ناصرالدین شاه قاجار (۲۵ تیر ۱۲۱۰ - ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵) که پیش از پادشاهی ناصرالدین میرزا خوانده میشد، معروف به قبله عالم، سلطان صاحبقران و بعد شاه شهید، چهارمین شاه از دودمان قاجار ایران بود.
وی طولانیترین دوره پادشاهی را در میان دودمان قاجار داراست.
او همچنین نخستین پادشاه ایران بود که خاطرات خود را نوشت.
تولد و خانواده پدر ناصرالدین، محمدشاه قاجار نوه فتحعلیشاه قاجار و سومین پادشاه دودمان قاجاریه بود.
محمدشاه هنگامی که دوازده سال داشت در ۱۲۳۴ به دستور فتحعلیشاه با دختر عمه چهارده ساله اش ملک جهان ازدواج کرد.
این ازدواج به قصد از بین بردن تفرقه بین شاخه های قوانلو و دولو ایل قاجار صورت می گرفت.
در منابع عصر قاجار، طرح این ازدواج را جزئی از توصیه های آقامحمدخان به فتحعلیشاه دانسته اند.
ناصرالدین سومین پسر و نخستین فرزند باقی مانده این زوج.
در ششم صفر ۱۲۴۷ در دهکده کهنمو از توابع اسکو در نزدیکی تبریز به دنیا آمد.
ولیعهدی فرمان ولیعهدی ناصرالدین میرزا در ۱۲۵۱ ه ق در تبریز خوانده شد.
برادران تنی شاه بهمن میرزا و قهرمان میرزا، به بهانه سن کم ناصرالدین، او را شایسته داشتن عنوان ولیعهدی نمیدیدند.
آصفالدوله، دائی محمدشاه، هم مصمم بود از ولیعهدی ناصرالدین جلوگیری کند تا عرق سلطنت از خاندان دولو قطع نشود.
سرانجام ولیعهدی ناصرالدین زمانی تایید شد که قهرمان میرزا را به کفالت حکومت آذربایجان منصوب کردند که در واقع تایید ضمنی ولایت او بر ولیعهد صغیر بود.
نخستین وظیفه رسمی ولیعهد، سفر به ایروان برای ابلاغ تهنیت پدرش به نیکلای اول بود که در آن هنگام در قفقاز از ولایات تازه تسخیر شده بازدید میکرد.
در هنگام ملاقات، تزار ولیعهد را روی زانوی خود نشاند و به نشان محبت انگشتر الماس خود را به او بخشید.
محمدشاه در تابستان ۱۲۵۵ ه ق ناصرالدین را به پایتخت فراخواند.
در آن هنگام او نزدیک پنج سال بود که پدرش را ندیده بود.
در تابستان ۱۲۶۱ ه ق ولیعهد چهارده ساله، با دخترعموی پدرش، گلین، ازدواج کرد.
نخستین ازدواج ناصرالدین، به معنای رسیدن او به سن بلوغ بود که ضرورت انتصاب نایب السلطنه را از بین میبرد، چرا که دیگر ولیعهد صغیر محسوب نمیشد.
در ۱۲۶۳ ه ق بهمن میرزا به روسیه فرار کرد و محمدشاه، ناصرالدین را به درخواست خودش حاکم آذربایجان کرد.
در این مدت ولیعهد با مسائل جدی حکمرانی آشنا شد.
در همین زمان، باب را به فرمان حاجی میرزا آقاسی برای محاکمه و تفتیش عقاید به تبریز آوردند و مجلس محاکمه در حضور ناصرالدین صورت گرفت.
تاجگذاری هنگامی که محمد شاه قاجار که سالها با بیماری نقرس دست به گریبان بود در ۱۲۲۷ خورشیدی در ۴۲ سالگی از دنیا رفت، کشور گرفتار شورش بود و تنها بخش آرام ایران آذربایجان شمرده میشد.
در این زمان ناصرالدین میرزای ولیعهد -که آن زمان شانزدهساله بود- در تبریز به سر میبرد و مدعیان پادشاهی از هر سو سر برآورده بودند.
حاجی میرزا آقاسی وزیر محمد شاه که توانایی آرام نگاه داشتن تهران را نداشت به حرم عبدالعظیم پناهنده شد و بست نشست.
در این زمان ناصرالدینمیرزا با پشتیبانی میرزاتقیخان امیرنظام (امیرکبیر آینده) راهی تهران شد و پیش از رسیدن به شهر میرزاتقیخان را لقب اتابک اعظم داد و او را صدراعظم خود گردانید.
با رسیدن به تهران در همان سال ناصرالدین شاه به پادشاهی ایران رسید.
ناصرالدین شاه در ۲۲ شهریور ۱۲۲۷ (۱۴ شوال ۱۲۶۴) بر تخت نشست و از آن پس تا زمان مرگش در جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ (۱۷ ذیالقعده ۱۳۱۳) شاه ایران بود.
دوران صدارت امیرکبیر میرزا تقی خان امیر کبیر از پیشامدهای مهم این دوران شورش پسر الهیارخان آصفالدوله صدراعظم فتحعلی شاه بود که پس از پایان پادشاهی محمد شاه سر به شورش برداشته بود.
