خداوند متعال برای پیامبران اوصاف و ویژگیهایی را بیان فرموده است که تقریباً شامل تمام پیامبران می شود، در این گفتار به بررسی اجمالی این اوصاف و ویژگیها می پردازیم امید واریم که مفید افتد .
1- رسول ، نبی و نذیر رسول و نبی و نذیر یعنی چه؟
فرق بین رسول و نبی ؟
در قرآن کریم سه صفت نبی و رسول و نذیر برای همه پیامبران ذکر شده است، البته اوصاف دیگری ذکر شده است که یا عمومیت ندارند و اگر عمومیت داشته باشند به عنوان مشخصه انبیاء ذکر نشده اند مثلاً در قرآن کریم صفت «بشیر» برپیامبران اطلاق شده ولی هیچگاه به تنهایی اطلاق نشده بر خلاف «نذیر» که خداوند تمام پیامبران را بعنوان «نذیر» بیان می کند: « وَ إِنْ مِنْ أُمَّه ٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ » « و هر امّتى در گذشته انذارکنندهاى داشته است!»(فاطر آیه 24) البته این اطلاق حکمتی می تواند داشته باشد که آنهم این که برای هدایت انسانها انذار و ترساندن کار برد و اثر بیشتری از بشارت دادن دارد .
نذیر : نذیر از ماده « نذر » (دانستن و حذر کردن )1 بمعنای بیم دهنده و ترساننده می باشد.
هر پیامبری که برای هدایت بشر آمده است دعوتش به همراه «انذار»بوده که مردم را از فرجام کارهای بد می ترسانده و از عواقب اعتقادات و افکار نا درست آنان بیم می دهد تا بوسیله این راه از انحطاط و گمراهی آنان جلوگیری کند.
رسول: کسی که دارای رسالت بوده و از طرف کسی بسوی دیگری فرستاده شود را رسول گویند به یقین می توان گفت که بسیاری از انبیاء از طرف خدا رسالتی برای مردم داشته اند در واقع کلمه «پیامبر» در فارسی همان ترجمه «رسول » می باشد.
نبی: در کلمه «نبی» دو احتمال وجود دارد عده ای می گویند از « نبو » بمعنی رفعت گرفته شده است و عده ای گفته اند از «نباء» بمعنای خبر یکه دارای فائده بزرگ و مفید علم یا ظن است و به خبر نباء نگویند مگر آنکه این سه امر در آن باشد و خبریکه آنرا نباء گویند حقش آنست که از کذب عاری باشد مثل خبر متواتر و خبر خدا و رسول .2 قول دوم قوی تر است هرچند همه پیامبران در نزد خدای متعال دارای مقام رفیعی و بلندی دارند .ولی در مقام وساطت بین خدا و مردم ذکر مقام رفیع و بلند آنها هیچ مناسبتی ندارد .
پس نبی کسی است که دارای خبرهای مهمی است که دیگران از آن بی اطلاع بوده و این خبرهای ویژه همان اخبار غیبی هستند.
فرق رسول و نبی: نبی از جهت مصداق اعم از رسول بوده و لی از جهت معنی ایندو متباین هستند ، یعنی همه رسولان دارای مقام نبوت بوده اند ولی مقام رسالت اختصاص به گروهی از انبیاء داشته است و بالطبع مقام آنان بالاتر از مقام سایر انبیاء خواهد بود .
چنانچه خود رسولان از نظر مقام و فضیلت یکسان نبوده اند و بعضی از ایشان به مقام امامت نیز مفتخر گردیده اند.
زراره می گوید : از امام باقر (ع) در مورد آیه سوال کردم« وکان رسولاً نبیاً » که رسول و نبی کیستند؟
حضرت فرمودند: نبی آن کسی است که فرشته را در خواب می بیند و (در بیداری)صدا را می شنود ولی فرشته را نمی بیند و رسول آن کسی است که صدا را می شنود و فرشته را در خواب و بیداری می بیند.3 به تناسب بحث اشاره ای به معنای « محدَّث » می کنیم : کسی که پیامبر نباشد ولی با ملائکه صحبت کند و اخبار غیبی را از آنان بشنود مانند حضرت زهرا (س) و امامان معصوم (ع) در روایات محدَّث نامیده شده است.
