دستورالعمل گهل (1987) سطوح سه گانه فعالیت انسانی در فضا های عمومی را به شرح زیر بیان میکند: 1- فعالیتهای ضروری یا اجباری: نظیر پیادهروی تا محل کار، خرید یا منتظر شدن برای اتوبوس.
2- فعالیتهای اختیاری: نظیر گردش، نشستن، حمام آفتاب گرفتن – تنها در صورتی که شرایط و مکان، این تمایل را ایجاب نماید، انتخاب میشوند.
3- فعالیتهای اجتماعی: نظیر صحبت و گفتگو، تماشای مردم و رویدادهای اجتماعی که بستگی به حضور سایر مردم دارد.
طبق نظر گهل، بهترین مکانهای عمومی طراحی شده، فضاهایی هستند که به صورت موفقیت آمیزی مشوق فعالیت های اختیاری و اجتماعی باشند.
زمانی که، فضای عمومی، بسیار خصوصی شود، کنترل بیشتری بر محیط اعمال میگردد و استفاده کنندگان در رفتارهای خویش آزادی کمتری دارند.
دیوارهای خالی نظیر نمای بیروح ساختمانهای اداری، نزول فعالیتهای هم سطح خیابان را تشدید نموده است.
دیوارهای بیروح در مسیر عابر پیاده ( ساختمانهای بدون پنجره) فضاهای مرده ای را به وجود میآورند که دیوار مغازهها و واحدهای خدماتی مشرف به خیابان را قطع میکنند.[1]» = تقویت روحیه جمعی و زندگی اجتماعی: - طراحی فضای شهری و روحیه جمعی: « معماری و طراحی فضای شهری، برای پدید آوردن بافتها و ارزش بخشیدن به بیانهای هنری، « زبان طراحی » صامتی را بکار میگیرد.
اگر این ارزشها شناخته نشود، فضای شهری بی هدف طراحی میشود و شهروندان آنرا چیزی خشک و زاید مییابند.
تجربه دانش قرنها، بر رابطه میان طراحی فضای شهری و شکلهای زندگی اجتماعی گواهی میدهد؛ بر رابطه میان استفاده از ساختمانها و حضور افراد در خیابان و میدان، بر رابطه میان کیفیت هنری معماری و توجه و علاقه شهروندان به محیطشان، بر رابطه میان شکل مکانهای عمومی شهر و آرامش و آسایش شهروندان.
طراحی فضا، باید تمام ارتباطهای اجتماعی و رفتاری را که بیشترین تناسب با آن محل را دارد، تعریف کند.
بیشترین توجه معمار و طراح شهری باید معطوف مسأله زیر گردد: « طراحی فضای شهری ( همچنین محیط مسکونی )، چگونه میتواند حس آسایش را بپروراند و موجب رونق ارتباطها شود؟
» « دونالد اپلیارد » چنین مکانهایی را « محیطهای در خور » (Caring environments) نامیده است.
تجربه آسایش در شهرها، از مجموعه برخوردها، روابط و سایر تجربهها با مردم، در خلال روز، تشکیل شده است.
آسایش، ناشی از تماسهایی است که لذت بخش است و مایه خشنودی.
تماسهایی که اشخاص را به عنوان افرادی از جامعه تأیید میکند.
شهر زنده، ( و همچنین محیط مسکونی فعال ) برای ایجاد این تجربههای دوست داشتنی، موقعیتها و مکانهایی را فراهم میآورد.[2]» = اصول طراحی فضاهای شهری ( برای تسهیل برخورد اجتماعی افراد )[3] نکته: توجه به این نکته لازم است که چون فضاهای مسکونی، زیر مجموعهای از فضاهای شهری میباشند، این نکات در طراحی مجتمعهای مسکونی نیز بکار میآیند.
- 1- تأمین ایمنی و سهولت دسترسی برای تمام افراد جامعه: 1- تأمین ایمنی و سهولت دسترسی برای تمام افراد جوانان برای رفتن به مکانهای عمومی مشکلی ندارند.
اگر قرار است همه اعضای جامعه، بطور مساوی حق شرکت در زندگی اجتماعی را، بصورت ایمن و راحت داشته باشند، نخست باید خردسالان، بزرگسالان و معلولان مد نظر باشند.
(Uhlig – 1979 ) با ایجاد پیادهروهای عریض و مجزا از حرکت سواره، ایمنی و حقوق مساوی همه افراد جامعه، بسیار بهتر تأمین میشود، یعنی شبکه گستردهای از راههای باریک برای عابران و فضاهای باز عمومی که اختصاص بهتر تأمین میشود، یعنی شبکه گستردهای از راههای باریک برای عابران و فضاهای باز عمومی که اختصاص به عابران دارد و پذیرای زندگی اجتماعی متنوعی است که در اجتماع در جریان است.
2- تسهیل استفاده مرتب و دایمی ساکنان: فضاهای شهری که شریانهای زندگی روزمرهاند، در مرکز جامعه واقع شدهاند.
این فضاها برای همه به آسانی قابل دسترسی است و با مجموعهای از مجتمعهای تجاری، فرهنگی و مسکونی احاطه شده است.