امیرکبیر سلطان مراد میرزای قاجار را برای سرکوبی وی فرستاد که پس از سه سال کشمکش سرانجام این غائله با کشتهشدن سالار پایان یافت.
همچنین در این دوران سران بابی سرکوبشده و خود باب نیز تیرباران شد.
هنگامی که امیر و شاه به تهران رسیدند شمار ارتش ایران تنها ۳۰۰ تن بود.] امیرکبیر که خود سپهسالار کل ایران بود به نظم و ساماندهی سپاه پرداخت و برای آموزش ارتشیان اقدام به استخدام آموزگار از خارج نمود و به صنعت اسلحهسازی رونق داد.
او همچنین فرمان حذف لقبهای اضافی در نامهنگاریها را داد و به فرمان او حتی خود وی را نیز تنها با لقب جناب میخواندند.
وی همچنین تلاش کرد جلوی رشوهخواری را بگیرد و به درآمد کارکنان دولت سامان دهد.
امیر کبیر به زیباسازی تهران و پیشرفت پایتخت نیز کوشید، در این راستا دست به ساخت بازار امیر و کاروانسرای امیر و تیمچهای نو زد.
همچنین به پاکیزگی گرمابهها رسیدگی کرد و در اندیشه کشاندن بخشی از آب رود کرج برای آشامیدن مردم تهران بود که دوره زمامداریاش به پایان رسید و این طرح و دیگر اندیشههایش ناکام ماند.
اقدامات امیر کبیر که به سود توده ایرانیان و به زیان شاهزادگان، دارایان، ملاها و اشراف بود خشم این دستهها را برانگیخت و چون امیر جلوی دستاندازی مهد علیا را نیز در کارهای کشور گرفتهبود اینان به گرد او جمع شدند.
مهد علیا میکوشید تا میرزا آقاخان نوری را که در آن زمان وزیر لشکر بود جایگزین امیر کبیر نماید.
پس شاه را انگیزاندند تا امیر را کنار بزند، اگرچه شاه جوان در آغاز پایداری نمود.
از ۱۲۶۷ قمری میان شاه و امیر کبیر اندکاندک به هم میریخت و شاه دچار بدگمانی به صدراعظمش میشد.
اختلاف نظر میان شاه و امیر بالا میگرفت، برای نمونه یک بار شاه یکی از برادرانش را به فرمانروایی قم فرستاد ولی امیر او را بازگرداند و شاه که دلش از این کار امیر کبیر تیره شده بود او را باز به قم فرستاد.
این گونه بود که شاه امیر کبیر را از صدر اعظمی کنار گذارد و او را به فرمانروایی کاشان گمارد.
ولی کمی پس از آن که سفیر روسیه دست به اقداماتی نظامی به ظاهر به سود امیر کبیر زد، ناصرالدین شاه که بیمناک شدهبود امیر را به باغ فین در کاشان فرستاد و چندی پس از آن به فرمان شاه امیرکبیر به قتل رسید.
قتل امیرکبیر در ماه ربیع الاول سال ۱۲۶۸ (قمری) اتفاق افتاد.
پس از قتل امیرکبیر عزمی که او در باب تغییر و تحول دستگاه دولتی قاجار از خود نشان داده بود تکرار نشد، ولی او باعث شد ناصرالدین شاه تا حدودی به اصلاحات علاقه مند شود.
سیاستهای خارجی و داخلی ناصرالدین شاه نیز در سالهای بعد تا حدودی متاثر از اقدامات امیرکبیر بود.
دوران صدارت نوری سوء قصد بابیان قره العین.
او از کسانی بود که به انتقام حمله گروهی از بابیان به ناصرالدین شاه کشته شد.
در سپیده دم بامداد روز ۸ شوال ۱۲۶۸ هنگامی که ناصرالدین شاه از کاخ ییلاقی نیاوران عازم شکار بود، گروهی از بابیان که توسط شیخ علی عظیم مأمور شده بودند، در فاصله کوتاهی از کاخ به شاه حمله کردند.
آنان عریضه به دست به موکب شاه که تنها به اتفاق چندتن ملازم رکاب پیش میراند، نزدیک شدند و جبران وحنی را خواستند که با کشته شدن سید علیمحمد باب به کیش آنان وارد شده بود.
به ترتیب سه تن از آنان سه تیر شلیک کردند که تیر دوم شاه را مجروح ساخت.
در زد و خوردی که پیش آمد قراولان شاه یک تن از مهاجمان را کشتند و دو تن را دستگیر کردند.
مهدعلیا، شاه را به دست داشتن میرزا آقاخان نوری در سوء قصد مظنون کرد و میرزا آقاخان برای مبرا ساختن خود از تهمت، شدت عمل به خرج داد و بابیان را به طور گسترده سرکوب و دستگیر ساخت.ا ز جمله این دستگیر شدگان بهاءالله بود که توسط سفارت روسیه به ایران تحویل داده شد.
متعاقباً تعدادی از دستگیرشدگان به دست صاحب منصبان دولتی سپرده شدند تا کشته شوند.
قره العین نیز در این ماجرا کشته شد.
او که از سال ۱۲۶۵ هجری قمری دستگیر شده بود، در زمان سوء قصد در منزل کلانتر تهران محبوس بود ولی دو هفته بعد از واقعه استنطاق و اعدام شد.
