بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَحّیمِ سُورَه ٌ اَنزَلناها وَ فَرَضناها وَ اَنزَلنا فیها ایاتٍ بَیِِِّّناتٍ لَعَلَّّکُم تَذَکَّّرونَ(1) ابی ابن کعب از حضرت رسول اکرم (ص) رویات کرده هرکه سورهً نور را بخواند حق تعالی بقدر هر موًمنی که بوده وخواهد بود تا قیامت ده حسنه برای او بنویسد .
وعبدالله بن مسکان از ابو عبدالله (ع) روایت کرده که فرمودند زنان خود را به قرائت این سوره بحصن حصین در آورید و هر کس در هر روز یا در هر شب این سوره را تلاوت نماید از اهل بیت او زنا صادر نشود تا از این دنیا برود وچون بمیرد هفتاد هزار فرشته تشییع جنازهً او کنند واز برای او دعا واستغفار نمایند تا اورا بقبر گذارده ودر روز قیامت مغفورمحشور شود .
وبدان که چون خدای تعالی افتتاح این سوره را به ذکر امر ونهی وبیان شرایع فرمود برای این که این سورهًً نور که در مدینه به پیغمبر نازل گردید و شصت وچهار ایه میباشد ثابت مینماید که خداوند بندگان خود را عبث نیافریده بلکه به جهت امر ونهی خلق فرموده .
این سوره ایست که از عالم بالا نازل وبه وسیلهً جبرئیل به این عالم فرو فرستادیم واحکام ان را فریضه بندگان کردیم یعنی در ان آیات روشن توحید و معارف الهی وحدود احکام را با دلایل واضح نازل ساختیم وبیان حلال وحرام نمودیم باشد که بندگان پند پذیرند ومتذکر ان حقایق شوند (1).
از جمله ً آن احکام این است .
اَلزّّانِیَه ُ َوالزّّانی فَاجِلدٌٌ واکُلَّّ واحِدٍ مِنهُما مِاَئه َ جَلدَه ٍٍٍ وَلا تَأخُذکُم بِهمِا رَافَه ٌٌ فی دینِ اللهِ اِن کُنتُم تُؤمِنُونَ باِللهِ وَالیَومِ الأخِرِ وَلَیشهَد عَذابَهُما طائفَه ٌٌ مِنَ المُؤمِنینَ (2) در این آیه شریفه خداوند حدودی برای زناکاران واجب فرموده وامر نموده براین که باید شما ای مؤمنان هر یک از زنان ومردان زناکار را به صد تازیانه مجازات وتنبیه نمایید وفرمود ای رؤسای دین اسلام در اجرای احکام الهی در باره زن ومرد زنا کار رحم وشفقت و راًفت روا مدارید که به آن ها دلسوزی نموده وحد انها را جاری نسازید ویا انکه در میزان حدی که معین شده تخفیف بدهید ونباید از قاعدهً متعارف تجاوز کنید البته در جاری ساختن حدود مقرره الهی محکم و ثابت وبرقرار باشید وباید عذاب آن بدکاران را جمعی از مردمان مشاهده کنند یعنی حد زنا در حضور جمعی از مردم باید اجرا شود.
اگر به خدای تعالی وروز آخرت که روز جزا است ایمان آورده اید واین حکم مخصوص به آن زناکاریست که محصن یا محصنه نباشند، یعنی اگر مرد است زن نداشته باشد واگر زن است شوهر دار نباشد که حکم این گونه زناکاران رجم است .
با جماع فقهای امامیه برای تازیانه زدن مرد زناکار باید لباس را از بدن او بیرون بیاورند وهمین طور برای زنان وحکم زنا ثابت میشود با قرارکردن چهار بار در چهار مجلس یا بشهادت چهار مرد عاقل ویا سه مرد و دو زن و همان طور که در بالا ذکر شد در موقع حد زدن واجب است که طایفه ای از مؤمنین حاضر شوند و حد را در حضور انها جاری سازند تا خطا کنندگان شرمسار و ذلیل و خجل شوند وبرای سایرین هم عبرت باشد واصلا اگر در خلوت در جائیکه هیچ کس نباشد حد را اجرا سازند کافی نیست وشهادت زن تنها هم کافی نیست اگرچه به جای چهار مرد هشت زن هم باشند ویا یک مرد وشش زن باز هم کافی نیست وباقی احکام در باب حد زنا در منهج الصادقین است.
