مقدمه : رساله مهم رشید رضا درباب خلافت، الخلافه و الامامه العظمی که اندکی پیش از الغای خلافت عثمانی انتشار یافت، علاوه بر اینکه اصلی ترین منبع اندیشه سیاسی در عصر حساس فترت پس از پایان جنگ جهانی اول است که اندیشه صریح ضد خلافت عثمانی را از زبان یک اندیشمند دینی و اسلام گرا بیان می کند، به خوبی تعارض میان خواسته های ملی گرایان عرب و اسلام گرایان وفادار به ارزش های اسلامی و خلافت را نشان داده است.ا ین رساله اثری ست که باید با توجه به زمینه سیر فکری رشید رضا یعنی تحولش از طرفداری از خلافت عثمانی به نام شمول جهانی اسلام، به تقسیر بیطرفانه در باب انحلال آن ارزیابی شود.
همچنین به آراء تجدد خواهانه او هم درباره ضرورت اجنهاد، قانونگذاری و مبارزه با جهل و خرافات درمیان مسلمین باید توجه شود.[1] رشید رضا سخن گوی فعال قومیت گرایی عرب بود ، او در سال 1920 رئیس کنگره ملی سوریه شد که فیصل را به عنوان پادشاه سوریه انتخاب کرد وشاید این نوسان بین جهان شمول انگاشتن اسلام و قومیت عرب بود که در پشت آراء و عقاید جزمی و گاه مبهم او راجع به خلافت و حکومت اسلامی نهفته بود.
رشید رضا موضوع حکومت اسلامی را پس از پرداختن به مسائل خلافت به پیش می کشد و این مساله را در سه مرحله مطرح می سازد : نخست، میانی خلافت را در نگرش سیاسی اسلام، پی جویی می کند.
سپس، شکاف دینی میان آن نظریه و عملکرد سیاسی موجود درمیان مسلمانان را خاطر نشان می کند و سرانجام، اندیشه خود را درباره چگونگی حکومت اسلامی مطرح می سازد.او میان خلافت آرمانی، که به عقیده آرای اکثر مسلمانان، فقط در دوران خلفای راشدین وجود داشته و خلافت بالفعل، که در طول تاریخ وجود داشته است، فرق می گذارد و خلافت بالفعل را به «امام الضروره» و «استبداد» تقسیم می کند و این نوع خلافت را در شرایط ضروری، جایز می شمارد به عقیده او «امامه الضروره» در جایی است که همه شرایط لازم، به ویژه، عدالت، کفایت، و نسبت قریشی، در شخص واحد جمع نشده باشد که در این شرایط (اگر چه در ظاهر) باشد، به عنوان خلیفه مسلمین انتخاب کرد، اما «اما الاستبداد» که در آن، حاکم فقط با قوه قهریه، بر سر کار می آید و هیچ انتخابی در کار نیست، فقط از باب «اکل میته» جایز است.
وی طغیان مردم، بر علیه خلیفه (در هر سه قسم) در جایز نمی شمارد و آن وظیفه اهل حل و عقد میداند و شرط آن نیز این است که «سود چنین عملی باید ر زیانش بچربد!»؛ اما باید گفت که شرایطی وی برای استفاده از حق طغیان بر علیه حاکم، برای اهل حل و عقد تعیین میکند، عملاً دست و پاگیرتر از آن است که از عبارت مبهمی چون «چربیدن سود بر زیان» برآید.رشید رضا همانند عبده، فساد علما و دست نشاندگان آنها را در برابر حکام، یکی از عوامل عمده تحریف و تباهی خلافت، از نوع آرمانی آن میداند و آنها را ابزاری در دست مستبدان میداند .درمرحله دوم، رشید رضا در صدد بررسی برخی از موانع عملی اعاده حیثیت خلافت است، بخصوص، یافتن فردی مناسب برای منصب خلافت مسلمین و نیز یافتن شهری مناسب به عنوان پایتخت آن.
وی از مسأله خلافت، به مسأله حکومت اسلامی روی می آورد و این امر، نوعی خرق اجماع و تا حدودی مبهم و نامحسوس است.
او معتقد است که رئیس دولت یاخلیفه، باید به عنوان رهبر همه مسلمانان، اعم از شیعه اثنی عشری، زیدی،باضی، مذاهب چهار گانه اهل سنت، انتخاب شود، اما در عین حال، در صدد از میان برداشتن تفاوتها و نزدیک کردن عقاید اهل این مذاهب به یکدیگر، بر نمی آید.
وی اصرار دارد که باید خلافت، به شیوه ای که در صدر اسلام، در دوره خلفای راشدین متدوال بوده، ایجاد گردد.
او خلافت را مظهر پیوستگی دین و دولت، در اصلاح امور تلقی نموده و تحقق همه آرمانهای جهان اسلام را به عهده خلافت میداند .
در مجموع، نظرات رشید رضا درباره خلافت، هر چند که جای بحث و نقد فروان دارد، ولی حاوی نکته های ابداعی و نوینی، در این زمینه است.
