چکیده: پرسش اصلی مطرح در این مقاله این است که علیرغم وجود مشکلات فراوان در راه همگرایی حقوقجزا، چگونه میتوان از میان مشکلات و محدودیتهای خاص حقوق جزای تطبیقی از مزایا و فواید آن برخوردار شد.
برای یافتن راه حل این مشکل چهار گام مهم باید برداشته شود.
شناخت سیر تاریخی مطالعات حقوقی تطبیقی آشنایی با وظایف و کارکردهای حقوق تطبیقی در راه اجرای حقوق در عالم خارج و صورتبندی سیاست حقوقی کشورها معرفی روشهای صحیح مطالعه حقوق تطبیقی شناخت و تحلیل موانع و محدودیتهای این مطالعات در این مقاله بر دو عنصر لازم برای هر نوع مطالعه تطبیقی تأکید شده است: اول اینکه فرد به بیرون مرزهای حقوق ملی نگاه کند و دوم اینکه میان دو یا چند نظام حقوقی مقارنه صورت گیرد.
کارکردهای حقوق تطبیقی نیز از منظر موضوع مقاله در سه منظر حقوق تطبیقی تقنینی، حقوق تطبیقی نظری و حقوق تطبیقی قضایی مورد بررسی قرار گرفت و در پایان روشهای پژوهش جزایی ارائه و تحلیل شد.
مقدمه هم اکنون، اگر ادعا کنیم که حقوق تطبیقی در دوران شکوفایی خود به سر میبرد و وسیلهای برای شناخت فرهنگهای حقوقی دیگر و پیشرفت نظام حقوقی داخلی مورد توجه و خواست همگانی قرار گرفته است کاملاً پذیرفتنی خواهد بود.
اما، هنوز برای وصول به اهداف دانش حقوق تطبیقی، فاصله است.
نبایستی طعم شیرین این مقاصد، ما را از یک نکته مهم غافل کند که جهانشمولی این دانش، بدین معنا نیست که ما میتوانیم – مثلاً با این گونه مطالعات – فروشگاهی پیشرفته، مجهز و آماده برای عرضه انواع فرهنگهای حقوقی دنیا و مطابق میل هر کس، داشته باشیم.
برای نمونه، حتی در اروپا با همه تلاشی که برای همگرایی مصروف شده است و میشود، گاه چنان موانع سختی در راه هماهنگ سازی حقوق جزا پدید میآید، که نشاط و امید را از طراحان حقوق جزای مشترک اروپایی میستاند.
به هر حال، نبایستی از دشواریهای راه ترسید.
با وجود همه محدودیتها و سختیها، در حقوق جزای تطبیقی چنان قدرت شگفتآوری برای توسعه وتکامل علوم جنایی وجود دارد، که اکثر طالب آنند.
در اینجا، سؤال اصلی بحث من این است که چگونه میتوان از میان مشکلات و محدودیتهای خاص این رشته، از مزایا و فواید آن برخوردار شد؟
برای یافتن راهحل، چهارگام مهم باید برداشته شود: در گام اول، باید سیر تاریخی مطالعات حقوقی تطبیقی را بشناسیم و کشف کنیم که از این رشته، چه چیزهایی میتوان آموخت.
دومین گام پس از این مرحله، آشنایی با وظایف و کارکردهای حقوق تطبیقی، در راه اجرای حقوق در عالم خارج و صورتبندی سیاست حقوقی کشورهاست.
در گام بعدی، باید روشهای صحیح مطالعه تطبیقی معرفی شود.
در چهارمین گام، موانع و محدودیتهای چنین مطالعاتی را برمیشمریم.
مفهوم و تاریخ پژوهش تطبیقی درحقوق جزا درباره این رشته، تعبیرهای گوناگونی وجود دارد.
بعضی، از آن به «حقوق تطبیقی» (comparative law) تعبیر میکنند.
شماری دیگر پیشنهاد میدهند که به آن «دانش حقوق تطبیقی» (comparative Jurisprudemce)گفته شود.
برخی نیز اصطلاح «پژوهش حقوق تطبیقی» را ترجیح میدهند.
اما نکته مشترک در همه این اقوال آن است که موضوع این رشته، شامل هر آن چیزی میشود که در یک نظام حقوقی خارجی قابلیت پژوهشی داشته باشد.
حال، چنانچه شخص بیشتر روی خصایص و ویژگیهای عجیب یک نظام حقوقی خارجی متمرکز شود، ماهیت مطالعه تطبیقی او بیشتر شکل و شمایل «موزهای» پیدا میکند؛ بدین معنا که پژوهشگر میکوشد به قسمتهای جالب توجهای از نظامهای حقوق خارجی دست بیابد آنگاه اینها را بسان سنگوارههای ارزشمندی در کنار نهادها و مفاهیم نظام حقوقی داخلی میگذارد و به مقایسه آنها مینشیند، تا بدین وسیله وجوه تشابه و افتراق دو نظام آشکار شود.
همچنین، ممکن است حقوقدانی با ذهنیت دیگری از حقوق تطبیقی، به بررسی تطبیقی اقدام کند.
بدین ترتیب که او ابتدا بر اساس یک سیاست حقوقی خاص، ذهنش را ساماندهی میکند.
آنگاه با نگاه به واقعیتهای حقوقی خارج از نظام حقوقی ملی، سعی دارد تا برای اثبات مفروضات فکری پیشین خود، از حقوق خارجی مؤیداتی پیدا کند.