این فضاها، مکانهایی است که اغلب ساکنان، یا اصولاً از آن برای خرید و گردش هفتگی استفاده میکنند و یا مسیر کار روزانه آنهاست.
فضاهای شهری به بهترین وجهی نقش مراکز زندگی روزمره را ایفا میکنند و منعکس کننده بسیاری از همان ویژگیها در مقیاس کوچکترند.
این محلها در مرکز منطقه و بر سر تقاطع مسیر سایر محلات واقعند.
در این محلها، توفقی ملاقاتهایی بدست میآید و مورد استفاده گروههای مختلف است.
این محلها، بطور مستقیم در دسترس ساکنان اطراف است و از همین رو مناطقی است که به جامعهای با هویت، تعلق دارند و اساساً بسیاری از تسهیلات روزانه ساکنان محله را تأمین میکند.
فضاهای شهری که منشاء زندگی روزمرهاند، هر گز فضای یک منظوره نیستند.
این فضاها چند منظورهاند و تأمین کننده بسیاری از فعالیتها و استفادههای شهروندان میباشند.
از این رو، هماهنگی اجتماعی جامعه را تأمین کرده و عضویت شهروندان را در جامعه، عملاً تحقق میبخشد.
این مناطق که خود میان ساختمانها پراکندهاند، مظهر زندگی شهری تلقی میشوند و به صورت عامل اصلی یکپارچگی شهر عمل میکنند.
اگر بخواهیم فضای شهری سرزندهای داشته باشیم، سخن « مامفورد » در رد روند طبقهبندی شهر، کاملاً درست و منطقی به نظر میرسد: « باید یکپارچگی ملال آور توسعه شهری آمریکایی را دور بریزیم.
یعنی توسعهای که در آن مناطق وسیعی را که برای استفاده عابران بیش از حد گسترده است – به مناطقی تک قطبی بدل میکند، قبطهای تجاری، صنعتی و یا مسکونی.» (Mumford – 1953).
( در نتیجه امروزه، از نظر معماری، فقط مناطق مختلط، علیرغم بینظمیشان مورد توجهند.) - 3- ایجاد حس تشخیص و حمایت از مناعت طبع افراد: ایجاد برنامههای برای افزایش بزرگی و رقابت اجتماعی، نیازمند هماهنگی در روابط معماری و فضایی است.
هدف، ایجاد برنامهای مناسب، در جهت تأمین نیازهای اجتماعی است.
برنامهای که « ضرب آهنگ آن با عواطف و معیارهای انسانی هماهنگ باشد.[4]» اندازه مطلوب فضای شهری، با زندگی اجتماعی که در آن مکان جاری است، تناسب دارد.
این فضا، باید بتواند از عهده پر چنب و جوشترین رویدادهای روزانه و هفتگی برآید.
فضای شهری نباید بیش از حد بزرگ باشد زیرا مطلوبیت آن به احساس تکاپوی شادی آفرین و تمرکز پر رونق فعالیتها وابسته است.
مقیاس معماری و طرح و ابعاد نمای بیرونی بناهای مجاور، ارتفاع و ابعاد افقی و عمودی آنها، باید با ابعاد و نیاز انسانی تناسب داشته باشد.
عمودی بودن نماهای باریک یا طرح نمایی که بر عمودی بودن اصرار دارد، حاکی از تأکید و توجه بر پیش نماست و توجه شخص را به سطح زمین جلب میکند.
حال آنکه افقی بودن زنجیرهای پنجرهها، توجه شخص را به « فاصله» معطوف میکند.[5] سطح خیابان حساسترین عنصر نماست و نقش مهمی را ایفا میکند.
زیرا در این نقطه است که حداکثر تأثیر متقابل خارج و داخل، امکان پذیر میگردد.
سطح خیابان باید برای جلب توجه افراد طراحی شود.
همان طور که « ویلیام اچ.
وایت» (William H.Whyte) میگوید، در خیابانها نباید دیوارهای بیروح و کسل کننده وجود داشته باشد، بلکه به جای آنها باید پنجرهها، نمایشگاهها، درگاهها، ایونها و کافه رستورانهای روباز وجود داشته باشد.
(William H.Whyte) میگوید، در خیابانها نباید دیوارهای بیروح و کسل کننده وجود داشته باشد، بلکه به جای آنها باید پنجرهها، نمایشگاهها، درگاهها، ایونها و کافه رستورانهای روباز وجود داشته باشد.
نمای بنا، «چهره» بناست که رو به سوی مردم دارد.
مثل چهره یک شخص، این چهره نیز میتواند دوستانه، خشن، گشادهرو، پر احساس، آرام، یا اخمو باشد.
نمای ساختمان میتواند تبادل میان افراد داخل بنا را ( با افراد بیرون بنا ) از طریق پنجرههای باز، درها یا بالکنهایی که در ارتفاع مناسب قرار گرفته، آسان کند، یا آنکه با پنجره های بسته و دیوارهای بلند و بیروح مانع این ارتباط شود.
بنابراین ویژگی نما که فضای عمومی را در بر میگیرد، تأثیری عمیق بر حال و هوای موجود در مناطق عمومی دارد و میتواند به مردم احساس گشادهرویی یا ترشرویی را القا کند.
