بسم الله الرحمن الرحیم
قل اعوذ برب الفلق (1)
من شر ما خلق (2)
و من شر غاسق اذا وقب (3)
و من شر النفاثات فی العقد (4)
و من شر حاسد اذا حسد (5)
به نام خداوند بخشایشگر مهربان
بگو پناه میبرم به پروردگار صحبدم (1)
از شر هر چه که او خلق کرده و دارای شر است (2)
و از شر شب وقتی که با ظلمتش فرا میرسد (3)
و از شر زنان جادوگر که به گره ها می دمند و افسون میکنند (4)
و از شر حسودیکه بخواهد زهر حسد خود را بریزد و علیه من دست بکار توطئه شود (5)
سوره مدنی است اگر چه بعضی آنرا مکی میدانند.
سوره شریفه با امر خداوند رحمن و رحیم و با بیان کلمه " قل " یعنی " بگوی " به پیامبرش میباشد. امر خدای تبارک و تعالی برسول گرامیش، در صرف گفتار یک یا چند جمله؛ قطعا نیست. اینکه میفرماید " بگو " یعنی ( از یک جهت ) : " اینگونه عمل کن " ! زیرا بلافاصله بعد از امر به گفتن با کلمه " قل "؛ میفرماید : " پناه میبرم " ؛ " اعوذ " . پس پناه بردن فی الواقع یک فعل است نه صرف یک قول تنها ؛ یک عمل است .
در بادی امر، بذهن اینگونه متبادر میشود که ؛ این امر، که با کلمه قل شروع میشود چند وجه بشرح زیر داشته باشد:
1 – آنکه خداوند تبارک و تعالی در یک مکالمه دو طرفه میخواهد برسولش دستوری داده باشد که تا منفعتی برای پیامبرش حاصل شود؛ یعنی بیان یک تاکتیک و طرح یک استراتژی در موفقیت. بدینمعنی که در حال آموزش نبی خویش باینکه؛ حرف بزن و عمل کن.یعنی اینگونه حرف بزن ؛ زیرا حرف مقدمه عمل است.
از جهت روانشناسی این یک گونه تلقین به نفس نیز میباشد که یک وقتی یک کسی از آدمی میخواهد که جمله ای را تکرار کنیم با این هدف که تکرار این جمله یا بیان آن باعث ثبات روانی میشود ودر اینجا صرفا منظور آموزشی و تربیتی در کار است.
2 – وجه دیگر آن این است که خداوند برسولش میفرماید که چنین بگوی ؛ در برابر کسانی که دارند با تو گفتگو میکنند؛ یعنی فرد یا افرادی مخاطب رسولش هستند و خداوند که مربی رسول است میخواهد باو بیاموزد که بدیگران و در پاسخ دیگران چنین بگوی . این مطلب نیز میتواند یک زیروجه آموزشی داشته باشد بدین معنی که خدای تبارک و تعالی غیرمستقیم از طریق رسولش میخواهد به بندگانش بیاموزد که باید باو پناه برد.
اما آنچه که این حقیر از سبک و سیاق آیات شریفه میفهمم ؛ خلاصه اش این است که درست مثل سوره " ناس " امری آموزشی از سوی خداوند برسول گرامیش است که از آنطریق نیز قصد هدایت ناس، براه راست در نظر است.
قل اعوذ برب الفلق
بگو پناه میبرم ( حفظ میکنم خویش را ؛ می پرهیزم از شر ) به پروردگار صبحدم.
فلق ؛ بنا بر قول مشهور و متواتر، یعنی شکافتن و جدا کردن و لذا لحظه ای که نور صبح ؛ تاریکی را میشکافد ؛ فلق ایجاد میشود.
گویا نور را باید با شکاف تاریکی و ظلمت بوجود آورد. یک معنی استعاره ای هم میتوان در این رابطه بیان کرد و آن اینکه اگر در تشبیه ؛ شب را ( در مثل ) شر بگوئیم یا حداقل پوشاننده و ساتر خیر ؛ شکاف شب و آغاز نور و روشنائی را میتوان شروع و آغاز خیر تشبیه کرد.
پس باید بکسی پناه برد که ستر و پوشش و لایه ای را که بر روی خیر کشیده شده بود ؛ با فلق برداشته و می شکافد تا نور و روز و روشنائی و خیر پدیدار گردد.