آورده اند که یک روز پنج کس را نزد حضرت علی (ع) اوردند وبه زنا برایشان گواهی دادند، فرمود تا یکی از آنها را رجم کردند (یعنی سنگسار نمودند) و دومی را حد زدند وسومی را نصف حد و دیگری را ترساندند ونفر پنجم را رها نمودند، گفتند یا امیر المؤمنین قضیه یکیست وشما پنج حکم مختلف اجرا نمودید!!
در جواب فرمودند : اگر چه قضیه یکی میباشد اما دربارهًً آنها احوال مختلف است آنرا که رجم نمودم مرد محصن بود وحکم مرد محصن رجم است وآنرا که حد زدم غیر محصن وحکم غیر محصن حد است وآنرا که نصف حد زدم بنده بود وآنرا که رها کردم دیوانه است وبر دیوانه تکلیف نیست وآنرا که ترسانیدم کودک بود وبر او حدی نیست بلکه ادب کردن است تا دیگر مرتکب این عمل نشود.
واین آیه از آیاتی است که ما و بزرگان ودانشمندان اسلام را میگریاند زیرا اشخاصی دیده میشوند با این که زن پاک و عفیف دارند وازدواج با خانواده نجیب نمودند و از راه حلال وپاک میشود فرزندی بوجود بیاید که مطابق با قانون اسلام است، رها کرده و خود را پایبند زنان آلوده بزنا که هر ساعت در دامان مرد اجنبی به سر میبرند مینمایند وجان ومال خود را در راه عشق زنهای ناپاک نثار میکنند و احکام قرآن را پشت سر انداخته وعمر گرانمایه را طوری مصرف مینمایند که جز لعنت خدا وبدنامی دنیا وآخرت آثاری از ایشان باقی نمیماند چون نمیدانند که زنا از گناهان کبیره ایست که هم در این دنیا وهم در آن دنیا اسلام برایش مجازات معین کرده است این است که خداوند تعالی در سوره فرقان زنا و قتل نفس وشرک را در یک ردیف آورده و نهی فرموده، زیرا اینها عملی هستند که اگر مرتکبین بی توبه از دنیا بروند خداوند آنها را نمیآمرزد وهمیشه در جهنم مخلد میباشند.
رسول خدا (ص)میفرماید : از زنا پرهیز کرده و از آن برکنار باشید زیرا از این عمل شش صفت قبیح حاصل میگردد سه در دنیا و سه در آخرت.
اول – برای شخص زنا کار در دنیا نورانیتی نیست ودر بین مردم مورد احترام نمیباشد .
دوم – آنکه مال از کفش خارج شده و دچار فقر میگردد.
سوم – آنکه عمرش کوتاه خواهد شد.
آری دیده شده چه بسا اشخاص ثروتمند که در اثر مرتکب شدن با این عمل بروز فلاکت و بدبختی افتاده اند به طوری که اصلا برای آنها د ربین جامعه اعتبار و آبروئی باقی نمانده .
البته اطاعت نکردن از چنین پیغمبری که تا آخرین لحظه زندگانی خود به فکر نفع دنیا و آخرت امتان خود بوده و بنقصان عمر ومال آنها راضی نمیشود این چنین است با این که این پیغمبر رؤف ومهربان تا دم رفتن از این دنیا میفرمود: ای مردم اگر میخواهید فردای قیامت به من ملحق شوید از قرآن که امانت است نزد شما جدا نشوید یعنی به دستورات آن عمل نمائید.