الحمد لولیه والشکرعلی نعمائه والصلوه والسلام علی سیّدنا محمد و اله الامجاد واللعن علی اعدائهم الی یوم المعاد صورت انسانی مظهر اسم اعظم و صورت الوهیّت است و الله تعالی روح و حقیقت و باطن است و هر آن چیزی از اسماء حسنی که در حضرت الهیّت است تمامی آن در این نشأت انسانی ظهور یافته و به صورت انسانی ظاهر گشته وبواسطۀ آنکه انسان جامع حقائق الهی و کونی است مستحق خلافت و مظهر اسماء متقابله است پس مبدأ که حضرت الوهیت است عین آخر مراتب موجودات که حقیقت انسانی است شده و به صورت انسان ظهور یافته و مجلای تجلی ذات و صفات الهی گشته و به انسان دائرۀ وجود اتمام یافته .
پس به اعتبار حقیقت انسان مبدأ است و به اعتبار ظهور انتهای احکام کل ّ به صورت انسان آخر گشت ، و نقطۀ آخرینِ دائرۀ وجود در صورتِ انسان متّصل به نقطۀ اوّل ( نحن الاخرون السابقون )و باطن که الله تعالی است شد که آن حقیقت و روح انسان است چرا که عین ثابتۀ انسانی مظهر اسم الله است و اسم که عبارت از ذات یا صفت است مسماست و نسبت اسماء به عیان نسبت روح است با بدن و روح باطن است و بدن ظاهر و به حکم اتحاد مظهر و ظاهر انسان باطن است که عین ظاهر گشته پس محقق گشت که انسان کامل صورت حضرت الهیّت و برزخ ظهور و بطون است و مبدأ و معاد جمیع اشیاءحقیقت اوست که او واحد حقیقی به اعتبار اسماست به مقتضای ( منه بدأ و الیه یعود)و چون معرفت انسان به کنه به مقتضای ( من عرف نفسه فقد عرف ربه ) حقیقتاً معرفت حق تعالی است و معرفت حق تعالی به کنه انسان ، انسان را میسر نیست پس معرفت انسان کامل نیز که مظهر تامّ آن حضرت است مناسب ظاهر در احاطۀ علم در نمی آید مگر زمانی که علم کامل واصل در مقابل بقاء بالله علم کلّی حقّ گردد و به علم حقّ تمامت حقا یق اشیاء که مستلزم معرفت حقیقت خود و حقّ است معلوم او گشته معاد و مبدأ همه را نیکو شناسد و عارف حقیقی گردد و بر اولوالالباب مخفی نخواهد بود که اگر چه انسان مظهر جامع اسم کلّی الله است اما انسان کامل من حیث الکمال ممتاز است و آن فرد کاملی که به حسب حقیقت و معنی ، مستعد ّمظهر ذات و مجموع اسماءو صفات الله تعالی است و احکام و خواص اسم کلّی الله تعالی به جزئیات و کلّیا ت در او ظاهر شده و محقق به جمیع صفات الهی است حضرت ختمی مرتبت صلوات الله و سلامه علیه وآله می باشد و باقی انبیاء و اولیاء علیهم السلام اگر چه مظهر این اسم کلّی الله اند اما هر کدام از ایشان مظهر این اسمند به بعضی صفات و مظهر تام حضرت حق که مجموع صفات بالفعل در او به ظهور پیوسته حضرت رسالت است پس نشأت آن حضرت من حیث الحقیقه و المعنی سابق به جمیع انبیاء خواهد بود که (کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین ) و من حیث الصوره متأخر که (نحن الاخرون السابقون ) بنابر این محقق گشت که او اشرف موجودات است زیرا که اوست که اکمل مظاهر است و او خبر از ذات و صفات الهی می دهد .و حقیقت محمّدی عقل اول و روح اعظم است چنانچه فرمود : ( اول ما خلق الله العقل و اول ما خلق الله نوری و اول ما خلق الله روحی )و اوست تجلّی اعظم که دعای شب بیست و هفتم ماه رجب دال بر آن ( اللهم انی اسئلک بتجلّی الاعظم ) پس همچنان که نبوت ذاتی اولا و بالذات روح اعظم است که عبارت از حقیقت آن حضرت است و اوست که مخبر از ذات و صفات الهی می باشد در آخر به صورت ، در این اخبار و اعلام که شأن مرتبه نبوت است آن حضرت را بوده و بس وباقی انبیاء علی نبینا و آله و علیهم السلام هر یک مظهر بعضی از کمالات حقیقت آن حضرت اند و چون به اصطلاح صوفیه حقیقت محمدیه عبارت از ذات احد یّت به اعتبار تعیّن اول است که او مظهر اسم جامع الله است پس همچنانچه الله تعالی به حقیقت و مرتبه مقدم است بر جمیع اسماء و ظهور و تجلّی به جمیع اسماء نموده .