ناصرالدین شاه که در ۱۲۶۶ هجری قمری نخستین ولیعهد خود سلطان محمود میرزا را از دست داده بود، دو هفته پس از سوء قصد سلطان معین الدین میرزا را به ولیعهدی برگزید.
ولی همچنان به دلیل سن کم معین الدین میرزا، او نتوانست شاه شود.
اگر ناصرالدین شاه در میگذشت، نایب السلطنه ای نیاز بود تا امور سلطنت را از طرف شاه صغیر در دست بگیرد.
سفرای روسیه و بریتانیا در این مورد عباس میرزا ملک آرا، برادر ناتنی شاه را شایسته این مقام میدانستند.
در این زمان شاه و مهدعلیا فرصت را برای از میان برداشتن عباس میرزا غنیمت شمردند و مدتی پس از سوء قصد، ناصرالدین شاه که در ۱۲۶۶ هجری قمری نخستین ولیعهد خود سلطان محمود میرزا را از دست داده بود، دو هفته پس از سوء قصد سلطان معین الدین میرزا را به ولیعهدی برگزید.
در این زمان شاه و مهدعلیا فرصت را برای از میان برداشتن عباس میرزا غنیمت شمردند و مدتی پس از سوء قصد، عباس میرزا را به دست داشتن در ماجرا متهم کردند.
به منظور تنبیه عباس میرزا، شاه نخست تصمیم گرفت او را نابینا کند، ولی با هشدار سفرای روسیه و انگلیس به زندانی کردن او رضایت داد.
اما در نهایت وی را به عراق عرب تبعید کرد.
قطع روابط با بریتانیا در اوایل دهه ۱۲۷۰ قمری اعطای تحت الحمایگی از طرف دولت بریتانیا به رجال ایرانی و دخالتها مکرر سفرای بریتانیا در امور داخلی ایران ناصرالدین شاه را بیش از پیش به آن دولت بدگمان ساخت.
عقاید میرزا ملکم خان مترجم مخصوص شاه و از معلمین دارالفنون نیز در ترغیب شاه به ایستادگی دربرابر نفوذ بریتانیا تاثیر داشت.
در نهایت ماجرای پناهندگی یکی از باجناقهای ناصرالدین شاه، میرزا هاشم نوری، به سفارت بریتانیا در تهران در سال ۱۲۷۲ قمری منجر به قطع روابط دو کشور شد.
هاشم خان همسرش پروین خانم خواهر تاجالدوله (یکی از همسران عقدی شاه) را هم به همراه خود به سفارت برد.
زن و شوهر مدتها در قلهک در چادری در کنار چادر چارلز موری وزیرمختار بریتانیا زندگی کردند و در تهران نیز محل زندگی آنان خانهای در مجاورت سفارت بود.
این ماجرا منجر به شدت گرفتن شایعاتی در تهران درباب روابط عاطفی پنهان پروین خانم با موری شد.[۱۵] شاه پس از آنکه از چند مجتهد فتوا گرفت، دستور داد پروین خانم را به دستاویز جلوگیری از فحشا به خانه برادرش برده و بازداشت کنند.
دربرابر موری از جمع دیگری از مجتهدین فتوا گرفت و خدمه سفارت را برای استرداد پروین خانم اعزام کرد، ولی با این عمل بر شایعات پیشین دامن زد.
موری در مقابل مقاومت شاه در استرداد پروین خانم شاه را تهدید به قطع روابط بین دو کشور کرد؛ تصمیمی که در ۱۷ ربیع الاول ۱۲۷۲ با پایین کشیدن پرچم بریتانیا از سفارت عملی شد.
مدتی پس از این واقعه، روزنامه وقایع اتفاقیه در یکی از شمارههای خود احساسات ضد بریتانیایی ناصرالدین شاه را چنین توصیف کرد.
«[شاه] به قدری از کیفیت حالی خود متنفر شدهاست که حکومت یک ده در حالتی که غیرمحکوم [خارجی] باشد به مراتب ترجیح به این سلطنت میدهد...
جمیع ناملایماتی که از ابتدای سلطنتش دیده سکوت کردهاست ولی حال غیرت و کینه او زیادتی بر حوصله و حلمش کردهاست و چنان معلوم میشود که حال تاج و تخت سلطنت را نمیخواهد مگر برای انتقام...
از آن وقت، قلب او که مدتها مدید از تسلط دول خارجه منزجر بوده ابتدا کردهاست به باز شدن شعف و سرور و حالت ساکت و غیرمختلف در خانه تبدیل شدهاست به غیرت و حمیت.» فتح هرات شاهزاده حسام السلطنه، فاتح هرات.
ناصرالدین شاه در ربیع الثانی ۱۲۷۲، فرمانی به پنج ایالت ایران ابلاغ کرد و امر کرد قشون ایالات به سرکردگی عمویش سلطان مراد میرزا حسامالسلطنه به سمت هرات حرکت کنند.
مدتی پس از آغاز محاصره هرات، سفیر بریتانیا در استانبول به ایران اعلام کرد برای استقرار مجدد روابط حاضر به مذاکرهاست.
در پاسخ شاه میرزا ملکم خان به استانبول فرستاد ولی به دلیل سوابق طرفداری ملکم از فرانسه، سفیر بریتانیا به او اعتنایی نکرد.