میان «رویکرد موزهای»Approach Museum به پژوهشهای حقوق تطبیقی و «رویکر ابزار نگرانه سیاسی» Instrumentalisation Approach) political)، اختلافاتی از جهت اهداف تحقیق وجود دارد؛ هر چند این دو رویکرد، در پژوهشهای حقوقی تطبیقی پذیرفته شدهاند.
به هر حال، دو عنصر، لازمه هر نوع حقوقی تطبیقی است؛ یکی آنکه نگاه فرد باید به آن سوی مرزهای حقوقی داخلی بیفتد، و دوم آنکه، میان دو یا چند نظام حقوقی مقایسه و مقارنه صورت گیرد.
باید گفت که مفهوم حقوق تطبیقی بدون وجود این دو عنصر، شکل نمیگیرد.
مسئله دیگر، هدفی است که پژوهشگر از مطالعه تطبیقی دنبال میکند.
ممکن است او فقط بخواهد اصول حقوقی مشخصی یا نهادهای حقوقی معینی را مطالعه و بررسی کند؛ خواه اجرای فعلی آنها در نظام حقوقی مورد مطالعه منظور باشد یا تحولات تاریخی و دور نماهای آتی آن.
اما در هر صورت، برای آنکه پژوهش تطبیقی به عنوان یک علم شناخته شود، عنصر سومی نیز باید در نظر گرفته شود؛ روش تحقیق آن باید به طور عام مورد پذیرش باشد.
به عبارت دیگر، باید پژوهش روشمند (Methodological) باشد.
اما برای شناخت تحولات تاریخی حقوقی تطبیقی، میتوان در وهله اول به دیدگاه ارسطو – که یک فیلسوف بود، و نه حقوقدان – اشاره کرد.
در واقع، ارسطو میخواست با نگاه به آنسوی مرزهای شهر خودش، دانشش را در باب «عدالت» عمیق کند.
لذا او در قرون 4و5 پیش از میلاد، دولت شهرهای یونان باستان را از جهت رفاه اجتماعی مقایسه میکند.
معیار مقایسه او نیز قوانین اساسی دولت شهرهاست: «برای تحقیق در این نکته که کدام دولت شهر خدمت بیشتری به مردم میکند و مردم در سایه آن قادرند زندگی مطلوبشان را ادامه دهند، ما باید قوانین اساسی جاری دیگردولتها و نیز آن دسته از قوانینی را که توسط افراد پیشنهاد میشود، ملاحظه کنم و از میان آنها بهترین و مفیدترین را برگزینیم» بعید است منظور ارسطو از این پیشنهاد، انتقال کامل قانون اساسی یک دولت – شهر به دولت – شهر دیگر باشد.
از بیان او چنین برمیآید که باید عناصر لازم برای تدوین یک قانون اساسی بهتر و کاملتر را، در جاهای دیگر نیز جستجو کرد.
اما بالعکس، رومیان هنگامی که در قانون الواح دوازدهگانهشان از نهادهای حقوقی یونان تقلید کردند، احتمالاً اتحاد تام و تمام نظام حقوقی یونان را مد نظر داشتهاند.
هر چند به نظر میرسد که یکباره از روم قدیم وارد شدن به آغاز سده 19م، یک پرش بزرگ تاریخی باشد، اما هنگام بررسی تاریخ حقوق تطبیقی، بندرت میتوان در این فاصله زمانی آثار تطبیقی به دست آورد.
فقط، در قرون وسطی تا حدی شماری از حقوقدانان کلیسا، «حقوق کلیسائی» (canon Law)را با «حقوق سکولار» (secular Law) مقایسه کردند.
اضافه براین، میتوان به «حقوق بازرگانی» (Law Merchant)اشاره کرد، که بیشتر واجد خصیصه تطبیقی بود و با شروع عصر جدید ظهور کرد.
و سرانجام، باید از منتسکیو یاد کرد که تلاش نمود با نگرش به حقوق به مثابه یک «پدیده اجتماعی» (social phenomenou) ، مفهوم حقوق موضوعه مدرن را تکامل بخشد.
وی اختلافات ملی موجود را به تنوع ساختارهایی همچون: تاریخی، قومی و سیاسی جوامع انسانی ربط میدارد، ولی اصل مفهوم را کلی و جهانشمول میدانست.
به هر صورت، این تلاشهای فردی، عمدتاً به مقایسه و مقارنه پدیدههای منفصل ومجزای حقوقی معطوف بود.
از اینرو، رویکرد جامعنگری منتسکیو هم نتوانست توفیق کامل در این مسیر نصیب حقوق تطبیقی نماید.
هنگامی که اندیشه جامعنگر منتسکیو به لایب نیتز، فیلسوف و منطقی آلمانی، رسید بیشتر پرورش یافت و به وسیله فوئر باخ (1804-1872م) تحت عنوان: «اندیشه حقوقی جهانی» (Universal Jurisprudence)توسعه و تکامل یافت.
در اینجا، دیگر تقلید سطحی از حقوق خارجی مورد نظر نیست، بلکه مقصود عمیقتر آن و سپس درک بهتر نظام داخلی است.
با این نگاه جدید، مطالعه تطبیقی حقوق اهمیت فراوانی مییابد.
در تأیید، میتوان از توضیح خود فوئر باخ استفاده کرد.
او با این پرسش شروع میکند: چرا پژوهشگران حقوق، تاکنون به این رشته توجه نکردهاند؟
در حالی که مقایسه و ترکیب، غنیترین منبع اکتشاف در همه معرفتهای تجربی است.
