از برنامه ریزی درسی تعاریف گوناگونی ارایه شده است .این گوناگونی ناشی از رویکردها وموضع گیریهای مختلفی است که در باره آموزش وپرورش وجود دارد .این رویکردهای مختلف بر برنامه ریزی درسی نیز تأثیر می گذارد .گروهی با توجه به آموزه های "آموزش وپرورش پیشرفته " که برمحوریت کودک تأکید دارد ، وبر آنند که آموزش وپرورش وبرنامه های آن باید متناسب با نیاز های کودکان باشد وگروه دیگر بر نیاز های جامعه ومسائل زندگی در جامعه تأکید می ورزند مطالعه "جامعه شناسی بر برنامه ریزی درسی " را ضروری می دانند گروه دیگر از دانشمندان بر ارزش دانش و یادگیری آن تمایل دارند وبر "برنامه ریزی "موضوع محور " یا دیسپیلین محوری "تأکید می ورزند وبر توسعه تفکر اسرار دارند.مربیان تربیتی ودانشمندانی نیزهستند که آموزش وپرورش وبه تبع آن برنامه ریزی درسی راساخت "فرهنگی –سیاسی "میدانند.به نظر این گروه "ایده ها"،نظرات وتفکرات درباره آموزش وپرورش وبرنامه ریزی درسی تحت تأثیر ایده ها واستراتژی های " حکومت ها " قرار می گیرند تعیین هد فها ،منابع ،محتوا ،روش ها وفرایند های آموزشی و پرورشی تحت نظارت وکنترل آن ها انجام می گیرد .ازاین رو،تفاوت در مفاهیم وتعاریف برنامه درسی محصول روشهای متفاوت برنامه ریزان ومربیان در درک فهمیدن روابط میان مدارس ،حکومت ها وجامعه است .علاوه بر آن،گروهی دیگر برایده وواقعیت های "جهانی شدن" و "دهکده جهانی" نظر دارند .تغییر بنیادی آموزش وپرورش،درنتیجه تغییر الگو های برنامه ریزی راپیشنها دمی کندوبربازسازی "هویت انسانی " برای هزاره سوم و"انسان فراملی "علاقه نشان می دهند .به نظر این گروه که بر"توسعه ظرفیت گزینش های انسانی در یک جامعه قابلیت زا" تأکید دارند آموزش وپرورش نه تنها باید معلمان با صلاحیت ،ساختمان وتجهیزات جدید ومتناسب با ویژگی های هزاره سوم تدارک ببیند ،بلکه در همان زمان باید برنامه های خود رامتناسب وسازگار با شرایط جدید زندگی دردهکده جهانی بازسازی کند.تأثیر کامل مسایل جنگ،افزایش جمعیت ،کنترل سلاحهای کشتار جمعی (سلاحهای اتمی )،مسئله حقوق مدنی شهروندان،فقر،آلودگی آب وهوا،گسترش حاشیه شهر نشینی ،ماشینی شدن وسایر مسائل که بی گمان در آینده پیش خواهد آمد رو در روی کودکانی هستند که هم اکنون در مدارس ابتدایی حضور دارند.
برنامه ریزی درسی مدارس ابتدایی کارکرد برنامه درسی دوره ابتدایی به وسیله دو عامل اساسی تعیین می شود .از یک سو،میلیونها کودک مدرسه رو در کشور وجود دارند.
کودکانی با پتانسیل بسیار زیاد برای زندگی در جامعه ،اما متفاوت از نظر توانایی وظرفیت یاد گیری .از سوی دیگر ،در جامعه مسائل بیشماری وجود دارند وباید برای بهبود وغنی تر کردن زندگی انسانها کار هایی انجام بگیرد .از این دیدگاه برنامه ریزی درسی تفکر ابزار گونه ای است که این دو عامل اساسی را بهم پیوند می دهد.
پس برنامه درسی دوره ابتدایی شامل تجاربی است که کودکان ازطریق آن به خود - شکوفایی می رسند ودرهمان زمان یاد می گیرند .در ساختن جامعه خوب،وبرای بهتر زیستن همگان مشارکت کنند .بعضی دلالتها ومفاهیم ضمنی این تعریف وسیع برنامه درسی در ابتدایی از این قرار است : 1-برنامه درسی تنها شا مل تجربیات کودکان است ،برنامه درسی تنها در کتابها ی درسی یا درموضوعهای درسی ویا دربرنامه وعلاقه و توجه معلمان به موضوعها ی ومسائل خاصی نیست.موضوعهای یادگیری درواقع همان نقشی را دارند که نقشه جاده ها برای مسافرت لازم است.در ارزشیابی برنامه درسی بررسی دقیق کیفیت زندگی که پیامد برنامه درسی است ضرورت دارد.
2-برنامه درسی فراتر از موضوعهای درسی است که باید آموخته شود .گرچه انتخاب محتوای مفید ومناسب مهم ترین مسئولیت برنامه ریزان درسی ومعلم است.اما محتوا تنها برنامه درسی را تشکیل نمی دهد،مگر اینکه محتوا بخشی از تجارب کودک باشد.