انسان کامل نیز که مظهر کلّی است باید که به ذات و مرتبۀ باقی بر دیگر مظاهر مقدم باشد بنابراتحاد مظهر و ظاهر که حضرت حق است پس بنابر این جمیع مراتب موجودات که مظاهر اسماء الهی اند مظهر انسان کامل باشد و حقیقت انسان کامل که حقیقت محمدیه است شامل باشد جمیع اشیاء را ( اشتمال الکل علی الاجزاء )تأمّل جیّداً جدّاً پس همچنانچه الله تعالی به حقیقت و مرتبه مقدم است بر جمیع اسماء و ظهور و تجلّی به جمیع اسماء نموده .
انسان کامل نیز که مظهر کلّی است باید که به ذات و مرتبۀ باقی بر دیگر مظاهر مقدم باشد بنابراتحاد مظهر و ظاهر که حضرت حق است پس بنابر این جمیع مراتب موجودات که مظاهر اسماء الهی اند مظهر انسان کامل باشد و حقیقت انسان کامل که حقیقت محمدیه است شامل باشد جمیع اشیاء را ( اشتمال الکل علی الاجزاء )تأمّل جیّداً جدّاً برهان قاطع قرآن در عصمت انبیاء خداوند متعال در قرآن گرامی،پیامبران را با لطافت هر چه تمامتر به معصوم بودن وصف میکند بنگرید: 1.
خداوند در سوره ی انعام پس یاد کردن نام چند تن از پیامبرانش(س)آنان را با وصف هدایتگری میستاید و از مخاطبان میخواهد که راه آنان را بپویند: «أولئکالّذین هدی اللّهُ فَبِهُدا هُم اقتدِهْ» (1) «اینان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده است؛پس به هدایت آنان اقتدا کن» شیوه ی استدلال: خداوند در این آیه پیامبران را به صفت هدایت شده یاد کرده و ستوده است و این بدان معناست که آنان الگوی انسانهایند از دیگر سوی تصویر میکند که هر کس مشمول هدایت الهی شد، ضلالناپذیر است و هیچ چیز و هیچ کس یارای گمراه کردن او را ندارد آن جا که میفرماید.
«و من یُضْلِلِ اللّهُ فماله من هاءٍ و من تهدِی اللّهُ فماله من مُضِلٍّ» (2) و هر کس را خدا گمراه کرد از برایش راهبری نیست.و هرکه را خدا هدایت کند گمراه کنندهای ندارد.
از سوی سوم:در جایی دیگر از قرآن میفرماید:حقیقت و ماهیت عصیان و نافرمانی،گمراهی و انحراف از راه راست است بنگرید: ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لا تعبد والشیطان إنه لکم عدوّ مبین.
و أن اعبدونی و هذا صراط مستقیم.و نقد أضلّ منکم جِبِلّدٍ کثیراً أفلم تکوفوا تعقلون «ای فرزندان آدم،مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید،زیرا وی دشمن آشکار شماست و اینکه مرا بپرستید؛این است راه راست!و(او)گروهی انبوه از میان شما را سخت گمراه کرد،آیا تعقّل نمیکردند » نتیجه:پیامبران مشمول هدایت الهی هستند.هرکس مشمول هدایت الهی باشد گمراه نمیشود.پس پیامبران گمراه نمیشوند.(3) 2.
«و من یُطِعِ اللَّهَ و الرسولَ فاولئک مع الّذین أنعم اللهُ علیهم من النّبییّن و الصدیقین و ااشهداء و حَسُنَ أولئک رفیقاً» (4) و در آیهای دیگر خداوند کسانی را که به آنان نعمت ارزانی کرده،به مصونیت از خشم خود و گمراهی ستوده است.یعنی نه بر آنان خشم میگیرد و نه گمراه میشوند:«صراطَ الّذینَ أنعمتَ علیهم غیِرِ المغضوبِ علیهم و لاَ الضّالّینَ»(5) شکل منطقی این آیات چنان است که میآید: - خداوند به پیامبران نعمت داده است؛ - هرکس خداوند به او نعمت دهد،نه مورد خشم خدا قرار میگیرد و نه گمراه میشود؛ - پس پیامبران نه گمراهند و نه در خور خشم پروردگار.