ما در این رساله کوشیده ایم پس از ارائه شمای مختصری از حیات فرهنگی و سیاسی رشید رضا در پرتو نشر مجله المنار که بُعد مهمی از چهره درخشان این شخصیت در جهان اسلام محسوب می گردد، به طور مختصر به رساله مهم درباب خلافت و امامت جهان اسلامی پرداخته و اهم مطالب را شرح و بسط دهیم.
فصل اول ) حیات محمد رشید رضا رشید رضا به عنوان یکی از برجسته ترین شخصیت های مذهبی و متفکر جهان اسلام در نیمه اول قرن بیستم محسوب می شود.
زندگی و آثارش به صورت وسیعی مورد پژوهش و تحقیق قرار گرفته است.
اکثر پژوهشهایی که بر روی حیات او انجام شده است، بر روی زندگی نامه خودنوشتی که از خود به جای گذاشته انجام شده که سی سال پس از مهاجرتش به مصر منتشر کرده است.
[2] زندگی نامه معروفی که او درباب استادش محمد عبده به نام تاریخ استاذالامام نوشته نیز یکی دیگر از منابع مهم و معتبر برای زندگی خود رشید رضا محسوب می گردد.
او با نگارش این کتاب نه تنها زندگی استادش را به رشته تحریر در آورد بلکه او تاریخ حیات خود را نیز در متن آن کتاب درج کرد.[3] رشید رضا به سال 1865 در قریه ای کوچک به نام قلامون در حوالی طرابلس در لبنان کنونی متولد شد.
او در خانواده سنی مذهب از سادات نبوی متولد شد.
در سالهای جوانی به شدت به فرقه صوفی نقشبندیه گرایش پیدا کرد و در حلقه شیخ محمود نشّابه طرابلسی در آمد.[4] رضا نزد او کتاب مهم حدیثی اربعین نواوی را فراگرفت و اجازه ای از استادش در نقل احادیث دریافت کرد.
یکی از علمای معروف آن روزگار به نام شیخ حسین الجسر که بنیانگذار مدرسه ملی اسلامی طرابلس بود نیز اجازه ای دیگر به رشید رضا داد تا بدان وسیله تدریس علوم دینی را نماید.
سیستم آموزشی جسر در مدرسه اش به نوعی ترکیبی از ساختار قدیمی و سنتی آموزشی دینی به همراه ظواهر مدرن آموزشی محسوب می شد، فی المثل درس های ریاضیات ، علوم طبیعی، زبان فرانسوی، ترکی و عربی به همراه متون دینی به دانش اموزان آموخته می شد.
علاقه و شیفتگی رشید رضا به نشر روزنامه و نشریات اصلاحگرانه مذهبی از زمانی آغاز شد که او با نشریه عروه الوثقی سید جمال الدین اسدآبادی آشنا شد..
او این رویداد را با زبان خویش چنین بیان کرده است: "تمام آمال و آرزوهایم پیش از مطالعه عروه الوثقی، تلاش برای ترویج عقاید اسلام بود.
اما پس از آن راه جدیدی را کشف کرده بودم : تلاش برای احیاء اتحاد و یکپارچگی جامعه اسلام.
وظیفه تازه من، هدایت مسلمین به طرق پیشرفت و توسعه تمدن غربی با تکیه بر ایمان اسلامی بود.[5]" رضا در تاریخ نوشته است: شیخ معروف شهر محمد عبدالجواد القیاطی، هر روز صفحه ای از روزنامه را بر چراغی که با روغن زیتون می سوخت می گرفت و همچون خطیبی توانا، با صدایی رسا آنرا می خواند.
او هر چند دقیقه مکثی کوتاه می کرد و صدای خود را صاف می کرد تا بر حضار و مستمعین تأثیر بیشتری بگذارد.
او هر روز این عمل را تکرار می کرد و تا پایان متن، دست از خواندن نمی کشید.
مطالب این نشریه(عروه الوثقی) تاثیرات بسیار شگرفی بر ذهن و افکار رشید رضای جوان(1892-1893) نهاد.[6] رشید رضا با استفاده از مطالب سید جمال و محمد عبده که در تبعید فرانسه به سر می بردند توانست به خطیبی مذهبی و توانمند در قریه خود تبدیل شود و منبر وعظ مسجد شهر را از آن خود کند که در آن مجالس دروس تفسیر می گفت.
او در زندگی نامه ای که از خود برجای گذارده است خاطر نشان کرده که وی علاوه بر مسجد، به قهوه خانه و محل تجمع افراد می رفته و آنها را موعظه می کرده است.
او با این عمل قصد داشت که به افرادی که به مساجد نمی روند نیز سخنان و پندهای مذهبی را برساند.
