تربیت فردی یا تربیت شهروندی مسلما در فرایندی که فرد در مسیر تربیت طی می کند مقدمات ورود او به اجتماع فراهم می شود.
نحوه تربیت فرد نقش مهمی در بنا و پویایی و یا نابودی جامعه خواهد داشت .
به عبارت دیگر نوع تربیت افراد تضمین یا عدم تضمین بقای جامعه بشری را رقم خواهد زد .
از همین روست که راسل تربیت را «کلید جامعه و جهان نو »می داند (راسل 72:1347) .
چنانکه در مقدمه این مقاله ذکر شد از دیدگاه راسل وضعیت جهان امروز به دلیل یکه تازی کاروان علم و عقب ماندن قافله خرد از این کاروان چندان رضایت بخش نیست .
به همین دلیل به نسبت افزایش مهارت و چیره دستی با کاهش خرد مواجه هستیم .
ترسیم وضعیت حاضر نشان می دهد که هر چند پیشرفت علم به ظاهر در ابعاد مختلف تأثیر ملموس و مهمی داشته است ولی با مهیا کردن وسایل کشتار و نابودی دسته جمعی ، بقای نوع بشر را به خطر انداخته است .
رقابت میان کشورها و کاربرد تسلحیات ، تمدن چندین هزار ساله بشری را بر لبه پرتگاه نیستی قرار داده است و اضطرابی عظیم بر وجود انسانها مسلط ساخته است (دوروارد 1346 ) .
اما آنچه راسل بدان معتقد است نیاز نوع بشر در عصر حاضر به مشارکت (cooperation )به جای رقابت (competition است.
هر چند حذف کامل رقابت به عنوان فعالیت طبیعی انسان مقصود راسل نمی باشد زیرا توقف رقابت بدون تخریب فردیت به دشواری امکان پذیر است ( Russell 1971:144) .
با این وجود از دیدگاه او اعتقاد به مفید بودن رقابت یک اشتباه تاریخی است و نباید دیگر این اشتباه تکرار شود (Russell 1971:104) انسان امروز برای حصول رضایتمندی از حیات خویش نیازمند دو هماهنگی است (1) هماهنگی درونی که میان عقل و عاطفه برقرار می شود .
(2) هماهنگی بیرونی با اراده دیگران .
در صورت تحقق این دو نوع هماهنگی می توان به آینده بشر امیدوار بود ( همان : 144) تعلیم و تربیت راسل به دنبال بر آورده کردن چنین امری است و مسلماً با تحقق تعلیم و تربیت آرمانی راسل مقدمات ظهور جامعه علمی (scientific society) فراهم خواهد شود .
جامعه علمی از نگاه راسل جامعه ای است که در آن سطح علم به حدی رسیده است که حیات روزمره مردم ، اقتصاد ، تعلیم و تربیت و سازمانهای سیاسی آن همگی تحت الشعاع علم قرار گرفته اند (راسل 138:1335) .
در بحث پیرامون تربیت و جامعه مساله ای به نام « تربیت فردی » و « تربیت شهروندی » مطرح می شود .
تعارض میان تربیت فردی و تربیت شهروندی از دیر باز مطرح بوده است .
چنانکه افلاطون نیز در رساله قوانین کتاب هفتم به این مساله اشاره می کند ( میرلو 1386 ) .
اما راسل نگرشی خاص به این مساله دارد و صورت مساله را چنین تحلیل می کند .
او زمینه ظهور چنین تعارضی را در مساله نگرش علمی به مسائل شک برانگیز جستجو می کند .
راسل معتقد است که شیوه حرکت علم به صورت فن اکتشاف است و در نتیجه منجر به تغییر می شود .
به عبارت دیگر ساختار علمی ذهن به گونه ای است که کشف را سهولت بخشیده و موجب نمی شود که انسان دارای عقیده ای ثابت در اصول فعلی شود .
این در حالی است که یک شهروند تربیت یافته از قرار معلوم ناتوان از کشف است .
