دستورالعمل گهل (1987) سطوح سه گانه فعالیت انسانی در فضا های عمومی را به شرح زیر بیان میکند:
1- فعالیتهای ضروری یا اجباری: نظیر پیادهروی تا محل کار، خرید یا منتظر شدن برای اتوبوس.
2- فعالیتهای اختیاری: نظیر گردش، نشستن، حمام آفتاب گرفتن – تنها در صورتی که شرایط و مکان، این تمایل را ایجاب نماید، انتخاب میشوند.
3- فعالیتهای اجتماعی: نظیر صحبت و گفتگو، تماشای مردم و رویدادهای اجتماعی که بستگی به حضور سایر مردم دارد.
طبق نظر گهل، بهترین مکانهای عمومی طراحی شده، فضاهایی هستند که به صورت موفقیت آمیزی مشوق فعالیت های اختیاری و اجتماعی باشند.
زمانی که، فضای عمومی، بسیار خصوصی شود، کنترل بیشتری بر محیط اعمال میگردد و استفاده کنندگان در رفتارهای خویش آزادی کمتری دارند.
دیوارهای خالی نظیر نمای بیروح ساختمانهای اداری، نزول فعالیتهای هم سطح خیابان را تشدید نموده است. دیوارهای بیروح در مسیر عابر پیاده ( ساختمانهای بدون پنجره) فضاهای مرده ای را به وجود میآورند که دیوار مغازهها و واحدهای خدماتی مشرف به خیابان را قطع میکنند.[1]»
= تقویت روحیه جمعی و زندگی اجتماعی:
- طراحی فضای شهری و روحیه جمعی:
« معماری و طراحی فضای شهری، برای پدید آوردن بافتها و ارزش بخشیدن به بیانهای هنری، « زبان طراحی » صامتی را بکار میگیرد. اگر این ارزشها شناخته نشود، فضای شهری بی هدف طراحی میشود و شهروندان آنرا چیزی خشک و زاید مییابند.
تجربه دانش قرنها، بر رابطه میان طراحی فضای شهری و شکلهای زندگی اجتماعی گواهی میدهد؛ بر رابطه میان استفاده از ساختمانها و حضور افراد در خیابان و میدان، بر رابطه میان کیفیت هنری معماری و توجه و علاقه شهروندان به محیطشان، بر رابطه میان شکل مکانهای عمومی شهر و آرامش و آسایش شهروندان.
طراحی فضا، باید تمام ارتباطهای اجتماعی و رفتاری را که بیشترین تناسب با آن محل را دارد، تعریف کند.
بیشترین توجه معمار و طراح شهری باید معطوف مسأله زیر گردد:
« طراحی فضای شهری ( همچنین محیط مسکونی )، چگونه میتواند حس آسایش را بپروراند و موجب رونق ارتباطها شود؟ »
« دونالد اپلیارد » چنین مکانهایی را « محیطهای در خور » (Caring environments) نامیده است.
تجربه آسایش در شهرها، از مجموعه برخوردها، روابط و سایر تجربهها با مردم، در خلال روز، تشکیل شده است. آسایش، ناشی از تماسهایی است که لذت بخش است و مایه خشنودی. تماسهایی که اشخاص را به عنوان افرادی از جامعه تأیید میکند. شهر زنده، ( و همچنین محیط مسکونی فعال ) برای ایجاد این تجربههای دوست داشتنی، موقعیتها و مکانهایی را فراهم میآورد.[2]»
= اصول طراحی فضاهای شهری ( برای تسهیل برخورد اجتماعی افراد )[3]
نکته: توجه به این نکته لازم است که چون فضاهای مسکونی، زیر مجموعهای از فضاهای شهری میباشند، این نکات در طراحی مجتمعهای مسکونی نیز بکار میآیند. - 1- تأمین ایمنی و سهولت دسترسی برای تمام افراد جامعه:
1- تأمین ایمنی و سهولت دسترسی برای تمام افراد
جوانان برای رفتن به مکانهای عمومی مشکلی ندارند. اگر قرار است همه اعضای جامعه، بطور مساوی حق شرکت در زندگی اجتماعی را، بصورت ایمن و راحت داشته باشند، نخست باید خردسالان، بزرگسالان و معلولان مد نظر باشند. (Uhlig – 1979 ) با ایجاد پیادهروهای عریض و مجزا از حرکت سواره، ایمنی و حقوق مساوی همه افراد جامعه، بسیار بهتر تأمین میشود، یعنی شبکه گستردهای از راههای باریک برای عابران و فضاهای باز عمومی که اختصاص بهتر تأمین میشود، یعنی شبکه گستردهای از راههای باریک برای عابران و فضاهای باز عمومی که اختصاص به عابران دارد و پذیرای زندگی اجتماعی متنوعی است که در اجتماع در جریان است.