در ۱۹ رمضان ۱۲۷۲ نخستین اخطار بریتانیا به دولت ایران ابلاغ شد.
بی نتیجه ماندن محاصره هرات و انعقاد معاهده پاریس (۱۸۵۶) در پایان جنگ کریمه که شاه را از کمک روسیه مأیوس کرد، او را از عقب نشینی بازنداشت.
ناصرالدین شاه حتی تصمیم گرفت به خراسان عزیمت کند، اما نوری او را منصرف ساخت.[۱۹] در جستجوی حامیان جدید، شاه به فرانسه گرایش نشان داد.
او از ناپلئون سوم، امپراتور فرانسه، برای حل اختلاف میان ایران و انگلیس درخواست کمک کرد و هدایای ارزشمندی، از جمله نشان شیر و خورشید، تمثال همایون و چندین رشته مروارید برای وی فرستاد.
ناصرالدین شاه همچنین تلاش کرد با ایالات متحده آمریکا پیمان دوستی بندد و از این راه وسیله تازهای برای اعمال فشار برانگلیس در خلال مذاکرات فیمابین بیابد.
شاه آمریکا را به ایجاد پایگاههای نظامی در خلیج فارس تشویق کرد، اما آن کشور تمایلی به درگیر کردن نیروی دریایی خود در آبهای ایران نشان نداد.
تقاضای شاه در مورد کمک مالی آمریکا به ایران هم بینتیجه ماند.
امینالملک فرستاده ناصرالدین شاه، در دربار ناپلئون سوم.
اخطار و اتمام حجت دوم بریتانیا همزمان با تصرف جزیره خارک توسط نیروهای آن دولت، به ایران ابلاغ شد و به همراه آن شرایط سنگینی که بریتانیا برای برقراری صلح با ایران در نظر گرفته بود، از جمله عزل میرزا آقاخان نوری از صدارت و واگذاری بندر عباس به بریتانیا، به امینالملک، فرستاده ایران در استانبول، اعلام شد.
دو هفته بعد، در در روز ۲۴ صفر ۱۲۷۳ خبر فتح هرات مقارن مرگ سلطان معین الدین میرزا ولیعهد به ناصرالدین شاه رسید.ه مجرد فتح هرات، امینالملک که تا کنون به دستور شاه منتظر مانده بود، با فرستادگان بریتانیا وارد مذاکره شد.
دولت بریتانیا که نیروهای خود را در جنوب ایران مستقر کرده بود، بر شرایط سنگین خود پافشاری کرد ولی شاه به پشت گرمی فتح هرات از امین الملک خواست تسلیم خواستههای بریتانیا نشود.
مقارن این ایام شاهزادهای هندی از دهلی موسوم به محمدنجف میرزا به دربار قاجار پناه آورد و خواستار یاری ایران به مخالفان هندی بریتانیا شد.
محمدنجف میرزا که خود را برادرزاده بهادرشاه، آخرین پادشاه گورکانی هند میدانست، شاه را به حرکت دادن نیروهایش از هرات به مرزهای هند تشویق کرد و به او اطمینان داد که انقلابی ضد انگلیسی در هند در حال نزج است که تقارن آن با لشکرکشی شاه به هند موجب استیصال انگلیسیان خواهد شد.
اما پیشروی نیروی دریایی بریتانیا در جنوب ایران، شاه را از بلندپروازیهای بیشتر بازداشت.
در اواسط ربیع الثانی ۱۲۷۳ نیروهای بریتانیایی بندر بوشهر و نواحی اطراف آن را اشغال کردند و بدون روبه رو شدن با هرگونه مقاومتی پیشروی خود را در خاک ایران ادامه دادند.
در ماه رجب در جریان جنگ خوشاب، خانلر میرزا عموی شاه و حاکم خوزستان به سرعت عقب نشینی کرد و به این ترتیب مناطق بیشتری به دست نیروهای بریتانیا افتاد.
ناصرالدین شاه به دلیل تهی بودن خزانهها خود را از آماده کردن نیرویی برای مقابله با بریتانیا ناتوان دید و حاضر به صلح شد.
به دستور او امین الملک به فرانسه رفت و معاهده پاریس را با دولت بریتانیا به امضا رساند که به موجب آن ایران ملزم شد از تمام ادعاهای خود نسبت به هرات چشم پوشی کند.
عشق به جیران احتمالا برای نخستین بار ناصرالدین شاه، جیران را در جمع ملازمان مهدعلیا در حدود سال ۱۲۶۸ قمری (اندکی پس از قتل امیرکبیر) دید و به او علاقه مند شد.
شیفتگی او به شکار و رفتار جسورانه او که برخلاف حجب معمول زنان حرمسرا بود، او را بیش از پیش مورد توجه شاه قرار داد.
برطبق گفتههای دوستعلی معیری (نوه ناصرالدین شاه.
«جیران هنگام سواری چکمه به پا میکرد و روبنده را گرد سر پیچیده به چالاکی بر زین مینشست.
گروهی انبوه از تفنگدار، قوشبان، نوکر و چاپلوس در رکابش سوار میشند و از دور همه را گمان میرفت که کبکبه شاهانهاست.