آگاهی از این که پنجرهها و بالکنها بر فضای اطراف مشرفند، و ساکنان میتوانند بیرون را تماشا کنند، اثری مطلوب دارد، حس اجتماعی را افزایش میدهد و مانع از فعالیتهای ضد اجتماعی میشود.
این پدیدهای است که «ژان ژاکوب» (Jane Jacobs) آن را « چشم بر خیابان» (eyes on the street) نامیده است.
امکان تأثیر متقابل بین محیط داخل و خارج بنا، با ایجاد بالکنهایی روی طبقه دوم و سوم و حتی چهارم، به منطقههای بالاتر نیز گسترش مییابد.
اما بالاتر از طبقه پنجم و ششم، بعد فاصله، حرف زدن و صدا زدن دوستی یا حتی تشخیص آشنایان را ناممکن میسازد.
به همین دلیل، میتوان طبقههای پنجم و ششم را «حد» مقیاس انسانی ساختمان دانست.» - نما و هویت ساکنین: « نما میتواند در بیان خصوصیات فردی ساکنان در جهت ابراز هویت آنها به دنیای خارج، سهمی مهم به عهده گیرد.
اگر ساکنان بتوانند خود، مولفههای نما را در رابطه با شیوه زندگیشان انتخاب کنند، هویت واحد مسکونی تقویت میشود و تنوع حوزههای مسکونی افزایش مییابد.» - فصل مشترک ” درون“ و ” بیرون“ بنا: نمای یک ساختمان، فصل مشترک میان ” درون“ و ” بیرون“ بنا رابه سادهترین شکل بیان میکند.
بیان پر توان این موضوع، مانند آن چیزی که میتوان در دیوارهای یک قلعه مشاهده کرد، بیانگر حصاری تدافعی و بلند است، و برای آنهایی که در پشت آن پناه دارند، تا حد زیادی القاگر امنیت انحصاری و آرامش است.
در عین حال، در کسانیکه آن را از «بیرون» مشاهده میکنند، حس راندگی و رانده شدن را قوت میبخشد.
برای «بیرونی»ها، این مکان که حکم نشانی از پناهگاه را دارد (Appleton, 1975) فایدهای در بر ندارد.
می گوید « نزدیک نشوید» برای «نزدیک نشوید!» بر عکس، نمایی که ظاهر آن، فرصتهایی را برای آمد و شد آسان میان محیط «بیرون» و «درون» بدست میدهد – و با وجودی که حصاری حفاظتی است، آن تحکم دیوارهای قلعه را ندارد – گویی برای مشاهدهگر بیرونی خوشایندتر است، زیرا پیام نماین آن، این است: «بیاتو!».
هر عاملی که نفوذ ناپذیری بصری بنایی را بشکند، به گونهای نمادین، القاگر دعوت به پذیرش است، و از این رو، تصویر ذهنی آنرا به عنوان مکانی بالقوه برای پناهگاه، از دید «بیرونیها» پر رنگ میکند.
بر همین اساس، عواطف مشاهدهگر به سوی بنا برانگیخته میشود.
و بنا، از جنبه داوری با این معیار، گویی جذابیتی خود جوش دارد.
تمام ورودیهای قابل رویت و واضح، یا هر نوع شکافی در دیوار که القاگر پذیرش باشد، میتواند چنین وظیفه نمادینی را انجام دهد.
آستانههای ورودی، معمولترین و آشکارترین عناصر دعوت به پذیرش است.
زیرا اصولاً برای همین منظور ساخته شدهاند.
لیکن، این تأثیر را همچنین میتوان تا حدودی با هر منفذی ( نظیر پنجرهها و … ) بدست آورد، حتی اگر این منافذ در جایی دست نیافتنی قرار داشته باشد.
زیرا در این حالت، از شیوههای «نمادین» دعوت به ورود صحبت میشود، و نه از شیوههای «علمی».
- نفوذ پذیری نما: ردیف طاق چشمهها، رواقهای ورودی، ایوانهای سراسری، بالکنها، پلکانهای بیرونی و تو نشستگیهای ساختمان از هر نوعی که باشد، همگی تا حدی محیط « درون بنا» و «بیرون بنا» را از هم جدا میکند.
توجه به این نکته لازم است که این عناصر، تنها برای ایجاد سایهبان درست نشده، بلکه برای این امر نیز ایجاد شده است که القاگر منطقه گذر از میان نور روشن فضای باز یا منطقه نمایان (Zone of exposure) و نور ملایم «درونی» یا منطقه پنهان (Zone of Concealment) باشد.
به همین جهت، در حوزه معماری مسکونی، تأکید زیادی را بر تهمیداتی که تند و تیزی فضاهای حد فاصل «درون بنا» و «بیرون بنا» را کاهش میدهد، مشاهده میشود.
تأکیدهایی که هدف آن القاء حس نفوذپذیری نمادین و تقویت اهمیت بصری منطقه گذر ( از محیط بیرون به درون بنا) است.
و بیتردید، ساختمانهایی اینگونه، به تدریج در میان مردم، لطف و دلنشینی دوبارهای یافتهاند.