وی همچنین در اقدامی عجیب اتاقی در کنار خانه خود را مخصوص تجمع زنان علاقه مند به مباحث مذهبی قرار داده بود که هر از چندگاهی در آن محل جمع می شدند و رشید رضا درباب شرایع و آداب دین برایشان سخنرانی می کرده است.[7] رضا در زمان حضورش در طرابلس به دنیای روزنامه نگاری کشانده شد.
استادش الجسر، یکی از اولین کسانی بود که پای او را به حلقه های روزنامه خوانی شهر باز کرد، رضا در آن ایام مقالات متعددی را در نشریات گوناگون منتشر ساخت و شهرتش به جایی رسید که سردبیری مجله ثمرات الفنون که توسط روزنامه نگار سوری، عبدالقادر قبانی(1848-1935) در 1876 پایه گذاری شده بود، به وی پیشنهاد شد.[8] چنانکه آیالون نوشته است، رضا به دلیل تنگناهایی که دستگاه نظارتی عثمانی برایش فراهم آورد، مجبور به مهاجرت به مصر شد.
طبق سخنان او، رضا برای انتشار نشریه خود در طرابلس نیز تلاش بسیاری کرد، او مدارج قانونی لازم را علاوه بر مدارکی که شایستگی های او را برای داشتن چنین امتیازی تأیید می کرد به حاکم شهر داد، او نیز این درخواست را به بیروت فرستاد.
اما والی بیروت آنرا رد کرد و در پاسخ والی طرابلس نوشت: "هم اکنون یک روزنامه در طرابلس منتشر می شود و اگر روزنامه دیگری نیز انتشار یابد، به دلیل رقابت میان این دو، اِعمال نفوذ و محدودیت برآنها بسیار سخت و گران خواهد شد."[9] به هرحال چنانکه آیالون متذکر شده،[10] غایت اصلی رضا برای مهاجرت به مصر، به دست آوردن امتیاز چاپ نشریه ای به مدیریت خودش در قاهره بود.[11] رشید رضا در سال 1897 برای جستجوی آزادی بیان بیشتر زادگاه خود را به قصد مصر ترک کرد و چند ماه بعد موفق به انتشار اولین شماره مجله المنار شد که بعدها نام چاپخانه و انتشاراتی بزرگش را نیز به همین نام گذارد.
المنار در حقیقت گسترده ترین و پرمخاطب ترین نشریه چاپی در سطح جهان اسلام بود که برپایه تفاسیر نوگرایانه عبده از قرآن بنا نشو و نما یافته بود و در بالاترین سطح انتشار و مخاطب که در آن روزگار امکان تحقق داشت، دست به دست می گشت.
مجموعه تفاسیر عبده از قرآن که برای اولین بار در جامع الازهر ارائه شده بود، پیش از المنار نیز منتشر شده بود اما رشید رضا پس از مرگ استادش در سال 1905 تصمیم به جمع آوری، تصحیح و انتشار آنها در نشریه خویش گرفت.
او این روند را تا زمان مرگ در سال 1935 ادامه داد.
تاثیرات غیرقابل انکار و سترگ تفاسیر عبده از متون مقدس اسلام مثل قرآن، بر سطح عمومی اندیشمندان و متفکران آن روز جهان اسلام، وجه دیگری بر اهمیت و تاثیرگذاری المنار در جامعه اسلامی ست.[12] رشید رضا بعنوان یکی از اولین متفکرانی که بخت چاپ افکار و آثارش را بدست آورد، توانست نقش بسیار کلیدی و مهمی در تاریخ فکری و فرهنگی جهان اسلام در دهه آخر قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم ایفا کند.[13] او علاوه بر بهره گیری از صنعت چاپ برای نشر عقای توانست از طریق دامنه گسترده مخاطبان المنار شبکه پهناوری در میان محققین، صاحب نظران و متفکران جهان اسلام پدید آورد.
بدون شک بیشترین میزان تاثیرگذاری این شبکه در شمال آفریقا و غرب اسلامی بود، اما این به معنای انحصار جغرافیایی آن نبود و مخاطبان بسیاری در شرق دور و اروپای شرقی از مطالب آن بهره برده اند.[14] چنانکه رضا در روزنگاری هایش نوشته است، در تاریخ جمعه هشتم رجب 1315/1897 توسط یک کشتی اتریشی به همراه هم سفرش فرح آنتون به اسکندریه رسید و بسرعت تحت تاثیر زیبایی های شهر مانند خیابانهای نورانی، ساختمانهای بلند ، پارک ها و قهوه خانه ها قرار گرفت.
او روز بعد را به دیدن از مدرسه سازمان عروه الوثقی گذراند که توسط عبدالقادر افندی سرّی اداره می شد.
این مدرسه، نوعی دبستان بود که کودکان را با علوم دینی مانند اصول عقاید، فقه حنفی و فقه اللغه عربی و نیز ریاضیات، جغرافیا و تاریخ آشنا می کرد.
حدود دویست دختر و پسر در این مدرسه تحصیل می کردند و آموزش ها عموماً بر پایه کتب متفکر مصری علی مبارک(1824-1893) بنیان نهاده شده بود.