در شکارگاه، قوش مخصوص خود را که «غزال» نام نهاده بود بدست میگرفت و برپشت اسب قزلی گلگون به نام «آهو» به قله کوه بر آمده، شهباز را در پی کبک میافکند.
به اعتقاد عباس امانت «دلبستگی شاه به جیران به روال عشقهای عادی عصر نوین و برعکس زندگی جمعی حرمسرا فردی و خصوصی بود» و مهر او برای شاه «تجسم نوع دیگری از خانواده، همسر و فرزند بود که در پس ظاهر شاهانه، قرینه ای از زندگی عادی به او عرضه میداشت.
در سال ۱۲۶۸ قمری دومین پسر جیران، محمدقاسم میرزا به دنیا آمد و به زودی مورد علاقه زیاد شاه قرار گرفت.
زمانی که محمدقاسم میرزا پنج سال داشت، شاه به او لقب امیرنظام داد و به فرماندهی کل قشون ایران منصوبش ساخت.
پس از مرگ سلطان معین الدین میرزا، ناصرالدین شاه تمایل یافت محمدقاسم میرزا را به ولیعهدی برگزیند.
اما نسب غیرقاجار جیران و اینکه او همسر عقدی شاه نبود مانع عملی شدن این تصمیم بود.
مقارن شوال ۱۲۷۳ چندتن از رجال معتبر از جمله مستوفیالممالک و عزیز خان مکری فهرستی از جرایم نوری تهیه کردند.
جیران که میخواست نوری را وادار به پذیرش ولیعهدی پسرش کند، با آنان همدست شد و مأموریت یافت تا فهرست جرایم را به نظر شاه رساند.
اما او تنها بخشی از موارد فهرست را نزد شاه افشا کرد و باقی را برای تحت فشار قرار دادن نوری تا رسیدن به توافق نهایی در خصوص ولیعهدی محمدقاسم میرزا آشکار نکرد.
پس از این واقعه نوری جیران را به باغ خود، نظامیه دعوت کرد و به او قول داد تمام تلاش خود را برای ولیعهدی امیرنظام بکند.
با حمایت نوری از جیران، مهدعلیا که مخالف جدی ولیعهدی امیرنظام بود از او روگرداند.
سرانجام در محرم ۱۲۷۴، ولیعهدی امیرنظام رسما اعلام شد.
چندی بعد امیرنظام بیمار شد و مخالفان چنین شهرت دادند که نوری ولیعهد را مسموم کردهاست و جیران و شاه را بار دیگر به نوری بدگمان ساختند.
امیرنظام تنها یک هفته پس از ولیعهدی جان سپرد و ناصرالدین شاه را در اندوه عمیقی فرود برد، تا جایی که به گزارش پولاک «شاه از شدت اندوه از خود بی خود شده سر به دیوار میکوفت و چند روز لب به غذا نزد.پس از این واقعه تحریکات مخالفان نوری ادامه یافت تا آنکه در بیستم محرم ۱۲۷۵ در یکی از سفرهای ییلاقی شاه، در دره سوهانک اهالی یکی از روستاها جسد مردی از بستگان جیران را برسر راه شاه قراردادند و مدعی شدند که او بر اثر ظلم میرزا آقاخان نوری مقتول شدهاست.
شاه از این منظره متاثر شد و در غروب همان روز پس از بازگشت به نیاوران فرمان عزل نوری را صادر کرد.
الغای مقام صدارت ناصرالدین شاه پس از عزل نوری دست به یک رشته اصلاحات زد و سعی کرد نهادهایی به سبک دولتهای اروپایی پدیدآورد.
به موجب فرمان ناصرالدین شاه که در بیست و سوم محرم ۱۲۷۵ در روزنامه وقایع اتفاقیه چاپ شد، کارهای دولت بین شش وزارتخانه، یعنی داخله، امور خارجه، جنگ، مالیه، عدلیه و فوائد عامه تقسیم شد.
وزارتخانهها در شورایی شبیه یک هیئت دولت به نام «شورای دولت» سازمان مییافتند، ولی این هیئت فقط در موارد ضروری برای شور در امور دایر میشد.
برطبق فرمان شاه وزرا بدون کسب اجازه از شاه، حق تصمیم گیری نداشتند.
علاوه بر شورای دولتی، شاه شورای مشورتی دیگری هم به نام «مجلس مصلحتخانه» یا به اختصار «مجلس مشورت» به وجود آورد.
این مجلس ماذون بود درباره کلیه مسائل داخلی که متضمن صلاح دولت و ازدیاد آبادی مملکت باشد به رایزنی بپرداز، اما حق نداشت بدون اجازه شاه وارد مسائل سیاست خارجی شود.
اعضای مجلس بیست و پنج نفر بودند که از میان رجال دیوانی منصوب میشدند.
در شماره بعدی روزنامه اعلام شد شاه منصب صدارت عظمی را منسوخ کردهاست.
اما اعتقاد ناصرالدین به اصلاحات با همه شور و شوق اولیه به زودی سست شد.
او در تلاش برای حفظ اقتدار رو به کاهش خود، به سیاست اعمال زور متوسل شد که با خواست او برای اصلاحات تضاد کامل داشت.