پس وای بر ما ملت اسلام که در عوض قدردانی از زحمات بیست وسه ساله پیغمبر، با امانت او که قرآن است چگونه داریم معامله میکنیم وبه کلی از دستورات آن بیخبر شدیم و در تمام شئون زندگانی بر خلاف احکام و قانون قرآن قدم بر میداریم آیا با این روش عاقبت کار ما بکجا خواهد رسید؟
نمیدانیم.
اما سه صفت که در آخرت برای زنا کاران میباشد: اول – غضب خداوند تعالی .
دوم – عذاب و معطلی در موقع حساب.
سوم – برای همیشه به آتش جهنم گرفتار بودن .
واما راجع به بحثی که درباره کافی نبودن شهادت زن دراثبات زنا نمودیم چند مورد حساس ودلیل وبرهان ثابت داریم.
مورد اول – آنکه زن رقیق القلب میباشد و نمیتواند تحمل مشقت را بنماید .
مورد دوم – آنکه با مردان از هر جهت تفاوت خلقت دارند: یکی آنکه با تجربه ثابت شده که مغز یک زن در حدود صد گرم کمتراز مغز یک مرد معمولی میباشد ودیگر آنکه ریهً زن سیصد گرم کمتر ازریهً مرد است، و وزن متوسط بدن زن در حدود چهار هزار گرم سبکترازوزن بدن مرد میباشد، وقلب زن در حدود پنجاه گرم کوچکتر ازقلب مرد است، استخوان بندی زن معمولا سبکترواستحکامش کمتراز استخوان مرد است، جمجمه زن صد گرم سبکتر ازجمجمه مردان است.
حال فکر کنید با این تفاوت ساختمانی که بین زن ومرد از نظر قوا وسایر اعضای دیگر وجود دارد چگونه میتوان گفت که زن باید دوش بدوش مرد در جمیع شئون اجتماعی مداخله داشته باشد؟!
تساوی کامل بین زن ومرد دور از منطق علم وفکر وعقل است، آیا ما حق نداریم بگوئیم مساوی دانستن حقوق زن ومرد جزبه منظور ساقط نمودن مردم بدبخت مسلمان چیز دیگری نیست؟
چون تعادلی بین قوای مغزی ودماغی ودیگر قوای زن ومرد وجود ندارد.
مگر تا چه اندازه میتوان بار سنگین بدوش کشید؟
خانه داری از یکطرف واز طرف دیگر نه ماه شب تا صبح وروز تا شب ناراحتی، بعد از آن نه ماه، مشقت زایمان، تازه اول مسئولیت مادر است برای تعلیم وتربیت اطفال.
اگر قدری دقت در کتاب آسمانی خودمان قرآن مجید بنمائیم در باره زنان، آنوقت بر ما واضح وآشکار میگردد که وظیفه آنان در راه تکامل بشریت خیلی بزرگتر وسنگین تر از مردها است ونبایستی آنرا سرسری گرفت.