اکنون، بار دیگر هشتیها و گذرگاههای سرپوشیده از نو آغاز میشود، و گاهی پلکانهای خارج بنا هم دیده میشود.
در واقع، وجود انبوهی شگفتانگیز از این گونه آرایشها، در حالی که انسان را در نوعی توازن هنری مطبوع، غرق میکند، از دید عامه مردم واجد حسی از گرمی و دعوت کنندگی است.
- اهمیت محیط خارج از بنا: محیط خارج از مسکن ما هر چند اکنون رابطهاش کاملاً تغییر کرده است، اما به همان اندازه محیط داخل بنا، مهم است و از آن بهره میبریم.
در میان دانشمندان محیط زیست، ذهنیت رو به رشدی پیدا شده است مبنی بر آنکه ما از طریق پیوندهای ژرف ارتباطی، نظیر شیفتگی، اضطراب، تنفر و سایر احساسها، و مهمتر از همه کنجکاوی، به هر دو این عناصر متضاد ( برون و درون مسکن ) وابستهایم.
برای برخی درک این پیوندهای عاظفی، خیلی راحت است.
یعنی همان چیزی که «کارل گوستاو یونگ» از آن با عنوان « آرکی تایپها » یاد میکند.
(Archetypes؛ «آرکی تایپها» عناصر سازنده ناخودآگاه است، که گاهی از آن به عنوان تصویرهای اسطورهای و الگوهای جمعی نیز یاد شده است.
«آرکی تایپ» عبارت از طرز تلقی یا ایده جهان معمولی است که شامل قسمت عمدهای از عواطف و احساسات باشد.
این طرز فکر تصاویری در ذهن ایجاد میکند که مترادف با بعضی از تجارب آگاهانه و روزمره زندگی است… ) بنابراین واژههای «درون بنا» و «بیرون بنا» مفاهیمی وابسته به هم است که به ذهن هرکسی متبادر میشود و اهمیت آنرا میتوان به راحتی در تجربه محیطی روزانه درک کرد و مشکلات بسیاری در مورد زیبا شناسی معماری است که با رابطه متقابل این دو محیط سروکار دارد.
مجموعه زیبایی شناسی محیطی، مملو از نماد آفرینیهای ایهام زاست.
از این رو، یافتن نمونههایی از بی قاعدگی، ابهام و تضاد، تعجبی ندارد.
به همین سبب، مثلاً یک مجتمع آپارتمانی چند طبقه، غالباً فرصتهای با ارزشی را برای ایجاد رابطه بصری با چشماندازی دور بدست میدهد و تعیین موقعیت و جهت یک بنا، در محلی خاص، میتواند بر اساس بهرهبرداری از استعداد چشمانداز آن محل، صورت پذیرد.
- سطوح یکنواخت و ارتباط بصری: در بسیاری از ساختمانهای بزرگی که پس از جنگ ( جهانی دوم) ساخته شد، بوضوح در القای تأثیر خوشایند عمومی ناتوان بوده است – هر چند مورد حمایت شدید هنرمندان واقع شدند – و میتوان نماهایی را دید که از لحاظ ارتباط درون و بیرون بنا، «نفوذناپذیر» است.
این ساختمانها، عموماً از سطوح بزرگ و یکنواختی درست شده و فاقد هر گونه تورفتگی و بیرون زدگی است و به همین علت سایهای ایجاد نمیکند.
گرچه ممکن است نظر بیننده، بیش از هر مصالح دیگری به شیشه بکار رفته جلب شود، اما پنجرهها جزئی از سطح دیوارها میباشند.
بنابراین، برای عابر پیاده، این سطوح ( شیشههای آینهای) کاملاً مات به نظر میرسد و اصلاً توان القای ارتباط بصری ندارد، تا چه رسد به آنکه دسترسی مستقیم داشته باشد.
به زبان نمادین این دیوارهای شیشهای با تحکم میگویند: «نمیپذیریم!» - 4- تقویت حس ” تعلق به جامعهای با هویت“: «کامیلوسیته» ( Camillo Sitte) بر این موضوع تأکید دارد که «تمایز اساسی اتاق و میدان، در کیفیت فضای بسته است.» فضای شهری عمومی، بیشتر معنای خود را از ویژگی «بسته» خود میگیرد.
در حالت مطلوب این فضا با ساختمانها یا موانعی که دیوارهایی را درست میکنند ( که گویی آسمان را نگه داشتهاند.) احاطه شده است.
کیفیت این حصار بصری، مردم و رویدادهای داخل این فضا را مد نظر دارد.
ابداع فکر «آستانه ورودی» بوسیله بسیاری از نظریه پردازان، به عنوان کلی از عناصر اصلی در ایجاد حس مکان معرفی شد.
ورودیها غالباً به صورت «ساباط» (archway) ساخته میشود.
عبور از زیر قوسی تاریک، باعث میشود که فضا در حین عبور از آستانه، عمق دارتر به نظر میرسد و این احساس را بر میانگیزد که شخص دارد وارد فضای آزاد میگردد.
برای حفظ حس و درک این فضای بسته، خیابانها یا معبرها تنگ طراحی میشود یا طوری زاویهدار میشوند که دید مستقیمی خارج از این فضا وجود نداشته باشد.