او از یک سو احترام به بزرگسالان نسل گذشته را سر مشق خود قرار می دهد و از سوی دیگر با ترس و لرز و با دیده تردید به نظریه های ویرانگر جدید می نگرد (Russell 1971:14) .
از سوی دیگر « فرد به معنای دقیق کلمه خود بنیاد است در حالیکه ویژگی اصلی شهروند همکاری و تشریک مساعی با شهروندان است» (همان:9) .
توجه به این نکته نیز ضروری است که هر چند در تربیتی که شهروندی ملاک قرار می گیرد صورتهای متفاوتی را می توان فرض کرد .
برخی در حمایت و برخی در عدم حمایت از نظام فعلی و حاکم است اما در بسیاری مواقع چنین تربیتی در حمایت و پشتیبانی از وضع موجود گام بر می دارد (Russell 1971:7) .چنین است که تعارض میان تربیت فردی و تربیت شهروندی نمایان می شود.
راسل در پاسخ به این سوال که ( وظیفه تعلیم و تربیت ،تربیت افراد خوب است یا ثمره آن تربیت شهروندان خوب؟) بیان می کند که فرد خوب کسی است که به خیر کل کمک می کند در حالیکه خیر کل الگویی است که از خیر فرد فرد افراد جامعه ساخته شده است.
با فرض اینکه یکی از این دو دیدگاه پذیرفته شود طرح این موضوع که پرورش فرد و تربیت شهروندی اموری متفاوت هستندنادرست به نظر می رسد(Russell 1971:7).
از آنجا که فرد به عنوان واحد ساختمان اجتماع به حساب می آید مسلما سلامت و نشاط فرد،خصوصیات و انگیزه های او در تشکیل ساختمان اجتماع دخالت مستقیم دارد .
راسل معتقد است هر چند از نظر گاه ابدیت ، تربیت فرد امری عالیتر از تربیت شهروندی است اما از منظر سیاسی و در ارتباط با نیازهای زمان، تربیت شهروندی از اهمیتی خاص برخوردار است (همان :16) .
او در کتاب (درباره تربیت ) به این امر اشاره و چنین می نویسد : « ترقی و اصلاح فرد و ترقی و اصلاح جامعه باید همواره همراه یکدیگر صورت گیرد لکن کسی که در مسائل تربیتی قلم به دست می گیرد فرد را مورد توجه خاص خود قرار می دهد » (راسل 123:1347).
شاید برای حل این تعارض و تکمیل پاسخ راسل بتوان به مفهوم التزام انتقادی جان دیویی اشاره کرد .
در دیدگاه جان دیویی التزام انتقادی عبارت است از « امتزاج میان اندیشه فردی و تجویز گروهی – جامعه ای آرمانی که تشکیل یافته از مردمی است که شجاعت اندیشیدن به صورت مستقل را دارند و در عین حال خویشتن را با گروه پیوند می دهند .
» ( نلر 50:1383).
یکی از معایب تربیت شهروندی در عصر حاضر که بسیار بر آن تأکید می شود تقویت حس ناسیونالیسم می باشد که راسل از نوع افراطی ان به شدت گریزان است.
ناسیونالیسم احساسی است که فرد نسبت به جامعه ای که عضوی از آن به شمار می آید از خود بروز می دهد .
این احساس هر چند طبیعی و ضروری است اما از نگاه راسل هنگامی که جنبه افراطی به خود بگیرد تبعات زیانباری به دنبال خواهد داشت .
زیانهای ناسیونالیسم افراطی آنگاه فاجعه آمیز خواهد بود که این حس از طریق تعلیم و تربیت انتقال داده شود ( Russell 1967 ) .
در کشورهایی که حس ناسیونالیسم افراطی را به کودکان القاء می کنند چنین تعلیم داده می شود که افراد یک کشور هیچ زمینه و پیوند مشترکی با کشورهای دیگر ندارند و مفهوم تمدن مشترک مانعی بر سر نزاع ها و کشمکش ها نخواهد بود ( Egner 1961:436) .