فوئر باخ در ادامه میگوید: «فقط با نشان دادن اختلافات و تفاوتهاست که موضوع تحقیق روشن و روشنتر میگردد.
و فقط با مشاهده وجوه تشابه و افتراق و دلایل مکتوم در پشت آنهاست، که میتوان به ماهیت اصلی یک پدیده و ویژگیهای آن پیبرد.
با مقایسه «زبان»های مختلف بود که فلسفه زبان یا زبانشناسی پدید آمد.
بنابراین، مقایسه قوانین و عرفهای حقوق ملتهای مختلف، خواه نزدیک به ما یا دور از ما، میتواند مولّد دانش جهانی حقوق باشد.
و به نور خود همین دانش جهانی است، که قادر است روح نشاط و بالندگی در حقوق داخلی کشورها بدمد.» اگر چه فویر باخ و شاگردش، کارل جوزف آنتون میت مایر، به عنوان حامیان اصلی «اندیشه حقوق جهانی» هر دو حقوقدانان جزایی بودند.
اما اولین و اصلیترین پژوهش حقوق تطبیقی در زمینه حقوق مدنی، در قرن 19م تجربه شد.
این واقعه کاملاً قابل درک است، چرا که رشد تجارت جهانی و افزایش مبادلات اقتصادی در عرصه بینالمللی، انگیزهای قوی برای مطالعه نظامهای حقوقی خارجی پدید آمد – و بلکه ضرورت یافت – تا با استفاده از مطالعات تطبیقی مقدماتی، قواعد حقوقی لازم برای حل و فصل اختلافات موجود، - که جنبه فراملی هم داشت – تهیه و تدوین شود.
پس، تعجبآور نیست که نامهای بزرگی همچون: سرهنری ماین در انگلستان و رادولف فون ایرنیگ در آلمان و همینطور انجمنهای اولیهای همچون «انجمن مطالعات قانونگذاریهای تطبیقی 1869م» در فرانسه، به طور کلی پژوهشهای تطبیقیشان را معطوف به قلمرو حقوق مدنی کرده بودند.
مجموع این حرکتها، موجب تحول بنیادین این بخش از حقوق در قرن 20م شد.
در این زمینه، تلاشهای ادوارد لامبرت در لیون فرانسه وارنست رابل در برلین، قابل توجه است.
با وجود همهاین کارها، حتی در حال حاضر نیز با یک نگاه اجمالی به فهرست مطالب اغلب آنچه از کتابها و مقالات تحت عنوان حقوق تطبیقی منتشر میشود میبینیم که فقط، حقوقی مدنی از سوی مؤلفان بررسی تطبیقی نشده است.
بازهم فون فویر باخ و «ماین» (Maine) را میتوان به عنوان آغازگران پژوهشهای تطبیقی در این رشته (علوم جزایی) که شدیداً هم جنبه «تجربی» دارد، نام برد، هر چند باید اذعان کرد که توسعه کامل این رشته، بیشتر از سوی محققان پرکاری همچون ژوزف کهلر در آلمان و کارل نیکرسون در ایالات متحده صورت گرفت.
در واقع، از ابتدای قرن 19م، پژوهش تطبیقی در حوزه حقوق جزا ظهور کرد: اگرچه عملاً فقط دو مصداق برای این تحول میتوان یافت، که یکی باز از فویر باخ و دیگری از میت مایر است.
این دو اثر موفق شدند در زمینه آنچه که ما اینک پژوهش تطبیقی تقنینی مینامیم، گامهای اولیه را بردارند.
منظور از پژوهشهای تطبیقی تقنینی، همانا معرفی اصول نوین آییندادرسی، همچون: نحوه اتهام کیفری، دادرسیهای شفاهی، علنی بودن رسیدگیهای، ارزیابی آزادانه ادله مجرمیت و نیز شناسایی مقام تعقیب به عنوان مقام صلاحیتدار عمومی مستقل از دادگاه در امر اتهام است.
هر یک از این عنوانها، موضوعات پژوهشهای تطبیقی قرار گرفتند.
همچنین، گفتنی است که این مطالعات، براساس مدلهای به دست آمده از نظام دادرسی«کامنلو» و حقوق جدید فرانسه بود.
تحول عمده دیگری که در این حوزه علمی در قرن 19م قابل ذکر است، تأسیس کرسی حقوق جزای تطبیقی در دانشکده حقـوق پاریـس به سال 1846م بــود.
در سال 1888م، اولیـن مجمـع علمی بینالمللـی در این زمینه تشکیل شـد.
ایـن مجمـع علمی با نـام «انجمـن بیـنالمللی جـزا» (International Criminal Association)به وسیله آدولف پرنیس بلژیکی، فان هامل هلندی و نون لیست اتریشی که در آلمان تدریس میکرد، تأسیس شد.
بر اثر نفوذ شدید فون لیست، مجموعهای ارزنده باعنوان: «مقایسه حقوق کیفری آلمان و کشورهای خارجی» مشتمل بر 16جلد، در نخستین دههقرن حاضر منتشر شد.
این مجموعه، جامعترین اثری است که تا آن زمان تدوین شده بود.
بینظیر بودن این کار حتی در خارج از آلمان، موجب شد که به عنوان «نقطه عطفی در تاریخ مطالعات جزایی تطبیقی» شناخته شود.