صفحات تاریخ موقعیت زنان قبل ازاسلام را خوب نشان میدهد که چگونه با آنها رفتار میشد هردختری که بوجود میآمد بمحض آنکه قدم در این عالم میگذارد اورا مایهً ننگ دانسته وزنده بگور میکردند، ویا با آنها معاملهً خرید وفروش میشد، ویکی از قسمت مهم تجارت بود، بنازیم به دین مقدس اسلام وآوردنده اش که چه خدمات بر جستهً را نسبت به طبقهً بانوان انجام داده است، وبالاترین موقعیت ها را از نظر حقوقی که یک فرد کامل در عالم بشریت باید دارا باشد بآنها بخشیده وآنها را با آخرین درجه از عظمت ورفعت که از نظر منطق علم شایسته بود رسانید، در حقیقت از اسارت وبردگی نجات داد ومقام مقدس وشامخی را که تربیت نسل بشری است به او واگذار کرد، وفرمود:وجود زن محترم است باید اورا گرامی داشت در خانه اورا عزیزو شریف دانست وآنها را نفقه خوار مردان قرار داد تا زن با عزت هر چه تمامتر درخانه بنشیند ومشغول خانه داری وتربیت فرزندان صالح باشد، ومردان در بیرون از منزل مشغول فعالیت وزندگانی زنان را مطابق شوًناتشان اداره نمایند، آیا درازای این خدمت بزرگ اسلام نسبت به زنان، سزاوار است که ما برخلاف قانون الهی وحکم قرآن رفتار نمائیم وبگوئیم زن باید با مردان مساوی بوده ودوش بدوش آنان کار کند؟
آیا چگونه میشود زن با آن رقت قلب که ذکر شد بر مسند قضاوت بنشیند؟
آیاقدرت کشیدن بارهای سنگین اجتماعی را دارد که بقضایای مرجوعه دقیقا رسیدگی کند؟
ابدا" زیرا ممکن است با دیدن چند قطره اشک که از چشم شخص جانی میریزد و یا آنکه در برابر تملق گوئی و چاپلوسی تحت تاًثیر قرار گرفته بلافاصله حکم تبرئه صادر نماید، آنوقت از نظر اداره عدالت اجتماعی چگونه خواهد شد؟!
آیا میشود قانون قضاوت را در باره مردم با این مختصری وکوچکی دانست؟.حاشا.
اگر راستی زنان میتوانستند در جمیع شئون اجتماعی دوش بدوش مردان قدم بردارند پس چرا اروپائیها در کشورهای خود زنان را بکارهای حساس نمیگمارند؟
آیا این بدبختی ها باید برای ما ملت بیچاره مسلمان باشد؟
آیا این قانون تساوی وبرابری خانمها ومردان فقط در قسمت وزیرو وکیل و مدیر کل شدنست یا در تمام مسئولیتهای اجتماعی باید باشد؟
خواهید گفت در تمام شئون اجتماعی باید تساوی باشد، میگوئیم بنابراین ادارهً اجتماعی مراحل بسیار دارد از قبیل کسب وکار زراعتی- کشاورزی– حمالی- عملگی- چوپانی- نانوائی- قصابی- بنائی وصدها مانند این شغلها- زیرا کار مردها فقط وزارت و وکالت که نیست این کارها هم جزً شغلهائی است که مردان بیچاره تمام روز این بارها را بدوش میکشند، آیا تا اینجا هم خانمها قانون تساوی را قبول دارند یا فقط در هنگام وزیرو وکیل شدن ازآن پشتیبانی میکنند؟
باید دانست که بزرگترین قانون عادلانه تساوی بین زن ومرد این است که بانوان بارهای سنگینی را که دستگاه آفرینش روی شانه آنان گذارده، از قبیل شوهر داری و تربیت فرزندان صالح انجام دهندو مردها هم کارهای اجتماعی خارج را اداره نمایند تا بکمک یکدیگر بتوانند بار سنگین زندگی و مسئولیت مشترک رابا موفقیت بسرمنزل مقصودبرسانند، چرا قدری تامل در این سخنان بیهوده و باطل خود نمیکنند و بر خلاف حکم الهی دستوراتی میدهند و دراجرای آن کوشش می کنند ومیگویند که باید مرد وزن در تمام حقوق شرعی وفرعی یکسان باشند و دوش بدوش هم درجامعه پیشروی نمایند؟
چرا فراموش کردید وآیات الهی را ازخاطر بردید، عقیده آباً واجداد خود را در متابعت از دین اسلام پشت سر نهاده وجویای حکم الهی نمیشوید.
ودستورات واحکام آن را مراعات نمی نمایند.
مگر قرآن کتاب دینی ما نیست که فرموده «الرجال قوامون علی النساء» مگر نه اینکه درهمین قرآن ذکر شده که لامبدل لکلماته تا به آخریعنی مردان را برزنان قدرت و استیلا ئی است ومردان باید عهده دار قیمومت زنان باشند ودیگر اینکه در حکم خدا تبدیل وتغییری نیست و نباید تغییری داد.