متولی اصلی چنین تعلیم و تربیتی دولت ها می باشند.
چنانکه راسل مطرح می کند صاحبان اصلی تعلیم و تربیت تا به امروز یا دولت ها بوده اند یا سران مذهبی .
تربیت دولتی هدفی جز تربیت روح ملیت پرستی و وحدت ملی به دنبال نداشته و ثمره تربیت مذهبی نیز چیزی جز پرورش تعصب و تنگ نظری نبوده است (راسل 92:1361) .
در تعلیم و تربیت دولتی هیچ انسانی تعلیم نمی بیند مگر اینکه موافق اصول جزمی باشد که توسط دولت ، حاکم بر جامعه شده است (Egner 1961:436 ) .
هر چند تربیت دولتی معایب بسیاری دارد اما گریزی از آن نیست .
در نتیجه با اصلاح معایب آن می توان از زیانهای آن کاست .
در این راستا راسل معتقد است که هدف دولت در تعلیم و تربیت باید ایجاد همبستگی اجتماعی( social cohesion )باشد امری که فقدان آن منجر به آنارشیسم و جنگ داخلی می شود ( راسل 163:1361) .
به عبارت دیگر اقدامات دولتها که از طریق تربیت برای مقابله با بی نظمی های داخلی انجام می شود قابل تقدیر و تأیید است اما هنگامی که این اقدامات منجر به بی نظمی های بین المللی گردد نامطلوب می باشد .
چنانکه در بخش اهداف تربیت ذکر شد یکی از اهداف مهم تربیت ، تربیت « شهروندان آزاد جهان » است که این امر مستلزم استقرار یک حکومت جهانی است .
« آنچه مانع تحقق چنین حکومتی می شود احساسات حاد ملیت پرستانه ای است که در اعماق تاریخ ریشه دارد .
» (دوروارد 100:1346) از سوی دیگر رمز بقای جامعه علمی که راسل به دنبال تحقق آن است تشکیل حکومت جهانی است .
از نگاه راسل هر چند امری طبیعی و ضروری است که هر فرد میهن و ملت خود را دوست داشته باشد و برای سازندگی و پیشرفت آن تلاش کند اما هنگامی که حس میهن پرستی موجب دشمنی با سایر ملتها شود امری مذموم به شمار می آید .
به همین دلیل دولتها باید اهداف و برنامه های خود را در ابعاد مختلف به خصوص در حوزه تعلیم و تربیت از منظر بین المللی بنگرند.
مسلماً استقرار یک حکومت جهانی نافی استقلال ملی نخواهد بود همانگونه که وجود ملت اصالت خانواده را نفی نمی کند .
راسل در کتاب« آیا بشر آینده ای هم دارد » در این باب می نویسد : « آنان که به نفع آزادی بلاشرط ملی استدلال می کنند توجه ندارند که همان دلایل را می توان برای توجیه آزادی فردی به کار گرفت .
اگر بخواهیم در جهان آنقدر که امکان دارد آزادی وجود داشته باشد لازم است محدودیتهایی را قایل شویم تا از تجاوزات شدید بر آزادی دیگران ممانعت به عمل آید .
» (راسل 155:1360 ) استقرار چنین حکومتی است که بستری مناسب برای تعلیم و تربیت آرمانی راسل فراهم خواهد کرد.
در چنین حکومتی که کارکرد اصلی آن جلوگیری از وقوع جنگ است از طریق تعلیم و تربیت به دانش آموزان خواهند آموخت که به جای حس ملیت پرستی رقابت ، حس تعاون و همکاری را در وجود خویش پرورش دهند ( راسل 1361 ) انسان آرمانی راسل در بخش های پیشین، مبانی تعلیم و تربیت مطلوب راسل مورد بررسی قرار گرفت .
حال انسانی که در مسیر چنین تربیتی قرار می گیرد منشی را حاصل می کند که از دیدگاه راسل منش یک انسان تربیت یافته است .