رضا تصمیم گرفت مستقیماً با مراکز اصلی روزنامه نگاری در شهر ارتباط برقرار کند.
او در روز بعد از چاپخانه روزنامه مهم لسان العرب دیدن کرد که توسط دو برادر مسیحی به نام نجیب حداد و امین حداد و نیز یک مسلمان به نام عبده بدران اداره می شد.[15] پس از آن با آنتونیوس عبده، یکی از نویسندگان الاهرام ملاقات کرد و درباب وضعیت روزنامه نگاری در مصر با او به تبادل نظر پرداخت.
او از اینکه دانست الاهرام دومین روزنامه پس از روزنامه المؤیَّد شیخ یوسف علی(1863-1913) در مصر است، بسیار شگفت زده شد، مخصوصاً پس از آنکه فهمید این روزنامه با تیراژ 3000 نسخه در روز منتشر می شود و 1000 تن جزء مشترکین آن هستند چنانکه رضا در روزنگاری هایش نوشته است، در تاریخ جمعه هشتم رجب 1315/1897 توسط یک کشتی اتریشی به همراه هم سفرش فرح آنتون به اسکندریه رسید و بسرعت تحت تاثیر زیبایی های شهر مانند خیابانهای نورانی، ساختمانهای بلند ، پارک ها و قهوه خانه ها قرار گرفت.
او از اینکه دانست الاهرام دومین روزنامه پس از روزنامه المؤیَّد شیخ یوسف علی(1863-1913) در مصر است، بسیار شگفت زده شد، مخصوصاً پس از آنکه فهمید این روزنامه با تیراژ 3000 نسخه در روز منتشر می شود و 1000 تن جزء مشترکین آن هستند رشید رضا پس از دیدار از این دو نشریه به گشت و گذار در شهرهای شمالی مصر پرداخت.
چند روز در اسکندریه ماند و پس از آن به طنطه(مرکز ایالت غربیه مصر) رفت.
او به محض ورود به شهر، به مسجد سید البداوی رفت و سپس به منزل میزبانش محمد عبدالرحیم، شیخ طریقت شاذلیه در آن شهر رفت.[16] شیخ برای رشید رضا توضیح داد که عموماً روزنامه های مصری با ایده های وطن پرستانه و ناسیونالیستی آغاز به کار می کنند اما پس از مدتی، تغییر رویه می دهند.
مصریان بر آن بودند که هر مهاجر سوری علاقه مند به فعالیت روزنامه نگاری، حتماً مجذوب شخصیت ابوالهدی صیادی(1850-1909) مشاور سلطان عثمانی ست و می کوشد عقاید او را در نشریات خود بسط و گسترش دهد.[17] او همچنین به رضا هشدار داد که نشریه ای که عاری از مدحیات ابوالهدی باشد به سختی به دست مخاطبان در قلمرو سلطنت عثمانی خواهد رسید او سه روز بعدی سفرش را در منصوره گذراند و سپس به دمیاط رفت، جایی که با یکی از مشهورترین روزنامه نگاران میهن پرست مصری، محمد فرید واقدی(1878-1954) دیدار کرد.[18] واقدی در دوران جوانی اولین مقاله اش را با عنوان الفلسفه الحقه به رشته تحریر درآورد که بسیار مورد استقبال اهالی دمیاط قرار گرفت.
رضا او را "جوانی پر خروش و غیور برای دفاع از امت و دین" خوانده است.
او به رضا گفت که در حال نوشتن کتابی به زبان فرانسوی در علل برتری و رجحان اسلام بر دیگر ادیان است.[19] واقدی در سال 1898 کتاب معروفش به نام تطبیق الدیانه الاسلامیه علی نوامیس المدنیه را نگاشت[20] و رضا آنرا از لحاظ علمی، پس از رساله التوحید محمد عبده، بهترین کتاب در این زمنیه دانست.[21] رضا بلافاصله پس از حضور در قاهره، به دیدار محمد عبده در خانه اش در محله عین شمس رفت.
این اتفاق در 19 دسامبر 1987 رخ داد.
او در اولین ملاقات با شیخ، به موضوع ایجاد تحول در الاظهر و تعصب و تحجر شیوخ آن در ایجاد آن پرداخت و نظر محمد عبده را جویا شد.
آنها در ملاقات ابتدایی خود به موضوعات مختلف سیاسی، مذهبی، اجتماعی و اقتصادی پرداختند اما رضا سخنی از آینده ای که برای خود در روزنامه نگاری تصویر کرده بود، به میان نیاورد.
در حقیقت رضا در چهارمین ملاقاتش با عبده، از هدفش از حضور در مصر سخن گفت.
عبده در جواب، رضا را از نامه والی بیروت آگاه کرد که به محض مهاجرتش به مصر فرستاده شده و در آن قصد وی را از این سفر، انتشار روزنامه ای برای حمله و انتقاد از دولت و حکومت عثمانی عنوان کرده بود.
