏دانند و خدا هم به‏ستمکاران آگاه است.یک وقت است که انسان خودش مى‏داند که چه کرده‏است ولى مى‏توان آن دستگاهى را که مراقبت مى‏کند اغفال کرد ولى وقتى‏خدا مراقب باشد دیگر امکان اغفال کردن نیست.

    بعد قرآن اشاره مى‏فرماید که نه تنها مرگ براى اینها یک امر آرزویى‏نیست‏بلکه این کسانى که به زعم خود اولیاء الله هستند و مدعى «نحن ابناء الله و احبائه‏» هستند خیلى هم از مرگ فرار مى‏کنند و مى‏ترسند.به آنها بگو: چه فایده‏اى از فرار؟این مرگى که شما از آن فرار مى‏کنید ملاقى شماخواهد بود و یک روز با شما روبرو خواهد شد و فرار کردنى نیست.

    (ملاقى یعنى ملاقات کننده،روبرو شونده).این خود مرگ.اما بعد از مرگ‏خواه ناخواه بازگردانده مى‏شوید به آن حقیقتى که داناى غیب و شهادت‏است;آن کسى که آنچه ظاهر کرده‏اید مى‏داند و آنچه را هم که مستور ومخفى کرده‏اید مى‏داند.او در موقع حسابرسى-که به خود شخص افهام‏مى‏شود که چه کرده است-شما را به آنچه عمل مى‏کردید خبر خواهد داد.

    ترجمه آیات شبیه این آیه که «یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس‏فتمنوا الموت ان کنتم صادقین‏» آیه‏اى است در سوره مبارکه بقره: «قل ان کانت‏لکم الدار الاخره عند الله خالصه من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین‏» .

    آنهاادعاى بالاتر داشتند،مى‏گفتند اساسا خدا خانه آخرت را براى ما ساخته‏است،به مردم دیگر مربوط نیست;اگر خدا در آن عالم به هر کس دیگرچیزى بدهد از مال ما به او داده است;اگر غیر یهودى به بهشت‏برود ازطفیلى ما و صدقه سر ماست،یک قسمت از آن چیزهایى که مال ماست‏به‏او داده‏اند.در آیات دیگر از اینها نقل مى‏فرماید که مى‏گفتند خدا هرگز ما رامعذب نمى‏کند،ما هرگز اهل جهنم نیستیم.قرآن مى‏گوید اگر چنین است‏پس شما باید عالم آخرت را خیلى دوست داشته باشید،پس چرا این قدراز مرگ مى‏ترسید؟

    من در اینجا مى‏خواهم این استدلال را که مبتنى بر آرزوى مرگ است‏طرح کنم،چون ممکن است‏سؤالاتى را به وجود آورد.

    استدلال مبتنى بر آرزوى مرگ در اینجا به اصطلاح منطقیین یک نوع‏«قیاس‏»تشکیل داده‏شده است‏و آن‏«قیاس استثنایى‏»است.در منطق در باب استدلال مى‏گویند قیاس بردو قسم است:قیاس اقترانى و قیاس استثنایى.در قیاس استثنایى،میان دوچیز(مقدم و تالى)ملازمه قائل مى‏شوند;مى‏گویند اگر فلان چیز وجودداشته باشد(مقدم)فلان چیز هم وجود دارد(تالى).

    قیاس استثنایى چندشکل پیدا مى‏کند که طبق بعضى از شکلهاى آن،استدلال صحیح است وطبق بعضى دیگر استدلال صحیح نیست.یکى از شکلهایى که قیاس‏استثنایى نتیجه مى‏دهد این است که از نفى تالى نفى مقدم را نتیجه بگیرند.

    مثلا طبیب مى‏گوید اگر این بیمارى حصبه باشد فلان علامت‏حتما بایدوجود داشته باشد.

    ولى این علامت وجود ندارد(نفى تالى)،پس نتیجه‏مى‏دهد این بیمارى حصبه نیست(نفى مقدم).