راسل چهار ویژگی برای یک منش مطلوب ذکر می کند که تربیت آرمانی او زمینه ساز آنهاست : (1) شادابی و سر زندگی: این صفت بیش از همه یک صفت فیزیولوژی است که در نتیجه آن احساس زنده بودن ، اهتمام و دلبستگی به عالم خارج و به تبع آن توانایی لازم برای انجام عملی خاص را به دنبال دارد (راسل 1347) .
(2) شجاعت: امری ایجابی و نه سلبی است به این معنا که شجاعت تنها به معنای فقدان ترس نیست .
به تعبیر راسل نبود ترس یک چیز است و توانایی تسلط بر آن چیز دیگری است (همان :51) .
انسان تربیت یافته راسل باید شجاعت ابراز آرائی که مخالف آراء عامه است ولی او آنها را درست می داند را داشته باشد .
برای دستیابی به شجاعت در معنای برتر آن علاوه بر رهایی از ترس دو عامل احترام به خود و نگاه غیر شخصی به زندگانی ضروری است (نقیب زاده 1383 ) .
راسل معتقد است شجاعت هنگامی که جنبه محسوس پیدا می کند در بهترین حالت در وضعیت تسلط بر ماده به ظهور می رسد .
به عبارت دیگر بهترین نوع شجاعت حسی نه از طریق مسابقه در منازعه افراد بشر با یکدیگر بلکه از طریق تعلیم مهارت در تصرف ماده و تسلط بر آن تحقق می یابد .
به تعبیر راسل در « جائی که جز غلبه بر یک دشمن چاره دیگری نیست چه بهتر که این دشمن ماده و نه ابناء بشر باشد » (راسل 104:1347 ) .
(3) حساسیت: حساسیت عبارت از تحریک عاطفه انسان توسط محرکات و انگیزه های متعدد است .
اما با چنین تعریفی حساسیت لزوماً صفتی نیک نیست .
از نگاه راسل هنگامی حساسیت صفت نیک تلقی می شود که انسان توسط چیزهای صحیح متاثر گردد.از دیدگاه راسل در حساسیت صرفاً شدت عاطفی مد نظر نیست بلکه مناسب بودن واکنش نیز اهمیت دارد .
« نوع مطلوب حساسیت ، همدردی است » ( همان 59-58 ) .
همدردی هنگامی ارزشمند است که دایره آن از بستگان فراتر رفته و در یک مقیاس وسیعتر همه افراد بشر را در برگیرد .
تنها تربیت است که می تواند پدید آورنده چنین حسی در ما و بازدارنده بیدادی باشد که بخش وسیعی از جهان را فراگرفته است .
(4) هوش: چنانکه پیش از این راسل بیان کرد یکی از نقص های بنیادین اخلاق سنتی عدم توجه کافی به مقوله هوش بوده است (راسل 1347 ) .
هوش در نگاه راسل هم معرفت و هم قابلیت دریافت و تحصیل معرفت را شامل می شود ، « هر چند بیشتر بر استعداد و قابلیت تحصیل معرفت دلالت می کند تا معرفتی که از قبل حاصل شده است » (Russell 41:1968) .
هنگامی که سخن از پرورش هوش به میان می آید مقصود پرورش هنرهای هوشی است که عبارتند از : کنجکاوی ، آزاد اندیشی ، این باور که شناخت هر چند امری دشوار است اما حصول آن غیر ممکن نیست ، شکیبایی ، سخت کوشی و ...
( نقیب زاده 178:1383) .
با بر شمردن ویژگی های بالا می توان گفت که جامعه مورد نظر راسل جامعه ای خواهد بود که مردان و زنان آن صاحب روح زنده ، شجاعت ، حساسیت و هوش به بالاترین درجه ممکن هستند .
تبیین راسل از این چهار ویژگی بسیار نزدیک به صفات اشخاص سه گانه تثلیث است.