رضا در پاسخ گفت که هدفش بسیار فراتر از حمله به اشخاص است.
اما عبده در گام اول چندان روی خوشی به این سخن نشان نداد و او را بدلیل مشکلات فراوان در این زمینه، برحذر داشت.
او همچنین خاطرنشان کرد که موضوعات مورد علاقه اهالی مصر، عموماً اخبار سیاسی کشور خود، متون ادبی و برخی اخبار پراکنده هستند که همه آنها را به راحتی می توانند از روزنامه هایی چون الاهرام و المؤید بدست آورند.
برای عبده اتکای ویژه و بعضا دروغین روزنامه ها به تعداد بالای مشترکین خویش امری ظاهری بود و در نگاه او نمی توان به اعداد و ارقامی که توسط روزنامه هایی مانند الهلال مبنی بر تعداد 3500 نفری مشترکینشان مطرح می شود، وقعی نهاد.
رضا همچنین خاطرنشان کرد که تلاش او در چاپ روزنامه اش تأکید بر موضوعات خاص دینی خواهد بود.
اما در آن سوی عبده به او پیشنهاد کرد که به جای چاپ روزنامه به انتشار کتاب بپردازد تا به رؤیایش در تعداد کثیر خوانندگان مطالبش دست یابد.
رضا مصرّانه در پاسخ، از توانایی مالی اش برای پوشش دو ساله مخارج روزنامه سخن گفت و اینکه چشم داشت مالی به فعالیت روزنامه در سالهای آغازین نخواهد داشت.
نهایتاً عبده با سخنان رضا قانع شد و نام المنار را از میان نامهای پیشنهادی رضا، برای نشریه برگزید.[22] نام المنار از این حدیث نبوی اقتباس شده بود: «إن لِلإسلام صوی و مناراً کمنار الطریق»[23] رضا در جلسات اولیه اش با عبده کوشید او را نسبت به نیاز موجود برای تفسیری مدرن و جدید از قرآن آگاه کند.
در ابتدا عبده با سخنان رضا قانع نشد اما نهایتا در پی ابرام او، از تصمیم خویش برای ارائه سخنرانی هایی در دانشگاه الازهر درباب قرآن و تفسیر آن برای رضا سخن گفت.
رضا تمام این سخنرانی ها را به اضافه حواشی و یادداشت های خود به رشته تحریر درآورده ، برای ویرایش نهایی به عبده نشان داد و سپس آنها را از سال 1900 به بعد در المنار به چاپ رساند.[24] او برای دیگر عناوین روزنامه اش به جای موضوعات داغ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی روز، به مسائلی چون امکان تطابق و انعطاف پذیری اندیشه اسلامی با شرایط مدرن امروز پرداخت، وی همچنین بخش ویژه ای را در هر شماره به فتاوایی اختصاص می داد که خوانندگان در طلب آن، درخواست های خود را به دفتر نشریه فرستاده بودند.[25] عبده در دیدار دیگری با رضا در 6 ژانویه 1898 به او توصیه کرد در نشریه اش از هیچیک از احزاب سیاسی حمایت نکند و هیچ جوابیه و پاسخی به مطالب دیگر روزنامه ها ننویسد.
او همچنین پیشنهاد داد برای اداره و تهیه مطالب نشریه، برای تعدادی از نخبگان و متفکران مصری برای ارسال مطالبشان به نشریه دعوت نامه ای ارسال کند، اما این دعوت نباید بدان معنا باشد که آنان می توانند از این تریبون برای ارائه نظرات و ایده های خود بهره شخصی و یا بعضا سوء استفاده نمایند.
از سوی دیگر عبده علی رغم هزینه بالاتر چاپخانه امیریه که ارگانی دولتی محسوب می شد، رضا برای چاپ روزنامه اش در این چاپخانه ترغیب کرد.
چراکه بیم آن داشت که صاحبان دیگر چاپخانه ها به بهانه هزینه کمتر در مطالب روزنامه اعمال نظر نمایند.
اما اندوخته رضا، جوابگوی نیازهای مالی صاحبان چاپخانه نبود و رضا تصمیم گرفت با آنها بر سر قیمت ها مذاکره کند.
عبده تلاش کرد او را از این عمل منصرف نماید.
او سوریان مسیحی حاضر در مصر را "افرادی غیرقابل اطمینان" خواند که "قلبهایشان آکنده از عناد و دشمنی با اسلام است و آنها با هدف تشفّی و کین خواهی برعلیه مسلمین به مصر آمده اند."[26] البته مسلمانان مصری هم چندان تفاوتی با مسیحیان نداشتند و حتی در نگاه عبده مسلمین از مسیحیان هم فاسدتر بودند." [27] عبده همچنین معتقد بود که آزادی بیان در مصر به طور کامل در حق مسلمین ادا نمی شود.
البته رضا در کتاب تاریخش این انتقادات گزنده و تند عبده را نسبت به مسلمین و مسیحیان مصر حذف کرده است.