3-مهمترین کار برنامه درسی ،هدایت زندگی است.برنامه درسی باید محیط ویژه (به جای محیط بی نهایت وسیع )ونظام دار،بررسی شده وساده برای مقاصد ویژه باشد.
4 کار برنامه ریزان درسی ،کار یادگیری تخصصی است که آگاهانه وبمنظورهدایت استعداد ها وعلاقه های کودکان به سوی مشارکت فعال وموثر درزندگی اجتماعی محلی وجامعه بزرگتر انجام می گیرد .هم چنین کا ر برنامه ریزان درسی کمک به کودکان درغنی تر کردن زندگی خودشان ومشار کت در بهسازی جامعه از طریق آشنا کردن آنان با اطلاعات ،مهارتها ونگرشهای سود مند است.
5-مسئله برنامه ریزی درسی تنها توجه به این نیست که کدام موضوع باید آموخته شود ،یا ذهن یاد گیرنده تقویت شود ویا دانش او افزایش پیدا کند بلکه باید برای بهبود زندگی فرد واجتماع نیز توجه شود.
تعریف آموزش و پرورش دوره ابتدایی در جوامع بدوی ، مجموعه میراث فرهنگی بسیار اندک بوده و سطح دانش و مهارت ها آن چنان وسیع نبود ، در نتیجه نیازی به نظام آموزشی منسجم با سبک برنامه خاص احساس نمی شد .
آموزش ، بیشتر از طریق خانواده ها انجام می شد و جنبه غیر رسمی داشت .
با گذشت زمان در کشورهای مختلف ، نظام های آموزشی رسمی با ساختار بسیار منظم و برنامه ریزی شده ، شکل گرفت .
در ایران با وجود تاریخ و تمدن کهن ، سیستم آموزشی در طول تاریخ دچار تحول گردیده و تحولات بسیار وسیعی در مقاطع مختلف رخ داده است؛ البته دوره ابتدایی با این اسم ، در نظام آموزشی ایران وجود نداشت .
قبل از تشکیل نظام آموزشی نوین ، در ایران بیشتر مکتب خانه و مدارس دینی وجود داشت ، افراد روحانی ، مکتب خانه را اداره می کردند و دروس قرآن و ادبیات فارسی به کودکان آموخته می شد .
بعد از انقلاب مشروطه در سال ١٢٩٠ هجری شمسی ، قانون معارف برای اولین بار تصویب شد ، در نتیجه آموزش ابتدایی را به عنوان اولین مرحله ساختار نظام آموزشی نوین ایران معرفی نمود و لزوم بسط و گسترش آموزش ابتدایی نوین در تاریخ ایران ، برای اولین بار مطرح شد .
در سال ١٣٢٢ طبق قانون تعلیمات اجباری ، آموزش ابتدایی به عنوان یک دوره آموزش عمومی و تعلیمات اجباری ، مطرح و همگانی شد .
طبق ماده دوم قانون تعلیمات اجباری ، طول دوره آموزش ابتدایی ، شش سال تعیین شد ، ولی در سال ١٣٤٥ هجری شمسی ، مدت این دوره به پنج سال تقلیل پیدا کرد .
اهمیت آموزش ابتدایی آموزش ابتدایی ، به عنوان اولین مرحله آموزش همگانی مطرح است .آموزش ابتدایی ، کودکان را برای مقاطع بالاتر آماده می کند و چنانچه از نظر کمی و کیفی در سطح بالاتری ارائه شود ، افت تحصیلی و ترک تحصیل در مقاطع بعدی ، کمتر می شود .
اگر آموزش ابتدایی در سطح گسترده ای صورت بگیرد و اکثریت یا تمام کودکان واجب التعلم ایرانی را تحت پوشش قرار بدهد ، می تواند ، بی سوادی را در کشور ریشه کن کند در سال ١٣١٣ نظام نوین آموزشی ایران گسترش پیدا کرد ، دانشسرا و تربیت معلم در ایران ، به نام " دارالمعلمین " و " دارالمعلمات " و سپس دانش سرای مقدماتی تأسیس شد.
تا سال ١٣٤٥ نظام آموزشی ایران دارای سیستم شش سال ابتدایی، سه سال دوره اول دبیرستان و سه سال دوره دوم دبیرستان بوده است.
از سال ١٣٤٥ طول دوره ابتدایی از شش سال به پنج سال کاهش یافت.
بدین ترتیب ، دانش آموزان برای ورود به سه سال دوره راهنمایی آماده می شوند تا استعداد آنها دقیقاً شناسایی شده و بر مبنای استعدادهایشان ، در دوره متوسطه ، در رشته خاصی ادامه تحصیل بدهند.
در حقیقت، نظام آموزشی ایران در سال ١٣٤٥ به صورت کلی تغییر کرد و از مهر ماه سال ١٣٥٠ دوره اول راهنمایی تحصیلی شروع شد .
اهداف آموزش و پرورش ابتدایی اهداف آموزش و پرورش ابتدایی ، مبنای تعیین روشها ، محتوا، سازماندهی محتوا ، ارایه محتوا و سایر اجزاء تعلیم و تربیت می باشند.
1-مهمترین هدف در دوره ابتدایی، پرورش استعدادهای کودکان می باشد.