چنانکه بر طبق الهیات سنتی قدرت ، حکمت و عشق صفات اشخاص سه گانه تثلیث به شمار می آیند ( Russell 1971:8 )..
ارزیابی آراء تربیتی راسل یکی از سوالات مهم و شاید مهمترین سوال پس از بررسی هر نظریه و یا نظام تربیتی ، سوال از امکان تحقق عملی آن در جامعه است .
مسلماً نظام تربیتی راسل نیز از این امر مستثنی نیست .
پیش از پاسخ به این سوال ذکر چند نکته ضروری است : (1) هر چند راسل تعاریف متعددی از تعلیم و تربیت در آثار خویش بیان می کند ولی می توان تعریف تعلیم و تربیت به عنوان « شکل گیری به وسیله آموزش از طریق عادات ذهنی معین و نگرشی خاص درباره حیات و جهان » را تعریفی مناسب در نظر گرفت ( Russell 1918:33) (2) راسل معتقد است تعیین بهترین نوع تربیت مستلزم تعیین نوع انسانی است که در صدد تربیت آن هستیم.
در این میان راسل بر خلاف فیلسوفان پیش از خود همچون لاک ، هابر و روسو معتقد نیست که انسانها ذاتاً خوب یا بد هستند .
(3) یکی از هدفهای اصلی راسل در تعلیم و تربیت حصول همبستگی اجتماعی ، نخست در سطح ملی و سپس در سطح جهانی است .
او با دیدگاه خوشبینانه خود معتقد بود که به وسیله دگرگون کردن شیوه ها از طریق تعلیم و تربیت می توان موجب شد که آنان در زندگی اجتماعی خویش با تعامل و همکاری به حیات خود ادامه دهند (راسل 1361) .
(4) از نگاه راسل انسانها دارای انگیزه های بنیادینی هستند که در هر فرد به شکل تملک گرایانه و انگیزه های خلاق یا سازنده ظهور می کند .
با به کار بردن نوع دوم این انگیزه ها می توان بسیاری از مشکلات و مسائل اجتماعی را حل نمود .
راسل هیچگاه توصیه نمی کند که انسانها باید از انگیزه های تملک گرایانه اجتناب کنند بلکه معتقد است که در بهترین نوع زندگی سهم انگیزه های خلاق به مراتب بیشتر از انگیزه های تملک گرایانه است ( Candice 2003 ).
با ذکر نکات فوق حال به سوال اصلی این بخش باز می گردیم .
مسلماً امکان تحقق عملی هر نظریه تربیتی ارتباط مستقیمی با نواقص و مشکلات آن نظریه دارد .
به عبارت دیگر هر مقدار که معایب و موانع تحقق یک نظریه تربیتی به حداقل برسد امکان تحقق آن در سطح اجتماع به حداکثر خواهد رسید .
در باب نظام تربیتی راسل اشکالاتی مطرح شده است که به مواردی از آنها اشاره می کنیم .
در واقع پس از بررسی این اشکالات بهتر می توان به سوال این بخش پاسخ داد : (1) یکی از فرض های بنیادین نظام تربیتی راسل این است که فرد تلاش می کند که میان اراده و خرد تعادل و تعامل برقرار سازد .
اما براستی این امر قابل تردید است که هر انسانی تمایل دارد چنین کوششی را انجام دهد .
مسلماً چنین فرضی از نگرش خوشبینانه راسل به طبیعت آدمی نشات می گیرد .
او معتقد است از یک سو امیال و اراده لزوماً غیر عقلانی نیستند و از سوی دیگر انسانها از طریق تعامل میان اراده و خرد خویش می توانند انگیزه های تملک گرایانه خود را کنترل کنند .
اما در یک کلام می توان چنین گفت که در پرتو وضعیت فعلی و حاکم بر جهان چنین دیدگاهی بسیار خوش بینانه و غیر عملی است ( Candice 2003 ) .
(2) نظام تربیتی راسل در صدد است که انسانها را به صورت افرادی مستقل تربیت نماید .