پس از این مرحله، «انجمن بینالمللی حقوق جزا» (AIDP) که اساساً در جهت اصلاحات سیاسی شکل گرفته بود، پس از جنگ جهانی اول تحت رهبری فرانسه تأسیس شد.
علیرغم ریاست فعلی آن که برعهده یک آمریکایی مصری تبار به نام شریف سیبونی است، هنوز در اصل تحت سلطه کشورهای اروپای قارهای (نظامهای رومی – ژرمن) است.
بروشنی دیده میشود که کشورهای کامنلو، عمدتاً تحت فشار کانادا و در واکنش به این تشکلها، «جامعه اصلاح حقوق جزا» (SRCL)را تأسیس کردند تا بدین طریق، همتراز اروپا حرکت کنند.
برخلاف اهداف اغلب دراز مدت«AIDP»، «جامعه اصلاح» بخشی از فعالیتهای خود را به موضوعات مقطعی و فوری اختصاص میدهد.
همهکوششهای فوق، قابل تقدیر و تحسین است، زیرا عموماً به واسطه انگیزههای شخصی و خصوصی بوده،از ایدهآلیسم دانشگاهی یا حقوقی – سیاسی ناشی شده و اغلب آنها هم به صورت خود جوش و اختیاری انجام گرفتهاند.
اما در ارتباط با نقش حکومتها و سیاست، چه در سطح ملی یا بینالمللی، تحولات حقوق جزای تطبیقی، به گونه دیگری بوده است.
در اینجا،پرتو مطالعات حقوقی تطبیقی، حداکثر روی کلیات نظام حقوقی خارجی متمرکز شده است، به این قصد که مدلهای اصلاحی حاصل شود یا اینکه یک رشته مفروضات سیاسی اثبات گردد.
در هر حال، این نوع مطالعات با صلاحدید ارگانهای تصمیمگیری سیاسی انجام میشد.
خود این ارگانها بودند که تصمیم میگرفتند، آیا باید دستاورد مطالعه تطبیقی جدی گرفته شود و تأثیرگذار باشد، یا نباشد؟
اگر خواسته باشیم این روند را به زبان تجاری بازگو کنیم، باید گفت که دانش حقوق تطبیقی در گذشته فراهم کننده محصولاتی بود، که عموم اصحاب سیاست متقاضی آنها نبودند.
اما، اینک تحول بزرگی صورت گرفته است؛ هر چند به نقطه تکامل خود نرسیده است.
به طور مثال، درسطح اروپا، وحدت اقتصادی به طور فزایندهای، بانگ اجبار به هماهنگسازی حقوقی اعضای اتحادیه را سر داده است.
علتش هم روشن است، زیرا که مقدمه لازم توفیق در این هدف (وحدت اقتصادی)، پژوهشهای حقوقی تطبیقی است.
از آنجا که نهادهای سیاسی مسئول این کار خودشان نمیتوانند چنین تحقیقاتی را متکفل شوند، مؤسسات و پژوهشگران حقوق تطبیقی به عنوان متخصصان امر، دعوت به همکاری شدهاند.
چنین رویدادی در سطح جهانی نیز قابل مشاهده است.
به طور مثال، مدتهاست که محاکم بینالمللی کیفری تشکیل شدهاند.
اما با توجه به اینکه درحقوق بینالمللی عمومی سنتی، برای تعقیب جرایم بینالمللی در این محاکم، اندک قاعدهای - حتی بهتر بگوییم هیچ حکمی – در خصوص عناصر ماهوی مجازات و شیوههای رسیدگی دیده نمیشود، پرسازی این خلأ حکمی تنها با اقتباس از یک نظام حقوقی خاص دشوار خواهد بود.
از این رو، لازم است اینگونه قواعد از جمیع نظامهای حقوقی موجود استخراج شود تا بدینوسیله، اجماع گستردهتری درسطح بینالمللی نسبت به این جرایم ونحوه مجازات آنها به وجود آید.
بدیهی است، چنین هدفی هم بدون یک کار تطبیقی گسترده، امکانپذیر نخواهد بود.
لذا، میبینیم تقاضا برای مطالعات تطبیقی جزایی، افزایش یافته است.
این، فرصتی جدید برای پژوهشهای تطبیقی جزایی است و نباید بسادگی آن را از دست داد.
پس از این بحث تاریخی – مفهومی، ما باید وارد بحث کارکردها و فواید حقوق تطبیقی بشویم.
برای این کار، از مسیری بحث میکنیم که حقوق تطبیقی باید بپیماید تا عملاً به ماهیت خودش دست یابد.
همان گونه که بررسی تحولات تاریخی مطالعات حقوقی تطبیقی نشان داد، نگاه به آن سوی مرزهای نظام حقوقی داخلی و همینطور مقایسه و مقارنه با یک نظام حقوقی دیگر، به هدفهای متفاوتی که هر یک نیز متد متناسب خود را دارند، صورت میگیرد.
این بحث براین فرض استوار است که مفهوم جوهری حقوق تطبیقی،فقط در سایه مقاصد و کارکردهای این رشته قابل تعریف است.
و دقیقاً به همین دلیل، این مفهوم تا حدودی متغیر و سیال است.
2.کارکردهای امروزی پژوهشهای جزایی تطبیقی کارکردهای حقوق تطبیقی به طور اعم، و حقوق جزای تطبیقی به طور اخص، اغلب دوگونه تصور میشود: گونه اول، مراجعه به قوانین و مقررات خارجی برای قانونگذاری ملی است، که از آن به «حقوق تطبیقی تضمینی» (Legislative comparative law)تعبیرمیشود.