بهرحال رضا با چاپخانه امیریه برای انتشار نشریه اش به توافق نرسید و نهایتاً با تلاش های فراوان توانست با چاپخانه قبطیِ توفیق به توافق برسد.[28] عبده برای تسهیل امور انتشار مجله رضا، نامه ای به تاریخ 14 مارس 1898 نوشت و او را به نیکولا افندی شهاده، بنیان گذار روزنامه الرائد المصری معرفی کرد و از او تقاضا نمود فهرست افرادی که در روزنامه او مشترک هستند را دراختیارش قرار دهد.[29] این مساله برای رضا از اهمیت خاصی برخوردار بود که در آغاز راه انتشار روزنامه اش با دیگر نشریات و چاپخانه های مصر ارتباط خوبی برقرار کند.
او در 21 دسامبر همان سال با همسفر پیشین خود و مدیر مسئول بعدی مجله الجامعه ، فرح آنتون دیدار کرد و پیشنهاد حضور در نشریه معروف المقتطف، به سردبیری یعقوب صروف را از او دریافت کرد.[30] صروف از جرجی زیدان، بنیانگذار روزنامه الهلال شنیده بود که رضا به مصر آمده است.
اما رضا در پاسخ پیشنهاد صروف گفت؛ اصلی ترین دغدغه اش، ایجاد تحول و اصلاح در ساختار دینی جهان اسلام و بررسی نقاط اشتراک میان مسیحیت و اسلام است.
اما صروف در پاسخ از تفاوتهای سوریه و مصر سخن گفت.
او گفت در سوریه روح علوم جدید ، اصلاح و نوسازی ساختار دینی و دیگر مسایل به تازگی دمیده است در حالی که تمام این مسایل از مدتها پیش در مصر توسط دولت اعمال می شوند.
اما هیچیک از این مسایل باعث دلسردی رضا در پیگیری اهدافش نشد.[31] پس از گذشت چهار ماه از مهاجرت به مصر، رشید رضا نگارش اولین شماره روزنامه اش(نیمه مارس1898) را در خانه عبده به پایان رساند.[32] تعداد صفحات آن به سختی به هشت عدد می رسید.
اما با اتمام سال اول انتشار ، و در پی درخواست خوانندگان در شکل و شمایل نشریه تغییراتی داده شد.[33] المنار در طول دو سال اول به صورت هفتگی منتشر می شد.، اما رضا در آغاز سال سوم آنرا تبدیل به دو ماهنامه کرد.[34] ظاهراً المنار در سالهای اولیه حلقه مشترکین گسترده ای نداشته و شماره های اولیه آن که با تیراژ 1500 عدد چاپ می شده توسط شخص رضا به همکاران و همراهانش در مصر و سوریه اهداء می شده است.
از سوی دیگر پس از گذشت مدت کوتاهی از انتشار المنار، امپراطوری عثمانی از ورود شماره های جدید آن به قلمرو اش ممانعت کرد.
شاید یکی از دلایلی که این مجله در سالهای اول در میان مصریان مورد توجه قرار نگرفت این بود که آنها رضا را مهاجری سوری می دانستند که نه تنها یک روزنامه نگار حرفه ای نیست، بلکه در نوشته هایش به هیچیک از گرایش های ملی-مذهبی اهالی مصر توجهی نمی کند.
اما در این میان شاعر و ملی گرای سرشناس مصری، محمود سامی البارودی(1839-1904) که بخش هایی از المنار را به صورت مداوم برای یکی از دوستان انگلیسی اش ترجمه می کرد، روزی از او شنید : "مسلمین پنجاه سال بعد ارزش المنار را خواهند فهمید و آن زمان آنرا دوباره منتشر خواهند کرد.[35]" با این وجود با گذشت سه یا چهار سال از انتشار المنار، هنوز تعداد مشترکین آن از سیصد یا چهارصد نفر فراتر نرفته بود.[36] این وضعیت تا سال 1902 که رضا بازهم به دنبال یافتن حلقه های جدیدتری برای نشریه اش به منصوره رفت، ادامه داشت.[37] المنار در سال پنجم بالاخره شهرت و اعتبار خاصی یافت و مشترکانش روز به روز افزایش یافتند.
شاید بتوان یکی از دلایل اصلی این مساله را انتشار مسلسل وار مقالات محمد عبده در دفاع از اسلام در مقابل مسیحیت، دانست.[38] کار به جایی رسید که رضا تصمیم گرفت قیمت نشریه را چهار برابر کند و این وضعیت تا سال 1907(دهمین سال انتشار نشریه) ادامه داشت.
پس از آن رضا تصمیم به گذر از مرزهای مصر و سوریه گرفت و مشترکینی از روسیه، تونس، هند، سودان، سیرالئون، بوسنی، چین و آمریکا در حلقه علاقه مندان المنار قرار گرفتند.[39] بدون شک نام و شهرت عبده جزء اصلی ترین عوامل رشد و استحکام پایه های نشریه در سالهای اولیه آن محسوب می شود.