اما مشکل در اینجاست که چنین نظامی در تلفیق استقلال فردی با شهروندی همیارانه ناموفق است .
چنانکه می دانیم تربیت شهروند اغلب مستلزم وفاداری فرد به وضعیت فعلی است و همین امر در تعارض با تربیت فردی مورد نظر راسل است .
پیش از این نیز بیان شد که انسان آرمانی راسل در صدد یافتن راه حل هایی خلاق برای حل مشکلات است و این امر در تقابل با مدعای راسل است که شهروند عموماً ناتوان از اکتشاف است (همان ) .
(3) طرح حکومت جهانی که شرط تحقق تربیت آرمانی راسل است به نظر غیر عملی است .
راسل معتقد است که تقسیم بندی انگیزه های فردی به دوصورت تملک گرایانه و خلاق در سطح جهانی و برای دولتها نیز قابل مطرح است.
دولتها با برانگیختن انگیزه های تملک گرایانه خود جهان را با بحرانهای عظیمی مواجه ساخته اند و همین امر ضرورت تأسیس یک مرجع جهانی را ایجاب می کند .
او معتقد است که چنین حکومتی بر دولتهای ملی نظارت می کند و دولتهای ملی نیز در امور مربوط به خود مختارند مادامی که بر سایر دولتها به شکل منفی تأثیر نگذارند.
چنین دیدگاهی از ابعاد مختلف قابل نقد است .
از سوی دیگر امروزه وجود موسسات و شرکتهای چند ملیتی عملاً مانع مهمی بر سر راه تحقق حکومت جهانی راسل به شمار می آیند.
در قرن حاضر به دلیل اینکه نهاد های سیاسی ، اقتصادی و تربیتی تحت سلطه شرکتهای چند ملیتی هستند به نظر بعید است که نظام تربیتی قادر به پرورش و گسترش نگرش عقلانی در جهان باشد .
نگرشی که به عنوان یکی از آرمان های تربیتی راسل به حساب می آید (Candice 2003 ).
هر چند با ذکر معایب فوق به نظر می رسد تحقق نظام تربیتی راسل در قرن 21 با موانع مهمی مواجه است اما نمی توان این نکته را نادیده گرفت که روح حاکم بر نظام تربیتی راسل بیش از هر زمان دیگری می تواند به درمان بسیاری از بحران ها و مشکلات قرن ما منجر شود .
پرورش روح علمی ، آزاد اندیشی ، نگریستن به نفع شخصی از نظر گاه عامه ، نگرش نقادانه و عشق به بشریت ...
عناصری است که خلاء آنها در نظام های تربیتی حاکم بر عصر ما کاملاً محسوس است .
نتیجه گیری بدون تردید راسل یکی از بزرگترین فیلسوفان تاریخ فلسفه به شمار می آید .
دستاوردهای مهم و برجسته او در حوزه منطق و ریاضیات در کنار تاملات دقیق و عمیق او در حوزه فلسفه سالهاست که در محافل علمی و فلسفی مورد بررسی علمی و فلسفی قرار می گیرد .اما در این میان آراء تربیتی راسل آنگونه که باید مورد بررسی علمی و فلسفی واقع نشده است .
با وجود این در سالهای اخیر برخی از تئوری پردازان تربیتی در غرب مطالعات خود را بر روی این حوزه متمرکز کرده اند .
فقدان مطالعات و پژوهشهای دانشگاهی درباره آراء تربیتی راسل – به ویژه از منظر فلسفی – در کشورمان مقدمه ای برای نگارش این مقاله و ترسیم چهره تربیتی برتراند راسل شد .
اگر چه نمی توان راسل را هم طراز با فیلسوفان تربیتی همچون افلاطون ، دیویی، کانت و...
تلقی کرد اما نگارش دو کتاب ( درباره تعلیم و تربیت ) و ( تعلیم و تربیت و نظام اجتماعی ) در کنار مقالات متعددی که در این حوزه به رشته تحریر در آورده نشان می دهد که تعلیم و تربیت جایگاه ویژه ای در منظومه فکری او داشته است .