منظور از استعداد، توانایی و قابلیتهای بالقوه دانش آموزان است.
استعدادها دو دسته عمومی و خاص می باشند .
استعدادهای عمومی، باید در همه افراد جامعه شکوفا شوند وگرنه، افراد قادر به مشارکت در فعالیتهای گروهی و اجتماعی نیستند .
برای مثال ، در این زمینه می توان به پرورش قوای تفهیم در کودکان اشاره کرد.
در دوره ابتدایی ، باید بین افراد تفاهم و توافق عمومی ایجاد شود ؛ چون این امر سبب تقویت وجوه تشابه افراد می گردد.
استعدادهای خاص، استعدادهایی هستند که در همه افراد به یک اندازه وجود ندارند و افراد ، از نظر استعدادهای خاص متفاوت هستند.
برخی از افراد در یک استعداد خاص از بقیه بالاترند و عده ای در استعداد خاص دیگری، مانند استعداد ریاضی، موسیقی ، نقاشی برتر هستند.
پرورش استعداهای خاص ، در دوره دبیرستان صورت می گیرد .
هر چند که زمان بروز برخی از استعدادهای خاص در اواخر سالهای دبستان می باشد، اما اکثر آن استعدادها از دوره راهنمایی به بعد شکوفا می شوند و زمینه شکوفایی آنها در دوره دبیرستان فراهم می شود .
به عبارت دیگر دوره راهنمایی ، زمان تشخیص استعدادهای خاص ، از طریق مشاهده منظم و پرسشنامه است ، ولی دوره متوسطه ، زمان پرورش استعدادهای خاص می باشد .
پرورش استعدادهای خاص ، در همه افراد صورت نمی گیرد ، نیازی به پرورش همگانی نیست و فقط باید در برخی از افراد که دارای استعدادهای خاص هستند ، تحقق یابد .
این استعدادها به آسانی شکوفا نمی شوند و شناسایی و پرورش آنها ، به سهولت صورت نمی گیرد.
استعدادهای خاص ، باعث تقویت وجوه تمایز در افراد می گردند، برعکس استعدادهای عمومی که سبب تقویت وجوه تشابه در افراد می شوند.
2-آشنا نمودن دانش آموزان با معارف دینی : در دوره ابتدایی ، باید دانش آموزان را با ساده گویی متناسب با هوش و توانایی هایشان با رموز خلقت ، زندگی پیامبران، ائمه معصومین 3-تقویت حس نظم ، مسوولیت پذیری و رعایت حقوق دیگران : در این دوره، باید نظم و انضباط ، حس مسوولیت پذیری ، احترام به حقوق دیگران و کنترل خود را به کودک یاد داد تا خود مداری خود محوری کودک ، به تدریج تعدیل گردد .
در اینجا باید تناسب اصل سندیت و اقتدار نیز رعایت شود .
4-ایجاد بینش کافی نسبت به تمدن : در دوره ابتدایی ، باید کودکان را با علومی چون تاریخ ، جغرافیا و اجتماعی آشنا نمود .
هدف از آموزش چنین علومی در این دوره ، این است که کودکان با زمان و مکان پیرامون خود ارتباط برقرار کرده و نسبت به تمدن کشور خود ، احساس تعلق کنند 5-آموزش اطلاعات بهداشتی ، ایمنی ، قوانین و هنجارهای اجتماعی : کودکان در این دوره ، از نظر فکری قادر به درک قواعد هستند ، در نتیجه می توان هنجارهای اجتماعی، آموزشهای بهداشتی و ایمنی را به آنها ارایه نمود.
مدرسه در دوران ابتدایی، از طریق آموزش هنجارها و ارزشهای اجتماعی به کودکان، به آنها می فهماند که لازمه زندگی اجتماعی ، رعایت حقوق دیگران است.
مراحل برنامه ریزی برنامه ریزی به طور اعم شامل مراحل زیر است.
1-تعیین وتصریح هدفها یعنی پاسخ به این سؤال که برای چیزی باید برنامه ریخته شود؟
2-تهیه طرحها وتعیین فعالیتها ،که بر اساس آن فعالیت های مربوطه به طور دقیق پیش بینی ومشخص می شوند.
3- انتخاب روشها برای هماهنگ کردن وهدایت مسیرفعالیتها به سوی هدفهای تعیین شده 4-تنظیم برنامه زمانی برای فعالیتها 5-به مورد اجرا گذاردن یا به مرحله عمل درآوردن طرح ها...
6-ارزشیابی :از نتایج فعالیتها برای تعیین میزان رسیدن به هدفها واستفاده از نتایج ارزشیابی به عنوان بازخورد در برنامه بعدی .
با توجه به مراحل یاد شده برنامه ریزی درسی شامل مراحل زیر است: الف)تعیین هدفهای کلی وعینی براساس متغیرات وعوامل خارجی(خارج از نظام آموزش وپرورش) وبا توجه به: 1- معرفت یا دانش سازمان یافته 2- آرمانها،ارزشهاونیاز های اجتماعی 3- نیاز های یادگیرندگان 4- فرایند یادگیری تعیین وتصریح می شوند.