شاه مجلس مصلحت خانه را چون از خود استقلال رای نشان داد، تدریجاً کنار گذاشت و تصمیماتش را بلااجرا.
به علاوه، شاه خود را اسیر قدرت ریشهدار محافظهکاران مییافت، چه قدرت و رغبت آن را نداشت که نسل جوانتر را در دستگاه دیوان جانشین آنان سازد و در عین حال نمیتوانست به نیات واقعی اصلاحطلبان اعتماد کند.
در جمادی الثانی سال ۱۲۷۶، جیران، پس از مدتها بیماری و ابتلا به سل درگذشت.
بنا به گزارش هنری رالینسون، وزیر مختار وقت انگلیس در تهران، به محض آنکه نخستین علائم سل در جیران ظاهر شد، ناصرالدین شاه علاقه خود را به او از دست داد و با آنکه جیران را در شرف مرگ میدید رهسپار گردش و شکار شد و حتی در خلال خاک سپاری و ایام عزاداری جیران، در پایتخت نماند.
در سال ۱۲۷۸ ناصرالدین شاه چهارمین ولیعهدش، مظفرالدین میرزا را برگزید.
علی رغم اینکه شاه از مظفرالدین میرزا تنفر داشت، اما انتصاب او که برخلاف محمدقاسم میرزا از مادر قاجار بود، علاوه بر جلب رضایت مهدعلیا و بزرگان قاجار، به ادعاهای بهمن میرزا و عباس میرزا ملکآرا پایان داد.
در تابستان ۱۲۷۷ قحطی برای نخستین بار در مقیاس وسیع در ایران پدید آمد.
ناآرامیها در پاسخ به کمبود و گرانی آذوقه ابتدا از تهران و تبریز شروع شد و به تدریج سراسر ایران را در نوردید.
خشم مردم از مضیقه ها، مستقیماً متوجه شاه و سوء حکومت او بود.
برای گریز از این وضعیت، ناصرالدین شاه در نوروز سال ۱۲۸۲ هجری قمری میرزا محمدخان قاجار را با لقب جدید «سپهسالار اعظم» به مقامی «مرادف» صدارت منصوب کرد و خود به دنبال سرگرمی محبوبش، شکار، راهی مازندران شد.
اما در غیاب شاه ناآرامیها دیگر بار شدت گرفت.
او به ناچار بازگشت و برای بار دوم مقام صدارت را ملغا اعلام کرد و تربیبات پیشین را برقرار ساخت.
صدارت سپهسالار در سال ۱۲۸۷ هجری قمری ناصرالدین شاه قصد زیارت عتبات کرد.
برای این منظور با میرزا حسینخان مشیرالدوله، وزیرمختار ایران در دربار عثمانی، مکاتبه کردند تا مقدمات سفر شاه را فراهم آورد.
مشیرالدوله در عراق همه جا در کنار شاه حاضر بود و هرگاه مجالی مییافت از لزوم اصلاحات با شاه سخن میگفت.
در این سفر شاه او را از بازگشت به عثمانی معاف کرد و با خود به ایران آورد و و وزارت عدلیه و اوقاف و وظایف را به او سپرد و سال بعد با لقب سپهسالاری به وزارت جنگ منصوبش ساخت.
در ۲۹ شعبان ۱۲۸۹ سپهسالار با دستخطی که از جانب شاه صادر شد به صدارت عظمی منصوب شد.
او دست به اصلاحاتی زد و قرارداد رویتر را به امضای شاه رساند که به موجب آن امتیازهای متعددی از جمله بهره برداری از تمام معادن ایران به یک سرمایه دار بریتانیایی به نام پل جولیوس رویتر واگذار شد.
سفر اول به فرنگستان ناصرالدین شاه در اولین سفر فرنگستان.
این عکس توسط نادار، عکاس فرانسوی گرفته شدهاست.
ناصرالدین شاه در سال ۱۲۹۰ به پیشنهاد سپهسالار عازم سفر به اروپا شد.
سپهسالار قصد داشت پیشرفت کشورهای اروپایی را به شاه نشان دهد و ضعف ایران را در برابر آنان برای او آشکار کند.مدتی پیش از سفر، علما مامور شدند تا محاسن سفر شاه را به مردم گوشزد کنند.
شاه به غیر از رجال و ملازمان، تعدادی از زنان حرمسرا را نیز به همراه برد.
در میان این افراد انیسالدوله یکی از همسران شاه از طبقه فرودست که پس از مرگ جیران مورد توجه شاه قرار گرفته بود نیز حضور داشت.
به زودی زنان مشکلاتی در طول سفر پیش آوردند و شاه ناچار شد آنان را به همراه تعدادی از ملازمان که وجودشان مناسب چنین مسافرتی نبود از مسکو به تهران بازگرداند.
ناصرالدین شاه در نخستین سفر به فرنگستان در بریتانیا.
پس از روسیه شاه از راه ویلنا و کونیگسبرگ به برلین رفت و پس از ملاقات با گیوم اول، امپراتور آلمان و بیسمارک، صدراعظم آن کشور، از راه فرانکفورت، کلن و آخن عازم بلژیک شد.
در بروکسل، لئوپولد دوم، پادشاه بلژیک، از او استقبال کرد.
چند روز بعد هیأت مهمانداران انگلیسی وارد پایتخت بلژیک شدند و شاه را به انگلستان بردند.
