هدف این مقاله،بررسی اثر هوش هیجانی در آموزش و پرورش است.براساس این نگرش که چرخه آموزش و پرورش برپایه یک حرکت سنتی عمدتا حول محور «آموزش شناختی»میچرخد،پرورش ابعاد عاطفی- اجتماعی نادیده انگاشته شده یا کمتر مورد توجه قرار گرفته است.ازاینرو نقش هوش هیجانی در تبیین عوامل عاطفی و اجتماعی قابل تأمل به نظر میرسد.در این زمینه با طرح پرسشهای زیر میتوان به ضرورت کاربرد هوش هیجانی در فرایند آموزشوپرورشهردو پیبرد.آیا برای مداخله یا پیشبرد بهینه فرآیند آموزشوپرورشهردو به ویژه در جنبههای عاطفی-اجتماعی آن میتوان از هوش هیجانی بهره برد؟ آیا از هوش هیجانی به منزلهی راهنمایی مفید،برای کسب مهارتهای زندگی و همچنین سنجش و بهبود واکنشهای دانشآموزان نسبت به رخدادهای زندگی،آن هم طی سالهای حساسی که در مدرسه و به یادگیری سپری میگردد،میتوان بهره جست؟آیا با بهرهگیری از هوش هیجانی میتوان برای ساختن محیطی مساعد و برانگیزاننده برای یادگیری و برقراری ارتباط مؤثرتر فراهم آورد؟در نهایت اینکه آیا اگر دانشآموزان با به کارگیری هوش هیجانی به صلاحیت عاطفی دست یابند؛میتوان آیندهای روشن را برای کودکان و نوجوانان به ویژه در ابعاد عاطفی- اجتماعی نوید داد و براین اساس گامی نو در راستای برنامهریزی و بهداشت روانی آنها برداشت؟
مقدمه
با مروری کوتاه بر تجارب آموزشی و کموکیف یادگیریهایی که تا به حال آموزشوپرورشهردو بر آنها صحه گذاشته است،درمییابیم که ما در گذشته تحت شرایطی کاملا متفاوت آموزش دیدهایم و نمیتوانیم ادعا کنیم که این روشهای آموزشی،بهترین شیوهها و محتواهای آموزشی بودهاند و منجر به یادگیریهای اصیل و با ثبات در ما گردیدهاند.ازاینرو لازم است تا تمام روشها و مواد آموزشی را با این واقعیت تلخ هماهنگ سازیم و برای در امان ماندن از پیامدهای هرچه نامطلوبتر آن،تدابیری بیندیشیم.این اظهارات میتواند توجه کارگزاران آموزشوپرورشهردو را به این پیشنهاد جلب کند که تمرکز و علاقه سنتی بر مهارتهای ذهنی-شناختی همچون هوش بهر1جای خود را به علاقه شدید و تمرکز بر مهارتهای عاطفی-اجتماعی و هوش بهر هیجانی2بدهد.
بیان مسأله و اهمیت آن
در دنیایی که اجبارهای غیر اخلاقی استرسزا هر روز بیشازپیش جامعه را در معرض از هم پاشیدگی قرار میدهند،درحالیکه خودخواهی،خشونت و فرومایگی گاهی حتی ویژگی اخلاقی افراد دارای هوش بهر بالا شده است، این پرسش منطقی به نظر میرسد که در 85 درصد از رفتارهای معمولی افراد بزرگسال که بخشی اساسی عمر خود را صرف تحصیل کردهاند،اثری از منطق دیده نمیشود(دبونو19893،به نقل از ریاضی،1383).
(1). Intolligence quotient(IQ).
(2). Emotional intolligence quotient(EIQ) .
(3). De Bono .
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره 90 (صفحه 10)
گلمن1(1995)بیان میکند کودکان نسل حاضر نسبت به نسل گذشته،از نظر هیجانی با مشکلات بیشتری مواجهاند.آنها تنهاتر و افسردهتر،عصبانیتر و سرکشتر و مستعد نگرانی بیشتر،تکانشیتر و پرخاشگرترند.ازاینرو این پرسش مطرح میشود که مسألهی اصلی چیست،چه باید کرد،چه چیز را میتوان تغییر داد؟مدارس در این زمینه چه نقشی دارند؟آیا نظام آموزش و پرورش و مدارس موجود به اندازه کافی در انجام دادن وظیفه محوله خود یعنی تربیت انسان خوب درست عمل کرده است؟اتزیونی2(1994)در پاسخ میگوید:به نظر میرسد آنچه باید تغییر یابد،مأموریت مدارس موجود است. او اشاره میکند که مدارس از طریق خویشتنداری3و همدلی4،در پرورش منش مطلوب5،نقش مرکزی دارند و تعهد واقعی به ارزش مدنی و اخلاقی نیز از همین طریق میسر میگردد.برای این کار لازم نیست که برای کودکان درباره ارزشها سخنرانی کنیم،آنها نیاز دارند تا خودشان،این ارزشها را به عمل درآورند و این کار با پایهریزی صحیح مهارتهای اساس عاطفی و اجتماعی میسر میگردد.از این نظر،سوادآموزی هیجانی هم گام با آموزش منش مطلوب،رشد اخلاقی و مدنیت به پیش میرود.
لیکونا6(1991)درباره آموزش منش مطلوب اشاره میکند که:ما نیاز داریم تا نفس،اشتها و امیال خود را کنترل کنیم تا بتوانیم حق دیگران را درست ادا کنیم.برای این کار مدارس نقش اساسی دارند،زیرا سالهای زیادی از عمر ما در مدرسه و در جریان تحصیل سپری میگردد».بنابراین آموزش عاطفی در (1). Golman,D .
(2). .Etzioni,A
(3). Self-control .
(4). Empathy .
(5). Desirable character .
(6). Lichona .
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره 90 (صفحه 11)
مدارس ضرورتی بیچون و چراست.زیرا این حرکت بهجای آنکه استرسزاترین جوانب زندگی روزانه یک کودک را تنها مسایلی نامربوط تلقی کند،یا زمانی که این مشکلات به حد انفجار میرسند،کودکان را برای تنبیه انضباطی به مشاور مدرسه یا دفتر انضباطی ارجاع دهد،مشکلات زندگی عاطفی و اجتماعی را به موضوعهای شایان بررسی مبدل میسازد(آدولفس1و داماسیو2،2001).
درباره وجه دیگر بیان مسأله«سواد عاطفی3»میتوان گفت که یادگیری سواد عاطفی-اجتماعی به همان اندازهی یادگیری ریاضی و خواندن اهمیت دارند.یادگیری بدون ارتباط با احساسات کودکان تحقق نمیپذیرد.برنامههای سوادآموزی هیجانی،سطح نمرههای پیشرفت تحصیلی کودکان و عملکرد آنان را در مدرسه بهبود میبخشد.در مطالعاتی از این قبیل،بارها نشان داده شده است زمانی که کودکان،فاقد مهارتهای لازم برای کنار آمدن با ناراحتیهای خود هستند و یا از مهارتهای گوش کردن یا تمرکزجویی،احساس مسؤولیت کردن در مورد تکالیف خود،یا اهمیت دادن به آموزش بیبهرهاند، هر آنچه این مهارتها را پرورش دهد،به پیشرفت تحصیلی آنان کمک خواهد رساند.