بنابراین می توان با مطالعه دقیق و عمیق آراء و نظریات تربیتی راسل نظام جامع تربیتی را از آنها استخراج و معرفی نمود .
این مقاله هر چند مدعی محقق ساختن این هدف نیست اما می تواند شروع مناسبی برای تحقق این هدف به حساب آید.
از نگاه راسل شتاب رشد و پیشرفت روز افزون علوم در عصر تکنیک هر چند به ظاهر یک معجزه بزرگ است اما در واقع تمدن چندین هزار ساله بشررا به طور جدی تهدید می کند .
شکافی که میان علم و خرد ایجاد شده این عصر را به پر اضطراب ترین عصر در تاریخ بشریت تبدیل کرده است .
در چنین شرایطی راسل معتقد است تنها از طریق دگرگون کردن خرد عامه به وسیله تعلیم و تربیت است که می توان به آینده بشریت امیدوار بود.
به عبارت دیگر برای ایجاد هر گونه بازسازی اجتماعی تحول خرد عامه شرط ضروری به حساب می آید.
ارتباطی که راسل میان چگونگی جهان با چگونگی شخصیت و چگونگی تربیت برقرار می سازد نشان می دهد که تحول در هر یک از این سه حوزه تحول در حوزه های دیگر را به دنبال دارد و به همین دلیل او معتقد است که « چگونگی جهان ما در گرو چگونگی شخصیت ما و این خود وابسته به چگونگی تربیت است .
» .
با بررسی آراء تربیتی راسل می توان او را در زمره ساختارشکنان قرار داد.
ساختارشکنی( reconstructionism) که از عمل گرایی و پیشرفت گرایی نشأت می گیرد یکی از مهمترین گرایشات تربیتی در عصر حاضر به شمار می اید .
این گرایش در مقابل بنیاد گرایی و پایدار گرایی مطرح شد .از نگاه ساختارشکنان جامه جهانی با بحران های عمیقی مواجه است.
از یک سو خطر سلاح های هسته ای و تنش های بین المللی و از سوی دیگر گسترش فقر و تخریب محیط زیست حیات بشریت را در پرتگاه نیستی قرار داده است .
برای خروج از این بحرانها تنها یک راه وجود دارد و آن رجوع به تعلیم و تربیت است.
ساختارشکنان بر این اعتقادند که از طریق تحول در ساختار تعلیم و تربیت می توان جامعه جهانی را از بحرانهای فوق نجات داد (گوتک 1380).
ساختارشکنان بر مسأله «تغییر» بیش از هر چیز دیگری تأکید می کنند .
دردیدگاه آنان فرهنگ امری پویا و پیوسته در حال تغییر است و انسانها می توانند از طریق فرهنگ ، سعادت خود و بشریت را رقم زنند (شعاری نژاد 1381).
این گرایش بر آینده بیش از حال نظر دارد و ضمن مطالعه گذشته ، حسرت خوردن برای گذشته را امری مذموم به شمار می آورد (گوتک 1380) .در عین حال به بررسی نقادانه میراث فرهنگی و انجام اصلاحات آگاهانه تأکید می کند .
برای تحقق اصلاحات و تغییرات مورد نظر ساختارشکنان تنها نوع مطلوب حکومت ، دموکراسی است.
اما آنان بر این امر اصرار می ورزند که دموکراسی ملی در نهایت باید موجب تحقق دموکراسی جهانی شود .
با وجود اهداف متعددی که پیروان این نظریه به دنبال تحقق آنها هستند می توان از جامعه جهانی، برادری و دموکراسی به عنوان سه آرمان اصلی ساختارشکنان یاد کرد ( شعاری نژاد 506:1381).
راسل در کتاب درباره تعلیم و تربیت با بیان آراء تربیتی خویش به دنبال تحقق آرمان تربیتی شهروندان آزاد جهان است و این در حالی است که در کتاب تعلیم و تربیت و نظام اجتماعی به موانع تحقق چنین آرمانی اشاره می کند .