شهرهای باستانی و قرون وسطایی، راههای رضایت بخش بسیاری را ابداع کردهاند: مخفی کردن ورودیها زیر دالانها، منحنی یا زاویهدار کردن معبرها، مسدود کردن چشمانداز با نمایی زیبا و با استفاده از پدیدههای طبیعی بسیار زیبا برای تأکید بر حصار بصری.
اگر قبل از آنکه به میدان برسیم؛ خروجی عریضی قابل رویت باشد، میدان، خود به صورت استراحتگاهی به نظر میآید، شاه نشینی که برای لحظاتی، تسلی بخش ما در حین حرکت در خیابان است.
حال برعکس، اگر به نظر آید که ورودی به محوطه کاملاً بستهای ختم میشود، که خروجیهای قابل رویتی هم نداشته باشد، آدم خیال میکند به آخر خط رسیده است.
- 5- برانگیختن حس کنجکاوی و کاوش: غنای جزئیات نما و بافتهای متفاوت و رنگ و مصالح ساختمان، حسی شورانگیز را بر میانگیزد و چشم را به کشف سطوح ساختمان دعوت میکند.
ردیفی از بناهای کوچک که هر یک را معماری طراحی کرده یا در دورهای متفاوت ساخته شده، از نظر ذوقی فریبندهتر از یک ساختمان بزرگ با جزئیات سرد و یکنواخت است.
در حالی که تمام بناها، مجموعهای اساسی از اصولی در مورد اندازه و مقیاس، ساخت، مصالح و ابعاد در و پنجرهها را مد نظر دارند، جزئیات غیر قابل پیشبینی هر بنای دیگری ما را به ( کنجکاوی) و کشف دعوت میکند.
نمای برجسته بنا، دم به دم الگوهای متفاوتی از سایه روشن را خلق میکند و ما را همواره از وقت روز، یا به عبارت بهتر از نیروی خورشید، آگاه میکند.
مصالح طبیعی، به مرور زمان هوزاده میشود و زنگاری را به خود میگیرد که گذر آرام زمان و جای پای عمر را یادآور میشود.
کنجکاوی به وسیله صحنههایی تحریک میشود که بارقههایی از زیبایی بنا را متجلی میکند، یا به وسیله چشماندازی تاریک و باریک که در انتهایش به میدانی روشن و باز ختم میشود، یا از طریق مناره یا برجی زیبا که بر فراز افق سر برافراشته است.
روزنههای کوچک میان ساختمانها، ما را به کشف دعوت میکند، یکی از بهترین انگیزهها و مشوقها، برای کشف بیشتر، یافتن تصادفی آثاری است که استادانه مخفی شده اند و نشانهها و پیکرههای غیر منتظره و عجیب، تخیل را بر میانگیزد.
- 6- بر جای گذاردن تجربههای بیاد ماندنی و ارزشمند: خاطرههای شخصی شیرین، در کنار بناها و فضاهای ارزشمند، تجربه ای با ارزش را خلق میکند.
این خاطرهها، همواره زنده و در پیش چشماند.
خاطرههای ما با مکانهای با هویتی که در آن تجربههای ارزشمند رخ میدهد، گره خورده است.
از این رو، فضاهای شهری باید مکانهایی را ایجاد کنند که کاملاً با نیازهای اجتماعی ما همخوانی داشته باشد.
چشمه قدیمی در وسط “Campo” ی «ونیز» دیگر فقط منبع آب نیست، بلکه مکانی است برای گرد هم آمدن.
بچهها نیز از آن بسیار لذت میبرند.
اهمیت گذشته این چشمه تا زمانهای حال نیز ادامه داشته و علاوه بر آن برای بچهها جنبهای خاطره انگیز دارد.
زیرا پچهها فقط در زمان حال بازی نمیکنند، بلکه آنها طنین زندگی نسلهای پیشین نیز هستند.
- 7- تعیین جهت و تسهیل فعالیتهای مختلف: «پردههای پشت صحنه»ی معماری، تغییرات سطح، ترکیب کف بنا و جهتهای مشخص، مردم را در جهتیابی کمک میکند.
بیان هر جزء از فضاهای شهری، باید کاملاً از اجزای دیگر فضا مشخص و ممتاز باشد، و گرنه شخص حس جهت یابی و موقعیت یابی خود را گم میکند.
نمایی چشمگیر، موقعیت خود را در ذهن کاملاً ثبت میکند، و شخص جهت خود را نسبت به آن تعیین میکند.
نمایی زیبا که مثل «پرده پشت صحنه» ی تئاتر عمل میکند، احساس بودن در میدانی عمومی را دو چندان میکند و بر کیفیتهای بیان شده در معماری تأکید میورزد.
فضاهای شهری، نیازمند بیان هنریاند.
برخی بیانهای هنری باید در طرح سطح کف بنا، در گوناگونی سطح یا در مکان اشیاء و یادمانها صورت گیرد تا فضا تشخصی کاملاً تعریف شده داشته باشد، بطوری که اگر در یک جای به خصوص تماشاگرانی تجمع کردهاند، تعدادی دیگر نیز مشغول تماشا در مکانی دیگر باشند.