عصمت در رساندن پیام عموم متکلمان مسلمان براین باورند که پیامبران در این مرحله برخوردار از عصمت هستند،جز آنکه از با قلانی(2/403ق)نقل شده که ایشان خطای پیامبران را در این مرحله به نحو سهو و فراموشی ونه عمدی،روا میدانسته است.(6) عصمت در این مرحله دو بخش دارد:الف - عصمت از دروغ، ب - عصمت از خطای سهوی در تلقّی و دریافت وحی و فهم کردن و رساندن آن به مرده.همان سان که گذشت،دلیل تحت عهدهدار پاسخگویی به این شبهه است که هر دو را اثبات میکند.و دیدیم که خواجه نصیرالدین طوسی نیز از آن به نحو عموم سود برد؛زیرا اعتماد کامل به پیامبران جز با اعتقاد قطعی به ایمن بودن ایشان از خطا در تلقّی وحی و تحمّل و گزارش عین آن به مخاطبان نیست؛چه ایمن از خطای عمدی و چه سهوی.(7) برخی از آیاتی که عصمت در تبلیغ رسالت را اثبات میکنند به قرار ذیل است: یکم:«و ما ینطق عن الهوی.إن هو إلاّ وحیٌ یوحی»(8) دوم:«عالِمُ الغَیب فلا یُظهر علی غیبه أحداً.إلاّن من ارتقی من رسولٍ؛فإنه یَسلُک بین یدیه و من خلفه رَصَداً.یتعلمَ أن قد أَبلَغوُا رسالات ربّهم و أحاط بمالدیهم و أحصی کلَّ شیءٍ عَدَداً.(9) شاهد مثالهای ما در استدلال به این آیه عبارتهای ذیل است: 1.من بین یدیه؛ 2.
من خلفه؛ 3.
أحاط بمالدیهم.
افزون بر این توضیحاتی که درپی میآید به روشنتر استدلال به این آیه برای عصمت در مرحله ی تبلیغ رسالت کمک میکند: 1.
فَلا یُظْهِرُ؛اظهار ازیاب إفعال و به معنای اعلام کردن است که نتیجه ی آن رساندن پیام اعلام شده به مخاطبان است؛ 2.
«مِنْ» «من رسول»،بیانی است یعنی خداوند از پیامبرانش خشنود است که آنان را بر غیب خویش آگاهی میکند؛ 3.
ضمیر در «فإنّه یسلک»به خداوند بر می گردد؛همان سان که ضمیر مستقر در سیلک نیز به او بر میگردد،افزون بر این «سیلک»به معنای «یجعل» است(گماردن) 4.
ضمائر در عبارت«بین یدیه و خلفه»به پیامبر برای میگردد،لیکن بر او از ضمیر نخست آن است که خداوند میان پیامبران و مخاطبان و نیز(ضمیر دوم)میان خود و آنان(پیامبران)،فرشتگانی را برای مراقبت و نگهبانی از وحی و پیام خویش،میگرد تا از لوح محفوظ تا زمین(قلب پیامبران)مصون از گزند باشد و هم از قلب پیامبران تا زمانی که آن را به مردمان ابلاغ میکند و هم آن گاه که واژههای وصافی را بر زبان میآورد.(10) وظیفه تعلیمی انبیاء و چگونگی بهره مندی از آن اوّلین مطلب آن است که ذات أقدس إله وظیفه انبیاء را تعلیم قرار داد.
فرمود: انبیاء، نه تنها خصوص خاتم شان ؛ همه انبیاء معلّمان علوم الهی اند، که یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَه (1) اختصاصی به پیامبر أعظم (علیه و علی آله آلاف التحیّه و الثناء) ندارد.
وظیفه همه انبیاء تعلیم کتاب و حکمت است، این مطلب اوّل.
امّا وظیفه امت که تعلّم است، این تعلّم با سئوال انگیخته و آمیخته است.
یعنی امت هم باید گوش شنوا داشته باشد، هم باید زبان سَئُول ؛ این توفیق نصیب هر کس نیست که لسان سَئُول داشته باشد !
خیلیها هستند که خجالت میکشند، خیلیها هستند که بلد نیستند چی سئوال بکنند و چه جور سئوال بکنند، و چه مطلبی را بپرسند !
یکی از خواستههای ذات مقدّس رسول گرامی برای امیر المؤمنین (علیهما الصَّلاه و علیهما السَّلام) که در وصف وجود مبارک امیر المؤمنین آمده این است که خداوند به علی بن أبیطالب قلب عَقول و لسان سَئُول داد (2).
یعنی زبانی داد که چیزهای خوب را از پیغمبر میپرسید، و قلبی داد که میفهمید و ضبط میکرد.
و این نصیب هر طلبه یا هر دانشجو نمیشود !
خیلیها از آدم مطالبی را سئوال میکنند که اصلاً جای سئوال ندارد !
انسان باید به چیزهای عمیقتر فکر بکند، یا اگر سئوال کرد، درست متوجه نمیشود !
لسان سَئُول و قلب عَقول وصف ممتاز علوی بود.
خُب ؛ اینها را وجود مبارک رسول گرامی برای حضرت امیر از خدای سبحان خواست، و ذات أقدس إله به آن حضرت عطا کرد، و آن حضرت موصوف به این اوصاف شد ؛ لذا در ستایش علی بن أبیطالب گفته میشود که او دارای لسان سَئُول و قلب عَقول است، این مطلب دوّم.
پس اوّلین مطلب که وظیفه انبیاء است، تعلیم است ؛ آن از عهده ما خارج است.
مطلب دوّم این است که وظیفه ما سئوال کردن خوب و فهمیدن خوب است ؛ لسان سَئُول و قلب عَقول.
دشواری کسب معرفت در عصر نبوی مطلب سوّم آن است که: ما الآن غرق نعمتایم ؛ هم کتاب در اختیار ماست، هم مؤلّفان و معلّمان را در اختیار داریم، حوزه داریم، دانشگاه داریم.
اگر الآن به علوم بار نیافتیم، مسئولیم.
ولی در صدر اسلام بعضیها به رسول گرامی عرض میکردند: یا رسولالله !
ما از راه دور میآئیم، یک.
8 ماه در این 12 ماه راه بسته است، برای اینکه راهزنها نمیگذارند !
ما در این ماههای حرام فقط فرصت داریم بیائیم، این دو.
این 4 ماهی که جنگ حرام است، راهزنی حرام است، کاری با ما ندارند.
ما با اینکه راهمان دور است، و 8 ماه این راه بسته است ؛ در طی این 4 ماه فرصت را مغتنم شمردیم، آمدیم مطالبی از شما سئوال کردیم و میکنیم.
به برکت اینگونه سئوالها هم جوامع روائی ما تأمین شده است، هم جوامع روائی برادران اهل سنّت.
این همه روایاتی که … ؛ الآن شما میبینید 14 جلد کتاب موسوعه کلمات رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیّه و الثناء) است.
خطبههای او، ادعیه او، نامههای او، سفارشهای او، توصیه او ؛ آن روز !
بنابراین اینچنین نبود که هر وقت بخواهند راه باز باشد !
این حرمت جنگ در 4 ماه یک امنیّت طریقی بود برای سائلان.
آنطوری که ابن اثیر جَزری نقل میکند، بِالصّراحه اینها میگفتند که یا رسولالله !
سئوال کردن برای ما کم هزینه ندارد !
از راه دور در طی سال فقط 4 ماه حق رفت و آمد داریم، بقیه راه نا اَمن است !
آن روز آنها یا دانشجو بودند، یا طلبه.
این 12 جلدِ جوامع الاُصولای که اهل سنّت دارند، این 14 جلدی که موسوعه کلمات حضرت است که ما داریم، به وسیله همین هاست.
این هم مطلب سوّم، که سئوال برای آنها بسیار سخت بود، برای ما بسیار سهل است.
لزوم تحصیل علم، و معرفی برترین علم اکبر مطلب چهارم این است ؛ گرچه هر روز، روز تحصیل است، و ما اصلاً در اسلام روز تعطیل نداریم.