نوع دوم، مقارنه نظامهای مختلف برای فهم و درک بهتر حقوق است، که از آن به «حقوق تطبیقی نظری دانشگاهی، (Academic – Theoretical Comparative Jurispr udence)تعبیر میشود.
اضافه برنقشهای دوگانه مذکور، کارکرد سومی نیز برای مطالعات تطبیقی میتوان در نظر گرفت.
این کارکرد، مطالعه تطبیقی برای اجرای عادلانه حقوق داخلی در موارد خاص قضائی (دعــاوی) اســت، کــه شــایــد بتــوان بــاعنوان: «حقوق تطبیقی قضائی» (icativeInd Comparative Law)مطرح کرد.
ما در ذیل، از همین کارکرد سومی شروع میکنیم.
الف: حقوق تطبیقی قضائی هر چند معمولاً این نوع از حقوق تطبیقی، به عنوان یک امر استثنایی قلمداد میشود، ولی خود به مثابه یک رشته تحقیقی شناخته شده است.
یک نمونه روشن از قلمرویی که دادگاه کیفری ملی باید در آنجا قانون جزای خارجی را هم بررسی کند، مواردی است که اغلب به حقوق جزای بینالمللی معروف است.
این موارد در خصوص ارتکاب اعمال مجرمانه در یک کشور خارجی است، که به استناد قانون محل وقوع دادگاه باید رسیدگی شوند.
به عنوان مثال، پروندهای را در نظر بگیرید که در آن جنین یک تبعهایران در آلمان به وسیله یکی از اتباع ترکیه سقط میشود چنانچه این تبعه ترکیه برای سیاحت به تبریز سفر کند و در این شهر به عنوان مظنون به سقط جنین جنایی دستگیر شود، برای دادگاه عمومی تبریز این سؤال مطرح میشود که آیا میتوان مطابق قانون مجازات اسلامی متهم را محاکمه کرد؟
درحالی که مطابق قواعد حقوق جزای بینالملل،این فرد در صورتی در ایران قابل محاکمه است، که این رفتار مجرمانه طبق قانون مجازات آلمان، جرم باشد.
صرف نظر از مسئله قانون قابل اجرا ملاحظه قانون خارجی میتواند بویژه در تعیین حدود تقصیر متهم و میزان مجازات او مؤثر باشد.
به عنوان مثال، زنای با محارم (Incest)در کشورهای مختلف جرم شناخته شده است، ولی تفاوتهای بسیار در میزان مجازات آن دیده میشود.
فرض کنید که یک مهاجر آفریقایی که در کانادا اقامت دارد، متهم به داشتن روابط جنسی با نادختری خود است.
وی ادعا میکند که ازجرم بودن این عمل در کشور محل اقامت فعلیاش اطلاع نداشته است، زیرا که این نوع از روابط جنسی درکشور متبوع خودش جرم نیست.
چنانچه در اینجا قاضی کانادایی نخواهد این دفاع متهم را به استناد ممنوعیت ذاتی این رفتار رد کند، راهی جز مطالعه قانونی جزای کشور متبوع متهم ندارد.
به همین نحو، ممکن است در صورتی که اصل مجرمیّت مضاعف در مسئله استرداد مجرم مطرح شده باشد، مقامات قضائی کشور مجبور شوند حقوق جزای خارجی را ملاحظه کنند.
به هر حال،اینگونه مطالعات جزایی خارجی، در تحکیم همکاریهای متقابل قضائی کشورها نقش مهمی میتوانند داشته باشند.
مثالهای فوق، از موارد کلاسیک لزوم مطالعه قانون خارجی،از سوی دستگاه قضائی داخلی بود.
در حال حاضر، حقوق تطبیقی قضائی باچالشهای جدید برخاسته از عدالت کیفری فراملی، مواجه شده است، چیزی که اخیراً در محاکم کیفری یوگسلاوی سابق و رواندا قابل مشاهده است.
تا به امروز، نه در حقوق بینالملل عمومی عرفی و نه در حقوق بینالملل عمومی مبتنی برمعاهده،احکام ماهوی راجع به مجازات جرایم بینالمللی تدوین نشده است.
به خاطر همین واقعیت، اساسنامههای تهیه شده برای این محاکم، بعضاً براساس حقوق ملی شکل گرفته است.
بنابراین، ارگانهای تعقیب و دادرسی در این دادگاهها مجبورند که به بررسی تطبیقی متوسل شوند.
از آنجا که حقیقتاً انجام دادن چنین کاری از مقامات دادگاه بینالمللی آسان نخواهد بود، پر کردن این گونه خلأها میتواند یکی ازکارکردهای مهم «حقوق تطبیقی تقنینی» به شمار آید، که در ادامه بحث به آن اشاره خواهیم داشت.
کارکرد مهم دیگری که از مطالعه حقوق خارجی در قضا ناشی میشود، نقش «تفسیر کنندگی حقوق داخلی» است.
این نقش به طور اخص، مربوط به کشورهایی است که قانونجزا یا آیین دادرسی کیفریشان را از یک کشور خارجی اقتباس کردهاند.
به طور مثال، قانون اصول محاکمات جزایی در ایران مصوب 1330ق، از قانون آییندادرسی کیفری فرانسه اقتباس شده بود.
همچنین، اصلاحات بعدی آن، بیشتر تحت تأثیر قوانینجزایی آلمان و سوئیس صورت گرفت.