    قرآن در اینجا چنین قیاسى تشکیل داده است: «ان زعمتم انکم اولیاء لله‏من دون الناس فتمنوا الموت‏» شما اگر اولیاء الله هستید باید آرزوى مرگ داشته‏باشید «و لا یتمنونه ابدا بما قدمت ایدیهم‏» ولى هرگز آرزوى مرگ ندارید،پس‏شما اولیاء الله نیستید.

    سؤالى که در اینجا مطرح است در ملازمه میان مقدم و تالى است.درقیاس استثنایى عمده این است که این ملازمه محرز و ثابت‏باشد.مثلا آنجاکه طبیب مى‏گوید اگر این بیمارى حصبه باشد باید فلان علامت را داشته‏باشد،باید حتما تایید شده باشد که بیمارى حصبه آن علامت را دارد.ما دراینجا از آیه چنین استنباط مى‏کنیم که لازمه اینکه یک شخص از اولیاء الله‏باشد، آرزوى مرگ داشتن است.حال آیا اینکه‏«لازمه ولى،الله بودن،آرزوى مرگ داشتن است‏»درست است‏یا درست نیست؟این مطلب‏صد در صد درست است ولى در اینجا توضیحى باید بدهیم تا ریشه این دوست داشتن و نحوه این دوست داشتن به دست‏بیاید.

    آیا مرگ امرى مورد آرزوست؟

    ابتدا باید خود مرگ را قطع نظر از خصوصیات دیگر در نظر بگیریم.

    آیا مرگ فى حد ذاته یک امر مطلوب و یک امر آرزویى است که هر کس‏اعم از اولیاء الله و غیر اولیاء الله باید آن را امرى مطلوب و محبوب بداند یانه؟این خودش مساله‏اى است.

    در اینجا چند مکتب وجود دارد.مکتبهایى در دنیا بوده‏اند و الان هم‏به شکل دیگرى وجود دارند که معتقدند مرگ فى حد ذاته براى هر فردى‏باید امرى مطلوب و مورد آرزو باشد،چرا؟

    زیرا این مکتبها معتقدندرابطه انسان با جهان رابطه زندانى است‏با زندان،یا به تعبیر دیگر رابطه‏روح با بدن رابطه زندانى است‏با زندان،رابطه‏«در چاه افتاده‏»است‏با چاه،رابطه مرغ است‏با قفس.انسان از همان اولى که به دنیا مى‏آید-که کم وبیش مى‏توان گفت‏حرف افلاطون هم چنین است-یک مرغ ساخته وپرداخته شده عالم ملکوت است.بعد این مرغ را در اینجا در قفس زندانى‏کردند.معلوم است وقتى یک انسان آزاد به زندان مى‏افتد خروج از زندان‏باید یک امر آرزویى براى او باشد.اگر رابطه انسان و جهان اینچنین باشدآیا مردن تاسف دارد؟اینکه در زندان باز شود و زندانى از زندان بیرون‏بیاید که تاسف ندارد;به چاه افتاده را از چاه بیرون بکشند و یا مرغ را ازقفس آزاد کنند که تاسف ندارد.

    چنین مکاتبى مخصوصا در دنیاى قدیم وجود داشته است.مانى این مدعى پیغمبرى معروف که ضمنا انسان نابغه‏اى هم بوده است چنین‏فلسفه‏اى داشت.او بر اساس همین فکر و فلسفه،مرگ را براى هر کس‏فى حد ذاته امرى مطلوب مى‏دانست.

    در این مکتب براى هر فردى بدون استثنا مرگ باید یک امر آرزویى‏باشد،چرا که این فرد و آن فرد ندارد،همه روحهاى مردم مرغهاى درقفس است و زندانیهاى در زندان.

    این مکتب براساس دو اصل است:یکى جاودانگى روح و دیگراینکه روح انسان قبل از اینکه به این دنیا بیاید یک موجود ساخته وپرداخته کاملى بوده و در این دنیا نقص پیدا کرده و بازگشت او بازگشت‏به‏کمال اول است.