در انگلستان، ناصرالدین شاه از بدو ورود به بندر دوور تا پای پلههای کاخ باکینگهام از طرف پسران ملکه ویکتوریا و بعضی رجال درباری مورد استقبال قرار گرفت و سه روز پس از ورود به لندن، به ملاقات ملکه رفت.
در این ملافات ملکه تا پای پله کاخ به استقبال شاه آمد.
شاه همچنین از طرف ملکه به دریافت نشان بند جوراب، بالاترین نشان افتخار انگلستان، مفتخر شد.
پس از بریتانیا از راه دریای مانش به فرانسه رفت و در پاریس با مارشال ماکماهون، رئیس جمهور فرانسه، ملاقات کرد و سپس از راه سوئیس و ایتالیا عازم وین شد.
در ایتالیا با ویکتور امانوئل دوم ملاقات داشت و در وین مورد استقبال رسمی فرانسوا ژوزف قرار گرفت.
در طول این سفر شاه به مجالس رقص درباری، کنسرت، اپرا و دیگر نمایشها دعوت میشد.
او ساعتها به نطقهایی گوش میکرد که در مراسم رسمی به افتخار حضور او خوانده میشد و او از مفاد آن جز ترجمه به اختصار چیزی نمیفهمید.
شاه همچنین در طول سفر با چهرههای سرشناس، هنرپیشگان و خوانندگان گفت و شنود داشت و حتی گاه با مردم عادی در میآمیخت، کاری که هرگز در ایران امکان انجامش را نداشت.
اما درنهایت شاه از سفر رضایت نداشت.
چرا که در طول این مدت مجبور به خودداری و اطاعت شده و در میانه سفر از مصاحبت همسران خود محروم گشته بود.
همچنین از جانب امپراتور روس به دلیل انعقاد قرار رویتر مورد اعتراض قرار گرفته و براثر جلال و جبروت دستگاه دولتهای اروپایی تحقیر شده بود.
شاه باور نمیکرد که ایجاد وضعی مشابه ممالک اروپایی در ایران امکان داشته باشد و به سپهسالار میگفت:«وضع قوانین جدید و ترقیات حاضره این عصر خیلی مشکل است که بتوان به زودی اجرا کرد.
الغای امتیازنامه رویتر در زمان بازگشت شاه از اروپا، مردم تهران شورش کردند و خواهان لغو امتیازنامه رویتر شدند انیسالدوله و جمعی از علما و شاهزادگان نیز با آنان همراه شدند و برای عزل سپهسالار تلاش کردند.
هنگامی که ناصرالدین شاه وارد انزلی، نامه ها و عرایض دربار و علمای تهران به نظر شاه رسید که در آن اشتباهات سپهسالار را - در راس همه اعطای امتیازنامه به رویتر - برشمرده و خواستار عزل او شده بودند.
سرانجام سپهسالار به دستور شاه استعفا داد و به حکومت گیلان فرستاده شد.
شاه مستوفیالممالک را از تبعید به دربار خواند و در شعبان ۱۲۹۰ سپهسالار را نیز از گیلان خواست و به وزارت امورخارجه منصوبش ساخت و وی را مامور فسخ امتیازنامه رویتر کرد.
در شوال همین سال وزارت جنگ نیز به دستور شاه به سپهسالار تعلق گرفت و از این تاریخ تا ۱۲۹۷ هجری قمری امور دولت به طور مشترک میان او و مستوفیالممالک تقسیم شده بود.
سفر دوم به فرنگستان در سال ۱۲۹۵ هجری قمری شاه باردیگر به فکر مسافرت به اروپا افتاد.
او اعلام کرد این بار به طور ناشناس و به خرج خود سفر خواهد کرد تا بتواند مراتب واقعی ترقی اروپا را که در سفر پیشین به دلیل تشریفات رسمی و پذیرایی دولتها از نظرش پنهان مانده بود، ببیند.
روزنامهها و دربارهای اروپایی سفر شاه را با چنین شرایطی مورد تحسین قراردادند.
ولی ناصرالدین شاه به زودی تصمیمش را عوض کرد و تمایل یافت از طرف دولتها از او پذیرایی شود.
شاه در این سفر از مسکو، سنت پترزبورگ، وین، برلین و پاریس دیدار کرد و در رجب ۱۲۹۵ به ایران بازگشت.
رهاورد شاه از سفر دوم، بریگاد قزاق و پلیس بود که مدتی پس از بازگشت او، به دست نظامیان روسی و اتریشی ایجاد شدند.
سالهای پایانی آشوبهای مرزی مدتی پس از بازگشت ناصرالدین شاه از فرنگستان، نیروهای نظامی روسیه در ماوراء خزر شروع به پیشروی کردند.
دولت بریتانیا تلاش کرد شاه را علیه اقدام روسیه برانگیزاندولی سپهسالار که اکنون به سیاستهای روسیه گرایش نشان میدادشاه را متقاعد کرد که برای ایران همسایگی با کشور روسیه بهتر از همسایگی با ترکمانها غارتگر آخال است.