ب)طراحی حیطه برنامه ها وبرنامه های درسی که توسط گروه های مسئول برنامه ریزی درسی برای مدارس صورت می گیرد.
ج)انتخاب وبه مورد اجرا گذاردن روشهای آموزشی که معمولا به وسیله گروه های آموزشی ومعلمان صورت می پذیرد.
ت)ارزشیابی برنامه درسی که شیوه ی ارزشیابی از پیشرفت یادگیرندگان به وسیله معلمان اتخاذ می شود.
وتصمیم درباره ی شیوه های ارزشیابی برنامه درسی به وسیله گروه برنامه ریزان گرفته می شود برنامه درسی مرحله عملی وعینی برنامه ریزی آموزشی است .هر برنامه ی آموزشی باید در پایان کار به آموزش ویادگیری منتهی شود.مدرسه,کلاس درس , آزمایشگاه , کارگاه , کتابخانه , زمین بازی ونظایر آن صحنه ی عمل برنامه ریزی آموزشی یا به عبارت دیگر حوزه ی برنامه ریزی درسی هستند .برنامه ریزی درسی در حقیقت ایجاد زمینه وفرصت برای ایجاد تغییرات در دانش آموزان است .برنامه ریزی درسی از وظایف مهم مدیران ومعلمان آموزشگاهها است که متاسفانه کمتر مورد توجه قرار می گیرد.
در تعاریفی که از برنامه ریزی درسی به عمل آمده به نکات متنوعی اشاره شده است.برمن( (berman که برفرایند تاکید دارد برای برنامه ریزی درسی سه عنصر اساسی را مطرح می کند.عمل اول , آموزش های مدرسه ای است که به تمام فعالیت ها وتجربیاتی که دانش آموز در مدرسه دست می زند اطلاق می شود .بازی ها , مشارکت ها , تعاملات , الگوپذیری ها وغیره در این مقوله قرار می گیرند .عامل دوم آموزش نام دارد که توسط معلم طراحی واجرا می شود ودانش آموزان را به اهداف آموزشی از پیش تعیین شده می رساند.عامل سوم که بیشتر به روش ها وقالب های خاص ارائه ی آنچه باید آموزش داه شود می پردازد.(میر کمالی,1375, ص 178) امروزه مفهوم برنامه ریزی درسی وسیع تر از تهیه وتدوین رئوس مطالب درسی است وآن عبارتست از پیش بینی کلیه فعالیتهایی است که دانش آموز تحت رهبری وهدایت معلم در مدرسه ( وگاهی خارج از آن ) برای رسیدن به هدفهای معین باید انجام دهد .به سخن دیگر برنامه ریزی درسی عبارت از پیش بینی وتهیه مجموعه فرصت های یادگیری برای جمعیتی مشخص به منظور نیل به آرمانها وهدفهای آموزش وپرورش است که معمولاً در مدرسه انجام می گیرد.به این اعتبار برنامه درسی چهار عنصر اساسی 1.
هدفهای کلی, جزی, عینی2.
طرح ها 3.اجرا(آموزش) 4.
ارزشیابی است.
( تقی پور , 1381, ص42).
شعاری نژاد در کتاب روانشناسی یادگیری گفته است : هر برنامه درسی وقتی جالب ودارای ارزش خواهد بود که براساس احتیاجات فردی واجتماعی دانش آموزان ودانشجویان تهیه وتنظیم شود ومعلم ورزیده وموفق کسی است که بتواند درس هایش را به زندگی واحتیاجات دانش آموزان مربوط کند ورغبت ایشان را به یادگیری برانگیزد.( شعاری نژاد,1370, ص67).
معلمان با دانش آموزان بیشترین ارتباط ونزدیکترین تماس را دارند واز مهمترین عوامل موثر در توسعه کیفی آموزش وپرورش ورشد همه ی جانبه کودکان به شمار می روند اگر معلمان به تمام جنیه های وجودی دانش آموزان توجه نشان دهند آن گاه به اجرای برنامه ها در کلاس های خود نشان خواهند داد وبه تمام روابط خود با دانش آموزان توجه خواهند کرد.
صاحب نظران معلمان رامبدا هر گونه تحول آموزشی وپرورشی دانسته وبراین باورند که آنان با معلومات , مهارت ها وآمادگیها.یی که در دوران تربیت خود در مراکز تربیت معلم ویا دانشسرا ها کسب می کنند قادرند چهره سازمانهای آموزشی را به نحو چشمگیری دگرگون سازند ومحیطهای آموزشی را به فضاهای آکنده از محبت , صمیمیت , رشد وبالندگی مبدل ساخته وجو کلاس را فرح بخش ولذت آور سازند وبا شیوه ها ی مناسب انتقال عناصر وعوامل فرهنگی به دانش آموزان وبا به کار گیری روشهای مطلوب تربیتی زمینه ی رشد شخصیت آنان را فراهم سازند( وکیلیان, 1375,ص66)..