    مکتب دیگرى که درست نقطه مقابل این مکتب است و مکتبى مادى‏است مى‏گوید حیات و زندگى در همین دنیا شروع مى‏شود و به همین دنیاهم پایان مى‏پذیرد;مرگ نیستى است و حیات،هستى.هستى بر نیستى وبود بر نبود در هر شکلى ترجیح دارد;زندگى به هر شکلى بر مرگ به هرشکلى ترجیح دارد.اصلا«بود»نمى‏تواند از«نبود»کمتر باشد و نیستى‏نمى‏تواند بر هستى ترجیح داشته باشد.مرگ در مکتب مانى ارزش‏صددرصد مثبت داشت و در این مکتب ارزش صددرصد منفى دارد.

    پهلوان را زنده خوش است;پهلوان باید زنده بماند.اصل اول زنده ماندن‏است،هرچیز دیگر در درجه بعد است.

    از جالینوس نقل مى‏کنند که گفته است من زندگى به هر شکل را برمرگ ترجیح مى‏دهم;فقط من زنده باشم و نفسم بیرون بیاید.مولوى به‏این شکل نقل کرده که جالینوس گفته‏است اگر راه زنده ماندن من منحصردر این باشد که مرا در شکم یک قاطر کنند و سرم را از زیر دم قاطر بیرون‏بیاورند تا نفس بکشم،من این طور زندگى را بر مرگ ترجیح مى‏دهم، چون بالاخره زندگى،زندگى است و مرگ،مرگ است.دیگر کیفیت‏زندگى براى او مطرح نیست،اصل زندگى برایش مطرح است.در این‏مکتب مسلم است که همیشه زندگى مورد آرزوست و مرگ به هیچ شکل‏نمى‏تواند مورد آرزو باشد و ارزش مرگ صددرصد ارزش منفى است.

    این هم یک مکتب مکتب دیگرى وجود دارد که مى‏گوید:مرگ براى بعضى از انسانهایک امر آرزویى است و براى بعضى از انسانهاى دیگر امرى‏ضد آرزوست.بعضى از انسانها حق دارند که مرگ را آرزو کنند، ولى‏آرزوى مرگ براى بعضى از انسانهاى دیگر ضد منطقى است.این مکتبى‏است که از یک طرف قائل به جاودانگى روح است و مى‏گوید انسان بامرگ فانى نمى‏شود ولى از طرف دیگر مثل مکتب مانى نمى‏گوید که انسان‏قبل از اینکه به این دنیا بیاید کامل بود و موجود کاملى را آوردند و در اینجازندانى کردند و انسان فقط باید زندانش را بشکند و برود.متاسفانه درتعبیرات شعراى ما از این نوع تعبیرات زیاد آمده با اینکه مقصودشان این‏نبوده است.قفس شکستن و زندان شکستن و از چاه بیرون آمدن درتعبیرات شعراى ما زیاد آمده است‏با اینکه تابع مکتب مانى نبوده‏اند.

    این مکتب بر این اساس است که روح یک امر جاودانه است ولى‏معتقد نیست که روح انسان به صورت یک موجود کامل بود و او را مثل‏یک زندانى به زندان آوردند و یک موجود آزاد را در چاه انداخته و یا مرغ‏آزاد را در قفس کردند،بلکه روح انسان در این دنیا ناقص است،به این‏معنا که یک امر بالقوه است که قابل تکامل و کامل شدن است;یعنى رابطه‏انسان با جهان،رابطه کشاورز است‏با مزرعه و رابطه کودک است‏بامدرسه،نه رابطه زندانى با زندان.این موجود ضعیف،وجودش از نقطه‏صفر آغاز شده و باید در این دنیا رشد و تکامل پیدا کند.دنیا براى انسان‏مانند مدرسه است‏براى دانش‏آموز و مانند مزرعه است‏براى کشاورز،که‏در این مدرسه است که باید تکلیف انجام بدهد و به مسؤولیتهاى خودمتوجه باشد و باید خود را در این مدرسه کامل کند تا وقتى از مدرسه‏بیرون مى‏آید کامل باشد.یا آن کشاورز کارش در صحرا زحمت کشیدن‏است،ولى مى‏داند که همین کاشتن و بعد به عمل آوردن محصول است که‏زندگى ایام سالش را تامین مى‏کند.اگر مى‏خواهد چه در مدت زراعت وچه در مدتى که در خانه استراحت مى‏کند زندگى خوبى داشته باشد فقطباید عمل کشاورزى را خوب انجام دهد.