ترکیه و ژاپن نیز از قانون آیین دادرسی کیفری آلمان تقلید کردهاند.
چنانچه در تفسیر پارهای مقررات یا نهادهای دادرسی موجود در این قوانین مسئلهای مطرح شود، این به نظر معقولترین راه باشد که قضات ایرانی یا ترکیهای اجراکننده قانون داخلی، برای تبیین و تفسیر درستتر قانون، به رویه قضائی کشور مبدأ قانون مراجعه کنند.
مثلاً، برای تبیین کاملتر ادله غیرقابل استماع، چه بسا قاضی مجبور شود به رویه دادگاههای کشور مبدأ رجوع کند.
حتی درباب اصول آییندادرسی کیفری همچون: «اصل تسریع در استماع ادله نزد دادگاه»، که دهها سال است از مسلمات آیین دادرسی کیفری تلقی شده است، اخیراً در کشورهای مبدأ، اثبات شده است که اینها گاهی مانع اجرای عدالتند و لذا ناکارا تشخیص داده شدهاند.
حال، اگر قاضی داخلی از این رویکردهای جدید در نظام مبدأ آگاه باشد، میتواند به نحو بهتری قانون خودی رابفهمد.
حتی در تفسیر حقوق صرفاً با منشأ داخلی نیز، توجه به فراسوی مرزهای خودی، آموزنده خواهد بود.
قضات خیلی از چیزها را میتوانند با استفاده از قانونگذاری، دکترین و رویه عملی نظام حقوقی خارجی بیاموزند.
به عنوان مثال، بحث در اینکه وضعیت جرم محال در قانون مجازات اسلامی چیست؟
ملاحظه حقوق کامنلو و تقسیمبندیهای آن و سابقه قاضی موجود در این نظام، مطمئناً میتواند برای قاضی ایرانی راهگشا باشد.
همچنین، درباره مفاهیمی همچون: مشارکت، معاونت، عنصر مادی، عنصر روانی، نتیجه مجرمانه و … مطالعه نظامهای خارجی حقوق، بسیار سودمند خواهد بود.
کارکرد دیگر مطالعه حقوق خارجی را میتوان درجایی سراغ گرفت که قاضی ملی با مد نظر داشتن تحولات نظام حقوقی خارجی، ممکن است با نظر انتقادی به قانون کشور متبوعش نگاه کند.
در چنین وضعیتی، قاضی میتواند براساس دانش تطبیقی خود، در حدود تفسیر مضیق قانون جزایی نسبت به اعمال مجرمانه تصمیم بگیرد.
به عنوان مثال، در نظامهای حقوقی فعلی دنیا، حمایت کیفری از دین در حدود خاصی که با اصل آزادی مذهب و بیان قابل جمع باشد، صورت میگیرد.
حال قاضی ایرانی آشنا به حقوق تطبیقی، میتواند با تفسیر مضیق قانون مجازات اسلامی در ارتباط با اعمال مجرمانه علیـه مقدسات مذهبـی، تحولات خـارجی را هـم در نظـر بگیـرد.
نقش پژوهشـهای تطبیقـی در اینجــا، یک «نقش نظارتـی»Control Function)) است و با استفاده از روشهای تفسیری انجام میگیرد.
اتفاقاً، چنانچه دستگاه قضائی کشورهای مختلف هر یک به نوبه خود نظمهای حقوقی کشورهای همجوارشان را مانند آینهای پیش روی خویش بگذارند، ثمره چنین کاری هم پیدایش تفسیری مشترک از مجموع قانونهای ملّی خواهد بود.
پس، میتوان گفت که بررسیهای تطبیقی قضائی، کارکرد هماهنگسازی حقوقی نیز میتوانند داشته باشند؛ که هم اینک در اروپا، به قصد ایجاد حقوق جزای مشترک اروپایی، امری ضرور نشان میدهد.
ب: حقوق تطبیقی تقنینی هنگامی که قاضی علاوه برتفسیر قانون میکشد تا باملاحظه قانون خارجی، کارکرد فعلی قانون را تغییر دهد و آن را با تحولات خارجیشان هماهنگسازد، در واقع از مرز میان اجرای قانون و وضع آن گذر کرده است.
با چنین کاری، مقام قضائی پا به عرصهای میگذارد که اصطلاحاً «حقوق تطبیقی تقنینی» (Legislative comparative Law) گفته میشود.
حتی برخی نویسندگان حقوقی، این فعالیت را به عنوان مهمترین وظیفه سیاسی حقوق تطبیقی میشمارند.
اخیراً در انگلستان، این هدف شکل قانونی به خود گرفته است.
بخش 1-3 قانون کمیسیونهای حقوقی مصوب 1965م مقرر میدارد: «یکایک اعضای کمیسیونها موظفند اطلاعات کافی درباره نظامهای حقوقی دیگر را تا جایی که احتمال میدهند برای تسهیل وظایف محوله به آنها لازم است، جمعآوری کنند» نیازی به تصریح نیست که بازتر شدن افق دید حقوقدانان در اثر نگریستن به آن سوی مرزهای نظام حقوقی داخلی، نباید این گونه معنا شود که هر چه جدید است، لزوماً بهتر یاصحیحتر است.
مقایسه حقوقهای مختلف، میتواند این فایده را در برداشته باشد که قانونگذار برای تغییر یا تعدیل مقررات داخلی، قدرت انتخاب پیدا میکند.
اما اینکه کدام یک از انتخابها برای کشور ارجحیت دارد، در نهایت نیازمند یک قضات ارزشی است که باید به وسیله قانونگذاران انجام شود.