اصطلاح برنامه درسی به منظورهای گوناگونی به کار برده شده است .از جمله به عنوان برنامه ای برای موضوع درسی خاص در یک پایه تحصیلی مشخص , در طول یک دوره تحصیلی , یا به عنوان برنامه ی موضوعهای مختلف در طول یک دوره ی تحصیلی .در سالهای اخیر مفهوم برنامه درسی گسترش یافته تا آنجا که برنامه ی تفصیلی کلیه فعالیت های یادگیری فراگیرنده , انواع وسایل آموزشی , پیشنهاداتی در مورد راهبردهای یادگیری وشرایط اجرای برنامه و...
را شامل شده است.(مشایخ,1383,صص 24_25) یکی از محصولات نهایی هر طرح برنامه درسی تولید انواع گوناگون مواد آموزشی است .هر گاه معلم شخصاً تدوین برنامه درسی را بر عهده داشته باشد, می تواند به آسانی از انواع مواد آموزشی که در دسترس است استفاده کند ولی اگر برنامه درسی , توسط یک سازمان مرکزی برای جمعیت کثیری از دانش آموزان تهیه شود,انواع مختلف مواد آموزشی به صورت ( بسته یا کیت) چنان تهیه وعرضه می شود که به سهولت برای توزیع آماده باشد.(مشایخ, 1383,ص63) اگر تجدید ساختار کل برنامه های درسی مورد نظر باشد شرکت وسیع وهمگانی اعضای آموزشی در آن ضرورت پیدا می کند .در واقع برنامه های آموزشی با توجه به تجارب یادگیری که دانش آموزان باید داشته باشند اجرا می شود وزمانی می توان برنامه های آموزشی وتربیتی را وسیله موثر پیش بردن مقاصد آموزشگاهی دانست که هدف ها برای هر یک معلمان به طور روشنی تفهیم شده باشد و معلم با انواع تجارب یادگیری که بتوان از آنها برای رسیدن به هدف ها استفاده کرد آشنا یاشد همچنین هر معلم بتواند فعالیتهای دانش آموزان را در جهتی هدایت کند که بتواند تجارب مورد نظر را کسب کنند بنابراین معلمان نیاز دارند در طرح ریزی برنامه درسی دست کم تا جایی که آشنایی کامل با مقاصد و وسایل تربیتی داشته باشد شرکت کنند.( تایلر ترجه تقی پور, 1383,ص 150) در برنامه ریزی درسی مدرسه محور معلمان به طور فعال در کارهای گروهی شرکت می جویند وعلاقه وانگیزه ورضایت شغلی آنان بیشتر می شود.دانش آموزان احساس می کنند آنچه یاد می گیرند با نیازهایشان سازگار است ودیدگاهشان بخش مهمی از برنامه آموزشی مدرسه را تشکیل می دهد.برنامه درسی انعطاف پذیر است و عنوان های متناسب با نیازهای جدید به سادگی در آن گنجانده می شود .همچنین از شرکت پدران ومادران در برنامه درسی استقبال می شود وآنان تشویق می شوند وتجربیات ونظریات واولویت های آموزشی مورد نظر خود را بیان دارند.( جوادیان, 1382) .
مسائلی باید در انتخاب تجارب یادگیری مد نظر باشد1_ تعیین نوع تجاربی که بتواند ما را به هدف های تربیتی برساند 2_ چگونگی اجاد شرایط وتعیین موقعیت هایی که موجب برانگیختن نوع فعالیت ها وتجارب یادگیری مورد نظر در دانش آموزان باشند.(تایلر ترجمه تقی پور ,1382,ص 79) اگر زندگی را عبارت از سازگاری با محیط بدانیم، این واقعیت روشن میشود که سازگاری با محیط مستلزم کسب تجارب لازم درباره امور و مسائل مختلف است و افرادی در این سازگاری موفقتر خواهند بود که تجربههای بهتر و وسیعتری به دست آورده باشند.
کسب هرگونه تجربه به استعداد ذهنی نیازمند است و استعداد عقلی هر فرد کم و کیف و چگونگی تجربه زندگی او را تعیین میکند.
تربیتپذیری که در هر حقیقت یک نوع تجربهآموزی است، کاملاً به استعداد ذهنی یا عقلی فرد بستگی دارد.
اگر انسان بیش از سایر حیوانات تربیتپذیر است، به سبب بهرهمندی او از استعداد ذهنی بیشتر است.
تربیت رسمی یا آموزش و پرورش نیز بر استعداد عقلی کودک و نوجوان مبتنی است.
به همین علت در بیشتر کشورها، سن عقلی کودک برای ورود به مدرسه، بیش از سن زمانی او مورد توجه قرار میگیرد و هرگونه تدبیر و سیاست تربیتی درباره کودک بر اساس همین سن عقلی یا استعداد ذهنی او اتخاذ میشود.
کودک برای اینکه از استعداد سالمی برخوردار شود یا بتواند از استعداد عقلی و طبیعی خویش بهتر استفاده کند، باید خانواده و مدرسه با یکدیگر همکاری صمیمانه داشته باشند و این همکاری در صورتی خوب و سودبخش انجام خواهد گرفت که والدین و معلمان خود از تربیت سالم بهرهمند باشند.