    همچنین مى‏توان گفت مثل انسان با جهان مثل بازرگان است‏با بازار.

    بازار براى یک بازرگان به عنوان محل کار و محل به دست آوردن سودمحبوب و مطلوب است.

    بیشتر تعبیراتى که عرض کردم تعبیرات امیر المؤمنین علیه السلام است.

    فرمود:«ان الدنیا...

    مهبط وحى الله و متجر اولیاء الله‏» (7) یا پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله‏فرمود:«الدنیا مزرعه الاخره‏» (8) دنیا کشتگاه و محل زراعت آخرت است.

    آیا بر طبق این مکتب مرگ یک امر آرزویى است‏یا یک امر ضدآرزوست؟هیچکدام.براى کسى که در این مدرسه و دانشگاه هیچ کارى‏انجام نداده است‏بیرون آمدن از آن که جز عقب افتادن و نمره بد گرفتن‏حاصلى براى او نداشته،نه تنها یک امر محبوب و مطلوب نیست‏بلکه‏مایه سرشکستگى و ملامت است.یا آن کشاورزى که کار نکرده است‏به‏قول شاعر حالش چنین است: هر که محصول خود بخورد و خبید×وقت‏خرمنش خوشه باید چیدبراى آن کسى که دنیا را به بطالت گذرانده است و نه تنها به بطالت که به‏فسق و فجور و کارهاى بد گذرانده است مرگ هرگز نمى‏تواند یک امرآرزویى باشد.او نه تنها عمل خوبى به تعبیر قرآن پیش نفرستاده است‏بلکه هر چه فرستاده،عمل بد است.طبعا چنین افرادى همیشه باید ازمرگ وحشت داشته باشند و مانند همان جالینوس خواهند بود.آنها گرچه‏از نظر تئورى و مکتب با او اختلاف دارند ولى در عمل مانند او خواهندبود;یعنى براى چنین آدمى هم در عمل چنین خواهد بود که زندگى به هرصورت و لو بخواهد در شکم استرى باشد و سرش از زیر دم استر بیرون‏باشد بر مرگ ترجیح دارد.این همان است که مى‏فرماید: «و لا یتمنونه ابدا بماقدمت ایدیهم و الله علیم بالظالمین‏» .

    مولوى مى‏گوید: اى که مى‏ترسى ز مرگ اندر فرار آن زخود ترسانى اى جان هوش دار زشت روى توست نى رخسار مرگ جان تو همچون درخت و مرگ برگ مرگ هر کس اى پسر همرنگ اوست آینه صافى یقین همرنگ روست.

    مى‏گوید تو که از مرگ مى‏ترسى در واقع از خودت مى‏ترسى،چون مرگ‏هرکس همرنگ خود اوست;مرگ هر کس مانند آینه‏اى است که در وقت‏مرگ چهره شخص را به خودش نشان مى‏دهد.اگر چهره‏ات زشت وکثیف است،وقتى که آن را ببینى ناچار از خودت وحشت مى‏کنى.

    بعد مى‏گوید مثل تو مثل همان آدم زشت و کثیفى است که از بیابان‏مى‏گذشت و در عمرش آینه ندیده بود.آینه‏اى به پشت افتاده بود.تا آینه رابرداشت و طرف دیگر آن را نگاه کرد فورا آینه را شکست که عجب چیزبدى پیدا کردم!فکر نکرد او خودش است و چیز دیگرى در آنجا نیست.