روشن است تا قبل از چنین مرحلهای، نقش پژوهشهای تطبیقی تقنینی صرفاً یک نقش تمهیدی و تدارکاتی است.
یعنی، این پژوهشها به طور قابل ملاحظهای، قدرت انتخاب قانونگذار را بالا میبرند و کمک میکنند تا «مخزن راهحلهای حقوقی» او غنیتر شود.
چنانچه ما این ادعا را بپذیریم که عامل عمدهپیشرفت و توسعه حقوق، قرضگیری بوده است.
باید از اصلاحات متناوب قانون آییندادرسی کیفری ایران در یکصدسال اخیر، به عنوان مصداق بارز این قرضگیری یاد کنیم.
ترک نظام دادرسی تفتیشی سنتی باقیمانده از دوران قاجار و قبل از آن و روی آوردن به نظام دادرسی مختلط یا ترافعی، واقعیتی است که بدون قبول اقتباس از مدلهای دادرسی کیفری اروپایی قابل تصور نبوده است.
به عنوان مثالی دیگر، باید از مسئله حفظ و حمایت از حقوق متهم در آییندادرسی کیفری و نیز اصول راهبردی آن در قانون اساسی جمهوری اسلامی، مثل اصول: 32،36و37 نام برد که آشکارا تحت تأثیر هنجارهای حقوقی فراملی شکل گرفتهاند.
شاید، در یک جمعبندی کلی از آنچه در عرصه حقوق کیفری ایران رخ داده است، بتوان چنین نتیجه گرفت که در مقایسه با نظامهای حقوقی دیگر، نظام عدالت کیفری ما تا به حال در صحنه تبادل فرهنگهای حقوقی، وارد کننده بوده است و نه صادر کننده.
حال، پس از ذکر مثالهای تاریخی فوق از جریانهای قانونگذار مبنی بر مدلهای خارجی، لازم است پیرامون رسالتها و کارکردهای پژوهش تطبیقی تقنینی بحث کنیم.
در ابتدا، باید گفت که این کارکردها در سه سطح: ملی، منطقهای و جهانی، تشخیص داده میشوند.
در «سطح ملی» (National Level)ما با «قرضگیری» واقعی مواجهیم.
قرضگیری به این معناست که یک کشور به صورت محدود یا گسترده و با دخل و تصرف یا بدون آن، برخی قوانین یک کشور دیگر یا حتی پارهای نهادهای حقوقی آنجا را اقتباس میکند؛ بدین نحو که گاهی ممکن است مواد خاصی از یک قانون، به صورت گزینشی از خارج قرض گرفته شود.
به طور مثال، قانونگذار لهستان برای اصلاح مقررات سقط جنین آن کشور، از مدل قانونی آلمان که سقط جنین را براساس دلایل مشخص و شناخته شدهای مجاز میداند،استفاده کرده است.
همچنین، قانونگذار ایرانی قبل و بعد از انقلاب، بخشهایی از قانونمجازات خود را – همچون جرم جعل یا کلاهبرداری – از قانون مجازات فرانسه اقتباس کرده است.
بالاتر و مهمتر از این گونه اقتباسات خاص، گاهی نیز ممکن است کلاً یک نظام دیگر به طور کامل از خارج قرض گرفته شود و جایگزین نظام کنونی داخلی گردد.
مثلاً، نظام اجرای مجازاتهای مالی، اخیراً در کشور ما به تأسی از «نظام جزای نقدی روزانه»Day-Fine System)) تغییر یافته است.
بازسازی اساسی قانون آیین دادرسی کیفری در ایتالیا که با رویگردانی از نظام دادرسی تقنینی به نظام دادرسی ترافعی واقع شد، نمونه دیگری از تأثرات گسترده خارجی است.
به هرحال، این نقل و انتقالات در سطح ملی، چه جزئی باشد و چه کلی، همواره یک سویهاند.
کشورگیرنده پس از بررسی و تجزیه و تحلیل آنچه که از نظام خارجی برای اقتباس مناسب تشخیص میدهد، دست به انتخاب میزند؛ بدون اینکه لازم باشد متقابلاً چیزی عرضه کند.
در این سطح، مقایسه نظامهای حقوقی میتواند بسادگی از اهداف اصلی خود بازماند و صرفاً به شکل یک مرکز خرید خدمات قانونی در آید؛ به طوری که در آن، هر کشوری میکوشد کالای متناسب با دیدگاه حقوقی – سیاسی خاص خود را در زمان مناسب تهیه کند.
اما در «سطح منطقهای» (regional level)چنانچه پروژه حقوق تطبیقی بدرستی پیش برده شود، نتایج اساسیتر وگستردهتری به دنبال خواهد داشت.
در مناطق معینی از جهان – مانند اتحادیهاروپا یا کشورهای حاشیه خلیج فارس – که کشورها در تلاشند تا با تقلیل مشکلات جنایی فراملی دامنگیرشان یا با تدوین سیاست جنایی فراملی، به میزان معینی از «هماهنگی حقوقی» (Legal harmonisation)دست یابند، نقش مطالعات تطبیقی تقنینی، آشکارتر میشود؛ زیرا برای رسیدن به چنین هدفی (هماهنگسازی حقوقی)، اولین گام عملی با قانونگذاری منطقهای شروع میشود.