شهروندانی که آزاد اندیشی ، استقلال فکر ، انضباط درونی ، توانایی نگریستن به نفع شخصی از نظر گاه عامه و در یک کلام خردورزی و آزادی از مهمترین صفات آنان به شمار می آید .
نگاه خوشبینانه راسل به طبیعت آدمی موجب شد که در نظام تربیتی او افراد به عنوان غایاتی در خود در نظر گرفته شوند.
چنین نگاهی است که نقطه مرکزی اندیشه های تربیتی او به شمار می آید .
منابع: الف) منابع فارسی 1- اسمیت فیلیپ جی ، 1370 ، ترجمه سعید بهشتی ، فلسفه آموزش و پرورش ، انتشارات آستان قدس رضوی 2- اگنر رابرت ، 1354، برگزیده افکار راسل ، ترجمه عبدالرحیم گواهی 3- بهشتی سعید ، 1377، زمینه ای برای باز اندیشی در فلسفه تعلیم و تربیت ، موسسه نشر ویرایش 4- خلیلی سیاوش ، 1378، مکاتب فلسفی و آراء تربیتی ، انتشارات یادواره کتاب ، تهران 5- دیویی جان ، 1339، دموکراسی و آموزش و پرورش ، ترجمه امیر حسین آریان پور ، انتشارات شفق 6- دوروارد ، 1346 ، کارنامک برتراند راسل ، ترجمه حسن منصور ، انتشارات ابن سینا 7- راسل برتراند ، 1347 ، در تربیت ، ترجمه عباس شوقی ، انتشارات عطائی 8- راسل برتراند ، 1347، حقیقت و افسانه ، ترجمه منصور مشکین ، انتشارات جاویدان 9- راسل برتراند ، 1361، در ستایش فراغت ، ترجمه ابراهیم یونسی، انتشارات رازی 10- راسل برتراند ، 1362، جهان بینی علمی ، ترجمه حسن منصور ، امیر کبیر 11- راسل برتراند،1349، زمینه های فلسفی ، ترجمه محسن امیر ، چاپ کیهان 12- راسل برتراند ، 1360، آیا بشر آینده ای هم دارد، ترجمه منصور ، انتشارات مروارید 13- راسل برتراند ،1335، تأثیر علم بر اجتماع، ترجمه مهدی افشار ، انتشارات زرین 14- شریعتمداری علی ، 1383، اصول تعلیم و تربیت، چاپ هفدهم ، انتشارات دانشگاه تهران 15- شعاری نژاد ، 1381، فلسفه آموزش و پرورش ، انتشارات امیر کبیر ، چاپ ششم 16- صفوی امان ا...
، 1374 ، تعلیم و تربیت جهانی در قرن بیستم ، نشر قطره 17- فردریک مایر ، 1374 ، تاریخ اندیشه های تربیتی، ترجمه علی اصغر فیاض ، انتشارات سمت 18- کاپلستون فردریک ، 1376، تاریخ فلسفه از بنتام تا راسل ، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش 19- کاردان علی محمد ، 1385 ، سیر آراء تربیتی در غرب ، انتشارات سمت 20- کانت ایمانوئل ، 1363 ، تربیت ، ترجمه شکوهی، انتشارات دانشگاه تهران 21- گوتک جرالد ، 1380، مکاتب فلسفی و آراء تربیتی ، ترجمه محمد جواد پاک سرشت ، انتشارات سمت 22- میر لو مهد ی، ( مبانی تعلیم و تربیت در نظام فلسفی کانت ) ، ویژه نامه نقطه ، شماره 14، روزنامه جام جم ، اردیبهشت ، 1386 23- نقیب زاده میر عبدالحسین ، 1383، نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش ، انتشارات طهوری 24- نلر .
جی اف ، 1377 ، آشنایی با فلسفه آموزش و پرورش ، ترجمه فریدون بازرگان ، انتشارات سمت