    یا تشبیه مى‏کند به مرغى که در قفس است و گربه‏هایى در اطراف آن‏کمین کرده‏اند.

    وقتى این مرغ مى‏بیند که گربه‏ها چشمهایشان را به اودوخته‏اند و منتظرند در قفس باز بشود تا او را بربایند هیچ گاه آرزوى‏بیرون رفتن نمى‏کند،چون مى‏داند که باز همین قفس بهترین زندگیها براى‏اوست و از آن فضاى وسیع که در آن،گربه‏ها انتظار او را مى‏کشند خیلى‏بهتر است.

    براى آن کسى که در جهان‏بینى‏اش دنیا براى او مزرعه است و آن کسى‏که در جهان‏بینى‏اش دنیا براى او مدرسه است ولى در این مدرسه خوب‏عمل کرده،انتقال به آن جهان امرى مطلوب است،همان طور که‏دانشجویى که براى تحصیل به خارج رفته و در آنجا به خوبى درس‏خوانده و کار کرده و دانشنامه گرفته است آرزوى بازگشت‏به وطن داردچون سؤولیت‏خود را به حد اعلا انجام داده است.یا مثلا بازرگانى که به‏خارج رفته و در آنجا معامله کرده و سود برده است‏بازگشت‏به محل‏زندگى خودش براى او مطلوب است.کسى که براى او انتقال از این جهان‏به جهان دیگر امرى مطلوب است مصداق این شعر حافظ است: اى خوش آن روز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم و ز پى جانان بروم چند شب پیش،شب چهلمین سال فوت مرحوم حاج شیخ‏عبد الکریم حائرى یزدى رضوان الله علیه بود.مرحوم حاج شیخ‏عبد الکریم مرجع تقلید زمان خودش بود.من اگر چه خدمت ایشان‏نرسیده بودم و ده ماه بعد از فوت ایشان بود که ما به قم رفتیم ولى اطلاع‏کامل داریم که از علماى با تقواى واقعى واقعى بوده است;بسیار مردبا حقیقتى بوده است.همان شبى که ایشان ساعت‏یازده و نیم فوت مى‏کنند-که حال ایشان هم به حسب ظاهر هیچ علامتى از فوت نداشته است‏همین شعر را مى‏خوانده‏اند: اى خوش آن روز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم و ز پى جانان بروم واقعا هم همین طور است;اگر کسى در دنیا طورى زندگى کرده است که‏آنچه که پیش فرستاده خیر و برکت است،دیگر براى او دنیا یک زندان‏است،چون کارهایش را کرده و به قول امروزیها مسؤولیتش را انجام داده‏است.

    قرآن نمى‏گوید اگر تو انسان هستى باید مرگ را آرزو کنى.براى هرانسانى مرگ آرزو نیست.

    قرآن مى‏گوید تو اگر گناهکار و فاسد و کثیفى،حق دارى بترسى،ولى اگر از اولیاء الله هستى مرگ براى تو به صورت یک امر آرزویى در مى‏آید.

  • فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

سوره جمعه سوره جمعه مدنى است و بيست و يک آيه دارد بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يُسبِّحُ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ المَْلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الحَْکِيمِ(1) هُوَ الَّذِى بَعَث فى الاُمِّيِّينَ رَسولاً مِّنهُمْ يَتْلُوا ع

َسوره همزه ََمقدمه این سوره در مکه نازل شده و داراى 9 آیه است تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 306 محتوى و فضیلت سوره همزه این سوره که از سوره هاى مکى است از کسانى سخن مى گوید که تمام هم خود را متوجه جمع مال کرده ، و تمام ارزشهاى وجودى انسان را در آن خلاصه مى کنند، سپس نسبت به کسانى که دستشان از آن خالى است به دیده حقارت مى نگرند و آنها را به باد استهزا مى گیرند. این ثروت اندوزان مستکبر، ...

