هدایت و ضلالت
بیگمان از تمایلات فطری بشر ، سعادتجویی و رستگاری خواهی او است محور و شالوده عقیده و عمل انسان را فطرت سعادتجویی او سامان میدهد ، ولی آنچه در جهان رخ داده است با این تمایل فطری ناسازگار است . چه بسیار انسانهایی که گرفتار شقاوت و خسران شده و گرانبهاترین سرمایه زندگی را ، که همانا عمر است ، بجای آن که در راه نیل به نیکبختی و سعادتمندی هزینه کنند ، صرف شقاوتمندی و نگون بختی کردهاند . بیتردید ، کژرویهای آدمی را علل و اسبابی گوناگون است که یکی از آنها لغزش و خطای معرفتی در بازشناختن حق از باطل و سعادت از شقاوت است. این موضوع مهم یکی از ابعاد اساسی موضوع هدایت و ضلالت نیز هست ، یعنی بازشناختن معیارهای هدایت و ضلالت و علل و اسباب آن. این بحث در سخن گهربار امام علی علیه السلام نیز مطرح است و نوشته حاضر بر آن است که گزیدههایی از گوهرهای حکمت و معرفت را به مشتاقان حکمت و تشنگان هدایت پیش کشد.
مبحث هدایت و ضلالت دارای مبادی تصوری و تصدیقی است مبادی تصوری ، به واژهشناسی و تعریف هدایت وضلالت باز میگردد و جایگاه معرفتی آن را روشن میسازد و مبادی تصدیقی بحثهایی را دربر میگیرد که شالوده کلامی یا تئولوژیک را بیان میکند.
1-مبادی تصوری هدایت و ضلالت :
الف-واژه شناسی و تعریف واژهها: «هدایت» مصدر و به معنای راهنمایی و ارشاد است . به گفته برخی واژهشناسان هدایت عبارت از راه نمودن با لطف و مهربانی است . این ماده ، در زبان عربی هم به صورت متعدی بکار رفته است و هم بصورت لازم. گونه دوم (لازم ) با حرف( الی) یا (لام) متعدی میشود آیه( اهدنا الصراط المستقیم ) از گونه نخست(متعدی) ، و آیههای( و ا… یهدی من یشاء الی صراط مستقیم) و (انّ هذا القرآن یهدی للتی هی ا قوم) از گونه دوم (لازم) است. هدایت ، بمعنای پیمودن راهی که انسان را به مطلوب میرساند نیز بکار رفته است . و در این کاربرد ، لازم است نه متعدی ، و به معنای هدایت یافتن است نه هدایت کردن ؛ چنان که معنای که معنای عبارت «هدی الرجل» این است که آن مرد هدایت یافته است. بعبارت دیگر ، کلمه ( هدی) در این کاربرد با کلمه (اهتدی) برابر است.
ب-جدایی پذیری هدایت و ضلالت
حقیقت دو موضوع هدایت و ضلالت از یکدیگر جدا هستند و اگر کسی فکر کند که هدایت و ضلالت طوری به هم آمیختهاند که راهی برای جدا ساختن آنها از هم نیست ، این مبحث ، جز ارزش مفهومی فایده دیگری نخواهد داشت و فایده تربیتی و عقیدتی در بر ندارد ، زیرا بنابر این فرضیه ، نه هدایت دستیافتنی است و نه هرگز میتوان از ضلالت رهایی پیدا کرد لذا نمیتوان از کسی خواست که راه هدایت را بپذیرد و از راه ضلالت دوری جوید.
این حقیقت که امام علی علیهالسلام هدایت و ضلالت ر ا نه تنها در ماهیت و مفهوم ، بلکه در حوزه واقعیت و حقیقت مقابل یکدیگر مینشاند و از هدایت جویان میخواهد که راه هدایت را برگزینند و از گمراهی برحذر باشند ، دلیلی روشن است برنادرستی فرضیه جداییناپذیری حق و باطل و هدایت و ضلالت.
در طول تاریخ در اثر تدلیس شیطانی گاه حق و باطل به یکدیگر آمیختهاند و راه هدایت و ضلالت بر مردم نهان شده است «یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمز جان فهنالک یستولی الشیطان علی اولیائه ، پارهای از حق و پارهای از باطل را برمیگیرند و به هم میآمیزند و بدین سان شیطان بر دوستان خود چیره میگردد» ولی چنین نیست که آدمی نتواند حق را از باطل بشناسد ، بلکه خداوند این ابزارو معیار شناخت و معرفت را به انسان عطا کرده است.
آنگاه که حق و باطل شبیه یکدیگر شوند ، برای شناخت آنها باید به معیارهای روشن و مصادیق مجسم حق و باطل روی آورد . که امام علی علیهالسلام خود از معیارهای مجسم حق است . این حقیقت را پیامبر اکرم صلیا… علیه و اله و سلم بر زبان آورده است. علی مع الحق و الحق مع علی یدور معه حیثما دار ؛ علی با حق است و حق با علی است آنجا که علی باشد ، حق نیز هست.
از آرمانهای بلند آن حضرت حق مدار این بود که حق را از باطل جدا کند و راه هدایت را بر مردم آشکار گرداند.
واژه شناسی و جایگاه معرفتی آن
واژه «ضلالت» متقابل واژه هدایت در کاربرد لازم( غیر متعدی) آن است و بمعنای گمراه شدن و نیافتن راه هدایت یا پیمودن راهی است که انسان را به مطلوب نمیرساند.
واژه مقابل واژه هدایت در کاربرد متعدی( راهنمایی کردن، به مقصد رساندن) واژه» اضلال« به معنای گمراه کردن واز مقصد دور ساختن است.
در سخنان امیرمؤمنان علیه السلام گذشته واژه ضلالت ، که در مقابل واژه هدایت بکار رفته است، واژههای »عمی« و (=بینایی) و » ردی«(= هلاکت و نابودی) نیز درمقابل آن بکار رفتهاند.
نمونههایی از این کاربردها عبارتند از:
إن الضلاله لاتوافق الهدی و إن اجتمعا ، «ضلالت با هدایت ناسازگار است ، هر چند به ظاهر با یکدیگر همراه شوند» این سخن درباره جامعهای است که قرآن کریم و پیروانش را ارج نمینهند و اگر چه قرآن و پیروانش د رجامعه با مردم زندگی میکنند، در حقیقت با آنان همراه نیستند، چرا که ضلالت و هدایت مقابل یکدیگرند و اگر به ظاهر همراه شوند در باطن مقابل یکدیگرند.
من لم یستقم به الهدی یجز به الضلال الی الردی؛» آن کس که هدایت به راه راستش نیاورد گمراهی هلاکش کند. از این عبارت به دست میآید که » ردی« لازمه ونتیجه ضلالت است.
ب-جایگاه معرفتی مبحث هدایت و ضلالت
ار جمله مباحث مطرحه در علوم اسلامی و مسائل آن مبحث هدایت و ضلالت است، زیرا که این بحث ، یکی از مفاهیم قرآنی میباشد که در آیات بسیاری از قرآن آمده است و متعاقب آن بحث تفسیری نیز هست، از سوی دیگر ، هدایت و ضلالت به دلیل اینکه رنگ و صیغه اخلاقی دارند به تبع آن در کتب اخلاق اسلامی جا باز کردهاند ، همچنین در علم کلام به علت وجود مناسبتهای مختلف از جمله مبحث جبر و اختیار سخن به میان آمده ، همانطور که در احادیث نیز از هدایت و ضلالت ، اسباب و زمینههای آن ، هدایت یافتگان و گمراهان و پیآمدهای هدایت و ضلالت صحبت شده است ، لذا به جهت اهمیت دنیوی و اخروی آن از این مبحث در شاخههای مختلف علوم اسلامی، بدان توجه شده است.
2-مبادی تصدیقی هدایت و ضلالت
انسان و اختیار : آزادی و اختیار انسان از مبادی تصدیقی موضوع هدایت و ضلالت است، زیرا هدایت و ضلالت در حوزه تشریع و تکلیف بدون حق انتخاب و تصمیمگیری نمیتواند معنا داشته باشد.
امام علی علیهالسلام در پاسخ به کسی که قضا و قدر الهی را مستلزم مجبور بودن انسان میپنداشت فرمود:
خداوند پیامبران را بازیگرانه بر نینگیخته و کتاب آسمانی را بیهوده برای بندگان فرو نفرستاده و آسمانها و زمین و آنچه را بین آنها است ، باطل و بیهدف نیافریده است . معنای گفتار امام علی این است که اگر اصل اختیار و آزادی تکوینی انسان در تصمیمگیری و انتخاب انکار شود ، هدایت تشریعی و بلکه آفرینش الهی ، فلسفه حکیمانه خود را از دست میدهد و تفسیر خردپذیر و معقول نمییابد این بدان جهت است که انسان به منزله غایت و هدف آفرینش میباشد و فلسفه آفرینش انسان بر این است که آزموده شود و از گذر انتخاب و تلاش به کمال مطلوب برسد.
این حقایق ، بنیادهای جهانبینی الهیاند و آیات قرآن و احادیث معصومین بر آنها تصریح و تأکید کردهاند . بنابراین ، اصل اراده واختیار انسان از شالودههای جهانبینی الهی و زیربنای هدایت و ضلالت انسان است.
3-هدایت :
هدایت تکوینی : هدایت نیز مانند عقل تقسیماتی دارد که در این مبحث سعی برآن است که نگاهی مختصر به این مقوله داشته باشیم :
هدایت بر دو گونه تکوینی و تشریعی است. هدایت تکوینی آن است که با آفرینش انسان یا هر موجودی دیگر همراه است و همه موجودات از این هدایت برخوردارند. هدایت تکوینی به سه گونه طبیعی، غریزی، و عقلی تقسیم میشود.
انسان ، افزون بر هدایت طبیعی و غریزی از هدایت تکوینی دیگری نیز برخوردار است ک عبارت است از هدایت فطری و عقلی. عقل و فطرت از ابزارهای هدایت بشرند و هر دو در نهاد انسان و با هویت وجودیاش همراهند.
1- عقل و هدایت تکوینی
عقل از بزرگترین موهبتهای الهی به انسان است. همانگونه که گذشت امام علی علیهالسلام درباره اهمیت و جایگاه و بعد هدایتگری عقل ، سخنانی دارد ژرف و نغز که برخی را میآوریم:
افضل النعم العقل؛ »عقل ، برترین نعمت است «.
العقل یهدی و ینجی؛» عقل، راهنما و نجاتبخش است. «
العقل صدیق محمود؛ »عقل ، دوستی پسندیده است.«
العقل حسام قاطع؛» عقل ، شمشیری برنده است«.
العقل رسول الحق؛» عقل ، فرستاده حق است«.
لن ینجح الادب حق یقارنه العقل؛» ادب کسی را رستگار نکند مگرآنکه با عقل همراه شود.«
ثمره العقل: الاستقامه ، لزومالعقل صحبه الاخیار ، العمل للنجات؛ مداراه الناس؛ الصدق؛ مقت الدنیا و قمع الهوی؛» میوه عقل ، استقامت و حقمداری و همنشینی با نیکان و عمل برای رستگاری و مدارا کردن با مردم و راستگویی و بیاعتنایی به دنیا و سرکوبی هوای نفس است.
2- قلمرو اعتبار هدایت عقلی
قلمرو عقل در معرفت ، هم در حوزه جهانبینی و هم در حوزه ایدئولوژی، محدود است؛ ولی معرفتی که به دست میدهد یقینی و خدشه ناپذیر است . درباره محدودیت معرفت عقلی سخنان زیر از امام علی علیهاسلام در خور توجه و اندیشه است:
لم یطلع العقول علی تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته؛» خردها را بر درک حقیقت صفت خودآگاه نساخت و از معرفت لازم خویش محروم نکرد.«
آنچه راعقل تحدید و تعریف میکند، یا از طریق جنس و فصل است و یا عوارض؛ یعنی: یا تعریف بالحد است یا بالرسم. در هر دو صورت، تشبیه لازم میآید و خداوند را شبیه و مانندی نیست. بدین جهت عقل را راهی به درک کنه ذات و صفات خداوند و تحدید و تعریف او نیست.
با این حال ، چنان نیست که عقل به کلی از معرفت حق باز بماند ، زیرا معرفت واجب خداوند ، یعنی این که جهان را آفریدگاری است و هیچگونه نقص و نیازی دراو نیست و دارنده همه کمالات وجودی است ، در توان عقل است و خداوند معرفتی را از او دریغ نکرده است.
خداوند از گذر نشانههای تدبیر استوار و حکیمانه در آفرینش ، خود رابه عقل نمایانده است و عقل ، با مطالعه و تدبر در جهان میتواند خدا را باز بیند: بل ظهر للعقول بما أرانامن علامات التدبیر المتقن و القضاء المبرم.
اگر عقل در قلمروی درآید که طراح آفرینش مقرر و اگر از پیرایه و حجابهای وهم و شهوت رها گردد ، جز به حقیقت راه نمییابد و اینجا است که عقل مستقلانه و در عرض وحی حجت الهی به شمار میرود در این صورت ، عقل هرگز خطا نخواهد کرد.
به همین علت ، نباید نتیجه تفکر عقلانی را با مشاهده بصری همانند دانست؛ زیرا دیدگان گاه دچار خطا میشوند ، ولی عقل پیراسته از وهم و شهوت، خطا نمیکند :
تفکر عقلانی همانند مشاهده بصری نیست، زیرا گاه دیدگان به آدمی دروغ میگویند ، ولی عقل به کسی که از او نصح و خیر بخواهد ، خیانت نمیکند.