تعابیر دیگری را هم میتوان از فلق، منظور داشت که از سوی مفسرین بیان نیز شده است ؛ باینکه فلق ناظر به خلقت و وجود نیز میباشد یعنی هر چیزیکه از عدم به خلقت می آید ؛ فلق است. یعنی بایستی عدم، شکافته شود تا وجود ؛ موجود شود. پس بقول مرحوم علامه طباطبائی صاحب تفسیر المیزان " رب فلق " یعنی " رب مخلوق " .
همیشه اینطور فکر میکنم که بیان یک صفت، برای حضرت احدیت در طول آیه یا آیات بعدی و حتی در کل سوره ؛ باید جستجوی معنوی کرد؛ یعنی بایستی یک رابطه ای بین صفتی که پس وند " رب " یا اسامی مشابه آن هست، مثل " رب الفلق " ؛ " رب الناس " ؛ " رب ... " با معانی ائی که بعدا می آید؛ یک ارتباط معنائی وجود داشته باشد.
اینکه میفرماید : " خدای صبحدم " بایست با دیده بصیرت ؛ تامل و تعمق کرد که بعد از امر به پناه بردن به خدای صبحدم ؛ چه مطلبی آمده و چه چیزی امر یا تاکید شده است؟! احتمالا نبایستی بی ارتباط با ماقبل خود باشد. بیان صفت قطعا متناسب با موضوع و متن میباشد. درآیه بعدی میفرماید:
من شر ما خلق
از شر هر چه که او خلق کرده و دارای شر است.
در اینجا شاید بتوان این معنی تفسیری فلق را نزدیکتر به واقع دانست که فلق یعنی خلقت و ایجاد ؛ چون بعدش میفرماید که؛ شر آنچه خلق شده است. والله اعلم
میتوان نتیجه گرفت که مخلوقات خداوند اعم از جن و انس و حیوان و... میتوانند منشاء شر یا شرورات باشند. لذا مصدر شرورات را خداوند به مخلوقات نسبت میدهد ؛ اگر شری هست ؛ این شر ؛ العیاذ بالله از سوی حضرت حق نخواهد بود، بلکه از سوی مخلوقات است . حالا منظوردر اینجا قطعا، مطلق مخلوقات نیست که فی نفسه منشاء شرورات هستند؛ بلکه موجوداتی که دارای شرند ؛ یا موجوداتی که در بعضی مواقع از آنها شر صادر میشود، در عین اینکه در غالب مواقع خیر از آنها صادر میشود.
اینطور نیست که مخلوقات حضرت خالق، دائما دارای شر یا دائما دارای خیر باشند. فرشتگانی هستند که مخلوق خدایند و خیر مطلق اند و بالعکس ؛ اما مخلوقاتی هستند که مثل جن وانس میتوانند خیر و یا شر داشته باشند ؛ یا در بعضی مواقع ( بویژه در زمان غفلت از پروردگار ) شروراتی از آنها صادر میشود. بویژه از ناحیه انسان که مختارهم آفریده شده است. بواسطه همین اختیار، میتواند شروراتی را صادر نماید و بالقوه امکان ایجاد شر را دارد.
اما آیا خداوند مخلوقاتی خلق کرده است که بطور مطلق مصدر هیچ کاری ، جز شر نباشند؟! قطعا باید گفت: خیر !
اگردر این موضع ، شیطان را بذهن آوردید ؛ بایستی گفت که، گرچه شیطان منشاء شرورات و فی الواقع عدو مبین بنی آدم است ، اما این حالت برای شیطان از سر عملکرد خود اوست . شیطان بواسطه نافرمانی از فرمان حق و از سر تکبر و غرور و خودخواهی براهی افتاد که منشاء تمامی شرورات بخصوص برای آدمیزاده میباشد.
همین الآن یک موضوع ادبی و هنری در کلام قرآن بذهنم متبادر شده است . شما توجه بفرمائید ؛ جدای از معنی و متن قضیه ؛ وقتی که خداوند در سوره " ناس " میفرماید : " قل اعوذ برب الناس " در آیات بعدی میفرماید؛ ... من شرالوسواس !
شما وزن کلمات " ناس " و " وسواس " را در نظر بگیرید . در همین سوره فلق میفرماید : " قل اعوذ برب الفلق ..... من شر ما خلق " . و هموزنی کلمات فلق و خلق را در نظر آورید؛ صنعت موزون کلام خداوندی را در عین ارتباط معنوی توجه نمائید!