یک بیان نورانی از امیر مؤمنان (سلامالله علیه) رسیده است که این در تفسیر طنطاوی است، دیگران هم نقل کردهاند که وجود مبارک حضرت فرمود، یعنی امیر المؤمنین (سلامالله علیه) ؛ روزی که من در آن روز مطلب علمی نفهمم، برای من مبارک نیست ؛ لا بُورِکَ لِی فِی یُومٍ لَمْ اَزدَدْ فِیهِ مِنَ العِلمِ شِیئاً (3).
منتها معلّمش وجود مبارک رسول گرامی است، وحی است، الهام است و مانند آن ؛ ما معلّم مان همین افراد عادیاند و کتاب ها.
خُب ؛ ما بالأخره شیعه یک همچنین امامیم !
روزی که آدم چیز نفهمد، روز با برکت نیست ؛ این هم یک مطلب، ولی بالأخره ما باید بدانیم که چی یاد بگیریم.
این علومی که در حوزه و دانشگاه است، خُب منشأ برکت است، تحصیلش بر ما واجب است، عملش واجب است، نشرش لازم است و سودمند است، مشکلات جامعه را حل میکند.
امّا آن علمی که اصلاً خطر ندارد، و خطر دیگران را هم میتواند بر طرف بکند، آن کدام علم است؟
اگر ما یک علمی داشته باشیم که نه برای خود ما خطر داشته باشد، و نه بگذاریم دیگران در سیاه چاله بیافتند، آن کدام علم است؟
آن آیا یک همچنین چیزی وجود دارد یا نه؟
اگر دارد، راهش چی است؟
این علمهائی که ما در حوزه و دانشگاه داریم احیاناً با خطر همراه است، همانطور که میبینید !
حرف یک کسی، کسی را تخریب میکند ؛ یک کسی، کسی را تخطئه میکند ؛ چون علم حصولی است دیگر، مفهوم است، عین واقعیّت که نیست !
چون عین واقعیّت نیست، با اختلاف همراه است.
بین ما و بین واقعیّت این مفهوم حجاب است.
اینکه میگویند علم حجاب اکبر است، علم حجاب هست ؛ لازم نیست کسی خود نمائی کند، مغرور بشود !
خیر، خود همین علم مال آدمهای خوبِ شایسته نماز شب خوان حجاب است ؛ برای اینکه بین ما و بین آن مصداق این مفهوم فاصله است.
این مفهوم حجاب است دیگر !
لازم نیست عالم آدم بدی باشد که، اهل دنیا باشد که !
بالأخره علم در حجاب است، عالم محجوب است.
اگر ما معنای عسل را میفهمیم ؛ یعنی کلمه (عین) و (سین) و (لام) را، این لفظ را میگوئیم، معنایش را هم میفهمیم.
این که شیرین نیست ؛ آنی که شیرین است، مصداق است.
ما معنای کندو را میفهمیم، زنبور را میفهمیم، عسل را میفهمیم، عسل سازی را میفهمیم ؛ ممکن است کتاب بنویسیم، تدریس بکنیم، امّا دهن شیرین نمیشود ؛ دهن با آن مصداق خارجی شیرین میشود.
آنچه را که ما گفتیم و خواندیم و نوشتیم، این مفاهیم بین ما و بین واقع حجاب است ؛ خود علم حجاب اکبر است.
خُب آدم محجوب که واقعه را نمیبیند که !
لذا ممکن است خودش بیراهه برود، کج راهه برود، راه دیگری را هم ببندد ؛ این خطر هست.
ممکن است حالا کسی ما را به جهنّم نبرد، برای اینکه خُب نفهمید این کار را کردیم دیگر، چون به واقع که دسترسی نداشتیم ؛ امّا بالأخره این خطر هست.
چه کنیم که با خود واقع تماس داشته باشیم که نه بیراهه برویم، نه راه کسی را ببندیم !
و اگر کسی خدای ناکرده گرفتار یک مشکلی شد، به ما مراجعه کرد ؛ ما لاأقل بتوانیم این قفل را باز کنیم، یک راه حل داشته باشیم !
آیا این برای حوزه و دانشگاه ممکن است یا نه؟
این علوم عادی 20 درصد، 30 درصد ممکن است مشکل را حل کند ؛ و بسیاری از مشکلات هم از همین علوم بر میخیزد، برای اینکه این آقا نظرش این است، آن آقا نظرش این است.