باب» کيست؟ سيدعلي محمد شيرازي بنيانگذار فرقه ضاله «بابيه» در محرم ?235 قمري در شهر شيراز به دنيا آمد. پدرش رضا و مادرش فاطمه بيگم و بنابه قولي خديجه بيگم نام داشت. خواندن و نوشتن را به شيوه معمول زمانه خويش در شيراز آغاز کرد. هنوز کودک بود

1- مطالعه تاريخى اجماع, راه گشا و منطقى شايد هيچ مقوله و بحثى, بسان اجماع به اختلافهاى دامنه دار و پرهياهو در فقه, نينجاميده است. اجماع, به خلاف نام خود, فراز ونشيب هاى تاريخ فقه را با چالشهايى توان فرسا و جنجال برانگيز, آکنده است.

قران در اصل مصدر است به معني خواندن . چنانکه در بعضي ار ايات معناي مصدري مراد است مثل « ان علينا جمعه و قرانه فاذا قراناء فا تبع قرانه » سپس قران علم است ( اسم خاص ) براي کتاب حاضر که بر حخرت رسول ( ص ) نازل شده است به اعتبار انکه خواندني است . قران

شهید عزیز روحانی مبارز حجه الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ غلامرضا سلطانی به سال 1322 شمسی در اشتهارد از خانوده ای پاک دیده به جهان گشود. آقای سلطانی پس از پیمودن مقدمات علوم اسلامی در اشتهارد در حدود سالهای 1336 آماده برای ورود به حوزه علمیه قم گردید و در دانشگاه بزرگ جعفری به تحصیل ادامه داد . ایشان درس کتاب مکاسب و رسائل را می خواندند ، اساتید معظم ایشان در دوره خارج ، حضرت ...

تولد ابن سینا: روز سوم ربیع الاول 370ه.ق( یا 360 ه.ق) مطابق با اول میزان ( مهرماه) روز جشن میوه بندان احمد که در بخارا دردربار امیر سامانی سمتی داشت جهت دیدن مادر و خواهرش ستاره به افشنه آمده بود در این سفر دوستش عبدالله که دردربار امیر سمت مافوقی احمد رانیز داشت همراهش بود. عبدالله برای مأموریتی به خرمیثن می رفت ولی به اصرار دوستش شب را در منزل آنان به سر برد. عبدالله که قبلاً ...

سیدعلی محمد شیرازی بنیانگذار فرقه ضاله «بابیه» در محرم ۱235 قمری در شهر شیراز به دنیا آمد. پدرش رضا و مادرش فاطمه بیگم و بنابه قولی خدیجه بیگم نام داشت. خواندن و نوشتن را به شیوه معمول زمانه خویش در شیراز آغاز کرد. هنوز کودک بود که پدرش را از دست داد، به همین سبب روانه بندر بوشهر شد و تحت کفالت دایی اش قرار گرفت و مدتی را نزد یک مکتب دار که از پیروان فرقه «شیخیه» بود، به کار ...

مقدمه شاید در نگاه نخست, به نظر آید بررسى تاریخ اجماع, یا به طور کلّى, بى اهمّیّت است و یا در صورت اهمّیّت, سهمى اندک را بر دوش دارد. این نوشتار مى کوشد, به دلیلهاى زیر ثابت کند اهمیت اجماع در سطحى بالا و به صورت کاربردى و حتى راهبردى نسبت به اجتهاد باید مورد توجه قرار گیرد. 1-مطالعه تاریخى اجماع, راه گشا و منطقى شاید هیچ مقوله و بحثى, بسان اجماع به اختلافهاى دامنه دار و پرهیاهو ...

واما توضیح مطلب اول: خداوند متعال رب العالمین است یعنی تربیت کننده همه موجودات عالم و معنی رب العالمین آن است که مخلوق خود راه راست حرکت داده و از صفر به اوج کمال میرساند انسان هم در این زنجیره تربیتی قرار گرفته و خداوند متعال برای تربیت او انسانی را که از علم و عصمت کامل برخوردار است را به عنوان مربی او قرار می دهد که آن انسان کامل را امام و محبت خدا می نامیم و اگر در هر زمانی ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول