۱) لذت و سعادت
ابن سینا در تعریف لذت(۱) گفته است: ادراک و وجدان، وصول چیزی است که برای ادراک کننده و واجد آن ، کمال و خیر باشد و البته آن ادراک نسبت به شیء باید از همان جهتی باشد که برای ادراک کننده کمال و خیر است؛ یعنی اگر انسان داشتن شیئی را دریابد اما به کمال و خیر بودن آن نسبت به خود توجه نداشته باشد، از داشتن و ادراک آن لذت نمیبرد. این تعریف از تعریف مشهور - که لذت ادراک ملایم است دقیقتر میباشد؛ بنابراین در مقابل تعریف لذت، این تعریف اَلَم و درد است که ادراک و وجدان وصول چیزی که برای درک کننده آفت و شر باشد.
سعادت نوعی خاص از لذت است که برای موجود عاقل حاصل میشود. در سعادت، لذت ناشی از ادراک و وجدان کمالات و خیر عقلی برای ذات عاقل است و به همین جهت برخی گفته اند سعادت خیری است که به حرکت ارادی نفسانی حاصل میشود.
۲) ابعاد و سطوح وجود انسان
به رغم اختلافاتی که براساس مبانی فلسفی مشائی، اشراقی و صدرایی درباره چگونگی صورت نفس و نحوه ارتباط آن با بدن وجود دارد، اصل ارتباط حقیقی نفس با ماده ثانیه ای که آن را قبول کرده، مورد اتفاق است. ارتباط تکوینی و حقیقی نفس ناطقه با نفس حیوانی و نباتی و ابعاد عنصری و جسمانی، بدن انسان را به صورت موجود واحدی در آورده که از ابعاد و سطوح مختلفی برخوردار است و متناسب با هر یک از آن ابعاد به خیر یا شر، لذت یا اَلَم، سعادت یا شقاوت و کمال یا نقصی خاص نائل میشود. ابعاد حیوانی انسان که ادراک حسی، خیالی و وهمی دارند و براساس برخی از مبانی فلسفی دارای تجرد برزخی میباشند، علاوه بر خیر و کمال از آگاهی، لذت و اَلَم متناسب با آن ادراکها برخوردارند. نفس ناطقه انسانی نیز بر همین قیاس، کمال و خیر ویژه خود را دارد و چون کمال و خیر آن عقلی است، به تناسب بهره مندی و یا محرومیت از آن کمال و خیر نیز به سعادت و یا شقاوت نائل میگردد.
۳) تزاحمها و کشمکشهای درونی انسان
هر مرتبه از وجود انسان در محدوده معرفت و آگاهی خود خیر و کمال خویش را اختیار میکند و این مسئله همواره صحنه نفس را هنگامه تزاحمها و کشمکشهای گوناگون میسازد. نفس حیوانی با ادراکات حسی و خیالی، لذتهای مناسب خود را جستجو کرده و با قوه شهوت در پی کسب آن لذتها برآمده و با قوه غضب در جهت رفع موانع آنها اقدام میکند. نفس ناطقه، که مرتبه عالیه وجود انسانی است، کمال و خیر ویژه خود را برگزیده و سعادت خود را جستجو میکند. نفس ناطقه به لحاظ ذات عقلی خود در بدو تکوین در مرتبه عقل هیولایی و بالقوه است و کمالات عقلی در آن به تدریج به فعلیت می رسد. در مراحل تکوین حیات انسانی نفس حیوانی و قوای مربوط به آن قبل از نفس انسانی به فعلیت می رسند و احتمال اینکه قوای عملی حیوانی، یعنی شهوت و غصب در برخی مراتب براساس ادراکات خیالی و وهمی و بدون رعایت مصالح عقلی، افعال خود را برگزینند، وجود دارد. اگر انسان در این مرتبه باقی بماند عقل نظری او به تدریج اسیر خواسته های حیوانی آن میشود که کم من عقل اسیر تحت هوی امیر(۲)، چه بسیار عقلی که فرمانبردار هواست.
علم تهذیب اخلاق این تزاحمها و کشمکشها را شناسایی کرده و خیر و کمالی را که تأمین کننده سعادت انسان است با عنوان فضیلت معرفی میکند و از سوی دیگر، خصوصیات را که مانع تحقق کمالات انسانی و موجب شقاوت نفس میشود با عنوان رذیلت مشخص میسازد. بنابراین، فضائل اوصافی نفسانی هستند که کمال و خیر نفس بوده و موجب تحقق سعادت میباشند و رذائل، اوصافی هستند که نقص و شر بوده و باعث شقاوت میشوند.
۴) فضیلت و ملکه نفسانی
فضائلی که سعادت انسانی را تأمین میکند و همچنین رذائلی که به شقاوت او منجر میشوند، اوصاف کمال یا نقصی نیستند که در وقتی خاص حاضر شده و عملی خاص را انجام داده و به سرعت زائل و نابود میشوند؛ زیرا سعادت، خیر و کمالی نیست که در بخشی محدود از زندگی حضور داشته باشد، چنانکه ارسطو نیز در تعریف سعادت به این نکته توجه داده است.(۳) سعادت هنگامی تأمین میشود که فضائل در نفس قرار و استمرار داشته باشد؛ یعنی به صورت اوصاف و هیأتهای مستقر و دائمی نفس در آیند. اوصاف و هیاتهایی که در مقطعی گذرا عارض نفس میگردند حال خوانده میشوند و اوصاف و هیأتهایی که قرار و استمرار داشته باشند، ملکه نامیده میشود. فضیلت یا رذیلت، صفت همان هیأت مستقر در نفس است به اعتبار نسبتی که با نفس صاحب هیأت از جهت کمال و یا نقص آن دارد؛ بنابراین فضائل و رذائلی که منشأ سعادت و شقاوت آدمی میشوند دو نوع از ملکات نفسانی هستند.
۵) اجناس فضائل
ملکات نفسانی به اعتبارات مختلف تقسیماتی را میپذیرند. تقسیم آنها به فضائل و رذائل به اعتبار نسبتی است که با نفس ناطقه از جهت کمال و یا نقص آن پیدا میکنند. ملکات و از جمله فضائل به لحاظ نسبتی که با ساحتها و ابعاد و شئون مختلف انسان پیدا میکنند تقسیمات گوناگونی مییابند. از جمله این تقسیمات، تقسیم به اعتبار اجناس قوای انسانی و امهات آنهاست. انسان به لحاظ نفس ناطقه خود دارای دو عقل نظری و عملی است؛ با عقل نظری حقایق امور را ادراک میکند و با عقل عملی به تدبیر امور بر وفق عقل میپردازد. آدمی به لحاظ نفس حیوانی خود دو قوه شهوت و غضب دارد. حیوان با این دو قوه نفع و ضرری را که با قوای حسی، خیالی و وهمی خود ادراک میکند جلب یا دفع میکند. عملکرد این دو قوه هنگامی که در عرصه حیات انسانی تحت تدبیر عقل عملی قرار میگیرد ملکات و فضائل خاصی را به دنبال می آورد. عالمان علم اخلاق از فضائلی که مربوط به عقل نظری و عقل عملی و همچنین مربوط به شهوت و غضب است به عنوان امهات و یا اجناس فضائل یاد کرده اند. آنان فضیلت عقل نظری را حکمت، فضیلت عقل عملی را عدالت، فضیلت قوه غضبی را شجاعت و فضیلت قوه شهوی را عفت مینامند.
۶) نفس ملکی، سَبُعی و بَهیمی
نفس انسانی را به لحاظ مراتب و یا قوای مختلف آن با نامهای گوناگونی مینامند؛ نفس انسان به اعتبار قوه ناطقه و قدرت عقلانی آن نفس ملکی نامیده میشود و به اعتبار قوه غضب نفس سَبُعی و به اعتبار قوه شهوت نفس بَهیمی خوانده میشود. دو فضیلت حکمت و عدالت مربوط به نفس ملکی است. فضیلت شجاعت از نفس سَبُعی است، مشروط به آنکه تحت تدبیر نفس ملکی قرار گرفته و سعادت آن را دنبال کند و فضیلت عفت نیز بر همین قیاس مربوط به نفس بهیمی است.
نفوس و قوای آنها و نیز ملکات و فضائل آنها در طول یکدیگرند. نفس ملکی و دو فضیلت حکمت و عدالت بر نفس سَبُعی و بَهیمی و دو فضیلت شجاعت و عفت تقدم دارند. انسان از طریق قوه غضبی به تربیت قوه شهوی پرداخته و ملکه عفت را در آن میپرورد و همچنین با نظارت نفس ملکی و به کمک قوه عقلانی، کمال قوه غضبی و فضیلت آن را که همان شجاعت است پدید می آورد.
۷) نفس اماره ،لوامه و مطمئنه
با اقتباس از آیات قرآنی، نفس ملکی را نفس مطمئنه و نفس سَبُعی را نفس لوامه و نفس بهیمی را نفس اماره نامیده اند. خواجه نصیر الدین طوسی در تعریف این سه آورده است: نفس اماره به ارتکاب شهوات فرماید و بر آن اصرار نماید و نفس لوامه بعد از ملابست آنچه مقتضای نقصان بود به ندامت و ملامت، آن اقدام را در چشم بصیرت قبیح گرداند و نفس مطمئنه جز به فعل جمیل و اثر مرضی راضی نشود. پس هر کس ایثار فعل جمیل کند اگر قوه شهوانی با او مساعدت نکند استعانت باید بر او جست به غضب که مهیج حمیت بود تا او را قهر و کسر کند.(۴) و مثل این سه نفس، قدمای حکما چون مثل سه حیوان مختلف نهاده اند فرشته ای و سگی و خوکی تا هر کدام غالب شود حکم، او را بُوَد و بعضی گفته اند مَثَل مردم با این سه نفس چون مَثَل انسانی بُوَد راکب بهیمه ای به قریه ای که سگی یا یوزی با او راکب بوده، در طلب صید بیرون آید. اگر حکم، مردم را بُوَد، هم چارپای هم سَبُع را بر وجه اعتدال استعمال کند و شرط استراحت ایشان و خویش به وقت حاجت رعایت کند... و اگر بهیمه غالب شود تمکین را کسب نکند پس به هر موضع که علفی بهتر ببیند از دور بدان جانب دویدن گیرد و چون به علف خویش رسد دیگران را بی برگ گذارد تا از گرسنگی ضعیف شوند و در معرض هلاکت افتند. همچنین اگر سَبُع غالب شود به وقت مشاهده صیدی، راکب و مرکوب را به فضل قوت بر آن سوی میل دهد و رنج و خوف تلف، مانند آنچه گفت آمد حاصل آید. از تدبیر نفس ملکی آن دو نفس لازم آید چنانکه گویی هر سه در حقیقت یک چیزند و با این همه قوا و آثار که از هر یک متوقع باشد به وقت خویش صادر شود، چنانکه گویی هر یک به انفراد به حالت اولیه و از روی مطاوعت و مسالمت یکدیگر در آن حالت گویی مؤثر همان یک قوت تنهاست و هیچ منازعه و ضد ندارد و از اینجاست اختلاف علما در اینکه ایشان سه قوت یک نفس اند یا خود سه نفس... اما اگر تدبیر نه مفوض به نفس ملکی بُوَد تنازع و تخالف پدید آید و هر ساعت در تزاید بود تا مؤدی شود به انحلال آلت و هلاکت هر سه.(۵)