پس با چنین حکمی چگونه عده قلیلی از بانوان بر خلاف حکم الهی پیشنهاداتی میکنند ای بانوان متمدن اسلامی اگر مقصود ومنظور شما اصلاح امور مملکت وتوسعه کشور وهمردیف بودن با ممالک مترقی جهان است، این افکار بر ضرر مملکت وبلکه روز بروز بر نقصان وعقب افتادگی افراد اجتماع افزوده میشود، بواسطه اینکه اگرعده معدودی از مردم هم عقیده باشند با این تصمیم، غیر قابل قبول ودون حکم الهی است، اما عده کثیری ازخانمهای عفیفه محترمه راضی با این حکم نخواهند بود در صورتیکه روًسای امور مملکت همیشه راًی وعقیدهً اکثریت را درنظردارند ودیگر اینکه می گوئیم اگر خانمها بخواهند شرکت درامورمملکت داری نمایند پس خود قضاوت کنند که باید چه کسانی متکفل تربیت اطفال ونسل مملکت باشند؟
آیاغیر از مادر کسی دیگر میتواند این امر خطیر را عهده دار باشد؟
بقول بعضی از دانشمندان طفل احتیاج بتربیت مادرودامن پرمهر وعطوفت اودارد- اگر بگوئید هم عهده دارتربیت اولاد ومدیریت خانه وهم مملکت داری را عهده دارمیشویم در جواب میگوئیم مگر این خلقت ضعیف و لطیف تا چه اندازه قدرت و توانائی وتحمل این رنج ومشقات را دارد اگر بگوئید تکفل خانه داری و تربیت اطفال را بر دیگری محول میکنید آیا حساب ضررهائی که از این کار بدست می آید نکرده اید آیا ضرر زندگانی چقدر خواهد بود؟
این تجربه ها به دست مربیان حقیقی اطفال مادران میباشد، چون این خصوصیت و تحمل تربیت را خداوند منان در وجود مادران آفریده، آن آغوش پر مهرمادراست که میتواند ازعهده بر آید و فرزندانی تربیت شده کامل و صالح تحویل جامعه بدهد بزرگان گفته اند: زنان را همی بس بود این هنر نشینند و زایند شیران نر همانطور که گفتیم اگر نخواهید این امر را بعهدهً خانم دیگری محول نمائید در جواب خواهیم گفت مگرآن خانم یا خانمهائی که میخاهند ادارهً کشورو مملکت را بعهده بگیرند تفاوتی از حیت خلقت جسمانی وعقلانی با آنها دارند آنها هم لابد میخواهند درحقوق تساوی زن ومرد شرکت داشته باشند وابداً زیر بار نخواهند رفت آنوقت چرخ اجتماعی از حیث پرورش نسل چگونه خواهد گردید؟
آیا میشود این کار را برعهده مردان گذاشت، پس قدری اگر دقیقاً به عمق مطلب وارد شویم همانطورکه مردان نمیتوانند عهده دارخانه داری وتربیت اطفال شوند، زیرا طاقت وحوصله اداره کردن خانه ونگهداری بچه را ندارند واین تحمل بسته بوجود بانوان است همینطورهم زنان نمیتوانند عهده دار اداره امور مملکت داری باشند خداوند خلقت زن را برای کارخودش ومرد را برای کار خودش آفریده چون اصل خلقت از روی حکمت است، اَلزّانی لا.....