کودک برای اینکه از استعداد ذهنی سالمی برخوردار شود، باید استعداد ذهنی یا عقلیاش قبل از رفتن به مدرسه پرورش پیدا کند و برای کمک به ظهور و پرورش استعداد عقلی کودک توصیههای زیر مفید خواهد بود. 1ـ خانه به صورت یک محیط شناخت، تجربهاندوزی و تربیتپذیری و محبتآمیز درآید و هیچگونه مانع عاطفی نباید در محیط خانواده ایجاد شود که کودک را از تجربهاندوزی و یادگیریهای لازم باز دارد 2ـ عاملی که ممکن است در استعداد ذهنی و یادگیری کودک تأثیر منفی بگذارد، باید کشف و اصلاح و درمان شود. 3ـ کودک پیش از ورود به دبستان، در یک محیط مساعد و مناسب برای ارضای میل کنجکاوی خویش قرار گیرد. 4ـ از وادار کردن کودک به یادگیری چیزی که استعدادش را ندارد، خودداری شود.
با رفتن کودک به مدرسه، نقش خانواده در کمک به کودک برای اظهار و به کار انداختن استعدادهای ذهنی خود، تمام نمیشود و مدرسه هم میتواند بهترین کمک و همکار خانواده در این راه باشد و وظایف و نقشهای دیگری را به عهده بگیرد.
یعنی دانشآموز را تحریک کند که بیاختیار استعدادهای ذهنی خود را به کار اندازد و شخصاً از فعالیتهای خود نتیجه بگیرد و استفاده کند.
معلم خوب کسی است که فعالیتهای درسی را به عهده دانشآموزان بگذارد و خود به نظارت و راهنمایی در صورت لزوم اکتفا کند. فرآیند برنامهریزی درسی فرآیند برنامهریزی شامل چهار مرحله است: 1ـ تعیین هدفهای کلی و حیطهها که بر اساس تجزیه و تحلیل اطلاعات بدست آمده از بررسی نیازهای یادگیرنده، آرمانها، انتظارات جامعه، فرآیندهای یادگیری و معرفت موجود و مورد لزوم حاصل میشود.
2ـ طرحریزی حیطههای برنامه درسی. 3ـ پیشبینی چگونگی اجرای برنامه.
4ـ طرحریزی ارزشیابی از برنامه درسی.
برای اینکه هدفهای برنامه درسی به نحو مطلوبی نقش و وظایف خود را در فعالیتهای یادگیری انجام دهند و نتایج مورد انتظار حاصل شوند، باید آنها را براساس اصول و معیارهای علمی تهیه و تنظیم کرد.
این اصول و معیارها نه فقط باید منظور اصلی و نوع تغییرات مورد نظر در رفتار یاد گیرندهها را مشخص کنند، بلکه باید کوششها و اقدامات را در مرحله برنامهریزی درسی، هدایت و راهنمایی نمایند.
کاربرد اصول و معیارهای زیر میتوانند در جهت رفع پیچیدگیهای مربوط به تهیه و تنظیم هدفهای برنامه درسی و به ویژه انتخاب مواد و محتویات درسی و فعالیتهای یادگیری مفید و مؤثر واقع شوند.
1ـ هدفها باید معنی دار، صریح و روشن بیان شوند گاهی هدفها در قالب کلمات و جملات کلی و نامفهوم بیان میشوند که منظور واقعی را به طور صریح و روشن مشخص نمیکنند و زمینه را برای تغییرها و تفسیرهای مختلف فراهم میسازند.
به عنوان مثال کلماتی مانند دانستن یا جملاتی نظیر کسب علم و دانش، هدف را به صورت کلی و نامفهوم بیان میکنند و منظور اصلی را به طور صریح و روشن معلوم نمیکنند چنین هدفهایی باید منظور اصلی را کاملاً صریح و روشن بیان کنند تا معلوم شود منظور از دانستن آن است که یاد گیرنده حفظ کند، حل کند یا بکار گیرد و غیره.
بنابراین هدفها باید خیلی روشن و دقیق بیان شوند تا جای هیچگونه تردیدی هم برای نوع یادگیری مورد انتظار و هم برای نوع مواد و محتوایی که این یادگیری به وسیله آنها کسب میشود، برجا نگذارد.
2ـ هدفها باید به صورت جامع بیان شوند در بسیاری از مواقع بیان هدفها مشتمل بر نتایج آموزشی موردنظر نمیشوند.
یعنی هدفها به قدری محدود و جزیی بیان میشوند که فقط روی جنبه مشخصی از رفتار موردنظر در یادگیرندهها تأکید میکنند.
برای مثال هدفهای برنامه درسی مدارس متوسطه باید به تمامی جنبههای مختلف رشد یادگیرنده توجه داشته باشد و فقط روی جنبه جسمانی یا اجتماعی رشد کودکان و نوجوانان تأکید نکند.
چنین ضعفهایی در بیان هدفها سبب میشود که نتایج آموزشی و تربیتی بسیار محدودتر از آنچه که انتظار میرود، حاصل شود.
بنابراین هدفها باید به صورت جامع و کامل بیان شوند تا تمامی جنبههای رفتاری یادگیرنده را دربر گیرد.
3ـ هدفها باید به صورت هماهنگ و سازگار با یکدیگر بیان شوند هدفها نباید مخالف یا متناقض با یکدیگر باشند، بلکه باید با هم سازگار و هماهنگ باشند.