مردم به طور طبیعی، اهل معاشرت اند و دوست دارند در جاهایی که دیگران هم هستند جمع شوند، اما برای ایجاد فضایی بیاد ماندنی که بتوان در آن جمع شد و اختلاط کرد، به مکان، کانون یا تکیهگاهی نیاز است.
این مکانهای تجمع، ممکن است در پیرامون فوارهها، آثار هنری، سکوها یا اطراف بناهای یادمانی باشد.
این بناها، معمولاً جایی را برای نشستن، لبهیی را برای تکیه دادن، جایی را برای پناه بردن از آفتاب و باران، و محل دنجی را برای گپ زدن در خود دارند، بطوریکه حتی آنهایی هم که خیلی با هم آشنا نیستند با احوالپرسیهای کوتاه، دلیل موجهی برای حضور همدیگر در این مکانها پیدا میکنند.
برای پیادهها، کف شهر میتواند اطلاعاتی راجع به تاریخ محل و جایی برای قدم زدن یا ایستادن بدست دهد.
از میان الگوهای منحصر به فرد بافت و مصالحی که برای سنگفرش کف شهر استفاده میشود ( تخته سنگ، قلوه سنگ، سنگ لاشه، آجر، سنگریزه و موزاییک) هر کدام به هر مکانی، هویت ویژهای میبخشد.
کفپوش با جزئیات دقیق، اطلاعات خاصی را در مورد پیشینه آن مکان بدست میدهد، اما در عین حال بطرز زیرکانهای حس غرور اجتماعی و پولی که صرف آن شده است را نیز به رخ میکشد.
در «فرایبورگ» آلمان (Freiburg)، کف شهر مانند یک «فرش» سامان داده شده است.
کف میدان اصلی با لاشه و قلوه سنگ پوشانده شده و سطح صاف و راحتی را برای قدم زدن ایجاد کرده است.
خیابانها نیز با پارهسنگهای چهار گوش.
سه گوش یا قلوه سنگهای صاف که در فضای میان آنها ریگ قرار داده شده، سنگفرش شده است.
طرح ویژه هر خیابان، شخصیت آن خیابان را نشان می دهد.
در ورودی بسیاری از بناهای عمومی و مغازهها، نمادهایی وجود دارد که با نوع استفاده از آن بنا یا مغازهها و تجارتخانهها همخوانی دارد.
- 8- احساس بودن در خانهی خود: نیاز اولیه برای احساس بودن در خانه، داشتن گوشهای دنج از آن خود و استفاده راحت از فضا برای مدتی کوتاه است.
مردم این تملک را از راههای مختلف بدست میآورند، خردسالان از مجسمهها بالا میروند، جوانان به دیوارها تکیه میزنند یا بر پله ها لم میدهند و مسنترها به مکانهای راحتتری مثل صندلیهای پشتدار ( با تکیهگاه) نیاز دارند.
فضاهای شهری خوب، بیشترین گوناگونی را در مکانهای «نشستن» فراهم میآورد.
دیوارهای کوتاه، بیانگر مرز است، اما اگر ابعاد و اندازه آنها مناسب باشد، میتوان از آنها به عنوان استراحتگاهی موقت، تکیهگاه، یا سطحی برای نشستن یا لمیدن استفاده کرد.
نردههای خوش طرح نیز در زندگی مردم نقشی مفید دارند.
جوانان از آن به جای صندلی یا پله برای نشستن و تماشای آمد و شدها استفاده میکنند.
باغچههای کوچک و لبهدار را میتوان به منظور تغییر مسیر عبور عابران و جایی محصور و مناسب برای نشستن افراد و بازی بچهها بدور از آمد و شد عابران، آرایش داد.
معمولاً این باغچههای کوچک به صورت فضایی برای نشستن طراحی میشود، اما چه این هدف مورد نظر باشد و چه نباشد، از لبه این باغچهها، معمولاً به عنوان صندلی استفاده میشود، اگر این استفاده، پیشبینی نشده باشد، گیاهان باغچه صدمه میبینند.
- پلهها، فرصتی را برای نشستن یا لمیدن فراهم میآورد و ممکن است کنار آنها درخت و گل، باغچههای کوچک یا دیوارههایی هم ایجاد گردد تا بتوان از آنها مثل میز، تکیهگاه، شاهنشینهایی برای گروههای کوچک، یا حتی آمفی تئاترهایی که در آن افراد زیادی میتوانند نمایشی را تماشا کنند، استفاده کرد.
از بالای این پلهها میتوان به مردم نگاه کرد و به رغم آنکه خود بخشی از صحنه اجتماع هستیم، میتوانیم احساس فردیت کنیم.
- 9- تقویت راههایی برای ارتباطهای شخصی ( ارتباط بصری، گفتاری و دیداری): غالباً طراحی صندلیها و جاهایی برای نشستن، بد است و با زندگی اجتماعی جور در نمیآید.
اما نبود صندلی کافی هم بیانگر تحمل اجباری زندگی اجتماعی غیر خلاق است.
وجود صندلیهای ردیفی بیانگر درک نکردن نیاز انسان برای صحبت کردن و گردهم نشستن است.
صندلیهای ثابتی که به طرزی کاملاً هنری طراحی شده، بیشتر تمایل برای تزیین فضا را نشان میدهد تا فراهم آوردن مکانی دوستانه.
فقدان صندلیهای راحت، بیتوجهی به بزرگسالان را نشان میدهد و حذف پلهها و سکوهای قابل نشستن بیانگر نابردباری در مورد جوانان است.
میزان زیادی از ارتباطهای ظریف اجتماعی در جامعه صورت میگیرد، حتی میان غربیهها: اما در صورتی که از روبرو شدن افراد با یکدیگرو ایجاد ارتباط بصری جلوگیری شود، این ارتباط تأمین نمیشود.
«چهره» گیراترین اندام انسانی است.
نمیتوانست بیان عواطف و احساسات را در چهره «دیگری» ببیند و آن را درک کند، چهره «دیگری» گیرایی خود را از دست میداد.
چقدر جالب است که زندگی انسان، منش او را میسازد، منشی که میتوان آنرا در چهره او خواند و چقدر مهیج است که میتوان با نگاهی سریع به صورت انسان دیگری، پاسخ به یک رویداد اجتماعی را دریافت.
این نوع ارتباطهای ظریف به صندلیهایی روبروی هم نیاز دارد و نه صندلیهایی دور از هم ( یا در کنار هم).
در موفقترین فضاهای عمومی، میتوان صندلیهایی را دید که فضاهایی را ایجاد کرده است که انواع ارتباطها را میسر میسازد ( درست مثل صحنهای که خوب طراحی شده باشد).
افراد میتوانند از میان امکانهای مختلف، جای دنج و مطلوب خود را برای نشستن انتخاب کنند و به میل خود، محل خود را تغییر دهند.
مکانهایی برای نشستن، این امکان را برای افراد تنها فراهم میآورد که سرانجام دوست یا آشنایی پیدا کنند.
تاریخ نشان داده است که توجه و دقت در طراحی فضاهای شهری، مناسب کردن آنها برای جشن و سرور در کنار رویدادهای اجتماعی روزمره و فعالیتهای شغلی، در تمام ساکنان شهر حس « شهروند» بودن را القاء میکند.
آنچه برای طراحی شهر مورد نیاز است، رهیافتی زیست بومیتر است، رهیافتی که ارتباط نظاممند میان شکلهای محیط شهری و جریانات اجتماعی، و نیاز به فعال کردن همه شهروندان در تصمیمگیری را مد نظر قرار دهد، از متخصصان گرفته تا اعضای عادی جامعه.
مطلبی که مهم است، آن است که آموزههای باستانی و سنتی شهرسازی را از یاد نبریم: یعنی «لزوم مد نظر قرار دادن مردم، فراهم آوردن مجموعهها و موقعیتهایی برای با هم جوشیدن، برای مشارکتهای شهری و اجتماعی، برای تجربههای هنری و« ”دست آخر، و نه دست کم، برای شادمانی و سرور“.» نتیجه: راه، عابر پیاده و مراوات اجتماعی: برای تقویت روحیه جمعی، ایجاد ارتباطات بین افراد، اهمیت مییابد.
بدین منظور و برای تقویت ارتباط افراد باید امکانات و فضاها و راههایی را فراهم نمود تا امکان برخورد مستقیم و رویارویی افراد با یکدیگر بیشتر گردد و ارتباط بصری، گفتاری و دیداری را تقویت نماید.
یکی از این راهها میتواند تأکید بر نقش پله در مجتمعهای مسکونی ( سرویس پله که فضایی جهت رفت و آمد افراد است) و یا فرم ورودیها و یا پیادهروها و بطور کلی فضاهایی باشد که افراد در آنها حضور دارند و با تأکید بر نوع طراحی، میتواند موجبات رویارویی مثبت افراد را بیشتر از پیش فراهم نمود.
با توجه به مطلب فوق و نیز نظریات شهرسازان که در گذشته ذکر شد می توان مفهوم کلماتی نظیر: توجه به عنصر خیابان، امکان اختلاط اجتماعی، سرزندگی اجتماعی، امکان زندگی اجتماعی، طراحی برای پیادهها، زندگی جمعی، محیطی برای همه، مقیاس انسانی ( پیاده)، دید و منظر، آسایش اقلیمی پیادهها، توجه به پیادهها، عرصه همگانی و … که در اهداف کیفی محیط مطرح میشوند را به خوبی درک کرد که همگی بر لزوم توجه به روحیه جمعی و ارتباطات اجتماعی صحه میگذارند.
- نقش راهها و مسیرها در روابط اجتماعی: راهها علاوه بر آنکه به مردم امکان میدهد به اطراف حرکت کنند، فرصتهایی را نیز برای روابط متقابل میان آنها بدست میدهد که بیشتر به صورت روابط متقابل اجتماعی است.
این ویژگی نوعی حس «مکان» به راهها میبخشد که برای طراحی شهری و معماری بسیار اهمیت دارد.
همین حالت در درون ساختمانها نیز مصداق دارد.
به عبارت دیگر راهها در داخل ساختمان نیز رفتار شخص را قابل پیشبینی کرده و حسی از نظم و هدایت حرکتها را القاء میکند.