2- تسهیل استفاده مرتب و دایمی ساکنان:
فضاهای شهری که شریانهای زندگی روزمرهاند، در مرکز جامعه واقع شدهاند. این فضاها برای همه به آسانی قابل دسترسی است و با مجموعهای از مجتمعهای تجاری، فرهنگی و مسکونی احاطه شده است. این فضاها، مکانهایی است که اغلب ساکنان، یا اصولاً از آن برای خرید و گردش هفتگی استفاده میکنند و یا مسیر کار روزانه آنهاست.
فضاهای شهری به بهترین وجهی نقش مراکز زندگی روزمره را ایفا میکنند و منعکس کننده بسیاری از همان ویژگیها در مقیاس کوچکترند. این محلها در مرکز منطقه و بر سر تقاطع مسیر سایر محلات واقعند. در این محلها، توفقی ملاقاتهایی بدست میآید و مورد استفاده گروههای مختلف است. این محلها، بطور مستقیم در دسترس ساکنان اطراف است و از همین رو مناطقی است که به جامعهای با هویت، تعلق دارند و اساساً بسیاری از تسهیلات روزانه ساکنان محله را تأمین میکند.
فضاهای شهری که منشاء زندگی روزمرهاند، هر گز فضای یک منظوره نیستند. این فضاها چند منظورهاند و تأمین کننده بسیاری از فعالیتها و استفادههای شهروندان میباشند. از این رو، هماهنگی اجتماعی جامعه را تأمین کرده و عضویت شهروندان را در جامعه، عملاً تحقق میبخشد. این مناطق که خود میان ساختمانها پراکندهاند، مظهر زندگی شهری تلقی میشوند و به صورت عامل اصلی یکپارچگی شهر عمل میکنند.
اگر بخواهیم فضای شهری سرزندهای داشته باشیم، سخن « مامفورد » در رد روند طبقهبندی شهر، کاملاً درست و منطقی به نظر میرسد: « باید یکپارچگی ملال آور توسعه شهری آمریکایی را دور بریزیم. یعنی توسعهای که در آن مناطق وسیعی را که برای استفاده عابران بیش از حد گسترده است – به مناطقی تک قطبی بدل میکند، قبطهای تجاری، صنعتی و یا مسکونی.» (Mumford – 1953).
( در نتیجه امروزه، از نظر معماری، فقط مناطق مختلط، علیرغم بینظمیشان مورد توجهند.)
- 3- ایجاد حس تشخیص و حمایت از مناعت طبع افراد:
ایجاد برنامههای برای افزایش بزرگی و رقابت اجتماعی، نیازمند هماهنگی در روابط معماری و فضایی است. هدف، ایجاد برنامهای مناسب، در جهت تأمین نیازهای اجتماعی است. برنامهای که « ضرب آهنگ آن با عواطف و معیارهای انسانی هماهنگ باشد.[4]»
اندازه مطلوب فضای شهری، با زندگی اجتماعی که در آن مکان جاری است، تناسب دارد. این فضا، باید بتواند از عهده پر چنب و جوشترین رویدادهای روزانه و هفتگی برآید. فضای شهری نباید بیش از حد بزرگ باشد زیرا مطلوبیت آن به احساس تکاپوی شادی آفرین و تمرکز پر رونق فعالیتها وابسته است.
مقیاس معماری و طرح و ابعاد نمای بیرونی بناهای مجاور، ارتفاع و ابعاد افقی و عمودی آنها، باید با ابعاد و نیاز انسانی تناسب داشته باشد. عمودی بودن نماهای باریک یا طرح نمایی که بر عمودی بودن اصرار دارد، حاکی از تأکید و توجه بر پیش نماست و توجه شخص را به سطح زمین جلب میکند. حال آنکه افقی بودن زنجیرهای پنجرهها، توجه شخص را به « فاصله» معطوف میکند.[5]
سطح خیابان حساسترین عنصر نماست و نقش مهمی را ایفا میکند. زیرا در این نقطه است که حداکثر تأثیر متقابل خارج و داخل، امکان پذیر میگردد. سطح خیابان باید برای جلب توجه افراد طراحی شود. همان طور که « ویلیام اچ. وایت»
(William H.Whyte) میگوید، در خیابانها نباید دیوارهای بیروح و کسل کننده وجود داشته باشد، بلکه به جای آنها باید پنجرهها، نمایشگاهها، درگاهها، ایونها و کافه رستورانهای روباز وجود داشته باشد.