بنابراین هدفها را باید در کنار هم قرار داد، تجانس و هماهنگی آنها را بررسی و سپس موارد متناقض و مخالف را حذف کرد. 4ـ هدفها متناسب با شرایط و امکانات یادگیرندهها و جامعه بیان شوند منظور این است که هدفها باید متناسب با آمادگی، توانایی، علایق، نیازها، مراحل رشد و سایر ویژگیهای یادگیرندهها بیان شوند تا آنها بتوانند فعالانه در تجربیات یادگیری شرکت کنند و تغییرات لازم و مورد انتظار در رفتار آنها حاصل شود.
همچنین هدفها باید متناسب با شرایط و امکانات جامعه از قبیل نیازها و ارزشهای اجتماعی، وضع کمی و کیفی معلمان، منابع و وسایل آموزشی در دسترس و میزان بودجه آموزشی تعیین شوند.
5ـ هدفها باید قابل اجرا باشند هدفها باید به گونهای تعیین شوند که بتوان به آسانی آنها را اجرا کرد، تا تغییرات موردنظر در رفتار یادگیرندگان ایجاد شود.
گاهی هدفها به صورتی تعیین میشوند که عملاً نمیتوان راه و روش مناسبی برای اجرای آنها پیدا کرد.
مسلماً چنین هدفهایی نمیتوانند نقش و جایگاهی در اهداف یادگیری داشته باشند.
بنابراین هدفها باید با توجه به جنبههای اجرایی آنها تعیین و مشخص شوند، تا هم تغییرات و پیشرفت موردنظر در رفتار یادگیرندهها قابل ارزیابی باشد و هم نتایج آموزشی مورد انتظار به راحتی به دست آید.
از دیگر مراحل فرآیند برنامهریزی درسی، انتخاب محتوا است که پس از تعیین هدف انتخاب میشود.
برای اینکه هدف به درستی و به آسانی تحقق پیدا کند، انتخاب محتوای آموزشی مناسب و مطلوب لازم و ضروری است.
در فرآیند برنامهریزی درسی، انتخاب محتوا از اهمیت خاصی برخوردار است.
اصول حاکم در فرآیند برنامهریزی درسی برای سازماندهی محتوای برنامه درسی عبارتند از: 1ـ توالی: توالی پاسخ به این سؤال اساسی است که تجربیات یادگیری موردنظر به چه نظمی مرتب میشود؟
این اصل بر اساس ماهیت و ساختار موضوعات و رشتههای علمی صورت میگیرد.
اگر برنامهریزان، محتوای درسی را بر اساس رشد فراگیران، نیازها و علایق آنان سازمان دهند، محتوا را از لحاظ روانی تنظیم کردهاند.
در محتوای درسی عمومی باید از شیوههای سازماندهی روانی استفاده کرد.
در حقیقت اصل توالی یعنی توالی مفاهیم و مهارتها به شیوههای گوناگونی انجام میشود که از جمله میتوان به ترتیب توالی تاریخی، به شیوه محیطهای توسعه یابنده، بر اساس پیش نیاز، از ساده به مشکل، از جزء به کل، از گذشته به حال و برعکس اشاره کرد.
2ـ استمرار: این اصل چگونگی فعالیتهای یادگیری را در طول دوره تحصیلی معین میکند.
استمرار ممکن است عمودی یا افقی باشد.
استمرار عمودی تعیین کننده تجارب یادگیری در طول دورههای تحصیلی است.
استمرار افقی تجارب یادگیری را در ارتباط با مواد درسی مختلف در یک سال تحصیلی معین میکند. 3ـ وسعت: اصل وسعت با توجه به هدفهای اساسی تعلیم و تربیت معنا پیدا میکند و به معنی شامل بودن محتوا است.
برخی از هدفها علاوه بر هدفهای خاصی که مربوط به یک ماده درسی میشوند، ماهیت فراتر از یک ماده درسی نیز دارند که به این هدفها باید از طریق تمامی درسها توجه شود.
پرورش تفکر انتقادی یکی از این نوع هدفها است که به یک ماده درسی به تنهایی مربوط نمیشود، بلکه هر تعلیم و تربیتی با این هدف ارتباط دارد.
محتوا به عنوان وسیله دستیابی به هدف آموزش و پرورش باید از وسعت لازم برخوردار باشد، یعنی مفاهیم، مهارتها و نگرشها باید طوری انتخاب شود که با اهداف اساسی سنخیت داشته باشد.
در دوره متوسطه بنا به ماهیت آن، وسعت محتوا کمتر از دورههای ابتدایی و راهنمایی است، زیرا در آموزش و پرورش عمومی (ابتدایی و راهنمایی) مفاهیم کلی رشتههای علمی مورد نظر است و مهارتهای اساسی گوناگون مانند مهارت خواندن، نوشتن، سخن گفتن، فکر کردن، گوش دادن و برقراری ارتباط تقویت میشود.
به اقتضای این وضع، محتوای آموزشی وسعت و شمولیت بیشتری دارد.