رضا نیز عادت داشت شماره های جدید نشریه را به دوستان و ملاقات کنندگانش هدیه دهد.[40] چنانکه رضا خود معترف بود وجود نام عبده در المنار باعث "اقبال خیل گسترده ای از اقشار فرهیخته جامعه مصر" شده بود و او این حقیقت را مدیون نام عبده بود.[41] درج نقل قول ها و گزارش هایی از آخرین مطالب مندرج در المنار و انعکاس آنها در کتب و نشریات دیگر، باعث جلب توجه مردم عادی مصری به این نشریه شد.
فی المثل وقتی حقوق دان مصری، احمد فتحی زغلول(1863-1914) ترجمه عربی کتاب L’islam: impressions et etudes[42] از هنری دوکاستریس(1850-1927) را چاپ کرد، توجه همگان به نقل قولی که نگارنده فرانسوی درباب خواست و آرزوی جامعه مسلمین، از المنار درج کرده بود، جلب شد و در پی چاپ کتاب زغلول، جمع گسترده ای از وکلا و حقوق دانان مصری به حلقه مشترکین آن افزوده شدند.[43] تحلیل حمزه از تفکرات رضا در انتشار المنار در سنوات اوج شکوفایی اش این است که او بر آن بود تا اندیشه های تحول خواهانه مذهبی اش را با توجه به طیف گسترده خوانندگانش که شامل گروههایی چون دولتمردان، نخبگان غرب زده، حقوق دانان و وکلا، نویسندگان، فعالین سیاسی، علما و دیگر نخبگان فرهنگی و ادبی بود، بسط و گسترش دهد.[44] به هرحال وکلا در میان دیگر گروهها-بخصوص وکلای طنطه- ، یکی از اصلی ترین مشترکین مجله را تشکیل می دادند.[45] دستگاه امنیتی عثمانی بارها برای جلوگیری و ضبط شماره های جدید آن تلاش کرد.
اولین بار به هنگامی که رضا با اتکا به مقتدای فکری خویش، سید جمال الدین اسدآبادی انتقادات تندی را به تصوف عامیانه و فراگیر در قلمرو عثمانی و بانی اصلی آن، ابوالهدی صیادی ابراز داشت، تمام مسیرهای ورود نشریه به عثمانی بسته شد.
بار دیگر، رضا دو طریقت مشهور قادریه و رفاعیه را به دلیل وارد کردن بدعت ها و تحریف های نادرست به دین، مورد نکوهش و انتقاد قرار داد.
او در این مقاله، به دو کتاب ابوالهدی اشاره کرده بود که در آنها اموری مانند خوردن مارها، وارد کردن سوزن به بدن افراد و راه رفتن بر آنش سوزان، بعنوان نشانه ای از ایمان مورد تکریم قرار گرفته بود.[46] اما تمام این مسائل مقدمه ای بر جدال رضا و صیادی محسوب می شد، این نزاع پس از انتشار کتاب مهم رضا در باب کواکبی به نام طبایع الاستبداد در سال 1901 به اوج خود رسید.[47] چنانکه آلبرت حورانی گفته است؛ اصلی ترین انتقادات کواکبی به سلطان و حامیان عوام پرور مذهبی او بود که از میان خانواده های صاحب مال و قدرت برگزیده می شدند، و اتفاقاً صیادی نیز از یکی از همین خانواده ها در حلب برگزیده شده بود.[48] در پی این مجادلات، استاد سابق رضا، شیخ حسین الجسر نیز در روزنامه طرابلس، رضا را بدلیل انتقادات تندش درباب طریقت های رفاعیه و قادریه بشدت نکوهید.[49] در مارس 1898، رضا نامه ای دریافت کرد که در آن از قصد والی بیروت برای امحاء تمام شماره های المنار(بخصوص شماره دوم آن) سخن گفته شده بود.
رضا از این مساله بسیار شگفت زده شد، چه استثنائاً در آن شماره هیچ مقاله یا اشاره ی ضد دولتی چاپ نشده بود.
تنها مطلبی که در آن شماره استعداد برانگیختن خشم والی را داشت، مقاله ای آموزشی درباب نقش حرکت های ملی و قومی در شکل گیری شرایط مناسب برای ساختار های جدید آموزش و پرورش بود.
از سوی دیگر و در همان زمان، نامه ها و تبریکات فراوانی از سوی خوانندگان سوری مجله برای تشویق رضا به ادامه راه و ثبات قدم بیشتر، فرستاده شد.
برخلاف آنچه انتظار می رفت، رضا با تحریم شدید نشریه اش در قلمرو عثمانی هیچ مخالفتی نکرد و در عوض با نگاهی تشکیک آمیز، به توانایی حکومت در گماشتن افراد برای ارسال این نامه ها می اندیشید.[50] دوباره در همان سال، خوانندگان سوری در نامه هایی از تحریم ها و ممنوعیت هایی که برای مجله المنار ایجاد می شد، نوشتند.