آیا یک راهی هست که ما به خود واقع برسیم، نه خودمان بیراهه برویم، نه بگذاریم دیگری بیافتد و بگوئیم بگذار تا بیافتد و ببیند سزای خویش (4) !
این راه است یا نه؟
اهتمام پیامبر اکرم (ص) بر تعلیم معارف شهودی مطلب چهارم این است که وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیّه و الثناء) سعی بلیغش در این بود که اینها را مستقیماً با خارج مرتبط کند.
نه اینکه دستور کندو سازی یا عسل سازی و مانند آن یاد بدهد، که مفهوم باشد !
یک وقت است یک کسی این حرفها را میزند، یاد میدهد ؛ یک وقتی متن خارج را به انسان میچشاند.
بسیاری از روایاتی که از وجود مبارک پیامبر (علیه و علی آله آلاف التحیّه و الثناء) رسیده است، به همین علم شهودی و حضوری بر میگردد.
میگوید: اگر فلان کار را کردید، مزه دینداری را میچشید، مزه عفّت را میچشید، مزه صادقت را میچشید، مزه امانت را میچشید ؛ اینها هر کدام میوه است.
این همه میوهها که در بهشت است ؛ آنجا که دیگر با کشاورزی حل نشد که، آنجا که با کود حل نشد که ؛ با همین اوصاف فضیلت حل شد دیگر !
یعنی سیب اش، گلابی اش، همهاش با همین صداقت و امانت و طهارت و قداست و اینها ساخته شده دیگر !
خُب ؛ اصرار وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیّه و الثناء) این نبود که از راه علم حصولی چیز یاد مردم بدهد !
فرمود: اگر این کار را کردید، هر کس این کار را بکند یَجِدُ طَعمَ الاِیمان (5)، مزه ایمان را میچشد.
این به فهمیدن نیست !
مگر ایمان مثل گلابی مزه دارد؟
بله، مزه دارد.
مگر راست گفتن مثل انگور شیرین مزه دارد؟
ما چون نچشیدیم، خیال میکنیم این مفهوم است !
منبع: (بیانات حضرت آیتالله العظمی جوادی آملی (مدظلّه العالی) در جلسه درس اخلاق در دیدار با جمعی از دانشجویان، طلاب جدید الورود و اقشار مختلف مردم ـ قم ؛ 9 / 7 / 1388) پی نوشت ها: 1) انعام 6/90.
2) یس 36/62-60.
3) زیرا ضلالت و معصیت(گمراهی و نافرمانی) یا بگو رابطهای این همان دارند.
4) نساء 4/69.«و کسانی که از خدا و پیامبراطاعت کنند،در زمره کسانی خواهند بود که خداایشان را گمراهی داشته(یعنی)پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیکو همه مانند.» 5) حمد 1/7.«راه آنهایی که برخوردارشان کردهای،- به آنان نعمت دادهای - همانان که نه در خور خشماند و نه گمگشتگان.» 6) موافق /358.
7) الشیخ جعفر السبحانی،محاضرات فیالإلهیّات،تلخیص الشیخ علی الربّانی الگلپایگانی،موسسه النشر الإلسلامی الطبقه السابق،1419ه.ص 414،همر،الإلهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل،پیشین،2/173- 172.
8) نجم 53/4و3.«و از سر هوس سخن نمیگوید.این سخن جز وحیی که وحی میشود نیست.» 9) جنّ 72/28-26.«دانایِ نهان است،و کسی را بر غیب خود آگاه نمیکند،جز پیامبری را که از او خشنود باشد(است)،که(در این صورت)برای او از پیش رو و از پشت سرش نگاهبانانی برخواهد گماشت؛تا معلوم بدارد که پیامهای پروردگار خود را رسانیدهاند؛و(خدا)بدانچه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزی را به عدد شماره کرده است.
10) ر.ک:جعفر سبحانی،2/176- 175 و پژوهشی در عصمت معصومان،پیشین /112- 110| تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه_شکوری ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1- قاموس قرآن 2- مفردات راغب اصفهانی 3-اصول کافی -کتاب الحجه - باب فرق بین نبی و رسول ــــــــــــــــــــــ برگرفته از کتاب های : معارف قرآن -راهنما شناسی _ج5 ص 13 به بعد - آیت الله مصباح(حفظه الله) مبانی اندیشه اسلامی (1)