در حالی که در دوره متوسطه بعد اختصاصی رشتههای علمی اهمیت بیشتری دارد.
در این دوره مفاهیم و اصول علمی بیش از دورههای قبل آموزش داده میشود.
البته در دوره متوسطه ارتباط محتوای دروس با یکدیگر هرگز به صفر نمیرسد و فقط نوع و حد ارتباط آنها با دورههای قبل متفاوت است.
وجود وسعت در محتوای برنامه درسی مستلزم آن است که معلمان نسبت به برنامههای درسی دید وسیعی داشته باشند.
4ـ تعادل: دانش آموزان نیازهای متفاوتی دارند که معلول ویژگیهای فردی و مربوط به عضویت آنان در جامعه است.
نیازهای افراد در هر مرحله از رشد به شکل خاصی بروز میکند.
در دوره ابتدایی دانشآموزان نیازهای متعددی مانند نیاز به بازی، نیاز به ابراز وجود، نیاز به محبت و غیره دارند.
از طرف دیگر باید قابلیتهایی به دست آورند تا در آینده بتوانند شهروند شایستهای باشند.
در دوره راهنمایی تحصیلی نیز نیازهایی وجود دارد که مهمترین آنها ابراز شخصیت است.
در دوره متوسطه نیازهای شغلی و اجتماعی بیشتر از نیازهای دیگر مطرح میشود.
دانشآموز در این دوره به این نیاز دارد، که برای انجام کار در زندگی آینده، آمادگی لازم را به دست آورده تا رفته رفته از لحاظ اقتصادی و اداره زندگی خود مستقل شود.
به طور کلی در هر مرحله از رشد دانشآموزان، دو نوع نیاز مطرح است: یکی نیازهای فردی که به چگونگی رشد فرد مربوط میشود و دیگری نیازهای مشترک که بیشتر اجتماعی و بر ضرورتهای شهروندی اقتضا میکند.
محتوا باید میان این دو نیاز تعادل به وجود آورد.
اگر این تعادل به وجود نیاید رشد حقیقی تحقق نمییابد و ممکن است تعلیم و تربیت فرد را با مشکل مواجه کند. اصول کلی انتخاب محتوا در برنامه ریزی درسی اصول کلی برای انتخاب تجارب و فعالیتهای یادگیری در فرآیند برنامهریزی درسی را میتوان بدینگونه مطرح کرد.
نخستین اصل کلی در برنامهریزی درسی برای انتخاب فعالیتهای یادگیری این است که دانشآموز برای رسیدن به هدف معین، باید دارای فعالیتها و تجاربی باشد.
این فعالیتها و تجارب، فرصت تمرین و انجام دادن فعالیت موردنظر را به او میدهد.
مثلاً اگر هدفی ناظر بر توسعه قدرت و مهارت در حل مسأله باشد، رسیدن به این هدف، فقط در موقعی میسر است که تجارب و فعالیتهای یادگیری، فرصتی فراوان برای حل مسائل مختلف به او بدهد.
دومین اصل کلی برای انتخاب تجارب و فعالیتهای یادگیری در فرآیند برنامهریزی درسی آن است که تجارب یادگیری باید طوری انتخاب شوند که دانشآموز از انجام دادن انواع رفتارها که مورد نظر و توجه اهداف یادگیری است، رضایت خاطر داشته باشد و تجارب مورد نیاز را نیز کسب کند.
سومین اصل کلی تجارب یادگیری در برنامهریزی درسی، بیانگر این نکته است که واکنشهای موردنظر و مطلوب در تجارب و فعالیتهای یادگیری باید در حیطه توانایی و رشد استعداد ذهنی و عقلی دانشآموز باشد.
به عبارت دیگر تجارب و فعالیتهای یادگیری با رشد ذهنی، معلومات، اطلاعات، استعداد و توانایی دانشآموز متناسب باشد.
چهارمین اصل کلی انتخاب تجارب یادگیری در فرآیند برنامهریزی درسی عبارت از آن است که برای رسیدن به یک هدف آموزش و پرورش میتوان از تجارب و فعالیتهای گوناگونی استفاده کرد.
یعنی تا آنجایی که تجارب یادگیری با ملاکها و معیارهای یادگیری هماهنگ و همراه باشند، میتوانند برای نیل به اهداف و مقاصد موردنظر و مطلوب به طور مؤثر، مورد استفاده قرار گیرند.
احتمالاً تعداد چنین تجارب و فعالیتهای یادگیری که میتوان از آنها برای رسیدن به هر یک از هدفهای تربیتی استفاده کرد، بسیار زیاد و نامحدود است.
پنجمین و آخرین اصل کلی در انتخاب تجارب در برنامهریزی درسی بیانگر این مطلب است که معمولاً یک تجربه و فعالیت یادگیری میتواند با برطرف کردن مشکل دانشآموز در یک زمینه خاص، آگاهی و دانستنیهای او را نیز در همان مورد افزایش دهد.
مثلاً دانشآموز ضمن حل مسایل و مشکلات مربوط به بهداشت خود، با یک سلسله اطلاعات مربوط به رشته سلامت و تندرستی نیز آشنا شود. اصول برنامه ریزی درسی بر اساس مراحل رشد کودک