از این جنبه، ورودیها ( یعنی جاهایی که با راه پیوند دارد) اهمیت ویژهای دارد، زیرا ورودی علاوه بر نقش اصلیاش که کنترل پذیرش است، موجب انجام یک سری از کنشهای تشریفاتی هم میشود.
- پیادهروی و روابط اجتماعی: خیابان و میدانی که برای قدم زدن باب طبع باشد، محیطی است که بسیاری از فعالیتهای فردی و اجتماعی دیگر را نیز میسر میسازد.
حرکت با پای پیاده شیوهای «ملایم و آزاد» برای جابهجایی است.
از طرف دیگر، پیادهروی صرفاً راهی برای جابهجایی نیست، بلکه تفریح هم هست، در اروپا، یکی از تفریحات عمده اوقات بیکاری – اگر مهمترین نباشد – پیادهروی است.
این امر به ویژه در مورد سالمندان صادق است.
در واقع، برای بسیاری، پیادهروی تنها تفریح اوقات بیکاری است که “ هنوز هم میتوان از آن لذت برد.” دو نکته را میتوان در مورد کودکان و سالمندان یادآور شد: نخست آنکه از دیدگاه روانشناسی رشد، بچهها به جست و خیز و به «کشف» نیاز دارند و میخواهند بگونهای خود مختار، محیط را از آن خود کنند.
همچنین بچهها وقتی مجال حرکت آزادانه داشته باشند، محیط را جولانگاه بازی خودشان میکنند، حال این محیط چه حومه یا حاشیه شهر باشد، چه در میان شهر.
و این یعنی راه رفتن در آن.
بچهها نیازمند حرکتاند.
وقتی فضایی شهری به آنها داده شود ( حال چه خیابانی در یک محله مسکونی یا میدانی در شهر ) فوراً آنرا به عرصه بازی اسکیت، دوچرخه سواری و … تبدیل کردهاند.
اما دلیل نیاز سالمندان برای پیادهروی متفاوت است.
هر چه بیشتر پا به سن میگذاریم، بیشتر به پیادهروی خو میکنیم و فضای زندگی ما تنگتر میشود، نه تنها به دلیل محدودیتهای پیادهروی، بلکه بدان سبب که همین فضای زندگی محدود شده نیز با ترافیک ماشینی محدودتر میشود.
- ویژگیهای یک مسیر پیاده: در «شهر رهوار»، شبکه پیاده روها، راه باریکهها و خیابانها که با نیازهای پیادهها سازگار است.
دارای 4 ویژگی میباشد: 1- پیوسته است.
2- در همه جا وجود دارد.
3- فاصله آنها از هم کم کم است.
4- متنوع است.
«پیوستگی» مسیر، یکی از لذتهای پیادهروی در شب است.
یعنی میتوان براحتی قدم زد، بدون آنکه مجبور به توقف باشیم.
«وجود در همه جا» بدان علت مورد نیاز است که فضای زندگی هر فرد – یعنی آن بخشهایی از محیط که مرتباً از آن استفاده میکنیم – گسترش زیادی دارد.
اما در مورد تنوع و انتخاب باید گفت که ما از تنوع و انتخاب در زندگی روزمرهمان لذت میبریم.
تنوع و انتخاب از نیازهای روانی اولیه است.
یعنی باید آنها را به عنوان معیارهای کارکردی شبکهای انسانی از راههایی برای پیادهها به حساب آورد.
تمام ابعاد شبکه پیادهها باید از این معیارها برخوردار باشد، به ویژه سطحی که روی آن گام بر میداریم.
امکان ساخت سطوح سخت بسیار متنوع و زیاد است، اما سطوح نرم را هم باید در نظر گرفت.
- ویژگیهای پیادهروی: شبکه پیادهرو مناسب باید با نیازهای عابران هماهنگ باشد.
پیاده رفتن ویژگیی دارد که سایر روشهای حمل و نقل فاقد آن است، یعنی هر موقع دلتان خواست میایستد، کسی را میبینید و شروع به اختلاط میکنید، ناخودآگاه به محرکهای محیطی واکنش نشان میدهید.
فکرتان جاهای مختلفی است، به افکارتان پاسخ میدهید.
سرعت یا مسیرتان را تغییر میدهید، مینشینید، بازی میکنید و … تمام این رفتارها با پیادهروی عجین است، و خودجوشی آنها، بارزترین ویژگی است.
گذشته از این، معمولاً تنها و دست خالی قدم نمیزنیم، غالباً کیف یا چتری دستمان است، کالسکه بچهای را هل میدهیم، با دوستی یا همراه گروهی قدم میزنیم و …، به همین جهت فضای کافی مورد نیاز است.
فضای پیادهرو، محیطی آموزنده برای بچههاست.
همیشه وقتی در شهر قدم میزنیم، چیزهایی راجع به شهر، فعالیتهای مختلفی که مردم انجام میدهند، و تغییراتی که در شهر صورت میپذیرد، «میآموزیم».
قدم زدن در «شهری رهوار»، خطی لذت بخش و ماجرایی ذهنی است و با آن اعجازها و شگفتیهای شهر را میتوان تجربه کرد.