این قانونگذاری، مستقل از اراده انفرادی قانونگذاران ملی شکل میگیرد؛ هر چند جهتگیری آن متناسب با تحولات کشورهای منطقه است و متعاقباً نیز دولتها با تصویب قوانین و موافقتنامههای همکاری راجع به اجرای مقررات کیفری منطقهای، از آن حمایت میکنند.
گام بعدی، وضع مقررات مستقل ملی است.
کشورهای عضو پیمان منطقهای براساس توافقی که کردهاند.
به قانونگذاری داخلی اقدام میکنند.
گام آخر نیز مربوط به آن کشورهایی است، که میخواهند بتازگی به این مقررات فراملی ملحق شوند.
در «سطح جهانی» (Supranational Level)، مقارنه نظامهای حقوقی ممکن است از طریق دیگری انجام گیرد.
این مقارنه، نخست از طریق بررسی اصول برتر حقوقی شناخته شده میان ملتهای متمدن صورت میگیرد.
این اصول میتوانند از سوی نظامهای داخلی، به عنوان معیارهای جهانی استفاده شوند.
معیارهایی همچون: «ممنوعیت مجازاتهای خشن، موهن و غیرانسانی» - که در بیانیههای حقوق نیز گنجانده شدهاند - و «اصل قانونی بودن واصل تقصیر در مسئولیت کیفری»، قابل توجهاند.
طریق بعدی که الزامآورتر از اصول کلی و برتر عدالت کیفری است.
امضای معاهدههای بینالمللی از سوی دولتهاست؛ جایی که دولت مکلف میشود، طبق معیارهای جهانی عمل کند.
به طور مثال، طبق کنوانسیونهای جهانی، نسلکشی، آلودگی هوا، تروریسم یا قاچاق مواد مخدر ممنوع اعلام میشوند و دولت با الحاق به آن، مجبور میشود مطابق این مقررات جدید قانونگذاری کند.
اما علیرغم این حقیقت که یکنواخت شدن قانونگذاریهای درکشورهای مختلف به تکوین و تکمیل حقوق بینالملل عمومی کمک میکند، آنچه که تا به امروز حاصل شده است، همین قانونگذاریهای ملّی موازی است که در کشورهای مختلف صورت میگیرد و نه بیشتر.
قانونگذاری جهانی فقط وقتی محقق میشود، که مجازات «جرایم بینالمللی»، مبتنی بر اراده فردی دولتها نباشد، بلکه قانونی باشد که در یک دادگاه کیفری بینالمللی واجد اقتدار واختیار، حتی برخلاف اراده کشورهایی نیز که به آن ملحق شدهاند، قابل اجرا باشد.
البته، تأسیس محاکم کیفری بینالمللی یوگسلاوی سابق و رواندا در رسیدن به این آرمان، گامهای مهمی به حساب میآیند.
هم اکنون نیز با تصویب اساسنامه دیوان بینالمللی کیفری در رم در تابستان 1377، وجود یک قانون مجازات بینالمللی مستقل، عینیت بیشتری یافته است.
البته، اساسنامه مزبور هنوز لازمالاجرا نشده است و تا به حال، فقط 70کشور به آن پیوستهاند.
سرانجام گام بعدی مطالعات تطبیقی در سطح بینالمللی، میتواند توسعه یک «قانون مدل جهانی» (universal model code) باشد.
نمونههای مشخصی که در این باره میتوان نام برد، بخشجزای عمومی قانون مدل آمریکای لاتین در سال 1971م و مدل قانون آیین دادرسیکیفری 1988م آمریکای لاتین است.
قانون مدل 1971م، مبنای اصلاح حقوق جزای کاستاریکا در سال 1971م، بولیوی در سال 1972م و السالوادر در سال 1981م قرار گرفته است.
به هر حال، با وجود همه ارزشی که قوانین جزایی یکنواخت در سطح جهانی دارند، در حال حاضر افزایش انتظارات در این زمینه امکانپذیر نیست.
هر چند به حقوق تطبیقی به خودی خود تشکیک نمیشود، اما از جهت مسائل سیاسی تردیدهایی نسبت به دامنه تأثیر این گونه مطالعات وجود دارد؛ چرا که حتی بهترین مدلهای کیفری و کاملترین مطالعات تطبیقی نیز هر گاه با اراده سیاسی همراه نباشد، کمکم به فراموشی سپرده میشود.
در بعد بینالمللی، این واقعیت بیشتر رخ مینماید، زیرا که همیشه دولتها خوف تضعیف و تزلزل حاکمیت خود را دارند.
ولی، پژوهشگر تطبیقی نیز نباید به خاطر این مسائل ناامید شود.
به هر حال، مطالعه تطبیقی میتواند «مقدمه» تصمیمات سیاسی باشد.
تهیه پیش نویس قانون یا کنوانسیون و گذاشتن آن روی میز مذاکرات، شرط شروع مذاکرات سیاسی است.
ج: حقوق تطبیقی نظری درباره پژوهشهای تطبیقی قضائی و تقنینی، خاطر نشان شدیم که میتوان از قضات یا نمایندگان مجلس توقع داشت که در راستای ایفای وظایفشان، به مطالعات تطبیقی بپردازند.
ولی واقعیت این است که چنین توقعی، بندرت جنبه عملی به خود میگیرد.
کمتر دیده شده است که قضات یا مجلسیها برای این گونه کارها، وقت داشته باشند.
البته، نمیتوان هم مطلقاً ادعا کرد که در میان آنان، اشخاص با اهتمام به مطالعات تطبیقی وجود ندارد.