اِلاّ زانِیَه" وَمُشِرکَه"وَالزّانِیَهُ لا یَنکحِهُا اِلاّ زانٍ اَومُشِرکٌ وَحُِرّمَ ذلِکَ عَلَی المُومِنینَ(3) صدق رسول الله در چهارده قرن پیش این آیه از دو لب مبارک پیغمبراکرم(ص) بیان شده وامروز ظهور وشیوع پیدا کرده واین خود دلیل برحقانیت قرآن کریم میباشد وهمینطور اشخاص صالح وموًمن چه زن وچه مرد با نکاح مشرکان وزنا کاران مخالف هستند ومیدانند که قرآن مجید میفرماید نکاح زن مشرک وزنا کار برمردان موًمن ویا بالعکس حرام است، چون درباره امر ازدواج کاملا باید مواظب بودکه نکاح با زن صالحه وعفیف صورت گیرد تا از رحم پاک آنها اولادهای نیکو و صالح بعمل آید و برموًمنان واجب است خواه زن و خواه مرد نفس خود را نگهدارند و ازتزویج با زنا کاران که حرام کرده شده خوداری نمایند اما بد بختانه چیزی که امروز در نزد اغلب مردان ارزش ندارد همانا ازدواج با بانوان پاکدامن وعفیف است وحال آنکه دراشتباه بزرگی افتاده اند وقدر این نعمت بزرگ را نمیدانند ومیروند دنبال زنانی که برای عفت وعصمت خود ارزشی قائل نیستند ونمیدانند که زنان باعفت وپوشیده مانند جواهرات نفیسهً میباشد که کمتر در دسترس اشخاص قرار میگیرند.
ای مردان با ایمان شما قضاوت کنید آیا دین مقدس اسلام که دستورحفظ زنان وپوشیده بودن آنانرا صادر کرده است برای آنها بیشتر ارزش واهمیت قائل شده یا دنیای اروپا که آنان را لخت وعور درهربر زن رها نموده است؟
آیا شما نشان دارید که انسان عاقل جواهرات گرانبهای خود را در دسترس مردم اجنبی قراردهد؟
آخر ندیده اید تا چه اندازه دانه های قیمتی را درصدد حفظ ونگهداری آنها برمیآیند تا دزدان بدان راه پیدا نکنند ای وای برما ملت اسلام که عجب اشتباه بزرگی دامن گیرمان شده و گول کارهای ممالک غرب را خورده ایم و از دریافتن حقیقت قرآن عقب مانده ایم وگمان کردیم با آزاد گذاردن زنان وبیرون انداختن بازو وساقهای آنان درحاشیهً خیابانها گردش کردن ودرمجالس شب نشینی وقمار زنان را دخالت دادن وزیرحکم خدا ورسول زدن باعث افتخاروتمدن ماست، نه والله بلکه تمدن در سایه عمل بدستور دین اسلام بدست میآید، بلکه میخواهم بگویم : تمدن یعنی مسلمان حقیقی بودن است، خداوند بحق ذات مقدسس ما را ازاین خواب عمیق غفلت بیدار نماید.(3) وَاَّلذینَ یَرمُونَ المُحَصناتِ ثُمَّ لَم یَاتوُابِاَ ربَعَهِ شُهَداءَ فَاجلِدُ وهُم ثَمانینَ جَلدَهً وَلاتَقبَلوُ الهُم شَهادَه" اَبَد"ا وَاوُلئَکَ هُم الفاسِقُونَ(4) یعنی آنانکه بزنان با عفت وموًمنه نسبت زنا دهند مثلا با آنها بگویند ای زناکار یا اینکه بگویند تو زنا کردهً ویا آنکه فلانکس زنا کاراست برای اینکه تهمت ونسبت زنا داده اند باید چهار شاهد عادل بردعوی خود بیاورند که اگر نیاورند بر شما است ای حکام که آنها را به هشتاد تازیانه کیفر دهید و دیگر هرگز شهادت آنها را نپذیرید که مردمی فاسق ونادرستند.(4) اِلاَّ الَذّینَ تابُوا مِن بَعدِ ذلِکَ وَاَصلَحُو افَاِنَّ اللهَ غَفُورٌرَحیمٌ(5) مگر آنهائیکه بعد از آن بهتان وقتی بدرگاه خدا توبه نمایند که دیگر دشنام وقذف نکنند(قذف یعنی، بکسی چه مرد باشد چه زن با اعمال قبیح زنا یا لواط یا استمناء ومعانقه ومانند اینها نسبت داده شود آنرا قذف میگویند که اگراین اشخاص نسبت دهنده توبه کنند و درمقام اصلاح خود برآیند در این صورت خداوند از آنها درمیگذرد و مقبول الشهاده میشوند زیرا خداوند آمرزنده ومهربانست وباقی احکام قذف در کتب منج الصادقین است.