ناصرالدین شاه گمان میبرد روسیه خراسان را از تاخت و تاز ترکمانان در امان میدارد و از شنیدن خبر فتوحات نیروهای روسی در سرحدات ایران خرسند میشد.از طرف دیگر سپهسالار که میپنداشت پشتیبانی روسیه به جهت خود جلب کردهاست، خود را برای بازگشت به مقام صدارت آماده میکرد؛ ولی در سال ۱۲۹۷ هجری قمری ناصرالدین شاه به طور ناگهانی او را از تمام مشاغلش معزول کرد و وزارت خارجه را به میرزا سعیدخان مؤتمنالملک سپرد و خود ریاست قشون را در دست گرفت.
در شوال ۱۲۹۸ قیام شیخ عبیدالله نهری در مهاباد و ارومیه توجه شاه را به مرزهای آذربایجان جلب کرد.
ناصرالدین شاه برای سرکوبی قیام نهری تلاش بسیاری کرد و چندین ماه وقت خود را به جهت فراهم آوردن افواج و مهمات صرف ساخت.
شکست نهایی شیخ عبیدالله باوجود حمایت دولت عثمانی از او، در دربار قاجار پیروزی بزرگی برای شاه شمرده شد و مورد تمجید و ستایش قرار گرفت.پس از این واقعه، شاه، مظفرالدین میرزا، ولیعهد و حاکم آذربایجان را به جهت پاسخگویی درباره قدرت گرفتن کردها و شیخ عبیدالله به همراه سپهسالار که مدتی بعد از عزل به وزارت آذربایجان تعیین شده بود، به تهران طلبید و به مظفرالدین میرزا اعلام کرد قصد دارد او را به حکومت کرمان بفرستد، که چنین تصمیمی میتوانست به معنای سلب ولیعهدی از او تلقی شود.در نهایت ولیعهد مورد عفو شاه واقع شد و به آذربایجان بازگشت و سپهسالار به حکومت خراسان منوصب گشت و به مشهد رفت و در ذیالحجه همان سال در آنجا درگذشت.
با مرگ سپهسالار مستوفیالممالک زمامدار اصلی دربار قاجار شد و تا پنج سال آینده یعنی تا هنگام مرگش در ۱۳۰۳ هجری قمری این جایگاه را حفظ کرد.
در سال ۱۲۹۹ هجری قمری مؤتمنالملک که مسئول مذاکره با دولت روسیه درباب اختلافات مرزی ایران شده بود، قرارداد آخال را به امضای شاه رساند، ولی با این وجود دخالت روسیه در خراسان پایان نپذیرفت.
ناصرالدینشاه در سال ۱۳۰۰ قمری به خراسان سفر کرد و در نظر او یکی از اهداف این سفر کاستن از نفوذ روسیه در آن منطقه بود.
ببری خان و عزیزالسلطان ناصرالدین شاه (نشسته در طرف راست) و عزیزالسلطان (ایستاده) در شکارگاه در اواخر دهه ۱۳۰۰ قمری ناصرالدین شاه رفته رفته به وظایف سلطنت بی اعتنا میشد و بیش از پیش به انزوا و علاقههای خود در اندرونی پناه میبرد.
اندرون از چندسال قبل شاهد قدرت گرفتن یکی دیگر از همسران شاه بود.
زبیده خانم، کنیزی کرد که شاه در بازگشت از سفر به عتبات در گروس خریداری کرده بود، با بهرهگیری از ضعفهای شاه و برآوردن خواستههای رنگارنگ او، توانسته بود در دل شاه جا بازکند، از او لقب «امینه اقدس» گیرد و خزانهدار مخصوص شاه شود و به رقیبی برای انیسالدوله تبدیل گردد.
زبیده خانم ابتدا سرپرستی ماده گربه محبوب شاه، ببری خان را برعهده گرفت؛ به عقیده بعضی او خود علاقه شاه را به این گربه برانگیخت و شاه به گربه چنان دلبست که برایش پرستار مخصوص و مواجب تعیین کرد؛ بچههای او را به اعیان و بزرگان هدیه میداد و هیچگاه کسانی را که عریضه تقاضای خود را به دم گربه میبستند، بی پاسخ نمیگذاشت.
زمانی که رقبای زبیده خانم ببری خان را از میان برداشتند، او برادرزاده خردسال خود، غلامعلیخان را به میدان آورد.
ناصرالدین شاه به زودی غلامعلیخان را یگانه مصاحب خود یافت و به او لقب «عزیزالسلطان» بخشید که نشان دهنده محبوبیت وی نزد شاه بود.
شاه همچنین او را به اعتبار پدرش «ملیجک» خطاب میکرد.
شاه برای عزیزالسلطان دستگاه وسیعی ترتیب داده بود و او را همه جا به همراه خود میبرد.
سر و وضع کثیف، رفتار شیطنت آمیز و کارهای مبتذل و گستاخی عزیزالسلطان در حضور شاه با آداب تشریفات دربار قاجار و تقید آن به حفظ ارشدیت و سلسله مراتب همخوانی نداشت.
ولی شاه حرکات او را با آمیزهای از بیخیالی و وجد نادیده میانگاشت.
شاه به خصوص از جانب انیسالدوله و زنان اندرونی مورد مذمت قرار میگرفت که چرا محبتی را که شایستهاست به فرزندانش نشان دهد، به عزیزالسلطان ابراز میکند.