نماینده رضا در سوریه نیز طی نامه ای به او اطلاع داد که هیچ شماره ای بدست خوانندگان نرسیده و بسیاری از مشترکین به این دلیل، اشتراک خود را فسخ کرده اند.رضا پس از اطلاع از درستی این ماجرا، ناراحتی و ندامت خود را نشان داد و خود را "خدمتگزار صدیق خلیفه" و دولت وی خواند که هیچ قصدی برای ایجاد تمایلات آشوبگرانه سیاسی در نشریه اش ندارد.
او همچنین از اداره پست درخواست کرد که تمام شماره های ضبط شده را به او عودت نماید.[51] اما مأمورین دولتی به این درخواست وقعی ننهادند و بسرعت تمام شماره های نشریه را سوزاندند.
بار دیگر در آگوست همان سال، مشترک دیگری در سوریه به رضا نامه ای نوشت و از توقیف پنج روزه شماره جدید نشریه در نهاد نظارتی عثمانی خبر داد.
او در این نامه ناظران دولتی در دمشق و بیروت را متهم به سوء استفاده از جایگاه نظارتی خود کرد و در ضمن از تحریم نظام پستی عثمانی از سوی قشر گسترده ای از مردم سوریه خبر داد و به رضا نیز پیشنهاد کرد از پست های خارجی برای ارسال شماره های نشریاتش استفاده کند.[52] حکومت سوریه از سوی دیگر، خانواده رضا را بشدت مورد آزار و اذیت قرار داده بود.
ابوالهدی صیادی نیز در ازاء انتقادات صریح رضا به طریقت رفاعیه، از برادر خوانده اش بدری پاشا که والی طرابلس بود خواست تا برادران رشید رضا را به خدمت نظامی در آورد و به همین دلیل آنها در آغاز راه تحصیل، از حق آموزش محروم ماندند.
یکی از برادران رضا در راه طرابلس به قلامون بشدت مجروح شد و مسجد خانوادگی آنها در قریه شان با خاک یکسان شد.
رضا نیز از تعبیه نقشه ای برای ترورش از سوی صیادی در مصر خبر داد.[53] در دسامبر 1898 انجمن مهاجرین سوری-لبنانی در برزیل از وجود المنار آگاه شدند.
نشریه اسلامی سائوپائولو ، الاصمعی ، که توسط دو برادر مسیحی بنام های خلیل ملوک و شکری الخوری اداره می شد، در یکی از شماره های خود المنار را "یکی از بهترین نشریات اسلامی" معرفی کرد.[54] البته نعوم لََبَکی(م.1924) بنیان گذار نشریه سوریه المناظِر در سائوپائولو[55]، رشید رضا را بدلیل پرداختن به موضوعات دینی و غفلت از مشکلاتی که ملیت سوری با آن دست به گریبان است، تخطئه کرد.
در نگاه او توضیحاتی که زیر عنوان المنار درج شده- علمی، ادبی، اطلاع رسانی و آموزشی-، با آنچه در نشریه چاپ می شود متفاوت بود.
رضا در جواب او نوشت که این عادت او بوده که به این دسته از مسائل بپردازد و هیچ ارتباطی میان تحریم نشریه اش در سوریه و موضوعاتی که درباب آنها قلم میزند، وجود ندارد.
البته رضا پس از آنکه متوجه شد مخاطبان نشریه اش عموماً در مصر، تونس، الجزیره، مغرب، هند و مهاجرین سوری به آمریکا هستند، تلاش کرد مطالب مقالات را بر موضوع تعامل با ادیان دیگر متمرکز کند.
البته رضا در پی دریافت نامه ای از سوی یکی از معلمان مسیحی سوریه، دریافت که مطالب نشریه اش علاوه بر مسلمین برای دیگر ادیان نیز جالب توجه است.[56] رشید رضا پس از مشروطیت عثمانی در سال 1908 سفری به آن دیار داشت و کتاب الرحله الی بلاد الشام را نگاشت.
او پس از این سفر گزارش تمام مسافرت هایش را در المنار منتشر کرد.
تمام سفرهای متعدد او با اهداف سیاسی انجام شده بود، او هیچگاه از این تلاش ها دست نمی کشید.
لیکن پس از مدتی درک کرد که اهداف سیاسی که مد نظر دارد با شرایط آن روز جهان اسلام سازگاری ندارد .
بخاطر دشمنی و مخالفت های اعضای جمعیت اتحاد ترک که گستره وسیعی از طرفداران را در جهان اسلام داشت رشید رضا از نیل به مقاصد خود نا امید شد.
او به سرعت به مصر بازگشت و در سال 1911 نهادی به نام «دارالدعوه و الارشاد» ایجاد کرد که قصد فرهنگ سازی درباب آراء سیاسی رشید رضا را در جهان اسلام داشت لیکن اقدامات این نهاد با وقوع جنگ جهانی اول متوقف شد.