عکرمه ازابن عباس روایت کرده که چون حق تعالی این آیه فرستاد عاصم بن عدی گفت یا رسول الله فدای توگردم تا جمع گواهان کند آنکس از حاجت خود فارغ شده ورفته است واگر بی گواه سخن بگوید هشتاد تازیانه میخورد وفاسق ومردود شهادت میشود حالا این چگونه باشد؟
حضرت فرمودند ای عاصم حق تعالی این چنین حکم فرستاده، عاصم گفت صدق الله و صدق رسول الله وازمحضر حضرت بیرون آمد وگفت بار خدایا در این باب حکمی فرو بفرست، عزیمه که ابن عم او بود ویا بروایت ضحاک هلال بن امیه بدو رسید وگفت ای عاصم شریک بن سمحا را برشکم زن مدخول خود خفته دیدیم، عاصم گفت واویلا از آنچه میترسیدم با آن رسیدیم پس بازگشت وصورت حال را بعرض سید عالم رسانید حضرت او را طلبید وازاو پرسید انکار کرد و گفت یا رسول الله ابن سمحا هرروز نزد ما میآمد و تعلیم قرآن میگیرد وبسیار شده که عزیمه زوج من اورا در خانه میگذاشته و پی کار خود میرفته نمیدانم غیرت او را براین کارواداشته ویا میخواهید برمن بخل کند، عزیمه گفت بخدا سوگند من شریک را برشکم زن خود خفته دیدم حق تعالی این آیه فرستاد.
وبقولی دیگر از ابن عباس مرویست که سعد بن عباده بعد از نزول آیه قذف گفت یا رسول الله اگر من به خانه خودم روم ومردی را بر شکم زن خود خفته یابم وپی چهار گواه بروم این امر عجیب باشد چون وقتی باز آیم وی فارغ شده ورفته باشد واگر آنچه دیده باشم بگویم باید هشتاد تازیانه بخورم، حضرت فرمود ای گروه انصارمیشنوید که مهتر شما چه میگوید؟
گفتند یا رسول الله او را ملامت فرما که مردی غیوراست وهرگزنکاح نکرده مگر این زن را، اگر طلاق بدهد اورا هیچیک ازما جراًت ندارد که مطلقه ویرا نکاح کند، سعد گفت تن وجانم فدای تو باد میدانم که حکم حق است واز نزد خداوند نازل شده لیکن این مرا عجیب می آمد حضرت رسول فرمود: حکم خدا این است چیزی ازاین قضیه نگذشت که پسرعم سعد هلال بن امیه در خانه رفت و مردی را دید که با زن وی خفته و زنا می کند هیچ نگفت نزد رسول خدا آمد آن حضرت با اصحاب نشسته بودند گفت یا رسول الله چنین حالی واقع شده ومن این را به چشم خود دیدم رسول (ص) ازاین واقعه متغیرشد واثرکراهت برجبین مبارک اوظاهرگشت هلال گفت یا رسول الله من میدانم که ترا این صورت خوش نیامد، اما خدا میداند که من در این قول صادقم وبه حق میگویم وامیدوارم که حق تعالی مرا در این فضیه فرجی دهد آن حضرت قصد کردند تا وی را حد زنند انصارجمع شدند گفتند آنچه سعد گفت ما به آن رسیدیم ومبتلا شدیم اگرهلال راحد بزنند گواهی اومقبول نشود وموجب بدنامی ما میگرددواین محنت عظیم است، در این موقع اثروحی برآن حضرت ظاهر شد وچون از حال وحی فارغ شد فرمود: حق تعالی هلال را فرجی دادوشما را از این حادثه خلاصی بخشید وپس از آن این آیه را تلاوت فرمود(5).